0

مناظرات دكتر سيد محمد حسيني قزويني با شبكه وهابي «المستقلة»

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

مناظرات دكتر سيد محمد حسيني قزويني با شبكه وهابي «المستقلة»

مناظرات دكتر سيد محمد حسيني قزويني

با شبكه وهابي «المستقلة»


پيرامون كيفيت شهادت حضرت زهراء سلام الله عليها

 

پيش‌گفتار:

تاريخ اسلام بين واقعيت و دست يافته‌‌ها

حوادث و وقايع، تاريخ مسلمانان را از ويژ‌گي‌ و برجستگي‌هاي منحصر به فردي برخوردار ساخته است. ارتباط با دين، شريعت، و سيره پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله از بارزترين‌ آن‌هاست؛ زيرا هم‌زمان كه تاريخ نگار غير اسلامي در حال ثبت يادمان پادشاهان و فرهنگ قوم و قبيله خود مي‌باشد همتاي اسلامي او، حركات و رفتار پيامبر اسلام را محور ثبت و ضبط رويداد‌هاي تاريخ قرار داده است.

از امتيازات ديگر تاريخ اسلامي فراواني موضوع و حادثه است؛ و در اين راستا واقعه‌اي را نمي‌يابيم، مگر اين‌كه انبوهي از مطالب فراواني را از ديد‌گاه‌هاي مختلف به خود اختصاص داده است، و حال آن كه اين تاريخ به دور از هرگونه أسطوره و خرافه‌هايي است كه كتاب‌هاي تاريخ و فرهنگ‌هاي ديگر به آن مبتلا هستند.

نكته ديگري كه در تاريخ اسلامي داراي اهميت و توجه ويژه‌ مي‌باشد، آگاهي و دسترسي كامل و صحيح به قضايا و حوادث تاريخي به همان‌ صورت حقيقي به وقوع پيوسته است. و اين آشنايي، مشروط به بررسي عميق و اشراف كامل بر كيفيت دست‌يابي به حوادث و عواملي است كه در راه رسيدن اين وقايع به دست ما و تأثيراتي كه در نقل آن‌ها وجود داشته، سهم داشته‌اند كه اين مهم به عهده علم تاريخ است.

شايد بتوان از راه تأمل در تاريخ مدوّن، به پاره‌اي از نقيصه و خللي كه در آن ايجاد شده پي‌برد. پژوهش‌گر جوياي حقيقت، به وضوح پي مي‌برد كه در سير وقايع رخ داده در تاريخ، حلقاتي مفقود گرديده و بين حقايق آن از حيث تسلسل زماني، خلاء ايجاد شده است.

وقايعي در تاريخ ثبت شده است كه دچار نقص گرديده و فصول آن كامل نشده است؛ به عنوان مثال مي‌توان به جنگ‌هاي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله اشاره نمود كه پژوهش‌گر در مواجهه با آن با سؤالاتي روبرو مي‌شود كه در كتاب‌هاي تاريخي براي آن پاسخي نمي‌يابد... .

هم‌چنين است شجاعت‌ و نام ‌آوري‌هاي امير المؤمنين عليه السلام در ميدان‌هاي نبرد و غير آن؛ ‌چون بندگي‌ و عبوديت او براي حق، طهارت وجدان، پاكي بصيرت، حرارت ايمان و ياري او بر مظلوم و محروم؛ نكاتي كه تاريخ، آن را به شكل واضح بيان ننموده و تفاصيل و جزئياتش را از ما مخفي نگه داشته است.

از موارد ديگر ابتلاي تاريخ به تحريف، حادثه روز غدير است. اتّفاقي كه از مهم‌ترين حوادث تاريخ اسلام به شمار رفته و شاهد عنايت خاص رسول خدا صلي الله عليه وآله بر آن هستيم، ماجرايي كه پيامبر اكرم در مسير تحقق آن رنج‌ها و مشقت‌هاي فراواني متحمل گشت و با وجود تهديدات فراوان توانست در آن اجتماع بزرگ، آخرين خطبه خود را ابلاغ نمايد. خطبه‌اي كه بعد از آگاهي از سوي خداوند به نزديكي سفرش به ديار باقي و گرفتن تعهد از او در جهت كامل نمودن رسالت، در جهت دوام و بقاء بخشيدن به اسلام و راه ارزشمند آن صورت گرفت، تا با اين اعلام عمومي و گردن نهادن مردم، آنان را از خطر ضلالت و انحراف و فروغلطيدن در تاريكي‌هاي هوا و هوس، بيمه نمود و با تعيين رهبري بعد از خود، حجت را برآن جمعيت تمام نمايد؛ اما... .

همين مشكل در ماجراي سقيفه رخ بر‌مي‌نمايد، واقعه‌اي كه از خطرناك‌ترين حوادث در طول تاريخ اسلام به شمار مي‌آيد و نقش مهمي را در تعيين مسير اسلام بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله بازي نموده است، موضوعي كه هم‌چنان سؤالات فراواني را فرا روي ما قرار داده و اصل مشروعيت آن را زير سؤال برده و مروري بر حوادث به وقوع پيوسته در آن، نتايج حاصله از آن را به چالش مي‌كشد.

تاريخ اهل بيت عليهم السلام را نيز نمي‌توان ناديده گرفت و از آن چشم پوشي كرد، چرا كه با وجود تمام جايگاه و منزلتي كه آنان در تثبيت اركان و استمرار راه آن در اسلام داشته‌اند و آيات و رواياتي كه در باره آنان مبني بر وجوب دوستي آنان و... نازل گرديده است؛ اما باز شاهد كوتاهي تأمل برانگيز مورخين در بيان اين مقطع از تاريخ هستيم.

و وقايع و حوادث بسياري وجود دارد كه تحريف، تشويش و اضطراب، صورت حقيقي آن‌ها را دگرگون و تيره ساخته است؛ از قبيل بعضي از ماجرا‌هاي سيره نبوي صلي الله عليه وآله... .

چگونگي قتل عثمان توسط انقلابيون و نقش گروهي از بزرگان صحابه و فتنه‌اي كه در قبال آن برانگيخته شد... .

داستان عبد الله بن سبأ، و تناقضاتي كه از ناحيه تاريخ نگاران در آن به چشم مي‌خورد و اصراري كه وهابيت بر ارتباط او با تشيّع داشته و اين علي‌رغم ظهور و امتداد تشيع و همراه با تاريخ اسلام است... و بسياري از حوادث و وقايع ديگر كه نهايت دگرگوني و تغيير در آن رخ‌ داده و به صورت نادرست ثبت شده است مانند جنگ‌هاي اصحاب ردّه، ماجراي مالك بن نويره، و ساختن وقايع جعلي ديگر، مانند افسانه‌هاي قهرماني‌ خالد بن وليد، و نقش او در جنگ‌ها و فتوحات اسلامي... .

از طرفي ديگر در نقل برخي وقايع تاريخي به حدي دچار اختلاف گرديده‌اند كه نتايج و احكام حاصله از آن بر حسب نحوه بيان آن قابل تغيير است، مانند مسائل مطرح پيرامون حضرت زهراء سلام الله عليها و مخالفت‌هاي آن حضرت با شيخين (عمر و ابو‌بكر) و به كارگيري نيروي قهر و غلبه از سوي آن‌دو در برخورد با آن حضرت و ايجاد نارضايتي و خشم آن بزرگوار از آنان.

بي ترديد اين نقص تاريخي، زائيده فرايند و عوامل مختلفي بوده كه سهم به سزايي در شكل گيري وضعيت كنوني تاريخ داشته است.

عوامل مؤثر در شكل گيري تاريخ به شكل كنوني

1 ـ اجتهادات (آراء و نظرات شخصي)

محقق و پژوهش‌گر تاريخ اسلامي با تفحص و امعان نظر و تحليل تاريخ به خوبي در مي‌يابد كه بسياري از وقايع و حوادث موجود در آن، محصول آراي شخصي تاريخ نگاران است.

عوامل  باعث دخالت اين امر در ترسيم تاريخ به شكل موجود را مي‌توان اين‌گونه برشمرد:

أ ـ ممانعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) از بيان بعضي حقائق تاريخي

از مهم‌ترين عواملي كه در شكل‌گيري تاريخ فعلي نقش به سزايي داشته است، اجتهاد بعضي از صحابه در مانع شدن از بيان حقايقي است كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به هنگام بيماري منتهي به رحلتش، قصد بيان آن را داشته بوده است.

آن حضرت قصد داشت تا با نوشتن مطلبي، هدايت امت را تضمين نموده و از ضلالت و انحراف آنان پيش‌گيري نمايد ([1])، چرا كه آن حضرت منويّات و برنامه‌هايي در سر داشت ـ خصوصاً براي رهبري امت بعد از پيامبر ـ تا به اين شكل تصويري از آينده اسلام ترسيم نمايد كه از تغييرات بعد از رحلت آن حضرت جلوگيري به عمل آورد. ولي بعضي صحابه مانع شده، و با اين اقدام خود، به شكل عجيبي در روند و مسير حركت اسلام تغيير ايجاد نمودند.

ب ـ معدوم نمودن احاديث و روايات

عامل ديگري كه از نظر اهميت كمتر از عامل اول نبوده، اجتهاد بعضي از صحابه در معدوم ساختن و از بين بردن نصوص و روايات صادره از سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله است. و نيز سوزاندن قرآن‌هاي صحابه عصر اول كه در برگيرنده ميراث ارزشمندي از حقيقت‌ها در رابطه با وقايع و اسباب نزول و معاني آيات و سوره‌هاي قرآن بود، كه مي‌توانست ترسيم تاريخ اسلام را به شكل ديگري رقم زند.

ج ـ ممانعت از تدوين احاديث

از ديگر عوامل مؤثر در تولد تاريخ اسلامي كنوني اسلام، اجتهاد بعضي از صحابه در ممانعت از جمع آوري و تدوين احاديث نبوي است، و بدون شك اين ممانعت منحصر به روايات مربوط به اقوال پيامبر اكرم نشده، و تمام رواياتي كه حالات دروني و عكس العمل‌هاي آن حضرت را ثبت كرده بود نيز مي‌شد...

د ـ ممانعت از نقل حديث و ايجاد محدوديت براي راويان

موضوع مورد بحث ما به ماجراي ممانعت از جمع آوري و تدوين روايات پيامبر منحصر نمي‌گردد، بلكه به سياست ممانعت از نقل حديث و ايجاد محدوديت‌ها براي راويان نيز تسرّي پيدا نموده است. عامل اساسي ديگري كه در تغيير نتايج تاريخ اسلام ما نقش به سزايي داشته است. بعد از رحلت نبي مكرّم صلي الله عليه وآله به سوي رفيق أعلى، سنّت آن حضرت بالغ بر يك قرن با اين درد و محنت دردناك مواجه بود. ([2])و زماني اين ممنوعيت و محدوديت برداشته شد كه ديگر عصر صحابه به پايان رسيده بود و اين يعني: ورود تمام احتمالات از قبيل تحريف و جعل و نابود سازي روايات و غير اين‌ها بدون هرگونه مانع بازدارنده، و اين ممانعت‌ها منحصر به كلمات و احاديث رسول خدا صلي الله عليه وآله نبود، بلكه شامل بسياري از وقايع و حوادث آن زمان مي‌شد؛ خصوصاً اگر آن حادثه به اهل بيت عليهم السلام و قهرماني‌هاي امير المؤمنين عليه السلام مرتبط ‌گردد.

2 ـ سياست حكومت‌ها

ديگر عنصر و عامل اساسي در تأثير شگرف بر تدوين تاريخ اسلام به شكل فعلي آن، حكومت‌هاي پياپي در دولت اسلامي بودند. نكته قابل توجه در اين زمينه اين است كه دولت اموي با سابقه اولين تدوين در حديث و تاريخ، پس از پايان دوره رفع ممنوعيت از حديث، و در سايه سياست تدوين اولين تاريخ اسلامي، كه گرايش و تمايلات اين حكومت بر كسي پنهان نيست ـ خصوصاً گرايش رويارويي و دشمني با اهل بيت عليهم السلام، و سياست تلاش در جهت ايجاد جعل و تحريف و نيرنگ و تطميع و تهديد حكومتي ـ آثار خود را بر جاي جاي تاريخ باقي گذارده است.

و به دنبال آن حكومت عباسي و سياست دو‌گانه آن در تمام عرصه‌ها جهت باقي ماندن در عرصه حكومت براي طولاني‌ترين زمان ممكن. سياستي كه از يك سو دشمني شديد با دودمان اميه را به جهت تخاصم در تصاحب كرسي حكومت با يكديگر را دنبال مي‌كرد، و از سوي ديگر تلاش در جهت بازگرداندن حقوق از دست رفته اهل بيت عليهم السلام با شعار «الرضا من آل محمد عليهم السلام» را همراه با جهت‌گيري واقعي در مسير دست‌يابي به حكومت و باقي ماندن بر گرده مسلمانان تظاهر مي‌نمود.

اين دو حكومت و هوادارانشان همان‌سان كه قلم‌ها را در مسير حركت خويش به خدمت مي‌گرفتند، تمام اصول تاريخي كه با گرايش‌هاي خود موافق نمي‌ديدند را نيز از مسير راه خود بر مي‌داشتند.

از همين‌جا پي مي‌بريم كه تاريخ در خلال اين مرحله با ضعف اساسي مواجه گشته و تأثير منفي خود را بر دوره‌‌هاي بعدي خود نيز گذارده است، از اين رو صفحات تاريخ را مي‌نگريم كه با انبوه تهمت‌ها و اباطيل كه از تعصبات ريشه‌دار سرچشمه مي‌گيرد سيراب گشته است، و سخاوتمندانه از ‌آن‌چه كه مربوط به مجالس لهو و لعب و فكاهيات حكّام مي‌شود سخن گفته است، در حالي كه در باره امور با اهميتي كه باعث عزت و شوكت مسلمانان و راز وحدت و قوت و فزوني ميراث فرهنگي آن‌ها مي‌شود كم‌تر سخن به ميان آورده است. و جاي بسي تأسف است كه بعضي تاريخ‌ نويسان با امور واقعي غير قابل تشكيك، در متون و آثار تاريخي اين دو برهه از زمان، با حساسيتي بيش از دشمن خود برخورد ‌كرده‌اند و هر گونه نقد و مناقشه صحيح را برنتافته‌اند. و اين به خاطر آگاهي از حقيقت ماجرا و مقدار اعتبار اين قضاياست، از اين رو نتوانسته‌اند بين حوادث و اتفاقات به طور صحيحي ارتباط برقرار سازند.

3 ـ عقائد و زيربناهاي فكري

گرايش‌ها و تمايلات فكري در كتابت و نوشتار تاريخ اسلامي تاثير آشكار مي‌گذارد، تاريخ‌نگار غالباً بر اساس معطوفات و رسوبات ذهني گذشته خود به ثبت آن مي‌پردازد، به عنوان مثال به يكي از اين موارد كه مسأله خلافت و نص است اشاره مي‌كنيم...،ذهبي در اين زمينه مي‌گويد: «آن‌چه كه نزد ما و علماي ماست، لازم است آن را مخفي و كتمان ، بلكه معدوم و ريشه كن سازيم تا قلب‌هاي ما از آن پاك و مصفّا گشته و مملو از محبت و رضايت از صحابه گردد، و اين كتمان بر همه عامه و تك تك علماء لازم و واجب است» ([3]).

ابن حجر مي‌گويد: >تاليفاتي از سوي بعضي اشخاص مانند: ابن قتيبه صادر گشته است كه با تمام منزلتي كه دارند اما سزاوار است مطالبي را كه از ظواهر مطلب برداشت مي‌شود را نقل نكنند، و اگر چاره‌اي جز نقل آن نمي‌بينند آن را طبق قواعد اهل سنت بيان كنند.< ([4]).

طبري مي‌گويد: >هشام از ابي مخنف نقل مي‌كند كه يزيد بن ظبيان همداني برايم نقل كرد: زماني كه معاويه به حكومت رسيد محمد ابن ابي بكر نامه‌هايي به معاويه بن ابي سفيان نوشت كه من از بيان آن‌ها كراهت دارم چرا كه عامه و اهل سنت تحمل شنيدن آن را ندارند< ([5])، و نيز مي‌گويد: >واقدي در سبب بازگشت مصري‌ها به سوي عثمان با چوب‌هايي كه در دست داشتد دلايل بسياري را ذكر مي‌كند كه بعضي از آن‌ها قبلا ذكر شد، و از جمله آن‌ها مطلبي است كه به خاطر زشتي آن از بيانش كراهت دارم.< ([6])، و نيز گفته است: >بسياري از دلايلي كه قاتلان به عنوان بهانه در قتل عثمان بيان كردند را ما نيز ذكر كرديم و از نقل بسياري از آن‌ها نيز به دلايلي صرف نظر نموديم< ([7]).

حساسيت و اهميت بعضي از وقايع در تاريخ اسلام

همين اثر گذاري‌هاي مورخان در تاريخ باعث گرديد تا فرقه‌ها و مذاهب گوناگون به وجود آيند.

كتابت و تدوين تاريخ اسلام به شكل و صياغ كنوني، غموض و ابهاماتي را در بعضي از وقايع مهم تاريخي به جاي گذارده است؛ چرا كه قضايا و حوادث مهمي هستند كه به علت اهميت و حساسيت آن مي‌تواند تبعات و آثار مختلفي از جهت اختلافات مذهبي ميان مسلمانان به جاي گذارده و نشان‌گر عمق اختلاف ميان آن‌ها گردد...، در صدر اين قضايا حادثه هجوم و حمله به خانه حضرت زهراء سلام الله عليها و هتك حريم آن حضرت بود...

قصد ما به محاكمه كشاندن عوامل هجوم نيست، بلكه در صدد هستيم تا به عنوان حادثه‌اي‌ تاريخي، نظري در حقيقت و واقعيت امر داشته باشيم. بر اساس اقتضاء نصوص تاريخي اصل وقوع هجوم و هتك حرمت آن حضرت قطعي و مسلم است؛ لكن جزئيات دقيق ماجرا به شكل واضح به دست ما نرسيده است.


 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

چهارمين شب مناظره

و اولين شب حضور دكتر سيد محمد حسيني قزويني

 

سخن هاشمي مدير شبكه:

مقدمه:

هاشمي: عزيزان بيننده در اين قسمت از برنامه نوبت به بحث و مناقشه در استدلال‌ها و براهين و آراء و روايات مختلف شيعه در موضوع تعرّض و هجوم به [حضرت] فاطمه زهراء [سلام الله عليها] مي‌رسد. در اين قسمت قصد داريم تا مقدار اعتبار رواياتي كه شيعه در اين باره استناد مي‌كند را بررسي كنيم و ببينيم اين مدارك و مستندات تا چه اندازه از صحت و اعتبار برخوردار است. موضوعي كه [طبق ادعاي شيعه] بر اثر دشمني‌هاي ابو بكر و حمايت‌هاي عمر بن خطاب منجر به شكستن پهلو و سقط جنين و به آتش كشيدن خانه [حضرت] فاطمه زهراء [سلام الله عليها] شده است.

اين مناظره، تاريخ اسلام را در قرون ابتدايي آن، باز خواني مي‌كند. مناظره‌اي كه بر اساس بحث و گفت‌گوي آزاد و نقد جسورانه پاگرفته و از تجربيات كشور‌هاي اروپايي در نقد و بررسي الهام ‌گرفته است. در فرهنگ‌ اين سرزمين [غرب و اروپا] سعي بر آن است تا ميراث ديني خود را بر اساس جسارت و عقلانيت، اما در كانال گفت‌گوي آزاد و صريح، ترويج داده و فرهنگ تسامح و تساهل و صلح و آشتي را در جوامع عربي و اسلامي گسترش دهند. و با اين روش سعي كنند تا منطقي را كه از راه تعصب و جمود به زور و خشونت و تتنفر از يك‌ديگر منتهي مي‌شود را نفي و با آن برخورد نمايند.

خوش‌آمد به ميهمانان برنامه:

ميهمانان ما در اين برنامه كه هم اكنون سرگرم انبوه برگه‌ها و كاغذ‌هاي خود هستند ـ و به همين علت ممكن است پاره‌اي از مشكلات در خلال برنامه در گيرندگي ميكروفون‌ها پيش آيد. ـ جناب آقايان: حسن الحسيني از «جمعيت الآل والأصحاب» از كشور بحرين، و شيخ محمد الخزاعي «سياست‌مدار عراقي» و دكتر محمد مصطفى ابو شوارب «رئيس بخش زبان عربي دانشكده پرورش دانشگاه اسكندريه» و آية الله شيخ محمد على جناحي از «علماء شيعه عراق».

در برنامه امروز سعى داريم تا به صورت ريشه‌اي‌تر به نقد و بررسي حادثه هجوم به خانه خانم فاطمه زهراء [سلام الله عليها] بپردازيم تا از اين طريق به نظر نهايي ميهمانان برنامه مناظره برسيم.

اجازه دهيد برويم سراغ موضوع اصلي برنامه يعني: مناقشه در موضوعي كه مورد ادّعاي شيعه است و همواره از آن سخن مي‌گويد و آن مطالبه نمودن فدك از سوي [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] به عنوان ميراث خود و موضع آن خانم در قبال بيعت با ابوبكر خليفه مسلمانان.

براي اطلاع آن‌دسته از بينندگاني كه تا اين قسمت از برنامه‌ها موفق به همراهي برنامه مناظره ما نشده‌اند بايد عرض كنم كه برادران شركت كننده شيعه ما در اين مناظره يعني: آقايان شيخ خزاعي و شيخ جناحي هم‌چنان به دنبال يك دليل از خطبه‌هاي امام علي [عليه السلام‌] و احاديث او در اين زمينه هستند؛ تا بتوانند ثابت كنند كه امام علي [عليه السلام‌] حادثه هجوم به همسرشان را يادآور شده‌اند. و نيز در جست‌وجوي يك مصدر از كتاب‌هاي اهل سنت هستند تا بتوانند واقعه هجوم و مباحث اساسي در اين موضوع را يعني: آتش زدن خانه و شكستن پهلو و سقط جنين را ثابت كنند.

اشكال در استناد شيعه به نامه‌اي كه دلالت برهجوم دارد:

1- مدرك از نهج البلاغه نبوده در حالي كه از اين منبع، مدرك خواسته شده بود:

ديروز آية الله جناحي و شيخ محمد الخزاعي نامه‌ منسوب به امام علي [عليه السلام‌] را به عنوان سند مورد بحث ارائه نمودند و اظهار داشتند: اين نامه از نهج البلاغه است و خطاب به خليفه اول در موضوع و پرونده فدك صادر گرديده است، در حالي كه مشخص شد اين نامه از نهج البلاغه نمي‌باشد.

اين نامه كه مورد قبول قرار نگرفت محتوي هجوم شديد ابو بكر و عمر بن خطاب بود و آن‌ها را اهل ضلالت و گمراهي دانسته و متهم به در سينه داشتن كينه‌هاي بدر و خون‌خواهي از جنگ اُحد نموده است. خليفه اول يعني: ابو بكري كه هم‌نشين و هم‌راه پيامبر صلى الله عليه [وآله] وسلم در غار بود، و خليفه دومي كه فاتح سرزمين‌هاي عراق و فارس و شام و مصر و بيت‌المقدس و ليبي و بخش وسيعي از آسياي ميانه بود. دو شخصيتي كه هر ‌دو به نوبه خود در تلاش براي خون خواهي كشته شدگان جنگ بدر و اُحد بودند، و اصلا آن‌دو نفر در آن مقطع زماني در صف مقابل پيامبر صلي الله عليه [وآله] وسلّم در جنگ قرار نداشتند.

اين نامه به طور ناگهاني به قسمت سوم برنامه رسيد، و دكتر ابو شوارب آن را به علت جعلي بودن و مورد تحريف قرار گرفتن، باطل و مردود دانست.

2- در اين نامه تصريح و يا اشاره‌اي به جزئيات هجوم نشده است:

همان‌طور كه هميشه اين‌گونه بوده است در اين نامه نيز حتي يك مورد تصريح و يا اشاره‌اي به اين حادثه و هجوم به خانه خانم فاطمه [سلام الله عليها] و موضوعات اساسي مطرح در آن يعني: آتش گرفتن خانه و شكستن پهلو و سقط جنين نشده است.

اعلام مركز «الأبحاث العقائدية» پيرامون وجود نداشتن نص واضحي براي موضوع هجوم:

همان‌طور كه به شيخ محمد الخزاعي و بينندگان عزيز وعده نمودم تا در اين برنامه،‌ كتاب منتشر شده از سوي مركز «الأبحاث العقائدية» وابسته به مرجع اعلاى اكثر شيعيان در زمان حاضر، يعني: حضرت آية الله العظمى سيد على سيستاني، پيرامون علت وجود نداشتن هر‌گونه نص واضح و آشكاري در موضوع مورد بحث را قرائت نمايم.

نكته قابل توجه ـ شيخ الخزاعي ـ اين است كه در كتاب منتشر شده از سوي اين مركز، نكاتي بيان شده است كه لازم است، خوب به آن‌ها توجه نماييد، و شما بينندگان عزيز در تونس و تهران هم خوب به اين نكته دقت كنيد كه اين مركز در باره علت احتجاج ننمودن امام علي [عليه السلام‌] و عدم ذكر موضوع هجوم به همسرش حضرت زهراء [سلام الله عليها] و شكسته شدن پهلويش و سقط جنينش، [در اين كتاب] چه گفته است.

اسم اين كتاب: «مأساة الزهراء عليها السلام» تأليف سيد جعفر مرتضى عاملي است. نويسنده اين كتاب در جلد اول، در ابتداي صفحه 204 مي‌گويد:

اين امر بر كسي مخفي نبوده تا نياز به تبيين [امام]علي بن أبي طالب داشته باشد.

با توجه به سؤال بعضي درباره علت عدم استناد علي عليه السلام به اين واقعه در احتجاجات خود با ديگران، در حالي كه اين موضوع مي‌توانست به عنوان حجتي قوي و مهم بر عليه آن‌ها (عمر و ابوبكر) به كار رود و عواطف عمومي را از جهات مختلف بر ضد آن‌ها بشوراند. از اين‌رو در توضيح اين ابهام مي‌گوييم:

1 ـ اين امر بر كسي مخفي نبوده تا [امام] علي عليه السلام بخواهد آن‌ را براي ديگران بيان نموده و از آن‌ها خبر دهد. و لازم نبود در احتجاجات آن حضرت همه اتفاقات و وقايع رخ داده شرح داده شود؛ به خصوص مسائلي كه براي همه واضح و آشكار بوده است.

بيان ماجراى هجوم از سوي آن حضرت برانگيزاننده عواطف بود، اما سيره و روش علي بن أبي طالب صبر و مدارا بود تا اوضاع به مقابه مسلحانه كشيده نشود.

2ـ وضعيت و شرايط آن زمان قدرت تحمل برانگيختن عواطف و احساسات را نداشت، بلكه در آن شرايط آن‌چه كه بيش از هر چيز لازم بود مدارا و آرام سازي جو و فضاي متشنج بود، تا آب از سر نگذشته و به سيل نيانجامد، كه در آن صورت با امر رسول الله صلى الله عليه وآله مبني بر لزوم سكوت و عدم قيام مسلحانه مخالفت صورت مي‌گرفت. و اين خود موجب تضعيف دين و فراهم شدن شرايط براي هجوم به اسلام مي‌گرديد، نكته‌اي كه خود امير المؤمنين عليه السلام نيز در نهج البلاغه و جا‌هاي ديگر به آن تصريح نموده است.

امام علي عليه السّلام واقعه را به شكل آرام بيان نموده است.

3ـ جناب شيخ محمد الخزاعي دقت كنيد! ايشان [در كتابشان] مي‌گويد: چرا مي‌‌گوييد اين موضوع ذكر نشده است؟ در حالي كه امام عليه السلام هر گاه كه مانعي براي بيان اين موضوع نمي‌ديدند آن را بيان مي‌داشتند، منتها با بياني نرم و آرام؛ چون خلافت امر شخصي نبود كه با يك عذر خواهي و پوزش قابل اغماض و بخشش باشد.

دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله به علي بن أبي طالب مبني بر صبر و مدارا:

4ـ وي [در كتاب «مأساة الزهراء»] مي‌گويد: براي آن حضرت بيان و تذكر مخالفت‌هاي ـ ابو بكر و عمر ـ با اوامر خداوند و رسولش صلى الله عليه وآله بيش از بيان وقايع و حوادث اتفاق افتاده براي همسرش اهميت و اولويت داشت؛ زيرا معيار و مقياس حق و باطل همين است. آزردگي‌‌هاي شخصي ـ منظور: هجوم به خانه خانم فاطمه رهراء ـ و رنجش‌هاي روحي، با بعضي كلمات شيرين و محبت آميز، و خضوع ظاهري و اظهار عذر و ندامت، قابل رفع و جبران بود؛ تا براي مردم آشكار شود كه در اين خصوص عذر و بهانه‌اي براي سكوت وجود نداشته است.

مطالبي كه در خصوص تلاش عمر و ابوبكر براي جلب رضايت خانم فاطمه زهرا سلام الله عليها قبل از وفات آن حضرت ذكر مي‌گردد بهترين دليل بر اين مدعاست.

«پايان كلام سيد جعفر مرتضى عاملي»

ايشان در همان كتاب مطالب مفيد ديگري كه مرتبط با موضوع مورد مناقشه ماست بيان مي‌كند.

عزيزان دقت كنيد! ببينيد اين آقا [سيد جعفر مرتضى عاملي] در مقام اعلام نظر مركز «الابحاث العقائديه» وابسته به آية الله سيستاني مي‌گويد: مستدل خواستار كلامي است كه در آن علت پرده برنداشتن از وقايع اتفاق افتاده براي خانم فاطمه زهراء ـ اعم از ضرب و شتم و سقط جنين ـ از سوي [حضرت] علي [عليه السلام‌] بيان شده باشد. در حالي كه همين حضور عمر و ابوبكر قبل از وفات حضرت فاطمه [سلام الله عليها] و طلب حلاليت و رضايت از او دليل بر گناه‌گار بودن آن‌دو در اين ماجراست.

تكميل اشكال روايت از سوي هاشمي: چرا [حضرت] فاطمه ماجراي فدك را بيان كرده ولي ماجراي هجوم و نيز غصب خلافت را اشاره نكرده است؟

هاشمي: چرا هنگامي‌كه ابوبكر و عمر خدمت حضرت زهراء رسيدند تا رضايت او را جلب كنند اين مسائل را با آن‌ها در ميان نگذارد، برادران به ما مي‌گويند: ما خواستار جواب هستيم. ما در جواب مي‌گوييم:

 1 ـ اگر حضرت در آن جلسه قضيه هجوم به خانه را طرح نكردند قضيه غصب فدك، و نيز غصب خلافت را كه مستدل به آن‌ها استدلال كرده است را نيز طرح نفرمودند، مسئله‌اي كه [غصب خلافت] نزد آن حضرت به عنوان بزرگ‌ترين گناهان به ‌شمار مي‌رود.

در نتيجه همان‌گونه كه آن حضرت در رابطه با اين موضوع [هجوم به خانه حضرت و ...] سخني نفرمودند در خصوص غصب خلافت نيز سخني نفرمودند، پس ممكن است كسي با همين ديدگاه بگويد:‌ [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] غصب خلافت را غصب نمي‌دانسته‌اند كه در آن جلسه با‌ آن‌ها مطرح نكرده‌اند.

تكميل مطالب نقل شده از كلام سيد جعفر مرتضي عاملي:

وي مي‌‌گويد:

 2ـ ذكر اين امر براي آن‌دو بايد بر اساس غرض و انگيزه مشخصي باشد. و آن حضرت در آن زمان انگيزه‌اي براي ذكر اين موضوع در آن جلسه نمي‌ديدند، بلكه از آن‌جا كه اين جلسه براي محاكمه و يا عتاب و عقاب اعمال سرزده از آن‌ها نبود، فايده‌اي هم در اين كار ديده نمي‌شد. يعني: در حقيقت تنها قصد و انگيزه آن حضرت، اقامه و اتمام حجت در خصوص رواياتي بود كه از زبان پدر بزرگوارش در باره او شنيده بودند؛ و لازم بود آن‌دو به آن اقرار كنند و تا آن‌دو بر اين مطلب اقرار نمي‌كردند، حضرت هيچ‌ حرف ديگري با آن‌ها نمي‌زد، و با اين‌كار خود موضع قاطع و جدي خود را در برابر آنان براي قرن‌ها و عصر‌هاي متمادي در معرض مشاهده قرار داد، و به آن‌ها مجال‌ طرح هيچ موضوع ديگري را نداد تا بتوانند در باره اتفاقاتي كه توسط آن‌ها پديد آمده عذر بياورند و اين‌گونه توجيه كنند كه اين اتفاقات لغزشي‌هايي بوده كه بر اثر شرايط و ظروف زماني ملتهب از هيجانات و عصبانيت‌هاي غير قابل كنترل به وجود آمده و ...،

پس در حقيقت نظر ايشان [سيد جعفر مرتضي عاملي] اين است كه: آن حضرت از روي حكمتي خاص كه بهترين راه هم همين بود اصلا اجازه نداد اين موضوعات در آن جلسه طرح شود تا آن‌ها نتوانند با عذر‌خواهي خود اين مسئله را خاتمه يافته جلوه دهند، و از همين‌روست كه شاهديم آن حضرت اين جلسه را به اختصار برگزار كرده و از طولاني شدن آن جلوگيري نمودند. آن‌حضرت در آن جلسه فقط مي‌فرمايد: «خدايا تو شاهد باش كه اين‌دو نفر مرا مورد آزار و اذيت قرار دادند.»

تكرار ادعاء مبني بر اين كه علي و فاطمه چيزي از قصه هجوم را ذكر نكرده‌اند:

بينندگان عزيز! من اين گفته‌ها را در معرض ديد و قضاوت شما قرار دادم، خانم فاطمه زهراء [سلام الله عليها] با كساني كه اين جنايت را در حق او مرتكب شده‌اند احتجاج نمي‌كند!

همسر او هم به هيچ‌وجه، اين احتجاجات را طرح نكرده است و برادران [طرف شيعه در مناظره] مي‌گويند: آن حضرت از اين مطالب سخن به ميان نياورده چون مشغول رتق و فتق امور امت اسلامي بوده است، و بر اين عقيده بوده است كه اكنون زمان پرداختن به اين موضوعات نيست. و در حقيقت اولويت‌هايي در برابر او قرار دارد كه اهميتش از پرداختن به اين امور شخصي بيشتر است.

شما با عقل‌ خود‌تان روي اين گفته‌ها فكر كنيد و به من پاسخ دهيد: آيا اين گفته‌ها معقول به نظر مي‌رسد؟ آن خانم با اين كارش جايگاه خود را در اعلي عليين رفعت بخشيده و در خصوص اين موضوع مشكوك كه شيخ الخزاعي و آيه الله جناحي، ديشب بر وقوع آن تأكيد ورزيدند، هيچ سخني نگفته و همسرش نيز سخني نگفته است و علماء هم از اين موضوع سخني به ميان نياورده‌اند، بسيار خوب! حال با اين وجود، ما روي چه چيزي بحث و مناقشه كنيم؟

همين مطالب را من با هدف عمق بخشيدن به اين گفت‌وگو در اختيار ميهمانان شركت كننده در مناظره قرار ‌داده و نكته‌اي را اضافه كنم كه ـ با وجود تمام سخناني كه گفته شد ـ اهتمام ما در اين برنامه بر اين است كه تمام سعي و تلاش خود را براي شناخت حقيقت به كار گيريم و به نظرات مختلف پيرامون اين مسئله، اجازه طرح دهيم و اميد‌واريم كه اين بحث‌هاي علمي به ايفاء نقش در آزادسازي عقل عربي از خرافه و جمود و محاصره‌ي خون‌خواهي و تنفر و تعصب منجر شود ـ خوب دقت كنيد! اين‌ها هدف‌هاي مشترك همه ماست ـ بياييد تا همه در ترويج فرهنگ حريّت و تسامح و چند صدايي در جوامع عربي نقش داشته باشيم.

معرفي و خوش آمد‌گويي به دكتر سيد محمد حسيني قزويني:

بينندگان عزيز! اضافه بر ميهمانان بزرگواري كه در اين برنامه داريم ميهمان ديگري اين قسمت از برنامه ما را شرافت بخشيد. و او كسي نيست جز جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني.

دكتر سيد محمد حسيني قزويني استاد در حوزه علميه قم و رئيس گروه حديث و عضو هيئت علمي دانشگاه جهاني آل البيت و داراي درجه اجتهاد از مراجع تقليد. مشخصاتي كه از ايشان ارائه شد شايستگي كامل ايشان را براي اظهار نظر در اين موضوعات را مي‌رساند.

دو ساعت قبل از آغاز برنامه، تماسي از برادر بزرگوار جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني با برنامه دريافت كرديم كه ايشان تمايلشان را در همراهي اين برنامه و بعضي قسمت‌هاي ديگر به ما اعلام نمودند تا در گفت‌وگويي صريح و بي‌پرده با ما به بحث بنشيند، و ايشان به ما اطلاع دادند كه يكي از مراجع تقليد از ايشان خواسته‌اند كه در اين برنامه مشاركت داشته و در باره بعضي از نقطه نظرات اين برنامه توضيحاتي داشته باشند.

به جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني خوش آمد مي‌گوييم؛ هم‌چنين لازم به ذكر است ايشان منتسب به [حضرت] فاطمه زهراء و [امام] علي بن أبي طالب [سلام الله عليهما] هستند. من به ايشان عرض كردم: من امروز از شما و همه برادراني كه در ايران به عزت رسيده‌اند و در خلال گفت‌وگو‌هاي آزادشان در صددند تا ارتباط بين عرب و ايران را بر اساس مباني صحيح و متين و نه بر اساس پايه‌هاي نفاق و كذب و تقيه تعميق بخشند تشكر مي‌كنم. [به اين عبارات سراپا اهانت وتوهين كه در الفاظ الهاشمي بر ضد شيعه به كار رفت خوب دقت كنيد! پس آن همه ادعاي حريت و آزادگي كجا رفت؟ چه‌قدر فاصله است بين ادّعاي كسي كه خواستار رويارويي و مواجهه با تعصبات طائفه‌اي كه خشونت و تنفر و تفرقه محصول آن بود با عمل او كه همين گفتار آغازين او با جناب دكتر حسيني قزويني نشان‌گر آن است. آيا اين خود عين تنفر و تعصب نيست؟! ]

و امروز شما در ايران هم براي من و هم براي شبكه «المستقله» عزيز هستيد، به همين خاطر و شرافتي كه بر ما داريد در ابتدا 20 دقيقة از وقت برنامه را به شما اختصاص مي‌دهيم تا در مورد موضوع برنامه صحبت نماييد و اين طولاني‌ترين مدتي است كه تاكنون ميهماني از ميهمانان برنامه در قسمت‌هاي قبلي، به خود اختصاص داده است؛ سپس بعد از اين مدت 10 دقيقه ديگر بعد از تعليقاتي كه شيخ الخزاعي و برادر ابو شوارب و برادر حسيني بر سخنان شما دارند به شما اختصاص مي‌دهيم. سپس مجدداً به سراغ ميهمانان برنامه ‌رفته و در آخر به سراغ ميهمانان در استوديو مي‌آييم و با برادر نجفي مطالبي را عنوان مي‌كنيم، و امروز من سعي مي‌كنم تا به هر ترتيبي شده و لو نصف ساعت هم در وقت اصلي برنامه اضافه كنيم بعضي از بينندگان برنامه را كه مي‌گويند ما فراموش شده‌ايم را بشنويم و حداقل اسامي افرادي كه براي ما نامه‌ها و ايميل‌ها، و فاكس‌هاي فراوان ارسال داشته‌اند را بخوانيم تا از واصل شدن آن‌ها اطمينان يابند.

به قم و به جمهوري اسلامي ايران مي‌رويم و به جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني سلام عرض مي‌كنيم.

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته.

وعده دادن هاشمي بر قطع نكردن كلام دكتر حسيني در بين سخنان وي:

هاشمي: جناب آقاي حسيني قزويني خداوند شما را حفظ كنده، مقابل بنده ساعتي هست كه وقت را نشان مي‌دهد و نيز در مقابل شيخ محمد الخزاعي هم اين ساعت هست پس از همين الآن شروع مي‌كنيم و همان‌طور كه وعده داديم به شما 20 دقيقه كامل وقت مي‌دهيم. پس با توكل به خدا از همين لحظه شما شروع بفرماييد. ما ـ الهاشمي و ميهمانان برنامه ـ و بينندگان گرامي برنامه سرا پاگوش، و شنونده سخنان شما هستيم. بفرماييد!

كلام دكتر قزويني:

مقدمه:

دكتر قزويني: أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم وبه نستعين وهو خير ناصر ومعين الحمد لله والصلاة على رسول الله وعلى آله آل الله.

أولاً: در ابتدا لازم است عذر‌خواهي خود را به علت وجود برخي از خطا‌هايي كه ناشي از عدم تسلط كامل بر زبان عربي است را تقديم نمايم؛ چون طبيعي است كه علي‌رغم علاقه شديدي كه به اين زبان دارم و زبان آباء و اجدادي ما هم همين زبان بوده است، اما ممكن است در پاره‌اي از موارد نتوانم به راحتي سخن گفته و با مشكلاتي در بيان شيواي مطالب مواجه گردم، لذا از همين اول برنامه از عزيزان بيننده نسبت بعضي از خطاهاي گفتاري عذر خواهي مي‌كنم.

ثانياً: اجازه بدهيد انتقادي به شبكه «المستقله» داشته باشم. و از برادر عزيز آقاي هاشمي مي‌خواهم كه با كمي صبر و تحمل و سعه صدر تحمل شنيدن انتقاد را داشته و آن را از من قبول نمايد، كه در حديث فرمود: خداوند رحمت كند كسي را كه عيوب مرا به من هديه نمايد. (فرحم الله امرءاً أهدى إلي عيوبي)

اولين قطع كلام دكتر حسيني قزويني از سوي هاشمي به خاطر تذكر جناب دكتر به بعضي از عيوب شبكه المستقلة!!!

هاشمي: من پيشنهادي دارم. من اين‌جا سخن شما را قطع مي‌كنم. اگرچه وعده داده بودم شما 20 دقيقه كامل در برنامه صحبت كنيد. اگرچه من آمادگي كامل براي شنيدن انتقاداتتان را دارم. البته قبلا هم نيم ساعت به صورت تلفني با هم صحبت كرده‌ايم. و اگر لازم باشد مي‌توانيد ملاحظاتتان را به صورت تلفني با ما در ميان بگذاريد.

ثانيا: مي‌توانم بعد از اين كه سخن‌تان پيرامون موضوع اصلي برنامه به پايان رسيد روي خط بمانم و مطالب شما را گوش دهم.

چرا پاداش احسان به غيراحسان باشد؟ چرا با زيبا‌ترين اخلاق برخورد نكنيم؟ من شما را اكرام و احترام مي‌نمايم و به شما نيم ساعت كامل وقت مي‌دهم اما شما مرا مجازات كرده و با انتقاد از شبكه المستقله كه به شما اين فرصت را داده تا با 50 ميليون عرب در سراسر دنيا صحبت كنيد آغاز سخن كرديد. دوست عزيز و برادر من! از طريق تلفن همراه با من تماس بگيريد و با من صحبت كنيد. من الآن شماره تلفن همراه خود را به شما مي‌دهم تا همه بينندگان هم آن را بشنوند. اما يادم آمد كه شماره همراهم را شما داريد و نيم ساعت ديگر دوباره آن را به شما مي‌دهم.

خدا خيرتان دهد و عزت و رفعت به شما عنايت كرده و قلب شما و همه ايراني‌ها را شاد كند. الآن شروع بفرماييد.

كلام دكتر قزويني در رابطه با قدمت و سابقه عزاداري براي حضرت زهراء:

دكتر حسيني قزويني: در رابطه با قضيه حضرت زهراء سلام الله عليها كه چند شبي است ‌در شبكه المستقله مطرح مي‌شود بايد عرض كنم كه: اعتقاد به شهادت آن بانوي بزرگوار مطلب جديدي كه مولود امروز مذهب شيعه و از دست‌ساخته‌هاي آنان و يا اختراعات متأخرين باشد نيست، بلكه اين قضيه‌اي است ريشه‌دار در تاريخ.

شيعه از دير زمان معتقد بوده است كه فاطمه زهراء سلام الله عليها مظلومه و شهيده از دنيا رفته است، و به همين سبب از صد‌ها سال قبل، هم‌زمان با سال‌روز شهادت آن بانو در مساجد و حسينيه‌هاي خود اقامه عزاء مي‌نموده‌ است، و به هيچ‌وجه شيعه در أثناء اقامه مآتم براي حضرت فاطمه سلام الله عليها به شتم و سبّ صحابه نمي‌پرداخته‌اند.

از برادران عزيز و بينندگان محترم مي‌خواهم تا به برنامه‌هاي شبكه‌هاي تلويزيون ايران كه در حقيقت همه مجالس عزاي حضرت فاطمه سلام الله عليها در ايران را در بر مي‌گيرد توجه داشته باشند و آن را مشاهده كنند، مخصوصاً مجالسي كه در بيت مقام معظم رهبري آيت الله خامنه‌اي حفظه الله پخش مي‌شود. كه مي‌بينيد در آن‌ها هيچ اثري از سب و شتم صحابه نيست، و حتي اين كه قاتل حضرت فاطمه سلام الله عليها چه كسي بوده و چه كسي به آن حضرت اهانت كرده است ذكري نمي‌شود، و در منابر ما فقط با تكيه بر رواياتي كه بر گرفته از ميراث شيعه از امام علي بن أبي طالب سلام الله عليه است به بيان مظلوميت حضرت فاطمه سلام الله عليها مي‌پردازند – كه إن شاء الله كلام علي بن أبي طالب در نهج البلاغه را ذكر خواهم كرد – و يا به ذكر كلمات امام حسين سلام الله عليه در كافي و يا امام كاظم سلام الله عليه در باره شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها مي‌پردازند بدون آن كه بنا باشد روي قاتل آن حضرت و يا سبب شهادت تكيه‌‌ شود.

 من از همه برادران شيعه در سراسر جهان كه الآن صداي مرا مي‌‌شنوند تقاضا دارم به اين نكته از كلام امام امير المؤمنين و امام كاظم سلام الله عليهما با سند صحيح در كتاب كافي و نهج البلاغه توجه لازم را داشته باشند.

بيان روايت وارد شده در نهج البلاغه دال بر هجوم

 اما نسبت به آن‌چه كه جناب دكتر هاشمي در رابطه با قضيه شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها يا مظلوميت آن حضرت گفتند: كه آيا از زبان حضرت علي بن أبي طالب در نهج البلاغه كلامي صادر شده يا نه؟ بايد به عرض برسانم:

بعضي از برادران عزيز حاضر در استوديو گفتند: اين قضيه در كتاب نهج البلاغه نيست. در حالي كه اين كلام حضرت در نهج البلاغه‌هاي گذارده شده در اينترنت و در تمام نهج‌البلاغه‌هاي دنيا در هر كتاب‌خانه‌اي خطبه 202 وجود دارد كه امير المؤمنين سلام الله عليه در باره وفات فاطمه زهراء سلام الله عليها اين‌گونه فرموده است:

«فلقد استرجعت الوديعة وأخذت الرهينة، أما حزني فسرمد و اما ليلي فمسهّد فأحفها السؤال واستخبرها الحال»

[روايت شده اين سخن را امام عليه السلام‌ در كنار قبر فاطمه عليها سلام، سيده زنان جهان، به هنگام دفن او و خطاب به پيامبر صلّي الله عليه و آله وسلّم بيان نموده است]

[اى پيامبر!] امانتى كه به من سپرده بوديد هم اكنون باز گردانده شد و گروگان باز پس گرفته شد، اما اندوهم هميشگى است و شبهايم همراه بيدارى است سر گذشت وى را از او بى‏پرده بپرس و چگونگى آن را از وى خبر گير....

اين حزن به چه معناست؟ يعني: حزن من به خاطر و فات يا شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها و اين‌كه شبهايم تا زماني كه خداوند مرا به تو ملحق كند همراه بيدارى است. اين كلمات خطاب به رسول خدا صلى الله عليه وآله صادر شده است. بعد از آن عرض مي‌كند: به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امتت در ستم كردن به وى اجتماع كرده بودند، سر گذشت وى را از او بى‏پرده بپرس و چگونگى آن را از وى خبر گير. وضع اين چنين است در حالى كه هنوز فاصله‏اى با زمان حيات تو نيفتاده و يادت فراموش نگرديده.

اين يعني: اجتماع امت بر ظلم حضرت فاطمه و به شهادت رساندن او فأحفها السؤال واستخبرها الحال (سر گذشت وى را از او بى‏پرده بپرس و چگونگى آن را از وى خبر گير). اين در حالى كه هنوز فاصله‏اى با زمان حيات تو نيفتاده و يادت فراموش نگرديده.

اين‌ها كلمات أمير المؤمنين عليه السلام‌ در نهج البلاغه خطبه 202 است.

امام حسين عليه السلام همين خطبه را از پدرش نقل مي‌كند:

امام حسين سلام الله عليه اين قضيه را از پدر بزرگوارش امير المؤمنين سلام الله عليه در كتاب كافي، جلد اول، ص 458 نقل مي‌كند.

هم‌چنين اين قضيه را محمد بن جرير طبري از امام حسين عليه السلام در دلائل الامامه، ص 138، و شيخ مفيد در كتاب أمالي، ص 282 نقل مي‌كند.

قضيه شهادت فاطمه زهراء عليها السلام در كتاب‌هاي أهل سنت:

1- روايت جويني دلالت بر شكسته شدن پهلو و سقط جنين دارد:

 نكته مهمي كه لازم است به عنوان تذكر به برادران عزيز حاضر در استوديو عرض كرده و توجه آن‌ها را به آن جلب كنم اين است كه: قضيه شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها مختص به مصادر شيعه نمي‌شود، بلكه بعضي از علماء اهل سنت مانند: جويني متوفاى سال 730 هـ كه استاد ذهبي كه از اركان علم رجال است نيز نقل كرده اند.

معرفي شخصيت جويني:

ذهبي در باره استاد خود مي‌گويد: «الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الإسلام.» (او امام و از ممتاز‌ترين و كامل‌ترين محدثين و مايه افتخار اسلام بود.)

اين عبارت ذهبي در حق استادش جويني است. كتاب تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505.

متن روايت:

جويني در كتابش از رسول الله صلى الله عليه واله وسلم نقل مي‌كند:

أنه لما رأى فاطمة دخلت على بيته قال: لما رأيتها ذكرتُ أو ذُكرتُ ما يصنع بها بعدي، كأني بها يعني كأني بفاطمة قد دخل الذل بيتها وانتهكت حرمتها وغصب حقها ومنعت إرثها وكسر جنبها وأُسقط جنينها

رسول خدا صلّي الله عليه وآله چون ديدند فاطمه وارد خانه‌اش شد فرمود: هنگامي‌كه او را مي‌بينم به ياد اتفاقاتي كه بعد از من براي او مي‌افتد مي‌افتم، گويي او را با چشم خود مي‌بينم [يعني فاطمه را] كه ذلت به خانه‌اش وارد شده و حرمتش مورد هتك قرار گرفته و حقش غصب و از ارثش منع و پهلويش شكسته و جنينش سقط شده است.

اين عبارت جويني أستاد ذهبي است.

(وكسر جنبها وأُسقط جنينها) وهي تنادي يامحمداه فلا تجاب وتستغيث فلا تغاث فتكون أول من يلحقني من أهل بيتي، فتقدم علي محزونة متعوبة مهمومة مغصوبة مقتولة

و اين در حالي است كه او ندا مي‌دهد يامحمداه! اما جواب نمي‌شنود و فرياد مي‌زند اما كسي به فريادش نمي‌رسد. او اولين نفر از خاندان من است كه به من ملحق مي‌شود، او به سوي من مي‌آيد در حالي كه محزون و خسته و مهموم است و حقش غصب گرديده و به شهادت رسيده است.

 اين عبارت جويني أستاد ذهبي در كتاب فرائد السمطين، ج 2 ، ص 34 است.

بيان همين روايت در كتاب‌هاي شيعه:

همين عبارت را در كتاب امالي وكتاب كافي وكتاب سليم بن قيس نيز نقل كرده است.

و اما قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها نيز مختص به كتاب‌هاي شيعه نيست و ما از همه برادران عزيز حاضر در استوديو مي‌خواهيم كه براي مطالبي كه در كتاب‌هاي برادران اهل سنت ما پيرامون اين قضيه نقل مي‌شود فكري بكنند.

2- كلام ابن تيميه پيرامون قضيه هجوم:

قضيه هجوم را حتى ابن تيميه حراني، امام وهابيت نيز نقل نموده است.

او در كتابش منهاج السنه ج 4، ص 220 مي‌گويد: او يعني: عمر بن خطاب «كبس البيت» يعني: به خانه حضرت فاطمه هجوم برد تا ببيند آيا در آن‌جا چيزي از بيت المال هست تا آن را بردارند و قسمت كرده و به مستحقين برسانند.

پس قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها مسئله ثابت شده‌اي است كه حتى ابن تيميه نيز نتوانسته آن را انكار كند.

3- روايت طبري:

طبري در تاريخش ج 2، ص 443، با اسنادش از زياد بن كليب روايت مي‌كند:

 قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف، وعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.

عمر بن خطاب به سوي منزل علي آمد در حالي كه طلحه و زبير و جمعي از مهاجرين نيز در خانه بودند عمر گفت: به خدا قسم! يا شما را به آتش مي‌كشم يا اين كه بايد براي بيعت از خانه خارج شويد، در اين حال زبير با شمشيري برهنه و از نيام كشيده از منزل خارج شد و پايش لغزيد و شمشيرش از دست افتاد. ديگران آمدند و به سرعت شمشير او را گرفتند.

و اما در باره مطلبي كه شب گذشته برادر عزيز جناب ابو شوارب و يا برادر الحسيني كه به اين روايت إشكال كردند كه اين روايت به علت وجود ضعف در سند آن از نظر سند مشكل دارد. و اگر برادر الهاشمي مايل باشند مي‌توان وقت ديگري در باره راويان و سند اين روايت، يكي پس از ديگري بحث كرده تا ثابت كنيم روايات مورد بحث ما در كتاب تاريخ طبري صحيح هستند.

پاسخ به اشكال اهل سنت در بعضي از راويان اين روايت مثل ابن حميد:

اما در باره ابن حميد كه برادر الحسيني گفتند: او شخصي كذاب و دروغ‌گو بوده است. بايد عرض كنم اين نظر بعضي از علماي علم رجال اهل سنت است. اما بايد ديد نظر ديگران در باره او چيست؟

يحيى بن معين در باره او گفته است: او ثقه است؛ هيچ اشكالي به او وارد نيست؛ راوي بسيار خوبي است.

اين توثيقات در كتاب تهذيب الكمال مزّي، ج 25، ص 101 و تاريخ اسلام ذهبي، ج 12، ص 425 (كه از معتبر‌ترين كتاب‌هاي رجالي اهل سنت به شمار مي‌رود) ذكر شده است.

تضعيفات وارد شده درباره ابن حميد تاب مقاومت در برابر توثيقات او را ندارند:

 اما در باره ضعف اين راوي بايد بگويم: در باره بسياري از راويان اهل سنت حتي بخاري هم تضعيف ذكر شده است، و كسي كه آگاه به علم رجال اهل سنت باشد تأييد مي‌كند كه راوي يافت نمي‌شود مگر اين‌كه در باره او تضعيفي وارد شده باشد و حتي اگر توثيقاتي هم براي او باشد حتماً در برابر، تضعيفاتي هم دارد، پس اگر بنا باشد هر راوي را به خاطر اين‌كه در باره او تضعيفاتي ذكر شده رها كرده و قول او را نپذيريم لازم خواهدآمد تا همه راويان حتي محمد بن اسماعيل بخاري صاحب صحيح را به خاطر اين‌كه ذهبي در باره او مي‌گويد: او شخصي فريب‌كار و مدلّس بوده و او را در زمره ضعفاء آورده است ترك كرده و از او هيچ روايتي نپذيريم. در اين باره مي‌توانيد به كتاب ميزان الاعتدال ذهبي، ج 3، ص 485 و المغني في الضعفاء، ج 2، ص 557 مراجعه كنيد.

روايات ديگري كه دلالت بر هجوم و سقط جنين دارد:

هم‌چنين قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها در كتاب المصنف ابن ابي شيبه ج 8، ص 574 نقل شده است و روايت صحيح مي‌باشد.

ابن عبد البر قرطبي در كتاب الاستيعاب، ج 3، ص 175همين قضيه هجوم را ذكر كرده است.

صفدي از بزرگان اهل سنت است و اين قضيه را در كتاب الوافي بالوفيات، ج 5، ص347 نقل كرده و مي‌گويد: «إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها.»

عمر در روز بيعت به شكم فاطمه ضربه وارد نمود تا اين كه محسن از شكم فاطمه سقط گرديد.

ابن حجر عسقلاني همين قضيه را در كتاب لسان الميزان، ‌ج 1، ص 268 نقل مي‌كند.

شهرستاني از علماي بزرگ أهل سنت و از أعلام قرن ششم هجري اين قضيه را از جاحظ نقل مي‌كند و اين‌گونه مي‌گويد:

إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها، وكان يصيح أحرقوا دارها بمن فيها وما كان في الدار غير علي، وفاطمة، والحسن.

عمر در روز بيعت به شكم فاطمه ضربه وارد نمود تا اين كه جنين او از شكمش افتاد و در حالي كه او فرياد مي‌كشيد خانه‌اش را به همراه ساكنان آن، علي، فاطمه، و حسن به آتش كشيد.

الملل والنحل، ص 57 ، ج 1، چاپ بيروت دار المعرفه.

شواهدي بر وجود اختلافات فراوان بين صحابه:

هم‌چنين بسياري از عزيزان اهل سنت و علماي‌ آن‌ها اين قضيه را نقل كرده‌ اند و ما توجه برادران شيعه و اهل سنت را به اختلافاتي كه بين صحابه وجود داشته است جلب مي‌كنيم.

 با صرف نظر از قضيه حضرت فاطمه سلام الله عليها با خليفه اول و دوم چگونه مي‌توان از اتفاقات به وجود آمده بين صحابه در قضيه جنگ جمل، صفين و قضيه قتل عثمان بن عفان خليفه سوم چشم پوشي كرد؟

اهل سنت كه رخداد ميان فاطمه سلام الله عليها و عمر را تكذيب مي‌كنند در مورد رويداد اجتماع صحابه براي عثمان و جلوگيري از دفن او در قبرستان مسلمانان و در نهايت دفن او در قبرستان يهود چه مي‌خواهند بگويند؟

و يا در مورد جنگ جمل كه در آن بنا به قولي 4000 نفر بي‌گناه كشته شد؟

و اين‌كه در جنگ صفين كه بيش از 100000 نفر از مسلمانان از دو طرف سپاه امير المؤمنين علي عليه السلام‌ و معاويه كشته شدند؟

دعوت به وحدت و عدم ذكر مسائل اختلاف برانگيز:

اگر چه، اين قضايا در تاريخ ثابت شده و غير قابل انكار است؛ لكن لازم است توجه برادران عزيز را به اين نكته جلب نمايم كه: ما با ذكر اين قضايا، به صحابه پيامبر اكرم سبّ و دشنام نمي‌دهيم؛ بلكه فقط اين‌ قضايا را بدون بيان مسائلي كه ـ نستجير بالله ـ موجب بغض و تفرقه بين امت اسلامي شود ذكر مي‌كنيم.

در قضيه اقامه عزاي حضرت فاطمه سلام الله عليها داخل و يا خارج از ايران نيز ما به برادران عزيز توصيه مي‌كنيم كه هر زمان خواستند مسائل مربوط به قضيه صحابه را ذكر كنند به شكلي بيان كنند كه موجب نا راحتي و اذيت برادران اهل سنت نشود.

ما در برخي از شبكه‌ها مانند شبكه سلام يا غير آن نيز همواره اين نكته را تذكر داده‌ و گفته‌ايم كه: هر‌گونه سبّ و دشنام صحابه يا اهانت به اعتقادات برادران اهل سنت در اين زمان، گناهي است نا بخشودني.

چند شب قبل، سه نفر از بزرگان اهل سنت شهر زاهدان ايران به منزل ما آمدند و حدود چهار ساعت با اين خواسته مشترك با يك‌ديگر صحبت كرديم.

ما در حوزه‌هاي علميه، دانشگاه‌ها، كنفرانس‌ها و نشست‌هاي علمي و در شبكه‌هاي تلويزيوني نيز برادران عزيز شيعه را به همين امور توصيه مي‌كنيم.

 و اما به جناب دكتر ابو شوارب كه شب گذشته عبارتي از كتاب جلاء العيون علامه مجلسي رضوان الله تعالى عليه قرائت كردند بايد عرض كنم:

علامه مجلسي بيش از 400 سال است كه از دنيا رفته و هيچ شيعه‌اي در اين زمان از او تقليد نمي‌كند.

از برادران عزيز مي‌خواهم كه به آراء و فتاواى مراجع عظام تقليد خود در نجف، قم، مشهد و تهران و مخصوصاً به سخنراني‌هاي مقام معظم رهبري حفظه الله توجه كرده و ببينند ايشان چگونه قضاياي تاريخي را نقل كرده و حقانيت امير المؤمنين سلام الله عليه و امامت قطعي و مورد تصريح قرار گرفته آن حضرت را بدون اين‌كه به حريم هيچ‌يك از صحابه برخوردي پيدا كند را نقل مي‌كند.

جناب دكتر الهاشمي! برادران عزيز! ما از محضرتان تقاضا داريم كه اين مسائل را به اين شكل در شبكه المستقله مطرح نكنيد، چرا كه طرح مثل اين قضايا موجب تفرقه و اختلاف و برانگيختن برادران اهل سنت ما بر عليه شيعيان در كشور‌هاي مختلف مي‌شود.

اين تنها چيزي است كه من از برادران عزيز‌مان خواستارم.

الآن من در خدمت جناب دكتر الهاشمي هستم كه اگر ايشان سؤال و يا مطلبي در باقي مانده وقت من دارند بفرمايند تا من هم به آن پاسخ دهم.

هاشمي: خداوند به شما طول عمر داده و شما را حفظ فرمايد. از شرح و توضيحاتي كه فرموديد كمال سپاس را دارم.

ولي اگر حقيقت را بخواهيد نمي‌توانم به صراحت بگويم از بابت توضيحاتتان متشكر و سپاس‌گذارم؛ چون از بسياري از مطالبي كه شما بيان داشتيد متعجب و حيرت زده شده‌ام، ولي با اين وجود مي‌گويم: الحمد لله كه اين فرصت دست داد تا طبق وعده‌اي كه داده بودم و خواسته‌اي كه شما داشتيد [منظور بيان مطالب بدون قطع سخنان جناب دكتر قزويني كه البته همين توافق نيز يك بار در ابتداي برنامه و بار ديگر در اواخر برنامه نقض مي‌گردد] بدون قطع سخنانتان به ذكر مطالبتان بپردازيد.

من سخنان شما را مستقيماً به برادر السيد حسن الحسيني [از شركت كنندگان اهل سنت] و برادران ديگر ارجاع مي‌دهم تا هر‌گونه تعليق مختصري درباره آن دارند بيان كنند. و بعد از آن مجدداً به استوديو باز خواهيم گشت.

سخنان الحسيني:

الحسيني: بسم الله الرحمن الرحيم والصلاة والسلام على أشرف الخلق أجمعين سيدنا وحبيبنا محمد صلى الله عليه واله وسلم.

مسلمانان شيعه و سني در سراسر كشور‌هاي اسلامي!

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته.

اشكال الحسيني به دكتر حسيني قزويني:

چون زبان دكتر قزويني عربي نيست بر روايات تسلط ندارند!!!

اوّلاً: جناب دكتر قزويني در ابتداي سخنانشان به خاطر عدم تسلط كامل به زبان عربي عذر خواهي كردند و شكي نيست كه اين مطلب در فهم ايشان نسبت به بعضي متون و نصوص عربي تأثير گذار باشد!!!

قديمي بودن قضيه شهادت [حضرت] زهراء دلالت بر صحت آن نمي‌كند

ثانياً: قديمي بودن قضيه دلالت بر صحت آن ندارد. ، بلكه مطالب بسياري هست كه وجود دارد و در كتاب‌ها آمده ولي از مطالب به جا مانده‌اي است كه خطا و غلط مي‌باشد.

تذكر!

(پس تا همين‌جا مي‌توان از كلام خود ايشان در تعريضي كه به جناب دكتر حسيني قزويني داشتند اين اقرار ضمني را از وي گرفت كه قضيه حضرت زهراء سلام الله عليها از قضاياي تازه و جديد نيست و ريشه در تاريخ دارد.)

شما ادعا نموديد كه صحابه را سب نمي‌كنيد در حالي كه ذكر اين مطالب سبّ صحابه محسوب مي‌شود!!!

دكتر حسيني قزويني مي‌گويد: در مجالس حسيني صحابه را سبّ نمي‌كنيم، نمي‌دانم اگر مطالبي كه الآن بيان كردند سبّ و دشنام به صحابه نيست پس بالاتر از اين‌ها چه چيز ديگري هست كه سبّ صحابه به حساب آيد؟

شما الآن دليل عملي بر سبّ و دشنام صحابه يعني: ابو بكر يا عمر ارائه كرديد. فعل (اين كار را كرد) رفس (با پا لگد زد) قتل (او را كشت) و اسقط الجنين (جنين او را سقط نمود) اين‌ها همه سبّ و دشنام است!!! سپس شما آمديد و بخاري را در ملاء عام مورد سبّ و دشنام قرار داديد. يعني: اين دليلي است عملي بر اثبات ادعا‌هاي ما.

برادر سيد من! اين‌ها يعني جلوگيري از وحدت و اين روش و اسلوب شما به وحدت اسلامي ضربه مي‌زند.

تذكر!

(تمام آن‌چه كه دكتر حسيني قزويني بيان داشتند از كتاب‌هاي اهل سنت بود و حتى يك روايت هم از كتاب‌هاي شيعه بيان نفرمودند، پس اگر اين‌ مطالب و روايات دشنام و شتم صحابه به حساب مي‌آيد، پس چگونه‌ علماي آن‌ها اين روايات را در كتاب‌هايشان آن‌ هم با سند‌هاي صحيح ذكر كرده‌اند؟ لازم است كه اهل سنت اين سؤال را پاسخ گويند)

ادعا بر اين كه تمام رواياتي كه نقل كرديد ضعيفند وهم‌چنان آنان دنبال يك روايت صحيحند:

برادرم! نكته ديگر اين‌كه با تأسف شديد بايد بگويم كه روز اول با آية الله جناحي، بعد از ايشان با آية الله خزاعي، و سپس با شمّري، و الآن هم با [جناب دكتر حسيني] قزويني بحث كرديم؛ در حالي‌كه ما احتياجي به فراواني تعداد نفرات و اسامي نداريم، ، بلكه آن‌چه كه ما به آن احتياج داريم فقط يك روايت صحيح است. ما حتي چند روايت هم نمي‌خواهيم، بلكه فقط يك روايت صحيح مي‌خواهيم. نمي‌دانم آيا اين خواسته من صعب و مشكل است كه شما نمي‌توانيد حتي يك روايت با سند صحيح بياوريد؟ آقاي [دكتر حسيني] قزويني! من يقين دارم كه شما به كتاب‌هايي كه از آن نقل روايت نموديد مراجعه نكرده‌ايد.

تذكر!

(جناب دكتر حسيني قزويني يك روايت صحيح از تاريخ طبري و روايتي از جويني استاد ذهبي با تعبيراتي كه ذهبي براي استادش آورده هم‌چون امام، المحدث الأوحد الأكمل، فخر الإسلام، و هم‌چنين شهادت علماي اهل سنت مثل: ابن تيميه بر وقوع هجوم بر خانه فاطمه سلام الله عليها.)

سخن الحسيني راجع به اين كه شهرستاني مؤلف ملل و نحل به نظام كه راوي قضيه هجوم است ايراد وارد نموده‌ است

مشكل تمام رواياتي كه شما از كتاب‌هاي اهل سنت نقل كرديد و من همه را از اينترنت گرفتم و همين روايات را ديروز آية الله جناحي هم ذكر كرد و ما هم تمام آن‌ها را رد كرديم و معلوم مي‌شود شما آن‌ها را نخوانده‌ و به آن‌ها و به دلايل در رد آن‌ها مراجعه نكرده‌ايد به اختصار اين است كه در حقيقت اين‌ روايات در كتاب ملل و نحل ذكر نشده است ، بلكه كتاب ملل و نحل شهرستاني اين ‌روايت را بيان كرده و رد نموده است و نيز بر «نظاميه» كه اين مطالب گمراه كننده را مطرح كرده‌اند ايراد وارد كرده است اما شما مي‌آيي و مي‌گويي كه شهرستاني اين مطلب را نقل كرده است.

دكتر الهاشمي: ببخشيد! يك لحظه، يك لحظه، يعني شهرستاني اين روايات را رد كرده است؟!

 

اتهام الهاشمي به شيعه در عدم رعايت تقوا براي متهم نمودن ديگران

شهرستاني بر فرقه نظاميه ايراد گرفته و آن‌ها را رد مي‌نمايد و مطالب باطل و گمراه‌كننده آنان را ذكر مي‌كند و مي‌گويد كه: نظاميه اين‌چنين و اين‌چنين ... مي‌گويند. عمر اين‌‌چنين و اين‌چنين ... كرد. و نيرنگ بازان در حديث آمدند و اين روايت را از باب جعل احاديث اين‌گونه كردند. طبري مي‌گويد: ابن شيبه گفته است: فلاني و علاني و بهماني و غيره اين‌گونه گفته‌اند تا به اين‌وسيله ادله را زياد جلوه دهد در حالي كه تمام آن‌ها ضعيف و جعلي هستند.

الهاشمي: مثلاً امروز وقتي مي‌خواهند كسي را بالا ببرند به خوبي مي‌دانيد كه چه‌كار مي‌كنند؟ به نفع او به هر روايتي متمسك مي‌شوند و زماني كه بخواهند مثلاً: مقتدى صدر را پايين بياورند او را شيطان شياطين مي‌نامند، و همين‌طور نسبت به هر كس ديگر به همين شكل عمل مي‌كنند. يعني: بر حسب جوّ و شرايط اقدام مي‌كنند.

تذكر!

 (جناب دكتر حسيني قزويني ادعا نكردند كه شهرستاني اين‌گونه مي‌گويد بلكه تصريح كردند كه شهرستاني از نظام نقل مي‌كند.)

اشكال الحسيني به جويني مبني بر اين‌كه ذهبي در باره او گفته است: او حاطب ليل است.(يعني كسي كه در نقل روايت دقت ندارد و هر روايتي از دهان او خارج مي‌شود)!!!

الحسيني: نكته خيلي عجيب اين است كه آقاي قزويني همواره مي‌گويد: جويني، جويني. در حالي كه اسم حقيقي او محمد بن مؤيد ابن حمويه جويني است، ايشان [منظور: جناب دكتر حسيني قزويني است] مي‌گويد: او(جويني) استاد ذهبي است. او(جويني) استاد ذهبي است ...، ذهبي در باره استاد خود چه گفته است؟ گفته است: او (يعني استادش جويني) «حاطب ليل» بوده است.

 اي سيد! [خطاب به جناب دكتر حسيني قزويني است] او حاطب ليل بوده است، احاديث دو‌گانه و سه‌گانه و چهار‌گانه را از بين روايات باطل و دروغ جمع مي‌كرده، او روايات كذب را جمع مي‌كرده است...

اي شيخ! [منظور: جناب دكتر حسيني قزويني است] از خدا بترس! ما در برابر ميليون‌ها بيننده هستيم، روايات كذب و دروغ نقل مي‌كنيد، روايات غير صحيح نقل مي‌كنيد و در بين مردم نشر مي‌دهيد. سپس مي‌آييد و مي‌گوييد: ما به صحابه دشنام نمي‌دهيم.

خود شما بزرگ‌ترين دليل براي سبّ و دشنام به صحابه هستيد!!!

الهاشمي: مطالب واضح است.

جناب دكتر قزويني! شما دو دقيقه وقت داريد، و بعد، دو دقيقه وقت براي ردّ گفتار ابو شوارب، و بعد، دو دقيقه براي ردّ سخنان شيخ الخزاعي خواهيد داشت. از دو دقيقه خود استفاده كنيد و سخنان آقاي الحسيني را ردّ كنيد.

ردّ دكتر حسيني قزويني بر سخنان الحسيني

استاد دكتر قزويني بار ديگر كلام ذهبي را راجع به ردّ ادعاي الحسيني تكرار مي‌كند:

دكتر حسيني قزويني: برادر الحسيني مي‌گويد اين روايت جعلي و دروغ است.

ادعاء چيزي است و ثابت كردن چيز ديگر، نكته ديگر اين‌كه ذهبي در باره استاد خود (جويني) مي‌گويد: «الإمام» چه‌طور مي‌تواند ذهبي از يك‌سو تعبير امام در باره استاد خود داشته باشد و از سوي ديگر او را «حاطب ليل» بخواند. از يك‌سو او را «المحدث الأوحد الأكمل» دركتاب تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505بخواند و از سوي ديگر او را حاطب ليل بخواند...

تصحيح سند روايات شهادت حضرت زهراء سلام الله عليها

برادر عزيز [الحسيني] از من روايت صحيح مطالبه نمودند، روايات صحيح زيادي داريم، به عنوان نمونه به روايت طبري و روايت ابن ابي شيبه اشاره كرديم.

بيان بعضي از توثيقات رجال سند روايت طبري:

راوي اول در روايت تاريخ طبري: جرير بن عبد الحميد است.

عجلي در باره او مي‌گويد: اوكوفي و ثقه است. و ابن سعد در الطبقات الكبري در باره او مي‌گويد: او ثقه و با علم فراوان بود.

راوي دوّم: مغيره است، او فرزند ميثم و ثقه است و اين را ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب و مزي در تهذيب الكمال، ج 2 و ج 20، ص 400.

راوي سوم: ابن حميد و او محمد بن حميد ابو عبد الله حافظ است كه قبلاً بيان كردم: او را يحيى بن معين توثيق نموده است.

راوي چهارم: زياد بن كليب، او نيز موثق است، توثيق او را ابن حجر عسقلاني در تقريب التذهيب، ج1، ص 220 ذكر نموده است.

بعضي از توثيقات رجال سند روايت ابن ابي شيبه:

و روايت ابن ابي شيبه نيز صحيح مي‌باشد و هيچ شكي در سند آن نيست، ولي از آن‌جا كه در دو دقيقه وقت، براي من امكان نقل تمام مطالبي كه در توثيقات راويان سند ذكر شده وجود ندارد، فقط به اين مطالب به صورت گذرا اشاراتي داشته باشم.

محمد بن بشر راوي، او به شهادت ابن حبان ثقه است. و هم‌چنين رازي در الجرح والتعديل همين را گفته است.

عبيد الله بن عمر، او نيز ثقه است، و نسائي او را توثيق نموده است.

و زيد بن اسلم نيز ثقه است، كه ذهبي او را در سير أعلام النبلاء توثيق نموده است.

اسلم القريشي العدوي را نيز عجلي و ابو زرعه توثيق نموده‌اند.

پس اين روايت بر اساس مباني علماي علم رجال اهل سنت صحيح السند است.

و جناب الحسيني چاره‌اي ندارند جز اين‌كه روايات را به شكلي كه علماي رجال اهل سنت ذكر كرده‌اند علاج كنند.

هاشمي: جناب دكتر قزويني! ببخشيد يك لحظه!

جناب دكتر قزويني: بله!

هاشمي: در همين جا تعليق و توضيح سريعي از دكتر ابو شوارب داريم.

سخن دكتر ابو شوارب:

ابو شوارب: بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على اشرف المرسلين سيدنا محمد عليه وعلى آله وصحبه ومن اتبعه بإحسان إلى يوم الدين خير صلاة وأزكى سلام.

ضرورت وحدت كلمه مسلمانان:

در ابتدا لازم است بر اين مطلب تأكيد ورزم و آن همان نكته‌اي است كه آية الله حسيني قزويني به آن اشاره كردند و آن اين كه با وجود همه اختلاف مسلك و رويه‌اي كه بين ما هست اما لازم است بر ضرورت وحدت كلمه ميان مسلمانان در هر زمان و مكان اتفاق نظر داشته باشيم.

براي وحدت مسلمانان لازم است كينه‌هاي گذشته را كه بر اثر اهداف سياسي و اقتصادي به وجود آمده است را فراموش كنيم!!!

به خاطر وحدت كلمه مسلمانان لازم است از اين مسائل خلاصي بجوييم. و اين همان هدف و برنامه‌اي است كه جناب دكتر الهاشمي در هر قسمت از برنامه‌ها بر آن تأكيد مي‌ورزيده‌اند، يعني: از كينه‌هاي گذشته كه يادآور خاطرات گذشته است خلاصي بجوييم. افكاري كه امكان دارد اگر روي آن به دقت و عمق تأمل كنيم مجموعه‌اي از اباطيلي باشد كه تاريخ در مراحل و مقاطع معيني براي به دست آوردن برخي مطامع سياسي و اقتصادي جعل كرده باشد. البته طبيعي است كه نتوان يك‌باره همه آن‌ افكار را فراموش كرد، افكاري كه پشت سر آن پيشينه‌اي است پيچيده در سخنان مرده صد‌ها سال قبل.

تذكر!

نمي‌دانيم آيا منظور ايشان علماي اهل سنت است كه اين مطالب را عليه ابو بكر و عمر بن خطاب و... ساخته‌اند و آن‌‌ها را از روي مقاصد سياسي و اقتصادي در كتاب‌هايشان قرار داده‌اند و يا منظور تلاميذ و شاگردان‌ آن‌هاست كه اين مطالب را در كتاب‌هاي اساتيد خود اضافه كرده‌اند؟! چون هر يك از اين روايات قبل از اين‌كه در كتاب‌هاي شيعه نقل شود در كتاب‌هاي علماي اهل سنت نقل شده است.

امروز ديگر طرح مساله ولايت در ايران بدون فايده است چون مراجع نبايد در حكومت دخالت كنند!!!

ساده‌ترين چيزي كه امروز در مسأله ولايت و حكومت از آن سخن مي‌گوييم و قضيه اساسي كه مذهب براي آن مشاجرات و اختلافات و طعن‌ به صحابه شنيده، قضيه‌اي است كه به طور كلي خاتمه يافته و ولايت به خاندان پيامبر و يا حتى مراجع نرسيده است، بلكه الآن اين سياسيون هستند كه شئون و امور دولت‌ها را اداره مي‌كنند. همان چيزي كه امروز در مذهب شيعه اماميه هم بدين‌سان شده است.

تذ كر!

(ما به ايشان خورده نمي‌گيريم؛ چون وي به اين موضوع آگاه نيست كه فقهاء شيعه در قديم و جديد به اين مسأله فتوا داده‌اند كه اگر يكي از فقهاء به تأسيس حكومت اسلامي قيام نمود بر ساير فقهاء لازم است كه در قوانين حكومت از او پيروي كنند.

و او نمي‌داند و يا فراموش كرده كه اشكال وهابيت عليه شيعه اين است: كه چرا در ايران حكومت را يك فقيه اداره مي‌كند؟

بلكه او نيز به زودي اين مطلب را ذكر مي‌كند كه در ايران، آيت‌ الله خامنه‌اي است كه مسئول و صاحب مقام رفيع در ايران است!!!)

ادعاء بر اين كه روايات هجوم ساختگي است!!!

پس ما در قضيه [هجوم] بر اين اعتقاديم كه نياز به تجديد نظر اساسي داريم.

و به اجمال مي‌توان گفت: بله آن‌چه كه شيخ محمد قزويني [جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني] در قضيه هجوم بيان نمودند مبني بر اين كه اين روايات هجوم از دست ساخته‌هاي شيعه و اختراع متأخرين نيست درست و صحيح است؛ ولي ما مي‌گوييم اين‌ها از اختراعات قدماء است.

ادعاء بر اين‌كه منبع اصلي همه اين روايات كتاب سليم بن قيس است و اين كتاب حتي تا قرن چهارم بدون سند است

از اين قضيه تا زمان ظهور كتاب سليم بن قيس عامري هلالي هيچ اثري از آن نيست. كتابي كه منسوب به مؤلف قرن اول هجري و متوفاي سال 90 هـ است ولي اسانيد آن، قرن چهارم آشكار شده است.

ادعاء بر اين كه در مجالس بسياري از مراجع و علماء در برابر انسان‌هاي ساده و عوام به خلفاء تعرض و اهانت صورت مي‌گيرد

هم‌چنين شما [جناب دكتر قزويني] گفتيد: در مجالس، سب و دشنام به صحابه صورت نمي‌گيرد و قاتل، در قضيه هجوم معين نمي‌گردد.

بله، اين در مجالس رسمي است كه شما به مجلس السيد القائد الخامنه‌اي حفظه الله مثال زديد و در مجلس ارزشمند او بنا به مسؤوليت و جايگاه و مقام رفيعي كه دارد اين سب ودشنام‌ها بيان نمي‌شود؛ ولي مراجع و علماء در مجالس عمومي خود، افراد ساده و عوام و فرزندان كوچك را تشويق به اين كار مي‌كنند!!!

خطبه امير المومنين در نهج البلاغه دلالت بر هجوم به [حضرت] فاطمه نمي‌كند !!!

هم‌چنان ما با وجود همه زيبايي‌هايي كه در اين متن زيبا از خطبه 202 نهج البلاغه امام علي عليه السلام كه تاكنون نشنيده ‌بوديم و شما جناب استاد حسيني قزويني آن را قرائت نموديد بر اين نكته تأكيد داريم كه اين خطبه شامل موضوع مورد بحث نمي‌شود. [حضرت] مي‌فرمايد: «لقد استرجعت الوديعة وأما حزني عليك فسرمد» (امانتى كه به من سپرده بوديد هم اكنون باز گردانده شد و اندوهم هميشگى است)

كجاي اين متن دلالت مي‌كند كه او كشته شده است؟ كجاي اين متن دلالت مي‌كند كه او شهيد شده است؟ اين كلام را هر شخصي كه همسرش را از دست داده و براي او محزون باشد مي‌گويد. اما اين چه ارتباطي به از دست دادن فاطمه دختر [حضرت‌] محمد عليه الصلاة والسلام دارد.

تذكر!

 (نمي‌دانيم آيا ايشان بقيه كلام امير المومنين عليه السلام را فراموش نموده يا خود را به فراموشي زده است؟!! و آيا اين كلام حضرت ـ فستنبئك ابنتك بتضافر أمتك على هضمها ـ !!! بر حفظ كرامت حضرت زهراء سلام الله عليها توسط صحابه بعد از وفات پدر بزرگوارش در زمان خلافت أبوبكر دلالت دارد يا خير؟! يا اين‌كه مي‌خواهند بگويند اين كفار از بلاد روم و تاتار بودند كه به خانه فاطمه هجوم برده و در مركز سرزمين‌هاي اسلامي به او ظلم و ستم روا داشتند و ابوبكر و عمر و ساير صحابه هم از اين واقعه بي اطلاع مانده‌اند؟!!)

شبهه عليه كتاب كافي و روايات آن

هم‌چنين است روايت ديگري كه شما [جناب دكتر حسيني قزويني] از كتاب كافي، ج 1، ص 458 و از [امام] حسين نقل كرديد.

نمونه‌اي از ادعاي تناقض در كتاب أصول كافي:

در حقيقت، اعتقاد شخصي من در باره كتاب كافي چيز ديگري است، و آن اين كه اين كتاب، كتابي است مملوّ از امور متعارض و متناقض، مثلاً اگر دكتر محمد [جناب دكتر حسيني قزويني] اجازه دهند من يك مثال كوچك مي‌زنم. در اصول كافي، ج 1، ص260 از ابا عبد الله عليه السلام [امام] جعفر صادق به دروغ به او نسبت داده و مي‌گويد: من نمي‌دانم. ـ ببينيد او خود علم غيب را از خود در باره آن‌چه در آسمان‌ها و زمين و بهشت و جهنم و در عالم كون و مكان مي‌گذرد نفي مي‌كند. اين روايت در باب علم ائمه به عالم كون و مكان و اين كه هيچ چيز بر آنان مخفى نيست ذكر شده است.

هم‌‌چنين در اين كتاب ج 25، ص 248، مي‌خوانيم از سدير روايت شده كه گفت: من و ابو بصير و يحياى بزّار و داود بن كثير در مجلس ابا عبد الله امام صادق بوديم كه آن حضرت در حالي كه غضب‌ناك بود به سوي ما آمد و چون در جاي خود نشست فرمود: شگفت است از مردمي كه مي‌پندارند ما غيب مي‌دانيم!! كسي جز خداي عزوجل غيب نمي‌داند. من مي‌خواستم فلان كنيزم را بزنم، او از من گريخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است.

پس كتاب كافي علي رغم جايگاه و منزلت و شأني كه نزد شيعه دارد، اما شامل بسياري از امور متناقض و متعارض مي‌شود...

دكتر الهاشمي: وقتتان تمام شد.

تذكر!

 (به زودي در آخر مناظره شب چهارم به حذف و تقطيع و تحريف‌هايي كه در كلام ابو شوارب راجع به روايات متعارض كافي وجود دارد اشاره خواهيم نمود.)

ايراد به ادله دكتر قزويني:

ابن تيميه اين كلام را در ردّ علامه حلي ذكر كرده پس كلام او دلالت بر قبول اين واقعه نمي‌كند‌:

ابو شوارب: فقط 30 ثانيه به من وقت بدهيد.

تقريباً تمام اخباري كه شيخ قزويني [جناب دكتر حسيني قزويني] از مصادر اهل سنت نقل كردند در حقيقت در آن‌ كتاب‌ها به عنوان ردّ ذكر شده است. [يعني به ادعا و زعم ابوالشوارب در هيچ يك از اين كتاب‌ها اين روايات به عنوان روايات مورد قبول صاحب كتاب نيامده‌اند] همان‌گونه كه اين سخن را برادرمان شيخ حسن [الحسيني] در ردّ مطلب نقل شده از كتاب شهرستاني يعني: الملل و النحل نقل كردند.

هم‌چنين، ابن تيميه هم در مقام ردّ بر علامه حلي در كتابش «منهاج الكرامة في منهاج السنة» آن مطلب را آورده است، يعني او هم بر اساس زعم و گمان علامه حلي در منهاج الكرامه مطلبي را ذكر مي‌كند و بعد رد مي‌كند، پس آمدن روايتي در كتاب‌هاي اهل سنت دليل بر اين نيست كه اين گروه از علماء به اين روايات استشهاد و يا اعتراف نموده‌اند.

تذكر!

 ( هر كس به كتاب ابن تيميه مراجعه كند مي‌يابد كه حقيقت و مقصود ابن تيميه چيست. و متوجه مي‌شود كه روايات صحيحي هستند كه امكان رد آن‌ها وجود ندارد و از اين جهت حاضران در مناظره به اين جواب عجيب و غريب پناه برده‌اند. مي‌توانيد اين عبارت را در كتاب ابن تيميه ببينيد: «وهو ان عمر كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله !!!)

ايرد بر كتاب مصنف ابن أبي شيبه

اولاً: كتاب مصنف ابن أبي شيبه روايات صحيح را ذكر نمي‌كند، و در اين كتاب فقط احاديث را ذكر نمي‌كند، بلكه در آن احاديث و آثار صحيحه و حسنه و ضعيفه آمده است.

 روايت ابن ابي شيبه دلالت بر اراده هجوم مي‌كند نه خود هجوم

1 – روايت اين كتاب فقط تهديد به احراق را ثابت مي‌‌كند:

ثانياً: هم‌چنين اين خبر اگر در كتاب مصنف ابن ابي شيبه هم صحيح باشد به اين مطلب اشاره‌اي ندارد كه اين واقعه دير يا زود به وقوع مي‌پيوندد، بلكه در آن كتاب فقط اشاره به تهديد سوزاندن [خانه حضرت زهراء] دارد.

2 – راوي، شاهد اين ماجرا نبوده است:

ثالثاً: نكته بسيار مهم ديگر اين است كه راوي اصلي اين خبر يعني: اسلم، غلام عمر بن خطاب، خود شاهد واقعه نبوده است؛ چون عمر بن خطاب او را به مكه فرستاده بوده است. يعني: او وقت بيعت ابوبكر و وقت نزاع بر سر ماجراي فدك در مكه بوده است.

دكتر الهاشمي: آقاي [دكتر حسيني] قزويني بفرماييد!

پاسخ دكتر حسيني قزويني:

برادر ابو شوارب حتي يك دليل هم نياوردند:

جناب دكتر حسيني قزويني: از جناب دكتر ابو شوارب تشكر مي‌كنم؛ لكن اين تعبير او كه مطالب ذكر شده در كتاب‌هاي اهل سنت را اباطيلي بيش نمي‌داند ادعايي بدون دليل است و از ايشان مي‌خواهيم كه براي ما بيان كند كه اين اباطيل چيست؟

نظر علماي معاصر اهل سنت راجع به قضيه هجوم:

سخن محمد حسنين هيكل:

يكي از علماي اهل سنت در زمان حاضر كه اسمشان محمد حسنين هيكل است و از بزرگان علماي مصر است در كتابش «الصديق أبو بكر» ص 65، مي‌گويد: «فبلغ أبا بكر وعمر اجتماعهم بدار فاطمة فاتيا في جماعة حتى هجموا على الدار...».

به عمر و ابوبكر خبر رسيد كه مردم در كنار خانه فاطمه اجتماع كرده‌اند از اين‌رو آن‌دو نفر هم آمدند تا آن‌جا كه به خانه هجوم بردند...

سخن عبد الفتاح عبد المقصود:

هم‌چنين عبد الفتاح عبد المقصود كه از بزرگان علماي اهل سنت در مصر و از معاصرين هستند، در كتاب خود مي‌گويد: «إن عمر قال: والذي نفسي بيده ليخرجن أو لأحرقنها على من فيها ... قالت طائفة خافت الله ورعت الرسول في عقبه: يا أبا حفص إن فيها فاطمة فقال لا أبالي، وهل على ألسنة الناس عقال تمنعها من أن تروي قصة حطب أمر به ابن الخطاب فأحاط بدار فاطمة وفيها علي وصحبه ليكونوا عدة الإقناع أو عدة الايقاع»

عمر گفت: قسم به آن خدايي كه جانم در دست اوست، بايد آن‌ها از خانه خارج شوند و الاّ خانه را با همه ساكنانش به آتش مي‌كشم. گروهي كه از خدا مي‌ترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه ‌داشته بودند، گفتند: اي أبا حفص! فاطمه در اين خانه است. و او فرياد زد: باكي ندارم! مگر دهان مردم بسته و بر زبان‌ها قفل زده شده است كه داستان هيزم را بازگو نكنند؟ قصه هيزمي که عمر بن خطاب، دستور داده بود که درب خانه فاطمه جمع کنند.

آري! زاده خطاب اطراف خانه را که علي و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا به‌ اين وسيله يا آنان‌ را قانع سازد و يا بر آنان بتازد!

آري! اين عبارات را حتى برادران اهل سنت معاصر نيز نقل نموده‌اند.

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني پيرامون ادعا‌هاي اهل سنت بر اين كه همه علماي شيعه كتاب سليم بن قيس را رد مي‌كنند:

در رابطه با عباراتي كه شب گذشته و نيز امشب توسط دكتر الهاشمي راجع به كتاب سليم بن قيس بيان شد و گفته شد: اين كتاب جعلي و دروغ است و حتى نزد علماي شيعه اعتباري ندارد، بايد عرض كنم:

كلام شيخ نعماني در كتاب الغيبه در باره كتاب سليم:

 همه علماي شيعه بر اين عقيده‌اند: كه كتاب سليم بن قيس كتاب معتبري است.

 شيخ نعماني در كتابش «الغيبه» ص 102، مي‌گويد: كتاب سليم از اصولي است كه شيعه به آن مراجعه ‌كرده و به آن اعتماد مي‌نمايند.

كلام سيد بن طاووس:

سيد بن طاووس در كتابش تحرير طاووسي، ص 136، مي‌گويد: خود اين كتاب شهادت به صحت و ارزش آن مي‌دهد.

 كلام علامه حلي:

علامه حلي در كتابش خلاصة الأقوال، ص 83 ، حديث شماره يك مي‌گويد: نظر من در باره سليم و كتاب او اين است كه خود سليم بن قيس را معتبر بدانيم؛ ولي در باره مطالب وارد شده در كتابش توقف نماييم.

كلمات ساير علماء:

علامه مجلسي، شيخ حرّ عاملي، محقق مامقاني، آية الله خوئي مي‌گويند: راوي كتاب سليم ثقه و جليل و .... است.

دكتر الهاشمي: ببخشيد! يك لحظه! يك لحظه! پس به نظر شما كتاب سليم بن قيس عامري كتاب مورد اعتمادي نزد شيعه به حساب مي‌آيد. در حالي كه در اين كتاب بعضي از مطالب عجيب كه به زودي نمونه‌هايي از آن را برايتان نقل خواهم كرد وجود دارد.

نظر دكتر حسيني قزويني راجع به كتاب سليم بن قيس كه اكنون نزد شيعه است:

دكتر حسيني قزويني: اما به اعتقاد من ـ به عنوان شخصي كه مدت 20 سال است كه در حوزه و دانشگاه در موضوع علم رجال تدريس نموده‌ و به عنوان يكي از متخصصين علم رجال و درايه شناخته مي‌شوم و حتى كتاب «المدخل إلى علم الرجال والدرايه» اين‌جانب، به عنوان كتاب درسي حوزه و دانشگاه به حساب مي‌آيد، بايد بگويم:

عقيده شخصي من اين است: كه كتاب سليم بن قيس همان‌گونه كه آية الله خوئي هم فرموده‌اند: ما نمي‌دانيم كه آيا اين كتابي كه امروز به عنوان كتاب سليم بن قيس در دسترس ماست همان كتابي است كه سليم بن قيس آن را به ابان بن ابي ايّاش داده است يا نه؟

و آيا با مرور زمان چيزي به آن اضافه و يا كم شده است يا نه؟

 ولي ما اين‌قدر مي‌دانيم كه اصل آن كتابي كه از سليم بن قيس به أبان بن ابي ايّاش رسيده است كتاب معتبري است.

سخن دكتر الهاشمي

سخن او پيرامون عدم قبول روايات جعلي (حتى اگر سنداً صحيح باشد!!!)

دكتر الهاشمي: جناب شيخ [دكتر حسيني] قزويني يك لحظه به من گوش بدهيد! الآن نوبت شيخ الخزاعي است.

باور كنيد اين‌جا يعني: در انگليس، مملكت عدالت و آزادي و دموكراسي وقتي مردم در برابر قاضي محكمه مي‌ايستند و ثابت مي‌شود كه مصدر و منبعي كه از آن خبري را گرفته‌اند مورد شك و شبهه بوده است، مطلقاً به او اعتماد نكرده و او را طرد مي‌كنند و اگر شاهد يك بار دروغ بگويد و بفهمند كه او فقط يك بار، دو روايت مختلف ولي در موضوع واحد نقل كرده است او را حذف و طرد مي‌كنند. يعني: امكان ندارد كه در انگليس قضيه‌اي اين‌گونه پيدا كنيد.

خدا بهتر مي‌داند كه در بعضي از كشور‌هاي عربي چه بسيارند محكمه‌هايي كه بر اساس مزاج فلان رئيس و يا فلان مسؤول حكم صادر مي‌كنند.

 اما در كشور‌هاي دموكراتيك وقتي شما مي‌گويي: اين عقيده من در اين كتاب است و اين جمله را در برابر يك قاضي كشور انگليس بيان مي‌كني، ديگر نمي‌تواني ‌با اين كتاب عليه كس ديگري هم‌چون شيخ الخزاعي يا دكتر الهاشمي استناد كني. [چون اين نظر شخصي شماست و براي خودتان محترم است] تا چه رسد كه بخواهي با اين جملات عليه كسي استناد كني كه باعث تابش نور اسلام به سرزمينت شده است [منظور: عمر بن خطاب است] و در اين راه با توفيق الهي روبرو بوده است.

تذكر!

 (كسي كه به كلمات جناب دكتر حسيني قزويني دقت كند در مي‌يابد، آن‌چه كه ايشان در باره كتاب سليم بن قيس بيان نمودند، در حقيقت در ردّ ادعا‌هاي اهل سنت بود؛ و ما نمي‌دانيم چرا دكتر الهاشمي اين كلمات را گفته و به ساير روايات جناب دكتر حسيني قزويني در موضوع مورد بحث اصلا اشاره‌اي هم نمي‌كند)

سخن الهاشمي پيرامون فتوحات عمر:

جناب سيد ميهمان! [منظور: جناب دكتر حسيني قزويني است] كه خداوند شما را حفظ كرده و از شما خشنود گردد! عمر بن خطاب كسي است كه فقط به انتقال اسلام به سرزمين فارس اكتفاء نكرد، بلكه آن را به سرزمين الخزاعي (عراق) و بعد از آن به شام، و بعد از آن بيت المقدس و از آن‌جا به ليبي صادر كرد.

آيا شنيده‌ايد كه حضرت مسيح عليه السلام فرموده است: از محصول و ميوه‌ هر چيز مي‌توانيد آن‌ را بشناسيد. آيا مي‌دانيد كه انگور از خار برداشت نمي‌شود و خار در انگور به عمل نمي‌آيد؟ به همين علت اگر اين شخص [عمر]، قاتل فاطمه [سلام الله عليها] مي‌بود آيا مردم او را دوست مي‌داشتند؟ همه اين محبت از سوي مردمي كه به دست او اسلام آوردند او را به خدا مقرّب مي‌سازد و يك ميليارد‌ بشر به او محبت مي‌ورزند و خداوند به دست او كشور‌ها را فتح نمود.

تذكر!

 (اگر كشور‌گشايي بدون نشر فرهنگ اسلام سبب تقرب به خداوند ‌شود، پس بايد امثال كوروش و چنگيزخان و غير اين‌ها كه فتوحات بيشتري داشتند، به خداوند نزديك‌تر باشند.

و اگر ارزش فتوحات به نشر اسلام در اين سرزمين‌ها باشد از برادران اهل سنت سؤال مي‌كنيم آيا خليفه در اين سرزمين‌ها اسلام را نشر داد؟ و اگر چنين انتشاري در سرزمين‌هاي ديگر داشت چرا سيره و روش عملي خود او بر خلاف روح اسلام بود؟! شما خودتان در كتاب‌هايتان گفته‌ايد: عمر اولين كسي بود كه بين عرب و عجم فرق گذاشت. او اولين كسي بود كه عرب را از ازدواج با غير عرب منع كرد. و نيز غير عرب را از تصدي پست و منصب بلند پايه منع نمود. و او اولين كسي بود كه بين مردم در سهامشان از بيت المال فرق گذارد. آيا اين امور مخالف با سخن خداوند متعال در قرآن نيست كه فرمود: «إن أكرمكم عند الله أتقاكم» (با ارزش‌ترين شما نزد خداوند با تقوا‌ترين شماست) و سخن رسول خدا كه فرمود: «لا فخر للعرب على العجم ولا للعجم على العرب إلا بالزهد والتقوي.» ( هيچ فخري از عرب بر عجم، و از عجم بر عرب نيست مگر به زهد و تقوا)

و همين‌طور سخن عمر بن خطاب در حرام نمودن دو متعه‌اي كه در زمان رسول خدا حلال بود و تغيير در اذان و نماز و.... آيا مقصود و منظور او از اين كارها نشر اسلام بود يا تغيير اسلام؟!!

چه اتفاقي در زمان خلفاء افتاده كه زهري مي‌‌گويد: أنس بن مالك را در دمشق ملاقات نمودم در حالي كه به تنهايي نشسته بود و مي‌گريست، به او گفتم: چه چيز تو را به گريه انداخته است؟ گفت: از تمام آن‌چه كه ياد گرفته بوديم همين نماز باقي مانده بود كه اين هم ضايع شد. صحيح ترمذي، ج 3، ص 302 ـ جامع بيان العلم، ج 2، ص 244 ـ الزهد و الرقائق، ص 531.

بخاري، از عمران بن حصين روايت مي‌كند: او با [حضرت‌] على [عليه السلام] در بصره نماز گذارد بعد از نماز گفت: اين نماز مرا به ياد نماز‌هايي كه با رسول خدا صلّي الله عليه وآله مي‌خوانديم انداخت كه هر بار كه بر‌مي‌خاست و مي‌نشست الله اكبر مي‌گفت. صحيح بخاري، ج 1، ص 190، ح784.)

آقاي سيد [دكتر حسيني] قزويني! قبل از اين كه شيخ الخزاعي صحبت كنند به اين عبارت دقت كنيد و شما را به خدا قسم روي آن فكر كنيد! آيا از شخصي كه شما او را به قتل [حضرت‌] زهراء [سلام الله عليها] متهم مي‌كنيد چنين‌ سخني از او صادر مي‌شود؟ او در حالي كه سعد ابن أبي وقاص را به عنوان فرمانده سپاه براي آزاد سازي منطقه شرقي سرزمين عربي و اسلامي از حكومت ديكتاتوري ظالمانه امر مي‌كند، مي‌گويد: (جناب دكتر ابو شوارب خوب به اين جمله دقت كنيد! اين از نصوص عجيب و منحصر به فرد در تاريخ امت اسلام است.)

ادعاء بر اين‌كه شيعه تا الآن هيچ دليلي براي ادعاي خود در ماجراي هجوم نياورده است!!!

عمر بن خطاب كه از طرف برادران شيعه ما متهم به تهمت بزرگي گرديده است، تا اين لحظه حتي يك دليل مشخص براي اثبات ادعاي خود نه از فاطمه زهراء و نه از علي بن ابي طالب نياورده‌اند.

اين شخص [عمر بن خطاب] كه سعد [ابن ابي وقاص] را به عنوان فرمانده انتخاب كرده و به سرزمين شما [ايران] مي‌فرستد تا آن‌جا را آزاد سازد، و عراقي‌ها را براي آزادي از ديكتاتوري ياري برساند به سعد مي‌گويد: اي سعد! فرزندان وهيب به سعادت رسيدند. اگر به تو لقب دايي و هم‌نشين رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم دادند مبادا چيزي در درونت خلجان كرده و مغرور گردي! اي سعد! تير بيانداز. پدر و مادرم فدايت.

الهاشمي: در جنگ اُحد وقتي نبرد شدت يافت و مشركان به رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم نزديك شدند و سعد هم از كساني بود كه مقاومت ورزيده بود و به محافظت از پيامبر مشغول بود رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلّم به او مي‌فرمايد: اي سعد! پدر و مادرم فداي تو باد.

آري! خداوند عز وجل هيچ عمل نيك و بدي را بي پاداش نگذارده و جزا مي‌دهد.

آقاي [جناب دكتر] حسيني و همه منتسبين به اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم خوب گوش كنيد! و اين كلام بسيار مهم را بشنويد!

آن حضرت در حالي كه اين حديث به او وحي شده است به قريش و سعد و بني هاشم مي‌فرمايد: بين هيچ كس نسب و حسبي باعث ارج و قرب نمي‌شود مگر به طاعت و بندگي خداوند.

يكي از حاضران در برنامه: الله اكبر!

الهاشمي روايت را تكميل ‌كرده و مي‌گويد: پس مردم، از فقير و غني‌شان در مقابل خداوند يكسان و برابرند. خداوند پروردگار همه، و همه بندگان پروردگارند. و فقط در عاقبت به خيري از يك‌ديگر فضيلت مي‌يابند.

آيا با حضور در مراسم عزاداري فضيلت پيدا مي‌كنند؟ نه! با زيارت قبر سيده نفيسه [در مصر] فضيلت پيدا مي‌كنند؟ هرگز! با پول و ثروت فراوان؟ هرگز! با كاخ و قصر‌هاي بزرگ؟ با ندبه و لطمه و سينه خيز رفتن؟

نه، بلكه فقط با طاعت و بندگي.

تذكر!

 (الهاشمي سعي دارد با اين مطالب و روايتي كه [با آن همه شور و هياهو كه انگار كشف جديدي كرده است] هيچ ارتباطي با موضوع بحث نداشت، تأييدي براي مذهب خود آورده و مردم را ضد شيعه تحريك نمايد. اما غافل از اين‌كه با اين مطالب بر ضرر اعتقادات خودشان در عدالت صحابه و قداست آن‌ها سخن به ميان آورده؛ چون كلام عمر دلالت مي‌كند كه هيچ فرقي بين صحابه و غير صحابه نيست. و همه مردم در برابر خداوند يكسانند مگر به عمل صالح و تقوا)

پس به آن چيزي كه از سوي پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از زمان بعثت تا رحلتش ما را به آن امر نموده‌ است بنگريد! و به آن عمل نماييد!

الهاشمي: ديشب گفتند: اين شخص [عمر] خواسته است تا از پيامبر اكرم در جنگ‌هاي احد و بدر انتقام بگيرد.

آن حضرت به سعد مي‌فرمايد: اگر خواستي در آزادي خود و ديگر ملت‌هايي كه براي آزادي آن‌ها ره‌سپار مي‌شوي سهمي داشته باشي خود را به آن‌چه پيامبر اكرم تو را امر مي‌نمايد ملزم ساز! يعني: به نجات، به هدايت، و به صراط مستقيم.

اگر مي‌خواهيد عملتان از بين نرفته و از زيان‌كاران نباشيد اين موعظه مرا گوش كنيد!!!

تذكر!

(اين روايتي كه الهاشمي به آن استناد مي‌نمايد [و فرصت زيادي از برنامه را به آن اختصاص داده است] از روي كمي بضاعت و توشه علمي او نشأت گرفته است. چون اين روايت را طبري با سند بسيار ضعيف نقل نموده است؛ چون طبري مي‌گويد: سري از شعيب از سيف از محمد و طلحه نقل مي‌كند... تاريخ طبري، ج 3، ص 4. و واضح است كه روايت از سيف بن عمر كه تمام علماء بر تضعيف او اجماع دارند روايت را از درجه اعتبار ساقط مي‌كند، البته در سند اين روايت اشخاص ضعيف ديگري نيز هستند كه روايت را از حيث سند ضعيف‌ و از درجه اعتبار ساقط مي‌‌سازد.

سخن الهاشمي خطاب به عمر بن خطاب و معذرت خواهي او از عمر به خاطر طرح اين سخنان در شبكه المستقله:

خداوند از عمر بن خطاب راضي شود. از تو معذرت مي‌خواهم اي آقا و سيد من، اي عمر! از اين‌كه ما تو را در شبكه‌اي كه متعلق به خودتان است در معرض اتهام قرار داده‌ايم، پوزش مي‌طلبم! ولي مي‌دانم طرح اين قضايا بهتر از اين است كه اين مطالب طرح نشود و فتنه هم‌چنان باقي بماند. فتنه‌اي كه ديشب [آقاي شيخ] محمد الخزاعي نيز آن را لعن و نفرين نمود و به مطلبي اشاره نمود كه من به ايشان توضيح دادم چرا شبكه المستقله اين مطالب خزنده را در اين شبكه طرح مي‌كند؟ حتماً خود ايشان در مجالس عزاداري شركت كرده‌اند و يا دو هفته قبل در يكي از شبكه‌هاي ماهواره‌اي ديده‌اند كه چگونه عمر و ابوبكر هم‌نشين رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم را مورد دشنام قرار مي‌دهند، و ديده‌اند كه چگونه به فرزندان كوچك خود آموزش مي‌دهند كه آن‌دو را دشنام دهند. من در اين‌جا در كامپيوتري كه دارم فرزند ايراني خرد‌سالي را دارم كه سنّش بيش از نه سال نيست، ولي سينه‌اي مملوّ از حقد و كينه به صحابه پيامبر دارد؛ و در حالي كه مردم پيرامون او را گرفته‌اند مشغول بيان ماجرا‌هايي است كه براي [حضرت] زهراء به وقوع پيوسته است.

اي آقا و سيد من! اي عمر بن خطاب! اي آقا و سيد من! اي ابوبكر! اي هم‌نشين رسول خدا در غار!

[شيخ] الخزاعي: آيا عمر و ابوبكر كلام تو را مي‌شنوند؟ و به تو گوش مي‌دهند؟...

 الهاشمي: من اديب بوده و به نحو مجازي كه ادباء سخن گفته‌اند سخن مي‌گويم. اي آقا و سيد من! اي هم‌نشين رسول خدا در غار! آن‌چه كه ما انجام مي‌دهيم براي از بين بردن فتنه است؛ تا اهل فتنه از ترويج فتنه خودداري كرده و اعمالشان براي مردم آشكار شود؛ اگر‌چه بين‌ آن‌ها هنوز كساني هستند كه مقدار حيايي برايشان باقي مانده تا از گفتن اين مطالب در باره تو و دوستت [عمر] خودداري كنند.

تذكر!

(به سخنان الهاشمي دقت كنيد! ببينيد چگونه به شيعه اهانت مي‌كند و آن‌ها را اهل فتنه معرفي مي‌كند. آيا بيش از اين اهانت و دشنام نسبت به شيعه امكان دارد؟!)

و اگر آن‌ها اين ‌كار را نمي‌كنند، لا اقل ما به سهم خود حق را بيان كرده تا مردم آن را بفهمند و مبغضان و متعصبان را بشناسند. و بدانند كه دين اسلام دين محبت است نه دين خون و خون‌خواهي، و دين تسامح و تساهل است نه دين حقد و كينه، و دين عفو است كه پيامبر آن، در روز فتح مكه و آزاد‌سازي آن به ساكنان مكه فرمود: برويد كه شما آزاديد! ببينيد: چه‌قدر اين دين با آن دين، تفاوت مي‌كند؟ كجاست آن‌ نصوص عجيب و غريبي كه مي‌گويد: اگر عمر را لعن نكني خود ملعون هستي؟ و اگر در لعن او ترديد كني خود ملعون هستي؟!

تذكر!

(عجيب است از الهاشمي كه عمر را هم‌چون زند‌گان صدا مي‌كند و بعد از اشكال به او در برنامه فقط با توجيه اديب بودن، و مجازي بودن، سعي در فرار از اشكال دارد و حال آن‌كه شيعه را به طور مطلق و به خاطر اعتقاد به اين‌كه رسول خدا صلى الله عليه وآله و علي بن أبي طالب عليه السلام و ائمه عليهم السلام زنده هستند و هم‌چون شهداء نزد خداوند روزي مي‌خورند تكفير مي‌كنند، ولي خود در برابر ميليون‌ها بيننده در سراسر دنيا با ابوبكر و عمر سخن گفته و مناجات مي‌كنند!!!

و اي كاش الهاشمي مشخص مي‌كرد چه كسي گفته است: اگر عمر را لعن نكني تو خود ملعون هستي؟ يا آن روايت در كدام كتاب آمده و بر فرض وجود چنين روايتي آيا آن روايت نزد شيعه صحيح است يا خير؟ و آيا ...؟

و حتي اگر روايت ضعيفي در اين باره وجود مي‌داشت آيا وي مجوز شرعي براي استدلال عليه تمام شيعه با يك روايت ضعيف ‌دارد؟ و آيا عقل اين رويه را مي‌پذيرد؟!!)

علي بن أبي طالب عليه السلام با آن شجاعتش كجا بود؟

كجاي اين ماجرا [هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها] با شجاعت آقاي قهرمان و شجاع ما علي بن ابي طالب مناسبت دارد كه در زندگي خود همواره بر ديگران مسلط بود، و در جنگ‌ها، صحابه همراه او به جنگ با دشمن مي‌رفتند، و او براي دشمن تهديد محسوب مي‌شد و با آن‌ها سخن مي‌گفت و به امور آن‌ها و امور همسرش رسيد‌گي مي‌كرد.

گويا اين شخص آن‌ كسي نيست كه شب هجرت و در جنگ اُحد و خيبر و در همه مواقع خطر، با گرفتن جان در كف دست خود رسول خدا صلّي الله عليه [وآله] وسلّم را ياري رساند.

تذكر!

(چرا دكتر الهاشمي جنگ‌هاي امير المؤمنين علي عليه السلام با عايشه و طلحه و زبير و معاويه را مثال نمي‌زند و به اين‌وسيله جدال بين او و ابوبكر و عمر را كذب و دروغ مي‌شمارد؟ آيا قتال و نبرد با آن‌ها نيز دروغ و كذب است؟

اگر شجاعت و قهرماني علي بن ابي طالب را ملاك قرار مي‌دهيد چرا آن حضرت با همان شجاعت و قهرماني هرگز در فتوحات ابوبكر و عمر شركت نكرد؟ يا اين‌كه مي‌خواهند ادعاء كنند ـ نستجير بالله ـ آن حضرت شجاعتش را بعد از رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم از دست داده بود؟!!)

چرا اسلام دين حقد و فتنه و خون‌خواهي شده است؟(منظورشان اسلام شيعه است)

آقايان! اي صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم! تنها تلاش ما از بين بردن فتنه و گسترش فرهنگ تسامح و تساهل اسلامي بين مسلمانان و محدود ساختن فرهنگ خون و خون‌خواهي و حقد و كينه است.

من در هيچ امتي از دنيا نديده‌ام كه اين‌قدر خون و خون‌خواهي در دينشان باشد! از يهود سؤال كردم: آيا در دين شما خون‌خواهي شعارتان قرار گرفته است؟ گفتند: نه! چنين چيزي نيست.

از مسيحيان انگلستان سؤال كردم: آيا شما با چنين كاري به خدايتان تقرب مي‌جوييد؟ گفتند: هرگز! مسيح به سوي ما آمد تا ما را از اين كار‌ها رهايي بخشد....

بسيار خوب! پس چرا فقط نزد ما مسلمانان و در اسلام خدا را در حقد و كينه و بر سر و كله هم زدن مي‌بينيم و... و همواره صداي خون‌ خواهيمان بلند است؟ چرا؟!

تذكر!

 (نمي‌دانيم طبق آماري كه دولت‌ها مي‌دهند كه بيش از هشتاد درصد از گشته‌شدگان بي گناه در جنگ عراق كه توسط غرب و اروپا آغاز شده است از شيعيان هستند، آيا اينان به دست خود شيعيان كشته مي‌شوند؟! و همين‌طور در كشور افغانستان...

آيا طرح و انتشار اين‌گونه مطالب در مثل اين شبكه بهترين نمونه حقد و كينه و تنفر و خون‌خواهي نيست؟ آيا اموالي كه الهاشمي آن را از مصادر شناخته شده تقاضا مي‌كند آتش حقد و كينه را و خون‌خواهي را بر‌نمي‌انگيزد؟ و آيا برگزاري مراسم عزاداري براي دختر رسول خدا و براي نوه آن حضرت خون‌خواهي براي اوست، يا احترام و بزرگداشت آن حضرت؟)

تا كي؟! اي علماء از خدا بترسيد! اي مدعيان علم در سراسر دنيا از خدا بترسيد و تقوا داشته باشيد! به كتاب‌هايي كه نزدتان هست بنگريد كه هر دروغ‌گويي كتابي نوشته و در جلدي قرار داده و ما به آن اعتقاد پيدا كرده و احتجاج مي‌نماييم؟

و اما اشكالات شيخ محمد الخزاعي بر سخنان آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني بفرماييد!

سخنان شيخ محمد الخزاعي:

الخزاعي: بسم الله الرحمن الرحيم

 به تمام ملت عزيز عراق و همه برادران عزيز بيينده عرب و مسلمانم در شبكه المستقله سلام عرض مي‌كنم.  

و به جناب سيد [دكتر حسيني] قزويني سلام عرض كرده و از ايشان كه به عنوان متخصص اين موضوع، كه قضيه بسيار مهمي هم هست دعوت اين شبكه را اجابت نمودند تشكر و قدرداني مي‌كنم.

 من از ابتدا هم گفتم: اين علوم در حوزه تخصص من نيست؛ ‌ولي با اين وجود آمدم؛ حال نتيجه هر‌چه مي‌خواهد باشد! و بر حسب معلومات و اطلاعاتي كه جناب دكتر حسيني قزويني بيان نمودند فقط دو مطلب فراموش شد [كه من آن‌ها را اضافه مي‌كنم.]

رواياتي كه دلالت بر تهديد به هجوم مي‌كند در حالي‌كه هجوم اتفاق نيافتاد:

مدرك از كتاب العقد الفريد:

اول: در كتاب «العقد الفريد» ج 4، ص 247 مي‌گويد:

كساني كه از بيعت با ابوبكر سر پيچي نمودند علي و عباس و زبير و سعد بن عباده بودند. علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشستند تا اين‌كه ابوبكر، عمر بن خطاب را به سوي آن‌ها فرستاد تا آن‌ها را از خانه فاطمه خارج سازد. و به او گفت: اگر آن‌ها از اين كار امتناع ورزيدند با آن‌ها بجنگ! از اين‌رو عمر در حالي كه همراه خود مقداري آتش داشت تا در صورت امتناع آن‌ها، خانه را به آتش بكشد، به سوي خانه فاطمه آمد. تا اين‌كه با فاطمه برخورد كرد. فاطمه به او فرمود: اي فرزند خطاب! آيا آمده‌اي تا خانه ما را به آتش بكشي؟! عمر گفت: آري! مگر اين‌كه مانند ديگر مردم براي بيعت حاضر شويد! اين‌جا بود كه علي از خانه خارج شد و با ابوبكر بيعت نمود.

ابو شوارب: يعني در حقيقت اتفاقي نيافتاد.

الخزاعي: نه، هيچ اتفاقي نيافتاد.

مدرك از كتاب الإمامه والسياسه:

دوم: دركتاب الإمامه والسياسه از امام، فقيه، ابن محمد، عبد الله بن مسلم بن قتيبه دينوري روايت مي‌كند.

مي‌گويد: ابوبكر از گروهي كه براي بيعت با او حاضر نشده‌اند و نزد [حضرت] علي [عليه السلام‌] اجتماع كرده بودند جويا شد. از اين‌رو عمر را به سوي آن‌‌ها فرستاد. او هم به سوي آن‌ها آمد و در حالي كه آن‌ها در خانه علي [عليه السلام‌] جمع شده بودند را صدا زد. اما آن‌ها از خارج شدن از خانه امتناع ورزيدند. از اين‌رو دستور داد تا هيزم بياورند. عمر گفت: سوگند به خدايي كه جان عمر به دست اوست. يا بايد از خانه خارج شويد يا خانه را با همه ساكنانش به آتش مي‌كشم. به او گفتند: اي أبا حفص! حتي اگر فاطمه در خانه باشد؟!! عمر گفت: حتي اگر فاطمه در خانه باشد. از اين‌رو همه براي بيعت خارج شدند مگر علي [عليه السلام‌] كه در خانه ماند. علي [عليه السلام‌] گفت: به خداوند قسم ياد كرده‌ام كه از خانه خارج نشوم و لباس بر تن نكنم تا اين‌كه قرآن را جمع آوري نمايم.

برادران بييننده! روايات فراواني هست كه مي‌گويد: آن‌ها خانه را آتش زدند و رواياتي هم هست كه مي‌گويد...

قطع سخنان الخزاعي از سوي الهاشمي و ممانعت از تكميل آن:

الهاشمي: چه كسي خانه را آتش زد؟ شما به ما گفتيد مشخص كرده‌اند...

الخزاعي: ببخشيد! يك لحظه، يك لحظه.

الهاشمي:... رواياتي كه شما داريد مشخص كرده‌اند، اول رواياتي كه مي‌گويند: خانه آتش زده شد را مي‌آورم، البته با رعايت احتياط تا موارد باطل و دروغ را ترويج نكرده باشيم.

الهاشمي: اجازه بدهيد نكته‌اي را از آقاي [دكتر حسيني] قزويني بشنويم.

الخزاعي: اجازه بدهيد كلام من به پايان برسد.

الهاشمي: مثل سايرين به شما 3 دقيقه دادم...

الخزاعي: به همه 3 دقيقه داديد ولي به من كمتر داديد.

الهاشمي: اجازه بدهيد تا برادر [دكتر حسيني] قزويني صحبت كنند... اجازه بدهيد...

الخزاعي: برادران عزيزم! برادران! مشكل اين شبكه اين است كه در اين موضوع رعايت حقوق نمي‌شود و چون شبكه متعلق به خودشان است آقاي الهاشمي به هر شكلي بخواهد صحبت مي‌كند. اين شبكه حق ما را رعايت نمي‌كند.

الهاشمي: يوسف! يوسف! [ الهاشمي كه قصد در قطع سخنان الخزاعي و جناب دكتر حسيني قزويني دارد با شلوغ كردن و صدازدن تهيه كننده برنامه او را به قطع برنامه فرامي‌خواند] الان يك فرصت تبليغاتي سريع بدهيد تا هيچ‌كس فرصت پيدا نكند. در شبكه المستقله هم فرصت كامل مي‌دهند و همه صحبت مي‌كنند و همه بحث و مناقشه مي‌كنند و يكي از بزرگ‌ترين رهبران جامعه بشريت را بدون دليل متهم مي‌كنند [ منظور: عمر است] آن‌وقت با اين وجود مرا سرزنش مي‌كنند. آقا يك فرصت بدهيد.

تذكر!

(ببينيد چگونه الهاشمي [با علماي شيعه] منفعلانه برخورد مي‌كند. و كلام عالم شيعي را قطع مي‌كند و اجازه نمي‌دهد تا سخنش را تمام كند، و چگونه مي‌گويد: عمر بدون دليل متهم شده است؟! آيا تا همين‌جا ادله‌اي كه جناب دكتر حسيني قزويني از كتاب‌هاي اهل سنت آوردند كفايت نمي كند؟!)

اتفاقاتي كه در اين قسمت از برنامه افتاد:

قطع سخنان دكتر حسيني قزويني از سوي الهاشمي در ابتداي سخنان دكتر با تعهدي كه بر قطع نكردن سخنان ايشان داده بود.

اشكال الحسيني به اين كه جناب دكتر حسيني قزويني عربي را به خوبي نمي‌داند!!!

ادعاي الحسيني به اين كه بيان رواياتي كه در كتاب‌هاي أهل سنت آمده و دلالت بر هجوم مي كند به عنوان سب و دشنام شيخين به حساب مي‌آيد!!!

بر فرض كه اين‌گونه هم باشد اولين كسي كه آن‌دو نفر را سب و دشنام نموده راويان موثق نزد اهل سنت بوده‌اند كه اين‌روايات را نقل كرده‌اند و نيز ديگر علماي اهل سنت كه از اين‌گروه تبعيت كرده و اين روايات را در كتاب‌هاي خود آورده‌اند مانند: ابن أبي شيبه و طبري و...

در حالي كه اساساً اين ادعاء حتي در نظر عوام نيز صحت ندارد تا چه رسد به علماء.

ادعاي الحسيني به اين كه ذهبي در باره جويني گفته است: او حاطب ليل بوده است

اين ادعاء در هيچ‌يك از كتاب‌هاي ذهبي در باره استاد خود نيامده، بلكه تنها كلامي كه از ذهبي در باره جويني آمده همان است كه قبلاً جناب دكتر حسيني قزويني از كتاب او تذكرة الحفاظ ج 4، ص 55 بيان فرمودند.

 اين ادعاء را زركلي از علماي معاصر اهل سنت در كتابش - الأعلام- بدون اين‌كه دليلي بياورد به ذهبي نسبت داده است.

بر فرض كه جويني متهم به حاطب ليل بودن باشد، معناي حاطب ليل آن‌گونه كه الحسيني گفت، اين نيست كه روايت جعلي نقل مي‌كرده است، چون اگر معنايش اين ‌بود بايد در باره صاحبان صحاح سته نيز همين را بگويد، چون آن‌ها نيز از جاعلان، روايت نقل ‌كرده‌اند، و يا بگويد: از ناقلان روايات جعلي، روايت نموده‌اند، چون ابن جريج اموي از بزرگان اهل سنت و از مشايخ ارباب صحاح سته حاطب ليل بوده است [و در صحاح سته از او نيز روايت نقل كرده‌اند]:

از مالك بن أنس روايت شده است كه ابن جريج حاطب ليل بوده است.

تهذيب الكمال، ج 18، ص 349.

پس نتيجه مي‌‌گيريم: كه معناي حاطب ليل اين است كه گاهي رواياتي جمع مي‌كرده كه سند نداشته، و اين منافي با اين مطلب نيست كه روايات صحيح هم روايت كرده باشد.  

ادعاي ضعيف بودن روايات بدون ذكر دليل و به صرف مخالفت آن با عقيده اهل سنت

ادعاي دكتر أبوالشوارب به اين كه عبارت نهج البلاغه دلالت بر هجوم نمي‌كند:

دكتر ابو شوارب ادعاء نمود كه كلام امير المؤمنين عليه السلام‌ در نهج البلاغه دلالت بر هجوم ندارد!!! و ما به پاسخ او در خلال مباحث بالا اشاره كرديم.

 سخن أبوالشوارب پيرامون رواياتي كه دلالت بر عدم علم غيب امام در كتاب كافي و تقطيعي كه در روايت نموده بود:

اصل روايت با بيان آن قسمتي كه دكتر ابو شوارب حذف نموده بود به اين شرح است:

سدير گويد: من و ابو بصير و يحياى بزاز و داود بن كثير در مجلس نشسته بوديم كه امام صادق عليه السلام با حالت خشم وارد شد، چون در مكان خويش قرار گرفت فرمود: شگفت است از مردمى كه گمان مي‌كنند ما غيب مي‌دانيم!! كسى جز خداى عز و جل غيب نمي‌داند. من مي‌خواستم فلان كنيزم را بزنم، او از من گريخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است.

سدير گويد: چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابو بصير و ميسر، خدمتش رفتيم و عرض كرديم: قربانت گرديم، آن‌چه در باره كنيزت فرمودى، شنيديم و ما مي‌دانيم كه شما علم زيادى‏ داريد و علم غيب را به شما نسبت ندهيم. فرمود: اى سدير! مگر تو قرآن نمي‌خوانى؟ عرض كردم: چرا! فرمود: در آن‌چه از كتاب خداى- عز و جل- خوانده‌اى؟ اين آيه (40 سوره نمل) را ديده‏اى؟ «مردي كه به كتاب دانشى داشت؛ گفت: من آن را پيش از آن‌كه چشم بر هم زنى نزد تو آورم» عرض كردم: قربانت گردم، اين آيه را خوانده‏ام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهميدى چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرض كردم: شما به من خبر دهيد. فرمود: به اندازه يك قطره آب نسبت به درياست. عرض كردم: قربانت گردم، چه كم!! فرمود: اى سدير! چه بسيار است آن مقدارى كه خداى عزوجل نسبت داده است به علمى كه اكنون به تو خبر مي‌دهم.

اى سدير! باز در آن‌چه از كتاب خداى عز و جل خوانده‌اى اين آيه (43 سوره رعد) را ديده‌اى؟

«بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و كسى كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما بس است» عرض كردم: قربانت گردم، اين آيه را هم خوانده‏ام. فرمود: آيا كسى كه تمام علم كتاب را مي‌داند بافهم‌تر است يا كسى كه بعضى از آن را مي‌داند؟ عرض كردم: كسى كه تمام علم كتاب را مي‌داند آن‌گاه حضرت با دست، اشاره‌اي به سينه‏اش نمود و فرمود: به خدا تمام علم كتاب نزد ماست، به خدا تمام علم كتاب نزد ماست‏.

الكافي، ج 1، ص 257.

 سخن دكتر ابو شوارب پيرامون روايت ابن أبي شيبه كه دلالت بر هجوم نمي‌كند!!!

دكتر ابو شوارب در اين برنامه ‌گفت: اين روايت دلالت بر هجوم نمي‌كند ولي ما از او سؤال مي‌كنيم: آيا همين جمله براي اثبات جرم عمر از سوي شيعه كفايت نمي‌كند؟

آيا اراده عمر بر هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها و ترساندن آن‌ها، كه در اين روايت قطعي است براي ردّ ادعاي شما مبني بر محبت عمر با اهل بيت و اثبات ادعاي شيعه كافي نيست؟

ادعاي دكتر ابو شوارب به اين كه روايت ابن أبي شيبه مرسل است

اين ادعا‌ها را جناب دكتر قزويني در قسمت‌هاي آينده پاسخ مي‌دهند.

سخن الهاشمي پيرامون فتوحات عمر

بسياري از برادران اهل سنت از جمله برادر هاشمي را مي‌بينيم كه براي مبرّا نمودن عمر از تهمت‌ها به اين نكته استناد مي‌كنند كه عمر در فتوحات اسلامي و كشور‌گشايي‌ها نقش مهمي داشته است...

حال ما از آن‌ها سؤال مي‌كنيم: آيا به زعم شما كه دولت شيعه صفوي را متهم به كفر و زندقه مي‌كنيد فتوحات اين دولت به اسم اسلام بود يا نه؟ و يا اين‌كه صرف ادعايي بود كه براي فتوحات و كشور گشايي و تسلط بر آن‌ها صورت مي‌گرفت؟

اضافه بر اين كه ما دركتاب‌هاي اهل سنت مي‌بينيم كه پيرامون اين فتوحات نوشته‌اند كه صرفاً به خاطر جمع آوري غنائم و به دست آوردن كنيز‌ها بود و... همان‌‌گونه كه اين مطالب را قبلاً از طريق اينترنت در سايت مؤسسه قرار داده‌ايم.

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

یک شنبه 1 اردیبهشت 1392  2:28 AM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:مناظرات دكتر سيد محمد حسيني قزويني با شبكه وهابي «المستقلة»

بسم الله الرحمن الرحيم

ششمين شب مناظره

و دومين شب حضور دكتر سيد محمد حسيني قزويني

 

سخنان الهاشمي مدير شبكه

مقدمه و خوش‌آمد‌ گويي

الهاشمي: بينند‌گان گرامي! السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

با گرم‌ترين سلام‌ها به شما خوش‌آمد مي‌گويم؛ و با قسمت ششم از مناظره، پيرامون زند‌گاني خانم [حضرت] فاطمه زهراء [سلام الله عليها] ـ كه خداوند از او راضي گشته و درود و صلوات و بركات خود را بر پدر و خاندان طيب و طاهر و اصحاب با كرامت او و همه‌ آن‌هايي كه از آن‌ها به نيكي تبعيت مي‌كنند تا روز قيامت فرو فرستد ـ در خدمت بينندگان عزيز هستيم.

اين مناظره در صدد اثبات ميزان اعتبار رواياتي است كه علماي شيعه در خصوص مورد تعرض قرار گرفتن [حضرت] فاطمه [سلام الله عليها] توسط دشمنانش به امر ابو بكر و مباشرت عمر بن خطاب كه منجر به شكستن پهلو و سقط جنين آن حضرت و آتش گرفتن خانه او گرديد مي‌باشد.

اين مناظره تاريخ اسلام را در قرون اوليه آن بازخواني مي‌كند؛ مناظره‌اي كه بر بحث آزاد و نقدي جسورانه استوار گشته است.

مناظره‌اي كه با الهام از تجارب ملت‌هاي اروپا در نقد علمي جسورانه همراه با عقلانيت، ميراث ديني را به چالش كشيده و علماء و صاحب نظران و محققان عرب را براي نقد يافته‌هاي فكري و ديني خود با روح عقلانيت فرا‌ مي‌خواند.

مناظره‌اي كه سعي مي‌كند از خلال گفت‌گوي آزاد و بي‌پرده، فرهنگ تسامح و تساهل، آزادي و حريّت را در كشور‌هاي عربي و اسلامي ترويج داده و با افكار قومي تند و خشن كه با فكر و ترقّي دشمني داشته و هر‌گونه زور و خشونت را تجويز مي‌كند مقابله نمايد.

تذكر!

(لازم است به اين نكته توجه دهيم كه الهاشمي قصد دارد با اين بخش از سخنان خود، اين نكته را القاء نمايد كه شيعيان همان گروهي هستند كه در دنيا دست به انجام اعمال خشونت بار و متعصبانه مي‌زنند؛ وي تاكنون در قسمت‌هاي مختلف مناظره‌ها سعي نموده با اين سخنان، بينندگان را بر خودداري از حضور در مجالس عزاداري حضرت‌ فاطمه زهراء سلام الله عليها سوق دهد. او ادّعا مي‌كند مقصود از برگزاري اين مناظره‌ها رويارويي و مواجهه با افكار قوم‌گرايانه و متعصانه‌ايي است كه خشونت و كراهت و دوري از يك‌ديگر را به ارمغان مي‌آورد!!!)

به همه يادآور مي‌شوم كه مناسبت طرح اين مباحث، برگزاري مجالس عزاداري است كه در آغاز اين ماه به مناسبت يادبود شهادت [حضرت‌] فاطمه زهراء ـ كه خداوند از او راضي گردد ـ مي‌باشد.

در اين مجالس، از رواياتي مطرح مي‌گردد كه در آن ادعا شده گروهي كه منظور از آن گروه بعضي از بزرگان صحابه مي‌باشند [حضرت‌] زهراء [سلام الله عليها] را مورد تجاوز و تعدّي قرار ‌داده و خانه او را به آتش كشيده و پهلوي او را شكسته و جنين او را سقط نموده‌اند.

به همين مناسبت شبكه‌هاي ماهواره‌اي شيعه، مجالسي از شيعيان را بخش مي‌نمايند كه مناسب است در اين موضوع نظري داشته و با بررسي و مناقشه علمي، پيرامون آن آثاري كه از اين مجالس بر تلاش‌هايي كه در جهت تصحيح و اصلاح تفكر اسلامي و توجّهات نسل‌هاي جوان و ارتباطات بين مذاهب اسلامي گذارده مي‌شود را مورد توجه قرار دهيم.

معرفي ميهمانان

ميهمانان ما در اين قسمت از مناظره: آقايان: حسن الحسيني از «جمعية الآل والأصحاب» از كشور بحرين، و دكتر محمد مصطفى ابو شوارب «رئيس گروه زبان عربي دانشكده تربيت دانشگاه اسكندريه» و صباح الخزاعي «مدرس رياضيات دانشكده بيستول انگلستان»؛ مي‌باشند.

هم‌چنين در اين برنامه به صورت تلفني با [جناب] دكتر سيد محمد [حسيني] قزويني، استاد حوزه علميه قم و داراي درجه اجتهاد از مراجع تقليد حوزه علميه قم در ايران ارتباط برقرار كرده‌ايم.

از ابتداي اين مناظرات آية الله شيخ محمد على الجناحي از علماي شيعه عراق با ما همراهي داشتند كه مشاركت و همراهي ايشان را ارج ‌نهاده و تلاش خواهيم نمود در صورت وجود وقت با ايشان نيز ارتباط برقرار كنيم و در غير اين صورت اميدواريم عذر ما را به علت پاره‌اي از مشكلات كه در تقسيم وقت برنامه پيش ‌آمده پذيرا باشند.

خلاصه نتايج برنامه‌هاي گذشته

بينندگان عزيز! در طول برنامه‌هاي گذشته شركت كنندگان شيعه سعي نمودند به شكل عمومي از روايات مورد نظرشان دفاع كنند، رواياتي درباره شكستن درب خانه [حضرت‌] فاطمه [سلام الله عليها] و شكستن پهلو و سقط جنين آن حضرت؛ كه اين روايات را شركت كنندگان اهل سنت ما، هم‌چون ميهمان دانشگاهي عراقي، صباح الخزاعي تكذيب و رد نموده و آن را از نظر تاريخي و منطقي غير صحيح دانستند.

در اين برنامه گفت‌وگو را با اين آرزو پي مي‌گيريم كه حقايق بيشتري پيرامون اين موضوع حسّاس براي ما آشكار گردد.

تذكر!

 (سخن الهاشمي مبني بر اين كه اهل سنت اين روايات را ردّ كردند نه تنها دروغي بيش نيست، بلكه شركت‌كنندگان در مناظره حتي قادر به مناقشه صحيح در ‌يكي از روايات طرح شده از سوي جناب دكتر حسيني قزويني هم نشدند.)

خوش آمد به جناب دكتر حسيني قزويني

آيا ارتباط [جناب دكترحسيني] قزويني با ما برقرار است؟

به محض اين كه ارتباط ايشان از قم با ما برقرار شد مستقيماً با ايشان گفت‌وگو خواهيم كرد و به ايشان فرصت خواهيم داد تا نسبت به مطالبي كه در قسمت قبلي برنامه از سوي ميهمانان برنامه [در غياب جناب دكتر حسيني قزويني] مطرح شده است را بررسي كنند.

[جناب دكتر حسيني] قزويني با عرض خوش آمد به شما؛ مطالبتان را بفرماييد!

سخنان جناب دكتر حسيني قزويني

مقدمه

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر هاشمي السلام عليكم ورحمة الله وبركاته.

الهاشمي: وعليك السلام ورحمة الله وبركاته.

جناب دكتر حسيني قزويني: أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد وآله الطيبين الطاهرين؛

 خدمت برادران حاضر در برنامه و بينندگان برنامه شبكه المستقله در سرتاسر جهان سلام عرض مي‌كنم.

عذرخواهي از عدم مشارکت در برنامه گذشته

جناب دكتر حسيني قزويني: در برنامه قبل با وجود اين‌كه جناب دكتر الهاشمي با من تماس گرفته و خواستار شدند تا در برنامه مشاركت داشته باشم، اما بنده به سبب هم‌زماني اين برنامه با سخنراني كه حدود دو سال است هر شب جمعه در شبكه سلام برگزار مي‌كنيم توفيق مشاركت در اين برنامه را نداشتم؛ لذا امروز از طريق تكرار اين برنامه در ساعت 5 به وقت ايران از سخنان برادران عزيز حاضر در برنامه مطلع گرديدم.

گلايه جناب دكتر حسيني قزويني از اتهام الحسيني مبني بر کذب و تدليس:

جناب دكتر حسيني قزويني: متاسفانه بسياري از مطالبي كه توسط بعضي از شركت كنندگان در برنامه گذشته مطرح شد مخصوصاً مطالبي كه از سوي برادر عزيز الحسيني مطرح شد و مرا متهم به كذب و تدليس و تقطيع [نقل بخشي از روايت به صورت گزينشي] مرا به شدت ناراحت نمود؛ به نظر من اين [نحوه برخورد] خلاف ادب مناظره و خُلق نيكويي است كه هر شخص مسلمان بايد به آن آراسته باشد.

الحسيني در سخن خود تدليس كرده:

جناب دكتر حسيني قزويني: اين برادر عزيز، خودش در عبارتي از شهرستاني مقداري از كلام او را تقطيع نمود و بعد قسمتي از آن را نقل و قسمتي از آن را حذف نمود؛ پس اگر تقطيع در كلام صاحب كتاب تدليس به حساب مي‌آيد او خود نيز تدليس نموده است.

سخنان الحسيني در برنامه گذشته در شأن يك مسلمان نيست:

جناب دكتر حسيني قزويني: جاي بسي تأسف است كه الحسيني با عبارات تند و خشني سخن گفت كه فكر نمي‌كنم لايق برادر عزيز مسلماني باشد، و من قصد ندارم به او پاسخ بدهم، بلكه فقط به پاسخي كه قرآن كريم داده بسنده مي‌كنم: و آن اين‌كه فقط بگويم: سلاماً، سلاماً.

بحث و سخن در اين موضوع را طولاني نكنم و وارد اصل موضوع شوم.

پاسخ به اتهامي كه در باره «حاطب ليل» بودن جويني طرح شد:

جناب دكتر حسيني قزويني: قبل از بيان بعضي مطالب در مورد بحث، لازم است بگويم: برادر عزيز الحسيني كه گفتند: جويني «حاطب ليل» بوده است، براي سخن خود هيچ منبعي ذكر نكردند تا ببينيم اين عبارت از كجا و در چه كتابي آمده است؟

اضافه بر اين‌كه «حاطب ليل» بودن دال بر ضعف كسي نيست؛ چون [به عنوان مثال] با وجود حاطب ليل بودن ‌ابن جريج همه بر وثاقت او اجماع دارند. كتاب الثقات، ج2، ص 695.

ذهبي در باره او مي‌گويد: ابن جريج حاطب ليل بوده است. سير أعلام النبلاء، ج6، ص 331.

اين نسبت به مطالب مطرح شده در قسمت قبل.

درخواست جناب دكتر حسيني قزويني از الهاشمي مبني بر تغيير زير نويس برنامه

جناب دكتر حسيني قزويني: إن شاء الله بعد از آن كه بعضي از روايات صحيح را در اين برنامه قرائت كردم از جناب دكتر الهاشمي مي‌خواهم كه ديگر در زيرنويس برنامه ننويسند كه شيعه حتي يك روايت صحيح در قضيه هجوم به خانه حضرت‌ فاطمه زهراء نياورده‌اند، بلكه از جناب دكتر الهاشمي مي‌خواهم كه بنويسند: شيعه چهار روايت در مورد اين قضيه ذكر نموده‌اند كه بايد برادران عزيز اهل سنت در اعتبار اين روايات ‌چهار‌گانه مناقشه كنند.

اما راجع به آن‌چه از شهرستاني به نقل از «نظّام» نقل شد ـ ان شاء الله ـ به زودي در باره آن مطالبي عرض خواهم نمود.

تحقيق پيرامون سند روايت ابن أبي شيبه

جناب دكتر حسيني قزويني: روايت اول: در قسمت گذشته به روايت ابن ابي شيبه اشاره و گفته شد: تمام راويان اين حديث ثقه هستند. غير از آن‌چه برادر عزيز ابو شوارب گفتند كه: امكان نداشته «اسلم» غلام عمر اين قضيه را روايت كرده باشد، چون عمر بن خطاب شش ماه بعد از ماجراي خانه حضرت‌ فاطمه‌ سلام الله عليها او را از مكه خريده بوده است.

در پاسخ بايد بگويم:

اوّلاً: برادر عزيز! «مزّي» كه از اركان رجالي علماي اهل سنت است مي‌گويد: اسلم غلام عمر زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم را درك نموده است.

 تهذيب الكمال، مزّي، ج 2، ص 530.

ثانياً: خريده شدن او بعد از گذشت شش ماه از ماجراي خانه حضرت‌ ز‌هراء سلام الله عليها بر اين مطلب دلالت نمي‌كند كه اسلم غلام عمر شاهد اين قضيه نبوده است. چون امكان دارد در زمان واقعه، او همراه با صاحب خود در مدينه بوده باشد و بعداً به ملكيت عمر بن خطاب درآمده باشد.

در برنامه گذشته اين روايت يعني: روايت ابن ابي شيبه در المصنف، ج 8، ص 572، را با وثاقت تمام راويانش ذكر نمودم كه در صورت لزوم مي‌توانم وثاقتش را تكرار كنم.

بحث پيرامون سند روايت بلاذري

جناب دكتر حسيني قزويني: روايت دوم: روايت بلاذري متوفاى سال 270 هـ است كه مي‌گويد:

 إنّ أبا بكر أرسل إلى علي يريد البيعة فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب؛ فقالت فاطمة: يابن الخطاب أتراك محرّقا على بابي؟ قال: نعم ذلك أقوى مما جاء به أبوك.

أبو بكر جهت بيعت دنبال علي فرستاد. عمر در حالي كه تازيانه‌اي به همراه داشت فاطمه را درب خانه ملاقات نمود؛ فاطمه گفت: اي فرزند خطاب! آيا تو مي‌خواهي درب خانه مرا به آتش بكشي؟!! گفت: آري! اين از آن‌چه پدرت آورد قوي‌تر است.

 انساب الاشراف، ج 2، ص586.

[توضيح اين نكته لازم است كه:] اين متون از برنامه «المكتبة الشاملة» برگرفته شده ‌است.

اما بحث در سند روايت:

اولين راوي مدائني است؛ ذهبي در باره او مي‌گويد: او شخصي علامه و حافظ و ثابت و راست‌گو در رواياتش بوده است.

و يحيى بن معين در باره او گفته است: ثقة، ثقة، ثقة.

سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج 10، ص 401.

راوي دوم: مسلمة بن محارب است كه ابن حبان در كتابش او را توثيق مي‌كند.

الثقات، ج 7، ص 480.

راوي سوم: سليمان تيمي است؛ مزّي از شعبه روايت كرده است: كسي را به راست‌گويي سليمان تيمي نديدم، و هر‌گاه از پيامبر اكرم روايت مي‌كرد رنگش متغيّر مي‌شد.

تهذيب الكمال، ج 12، ص 8، شرح حال سليمان بن طرخان تيمي.

و عبد الله بن احمد از پدرش نقل مي‌كند: او ثقه است. ابن معين و نسائي گفته‌اند: او ثقه است.

تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج 4، ص176.

عجلي گفته است: او تابعي و ثقه است.

 معرفة الثقات، ج 1، ص430.

شرح حال عبد الله بن عون و جواب از اشکال در باره او:

جناب دكتر حسيني قزويني: نكته مهم: در باره عبد الله بن عون است كه مي‌گويند: او پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم را درك نكرده است.

در اين باره بايد بگويم: ابن سعد در الطبقات الكبرى، ج 7، ص 198، گفته است: بكّار بن محمد، براي ما روايت نمود كه ابن عون گفته است: او همواره آرزو داشت رسول خدا صلّي الله عليه وآله را ببيند؛ اما آن‌حضرت‌ را نديد مگر اندكي قبل از وفاتش كه به اين خاطر بسيار خشنود شد.

از اين‌رو وقتي ثابت شد عبد الله بن عون از صحابه بوده است، احتياج به توثيق ندارد، ولي با اين وجود علي بن المديني در باره او گفته است: در بين قوم ما هم‌چون ابن عون و ايوب يافت نمي‌شود. و ابن حبان مي‌گويد: او از حيث عبادت و فضل و ورع، از سادات زمان خود بوده است.

كتاب الثقات، ج 7، ص 3 ـ تاريخ البخاري الكبير، ج 5، ص 163.

روايت سوم: روايت طبري در تهديد به آتش زدن

جناب دكتر حسيني قزويني: روايت سوم: روايت محمد بن جرير طبري است؛ اين روايت را به عنوان تهديد به آتش زدن ذكر كرده‌اند.

قال عمر بن الخطاب والله لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة.

عمر بن خطاب گفت: به خدا سوگند! يا خانه را با همه ساكنانش به آتش مي‌كشم يا اين كه بايد از خانه براي بيعت خارج شويد.

تاريخ طبري، ج 2، ص 443.

شرح حال راويان حديث

جناب دكتر حسيني قزويني: در قسمت گذشته بيان كردم: اولين راوي اين روايت، حميد بن محمد است؛ مزي مي‌گويد:

از يحيى بن معين راجع به محمد بن حميد رازي سؤال شد، او گفت: او ثقه است. تهذيب الكمال، ج 25، ص 100.

جرير بن عبدالحميد القرط الضبي: او اضافه بر اين‌كه از راويان صحيح بخاري و صحيح مسلم است، محمد بن سعد در الطبقات در باره او گفته است: او ثقه و با دانشي فراوان است؛ تهذيب الكمال، ج 4، ص544.

مغيرة بن مقسم الضبي: او نيز از راويان بخاري و مسلم است. برادران اهل سنت در بسياري از موارد براي اثبات وثاقت راوي به اين مطلب استناد مي‌كنند كه او از رجال بخاري و مسلم است. اضافه بر اين يحيى بن معين گفته است: مغيرة بن مقسم ثقه و مأمون است. و نسائي گفته است: مغيره ثقه است. تهذيب الكمال، ج 28، ص 400.

زياد بن كليب يكي ديگر از راويان اين روايت است؛ عجلي از بزرگان علماي رجال اهل سنت در باره او گفته است: او در حديث ثقه است. نسائي گفته است: او ثقه است. تهذيب الكمال، ج 9، ص 506.

ذهبي در باره او گفته است: او حافظ و متقن است.

 الكاشف في معرفة من له راوية في الكتب الستة ج 1، ص 412.

ابن حجر گفته است: او ثقة است.

تقريب التهذيب، ج 1، ص 220.

روايت چهارم: روايت ندامت ابوبكر از هجوم به خانه فاطمه سلام الله عليها

جناب دكتر حسيني قزويني: روايت چهارم: پشيماني ابوبكر از هجوم را طبري و ذهبي و غير اين‌دو اين‌گونه روايت كرده‌اند:

 أما إنّي لا آسي على شيء إلا على ثلاث فعلتهنّ،... وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وإن أغلق على الحرب.

از ابوبكر روايت شده كه هنگام فرا رسيدن مرگش گفت: من بر چيزي افسوس نمي‌خورم مگر براي سه كاري كه مرتكب آن شدم. تا آن‌جا كه گفت: اي كاش! خانه فاطمه را نگشوده بودم و با آن‌ها نجنگيده بودم.

منابع اين روايت:

جناب دكتر حسيني قزويني: اين روايت در تاريخ طبري، ج2، ص 619 ، تاريخ الإسلام، ذهبي، ج 3، ص 118، و در المعجم الكبير، طبراني، ج 1، ص62، و مجمع الزوائد، هيثمي، ج 5 ، ص 202 نقل شده است.

ضياء الدين مقدسي سند اين روايت را حسن مي‌داند:

جناب دكتر حسيني قزويني: در صحت اين روايت كفايت مي‌كند كه ضياء الدين مقدسي حنبلي از بزرگان علماي اهل سنت مي‌گويد: اين حديث از ابوبكر حسن است. الأحاديث المختارة، ج 10، ص 90.

معرفي مقدسي:

جناب دكتر حسيني قزويني: اين ضياء الدين مقدسي است كه از اركان اساسي علم رجال و جرح و تعديل اهل سنت است كه علامه ذهبي در باره او مي‌گويد: او امام، عالم، حافظ، حجت، محدّث شام، و شيخ السنة... است.

 تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1405.

بحثي پيرامون علوان بن داود، راويي كه مورد اشكال در اين روايت است

توثيق صريح از ابن حبان براي علوان بن داود:

جناب دكتر حسيني قزويني: علوان بن داود بجلي در اين روايت قرار گرفته كه او را ابن حبان در كتابش توثيق كرده است.

 الثقات، ج 8، ص 529.

ردّ اتهام سهل انگاري بر ابن حبان:

جناب دكتر حسيني قزويني: ممكن است بعضي از برادران اهل سنت در باره ابن حبان بگويند او متساهل در توثيق بوده، يعني: به راحتي هر كسي را توثيق مي‌كرده است. در حالي كه اين ادعا پذيرفته نيست؛ چرا كه ذهبي در كتابش الموقظة في علم مصطلح الحديث، ص 79 مي‌گويد: چشمه معرفت ثقات، تاريخ بخاري و ابن ابي حاتم و ابن حبان هستند.

سيوطي مي‌گويد: هر كس درباره ابن حبان بگويد: ابن حبان متساهل در حديث بوده است سخنش صحيح نيست. كتاب تدريب الراوي، ج 1، ص 108.

حلّ مشكل منكر الحديث بودن علوان بن داود بجلي در روايات منقول از او:

جناب دكتر حسيني قزويني: بعضي مي‌گويند: او [علوان بن داود بجلي] منكر الحديث بوده [لذا نمي توان روايات او را قبول نمود]؛ در پاسخ بايد عرض كنم: منكر الحديث بودن دلالت بر عدم اعتبار روايات او نمي‌كند؛ ابن حجر عسقلاني در شرح حال حسين بن فضل بجلي مي‌گويد: اگر بنا باشد هر كسي را به صرف اين‌كه روايت منكر نقل مي‌كند در زمره ضعفاء بدانيم ديگر هيچ كس سالم نخواهد ماند.كتاب لسان الميزان، ج 2، ص 308.

ذهبي نيز مي‌گويد: اين‌گونه نيست كه هر كس حديث منكر روايت كند مورد تضعيف قرار گيرد. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 118.

پس اين‌ها جمعاً چهار‌ روايت در قضيه هجوم به خانه حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها است كه در كتاب‌هاي برادران اهل سنت ذكر شده است.

تأكيد بر لزوم رعايت احترام اهل سنت و خودداري از اهانت

جناب دكتر حسيني قزويني: بينندگان عزيز و حاضران محترم در برنامه! همان‌گونه كه در برنامه قبل هم تذكر دادم، بنا و رويه ما بر اين است كه ـ نستجير بالله ـ مطالبي را بيان نكنيم كه موجب اهانت به صحابه شود؛ و در طول اين مدت دو سالي كه هر هفته در شبكه سلام برنامه داشته‌ايم قبل از هر برنامه بر اين نكته تأكيد ورزيده‌ايم كه هر‌گونه اهانت به اهل سنت و عقائد آن‌ها را گناه نابخشودني مي‌دانيم.

و من همواره اين عبارت را تكرار مي‌كنم كه: «حتي اگر كلمه‌اي سهوا يا از روي خطا بر زبان من جاري گشت و از آن بوي اهانت استشمام مي‌شود من از برادران اهل سنت عذر مي‌خواهم.»

فرق ميان نقل قضاياي تاريخي و اهانت به خلفاء

جناب دكتر حسيني قزويني: اما اهانت چيزي است و نقل اخبار و وقايع تاريخي چيز ديگر.

ما هميشه وقايع تاريخي را بدون اين‌كه مثلاً بگوييم: اين وقايع چنين و چنان است و يا اين كه ما به آن اعتقاد داريم يا نداريم نقل مي‌كنيم.

درخواست از ابو شوارب مبني براين كه ديگر ادعا نكند شيعه حتى يك روايت صحيح براي اثبات ادعاي خود نياورده است

جناب دكتر حسيني قزويني: با توجه به اين قضايا، ديگر برادر عزيزم ابو شوارب كه در برنامه قبل بر خلاف برادر عزيز الحسيني با بياني زيبا سخن گفتند و به اين سبب خ.وشحالي مرا برانگيختند ديگر نگويد: برادران شيعه ما حتى يك روايت صحيح در قضيه هجوم نياورده‌اند.

حال اگر ايشان مناقشه‌اي در اين چهار روايتي كه ذکر نمودم دارند من در خدمت ايشان هستم.

رد مفصل اتهام الحسيني به جناب دکتر حسيني قزويني به تدليس و کذب

جناب دكتر حسيني قزويني: اما راجع به برادر عزيز الحسيني كه اتهام كذب و دروغ و تدليس به من وارد نمودند.

اگر تقطيع عبارت تدليس به حساب مي‌آيد الحسيني هم تدليس نموده است:

جناب دكتر حسيني قزويني: الحسيني بين خود و خداي خود نسبت به آن‌مطلبي كه بيان كرده مسئول است.

به اين برادر عرض مي‌كنم: اگر تقطيع کلام علامت تدليس است، پس او خود نيز تدليس نموده است؛ چون وي از الملل والنحل شهرستاني عبارت نظام را بدون اين‌كه تمام عبارت او را بيان كند؛ و از عباراتي كه حذف نمود هيچ اهانتي به خليفه را شاهد نياورد، بلكه فقط بعضي از عبارات را به صورت تقطيع شده ذكر نمود؛ ولي من اين را تدليس نمي‌گويم، چون تدليس معناى ديگري دارد.

رد اشکال به اين كه شهرستاني مطالب نقل شده از نظام را ردّ نموده است؟

جناب دكتر حسيني قزويني: اما برادر عزيزم گفتند: من از «شهرستاني» مطلب نقل كرده‌ام، برادران عزيز و بييندگان گرامي! نوار ضبط شده برنامه موجود است كه من گفتم: شهرستاني از نظام «نقل» نموده است؛ فقط يك اشتباه لفظي پيش آمد كه من سهواً به جاي نظام، گفتم: جاحظ. يعني: در حقيقت واسط بين من و بين نظام، شهرستاني است. و من عبارت تضعيف شهرستاني بر نظام را بيان ننمودم.

مدح نظام نزد علماي اهل سنت اهل سنت:

جناب دكتر حسيني قزويني: اگر برادر الحسيني خواسته‌اند كه تضعيف شهرستاني به نظام را بگويند، ادب مناظره اقتضاء مي‌نمود كه در باره اين شخص هم مطالب مدح و هم مطالب ذمّ را طرح كنند، سپس به مرحله نتيجه گيري برسند؛ نظامي كه شهرستاني و بعضي ديگر او را با اتهام کذب و غيره ردّ مي‌كنند؛ صفدي از بزرگان علماي اهل سنت در کتابش الوافي بالوفيات، ج 6، ص 13در باره او مي‌گويد: «کان ابراهيم هذا شديد الزکاء» ابراهيم [منظور: نظام است] شخصي با زكاوت بوده است.

خطيب بغدادي مي‌گويد: ابراهيم بن سيار أبو اسحاق النظام وارد بغداد شد و يكي از قهرمانان اهل نظر و کلام بود...؛ تاريخ بغداد، ج 6، ص 94.

ابن ماکولا در کتابش إکمال الکمال، ج 7، ص 357 مي‌گويد: اما نظام... يكي از قهرمانان عرصه كلام و صاحب اشعار مليح و رقيق است.

اهل سنت نمي‌توانند راوي بيابند كه در باره او ذمّي وارد نشده باشد:

جناب دكتر حسيني قزويني: برادران عزيز و بينندگان گرامي! اگر بخواهيم يك راوي بيابيم كه درباره او جرحي وارد نشده باشد و فقط وثاقت براي او ذکر شده باشد فكر نمي‌كنم حتي يك راوي به اين شکل بيابيم.

ذهبي حتي در باره صحابه مي‌گويد: نشد كه در باره شخص معتبري سخن به ميان آيد و حال آن‌كه سخن از بي اعتباري او به ميان نيايد؛ و اگر بنا باشد باب تضعيف راوي را به روي خود بگشاييم، عده زيادي از صحابه و تابعين و ائمه [منظور كساني هستند كه در مذهب اهل سنت لقب امام مي‌گيرند] در آن داخل خواهند شد. مقدمه کتاب الرواة الثقات المتکلم فيهم بما لا يوجب ردّهم، ص 23.

همو [ذهبي] و نيز ابن حجر عسقلاني کلامي از شعبه كه از بزرگان علماي اهل سنت است نقل مي‌كنند و مي‌گويند: شخصي از اصحاب حديث را نديديم مگر اين‌كه اهل تدليس باشد مگر عمرو بن مرّة. سير أعلام النبلاء ج 5، ص 197 ـ تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 8، ص 90.

در باره مطالبي كه راجع به اتهام به تدليس از ذهبي و ابن حجر ذكر شد بايد برادر الحسيني يا جواب دهند و يا در مطالبي كه از ذهبي و ابن حجر در اين موضوع ذكر شد مناقشه كنند.

وجود تضعيف و توثيق در باره يك نفر او را حسن مي‌كند:

جناب دكتر حسيني قزويني: نكته ديگري كه لازم است در باره آن، برادر الحسيني را به آن متوجه سازيم، اين است كه اگر شخصي را هم تضعيف و هم توثيق نموده باشند اين شخص بنا بر مبناي علم رجال علماي اهل سنت در جرح وتعديل به درجه «حسن» مي‌رسد؛ ابن حجر عسقلاني در کتابش «القول المسدد» از بضعة بن سويد بن خجير باهلي بصري، عبارتي از رجال اهل سنت در ضعف او و عبارتي در وثاقت او ذكر مي‌كند و در آخر نتيجه مي‌گيرد و حكم مي‌كند كه او در حديث به درجه حسن مي‌رسد. القول المسدد في مسند أحمد، ص 50.

هم‌چنين در تهذيب التهذيب در شرح حال عبد الله بن صالح کاتب الليث عباراتي مختلف در تضعيف و توثيق او نقل مي‌كند و در آخر مي‌گويد: چون در باره او اختلاف وجود دارد حديث او حسن مي‌شود.

و هم‌چنين در باره هشام بن سعد، هاني بن خراش، صليح بن سليمان و راويان متعدد ديگري كه در باره آن‌ها هم تضعيف و هم توثيق وارد شده است مي‌گويند: اين راوي مختلف فيه است يعني: در باره او اختلاف در وثاقت و ضعف وجود دارد از اين رو به درجه حسن رسيده و روايت راوي حسن نزد برادران اهل سنت مورد قبول است.

تمام آن‌چه كه از شهرستاني در تکذيب نظام ذكر شده در باره غير نظام از كساني كه رواياتشان نزد اهل سنت مورد قبول است وارد شده است:

جناب دكتر حسيني قزويني: اما آن‌چه كه برادر الحسيني در قضيه تکذيب شهرستاني نسبت به نظام ذكر كرد در اين‌جا نكات متعددي قابل ذكر است:

آن‌چه شهرستاني در تضعيف نظام بيان داشته است كه او چه و چه نوشته است و چه و چه انجام داده است، تمام اين عباراتي كه شهرستاني از نظام نقل كرده همين عبارات درباره كتاب‌‌هاي ديگر نيز وجود دارد و اين مطالب منحصر به نظام نمي‌شود؛ كه اگر وقت اقتضا كند ـ ان شاء الله ـ اين‌گونه قضايا را ذكر مي‌كنم.

پاسخ به آن‌چه گفته شد علي بن أبي طالب از سينه زني به هنگام مصيبت نهي نموده است

جناب دكتر حسيني قزويني: اما در رابطه با آن‌چه كه برادر ابو شوارب درباره اين كلام امير المؤمنين عليه السّلام‌ در نهج البلاغه ص140 ذكر كردند كه آن حضرت‌ فرموده است: «من ضرب بيده عند فخذه عند مصيبة حبط أجره» (هر كس به هنگام مصيبت به روي پاي خود بزند اجرش ضايع شده است)

و بعد از اين جمله به شيعه حمله مي‌كند كه چرا شيعه به سر و سينه خود مي‌زند و چه و چه...؛

در پاسخ بايد عرض كنم: برادر عزيز عبارتي كه خوانديد در نهج البلاغه آمده و ما منكر وجود آن نيستيم.

امير المؤمنين عليه السّلام‌ فرموده‌اند: جزع نمودن براي مردگان قبيح است مگر بر رسول خدا:

جناب دكتر حسيني قزويني: ولي در همان نهج البلاغه ج 4، ص 71 از امير المؤمنين عليه السّلام‌ خطاب به رسول خدا صلّي الله عليه وآله آمده است: اي رسول خدا جزع در مصيبت قبيح است مگر براي مصيبت شما؛ يعني: جزع نمودن در مورد افراد عادي قبيح است؛ ولي نسبت به شخصيتي مثل: رسول خدا و يا مثل: فاطمه زهراء سلام الله عليها يا مثل: علي بن أبي طالب عليه السلام مانند ديگر مردم عادي نيست.

چرا عائشه در مصيبت رسول الله خدا صلى الله عليه واله سينه زني مي‌كند؟

جناب دكتر حسيني قزويني: هم‌چنين برادر عزيز الحسيني لازم است به اين نكته توجه داشته باشند كه احمد بن حنبل در باره عمل عائشه ام المومنين در وفات رسول خدا صلّي الله عليه وآله روايت نموده است كه او مي‌گويد: «قمت ألتدم مع النساء وأضرب وجهي» (من به پاخواستم و همراه با ديگر زنان بر سينه و صورت‌هاي خود مي‌زديم)

اگر ضربه بر پا موجب حبط عمل مي‌‌شود پاسخ اين برادر عزيز در قضيه سينه زني و بر صورت زدن عايشه چه مي‌تواند باشد؟

اين موضوع در مسند أحمد، ج 6، ص 274ـ مسند أبي يعلى، ج 8، ص 63 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 441 ـ السيرة النبوية، ابن کثير دمشقي سلفي، ج 4، ص 477 آمده است.

پاسخ راجع به کلام أمير المومنين در نهي اصحاب در باره دشنام گويي

جناب دكتر حسيني قزويني: اين پاسخ راجع به اين موضوع، و اما در باره آن‌چه كه برادر عزيز در باره نهي امير المومنين عليه السلام به ياران خود از اين‌كه سبّ كننده و لعن كننده باشند؛ گمان مي‌كنم برادر عزيزم برايشان سهوي رخ داده؛ اين عبارت به اين شكل در نهج البلاغه نيامده «نهي عن أن يکونوا سبابين أو شتامين أو لعانين»؛ بلكه عبارت در نهج البلاغه ج 2، ص 185، اين‌گونه آمده است: «قد سمع قوما من أصحابه يسبون أهل الشام قال إني أکره لکم أن تکونوا سبابين»؛ (امير المؤمنين عليه السّلام‌ شنيدند كه گروهي از يارانش اهل شام را دشنام مي‌دهند حضرت‌ فرمود: من اكراه دارم از اين‌كه اهل دشنام باشيد)

پس عبارت سبابين در اين متن هست ولي کلمه شتامين و لعانين وجود ندارد.

از اين‌رو ظاهراً براي اين برادر عزيز سهوي رخ داده است.

ولي در همين خطبه علي بن أبي طالب مي‌فرمايد: «ولکن لو وصفتم أعمالهم وذکرتم حالهم کان أصوب في القول وأبلغ في العذر»؛ (ولي اگر شما اعمال و رفتار آن‌ها را بيان كنيد بهتر است) پس امير المومنين عليه السلام اصحاب خود را از سب و دشنام ديگران نهي فرمود و آن‌ها را امر فرمود كه جنايات و اعمال خلاف سنت و خلاف شرع و خلاف شريعت و خلاف كتاب خدايي كه از آن‌ها سر مي‌زند را بيان كنند. چيزي كه در نهج البلاغه آمده به اين صورت است.

بر فرض كه دشنام حرام باشد؛ در باره روايت صحيح مسلم كه مي‌گويد: «ان معاوية امر بسب علي» چه‌ مي‌گوييد؟

جناب دكتر حسيني قزويني: من از اين برادر عزيز مي‌خواهم اگر عبارتي از امير المؤمنين عليه السّلام‌ در نهي آن حضرت‌ به اصحاب خود از دشنام اهل شام را ذكر مي‌كنند چرا آ‌‌ن‌چه را كه مسلم در صحيح خود نقل كرده است را نقل نمي‌كند؟: «أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا - أي سعدا الوقاص- فقال ما منعک أن تسب أبا تراب »؛ (معاوية بن أبي سفيان سعد وقاص را امر كرد و گفت: چه چيز تو را از دشنام ابوتراب [امير المؤمنين عليه السّلام‌] نهي نموده است؟) اين عبارت در صحيح مسلم، ج 7، ص 121 و سنن الترمذي، ج 5، ص 301، ذكر شده است.

زمخشري مي‌گويد: بني اميه به خاطر سنتي كه معاويه گذارد علي را در بيش از هفتاد هزار منبر لعن نمودند.

الهاشمي:

[جناب] دکتر قزويني خدا به شما طول عمر بده! من تا اين لحظه از برنامه حدوداً نيم ساعت تمام به شما وقت دادم.

خداوند به شما جزاي خير بدهد.

شما يك دقيقه ديگر وقت داريد تا بحثتان را جمع كنيد كه در اين صورت ثلث برنامه براي شما بوده است؛ گمان مي‌كنم اين رويه معقولي است تا ديگر برادران هم بتوانند سخنان شما را حاشيه بزنند.

لطفاً: سخنتان را در يك دقيقه تمام كنيد! خداوند از شما راضي باشد و ما و شما را به راه حق هدايت كند!

جناب دكتر حسيني قزويني: خداوند به شما جزاي خير بدهد. من هم از شما بابت اين برنامه و قسمت قبلي برنامه تشكر مي‌كنم كه بدون اين‌كه كلام مرا قطع كنيد به من اجازه داديد تا مطالبم را مطرح كنم.

من سخن ديگري ندارم؛ ان شاء الله من شنونده مناقشه برادران عزيز حاضر در استوديو هستم.

الهاشمي: بسيار خوب! خدا به شما طول عمر بدهد، الآن شما به تعليقات و مطالب برادران عزيز حاضر در برنامه گوش بدهيد. من از نزديك‌ترين حاضران در برنامه دکتر محمد مصطفى ابو شوارب آغاز مي‌كنم.

گوش فرا مي‌دهيم به سخنان دانشگاهي مصري، رئيس گروه زبان عربي در دانشكده تربيت دانشگاه اسکندريه در رابطه با سخنان [جناب دكتر حسيني] قزويني از حوزه علميه قم؛ بفرماييد!

سخن ابو شوارب

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على أشرف المرسلين سيدنا محمد عليه وعلى آله وصحبه ومن اتبعه بإحسان إلى يوم الدين خير صلاة وأزکى سلام من الله.

برادران عزيز در ابتدا تشکر مي‌كنم از آية الله محمد [حسيني] قزويني براي نكاتي كه در اين برنامه بيان داشتند. ولي هم‌چنان ايشان را مي‌بينم كه اصرار بر اثبات شنيع‌ترين تهمت‌ها به صحابه پيامبر اكرم دارند و آن تهمت تعدي و هجوم به خانم فاطمه زهراء ـ كه خداوند از او راضي گردد و درود و سلام خود را بر او و پدر و همه صحابه پيامبر فرو فرستد ـ مي‌باشد.

روايات طرح شده‌اي كه عمر را متهم مي‌كند توسط دشمنان او جعل شده‌اند !!!

 ابوشوارب: اين تهمت كه به طور مستقيم متوجه عمر بن خطاب گرديده، خيلي‌ از اشخاص به خوبي درك مي‌كنند سرّ اين اتهام به حقد و كينه‌اي بر مي‌گرددكه از سوي منافقين آتش پرست متظاهر به اسلامي كه آتش آن‌ها را عمر بن خطاب خاموش كرده و سرزمين آن‌ها را فتح نموده است طرح مي‌گردد؛ تا آن‌جا كه در نهايت توسط يكي از متعصبين آن‌ها به نام ابولؤلؤ فارسي به قتل رسيد.

روايات مطرح شده دلالتي بر وقوع جنايت نمي‌كند

ابوشوارب: آية الله قزويني اصرار عجيبي بر اين دارند كه بگويند: چهار روايت وجود دارد كه بر وقوع اين حادثه تأكيد دارد و از دکتر الهاشمي مي‌خواهد تا زير نويس برنامه را تغيير داده و بگويد: چهار روايت صحيح در اثبات اين اتهام وجود دارد؛ من به تفصيل وارد رجال اين روايات نمي‌شوم، ولي در يك جمله بايد گفت: در تمام اين روايات وقوع جنايت ثابت نشده است.

ادعاء بر اين كه تمام اين روايات ضعيفند (به ادله دقت كنيد!!)

ابوشوارب: اگر همراه ما باشيد مي‌بينيد كه تمام اين روايات ضعيفند، و ما به إذن خدا ضعف همه را ثابت مي‌كنيم. ولي تعبير صحيح‌تر اين است كه بگوييم: اين روايات قوي نيستند. يعني به صورت صد در صد صحيح نيستند.

ابن أبي شيبه شرط صحت را در روايات خود مد نظر نمي‌گيرد!!!

ابوشوارب: بهتر اين است كه در باره اين روايات كه تنها مصدر مورد اعتماد در مورد اين روايات، مصنف ابن ابي شيبه است كراراً در مورد اين مصدر گفته‌ايم كه نمي‌توانيم اعتماد صحت در مورد اين روايت داشته باشيم. يعني: در مورد روايت اين كتاب نمي‌توان گفت: همه صحيح هستند.

تذكر!

 (آيا نزد برادران اهل سنت شرط نشدن صحت در روايتي دلالت بر عدم صحت دارد؟! اگر اين‌چنين باشد لازم است بگويند: همه روايات مسند احمد و موطا مالک و سنن أبي داود و ترمذي و ابن ماجه و نسائي ضعيف هستند چون مانند صحيح بخاري و مسلم صحت در آن‌ها شرط نشده است.)

تکرار اين سخن كه اين روايات فقط دلالت بر تهديد دارند!!!

ابوشوارب: متن روايت مجرد تهديد است. عين مطلبي كه در دو كتاب بلاذري و ابن جرير طبري آمده؛ همه اين روايات كه حضرت آية الله قزويني بيان كردند بر اصل وقوع واقعه دلالتي ندارد، بلكه فقط اشاره به اين مطلب دارد كه عمر بن خطاب تهديد به آتش زدن درب خانه نموده است. پس همه قصه اين است كه طبق روايت بلاذري خانم فاطمه [سلام الله عليها] كه مي‌گويد: آيا درب خانه مرا آتش مي‌زني؟ اين نهايت آن تهمتي است كه متوجه عمر بن خطاب مي‌شود نه كمتر و نه بيشر.

مؤلفان کتاب‌هايي كه روايات مورد بحث را ذكر كرده‌اند صحت را در رواياتشان شرط نكرده‌اند!!!

ابوشوارب: علي‌رغم ضعف و غير قابل اثبات بودن اين روايات, و با توجه به اين كه جناب [دكتر حسيني] قزويني از علماء رجال و متخصصان  اين فن هستند مي‌دانند كه فرق زيادي بين محدثين منهج روايت و منهج درايت وجود دارد. علمايي كه از آن‌ها روايت نقل كرده‌اند همه از آن دسته از علمايي هستند كه روايات را بر اساس تأليفات خود گرفته‌اند يعني: آن‌ها شرط كرده‌اند كه بر اساس صحت نقل روايت كنند نه صحت منقول, مثلا: من كتابي تأليف مي‌كنم [جناب دكتر حسيني] قزويني عبارتي را نقل مي‌كند و من او را تصديق مي‌كنم. يعني: من آن را از آية الله قزويني نقل كرده‌ام, لكن تا زماني كه من در باره آن شك و گماني داشته باشم به آن اعتقاد ندارم, تمام اين روايات آن‌گونه كه گفتم رواياتي است كه از بقعه كراهت از صحابه پيامبر اكرم عليه الصلاة والسلام و مخصوصاً امام عمر بن خطاب ـ كه خدا از او راضي شود و او را راضي گرداند ـ صادر شده است.

هم‌چنين آية الله قزويني و غير او از علماء فاضل شيعه‌ و مراجعي كه اين موضوع را تأييد مي‌كنند و علمايي كه در اين مناظرات با ما مشاركت داشتند مطلقا عاجز بودند از اين كه حتي يك روايت صحيح و يا حتي غير صحيح كه منسوب به امام علي بن أبي طالب باشد بياورند كه در آن از اين جنايت يعني: جنايت تعدي و تجاوز به خانم فاطمه و شكستن پهلوي و سقط جنين آن حضرت سخن گفته باشد. بله اين مسأله، مسأله‌اي است كه از سر كينه و درد ايجاد شده،  يعني: براي آن حتي يك روايت از اصحاب صاحب شأن و شناخته شده نقل نكرده‌اند. يعني: آيا شما‌ها در اين زمان و رجال شيعه در قرن سوم و چهارم هجري و بعد از آن حريص‌تر از صاحب اصلي قضيه هستيد؟! به اعتقاد من حلقه‌اي مفقوده در اين قضيه وجود دارد.

تذكر!

 (جناب دكتر حسيني قزويني در قسمت قبلي اين مناظره از تمام اين ادعا‌ها پاسخ دادند و در آن برنامه روايتي از امير المومنين در نهج البلاغه ارائه نمودند كه در آن تصريح بر هجوم بعضي از صحابه به حضرت‌ فاطمه زهراء سلام الله عليها بعد از وفات پدرش داشت.)

رواياتي از اهل بيت كه در آن از خلفاء مدح شده است!!!

ابوشوارب: هم‌چنين چرا اين دسته از روايات صحيح كه در كتاب‌هاي اهل سنت و شيعه از علي بن أبي طالب [حضرت‌ امام] حسن و [حضرت‌ امام] حسين و [حضرت‌ امام] زين العابدين و [حضرت‌ امام] محمد باقر و [حضرت‌ امام] جعفر صادق و [حضرت‌ امام] رضا سلام الله عليهم اجمعين را ذكر نمي‌كنند؟! چرا اين روايات صريحي كه از آن‌ امامان بزرگوار كه فرزندان [حضرت‌] محمد هستند صادر شده است مورد تجاهل قرار مي‌گيرد كه در آن‌ها از صحابه و نيز از ابوبكر و عمر تمجيد شده است, كه اگر جناب دكتر الهاشمي به من اجازه دهند بعضي از آن‌ها را بيان مي‌كنم.

روايت: طوبي لمن رآني...

ابوشوارب: در بحار الأنوار مجلسي، ج 22, ص 103 و 300 حديثي را از علي بن أبي طالب از پيامبر اكرم صلى الله عليه و [آله] وسلم روايت كرده است كه امام علي از رسول خدا شنيده است: «طوبى لمن رآني أو رأى من رآني أو رأى من رأى من رآني» (مژده باد بر كساني كه مرا ديده‌اند؛ و يا كساني را كه مرا ديده‌اند را مي‌بينند؛ و يا كساني را كه آن‌ها كساني را كه مرا ديده‌اند مي‌بينند.)

تذكر!

(ما مي‌گوييم: أولا: شكي نيست كه ابو شوارب كتاب بحار علامه مجلسي را نخوانده است. چون عنواني را كه ابو شوارب بيان كردند صحيح نبود ضمن اين‌كه مطلب در ص 305 و313 مي‌باشد نه ص 103 و300.

و ثانيا: ابو شوارب در نقل روايت تدليس كرده است چون كلام آن حضرت در باره كسي است كه آن حضرت‌ را ديده و به آن حضرت‌ ايمان آورد، نه تمام افرادي كه فقط او را مي‌بينند چون ابوجهل و ابولهب و عبد الله بن ابي نيز از جمله كساني هستند كه رسول خدا را ديده‌اند. آيا مي‌توان گفت: آن‌ها هم شامل اين روايت مي‌شوند؟

حال ما روايت بحار را آن گونه كه در بحار الانوار آمده نقل مي‌كنيم تا ارزش سخن ابو شوارب مشخص شود:

1 - الخصال: ابن بندار، عن أبي العباس الحمادي، عن أبي جعفر الحضرمي عن هدبة بن خالد، عن همام بن يحيى، عن قتادة، عن أيمن، عن أبي أمامة قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): طوبى لمن رآني وآمن بي، وطوبى ثم طوبى يقولها سبع مرات لمن لم يرني وآمن بي. بحار الأنوار ج 22 ص 305

روايت مدح همه اصحاب پيامبر در نهج البلاغه:

ابوشوارب: در نهج البلاغه، ص 143 امام علي بن ابي طالب مي‌فرمايد: «لقد رأيت أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم فما أرى أحدا يشبه منهم , فما أرى أحدا يشبهه منكم , لقد كانوا يصبحون أشعثا غبرا وقد باتوا سجدا وقياما يوارحون بين جباههم ويقصون على مثل الجمر من ذكر معادهم, كأن بين أعينهم ركب النعزة من طول سجودهم إذا ذكر الله هملت أعينهم حتى تبلّ جيوبهم ومادوا كما يمود الشجر يوم الريح العاصف خوفا من العقاب ورجاء للثواب.»

«من اصحاب محمد [صلي الله عليه وآله وسلم] را ديده‏ام، اما هيچ‌كدام از شما را مانند آنان نمى‏بينم، آنها (در تنگناى مشكلات صدر اسلام) موهائى پراكنده و چهره‏هائى غبار آلوده داشتند: شب تا به صبح در حال سجده و قيام به عبادت بودند، گاه پيشانى و گاه گونه‏ها را در پيشگاه خدا به خاك مى‌گذاردند، از وحشت رستاخيز هم‌چون شعله‏هاى آتش، لرزان بودند. پيشانى آنها از سجده‏هاى طولانى پينه بسته بود، و هنگامى كه نام خدا برده مى‏شد آن چنان چشمشان اشكبار مى‏شد كه گريبان آنها تر مى‏گرديد، و هم‌چون بيد كه از شدت تند باد به خود مى‏لرزد، مى‏لرزيدند (اين‌ها همه) از ترس مسئوليت و اميد به پاداش الهى بود.»

در نهج البلاغة ص 143، اين‌چنين علي بن أبي طالب را توصيف مي‌كند, اي مسلمانان اعم از شيعه و سنّي در همه سرزمين‌هاي اسلامي از شرق و غرب عالم اين توصيفي است كه علي بن أبي طالب براي صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم دارد. پس چگونه جرأت دارند كساني كه ادعاي تبعيت از علي را دارند اختلافي اين‌چنين با ما تا روز قيامت پيدا كرده‌اند و اين به سبب اين است كه نسلي از صحابه اگر اين امر صحيح باشد حق علي را غصب كردند, اگر اين حرف صحيح باشد.

تذكري مهم!

(أولاً: از ابو شوارب تعجب است كه چگونه ادعا مي‌كند امير المومنين عليه السلام همه صحابه را مدح مي‌كند در حالي كه فراموش كرده است كه امير المومنين علي بن أبي طالب در صدر همين خطبه با تصريح بر باطل بودن معاويه، اصحابش را بر جنگ با معاويه تشويق مي‌نمايد. به ابتداي اين خطبه دقت كنيد:

«أما والذي نفسي بيده ليظهرن هؤلاء القوم عليكم، ليس لأنهم أولى بالحق منكم، ولكن لإسراعهم إلى باطل صاحبهم وإبطائكم عن حقي... وأحثكم على جهاد أهل البغي!!!»

«آگاه باشيد سوگند به خدايى كه جانم در دست قدرت او است كه اين‌ها (معاويه و اطرافيانش) سرانجام بر شما پيروز مى‏شوند. اما نه اين كه آن‌ها در حق از شما پيشى دارند. بلكه به اين جهت كه در راه باطلى كه زمامدارشان مى‏رود سريع و كوشايند... و بر مبارزه با سركشان ترغيبتان مي‌كنم!!!»

 و ثانياً: خود را به فراموشي زده كه علي بن أبي طالب عليه السلام همه صحابه را مدح ننموده، بلكه اصحابي از رسول خدا صلى الله عليه وآله را مدح نموده است كه اوصافي اين‌چنين داشته باشند: « با موهايى پراكنده و چهره‏هايى غبار آلوده شب تا به صبح در حال سجده و قيام به عبادت بودند،... پيشانى آنها از سجده‏هاى طولانى پينه بسته بود، و هنگامى كه نام خدا برده مى‏شد آن چنان چشمشان اشكبار مى‏شد كه گريبان آنها مرطوب مي‌شد...

آيا همه صحابه صفاتي اين‌گونه داشتند؟ و آيا همه برادران اهل سنت اين‌‌گونه صفاتي در باره ابو بكر و عمر و عثمان ذكر كرده‌اند؟

ادعا بر اين كه علي بن أبي طالب به سرعت بيعت نمود

ابوشوارب: من در برنامه قبل، پنج‌ روايت صحيح ذكر كردم كه به هيچ يك از آن‌ها [جناب دكتر حسيني] قزويني ايرادي وارد نساخت. و آن‌ها رواياتي بودند پيرامون بيعت [حضرت‌] علي [عليه السلام] با ابوبكر كه با سرعت و ميل و رغبت صورت گرفت.

 [يكي از آن روايات كه مهم‌ترين آن بوده اين روايت است:

...كان لعلى من الناس وجهة حياة فاطمة فلما توفيت استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبى بكر ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر فأرسل إلى أبى بكر أن ائتنا ولا يأتنا معك أحد كراهية محضر عمر بن الخطاب تا فاطمه زنده بود، علي [عليه السلام] در ميان مردم احترام داشت؛ اما وقتي فاطمه از دنيا رفت، مردم از او روي گرداندند و اين جا بود كه خواستند علي با ابوبكر مصالحه و بيعت كند. علي [عليه السلام] در اين شش ماه كه فاطمه زنده بود، با ابوبكر بيعت نكرده بود. از اين‌رو علي كسي را به دنبال ابوبكر فرستاد و به او پيغام داد به حضور حضرت زهراء برسد و گفت: كس ديگري را به همراه خود نياور، به خاطر كراهتي كه (حضرت على و يا حضرت زهراء عليهما السلام) از حضور عمر داشتند.صحيح مسلم، ج 5، ص 154.]

تذكر!

 (أولاً: ابو شوارب آن‌ قسمت‌هايي از روايت را كه با عقيده او سازگار نبوده حذف نموده و مورد دل‌خواه خود را آورده است به عنوان مثال اين قسمت‌ها را:

1 - «فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت» (فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر سخنى با او نگفت.)

2 - «فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها» (وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش شبانه او را دفن كرد و ابوبكر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند.)

3 – اين قسمت از كلام امير المؤمنين عليه السّلام خطاب به ابو بكر: « ولكنك استبددت علينا بالأمر وكنا نرى لقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وسلم نصيبا حتى فاضت عينا أبى بكر» (تو [ابوبكر] در حق من با استبداد برخورد نمودي. و به خاطر جايگاهي كه ما با رسول خدا صلّي الله عليه [وآله] وسلّم داشتيم، خلافت حق مسلم ما بود، [و حضرت آن‌قدر سخنان خود را ادامه داد تا اين‌كه] قطرات اشك ابوبكر سرازير گشت.)

ثانياً : اين‌ها مواردي بود كه ابوشوارب از روايت صحيح بخاري حذف نموده است؛ مضافا بر اين‌كه اگر ابو شوارب اين قسمت ار كلام امير المؤمنين عليه السّلام خطاب به ابو بكر را بيان مي‌كرد:

به صراحت دلالت بر ارتباط غير دوستانه آن حضرت با ابوبكر مي‌نمود ودية إن لمن نقل عداوة بين علي بن أبي طالب (عليه السلام) وبني أبي بكر وعمر).

 اضافه بر مواردي كه ابوشوارب در جهت اهداف خود در برداشت از روايات صحيح مسلم و بخاري حذف و تقطيع نموده است، اين قسمت از كلام امير المؤمنين عليه السّلام خطاب به ابوبكر[«ولا يأتنا معك أحد كراهية محضر عمر بن الخطاب»] كه شدت بيشتري بر عليه ابوبكر داشته است را نيز حذف نموده است: كه دلالت صرايحي بر ارتباط غير دوستانه‌ آن حضرت با ابوبكر و عمر داشته است؛ اگر نگوييم دلالت بر دشمني آن حضرت با ابوبكر و عمر مي‌نمايد.

رواياتي از ائمه عليهم السلام‌ در مدح ابو بکر و عمر

الهاشمي: اين نصوص و روايات به طور كلي اشاره به صحابه داشت، امّا آيا در خصوص دو متهم [ابوبكر و عمر] روايتي وارد شده است؟

ابو شوارب: بله، بله، اجازه بدهيد!

الهاشمي: بهتر است توجه بيشتر در روايات روي ابوبكر و عمر باشد كه گفت‌گو و مناظره راجع به اين‌دو نفر است.

كلام علي بن أبي طالب خطاب به عمر، مبني بر اين كه تو پشت و پناه اسلام و مسلمانان هستي...

أبو شوارب: بعد از آن‌كه عمر بن خطاب ـ كه خداوند از او راضي شود و او را راضي گرداند ـ اسلام را در سرزمين فارس گسترش داد، بنا شد اسلام را در سرزمين روم نيز منتشر سازد، و به خاطر اهميت موضوع تصميم داشت تا خود فرماندهي سپاه را به عهده گيرد. از اين‌رو ياران و مستشاران, و علي بن ابي طالب را كه از بزرگ‌ترين اصحاب و بهترين مستشارانش به شمار مي‌رفت فرا خواند. مي‌دانيد پاسخ مشورت [حضرت] علي [عليه السلام‌] به عمر چه بود؟ فرض را بر اين بگيريم كه علي به خاطر اين‌كه عمر خانه‌اش را به آتش كشيده و با مساعدت ابوبكر خلافت را غصب نموده ‌است و از اين‌رو بين او و عمر كدورت و تنفر وجود دارد, پس علي بايد پيش خود بگويد: چه بهتر كه عمر فرماندهي سپاه را خود به عهده بگيرد، شايد كه تيري سهمگين و مهلك و يا شمشيري كشنده او را مورد هدف قرار دهد و سر از تنش جدا كند. اما ببينيد: امام علي [عليه السلام] به او چه مي‌گويد:

الهاشمي: قبل از اين كه روايت را قرائت كنيد، دوست دارم مطلبي را كه يكي از محققان معاصر در توصيف خروج مسلمانان در آن برهه از زمان با فرمان خليفه به سوي شام براي نشر دين اسلام در آن سرزمين و آزاد سازي مردم و سرزمين آن‌ها از حكومت ديكتاتوري بيزانس كه آزادي ديني و شخصي آن‌ها را سلب نموده است را قرائت كنم. بسياري از محققان مي‌گويند: در حقيقت اين لشگركشي براي آزاد سازي بود نه براي جنگ و نبرد. قصد داشتم همين را بگويم، بفرماييد صحبت‌هايتان را ادامه دهيد.

ابو شوارب: اين توضيح مهمي از جانب شما مي‌تواند باشد ولي همه مسلمانان به خوبي اهميت اين موضوع را به شكل واضح درك مي‌كنند، و حتي غير مسلمانان نيز اين مطلب را از ما مي‌پذيرند و محقق هم اين مطلب را براي ما توضيح دهد اشكالي ندارد...

اين كلام درنهج البلاغة خطبه شماره 134 آمده است؛ [حضرت] علي بن أبي طالب [عليه السلام ] به عمر مي‌فرمايد:

تو اگر شخصا به سوى دشمن حركت كنى و مغلوب گردى براى شهرهاى دور دست مسلمانان پناهى نمى‏ماند, اين كلام از علي به عمر بن خطاب صادر شده است, براي مسلمانان مركز پناهي نمي‌ماند, اي عمر! تو مركز اسلامي، تو حصن و دژ مستحكم اسلامي. [حضرت] علي [عليه السلام‌] اين‌‌گونه به عمر بن خطاب مي‌گويد: اي عمر! تو قلعه و حصن اسلام هستي, اگر تو مغلوب و يا كشته شوي، ديگر براي مسلمانان قلعه‌اي كه در آن محفوظ بمانند باقي نمي‌ماند, براي مسلمانان در مناطق دور دست پناهي باقي نمي‌ماند, ديگر بعد از تو ملجأ و پناهي كه به او پناه ببرند باقي نمي‌ماند. عمر ملجأ (محل پناه) مسلمانان است. مرد جنگ آزموده‏اى را به سوى آنها بفرست.يعني: شخصي كه سابقه فراواني در جنگ‌ها و نبرد‌ها داشته, و مشكلات و سختي‌هاى جنگ‏ها را ديده باشد, و خير خواه و نصيحت پذير باشد. اگر خداوند پيروزى داد همان است كه تو مى‏خواهى. و اگر پيروزي ميسر نگشت، يعني: شكست خوردي تو مدافع مردم يعني: پناه آن‌ها خواهى بود. يعني: ملجأ مردم و مسلمانان خواهي بود. علي بن ابي طالب اعتقاد دارد عمر عمود خيمه اسلام است.

تذكر!

(أولاً: ابو شوارب در اين كلام امير المؤمنين عليه السلام دخل و تصرف نموده و بخشي از آن را حذف نموده و مطالبي ديگر بر اساس تمايلات خود اضافه نموده است. لذا ما متن اصلي كلام آن‌ حضرت را از نهج البلاغه نقل مي‌كنيم تا خواننده نسبت به اصل كلام بدون هيچ كم و كاستي آگاهي يابد:

«وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قَدْ شَاوَرَهُ عُمَرُ فِي الْخُرُوجِ إلى الرُّوم

 وَ قَدْ تَوَكَّلَ اللَّهُ لِأَهْلِ هَذَا الدِّينِ بِإِعْزَازِ الْحَوْزَةِ وَ سَتْرِ الْعَوْرَةِ وَ الَّذِي نَصَرَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لَا يَنْتَصِرُونَ وَ مَنَعَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لَا يَمْتَنِعُونَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ

إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إلى هَذَا الْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْكَبْ لَا تَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلَادِهِمْ لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إليه فَابْعَثْ إليهم رَجُلًا مِحْرَباً وَ احْفِزْ مَعَهُ أهل الْبَلَاءِ وَ النَّصِيحَةِ فَإِنْ أَظْهَرَ اللَّهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ وَ إِنْ تَكُنِ الأخرى كُنْتَ رِدْءاً لِلنَّاسِ وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ»

از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام زماني كه عمر با او در باره حركت به سوي سرزمين روم مشورت نمود.

خداوند به پيروان اين دين وعده داده و بر عهده گرفته است تا اسلام را سر بلند، و نقاط ضعف آن‌ها را بر طرف سازد. آن كس كه آنان را به هنگام كمي جمعيت يارى كرد، و در اثر كمى نفرات نمى‌توانستند از خود دفاع كنند از آنها دفاع نمود همو زنده است و هرگز نمى‏ميرد ولى تو اگر شخصا به سوى دشمن حركت كنى و مغلوب گردى براى شهرهاى دور دست مسلمانان پناهى نمى‏ماند، (و اگر تو در ميدان جنگ كشته شوى، پيش از آن كه مردم با ديگرى بيعت كنند) كسى نيست كه به او مراجعه كنند. پس مرد جنگ آزموده‏اى را به سوى آن‌ها بفرست و گروهى كه مشكلات و سختي‌هاى جنگ‏ها را ديده‏اند و خير خواه و نصيحت پذير است را با او همراه ساز. اگر خداوند پيروزى داد همان است كه تو مى‏خواهى. و اگر پيروزي ميسّر نگشت، تو مدافع مردم و پناه آنها خواهى بود. (و در سنگر پشت جبهه قرار خواهى داشت.)

ثانياً: مشاوره امري است ديني و اخلاقي كه بر هر مسلماني واجب است در چنين جايگاهي طرف مقابل را به نحو احسن راهنمايي نمايد؛ ولو اين‌كه آن شخص، يهودي باشد. همان‌طور كه در قضيه مشاوره يوسف با فرعون اين اتفاق افتاد؛ در حالي كه فرعون کافري بيش نبود.

ثالثاً: پاسخي كه امير المؤمنين عليه السلام‌ در مشاوره عمر داده است به اصل اسلام و مصالح مسلمانان باز مي‌گردد و در آن هنگام عمر بن خطاب ولو غاصبانه حاكم مسلمانان به حساب مي‌آمد، لذا اگر ضرري متوجه او شود در حقيقت متوجه مسلمانان گشته است. و به عبارت ديگر: اگر عمر به عنوان حاكم مسلمانان كشته شود ـ كه اين احتمال در فرض شركت در جنگ به علت عدم شجاعت و مهارت در جنگ بعيد هم به نظر نمي‌رسيد ـ جامعه اسلامي بدون حاكم و رئيس مي‌گرديد و طبعاً دشمنان نيز از اين موضوع با خبر ‌شده و اين باعث تقويت روحيه و قدرت و شوكت بيشتر سپاه دشمن گشته و در اين صورت دشمن به اسلام و مسلمانان حمله مي‌برد و سرزمين اسلامي را مورد تاخت و تاز خود قرار مي‌داد و چه بسا اين باعث نابودي اصل اسلام مي‌گرديد، و اين غير از آن است كه يك فرمانده عادي از سپاه كشته شود، از اين رو امير المؤمنين عليه السّلام عمر را از خروج از مدينه نهي مي‌نمايد.

پس ملاحظه شد كه در كلام آن حضرت عليه السلام هيچ گونه مدحي يا فضيلتي براي عمر وجود ندارد.

رابعاً: امير المؤمنين عليه السلام با اين سخن خود «فَابْعَثْ إليهم رَجُلًا مِحْرَباً» نكته ديگري را ثابت مي‌فرمايد و آن عدم صلاحيت عمر بن خطاب براي فرماندهي جنگ است. چون او شخصي كم مهارت و فاقد شجاعت در ميدان جنگ است. و از او در غزوات زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه وآله هم‌چون اُحد و خيبر و حنين به جز فرار هيچ شجاعتي مشاهده نشده است.

خامساً: در صحيح بخاري روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند:

«وان الله ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر»

خداوند اين دين را توسط شخصي فاجر تأييد مي‌كند.

 صحيح بخاري، ج 4، ص 34.

و نيز احمد بن حنبل از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت مي‌كند:

إن الله تبارك وتعالى سيؤيد هذا الدين بأقوام لا خلاق لهم

خداوند تبارك و تعالى به زودي اين دين را توسط اقوامي كه فاقد هر‌گونه شايستگي هستند ياري مي‌رساند.

مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 45 ـ دقائق التفسير، ابن تيميه، ج 2، ص 143.

و در روايتي ديگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمودند:

إن الله عز وجل ليؤيد هذا الدين برجال ما هم من أهله.

خداوند عزوجل اين دين را توسط مرداني كه اهليت براي اين كار را ندارند تأييد خواهد نمود.

مجمع الزوائد، الهيثمي، ج 5، ص 302.

و اگر كسي به شخص فاجري كه خداوند به دست او دين را ياري رسانده است بگويد: تو مؤيد دين و ناصر مسلمانان و پناه و ملجأ آنان بوده‌اي آيا خطا گفته است؟

سادساً: چگونه امكان دارد علي بن ابي طالب عليه السلام اعتقاد داشته باشد كه عمر مايه حفظ و بقاء و ملجأ و پناه اسلام است و از سوي ديگر از حضور عمر در مجلس و منزلش كراهت داشته باشد؟

آيا معقول به نظر مي‌رسد كه علي بن ابي طالب در باره عمر بن خطاب اين اعتقاد را داشته باشد «كاذبا آثما غادرا خائنا» (دروغ‌گو، گناه‌كار، و نيرنگ‌باز، و خيانت‌كار) صحيح مسلم، ج 5، ص 152 و از سوي ديگر او را حصن حصين و قلعه محكم اسلام بداند؟!)

ابو شوارب: آري اين همان عمر بن خطابي است كه بعضي از برادران شيعه ما در روز قتلش جشن مي‌گيرند و حال آن‌كه از قدر و منزلتش نزد علي بن ابي طالب با خبرند.

سخن علي بن ابي طالب راجع به عمر، مبني بر اين كه او ولي مسلمانان است...

ابوشوارب: هم‌چنين [حضرت] علي [عليه السلام] در شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 108 در باره عمر بن خطاب مي‌گويد:

ووليهم وال فأقام واستقام حتى ضرب الدين بجرانه.

سر پرستى (الهى)، بر آنها حكومت كرد، حق را بر پا داشت و خود بر جاده حق گام برمى‏داشت تا آن‌جا كه دين گلوگاه خود را بر زمين نهاد.

تذكر!

(اولاً: آقاي ابو شوارب كه لحظاتي قبل بدون دليل ادعا مي‌نمود: رواياتي كه شيعه ذكر مي‌كند همه ضعيف هستند را بنگريد، كه خود چگونه به روايتي استناد مي‌كند كه حضرت در نهج البلاغه مشخص نفرموده كه منظورش از اين والي كيست و در برخي شروح تصريح شده كه منظور از اين والي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم است نه عمر بن خطاب!

والوالي يريد به النبي صلى الله عليه وسلم، ووليهم أي تولى أمورهم وسياسة الشريعة فيهم. وقال قائل يريد به عمر بن الخطاب

نهج البلاغه صبحي صالح، ص 730 ، شرح نهج البلاغه، المجلسي، ج 3، ص 576

و تنها ابن ابي الحديد گفته است: منظور از والي، عمر بوده است كه ادعاي ابن ابي الحديد كه شخصي سني بوده براي ما حجيت ندارد.

ثانياً: حتي اگر بپذيريم كه منظور حضرت عمر بوده است. عقيلي در كتاب خود «الضعفاء» همين روايت را از ثعلبة بن يزيد حماني نقل مي‌كند و بعد مي‌گويد: «قال البخاري: لا يتابع، في حديثه نظر.» (بخاري گفته‌ است: اين روايت قابل تبعيت نيست، و در حديث او نظر است.) و بعد از آن، كلام نهج البلاغه را به اين شرح آورده است:

حدثنا محمد بن إسماعيل قال حدثنا الحسن بن على الحلواني قال حدثنا أبو عاصم قال حدثنا سفيان الثوري عن الأسود بن قيس العبدي عن سعيد بن عمرو بن سفيان عن أبيه قال خطب علي رضي الله تعالى عنه فقال إن رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يعهد إلينا في الامارة عهدا فأخذ به ولكنه رأى رأيناه واستخلف أبو بكر فأقام واستقام ثم استخلف عمر فأقام واستقام حتى ضرب الدين بجرانه ثم أن أقواما طلبوا الدنيا يعفوا الله عمن يشاء ويعذب من يشاء.

[حضرت] علي [عليه السلام] روزي براي ما خطبه‌اي خواند و در آن فرمود: رسول الله صلى الله عليه وسلم در باره امير و فرمانده بعد از خود هيچ مطلب قابل تبعيتي براي ما بيان نكرد ولي رأي و نظري داشت كه ما آن را پيروي و متابعت كرديم و آن اين‌كه ابوبكر را به جاي خود گمارد و او حق را به پا داشت و خود بر جاده حق گام بر ‏داشت تا اين كه بعد از او نيز عمر، حق را به پا داشت و خود بر جاده حق گام بر‏داشت تا آن‌جا كه دين گلوي خود را بر زمين نهاد. تا اين كه بعد‌ها اقوامي آمدند كه در طلب دنيا بودند و خداوند هر كس را كه بخواهد عفو مي‌كند و هر كس را بخواهد عذاب مي‌نمايد.

ضعفاء العقيلي، ج 1، ص 178.

پس در اين خطبه اشكالات متعددي از حيث سند و دلالت وجود دارد:

اما از حيث سند اضافه بر آن‌چه كه قبلاً از عقيلي در الضعفاء به خاطر وجود ثعلبة بن يزيد حماني در سند آن گذشت هم‌چنين در سند آن سعيد بن عمرو بن سفيان وجود دارد كه او شخصي مجهول است كه رازي در باره او گفته است: «لا يتابع عليه.» (روايات او مورد تبعيت قرار نمي‌گيرد)

الجرح والتعديل، ج 4، ص 53.

و نيز پدرش يعني: عمرو بن سفيان كه در سلسه سند واقع شده است ابن حجر در باره او مي‌گويد: ابو جعفر نحاس در معاني القرآن گفته است: روايت به خاطر راوي آن يعني عمرو بن سفيان ضعيف است.

تهذيب التهذيب، ج 8، ص 37.

و اما از حيث مناقشات دلالي:

آن‌چه كه در صدر كلام امير المؤمنين عليه السلام آمده با ده‌ها سخن ديگر از كلمات و خطبه‌هاي آن حضرت در نهج البلاغه و غير آن منافات دارد:

ألف: ولاية و وصايت مختص آل محمد است

«لا يُقَاسُ بآلِ مُحَمَّد صلى الله عليه واله مِنْ هَذِهِ الأمة أَحَدٌ... وَلَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ. الآن إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إلى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إلى مُنْتَقَلِهِ».

احدى از اين امت را با آل محمد صلّي الله عليه و آله وسلّم مقايسه نتوان كرد. ويژگي‌هاى ولايت و حكومت برازنده آن‌ها است، و وصيت پيغمبر و وراثت او در ميان آن‌ها جمع گرديده است. هم اكنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جائى كه از آن‌جا منتقل شده بود باز گرديده است.

 نهج البلاغة عبده، ج 1، ص 30 ـ نهج البلاغة صبحي صالح، خطبه 2، ص 47 ـ شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج 1، ص 139ـ ينابيع المودة قندوزي حنفي، ج 3، ص 449.

و در خطبه 144 مي‌فرمايد: إِنَّ الْأئمة مِنْ قُرَيْش غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِم لا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ

«ائمه و پيشوايان، از قريش هستند، درخت وجودشان در خاندان هاشم غرس شده است (اين مقام) سزاوار ديگران نيست، و نبايد غير از آنها كسى رهبر و والى باشد».

ب: خلافت غصب گرديده است

عن أبي الطفيل قال: سمعت عليا عليه السلام يقول: «اللهم إني أستعديك على قريش، فأنهم قطعوا رحمي، وغصبوني حقي، وأجمعوا على منازعتي أمرا كنت أولى به».

بار خدايا! من در برابر قريش و همدستانشان از تو استمداد مى‏جويم (و به تو شكايت مى‏آورم) آنها پيوند خويشاونديم را قطع كردند، پيمانه حقم را واژگونه ساختند، و همگى براى مبارزه با من در مورد حقى كه از همه به آن سزاوارتر بودم متفق گشتند.

 شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص104.

«وتأخذونه منّا أهل البيت غصبا».

خلافت را از ما اهل بيت غصب نموديد.

الإمامة والسياسة به تحقيق الزيني، ج 1، ص 18.

امير المؤمنين عليه السّلام به فرزندش امام حسن عليه السلام مي‌فرمايد: «وأيم اللّه يا بنيّ! ما زلت مبغياً على منذ هلك جدّك».

قسم به خدا اي فرزندم! از زماني كه جد بزرگوارت از دنيا رفت همواره من مورد ظلم و ستم بوده‌ام.

الإمامة والسياسة، به تحقيق شيري، ج 1، ص 68 و به تحقيق زيني، ج 1، ص 49.

امير المؤمنين عليه السّلام خلفاء را أشرار مي‌داند

امير المؤمنين عليه السّلام در نامه خود به مالك مي‌نويسد: «فإنّ هذا الدين قد كان أسيراً فى أيدى الأشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا».

اين دين اسير دست اشرار، و وسيله هوسرانى و دنيا طلبى گروهى بوده است.

 نهج البلاغه شيخ محمد عبده، ج 3، ص 95 ـ شرح نهج البلاغه، ابن أبي الحديد، ج 17، ص59.

امير المؤمنين عليه السّلام خلفاء را أئمه ضلالت و دعوت كنندگان بر آتش مي‌داند

امير المؤمنين عليه السّلام در كلامش راجع به منافقان اين‌گونه مي‌فرمايد: «ثمّ بقوا بعده، فتقربّوا إلى أئمة الضلالة و الدعاة إلى النار بالزور و البهتان، فولّوهم الاعمال و جعلوهم حكّاماً على رقاب الناس، فأكلوا بهم الدنيا».

پس از پيامبر صلّي الله عليه و آله وسلّم به پيشوايان گمراه، و داعيان دوزخ با دروغ و بهتان تقرب جستند، پيشوايان گمراه نيز به اين‌ها ولايت و رياست بخشيدند، و آنان را حاكم ساختند و بر گُرده مردم سوار نمودند، و به وسيله اين‌ها به خوردن دنيا مشغول شدند.

نهج البلاغه محمد عبده، ج 2، ص 189، خطبه 210 ـ شرح ابن أبي الحديد، ج 11، ص 38 ـ المعيار والموازنه،ابوجعفر اسكافي، ص 302.

سيره مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه واله، سيره آل فرعون است

امير المؤمنين عليه السّلام در جاي ديگر مي‌فرمايد: «حتّى إذا قبض اللّه رسوله (صلى الله عليه وآله وسلم) رجع قومٌ على الأعقاب و غالَتْهُم السبُلُ و اتّكلوا على الوَلائج و وصلوا غيرَ الرحِم و هَجَروا السببَ الذى أُمروا بمودّته، و نقلوا البِناء عن رَصّ أساسه فبنوه فى غير موضعه، معادنُ كلّ خطيئة، و أبوابُ كلّ ضارب فى غَمْرَة، قد مارُوا فى الحَيْرة و ذَهَلوا فى السَكرة، على سُنّة من آل فرعونَ من منقطع إلى الدنيا راكن، أو مُفارق للدين مُباينِ».

تا آن كه خداوند پيامبرش را به سوى خويش فرا خواند. گروهى به قهقرا بازگشتند و اختلاف و پراكندگى آن‌ها را هلاك ساخت و تكيه بر غير خدا كردند و با غير خويشاوندان (اهل بيت پيامبر) پيوند بر قرار نمودند، و از وسيله‏اى كه فرمان داشتند به آن مودت ورزند كناره گرفتند، و بناء و اساس (ولايت) و رهبرى جامعه اسلامى را از محل خويش برداشته در غير آن نصب كردند. (اينان) مركز تمام خطاهايند و درهاى همه گمراهان و عقيده‏مندان باطلند، آن‏ها در حيرت و سرگردانى غوطه‏ور شدند و در مستى و نادانى، ديوانه‏وار بر روش «آل فرعون» فرو رفتند: گروهى تنها به دنيا پرداختند و به آن تكيه كردند و يا آشكارا از دين جدا گشتند.

نهج البلاغه شيخ محمد عبده، ج 2، ص 35، خطبه 150 ـ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 132.

پايان قسمت تذكر و بازگشت به ادامه مناظره.)

مدح امام باقر نسبت به عمر بن خطاب!!!

ابو شوارب: از امام محمد باقر عليه السلام در باره اين كه آيا مي‌توان شمشير‌ها را به قطعه‌اي از سنگ معادن زينت نمود سؤال شد، حضرت فرمودند:

كان ابوبكر الصديق يحلي سيفه لا باس فقد كان أبو بكر الصديق يحلي سيفه , فقال له السائل وهو من الشيعة الذين يسمعون سب أبي بكر وعمر قال: فتقول الصديق أتقول الصديق فوثب الباقر وثبة انتفاضة وغضب وقال: نعم الصديق نعم الصديق فمن لم يقل الصديق فما صدق الله له قولا في الدنيا والآخرة.

ابوبكر شمشير خود را تزيين مي‌نمود, شخصي از شيعيان كه گاهي به ابوبكر و عمر سبّ و دشنام مي‌داد از آن حضرت سؤال كرد: شما هم تعبير صديق را در باره ابوبكر به كار مي‌بريد؟! حضرت از جاي خود با عصبايت و غضب بر خاست و فرمود: بله ابوبكر صديق، بله ابوبكر صديق و هركس نگويد: ابوبكر صديق خداوند هيچ گفتاري از او را در دنيا و آخرت تصديق نمي‌كند.

 و اين روايت در كشف الغمه ج 2, ص147 كه از جمله كتاب‌هاي مراجع شيعه است آمده.

تذكر!

(اولاً: سخن ابو شوارب كه اين كتاب را از كتاب‌هاي مراجع شيعه مي‌نامد كذب و دروغ است؛ بلكه اين كتاب از علماي شيعه مي‌باشد و نه از مراجع شيعه كه بين اين‌دو تفاوت فراوان است.

ثانياً: اربلي در كتاب خود اين روايت را از ابو الفرج جوزي در كتابش صفوة الصفوة، كه از علماي اهل سنت است و سخن او براي ما حجيت نيست.

ثالثاً: او اين روايت را به صورت مرسل از عروة بن عبد الله از امام سجاد عليه السلام نقل كرده و واسطه در اين ميان را ذكر ننموده ‌است.

رابعاً: اين روايت در سير اعلام النبلاء ذكر شده و در سندش: محمد بن علي بن حبيش قرار دارد كه مجهول بوده و از او در كتاب‌هاي رجالي شيعه نامي برده نشده است.

خامساً: بر فرض كه صدور اين روايت از ناحيه امام عليه السلام‌ صحت مي‌داشت، در آن صورت يقين داشتيم كه اين روايت از روي تقيه صادر شده است. چون آن حضرت در زمان بني اميه مي‌زيسته ‌است كه ترس بر جان امام عليه السلام‌ و ساير شيعيان حضرت ايجاب مي‌نمود كه اين‌گونه بفرمايند.

قرطبي در شرح ماجرا‌هايي كه بر اهل بيت نبوت اعم از قتل و ظلم و اسارت، گذشته است در تعليقي كه بر حديث «هلاك أمتي على يد غلمة من قريش» اين‌گونه مي‌گويد:

وغير خاف ما صدر من بني أمية وحجاجهم من سفك الدماء وإتلاف الأموال وإهلاك الناس بالحجاز والعراق وغيرهما، وبالجملة فبنو أمية قابلوا وصية المصطفى صلى الله عليه وسلم في أهل بيته وأمته بالمخالفة والعقوق، فسفكوا دماءهم وسبوا نساءهم وأسروا صغارهم وخرّبوا ديارهم وجحدوا شرفهم واستباحوا نسلهم وسبيهم وسبهم، فخالفوا رسول الله صلى الله عليه وسلم في وصيته وقابلوه بنقيض قصده وأمنيته، فيا خجلتهم إذا التقوا بين يديه ويا فضيحتهم يوم يعرضون عليه ([8])

آن‌چه از بني اميه در سال‌هاي حكومتشان گذشت، كه شامل ريختن‌ خون‌ها و تلف نمودن اموال و هلاك نمودن مردم حجاز و عراق و غير اين دو سرزمين بود، بر كسي مخفي و پوشيده نيست. و در يك جمله،‌ بني اميه با وصيت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در مورد اهل بيت او و امتش با مخالفت و آزار و اذيت برخورد نمودند، و خون آن‌ها را به زمين ريختند و زن‌ها و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و ديارشان را خراب نمودند و با شرف آن‌ها به نزاع برخاستند و اسارت و دشنام آن‌ها را مباح شمردند، و با رسول الله صلى الله عليه [وآله] وسلم در وصيتش به مخالفت برخاستند و با قصد و آرزوي آن حضرت به مقابله برخاستند، پس بسيار خجالت بكشند زماني كه نزد آن حضرت قرار مي‌گيرند و چه افتضاحي براي آن‌ها خواهد بود، زماني كه اعمالشان به آن حضرت عرضه مي‌گردد.

مناوي بعد از آن‌كه گفتار قرطبي را نقل مي‌كند، مي‌گويد: «وهذا الخبر من المعجزات» (اين‌گونه خبر دادن از آينده از معجزات مي‌باشد.) ([9])

ظلم بني اميه نسبت به شيعيان به قدري شديد بود كه در آن زمان حتي از گذاردن اسم علي عليه السلام‌ به روي فرزندان خود ترس داشتند و از اين كار خودداري مي‌نمودند، بلكه حكومت سعي مي‌نمود كسي را كه اين اسامي را روي خود مي‌گذارد به قتل برساند، ابن حجر و ذهبي به اين مطلب تصريح نموده‌اند:

كانت بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه علي قتلوه.

بنو اميه اگر مي‌شنيدند فرزندي را به اسم علي ناميده‌اند او را مي‌كشتند.

تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 281 ـ سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج 5 ، ص 102 ـ تهذيب الكمال، مزي، ج 20، ص 429 ـ تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج 41، ص 481 و....)

روايت زيد بن علي بن الحسين در مدح عمر و ابوبكر

ابو شوارب: و نيز امام زيد بن علي بن الحسين عليه السلام در باره ابو بكر و عمر اين‌گونه مي‌گويد: «ما سمعت أحدا من أهل بيتي يذكرهما إلا بخير» (هيچ‌يك از اهل بيت خود را نديدم كه از آن‌دو سخني بگويد مگر به نيكي)

اين خبر در تاريخ طبري، ج 7 , ص180 آمده است.

تذكر!

 (همان اشکال اولي كه در ضمن روايات سابق ذكر شد، اين‌جا نيز تكرار مي‌شود و آن بي سند بودن روايات است:

سند اين روايت اين‌چنين است:

 ذكر هشام عن أبي مخنف

تاريخ طبري، ج 5، ص 497

و ابو مخنف از كساني است كه علماي اهل سنت بر ضعف او اجماع دارند!!!

 لوط بن يحيى أبو مخنف * أخباري تالف * لا يوثق به * تركه أبو حاتم وغيره * وقال الدارقطني ضعيف * وقال يحيى بن معين ليس بثقة * وقال مرة ليس بشئ

لوط بن يحيى ابو مخنف شخصي است اخباري كه اخبار را از بين برده است * و مورد وثوق و اطمينان نمي‌باشد * ابو حاتم و غير ابو حاتم او را ترك نموده‌اند * و دارقطني در باره او گفته است او شخصي ضعيف است * و يحيى بن معين گفته او مورد وثوق نيست * و مرة در باره او گفته است: اخبار او قابل ارزش نيست.

لسان الميزان، ج 4، ص 492، ش 1568

از اين آقا [ابو شوارب] جاي بسي تعجب است كه از يك سو مي‌گويد: طبري در روايات خود شرط صحت نمي‌كرده است تا به ‌اين وسيله روايات صحيحه او را كه ما از تاريخ طبري نقل كرديم را ردّ نمايد ولي براي ادعا‌هاي خود به روايتي از شخصي وضّاع [شخصي كه روايات فراواني را جعل مي‌نموده است] روايت نقل مي‌كند!!!

هم‌چنين اين روايت نيز براي شيعه ارزشي ندارد چون اين روايت در کتاب‌هاي اهل سنت نقل شده است. از اين رو در مناظرات مورد قبول قرار نمي‌گيرد.)

امام باقر: من منکر فضليت عمر نيستم!!!

ابو شوارب: هم‌چنين [امام] باقر [عليه السلام‌] در روايتي كه در كتاب احتجاج طبرسي آمده است مي‌گويد:

ولست بمنكر فضل أبي ولست بمنكر فضل عمر ولكن أبا بكر أفضل من عمر.

من منكر فضليت پدرم و فضليت عمر نيستم ولي ابو بكر از عمر با فضيلت ‌تر بوده است.

تذكر!

( تعبيري بهتر از تدليس براي اين كار ابو شوارب سراغ نداريم تا از آن استفاده كنيم. به اصل روايت دقت كنيد تا معناي تدليس ابو شوارب را دريابيد:

وروي: أن المأمون بعدما زوج ابنته أم الفضل أبا جعفر، كان في مجلس وعنده أبو جعفر عليه السلام ويحيى بن أكثم وجماعة كثيرة. فقال له يحيى بن أكثم: ما تقول يا بن رسول الله في الخبر الذي روي: أنه (نزل جبرئيل عليه السلام على رسول الله صلى الله عليه وآله وقال: يا محمد إن الله عز وجل يقرؤك السلام ويقول لك: سل أبا بكر هل هو عني راض فإني عنه راض). فقال أبو جعفر عليه السلام: لست بمنكر فضل أبي بكر ولكن يجب على صاحب هذا الخبر أن يأخذ مثال الخبر الذي قاله رسول الله صلى الله عليه وآله في حجة الوداع: (قد كثرت علي الكذابة وستكثر بعدي فمن كذب علي متعمدا فليتبوأ مقعده من النار فإذا أتاكم الحديث عني فاعرضوه على كتاب الله وسنتي، فما وافق كتاب الله وسنتي فخذوا به، وما خالف كتاب الله وسنتي فلا تأخذوا به) وليس يوافق هذا الخبر كتاب الله قال الله تعالى: (ولقد خلقنا الإنسان ونعلم ما توسوس به نفسه ونحن أقرب إليه من حبل الوريد) فالله عز وجل خفي عليه رضاء أبي بكر من سخطه حتى سأل عن مكنون سره، هذا مستحيل في العقول. ثم قال يحيى بن أكثم: وقد روي: (أن مثل أبي بكر وعمر في الأرض كمثل جبرئيل وميكائيل في السماء). فقال: وهذا أيضاً يجب أن ينظر فيه، لأن جبرئيل وميكائيل ملكان لله مقربان لم يعصيا الله قط، ولم يفارقا طاعته لحظة واحدة، وهما قد أشركا بالله عز وجل وإن أسلما بعد الشرك. فكان أكثر أيامهما الشرك بالله فمحال أن يشبههما بهما. قال يحيى: وقد روي أيضاً: (أنهما سيدا كهول أهل الجنة) فما تقول فيه؟ فقال عليه السلام: وهذا الخبر محال أيضاً، لأن أهل الجنة كلهم يكونون شبابا ولا يكون فيهم كهل، وهذا الخبر وضعه بنو أمية لمضادة الخبر الذي قال رسول الله صلى الله عليه وآله في الحسن والحسن عليهما السلام: بأنهما (سيدا شباب أهل الجنة). فقال يحيى بن أكثم: وروي: (أن عمر بن الخطاب سراج أهل الجنة). فقال عليه السلام: وهذا أيضاً محال، لأن في الجنة ملائكة الله المقربين، وآدم ومحمد، وجميع الأنبياء والمرسلين، لا تضيء الجنة بأنوارهم حتى تضيء بنور عمر. فقال يحيى: وقد روي: (أن السكينة تنطق على لسان عمر). فقال عليه السلام: لست بمنكر فضل عمر، ولكن أبا بكر أفضل من عمر: فقال - على رأس المنبر -: (أن لي شيطانا يعتريني، فإذا ملت فسددوني). فقال يحيى: قد روي: أن النبي صلى الله عليه وآله قال: (لو لم أبعث لبعث عمر). فقال عليه السلام: كتاب الله أصدق من هذا الحديث، يقول الله في كتابه: (وإذ أخذنا من النبيين ميثاقهم ومنك ومن نوح) فقد أخذ الله ميثاق النبيين فكيف يمكن أن يبدل ميثاقه، وكل الأنبياء عليهم السلام لم يشركوا بالله طرفة عين، فكيف يبعث بالنبوة من أشرك وكان أكثر أيامه مع الشرك بالله، وقال رسول الله صلى الله عليه وآله: نبئت وآدم بين الروح والجسد).

نقل است مأمون پس از آن‌كه دخترش امّ الفضل را به ازدواج امام جواد عليه السّلام درآورد، روزى در مجلس با حضور آن حضرت و يحيى بن أكثم و گروه زيادى جمع بود.

يحيى بن أكثم گفت: اى زاده رسول خدا، نظر شما در باره اين خبر چيست: «روزى جبرئيل بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نازل شد و عرضه داشت: اى محمّد! خداوند عزّ و جلّ سلامت رسانده و مى‏فرمايد: از ابو بكر بپرس آيا از من خشنود است چون من از او خشنودم»؟

حضرت فرمود: من منكر فضل ابو بكر نيستم، ولى بر راوى اين خبر واجب است كه حديثش را با حديث ديگرى كه از آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده مقابله كند كه در آخرين سفر حجّ فرمود: «دروغ بر من بسيار شده، و پس از من نيز زياد خواهد شد، پس هر كه از روى عمد بر من دروغى ببندد بايد جايگاه خود را در آتش قرار دهد، پس چون حديثى از من به شما رسيد آن را بر كتاب خدا و سنّت من عرضه كنيد، پس هر چه موافق قرآن و سنّت من بود آن را بگيريد، و مخالف آن دو را نگيريد»، و اين خبرى كه تو نقل كردى با قرآن نمى‏خواند، خداوند متعال فرموده: «و همانا ما آدمى را آفريده‏ايم و آن‌چه را نفس او وسوسه مى‏كند مى‏دانيم، و ما به او از رگ گردن نزديك‌تريم- ق/ 16» پس بنا بر مفاد حديث بر خداوند عزّ و جلّ رضا و سخط أبو بكر مخفى بوده تا از مكنون سرّ خود بپرسد، اين مطلب محال عقلى است. يحيى گفت: و در خبر است كه: «مثل أبو بكر و عمر در زمين مثل جبرئيل و ميكائيل است در آسمان».

حضرت عليه السّلام فرمود: و اين مطلب نيز قابل تأمّل است، زيرا جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرّبى هستند كه هرگز معصيت پروردگار را نكرده و حتّى براى لحظه‏اى از طاعت خداوند فارق نشده‏اند، ولى ابو بكر و عمر مدّتى به خدا مشرك بودند هر چند پس از آن اسلام آوردند، پس بيشتر عمرشان مشرك بوده‏اند، پس تشبيه آن دو به آن دو محال است.

يحيى گفت: و حديث است كه: «فقط آن دو سيّد و سرور پيران أهل بهشتند» نظر شما در باره اين حديث چيست؟

حضرت جواد عليه السّلام فرمود: اين حديث نيز محال است، زيرا اهل بهشت همگى برنا و جوانند، و پير و سال‌خورده‏اى ميانشان نيست، و اين خبر از جعليات بنى اميّه در ضدّيت با حديثى است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در باره حسن و حسين عليهما السّلام فرمودند: «كه آن دو سرور و آقاى اهل بهشت مى‏باشند».

يحيى گفت: و نقل است كه: «تنها عمر بن خطّاب چراغ اهل بهشت است».

امام فرمود: و آن نيز محال است، زيرا بهشت مكان فرشتگان مقرّب الهى و آدم و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و تمام انبياء و مرسلين است، آيا بهشت به نور ايشان روشنايى نمى‏يابد تا به نور عمر روشن گردد؟! يحيى گفت: و نقل است: «سكينه و آرامش بر لسان عمر سخن مى‏گويد».

فرمود: من منكر فضل عمر نيستم، ولى ابو بكر افضل از او بود؛ با اين حال بر منبر گفت: مرا شيطانى است كه بر من عارض مى‏شود هر گاه منحرف شدم مرا به راه آوريد!!.

يحيى گفت: نقل است رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: «اگر من مبعوث نمى‏شدم عمر مبعوث مى‏شد».

فرمود: كتاب خدا صادق‌تر از اين حديث است، خدا فرموده: «و ياد كن آن‌گاه كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح- احزاب/ 7»، با اين اخذ ميثاقى كه خداوند از انبياء گرفته چطور امكان دارد آن را عوض كرده يا تبديل نمايد؟ و هيچ كدام از حضرات انبياء حتّى براى لحظه‏اى به خداوند شرك نورزيدند، پس چگونه كسى كه بيشتر عمرش مشرك بوده مبعوث به نبوّت شود، و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: «من به پيامبرى برگزيده شدم و آدم ميان روح و جسد بود»؟!

يحيى گفت: نقل است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: «هر وقت وحى از من قطع مى‏شد گمان مى‏بردم كه بر آل خطّاب نازل شده».

حضرت جواد عليه السّلام فرمود: اين نيز محال است، زيرا جايز نيست كه پيامبر در نبوّت خود شكّ كند، خداوند متعال فرموده: «خداوند از ميان فرشتگان و مردم رسولانى بر مى‏گزيند- الحجّ/ 75»، پس چگونه ممكن است كه نبوّت از برگزيده خدا به مشرك منتقل شود؟!.

يحيى گفت: نقل شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: «اگر عذاب نازل شود فقط عمر نجات خواهد يافت».

حضرت فرمود: و اين نيز محال است، زيرا خداوند متعال مى‏فرمايد: «و خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند در حالى كه تو در ميان ايشانى، و خدا عذاب‏ كننده آنان نيست در حالى كه آمرزش مى‏خواهند- انفال/ 33» با اين آيه خداوند خبر داده كه تا رسول خدا در ميان ايشان باشد كسى را عذاب نمى‏كند و تا زمانى كه آمرزش مى‏خواهند.

الاحتجاج، ج 2، ص 245.

در ضمن، امامي كه اين ماجرا بين او و يحيي بن اکثم اتفاق افتاده است امام محمد بن على الجواد است كه مکنّا به ابو جعفر است و نه محمد بن علي الباقر كه در كلام ابو شوارب اين‌گونه آمده‌ است!!!

ابو بکر و عمر دو امام عادل و قاسط و بر طريق حق بودند...

ابوشوارب: از [امام] صادق در باره شيخين ابو بكر و عمر سؤال شد ايشان فرمودند:

إمامان عادلان قاسطان كانا على الحق وماتا عليه فعليهما رحمة الله يوم القيامة، (آن‌دو نفر دو امام عادل قاسطي بودند كه بر طريق حق بودند، و بر همين طريق تا آخر مانده و از دنيا رفتند، و رحمت خداوند تا روز قيامت بر آن‌دو باد.)

اين روايت در احقاق الحق شوشتري آمده است.

تذكر!

(به اصل روايت دقت كنيد! توجه به اصل روايت براي شناخت اهل حق باطل و شناخت تدليس كفايت مي‌كند:

روى أنه سأل رجل من المخالفين عن الإمام الصادق عليه السلام وقال: يا ابن رسول الله ما تقول في أبي بكر وعمر: فقال عليه السلام: هما إمامان عادلان قاسطان كانا على الحق، وماتا عليه، فعليهما رحمة الله يوم القيامة، فلما انصرف الناس قال له، رجل من خاصته: يا ابن رسول الله لقد تعجبت مما قلت في حق أبي بكر وعمر ! فقال: نعم، هما إماما أهل النار كما قال الله سبحانه: وجعلناهم أئمة يدعون إلى النار وأما القاسطان فقد قال الله تعالى: وأما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا وأما العادلان فلعدولهم عن الحق كقوله تعالى ثم الذين كفروا بربهم يعدلون والمراد من الحق الذي كانا مستوليين عليه هو أمير المؤمنين عليه السلام حيث أذياه وغصبا حقه عنه، والمراد من موتهما على الحق أنهما ماتا على عداوته من غير ندامة عن ذلك، والمراد من رحمة الله، رسول الله صلى الله عليه وآله، فإنه كان رحمة للعالمين وسيكون خصما لهما ساخطا عليهما منتقما منهما يوم الدين.

روايت شده شخصي از مخالفان [منظور اهل سنت است] از امام صادق عليه السلام سؤال كرد و گفت: يا ابن رسول الله! نظر شما درباره ابوبكر و عمر چيست؟ حضرت فرمودند: آن‌دو نفر دو امام عادل قاسطي بودند كه بر طريق حق بودند، كه بر همين طريق تا آخر مانده و از دنيا رفتند، و رحمت خداوند تا روز قيامت بر آن‌دو باد، هنگامي كه آن شخص از مجلس خارج شد، شخصي از خواص حضرت سؤال نمود: يا ابن رسول الله! از آن‌چه كه در باره ابوبكر و عمر فرموديد خيلي تعجب نمودم! حضرت فرمودند: آري، آن‌دو امام اهل دوزخند همان‌گونه كه خداوند سبحان مي‌فرمايد: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار» [و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش دوزخ فرا مي‌خوانند] (القصص 28،آيه 41) و اما اين‌كه آن‌دو قاسط بودند خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» [و امّا ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند!] (الجن 72، آيه 15)و اما اين‌كه آن‌دو نفر عادل هستند يعني از حق عدول كرده‌ا‌ند، همان‌گونه كه خداوند در قرآن مي‌فرمايد : «ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُون‏» [اما كافران براى پروردگار خود، شريك و شبيه قرار مى‏دهند] (الانعام 6،آيه 1)و مراد از حق كه بر آن ماندند امير المؤمنين عليه السلام است كه او را اذيت نموده و حق او را غصب نمودند، و مراد از اين كه آن‌دو تا آخر بر اين راه باقي ماندند و از دنيا رفتند، اين است كه: آن‌دو تا آخر بر عداوت و دشمني خود باقي ماندند بدون اين‌كه نادم و پشيمان از كار خود باشند، و مراد از رحمت خداوند: رسول الله صلى الله عليه وآله است كه «رحمة للعالمين» بود و آن حضرت در آن دنيا خصم و دشمن آن‌دو و انتقام گيرنده از آن‌ها خواهد بود.

شرح إحقاق الحق، ج 1، ص 69.

پس با اين توضيح هم اصل روايت و هم مدلّس مشخص گرديد.)

روايات ديگر!!!

ابوشوارب: هم‌چنين روايات ديگري هست كه در تمجيد ائمه [از ابوبكر و عمر] آمده كه پايان ندارد. مانند صحيفه سجاديه كه در اين صحيفه ـ كه فكر مي‌كنم شيخ [جناب دكتر حسيني] قزويني آن را از حفظ باشد ـ ثناء و تمجيد از صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم قطع نگرديده است.

اثبات تهمت هجوم به خانه فاطمه بالاتر از دشنام به صحابه است!!!

ابوشوارب: اما آن‌چه كه آية الله [دكتر حسيني] قزويني ـ كه خداوند او را حفظ نمايد ـ فرمودند: كه ايشان صحابه پيامبر صلّي الله عليه [وآله] وسلّم را در هيچ مجالسي سبّ و دشنام نمي‌كنند, من سؤال مي‌كنم: آيا اثبات اين تهمت ناروا به ابوبكر و عمر نوعي سبّ و دشنام به صحابه به حساب نمي‌آيد؟!

جناب آقاي قزويني چرا شما صحابه را دشنام نمي‌دهيد‌؟

ابوشوارب: مطلب ديگر اين كه: چه چيز باعث امتناع شخص شما از سبّ و دشنام صحابه مي‌شود؟ چه چيز باعث اين رشد و تعالي شده است؟ آيا اعتقاد شما به صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم؟ يا اين‌كه مي‌خواهيد بگوييد: من يك نفر به تنهايي سبّ و دشنام نمي‌دهم ولي غير من اين‌كار را انجام مي‌دهند؟! در اين رابطه لازم است از سوي همه علماي شيعه موضع گيري شود. و اين همان چيزي است كه ما خواستار آن هستيم و اگر بنا باشد اصلاحي و يا اتحادي بين مسلمانان صورت بگيرد راهش همين است.

چرا مراجع شيعه صحابه را سبّ و دشنام مي كنند؟ خميني....

ابوشوارب: من ديروز مطالبي از برخي بزرگان و علماي شيعه اعم از متأخر و معاصر را مي‌خواندم, متوني از [علامه] مجلسي و [شيخ] كليني و [آية الله] ميلاني كه از معاصرين هستند و بعضي از متوني كه از آية الله العظمى خميني بود و تمام اين متون اصرار بر سبّ و دشنام صحابه داشت. و نه فقط سبّ صحابه، بلكه سبّ تمام اهل سنت؛ آيا شما اين كلام را ردّ مي‌كنيد؟ شما از رهبر آية الله العظمى سيد علي خامنه‌اي سخن به ميان آورديد و گفتيد: او بر اين نكته پافشاري مي‌نمايد كه صحابه را در مجالس عزاداري سبّ و دشنام نكنيد. [حضرت آية الله] علي خامنه‌اي از شاگردان [حضرت امام] خميني است و [حضرت امام] خميني صحابه و تمامي اهل سنت را در كتاب‌هايش سبّ مي‌كند, آيا شما آية الله [حسيني] قزويني اين كلام را ردّ مي‌كنيد؟

تذكر!

(جناب دکتر حسيني قزويني از اين ادعاء در قسمت پاياني اين مناظرات پاسخ مي‌دهند؛در صورت تمايل مي توانيد به آن قسمت مراجعه فرماييد.)

ابوشوارب: اجازه بدهيد مطلب ديگري را عرض كنم و آن اين‌كه: سبّ صحابه و خدشه در عدالت آن‌ها مساله‌اي است كاملاً خطرناك. اگر آن دسته از صحابه‌اي را كه خداوند آن‌ها را برگزيده است متهم نموديم و بر آن‌ها خدشه وارد نموديم خطر بزرگي در كمين ماست؛ دوست عزيزم! بر هر مسلماني واجب است كه بداند همان‌طور كه خداوند سبحان و متعال [حضرت] محمد صلى الله عليه [وآله] وسلم را برگزيد تا صاحب آخرين رسالت و نبوت باشد، همين‌طور اصحابي را برگزيد تا او را نصرت و ياري بخشند.

اسلام با وجود صحابه به اين‌جا رسيده است

ابوشوارب: آيا شما فكر مي‌كنيد: اگر خداوند [حضرت] محمد صلى الله عليه [وآله] وسلم را توسط مهاجران و انصار ياري نمي‌رساند, اسلام قوام و دوام پيدا مي‌نمود, و اگر ابو بكر  اين موضع سرسختانه را در برابر مرتدان نمي‌داشت، آيا اسلام استمرار مي‌يافت؟ و اگر عمر بن خطاب را به نشر رسالت اسلام وآزادسازي ملت‌هاي شرق و غرب عالم از يوق ديكتاتوري بيزانس و اوهام شرك و آتش پرستي موفق نمي‌ساخت، آيا اسلام در جهان منتشر مي‌گرديد؟

كسي كه صحابه را سبّ و دشنام دهد زنديق است!!!

ابوشوارب: اگر [جناب] دكتر محمد [حسيني قزويني] اجازه دهند من آخرين نكته خود را به عرض برسانم.

خطيب بغدادي در كتابش «الكفاية في علم الراوية» در روايتي از امام ابو زرعه رازي نقل مي‌كند:

زماني كه مشاهده نمودي شخصي يكي از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم را منقصت و عيب‌جويي مي‌كند بدان كه او يا زنديق است, و كلمه زنديق در آن زمان يعني: قرن دوم و سوم هجري به معناي كافر بوده است, و اين نزد ما كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم و قرآن را حق مي دانيم يعني اين كه: رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم قرآن و اصحاب او سنت را براي ما آوردند.

قرآن و سنت پيامبر اكرم از كجا به دست ما رسيده است؟آيا شريعت ما قائم به نص قرآن و احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم نيست؟ اين‌ها از كجا آمده است؟ چه كسي قرآن و سنت را براي ما آورده است؟ آيا اين ها اصحاب پيامبر اكرم عليه الصلاة والسلام نبودند؟ خدا حق است. محمد حق است. قرآن حق است. قرآن و سنت را اصحاب پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم به دست ما رساندند. اين‌ها مي‌خواهند به شهود ما خدشه وارد سازند؛ اين‌ها دشمنان اسلام هستند كه به صحابه و به رهبران و زعماء صحابه يعني: ابوبكر و عمر عيب و نقص و خورده مي‌گيرند. اين‌ها مسلمان نيستند. اين‌ها دشمنان اسلام هستند؛ چرا؟ چون, اين‌ها به شهود ما خدشه وارد مي‌كنند تا كتاب و سنت را باطل كنند, و كسي كه جرح به صحابه وارد مي‌كند سزاوار‌تر است كه او را زنديق و كافر بناميم.

تذكر!

(اولاً: به اقرار کتاب‌هاي اهل سنت اولين كسي كه طعن در کتاب خدا و صحاح اهل سنت وارد نمود عمر بن خطاب بود؛ او اولين كسي بود كه ادعاي تحريف قرآن نمود. ما اين موضوع را به طور مبسوط در سايت اينترنتي خود بررسي نموده‌ايم.

ثانياً: اولين كسي كه سنت را تغيير داد و در آن بدعت‌هاي فراوان ايجاد نمود عمر بن خطاب بود؛ او همان كسي بود كه ـ به تصرح بخاري ـ گفت‌: «حسبنا کتاب الله» و او كسي بود كه ـ به تصريح بخاري ـ در مورد نماز تراويح گفت : اين بدعتي است كه من گذاردم ولي اين خوب بدعتي است. «ونعمت البدعة هذه و...»

ثالثاً: سنت‌هاي صحيح از طريق اهل بيت عليهم السلام به دست ما رسيده است.

رابعاً: ما با همه صحابه بغض و دشمني نداريم؛ کلام ابو زرعه در صورتي مي‌تواند صحيح باشد كه شخصي با تمام صحابه دشمني ورزد. اما اگر كسي صحابه با ايمان را مورد دوستي و منافقان آن‌ها را مورد بغض و دشمني قرار دهد در بالاترين مدارج حب و بغض قرار گرفته است؛ چون طبق تعريفي كه اهل سنت از صحابه دارند منافقان نيز جزء صحابه به شمار مي‌روند. بخاري در صحيح خود مي‌گويد:

وَمَنْ صَحِبَ النَّبِىَّ - صلى الله عليه وسلم - أَوْ رَآهُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَهْوَ مِنْ أَصْحَابِهِ.

هر كس از مسلمانان، پيامبر اكرم را ببيند و يا با او مصاحبت و هم‌نشيني داشته باشد، از صحابه به شمار مي‌رود.

صحيح بخاري، ج 4، ص 188، ابتداي کتاب فضائل الصحابه.

و عبد الله بن اُبي رئيس منافقان مدينه هم از مسلماناني بوده كه رسول خدا را مشاهد نموده است؛ حال آيا مي‌توان گفت: واجب است او را نيز دوست بداريم؟

خامساً: اگر بغض صحابه و سب آن‌ها کفر و زندقه به حساب مي‌آيد درباره جنگيدن با صحابه چه نظري داريد؟ به عبارت ديگر: در باره جنگيدن معاويه و عايشه و طلحه و زبير با علي بن ابي طالب عليه السلام چه نظري مي‌دهيد؟

منشاء سب و دشنام‌ها كينه‌هايي بوده است كه بعضي آتش پرستان ازابوبکر و عمر داشته‌اند

ابوشوارب: اين همان حقد و كينه قديمي است كه بعضي آتش پرستان از ابوبكر و عمر داشته‌ و خواسته‌اند با اين كارشان، وجهه ديني را كه به دست ابو بكر و عمر ياري شده است را خراب نمايند, و چون راهي ديگر براي اين كار نديدند از اين‌رو صحابه پيامبر اكرم عليه الصلاة والسلام را هدف قرار دادند چون آن‌ها وسيله‌اي بودند تا اسلام به دست ما برسد.

تذكر!

(آيا برادر ابو شوارب مي‌تواند اين مطلب را هم بپذيرد كه علت و باعث امر معاويه به سبّ امير المؤمنين عليه السّلام‌ (‌كه منابع آن را در همين قسمت ذكر مي‌گردد) به خاطر حقد و كينه‌ او از آن حضرت به سبب شكسته شدن بت‌هاي معاويه وآباء و اجداد او بوده است؟)

الهاشمي: دكتر! كفايت مي‌كند... وقت براي ديگران است, وقت براي برادر صباح الخزاعي است. استاد صباح بفرماييد!

کلام صباح الخزاعي

مقدمه

صباح الخزاعي: بسم الله الرحمن الرحيم السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

من به صراحت تكرار مي‌كنم كه من شخصي دانشگاهي هستم و نه فقيهي اسلامي. ولي قادر به ‌فهم و تحليل مطالب هستم.

نتيجه سخن دكتر قزويني اين است كه آن‌چه دو خليفه آوردند باطل است

مطالبي كه [جناب] دكتر سيد محمد [حسيني] قزويني بيان نمودند مرا به اين نتيجه گيري از كلام ايشان رهنمون ساخت كه حقيقتاً ابوبكر و عمر از گمراهان بوده است. در نتيجه  اسلامي كه توسط‌ آنان به دست ما رسيده است باطل و غير صحيح است. يعني: من به عنوان مسلماني كه در اين عصر زندگي مي‌كنم فقط يك نتيجه مي‌گيرم كه ربطي به سبّ و طعن ندارد، بلكه اين نتيجه به دست مي‌آيدكه خليفه اول و دوم با ارتكاب اين عمل و جنايت شنيع, انسان‌هاي بر باطل و ظالمي بوده‌اند.

داستان‌سرايي به عنوان شاهد بر ادعا

الخزاعي: دوست دارم حادثه ساده‌اي را به عنوان مثال بيان كنم.

راننده‌اي سوار تاكسي مشغول رانندگي است؛ اين ماشين منبع درآمد اوست. يعني: اين شخص، روز و شب مشغول كار و تلاش و زحمت است تا بتواند ناني به دست آورده و خانه‌اي بخرد, و بعد ازدواج كند و تشكيل خانواده داده و فرزنداني داشته باشد, اين شخص نماز مي‌خواند و روزه مي‌گيرد و به خدا ايمان دارد و به اندازه شأن و شئونات خود زندگي آبرو‌مندانه‌ا‌ي تشكيل داده است, تا اين كه ناگهان حادثه‌اي ناگوار براي او رخ مي‌دهد. در مكاني ديگر زني داراي دختري زيباست كه مورد تعدي و تجاوز قرار گرفته است و بعد از سه ماه شكمش بالا آمده, و مادرش متوجه اين موضوع شده است, مادر به دخترش مي‌گويد: دخترم! چه كسي اين بلا را به سر تو آورده است؟! او مي‌گويد: نمي‌دانم, اين افتضاح بزرگي است. مادر به او مي‌گويد: صبر داشته باش دخترم. من فكري به سرم زده كه خلاص و رهايي تو در آن است. اين زن چه كار مي‌كند؟ روزي به همراه دخترش از خانه خارج شده و به خيابان مي‌روند و در يكي از ايستگاه‌هاي تاكسي مي‌ايستند, سوار تاكسي شده و مسيري را طي مي‌كنند و بعد از رسيدن به مقصد از تاكسي پياده مي‌شوند. دو هفته بعد، اين مادر و دختر به مركز پليس رفته و راننده تاكسي را متهم به تجاوز به اين دختر مي‌كنند, نيروي پليس هم مي‌رود و اين راننده تاكسي را دستگير كرده و بعد از بازپرسي و تحقيق محكوم به زندان مي‌كنند, در دعواهايي كه در محاكمه اين شخص برپا مي‌شود دليلي وجود ندارد مگر آن‌چه كه اين‌ زن ادعا مي‌كند. و اين زن براي خلاصي و رهايي خود از اين مشكل به شكلي ادعا مي‌كند كه همه مي‌پذيرند. البته طبيعي است كه هيچ شخص آزادي نمي‌رود خود را متهم سازد. از سوي ديگر آن شخص فرياد مي‌زند و قسم مي‌خورد كه او بي ‌گناه است. قاضي دستور مي‌دهد تا تحقيق پزشكي به عمل آيد تا ببينيم چيزي داخل شده است يا نه؟ معاينات پزشكي هم به عمل مي‌آيد و بعد از چند ماه نتيجه معاينات پزشكي هم آماده مي‌شود و وكيلي از جانب آن زن و وكيلي از جانب آن مرد در دادگاه حاضر مي‌شوند؛ گزارش پزشكي از راه مي‌رسد و قاضي آن را مي‌خواند و حيرت زده مي‌شود, 10 دقيقه او ساكت مانده و نمي‌تواند سخني بگويد, تا اين كه آن شخص مي‌گويد: آقاي قاضي براي ما بگوييد: چه شده است؟ قاضي مي‌گويد: اين شخص بي‌گناه است. اين شخص بي‌گناه است. ختم جلسه اعلام مي‌شود. مردم فرياد مي‌زنند: چگونه شد اين مرد تبرئه شد؟!! يعني: از كجا به اين نتيجه رسيديد؟!! وكيل هر دو نفر در اطاقي ديگر نشسته‌اند و مردم هم در نزديكي آن‌ها هستند. مي‌گويند: اصلاً اين شخص عقيم و بوده و قادر به بچه‌دار شدن نيست! اين راننده تاكسي متوجه مي‌شود كه او عقيم است و نمي‌تواند بچه‌دار ‌شود. از اين خبر خودكشي مي‌كند در حالي كه او زن و بچه و خانواده دارد.

اين داستان هم شبيه آن چيزي است كه دكتر محمد [حسيني] قزويني مي‌گويد: يعني: شما مي‌خواهيد من را قانع كنيد كه ابوبكر و عمر هر كاري خواستند كردند. و در نتيجه بعد از 1400 سال كشف شده است كه اين اسلام بزرگي كه به دست ما رسيده و به تمام نقاط عالم رسيده است اسلام باطلي است. اسلامي است كه با تكيه بر دو نفر از بزرگ‌ترين مجرمان و ظالمان به اين جا رسيده است! اين به آن معناست كه بگوييم: حتى قرآن صحيح نيست. احاديث صحيح نيست. غزوات و جنگ‌ها صحيح نبوده‌اند, تاريخ صحيح نبوده است. آيا اين معقول به نظر مي‌رسد؟ يعني: اگر اين‌گونه باشد ما همه بايد به طور دست جمعي خود كشي كنيم. چون اين امر غير معقولي است.

تذكر!

(ما مي‌گوييم: راننده تاكسي در اين قصه چه‌كاري بايد انجام مي‌داد؟ آيا بايد نتيجه آزمايش‌هاي پزشكي كه هيچ جاي شكي در آن نبود را مي‌پذيرفت؟ و مي‌گفت: اين فرزنداني كه از قبل هم داشته‌ام مال من نيستند؟ يا اين كه مي‌گفت: آن فرزندان از من هستند ولي من نتيجه آزمايش شما را نمي‌توانم بپذيرم!!! ما به خزاعي مي‌گوييم: آن‌چه شما براي اثبات ادعاي خود آورديد ضد آن‌چيزي است كه در صدد اثبات آن هستيد. چون اگر اين شخص ادعا مي‌كرد: كه اين فرزند در شكم اين دختر از من است به خود خيانت كرده است و آن چيزي را كه به آن علم دارد [عدم هرگونه ارتباط نامشروع] را انکار كرده است؛ ما هم وقتي با دليل صحيح برايمان ثابت شد كه ابوبکر و عمر بر حق نبوده‌اند چه كار بايد بكنيم؟ آيا بگوييم: تمام ادله با علمي كه به صحت آن داريم باطل هستند؟ يا اين كه حکم به باطل بودن آن دو نفر كنيم؟ جواب واضح و روشن است.

هم‌چنين مي‌گوييم: سخن شما مبني بر اين كه اگر اين دو نفر باطل باشند به اين معناسست كه قرآن باطل باشد اين نشانه بي اعتقادي شما به قرآن است؛ چون قرآن است كه سبب اعتبار آن‌دو نفر است، نه اين‌كه اين دو نفر باعث اعتبار قرآن باشند؛ قرآن معجزه جاويدي است كه نياز به احدي ندارد كه دليل بر صحت آن قرار گيرد.

و نيز در رابطه با اين قسمت از سخن شما كه باطل بودن آن‌دو نفر به معناي باطل بودن تمام تاريخ و سنت است؛ مي‌گوييم: آري آن تاريخ و سنتي كه اهل سنت براي اثبات حقانيت آن‌دو نفر به آن استناد مي‌كنند باطل است.

و صدور اين سخنان از سوي شما [الخزاعي] دليل بر اين است كه شما شيعه نيستيد. همان‌طور كه در قسمت هفتم [قسمت بعدي] به اين موضوع تصريح مي‌كنيد.

ادعا بر اين كه سخن شيعه بدون سند است!!! مانند داستان‌هاي شکسپير

الخزاعي: من قضاوتي نمي‌كنم. من فقط به عنوان يك شاهد مي‌شنوم و تجزيه و تحليل مي‌كنم يعني: قصه‌هايي را كه شما نقل نموديد را من تجزيه و تحليل مي‌كنم, يعني: من به عنوان يك شخص دانشگاهي با عقل خود مي‌سنجم و برداشت مي‌كنم. تمام قصه‌هايي كه شما [جناب دكتر حسيني قزويني] نقل نموديد از لابلاي كتاب‌هاست ولي هيچ سند صحيحي براي آن‌ها وجود ندارد, و اين موضوع مرا به ياد نمايش‌نامه‌هاي شكسپير مي‌اندازد, داستان‌هايي كه در نوع خود بسيار هنر‌مندانه طرح شده و از زمان شكل‌گيري نمايش‌نامه‌ نويسي تاكنون بي نظير بوده است, يعني: داستان‌هاي شكسپير را هنرمندان ديگر به شكل‌هاي زيبا در بغداد و پاريس و غيره داستان‌هاي شكسپير را با رنگ و لعاب‌هاي مختلف استخراج مي‌كنند, در حالي كه داستان همان داستان است ولي در شكل و قالب‌ها و طرح و مدل‌هاي مختلف, قصه‌اي كه از يك‌جا الهام مي‌گيرد ولي در كتاب‌هاي ديگر به قصد اقناع و ارضاء ديگران توسط اشخاص مختلف به شكل‌هاي گوناگون طراحي مي‌گردد, و طبيعي است كه قانع ساختن ديگران هم رويه‌اي است كه بر طبق ميل اكثريت موجود در يك جامعه صورت مي‌گيرد.

شما و ديگر مراجع، مردم را به سبّ و دشنام تحريك مي‌نماييد

الخزاعي: طبعاً شما [جناب دكتر حسيني قزويني] و [حضرت آيت الله] خامنه‌اي در مجالستان سبّ و دشنامي نمي‌دهيد, اما ديگران چرا سبّ مي‌كنند؟ توده مردم كه اكثريت را تشكيل مي‌دهند سبّ و دشنام مي‌دهند. شما‌ها تحريك مي‌كنيد و توده مردم هم كه اشخاصي امثال من هستند گول خورده و به دشنام رو مي‌‌آوريم, بسيار خوب! آيا دين اسلام دين سب و دشنام است؟ شما الآن گفتيد: امام علي [عليه السلام‌] در خطبه خود در صفين فرمودند كه: دشنام ندهيد. همين و بس, يعني: ما دشنام نمي‌دهيم ولي لعن مي‌كنيم و... ديگران را هم لعن مي‌كنيم, اين غير معقول است. اين يعني:

تذكر!

( از برادران مي‌خواهيم تا فقط به آن‌چه كه قبلا از صحيح مسلم و... در مورد امر معاويه به سبّ و دسنام امير المومنين علي عليه السلام مطرح كرديم پاسخ گويند.)

جواز لطم به معناي اعتراض به قضا و قدر الهي است

الخزاعي: اضافه بر اين، شما [دكتر حسيني قزويني] بيان داشتيد كه رواياتي در جواز لطمه وارد ساختن بر خود داريم, اسلام به من تعليم مي‌دهد كه به خود لطمه وارد سازم, براي چه به خود لطمه وارد سازم؟ من براي مصيبتي كه از قضاء و قدر الهي بوده است به خود لطمه وارد كنم؟! در اين صورت من به خواست خداوند سبحان اعتراض نموده‌ام, خداوند مي‌فرمايد : زماني كه به مصيبتي مبتلا شديد بگوييد: انا لله و انا ليه راجعون.

تذكر!

(ظاهراً برادر خزاعي خواب بوده و سخنان جناب دکتر حسيني قزويني در پاسخ به اين سؤال را نشنيده‌اند.)

داستاني ديگر از دکتر خزاعي

الخزاعي: در جنگ عراق و ايران, كه مدت 8 سال به طول انجاميد, در يكي از مراحل آن كه جنگ شهر‌ها نام گرفت و عراقي‌ها آن را به ياد دارند, آن‌ها ما را و ما هم آن‌ها را با موشك مي‌زديم، ولي موشك‌هاي آن‌ها به بغداد نمي‌رسيد, ولي موشك‌هاي ما به تهران مي‌رسيد, هواپيما‌هاي عراقي مهارت فراواني در بمباران داشتند, اما آن‌ها نمي‌توانستند بغداد را با موشك بزنند, از اين‌رو شهر‌هاي مرزي را مي‌زدند, روزي از روز‌ها ناگهان ساكنان شهر بغداد متوجه صداي انفجار بسيار مهيبي شدند, انفجار در بلند‌ترين ساختمان بغداد بود بانك مركزي رافدين در خيابان «الرشيد» كه عراقي‌ها آن‌جا را به خوبي مي‌شناسند و اين ساختمان به طور كامل ويران شد, سكوتي مرگ‌بار حكومت را فرا گرفت, نمي‌دانستيم چه اتفاقي افتاده است؟ مردم عراق با تلفن به يك‌ديگر تماس مي‌گرفتند و سؤال مي‌كردند: چه اتفاقي افتاده است؟!! ده‌ها گزارش صادر شد كه گروهي سريّ كه با باروت كار مي‌كردند آمده و رفته بالاي ساختمان و در آن‌جا بمب بزرگي ساخته و بعد آن را منفجر ساخته‌اند، و نيز گفتند: گارد ويژه عراق نقشه اين عمليات را كشيده‌اند, يعني: در رابطه با اين حادثه كه الآن هم عراقي‌ها آن را به ياد مي‌آورند, شايعات و قصه‌هاي غير متعارفي پيرامون آن گفته شد, تا اين كه در اين اواخر متوجه شديم اين حادثه يك عمليات موشكي بوده است, موشكي از ايران آمده و بانك مركزي رافدين بغداد را به شكل تصادفي مورد هدف قرار داده و موضوع به پايان رسيده است, ولي شايعات و قصه‌هايي‌كه پيرامون اين حادثه بافته و به هم پرداخته شد فراوان و غير عادي بود, من فقط مي‌خواهم سؤال كنم: من به دكتر الهاشمي مراجعه مي‌كنم به...

اشکال در قضيه فدک

الخزاعي: ديشب من راجع به قضيه فدك فكر مي‌كردم، يعني: مي‌دانيد؟ شما وقتي به تنهايي در يك قضيه‌اي قرار مي‌گيريد مثل يك قمار..., من گفتم: در اين موضوع مثلثي وجود دارد و آن: فدك و امامت و سوزاندن درب خانه و سقط جنين و اذيت و آزار و ضرب و شتم...

 اگر رسول خدا فدک را به فاطمه مي‌بخشيد به ساير فرزندان و همسرانش چه مي‌داد؟

الخزاعي: بسيار خوب! من سؤال مي‌كنم: اگر رسول خدا فدك را به فاطمه زهراء سلام الله عليها بخشيده بود چه چيزي به بقيه خواهران و همسرانش مي‌رسيد، تا عدالت را در تقسيم اموال رعايت كرده باشد؟ منطق همين را حكم مي‌كند, و الاّ اين خود قضيه خطرناك ديگري مي‌شد, مي‌خواهيد بگوييد: رسول خدا در تقسيم اموالش ظالم بوده است؟ مي‌گوييد ابوبكر گفته است: انبياء چيزي به ارث نمي‌گذارند, مي‌‌خواهيد اين‌ را باطل كنيد كه پيامبر اكرم اسم فاطمه را ثبت كرده بوده است؟ چرا فاطمه؟ من نمي‌فهمم, آيا جايز است؟

تذكر!

(اولاً: رسول خدا غير از فاطمه دختر ديگري نداشته است؛ همان‌گونه كه بسياري از محققان شيعه و سني بر اين عقيده هستند و ما نيز در سايت اينترنتي خود پيرامون آن بحث كرده‌ايم؛ و اما آن دو دختري كه شهرت يافته كه از دختران رسول خدا بوده‌اند در حقيقت هر دو ربيبه [دخترخوانده] رسول خدا [در حقيقت] دختران هاله بنت خويلد خواهر حضرت خديجه بوده‌اند.

ثانياً: بر فرض كه آن‌دو دختران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم بوده باشند، آن‌دو قبل از وفات آن حضرت از دنيا رفته‌اند؛ و رسول خدا فدک را در اواخر زندگاني خود به حضرت فاطمه سلام الله عليها هبه نمودند؛ حال چگونه امکان دارد كه رسول خدا بعد از وفات آن‌‌دو دختر چيزي را به آن‌ها بدهند.

ثالثاً: به اقرار اهل سنت رسول خدا به همسران خود اراضي و خانه‌هايي هبه نموده بودند؛ پس با اين وجود چگونه جناب خزاعي مي‌گويد: رسول خدا به اين علت چيزي به فاطمه نداد تا در حق ديگر همسرانش ظلم نكرده باشد! در حالي كه اين سؤال بالعكس مطرح مي‌شود: چگونه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم با اين‌كه به ديگر همسرانش زمين و خانه بخشيده است اگر به حضرت فاطمه سلام الله عليها چيزي نمي‌داد ـ نستجير بالله ـ در حق او ظلم نموده بود:

عن عامر قال مات رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم يوص إلا بمسكن أزواجه وأرض

از عامر روايت شده: رسول خدا صلى الله عليه [وآله]وسلم جز خانه و زمين براي همسرانش به چيز ديگري وصيت ننمود.

الطبقات الكبرى، ج 2، ص 316.

باز هم داستاني ديگر از الخزاعي

 الخزاعي: قصه‌اي ديگر بگويم؛ ما براي خود 3 خانه داريم, مادرم كه از دنيا رفت، پدرم با زن ديگري ازدواج نمود. برادران من همه خردسال بودند, اين زن براي اين كه آينده خود و فرزندانش را تضمين كند، پدرم را راضي نمود تا خانه بزرگ‌ را به اسم فرزندانش [كه از پدر من آورده بود] ثبت كند, وقتي برادران و خواهران من اين خبر را شنيدند قيامتي برپا شد, و يك دشمني ناخواسته‌ايي بين همه ايجاد شد, تا اين كه روزي نزد من آمد و به اعتبار اين‌كه من فرزند بزرگ خانواده هستم مشكلش را با من در ميان گذاشت. به من گفت: فرزندم! دوست دارم عليه برادران و خواهرانت به من كمك كني! من به او گفتم: بابا! اين چه كاري است كه شما كرده‌ايد؟ خانه در «العقاري» را به اسم آن‌ها ثبت كرده‌اي! در حالي كه به اسم ساير فرزندانتان چيزي ثبت نكرده‌ايد؛ اين چه كاري است كه شما كرده‌ايد؟ او گفت: همين است كه مي‌بيني. كاري است كه شده؛ من به او گفتم: شما با اين كار خود خلاف شرع مرتكب شده‌ايد. گفت: نه به خدا قسم من چنين كاري نكرده‌ام! از اين‌رو پدرم به يكي از مفتيان مراجعه كرد ـ كه خدا جزاي خير به او عطا كند ـ او در جواب پدرم گفت: اين كار شما جايز نبوده است, كسي در زمان حياتش چيزي را تقسيم نمي‌كند. اگر هم مي‌خواهي چيزي را بين فرزندانت تقسيم كني به تساوي تقسيم كن. كاري كه تو انجام داده‌اي جايز نيست. پدرم برگشت و به من گفت: بابا! اين‌چنين و آن‌چنان شده، حالا چه كار كنيم؟ من به او گفتم: بايد خانه‌هاي ديگر را به نام ديگر فرزندانت كني. او هم به خدا سوگند ياد كرد كه حتماً اين كار را انجام دهد و اين كار را نيز انجام داد و با اين كارش عدالت را بين فرزندانش رعايت كرد. بسيار خوب! اگر رسول خدا هم فدك را به اسم فاطمه ثبت كرده بود آيا به عدالت رفتار كرده بود؟ اين كار غير معقولي است.

آيا ابو بكر فدک را براي خودش گرفت يا براي مسلمانان؟

الخزاعي: مطلب ديگري كه مي‌خواهم بفهمم اين است كه: زماني‌كه فاطمه زهراء سلام الله عليها از فدك محروم شد, آيا ابوبكر آن را براي خود مي‌خواست يا آن را به بيت المال مسلمانان برگرداند, اين كار خيلي مهمي است. آيا اين كار را براي شخص خود انجام داد يا در جهت مصلحت اسلام و مسلمانان؟ پيامبر اكرم هم به مصلحت مسلمانان عمل مي‌كرد. اگر او فدك را در زمان حياتش به فاطمه عطا مي‌‌كند آيا براي اين است كه فاطمه آن را صرف حسن و حسين كند؟ خير، بلكه براي اين كه با آن احسان كرده و به مردم محتاج صدقه بدهد, و زماني كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از دنيا رفتند طبعاً اين مال به بيت المال بر‌مي‌‌گردد, و اين امري منطقي است. يعني: در حقيقت ابوبكر و عمر آن را نگرفتند، بلكه در اختيار بيت المال قرار دادندكه به صلاح همه است. حتى در اين‌جا يعني در بريطانيا مال عمومي وجود دارد تا همه از آن منتفع گردند و اختصاص به يك نفر ندارد. پس فدك هم به بيت المال مسلمانان بازگشت تا همه مسلمانان از آن استفاده ببرند. و يك ريال آن هم به جيب ابوبكر نرفت چون دو سال و اندي بعد از دنيا رفت و با خداي خود ملاقات نمود.

تذكر!

(ما از برادر الخزاعي سؤال مي‌كنيم: يعني به اعتقاد شما اگر فدک در دست فاطمه مي‌بود آن را براي خود استفاده مي‌كرد و ابوبكر براي جلوگيري از اين امر فدك را غصب نمود؟ آيا به نظر ايشان ابوبكر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اعلم و داناتر بوده ‌است كه آن حضرت فدك را به دخترش فاطمه هديه نمود و ابوبكر آن را غصب كرد؟ يا اين‌كه ابوبکر بر خلاف پيامبر اكرم نسبت به فاطمه در جهت حفظ و حراست از بيت المال مسلمانان احساس امنيت نمي‌كرد؟ و نيز سؤال مي‌كنيم: اگر اين توجيهات الخزاعي صحيح است چرا عمر بعد از وفات ابوبكر فدک را به امير المؤمنين عليه السّلام و عباس باز گرداند؟)

اسماء بنت عميس همسر ابوبکر و بعد از او علي بن أبي طالب

الخزاعي: حال كه در سخنان من ربط و ارتباطي وجود ندارد و از اين بابت مي خواهم كه عذر مرا بپذيرند، دوست دارم تا از فرصت استفاده كرده و در باره موضوعي ديگر نيز سخن بگويم.

خانمي است به نام اسماء دختر عميس كه قبلاً همسر جعفر بن أبي طالب برادر امام علي سلام الله عليه بود و زماني كه جعفر از دنيا رفت ابوبكر با او ازدواج كرد و براي ابوبكر فرزندي آورد كه اسمش محمد بن ابوبكر است كه از دوست‌داران علي بن أبي طالب بود و به فرمانراويي مصر گمارده شد, او يكي از ارادتمندان علي بن أبي طالب بود و چون ابوبكر از دنيا رفت, [حضرت] على [عليه السلام‌] با اسماء ازدواج نمود و از او فرزندي به نام يحيى براي او آورد, يعني: همان‌طور كه مي‌بينيد گوشت و خون با هم قاطي و ممزوج شده است. حال آيا مي‌شود اين اختلاط از بين برود؟

ابوشوارب: برادر صباح الخزاعي! از اين‌كه سخنانتان را قطع مي‌كنم معذرت مي‌خواهم به من اجازه بدهيد تا نكته‌اي را در اين جا اضافه كنم. خانم اسماء بنت عميس همان كسي است كه از حضرت فاطمه زهراء در ايام بيماريش پرستاري مي‌نمايد. و بعداً او را غسل و كفن مي‌كند. فكرش را مي‌تواني بكني همسر ابوبكر همان كسي است كه پرستاري فاطمه را در ايام آخر عمر به عهده دارد و غسل و دفن و كفن او را به عهده دارد, به اين ارتباط تنگاتنگ دقت كنيد.

تذكر!

(لازم است به نكته‌اي اشاره كنيم و آن اين كه محمد بن ابو بکر همان كسي است كه به اقرار اهل سنت در قتل عثمان شركت جست. و او كسي است كه به عثمان خطاب كرد: اي نعثل! و اسماء بنت عميس همان كسي است كه امير المؤمنين عليه السّلام را از نقشه قتل ابوبكر و عمر براي او با خبر ساخت...

ماجراي محمد بن ابوبکر تحت عنوان «صحابه‌اي كه در قتل عثمان مشاركت داشتند» و ماجراي «اسماء بنت عميس» در باب علت‌هاي عدم قيام امير المومنين علي عليه السلام در سايت تحقيقاتي خود (مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر) داده‌ايم.

آياتي كه دلالت بر مدح خلفاء دارند

الخزاعي: مي‌خواهم به مطلبي كه در بعضي از آيات قرآن به آن اشاره شده و من با اطمينان كامل مي‌توانم بگويم: از آن‌ها مدح و ستايش به عمل آمده است. من به عنوان شخصي كه از خدا ترس داشته و خداوند را به عنوان ناظري كه مرا مي‌بيند و سخنان مرا مي‌شنود و از اين‌رو بايد حرف حق را بر زبان جاري كنم و از اول كه از خانه خارج مي‌شدم تا در اين نشست شركت كنم از خداي خود خواسته‌ام كه مرا موفق ساخته و مرتكب معصيت خداوند نشوم و گفتم: خدايا ! اگر نخواهم توانست تا اين گونه باشم خدايا براي من پيش‌آمدي حادث كن تا در اين برنامه شركت نكنم. من از خداوند و حساب و كتاب و مؤاخذه او در روز قيامت ترس دارم.

آياتي كه در آن مدح صحابه ذكر گرديده است:

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم» التوبه 9، آيه 100«و آنان كه سبقت به ايمان گرفتند از مهاجر و انصار (و در دين ثابت ماندند) و آنان كه به نيكى پيروى آنان كردند، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند، و خدا براى همه آنها بهشت‏هايى كه از زير درختان آنها نهرها جارى است مهيا ساخته كه در آن بهشت تا ابد متنعّم باشند، اين به حقيقت سعادت بزرگ است.» در اين آيه شريفه خداوند مي‌فرمايد: از آن‌ها راضي شده و آن‌ها نيز از خداوند راضي شده‌اند, معناى اين سخن كه آن‌ها از خداوند راضي شده‌اند چيست؟ يعني: به اين راضي شده‌اند كه خداوند واحد و احد و صمد است. معناى صمد است چيست؟ يعني: تمام حاجات به سوي او عرضه مي‌شود و نه به هيچ كس و هيچ امام ديگري.

«لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» الفتح 48، آيه 18  «خدا از مؤمنانى كه زير درخت (معهود حديبيه) با تو بيعت كردند به حقيقت خشنود گشت» «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر» التوبه 9، آيه 72 «و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اينها) برتر است» «وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلين» الصافات 37، آيه 181«و سلام بر رسولان‏» «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ ...» مريم 19، آيه 15 «سلام بر او، آن روز كه تولّد يافت، و آن روز كه مى‏ميرد، و آن روز كه‏ ...» يعني: سلام بر همه انبياء حقيقتاً.

تذكر!

(ما از تمام اين آيات در سايت مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر پاسخ داده‌ايم و عدم دلالت آن را بر مدعاي اهل سنت ثابت نموده‌ايم؛ ولي لازم به ذکر است كه برادر الخزاعي كه آيات را بدون اين كه از واقعيت آن‌ها با خبر باشد و کيفيت استدل به آن را بداند؛ بايد به ايشان متذكر ‌شويم آيه رضي الله عن المومنين و بعد از آن را مي‌گويند: رضايت خداوند بالاتر از هر چيزي است؛ اما او اصلا نمي‌داند چرا اين آيه و آيه «وسلام على المرسلين» در ورقه‌اي كه در مقابلش قرار دارد ذكر شده است؟!!

مراجع عراق سبب مهاجرت مردم به خارج از كشور عراق و جنگ‌هاي طائفه‌اي هستند!!!

الخزاعي: من بيش از اين نمي‌توانم بيش از اين در برنامه شما شركت داشته باشم چون ممكن است در برنامه‌اي ديگر بخواهم شركت كنم ولي يك كلمه به عنوان سخن پاياني عرض كنم و آن اين كه شما را به ‌خدا! اي مردم! اي علماء! آيا قوم گرايي و مذهب‌گرايي بس نيست؟ آيا نمي‌بينيد در عراق چه اتفاقي افتاده است؟! عراق 4 ميليون آواره دارد, صد‌ها نفر از آنان خارج از عراق, و دو ميليون نفر از آن‌ها داخل عراق هستند, در خيابان‌ها در روز روشن به اسم قوم‌گرايي كشته مي‌شوند, احزاب طائفه‌گرا راهي ديگر براي رسيدن به مناسب حكومتي ندارند مگر با طائفه گرايي. اين كار حرام است. حرام است كه از طائفه‌گرايي و مذهب در راه قتل و كشت‌ و كشتار يك‌ديگر استفاده كنيم.

تذكر!

(نمي‌دانيم چه كسي حکم به وجوب قتل فرقه‌هاي ديگر مي‌دهد؟ شيعه يا علماي وهابيت؟ كساني كه فتوا به وجوب قتل شيعه و حرمت ازدواج با آن‌ها و حرمت خوردن گوشت حيوانات ذبح شده آن‌ها و حتي حرمت دعاء براي پيروزي آن‌ها ضد اسرائيل مي‌دهند چه‌كساني هستند؟ مراجع شيعه يا علماي وهابيت؟!!)

تمام اين روايات قصه‌هاي جعلي هستند

الخزاعي: اي مردم عراق! اي شيعيان! اي اهل و خانواده من! اي شيعيان عزيز! اي اهل سنت! من نمي‌دانم شيعه يعني چه؟ سنّي يعني چه؟ به خدا قسم نمي‌دانم يعني‌ چه؟ به خدا قسم همه شما به خير هستيد. به اين حرف‌ها گوش فرا ندهيد! اين قصه‌ها دروغ است، علمايي كه اهل تحقيق هستند مي‌دانند كه چه اتفاقي افتاده است. و من به عنوان يك شخص ساده در برابر شما با تحصيلات دانشگاهي ساده‌اي كه داشتم اين مطلب را كشف كردم كه به خدا قسم اين‌ها دروغ‌ شاخ‌دار است، كه مي‌خواهند با اين حرف‌ها رموز و سنبل‌هاي اسلام را از بين ببرند, من آن‌ها را به مبارزه مي‌طلبم تا بگويند: خالد بن وليد و صلاح الدين ايوبي بر خير بوده‌اند.

مجرم بودن صلاح الدين ايوبي مهم نيست. به خاطر فتوحاتش بايد او را مدح كرد!!!

الخزاعي: من با شخصي شيعه عراقي در باره قضيه فلسطين بحث مي‌كردم، به او گفتم: ما احتياج به شخصي هم‌چون صلاح الدين ايوبي داريم او با تعجب و حيرت از اين حرف من ساكت شد, به او گفتم: نظرت در اين باره چيست؟ گفت: او فقط يك مجرم بوده است, من حقيقتاً از حرف او خشكم زد, همه ما از كوچك تا بزرگمان تربيت شده صلاح الدين ايوبي هستيم و او اتفاقاً عرب هم نيست, بلكه كردي مسلمان از تكريت عراق بود.

يعني: شما وقتي فيلم‌هاي انگليسي را مشاهده مي‌كني همين‌طور كه شيخ گفتند به او حق بدهيد چون او شخصي شجاع و قهرمان و فقيه و طبيب بوده كه به دين مسيحيّت و يهوديّت و اسلام احترام مي‌گذاشت. به ‌طور جدي و عالي به آن احترام مي‌گذاشت.

فيلم‌هاي انگليسي... را مي‌بينيد! مردم با هم معامله خوبي دارند, من حقيقتاً شگفت‌زده شدم, به او گفتم: چرا؟ گفت: او در زمان خودش فقط كشتار به راه انداخت, و وقتي من تاريخ را بررسي مي‌كنم مي‌فهمم كه چون او بر دولت فاطمي اسماعيلي در مصر تسلط يافت از او اكراه و تنفر دارند.

خاتمه سخن: مقداري دفاع از شيعه!!!

الخزاعي: به همين سبب معلوم مي‌شود كه ظاهراً در قرن سوم و چهارم, كه برهه بسيار خطيري در تاريخ به شمار مي‌رود روابط بين مسلمانان رو به سردي گرائيد, دولت فاطمي كه نمي‌گوييم همه آن‌ها بد بوده‌اند, ولي كساني بودند كه باعث سست شدن و تزلزل در پيكره مسلمانان شدند اين يك نكته, و نكته ديگر اين كه وقتي حكومت صفويّه در ايران شكل گرفت بخشي از اين دولت شروع كرد به ساختن اين قصه‌ها را. و مصيبت امروز عراق هم همين است, الان اگر دولتي شيعي در عراق حكومت كند چيز خيلي خوبي است, و مقاومت عراق و مردم عراق ما را آزاد ساختند, آيا مقاومت را هم مانند صلاح الدين گناه‌كار مي‌دانيد؟ آيا معقول است كه آمريكا در صدد تثبيت اسلام در عراق باشد. ولي تا زماني كه اين نظر و هدف شما باشد اين هدف ره به جايي نمي‌برد.

 والسلام عليكم.

سخن الهاشمي در دعوت از الحسيني براي شروع سخن

الهاشمي: و عليك السلام!

جناب استاد سيد حسن الحسيني از جمعيّت الآل والأصحاب بحرين كه از فرزندان [حضرت‌] فاطمه زهراء هم هستند.

بفرماييد سخنانتان را آغاز كنيد!

چه كسي در دنيا مي‌تواند ابوبكر و عمر را محاكمه كند؟

يكي از برادران با حرفش مرا تكان داد: او به من گفت: چه‌طورشماها جرئت مي‌كنيد چنين محاكمه‌اي براي ابوبكر و عمر به راه بياندازيد. به من گفت: آيا اساساً دنيا چنين مكانت و اهليتي دارد كه بتواند اين دو نفر را محاكمه كند؟

هدف ما از اين محاکمه‌ها مقابله با جو سازي‌هاي شيعه و مجالس عزاداري است

الهاشمي: برادر بزرگوارم! چه‌كار كنيم اين مجالس عزاداري هر سال بر‌پا مي‌شود و محتواي اين عزاداري‌ها سبّ و دشنام و اتهام اين دو نفر بزرگ تاريخ انسانيت است, ما چه‌كار مي‌توانيم انجام دهيم؟ غرض اصلي از اين جو سازي‌هاي جديد شيعه حمله و خدشه به شخصيّت اين دو نفر است, ما چه‌كار كنيم؟ بعضي دارند با سب و دشنام هم‌نشين رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم در غار نان مي‌خورند.

من بار‌ها از سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني و ديگر برادران شنيده‌ام و سكوت كرده‌ام ولي حقيقتاً مي‌گويم: همواره اين سؤال را در ذهنم داشته‌ام، چه‌طور يك مسلمان اين‌قدر مي‌تواند مطمئن باشد؟ چه‌طور مي‌تواند راحت بخوابد؟ چه‌طور مي‌تواند اين‌گونه با عرض و‌ آبروي هم‌نشين رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم در غار بازي كند؟! در حالي كه او يكي از كساني است كه قرآن در شأن او نازل شده است؟

تذكر!

(لازم است بگوييم: آن‌گونه كه صحيح بخاري روايت كرده عايشه گفته است:

ما انزل الله فينا (أي أبو بكر وعائلته) شيئا من القرآن إلا أن الله انزل عذري

خداوند در باره ما (ابوبكر و خانواده‌اش) هيچ آيه‌اي از قرآن نازل نكرده است مگر آن‌ مقداري كه براي اثبات بي گناهي من نازل شد.

صحيح بخاري، ج 6، ص 42.)

چه‌طور او مي‌تواند آرام و راحت بخوابد در حالي كه در برابر ميليون‌ها نفر از مردم مي‌گويد: اين شخص مجرم بوده است؟!! چه‌طور يك نفر مي‌تواند اطمينان داشته باشد و راحت بخوابد و با اهانت به عمر بن خطاب نان بخورد. يا چگونه از يك عراقي مي‌تواند اين‌ حرف‌ها صادر شود؟! به عقل من قد نمي‌دهد كه عمر بن خطاب نور اسلام را به سرزمين عراقي كه ديكتاتوري در آن حكومت مي‌كرده است تابانده باشد و آن‌وقت كسي از آن سرزمين بتواند اين‌ حرف‌ها را در باره او بزند؟ عمري كه براي ايراني‌ها در‌هاي جديدي باز كرد تا بتوانند به دنياي تازه‌اي راه پيدا كنند. دنياي توحيد، دنياي عبادت خداوند واحد و يكتا، دنياي كرامت كامل اصيل انساني تا ديگر براي مخلوقات عبادت نكند و فقط سر در برابر خداوند عزوجل فرو آورد و بعد از آن سر را بلند كرده و در برابر هيچ كس سر فرو نياورد. يك ايراني چگونه مي‌تواند شب بخوابد در حالي كه به اين رهبر بزرگي كه توانست در زمان خود قلوب ايراني‌ها را به دست آورد اما اكنون مورد هجوم و طعنه قرار گيرد. و بعد از ايران يك عراقي چگونه مي‌تواند راحت بخوابد در حالي كه به شخصيّتي كه توانست مصري‌ها را كه از ريشه دار‌ترين ملت‌ها در تاريخ تمدن هستند در طول10 سال آن‌ها را به اسلام قانع ساخت و زبان عربي قرآن كريم را براي آن‌ها محبوب ساخت مورد طعنه و هجوم, قرار دهد. چگونه‌ مي‌توانند اين‌كار را بكنند؟ من در تعجب هستم, بينندگاني در الجزائر و در بعضي دولت‌هاي عربي ديگر از من غضب‌ناك هستند, كدام يك بهتر است؟ اين‌كه ما فرصت بدهيم تا شما هم اين سخنان را بشنويد. و ثانياً: رد بر اين سخنان را بشنويد. و ثالثاً: آن‌گونه كه يكي از برادران گفت: ما روايات مختلف را مي‌خوانيم تا شما به طور كلي از اين‌ها دوري و اجتناب كنيد.

سخن الهاشمي عليه حزب الله لبنان

الهاشمي: عده‌اي مي‌گويند: بهتر است كه ما اين‌ها را بشناسيم. بعضي از بينندگان به من مي‌گويند: طرفداران همين‌ها به عمر و ابوبكر طعنه وارد مي‌كنند. ما به كشور‌‌هاي مغرب عربي [هم‌چون مراكش و الجزائر] آمديم به ما گفتند: ما انصار صحابه هستيم, ما انصار وحدت اسلامي هستيم, و به ما گفتند: ما مي‌خواهيم همه با هم عليه اسرائيل و آمريكا به مبارزه بر خيزيم و ما به اين نتيجه رسيده‌ بوديم كه [سيد] حسن نصر الله در جهاد با شيطان بزرگ [آمريكا] به پاخاسته است, اما از يك چيز در تعجبيم, و آن اين كه نمي‌دانستيم اساس اعتقاد آن‌ها بر پايه اجتناب و دوري از ابوبكر و عمر بن خطاب شكل گرفته است, و اگر از اول مي‌دانستيم اين‌ها بر اين عقيده هستند...

شب قبل شما از مدير مركز «الأبحاث العقائديّة» (فارس حسّون) روايتي خوانديد كه مشخص مي‌كند اعتقاد او بر ظلم و ستم عمر و ابوبكر در حق خانم فاطمه است. اصل مذهب و عقائد مذهبي آن‌ها بر اين است, اين شخص الجزائري و مراكشي مي‌گويد: اگر من اين مطلب را از اول مي‌دانستم و فهميده بودم كه اين اعتقاد طبق گفته «الخزاعي» بر اثر فشار‌ها و تأثيرات قومي و طائفه‌گرايي پديد آمده است...

از اين‌رو اي برادران! هر جا باشيد و به هر شكلي باشيد رأي و اعتقاد شما بهترين و با فضيلت‌ترين آراء و عقايد است, ما حقيقت را مي‌فهميم و آن را تحمّل مي‌كنيم و گوش به بهترين رأي و عقيده مي‌دهيم. و إن شاء الله خداوند براي ما قول و سخن محكم را ثبت كند به شكلي كه به آن چيزي برسيم كه نفع و خير جويندگان حقيقت و معرفت صحيح در آن باشد و إن شاء الله در نشر و ترويج فرهنگ حرّيت و آزادي چند صدايي و قبول نظرات يك‌ديگر اختلاف را فراموش كرده و در سخنان خود بغض و تنفر را كنار گذارند.

در سال آينده مي‌بينيم چند نفر شيعه درمراسم عزاداري فاطمه شركت مي‌‌كند!!!

الهاشمي: شما از خود سؤال كنيد: چه تعداد شيعه در سال آينده وقتي مجالس عزاداري [حضرت‌] زهراء برگزار مي‌شود در اين مجالس شركت مي‌كنند؟ چه بسيارند شيعياني كه مردّد شده و از خود سؤال مي‌كند: آيا معقول و منطقي به نظر مي‌رسد كه در مجالسي حاضر شوم و بر جنايتي گريه كنم كه هرگز علي بن أبي طالب از آن سخن نگفته است.

سخن علي بن أبي طالب بر وقوع جنايت از سوي ابوبکر و عمر دلالت نمي‌كند!!!

الهاشمي: برادر! من سراغ شما هم مي‌آيم وقت براي شما به اندازه كافي هست.

برادر [جناب دكتر حسيني] قزويني سؤالي از من پرسيدند. به من گفتند: عبارتي از امام علي در موضوع مورد بحث وارد شده است من از ايشان مي‌خواهم تا اين جمله را به رئيس پارلمان در تهران و يا به هر يك از مراجع نشان دهند؛ عبارتي كه مي‌گويد: سيّدنا علي بن أبي طالب بعد از دفن فاطمه زهراء در مناجاتش با رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم اين‌گونه گفته است:

ستنبئك ابنتك بتظافر أمّتك على هضمها فأحفها السّؤال واستخبرها الحال هذا ولم يطل العهد.

به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امتت در ستم كردن به وى اجتماع كرده بودند، سر گذشت وى را از او بى‏پرده بپرس و چگونگى را از وى خبر گير وضع اين چنين است در حالى كه هنوز فاصله‏اى با زمان حيات تو نيفتاده و يادت فراموش نگرديده‏ است.

برادران مي‌گويند: شما بايد از اين جمله نتيجه بگيري كه: ابوبكر و عمر آمده‌اند و پهلوي خانم فاطمه را شكسته و جنينش را سقط كرده و خانه‌اش را به آتش كشيده‌اند.

تذكر!

(آيا اين قسمت از روايت «فستنبئک ابنتک بتظافر أمتک على هضمها» هجوم به آن حضرت را ثابت نمي‌كند؟ و آيا اذيت و آزار بر او و بي‌توجهي به جايگاه والاي ايشان در زمان خلافت ابوبکر و در پايتخت خلافت او را نمي‌رساند؟ و آيا كساني كه اقدام به هجوم به آن حضرت كرده‌اند در قلمرو حکومت ابوبکر و در ملاء عام و در معرض ديد همه اين به اين جنايت دست نزده‌اند؟

يا اين كه اهل سنت مي‌خواهند ادعا ‌كنند: كساني از اهالي فارس و يا ترک بودند كه وارد پايتخت مسلمانان شده و بدون اين‌كه كسي آن‌ها را بشناسد حضرت را مورد آزار و اذيت خود قرار دادند و بعد متواري گشته و هيچ‌يك از صحابه هم از اين ماجرا با خبر نشده است؟!!

الهاشمي: شما را به خدا از تهران و شيراز و تبريز و كشور‌هاي عربي هم بگذريم به هر قاضي كه مي‌خواهيد در شهر قم مراجعه كنيد و اين عبارت را به او بدهيد و از او بپرسيد: آيا اين عبارت دليل بر اين مي‌شود كه فلاني يا فلاني قاتل بوده‌اند؟

اي برادران!... اين عبارت نهج البلاغه است و مي‌گويد: اين دليلي است بر اين كه فلاني قاتل خانم فاطمه زهراء بوده و جنين او را سقط نموده است؟ با اين عبارت حتي سر يك مجنون و ديوانه را نمي‌توان شيره ماليد تا چه رسد به يك عاقل. اصلا امكان ندارد يك قاضي در وين در تهران و در تونس در لندن و نه هيچ‌جاي ديگر چنين ادعايي كند. يك نفر بيايد در محكمه‌اي و به حاكم بگويد: اين دليل است بر اين كه فلاني پهلوي آن زن را شكسته است و خانه او را آتش زده است غير ممكن است كه قاضي از او بپذيرد.

پس برادر بزرگوارم! آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني ـ كه خداوند شما را حفظ نمايد ـ براي همين است كه من مي‌گويم تا كنون هيچ كس دليلي از امام علي و خانم فاطمه زهراء بر اين كه پهلوي او شكسته و جنينش سقط شده باشد نياورده است.

تکرار اين سخن كه ما در سال آينده مي‌بينيم مقدار شرکت كنندگان شيعه در مجالس عزاداري كم شده‌اند

الهاشمي: و آخرين نكته‌اي كه مي‌خواهم بيان كنم اين كه چه بسا همين مباحث ما باعث مي‌شود تا بسياري از برادران ما كه به مشاركت در مجالس عزاداري در سال قبل دعوت شده‌اند وقتي برنامه ما را مي‌بينند سؤال مي‌كنند: آيا اقامه عزا براي [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] جايز است؟ و اين كه آن حضرت پهلويش شكسته باشد و جنينش سقط شده باشد هيچ ‌كس قائل به آن نشده است. از خودتان سؤال كنيد, با عقل خود روي اين موضوع فكر كنيد.

حال به سراغ برادر الحسيني رفته و به سخنان ايشان گوش فرا مي‌دهيم. خوش آمديد! بفرماييد.

تذكر!

(به آقاي هاشمي مي‌گوييم: ما بسياري از برادران اهل سنت را به خوبي مي‌شناسيم كه در اين مجالس شركت مي‌كنند؛ چون تاكنون بسياري از آن‌ها از نقاط مختلف دنيا با جناب دكتر حسيني قزويني تماس گرفته و مي‌گويند: ما از اين جريانات كه براي حضرت فاطمه زهراء و شهادت مظلومانه آن حضرت رخ داده اطلاع نداشتيم؛ از اين‌رو ما نيز در مجالس ماتم آن حضرت شركت خواهيم ‌كرد.

اين نسبت به برادران اهل سنت تا چه رسد به برادران شيعه.)

سخنان الحسيني

اين مناظرات را همه ساله تكرار مي‌كنيم تا از شركت شيعيان در مجالس عزاداري جلوگيري كنيم

الحسيني: من قبل از اين كه سخنان خود را آغاز كنم پيششنهادي دارم و آن اين‌كه حال كه شيعيان و آية الله [دكتر حسيني] قزويني و [شيخ] الجناحي نتوانستند حتي يك روايت صحيح براي ادّعاي خود بياورند، لازم است كه هرساله در ايا م عزاداري [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] اين مناظرات پخش شود تا تأثير شبكه‌هاي آن‌ها باطل شده و از گسترش اين  دروغ‌ها جلو‌گيري به عمل آيد.

مقدمه

بسيار خوب!

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على اشرف الخلق أجمعين سيدنا وحبيبنا محمد صلى الله عليه وعلى آله وصحبه وسلّم ,

برادران من در سراسر دنيا! در تونس و مغرب و ليبي و الجزائر و مصر و سودان و سعودي و دمشق و اهواز و ايران و عراق و در هر مكاني كه هستيد با سلام اسلامي به شما مي‌گويم: السلام عليكم ورحمة الله تعالى وبركاته.

ما اهل سنت و جماعت صحابه و اهل بيت را دوست داريم, و در قلوبمان هيچ كينه‌اي از هيچ‌يك از آنان نداريم.

سخن خدا: ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا بالايمان

ما به اين سخن خداوند در قرآن كريم كه در سوره حشر در باره مهاجرين و انصار نازل شده است تمسك مي‌كنيم. خداوند در اين باره مي‌فرمايد: «وَ الَّذِينَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْايمَانِ» الحشر 59، آيه 10 «كسانى كه بعد از آن‌ها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و مى‏گويند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده» جناب آية الله [حسيني] قزويني موضع شما در رابطه با اين آيه چيست؟ آيا شما هم براي كساني‌كه در ايمان بر شما سبقت گرفتند استغفار مي‌كنيد؟ آيا شما هم براي خلفاء راشدين چهارگانه استغفار مي‌كنيد؟ آيا اصلاً شما اين آيه را مي‌خواني و معناي آن را مي‌فهمي؟ و نيز در باره كساني كه بعد از آن‌ها آمدند؟ «يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْايمَانِ وَ لَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ» الحشر 59، آيه 10 «مى‏گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده!», آيا شما بعد از‌ آن‌كه طعن و خدشه بر ابوبكر و عمر وارد كرده وآن مطالب را ذكر كرديد در قلبتان حسد و كينه‌اي نسبت به آن‌ها داريد؟ شما با كلام خداوند عز وجل مخالفت مي‌كنيد. آيا شما به ثقلين ايمان نداريد؟ اين همان ثقل اكبر است, شما نسبت به ثقل اول كه هيچ التزامي به آن نداشتيد, چون آيه مي‌فرمود: «وَ الَّذِينَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْايمَانِ وَ لَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيم‏» الحشر 59، آيه 10 « كسانى كه بعد از آنها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و مى‏گويند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحيمى!»‏

تذكر!

(ما از ايشان سؤالي داريم: وآن اين‌كه آيا شما نسبت به كساني كه با علي بن أبي طالب به دشمني و قتال پرداختند هم مي‌توانيد همين حرف را بزنيد و به خاطر سبقت در ايمانشان براي آن‌ها استغفار كنيد؟ در حالي كه آن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در باره او فرمودند: «يا علي! لا يبغضک إلا منافق؟» و آيا شيعه به خاطر بغضش نسبت به كسي كه مومن نيست و با امير المؤمنين عليه السّلام به جنگ پرداخته است هم منافق محسوب مي‌شود؟

و اصلاً آيا شما ايمان ابوبکر و عمر را ثابت كرديد كه بخواهيد شمول آن را نسبت به آن‌ها ثابت كنيد چون سخن در اين‌جا روي ايمان است و نه اسلام؟

من نمي‌توانم با دكتر حسيني قزويني به آرامي سخن بگويم چون ايشان (با ذکر حقائقي كه در کتاب‌هاي اهل سنت بيان داشته است) همه فكر و مشاعر مرا به هم ريخته است

جناب آية الله [حسيني] قزويني! من خيلي تلاش مي‌كنم تا با ملاطفت و عبارات ملايم با شما سخن بگويم چون مي‌دانم سخنان و نقد من ذهن شما را مخدوش مي‌كند و من خيلي سعي مي‌كنم تا الفاظ خود را به اين شكل عادت دهم ولي موفق نمي‌شوم, خيلي عجيب است. ايشان از ما ناخوشنود مي‌شنوند, سخن زشت مي‌شنوند, خود ايشان به ابوبكر و عمر طعنه زده و اين جرائم را به اين‌ها نسبت مي‌دهند، سپس از ما مي‌خواهند كه با ألفاظ تند با ايشان صحبت نكنيم, بسيار خوب! ان شاء الله هيچ‌ وقت ألفاظ ما تند نخواهد بود, ولي لازم است شما هم بدانيد كه مشاعر و افكار همه اهل سنت و جماعت را خراب كرده و به هم ريخته‌ايد, تمام مطالبي كه شما براي ما نقل كرديد دليل بر اين مدعاست, بلكه حتى بعضي از شيعيان از سخنان شما كه در قسمت‌هاي قبل بيان داشتيد بيزاري جسته‌اند.

بيزاري جعفر بن محمد (امام صادق) از كساني كه از ابوبکر و عمر بيزاري مي‌جويند

بايد بگويم: در بحار الأنوار كه از كتاب‌هاي مصدر و مورد اعتماد شيعه و متعلق به [علامه] مجلسي [اعلي الله مقامه] است روايت شده است: ابو حنيفه در كوفه بود كه ديد مردم كوفه در قرن دوم هجري صحابه را سبّ مي‌كنند, از كوفه به مدينه كوچ نمود, چرا؟ تا نوه ابوبكر و نوه [حضرت] علي بن أبي طالب [عليه السلام] يعني: [امام] جعفر صادق، آن امام بزرگ را ملاقات كند. وقتي داخل شد عرض كرد: اي امام از اصحابت در كوفه جلوگيري كن, من از آن شهر خارج ‌شدم در حالي كه در آن شهر 10 هزار نفر صحابه را سبّ مي‌كردند, چرا ابو حنيفه اين امام بزرگ اهل سنت نزد امام جعفر مي‌رود؟ به خاطر اين‌كه مي‌داند او صحابه را دوست دارد, شروع مي‌كند شكايت كردن از احوالات كوفه در قرن دوم هجري, اما [امام] جعفر صادق چگونه جواب مي‌دهد, آيا مي‌دانيد چه جوابي مي‌شنود؟ فقط يك كلمه فرمود: آن‌ها از من نمي‌پذيرند, به بحار الأنوار جلد 10 مراجعه كنيد.


 

غار الإمام أبو حنيفة أن رأى

 

سبّ الصّحابة في ربوع الكوفة

 



 



 

فمضى حزينا باحثا عن جعفر

 

عن سيد من نسل سيد طيبة

 



 

 

أدرك صحاب محمّد يا صادقا

 

وانصح مخالفهم بترك السبة

 

 

 

فلأنت أولى أن تطاع لديهم

 

أنت الإمام ابن الكرام العترة

 

 

 

أنت القريب ابن النبي محمّد

 

فأجابه لن يسمعوا لنصيحتي

 

 

         
 

 

غار الإمام أبو حنيفة أن رأى سبّ الصّحابة في ربوع الكوفة

ابو حنيفه از اين كه صحابه را در كوفه سب مي‌كنند غيرتي شد

فمضى حزينا باحثا عن جعفرعن سيد من نسل سيد طيبة

از اين‌رو محزون گشت و سراغ جعفربن محمد الصادق كه از نسل پيامبر اكرم بود رفت.

أدرك صحاب محمّد يا صادقا وانصح مخالفهم بترك السبة

به آن حضرت‌ عرض كرد اي صادق يارانت را نصيحت كن تا صحابه را سبّ نكنند.

فلأنت أولى أن تطاع لديهم أنت الإمام ابن الكرام العترة

تو براي آن‌ها سزاوار براي اطاعت هستي و تو امام فرزند پيامبر اكرم هستي.

أنت القريب ابن النبي محمّد فأجابه لن يسمعوا لنصيحتي

تو فرزند رسول خدا و نزديك به او هستي. آن حضرت‌ به او پاسخ داد كه آن‌ها به نصيحت من گوش نمي‌دهند.

تذكر!

(روش شرکت كنندگان اهل سنت در اين مناظره همين است كه روايات صحيحه‌اي كه با مدعاي آن‌ها مخالف باشد را قبول نكنند و از طرف ديگر ادعاهايي مطرح كنند كه براي آن هيچ سند صحيحي يافت نشود؛ مانند: اين ادعاء كه امام جعفر بن محمد صادق نوه ابوبكر است؛ و ما اين ادعاء را در سايت اينترنتي خود پاسخ داده‌ايم.

و نيز روش آن‌ها تدليس و تقطيع روايات است؛ به اين روايت كه در بحار الأنوار آمده توجه كنيد:

أقول: وجدت بخط بعض الأفاضل نقلا من خط الشهيد رفع الله درجته قال: قال أبو حنيفة النعمان بن ثابت جئت إلى حجام بمنى ليحلق رأسي، فقال: ادن ميامنك، واستقبل القبلة، وسم الله، فتعلمت منه ثلاث خصال لم تكن عندي، فقلت له: مملوك أنت أم حر؟ فقال: مملوك، قلت: لمن؟ قال: لجعفر بن محمد العلوي (عليه السلام)، قلت: أشاهد هو أم غائب؟ قال: شاهد، فصرت إلى بابه وأستاذنت عليه فحجبني، و جاء قوم من أهل الكوفة فأستاذنوا فأذن لهم، فدخلت معهم، فلما صرت عنده قلت له: يا ابن رسول الله لو أرسلت إلى أهل الكوفة فنهيتهم أن يشتموا أصحاب محمد (صلى الله عليه وآله) فإني تركت بها أكثر من عشرة آلاف يشتمونهم، فقال: لا يقبلون مني، فقلت: ومن لا يقبل منك وأنت ابن رسول الله (صلى الله عليه وآله) ؟ فقال: أنت ممن لم تقبل مني، دخلت داري بغير إذني وجلست بغير أمري، وتكلمت بغير رأيي، وقد بلغني أنك تقول بالقياس، قلت: نعم به أقول، قال: ويحك يا نعمان أول من قاس الله تعالى إبليس حين أمره بالسجود لآدم (عليه السلام) وقال: خلقتني من نار وخلقته من طين، أيما أكبر يا نعمان القتل أو الزنا؟ قلت: القتل، قال: فلم جعل الله في القتل شاهدين، وفي الزنا أربعة؟ أينقاس لك هذا؟ قلت: لا. قال: فأيما أكبر البول أو المني؟ قلت: البول، قال: فلم أمر الله في البول بالوضوء، وفي المني بالغسل؟ أينقاس لك هذا؟ قلت: لا. قال: فأيما أكبر الصلاة أو الصيام؟ قلت: الصلاة، قال: فلم وجب على الحائض أن تقضي الصوم ولا تقضي الصلاة؟ أينقاس لك هذا؟ قلت: لا. قال: فأيما أضعف المرأة أم الرجل؟ قلت: المرأة، قال: فلم جعل الله تعالى في الميراث للرجل سهمين، وللمرأة سهما؟ أينقاس لك هذا؟ قلت: لا. قال: فلم حكم الله تعالى فيمن سرق عشرة دراهم بالقطع، وإذا قطع رجل يد رجل فعليه ديتها خمسة آلاف درهم؟ أينقاس لك هذا؟ قلت: لا. قال: وقد بلغني أنك تفسر آية في كتاب الله وهي (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم) أنه الطعام الطيب والماء البارد في اليوم الصائف. قلت نعم، قال له: دعاك رجل وأطعمك طعاما طيبا، وأسقاك ماء باردا، ثم امتن عليك به ما كنت تنسبه إليه؟ قلت: إلى البخل، قال: أفيبخل الله تعالى؟ ! قلت: فما هو؟ قال: حبنا أهل البيت.

مي‌گويم: به خط بعضي از افاضل به نقل از خط شهيد (ره) يافتم كه گفت: ابو حنيفه نعمان بن ثابت گفت: در منى نزد كسي رفتم تا سرم را بتراشد، گفت: سمت راست سرت را جلو بياور، و رو به قبله بنشين و نام خداوند را بياور، از او سه خصلت فراگرفتم كه در من نبود. به او گفتم: بنده‌اي يا آزاد؟ گفت: بنده، گفتم: براي چه كسي؟ گفت: جعفر بن محمد العلوي (امام صادق عليه السلام). گفتم: آيا حاضر است يا غائب؟ گفت: حاضر است. از اين‌رو پشت در رفتم و از او اجازه ورود خواستم اما اجازه نفرمودند، تا اين كه گروهي از اهل كوفه آمدند و اجازه خواستند حضرت‌ اجازه دادند و من هم همراه آن‌ها وارد شدم. عرض كردم: يا ابن رسول الله! اگر مرا به سوي اهل كوفه بفرستي من آن‌ها را از شتم و سبّ اصحاب پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نهي مي‌كنم. من آن شهر را ترك گفتم در حالي كه بيش از ده هزار نفر از مردم به صحابه سبّ و شتم مي‌كردند. حضرت‌ فرمودند: از من قبول نمي‌‌كنند. گفتم: چه كسي از شما قبول نمي‌كند در حالي كه شما فرزند رسول الله صلى الله عليه وآله هستيد؟ گفت: تو از جمله كساني هستي كه حرف‌هاي مرا قبول نمي‌كني، وارد خانه من شدي در حالي كه به تو اجازه ورود نداده بودم و نشستي در حالي كه به تو اجازه نداده بودم، و سخن گفتي در حالي كه رأي و نظر من بر اين نبود، و به من خبر رسيده است كه تو قائل به قياس گشته‌اي. گفتم: آري. فرمود: واي بر تو اي نعمان! اولين كسي كه قياس نمود ابليس بود كه وقتي خداوند او را امر به سجود به آدم عليه السلام نمود در جواب گفت: «خلقتني من نار وخلقته من طين» اي نعمان! كدام‌ يك از اين‌دو بزرگ‌ترند قتل يا زنا؟ گفتم: قتل. فرمود: پس چرا خداوند براي قتل دو شاهد، خواسته اما براي زنا چهار شاهد؟ مي‌تواني اين‌جا هم قياس كني؟ گفتم: نه. فرمود: كدام (از نظر خباثت) بزرگ‌تر است بول يا مني؟ گفتم: بول. فرمود: پس چرا خداوند در بول امر به وضوء كرده ولي در مني امر به غسل كرده است؟ آيا اين‌جا هم مي‌تواني قياس كني؟ گفتم: نه. فرمود: كدام بزرگ‌تر است نماز يا روزه؟ گفتم: نماز. فرمود: چرا در حائض واجب نمود كه روزه خود را قضا كند ولي نماز او قضا ندارد؟ آيا مي‌تواني قياس كني؟ گفتم: نه. فرمود: كدام ‌يك ضعيف‌ترند زن يا مرد؟ گفتم: زن. فرمود: چرا خداوند براي مرد در ميراث دو سهم و در زن يك سهم قرار داد؟ آيا مي‌تواني در اين‌جا هم قياس كني؟ گفتم: نه. فرمود: چرا خداوند حكم فرموده كسي كه ده درهم سرقت كرده است دستش قطع گردد، ولي اگر كسي دست مردي را قطع كرد ديه او را به پنج هزار درهم بدهد؟ آيا مي‌تواني قياس كني؟ گفتم: نه. فرمود: به من خبر رسيده است كه آيه «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم» را به طعام طيب و آب سرد و گوارا در روز گرم و آفتابي تفسير كرده‌اي؟ گفتم: بله. فرمود: شخصي تو را دعوت نموده و به تو طعام طيب داده و تو را از آب سرد و گوارا نوشانده است و سپس: به كاري كه كرده است بر تو منت گذارد؛ [در اين صورت] تو چه نسبتي به او مي‌دهي؟ گفتم: نسبت بخل به او مي‌دهم. فرمود: آيا خداوند بر كسي بخل مي‌ورزد؟! گفتم: پس آن چيز چيست؟ فرمود: محبت ما اهل بيت.

بحار الأنوار، ج 10، ص220، رقم 20.

خوش آيند الهاشمي از اين روايت و سخنان وي ضد صفويه و ضد عراقي‌ها

الهاشمي: اين دليلي كه شما آورديد من اولين باري است كه مي‌شنوم و هميشه دنبال چنين دليلي مي‌گشتم چون من مطمئن نيستم كه تمام اين روايات از بافته‌هاي فارس‌ها باشد, ايراني‌ها از دولت صفويه به اين جا رسيدند, ايراني‌ها از ابتدا از دوست‌داران صحابه پيامبر اكرم عليه الصلاة والسلام بوده‌اند اما اين دولت صفويه بود كه مرتكب زور و جبر و قهر و غضب شديدي براي تغيير دين و مذهب مردم شد، شبيه آن‌چه هيتلر در آلمان كردند اين‌ها در اين زمينه انجام دادند. و اگر برادر خزاعي مرا ببخشند بايد بگويم كه زمينه اصلي اين افكار عراق بوده است و شما اگر نامه‌ها و شكايت‌هاي عثمان بن عفان از عراق را بخوانيد كه شكايت‌هاي او شكايت‌هاي همه فرمانراويان از مردم عراق است... و يا اگر به كلمات امام علي بن أبي طالب عليه السلام‌ در شكايت از مردم عراق در زبان عربي نظير ندارد ـ كه برادر عزيز الخزاعي مرا ببخشند من خيلي عراقي‌ها را دوست داشته و نهايت عزت و احترام را براي آن‌ها قائلم ـ ولي تاريخ اين مطالب را از علي بن ابي طالب نقل كرده است. آقاي استاد صباح! امام علي سخني گفته است كه هيچ اديبي در دنيا نگفته است نه متنبّي و نه هيچ اديبي ديگر.

الخزاعي: آيا شما مطمئن هستي.

الهاشمي: بله, مگر اين كه بگوييم نهج البلاغه شبيه آن‌چه كه خيلي از اهل سنت مي‌گويند باطل است. «ملأتم قلبي قيحا» (سينه مرا مملو از خشم ساختيد) من كلامي به اين زيبايي نه از متنبّي و نه از هيچ‌كس ديگر سراغ ندارم.

أبو شوارب: اگر قلب يكي از شما مملو از خشم شود بهتر از آن‌ است كه مملو از شعر شود كه رسول خدا آن را مذمت نموده است.

الهاشمي:... از ما چيزي مي‌خواهيد كه در‌ آن هيچ صناعتي به كار نرفته باشد. پس بسياري از فارس‌ها اسلام را قبول كرده بودند و صحابه را نيز دوست مي‌داشتند. حتي ممكن است جدّ جدّ ‍[جناب دكتر حسيني] قزويني از جمله همين اكثريت دوست‌دار ابوبكر و عمر بن خطاب بوده‌ باشد ولي از 350 سال قبل يك نوع زور و اجباري از سوي دولت آغاز شد و اهرم‌هاي حكومتي به كار گرفته شد تا با راه‌هاي مختلف و با قهر و غلبه بر مردم، كساني را كه مذهب خود را تغيير نمي‌دهند به قتل رسانند كاري كه اسماعيل صّفوي انجام داد. البته ما چون اين‌جا مقابلمان عراقي‌ها را داريم كه زمينه اين مسائل را براي ما نقل مي‌كند و براي ما مطالبي روشن مي‌شود كه به راحتي نمي‌توان آن‌ها را بعيد شمرد... به هر حال اين مسئله نياز به كار زياد دارد...

الخزاعي: نه، نه، من با شما موافقم... ولي هم‌چنان بر اين عقيده هستم كه امام علي اين حرف‌ها را نزده است.

الحسيني و بازگشت به موضوع سب صحابه

الحسيني: به موضوع سبّ صحابه باز مي‌گرديم, اين ديد‌گاه امام جعفر صادق بود [كه كمي بالاتر از آن حضرت نقل شد], و ما آن را از كتاب‌هاي اهل سنت نقل نكرديم، بلكه از كتاب بحار الأنوار [علامه] مجلسي، جلد 10، صفحه 220 نقل كرديم, امام صادق اين را ذكر نموده است تا بفهماند آنان كه گمان مي‌كنند او را دوست دارند به سخن او گوش فرا نمي‌دهند,آن‌ها گمان‌ مي‌كنند كه او را دوست دارند اما با او به مخالفت مي‌پردازند, گمان مي‌كنند كه او را دوست دارند اما جدّ او يعني: ابوبكر را سبّ مي‌كنند.

 به خدا سوگند! اگر شخصي در باره جدش سخني گفته شود و در اين سخن كمترين مطلب ناراويي باشد هرگز به اين امر راضي نمي‌گردد, تا چه رسد به [امام] جعفر صادق آيا او از نسل طيّب و پاكيزه‌اي نيست, چگونه حكمت خداوند متعال اقتضاء مي‌كند كه نسب او با نسب ابوبكر مختلط گردد؟ اين قضيه احتياج به كمي منطق دارد.

روايت «إذا ذکر أصحابي فأمسکوا»

الحسيني:آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! خوب گوش بده و آن را براي خود يادداشت كن! بر اساس آن‌چه مجلسي در بحارالانوار, كه از مصادر شيعه است, نقل مي‌كند پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم ‌فرموده است: «إذا ذكر أصحابي فأمسكوا , أغلق فمك إذا جاء ذكر صحابة النبي صلى الله عليه وآله وسلّم.»

تذكر!

(ما مي‌گوييم: اين روايت را علامه مجلسي در رديف رواياتي كه آن را درکتاب‌هاي دو مذهب شيعه و سني ديده است و براي آن سند شيعي نيافته است ذكر كرده است؛ و همه مي‌دانند كه بحار الأنوار از مصادر دست اول راويي نيست و تمام روايات خود را از کتاب‌هاي ديگر نقل مي‌كند از اين رو اين روايت را از الدر المنثور سيوطي به اين شكل آورده است.

وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: إذا ذكر أصحابي فأمسكوا وإذا ذكر القدر فأمسكوا، وإذا ذكرت النجوم فأمسكوا

از ابن مسعود نقل شده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: چون نام اصحابم برده شود خاموش باشيد، چون نام قدر برده شود، خاموش باشيد، و چون نجوم ياد شود خاموش باشيد.

بحار الأنوار، ج 55، ص 276، رقم 74.

و اين شخص [الحسيني] به شکلي سخن مي‌گويد كه صحيح نيست جوابي در ردّ او داده شود. مگر همان جوابي كه جناب دكتر حسيني قزويني از قول خداوند به ايشان دادند: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.» «هنگامى كه جاهلان آن‌ها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گويند]، به آنها سلام مى‏گويند [و با بى‏اعتنايى و بزرگوارى مى‏گذرند].» سوره الفرقان (25)، آيه 62.

اتهام مجدد الحسيني به جناب دكتر حسيني قزويني به تدليس و القاء اين مطلب به مخاطبان كه از كلام ايشان بوي تدليس مي‌آيد!!!

الحسيني: طبعاً قبل از اين‌كه تضعيف رواياتي را كه شما [جناب دكتر حسيني قزويني] آورده‌ايد را ذكر كنم, تذكري را به طور عمومي ذكر مي‌كنم, و آن اين‌كه هم‌چنان من به اين نكته اصرار مي‌ورزم كه شما در روايات تدليس مي‌كنيد و روايات را ابتر و دم بريده مي‌خوانيد, برادران اين عيب نيست كه يك مرجع خطا و اشتباه داشته باشد, آية الله خطا و اشتباه داشته باشد, او هم بشر است و معصوم نيست, به اعتقاد شيعه فقط ائمه معصوم بوده‌اند و مراجع ممكن است خطا كنند، چون‌ آن‌ها هم مثل سايرين بشر هستند. پس اين قداستي كه آية الله قزويني براي خود قائلند براي چيست؟ يعني: الآن سخن ما در معرض هركس مي‌خواهد باشد, يك روايت با سند صحيح بياوريد و بگوييد: اين سخن ماست. آقاي [دكتر حسيني قزويني] اين روايت را مي‌گيرد و مي‌شمارد و مي‌شمارد و مي‌شمارد تا اين‌كه مي‌رسد به كتاب الملل والنحل و مي‌گويد: در اين كتاب روايتي وجود دارد, شما برادران از اين روايت چه مي‌فهميد؟ آيا مي‌فهميد كه اين شخص دارد از شخص ديگري روايت مي‌كند كه براي او هيچ اهميتي ندارد؛ و يا اين‌كه مي‌فهميد: اين روايت صحيح و با سند است كه در اين كتاب وجود دارد و حال ما از ايشان خواسته‌ايم روايتي با سند صحيح بياورند؛ اما ايشان به شهرستاني افتراء زده و مي‌گويد: در كتاب الملل و النحل اين قصه تكذيب شده حال چه نظام باشد يا جاحظ. كه طبعاً اين‌جا يك خطا مرتكب شدي كه نظام را جاحظ گفتي و نظام هم اصلا اهل سنت محسوب نمي‌شود, و متهم به زندقه [كفر] است پس چه‌گونه حتى اگر نظام هم باشد افتراء مي‌زني؟!

أبو شوارب: نظام معتزلي است.

الحسيني: ابن حجر او را به زندقه متهم نموده است, چرا اين نكات را مخفي مي‌كنيد؟

تقطيع من به خاطر ذکر شاهد مثال در جمله است ولي تقطيع شما تدليس است!!!

نكته ديگر اين‌كه شما [جناب دكتر حسيني قزويني] به من مي‌گوييد: من روايات را ابتر و دم بريده مي‌آورم؛ اين خيلي عجيب است.

من مي‌گويم: اين شما هستيد كه به اين شكل روايت مي‌خوانيد و شما به من مي‌گوييد: من اين‌گونه روايات را مي‌خوانم. شما فقط مقداري از كلام را مي‌خواني. ولي من كلامي را مي‌آورم كه نزد دانشگاهيان به آن شاهد مثال گفته مي‌شود, من شاهد مثال را مي‌خوانم ولي ايشان [جناب دكتر حسيني قزويني] چيزي مي‌گويد. شروع مي‌كند به افتراء زدن چه و چه و چه... , پس خيلي فرق است بين تدليس و بين شاهد مثال. آن‌چه كه من آوردم شاهد مثال بود ولي آن‌چه شما آورديد تدليس و كذب و دروغ بود كه خدا از شما بگذرد.

 اين در باره موضوع كتاب الملل والنحل.

تذكر!

(نمي‌دانيم آيا تقطيع او نسبت به روايت قضيه ابو حنيفه با امام جعفر صادق عليه السلام هم به عنوان شاهد مثال بود؟ يا فراموشي از بيان بقيه روايت است؟!! و يا ترس از ذکر مشکلات ابوحنيفه با امام صادق عليه السلام‌ همان‌گونه كه از ذکر مطاعن و معايب عمر بن خطاب كه شهرستاني آن را از نظام آورده ترس دارند كه مبادا مردم از آن‌ها با خبر شوند؟!!

شبكه سلام تي وي برنامه‌اي را در فضائل ابولؤلؤ پخش كرد!!!

الحسيني: قضيّه‌ ديگري را كه قبل از پرداختن به جواب‌هاي شما لازم است مطرح كنم اين است كه شما در خيلي از موارد از شبكه SALAAM TV سخن مي‌گويد: من از شما [جناب دكتر حسيني قزويني] مي‌خواهم شبكه SALAAM TV فارسي را به ما معرفي كنيد.

الهاشمي: بهتر است در اين موضوع كه مورد بحث ما نيست صحبت نكنيم.

الحسيني: نه طبعاً اين شبكه‌اي است كه مربوط به صحابه مي‌شود. شبكه‌اي كه درآن برنامه‌هايي در باره فضائل ابو لؤلؤ مجوسي پخش كرده است. ايشان مي‌گويد: اين شبكه دعوت به دوستي و مسالمت مي نمايد, و ما چون عرب هستيم و فارسي صحبت نمي‌كنيم و نمي‌فهميم ولي از روي حركات اين شبكه مي‌فهميم كه اين شبكه از شبكه‌هاي فارسي تبعيت مي‌كند. با توجه به اين كه ما عرب هستيم و فارسي نمي‌فهميم، مي‌گويند: اين شبكه برنامه‌هاي مخصوصي را به سبّ صحابه اختصاص مي‌دهد و بعد فضائل ابولؤلؤ مجوسي را ذكر مي‌كند، و ميهمان دائمي اين شبكه [جناب دكتر حسيني] قزويني است... بله اين را گفتم جهت اطلاع...اما

سخن الهاشمي و درخواست توضيح از جناب دکتر حسيني قزويني درباره شبكه سلام

الهاشمي: به هر حال با توجه به اين كه [جناب دكتر حسيني] قزويني نامي ازSALAAM TV برده‌اند و از آن به نيكي ياد كرده‌اند، ايشان نيز ‍]الحسيني] در اين جا اين موضوع را ذكر كردند. پس اين به آن در. و اگر مطلب جديدي بود برادر سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني لطف كنند و آن را به ايميل ما بفرستند، البته اگر شما قصد دفاع بيشتر از اين شبكه را داريد. عكس اولي كه براي ما فرستادي به دست ما نرسيد عكس دوم را با توضيحات بيشتر براي ما بفرستيد تا از آن استفاده كنيم و از شبكه SALAAM TV بيشتر بدانيم تا اگر لازم شد توضيحات لازم را از اگر برنامه اقتضاء كرد مطرح كنيم.

الحسيني: طبعاً قصّه همين است.

الهاشمي: اگر شبكه SALAAM TV بخواهد مي‌تواند با ما تماس بگيرد و توضيحاتي را در باره آن‌چه كه برادر حسن الحسيني در باره اين شبكه مطرح كرده است بدهند. شماره ايميل و فاكس به رنگ سبز زير نويس شده و حق جواب براي آن‌ها محفوظ است. بفرماييد.

بيان قضيه هجوم به خانه فاطمه دشنام به شيخين است!!!

الحسيني: بسيار خوب! همين الآن، همين الآن، او صحابه را مورد دشنام قرار داد و به ابوبكر و عمر با انواع شتم برخورد نمود و بعد مي‌گويد: ما خواهان وحدت اسلامي هستيم, يعني: اين روايت چه مي‌گويد؟ در اين روايت كفر و زندقه است, در آن ضلالت و گمراهي وجود دارد، در آن ظلم وجود دارد. چون عمر بن خطاب خانه فاطمه را سوزانده است. درب خانه را سوزانده و با لگد به او زده است و بر او ضربه وارد كرده و جنين او را سقط نموده و پهلوي او را شكسته, و غيره و غيره. سپس در تكميل روايت مي‌گويد: علي بن أبي طالب را كشاندند و در حالي كه او را بسته بودند با غلاف شمشير او را براي بيعت مجبور ساختند, اين‌ها آن كاري است كه ابوبكر و عمركرده‌اند؟

اگرابوبکر و عمر دشمنان اهل بيت باشند هردو کافرند؛ آيا شما اين را مي پذيريد؟

الحسيني: سپس [جناب دكتر حسيني قزويني] به من مي‌گويد: چرا كلام شما تند و تيز است؟ بسيار خوب! آية الله قزويني اگر شما اين روايت را تصديق كنيد توابع و لوازمي دارد كه از جمله آن‌ها نتائجي است كه بر اين قصه بار مي‌شود. معناى اين يعني‌: ابوبكر و عمر دشمنان اهل بيت بوده‌اند, و شكي نيست كه اين كار از كسي سر نمي‌زند مگر از دشمن اهل بيت, و معناى دشمني با اهل بيت يعني كفر پس در نتيجه شما مي‌خواهيد بگوييد:آن‌ها كافر بوده‌اند, شما همين مطلب را الآن توضيح بدهيد, آيا آن‌دو نفر كافر بوده‌اند يا مسلمان؟ شما الآن فقط همين سؤال را پاسخ بدهيد: آيا ابوبكر و عمر كافر بودند يا مسلمان؟

چگونه علي با ابوبکر و عمر بيعت كرد در حالي كه آن‌دو نفر به نظر شما کافر هستند؟

الحسيني: اگر آن‌دو نفركافر بودند چگونه [حضرت] با آن دو نفر بيعت كردند؟ چگونه كسي كه از كسي خوش‌آيندي ندارد با او بيعت مي‌كند؟ براي وحدت مسلمانان؟ يعني: مسلمانان هم كافرند. دشمنان اهل بيت چگونه با آن‌ها بيعت كردند. اين چه وحدتي است؟ اين چه وحدتي است كه امير المؤمنين علي بن ابي طالب براي آن تلاش مي كند؟ لابدّ اين‌جا هم مي‌خواهيد مثل هميشه اين قصه را براي ما بخوانيد: كه در صحيح بخاري آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلّم به علي عليه السلام فرمودند: «يا علي! لا يبغضک إلا منافق»؛ (يا علي! كسي با تو بغض نمي‌ورزد مگر منافق) و منافق هم مسلمان است و کافر نيست.

سخن الهاشمي پيرامون انتشار مطلبي در مرکز الأبحاث العقائدية

الهاشمي: ممكن است برادرصباح الخزاعي، مهندس صباح الخزاعي اين موضوع را نداند، ولي ما هم جهت اطلاع ايشان و نيز همه بينندگان برنامه مي‌گوييم: كتابي از سوي مركز «الأبحاث العقائديّه» زير نظر حضرت آية الله العظمى سيد على سيستاني نشر يافته كه: نويسنده آن آية الله عقيلي است و در آن از سختي‌ها و ظلم‌هايي كه [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] بعد از رحلت پدر بزرگوارش صلوات الله عليهما از سوي قوم ظالم كشيده است سخن به ميان آمده است. ستم‌هايي كه شامل سلب حق ولايت همسرش و هجوم به او و سوزاندن خانه و شكستن پهلويش و... مي‌‌شود. هم‌چنين در اين كتاب آمده است: اين‌‌ها ادله‌اي است تا پرده از پيش روي كسي كه مي‌خواهد به واسطه نور الهي كه متجلي در نور آل محمد عليهم السلام است برداشته شود و حكم به كفر همه آن ظالمان نمايد. لعنت خداوند و ذلت و خواري او تا روز قيامت بر آن‌ها و تبعيت كنندگان آن‌ها و كساني كه راضي به فعل آن‌ها شدند.

 حال چه‌گونه شما مي‌خواهيد از اين افراد دفاع كنيد؟ اين مطالب از سوي مركز «الأبحاث العقائديّة» زير نظر مرجع اعلاي شيعيان معاصر منتشر شده است.

درخواست پاسخ از سوي الحسيني نسبت به سؤالات طرح شده

الحسيني: [جناب دكتر حسيني] قزويني بايد نظرشان را براي ما در اين رابطه مشخص كنند كه آيا با اين مطالبي كه گفته شد موافقند يا مخالف؟

الخزاعي: ايشان جوابي كه شما را مجاب كند نخواهند داد.

آيا ابوبكر و عمر کافرند يا مسلمان؟

الحسيني: اگر سخن ما براي ايشان واضح و صريح است به سؤالات ما پاسخ دهند و اگر مخالف هستند و يا ردّي دارند در حقيقت به اسوه‌هاي اسلام و مسلمين «ابوبكر و عمر» دارند.   و بعد از آن چون الآن راجع به بسياري از راويان اهل سنت سخن گفتيد, ما سؤالمان از شما پيرامون يك روايت با سند صحيح است, از كلام معصومي كه الآن ادّعاي تبعيت از كلام او را كرديد. كو و كجاست آن كلام معصوم كه شما از آن دم مي‌زنيد؟! يا اين‌كه شما تابع كتاب‌هاي اهل سنت هستيد, اين‌ كتاب‌ها كه نزد شما باطل هستند، پس چرا احاديث را با اين كتاب‌ها تعويل و توجيه مي‌كنيد, يك عالم اهل سنت يافت نمي‌شودكه اين روايت را گفته باشد, و يا آن را تصحيح كرده باشد, شما الآن مورد مطالبه هستيد تا در اين موضوع روايتي ازكلام معصوم بياوريد و مي‌دانم كه نمي‌توانيد بياوريد.

با يك روايت صحيح از شيعه كه دلالت بر هجوم داشته باشد به ما جواب دهيد!!! ما آن را از شما مطالبه مي‌كنيم

تذكر!

(اين همه ادعاء با وجود اين نكته است كه آن‌ها تا كنون و حتى تا آخر مناظره از رواياتي است كه از کتاب‌هاي اهل سنت ذكر گرديد پاسخ نداده و با طرح مطالب ديگر از پاسخ به آن طفره رفته‌اند؛ مخصوصاً روايت ندامت و پشيماني ابوبکر از هجوم به خانه حضرت زهراء سلام الله عليها)

ثانياً: شما به عنوان يك شيعه يك روايت صحيح قابل اعتماد بياوريد, به كدام روايت از روايات خودتان مي‌توانيد اعتماد كنيد؟ شما الآن اقرار كرديد و گفتيد: به اين مسأله ايمان داريد و شايد در مجالس عزاداري حضرت فاطمه هم شركت مي‌كنيد, كدام روايت است كه شما حتي به عنوان شيعه مي‌توانيد نزد خداوند جواب گوي آن باشيد؟ ما به إذن خداوند با شما بحث كرده و سند‌هاي آن را همين‌جا باطل مي‌كنيم.

چرا شما فضل الله را تكفير كرديد؟ چون اين روايات را انكار كرده است؟

الحسيني: مطلب دوم كه سؤال بسيار مهمي هم هست؛ چرا شما آية الله سيد محمد حسين فضل الله را تكفير كرديد؟ چرا او را كافر دانستيد؟ شما مي‌دانيد چرا او را كافر دانستند، چون او در اين روايات تشكيك كرده بود؛ الله اكبر.

رد نمودن الهاشمي: شيعه فضل الله را تكفير نكرده است

الهاشمي: نه اين كه شيعه او را تكفير كرده باشد، بلكه شايد مشروعيت و جايگاه او را تنقيص كردند. ولي به هر حال بگذاريد تا از سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني بشنويم. شما روي خط تلفن باقي بمانيد يا اگر قطع هم مي‌كنيد ما دوباره با شما تماس مي‌گيريم تا مقداري قبل از پايان اين قسمت از برنامه وقت پاسخ به شما بدهيم.

الحسيني: يا شيخ! اين‌ها يك سايت اينترنتي به نام ZALAAL.NET ايجاد كرده‌اند و در آن فتاوا گذارده‌اند, و حوزه علميه كتابي منتشر ساخته و انحراف او را ثابت كرده يعني: او منحرف است.

الهاشمي: منحرف غير از كافر است, چون شما گفتيد: او را كافر دانسته‌اند.

پس گرفتن الحسيني از ادعاي خود مبني بر تکفير فضل الله از سوي شيعيان!!! و تصحيح سؤال از سوي او به اين شكل: چرا او را منحرف مي‌دانيد؟

الحسيني: با صرف نظر از كافر و يا منحرف دانستن او؛ آنها فتاوايي در پايگاه اينترنتي ZALAAL.NET دارند كه حتي اگر نگوييم: كافر او را منحرف دانسته‌اند. ما مي‌خواهيم بدانيم: چرا او را منحرف دانسته‌اند؟

مسأله ضلالت و حكم به انحراف است, سؤال اين است: چرا؟ او فقط در روايات تشكيك كرده است. با اين وضع ديگر شما چه توقعي در باره ابوبكر و عمر داريد؟ او يك آدم معمولي كه از توي خيابان آمده باشد نيست, او يك مرجع شيعه است. او مقام مرجعيّت شيعه را دارد, او يك عالم است و حق اجتهاد دارد. در اين مسأله اجتهاد كرده و گفته است: با نظر به بحث و تحليل تاريخي، من در اين روايت شك نموده‌ام.

 شما بايد براي ما توضيح دهيد: نظرتان در باره فضل الله چيست؟

سؤال ديگر اين است: چرا حوزه علميّه حكم به انحراف و يا گمراه بودن او نموده است؟

تذكر!

(پاسخ واضح است: آن‌چه ايشان در باره تشكيل پايگاه اينترنتي به نام: «ضلال نت» بيان داشتند، و اين كه آيا اين پايگاه مربوط به مراجع شيعه است و آيا كسي از مراجع تقليد حكم به گمراهي فضل‌الله نموده‌ است؟ يا اين كه بعضي مردم جاهل چنين پايگاهي تأسيس نموده و چنين ادعايي نموده‌اند؟ ادعاى سيد فضل الله براي كسي كه كتاب‌هاي او را ديده است واضح است؛ او اصل قضيه هجوم را ثابت مي‌داند ولي مي‌گويد: بعضي از مطالب فرعي كه در قضيه هجوم گفته مي‌شود براي آن سند صحيح يافت نمي‌شود؛ و اين غير از ادعايي است كه اهل سنت كرده و به او نسبت مي‌دهند.)

شما با تصحيح روايات هجوم موجب سبّ و دشنام صحابه مي‌شويد!!!

الحسيني: نكته ديگر اين كه شما آية الله [حسيني] قزويني گفتيد: ما صحابه را سبّ و دشنام نمي‌دهيم؛ شما با بيان اين مطالب، شيعه را به كافر و گمراه دانستن صحابه و سبّ و سبّ و لعن آنها سوق مي‌دهيد. شما رواياتي را تصحيح مي‌كنيد و آن را به شيعه تحويل مي‌دهيد, كه وقتي يك شيعه در مجلس عزاداري و يا در حسينيه مي‌شنود كه عمر چنين و چنان كرد و به زهراء ضربه وارد ساخت و جنين او را سقط نمود و سيلي به صورت او زد و ... آيا مي‌گويد: خدايا! آن ها را مورد آمرزش و رحمت قرار بده؟ يا مي‌گويد: خدايا! آنها را مورد لعن و نفرين خود قرار بده؟ و اين در حالي است كه با اين‌كارشان به خداوند متعال تقرّب مى‌جويند. ما از شما پاسخ مي‌خواهيم.

از سوي ديگر، اگر شما اين جرم را ثابت كنيد گناه بزرگ‌تري مرتكب شده‌ايد, چون الآن شما مي‌گوييد: اين قضيه صحيح بوده و... و در نهايت هم مي‌گوييد: من به صحابه سبّ و دشنام نمي‌دهم.

تذكر!

(اگر روايات صحيح وجود دارد (همان‌گونه كه حق هم وجود چنين رواياتي است) در اين صورت طعن متوجه صحابه‌اي‌كه در هجوم شركت داشتند مي‌شود. و ثانياً: روايات علماء اهل سنت عليه چه كسي است؟

همان‌گونه كه حاکم عادل نزد اهل سنت عمر بن عبد العزيز وقتي فدک را به ذريه حضرت فاطمه سلام الله عليها برگرداند بر اين نكته تصريح نمود؛ به او گفتند: تو با اين كار به ابوبكر و عمر طعنه وارد كردي!!!

او در پاسخ گفت: آن‌ها با اين كارشان خود طعنه بر خود وارد نموده‌اند.

المسترشد، محمد بن جرير طبري، ص 503.

الهاشمي: بسيار خوب! شما تا الآن مطالب زيادي را عنوان نموديد, من مي‌خواهم...

الحسيني: يا شيخ! [منظور مجري برنامه دكتر الهاشمي است] آخرين چيزي كه در اين روايات ذكر كردند...

الهاشمي: وقت شما تقريباً تمام شد.

الخزاعي: امروز جمعه است. WEEK END

الهاشمي: بله ولي ما برنامه‌هاي ديگري هم داريم.

....

بازگشت به سخنان جناب دکتر حسيني قزويني

الهاشمي: آيا سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني روي خط هستند؟ آيا شما روي خط هستيد؟

السيد القزويني: بله من روي خط هستم.

سؤال راجع به ادعايي كه الحسيني راجع به شبكه سلام نمود

الهاشمي: من يك سؤال از شما دارم كه چندان ربطي به موضوع اصلي برنامه نداشته و از سوي برادر الحسيني مطرح شده و آن اين كه: آيا صحت دارد كه شبكه «SALAAM TV» كه شما از آن نام برديد برنامه‌هاي هفتگي دارد كه در آن به صحابه سبّ و ناسزا گفته مي‌شود؟

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني

جناب دكتر حسيني قزويني: الآن من به شما پاسخ مي‌دهم, اما راجع به شبكه SALAAM TV كه اين برادر گفتند: من ميهمان دائم اين شبكه هستم, اين كذب و افتراء است, بيش از40 نفر از شخصيت‌هاي دانشگاهي از اساتيد آن از قم، تهران و مشهد يا خارج از ايران و نيز شخصيّت ‌هاي ديگر [غير دانشگاهي] همه از ميهمانان اين شبكه‌اند, من هر هفته در اين شبكه فقط حدود 3 ـ 2 ساعت برنامه دارم.

الحسيني: پس من دروغ نگفتم. شما در اين شبكه به عنوان ميهمان برنامه داريد.

السيد القزويني: يك لحظه، يك لحظه، يا شيخ! سخن من را قطع نكن! ديگر اين كه گفتي آنها در اين شبكه برنامه مدح ابولؤلؤ دارند و سبّ صحابه مي‌كنند, نوار‌هاي من موجود است و الآن شما مي‌توانيد در سايت اينترنتي ما WWW.VALIASR-AJ.COM هم به صورت صوتي و هم به صورت متن پياده شده مشاهده كنيد. وقتي برادران در باره ابولؤلؤ قاتل عمر از من سؤال كردند من گفتم: علامه مجلسي در بحار الانوار ج 33، ص 33 مي‌گويد: ابو لؤلؤ بعد از اين كه عمر بن خطاب را مجروح ساخت و خودش هم كشته شد او را به بقيع بردند و دفن نمودند و اين قبري هم كه در كاشان به اسم ابولؤلؤ موجود است آن ابولؤلؤ نيست؛ بلكه اين قضيّه حقيقت ندارد.

آقاي الحسيني! كه افتراء و تهمت مي‌زني! اين تمام چيزي است كه من در آن شبكه گفته‌ام و نوار آن هم موجود است.

تاکيد الهاشمي بر اين كه معلومات الحسيني معلومات باطلي است

الهاشمي: بسيار خوب! ولي يك لحظه، يك لحظه! لطفاً يك ثانيه فقط به من وقت بدهيد, نسبت به خودتان من موضعتان را كاملاً متوجه شدم, برادر الحسيني ـ كه خداوند او را ببخشد‌ـ مرا وارد اسامي و اشخاصي كرد كه من نمي‌خواستم حتي يك دقيقه وارد اين مباحث شوم ولي براي اين كه براي همه درس عبرت شود آيا شما توضيح ديگري در اين رابطه داريد؟ در اين رابطه كه اين شبكه برنامه‌اي در سبّ صحابه پخش مي‌كند آيا اين اطلاعاتي هم كه داده شد غلط است؟

پاسخ جناب دكتر قزويني

جتاب دكتر حسيني قزويني: و اما راجع به سبّ صحابه بايد بگويم: اين شبكه توسط آية الله شيرازي تاسيس شده است, و فرزند ايشان 3 سال قبل، روزي به منزل ما در شهر قم آمد و گفت: اساس شبكه SALAAM TV از اولين روز تاسيس بر رعايت حرمت برادران اهل سنت است هم‌چنين ايشان گفت ما اعلام كرده‌ايم: هر نوع اهانت به اهل سنت و عقائد آن‌ها گناه نا‌بخشودني است. و نيز 2 سال پيش هم كه در حج ايشان را زيارت كردم ايشان گفت: ما بر اين مطلب اصرار مي‌ورزيم كه هيچ برنامه‌اي از اين شبكه ضد برادران اهل سنت و عقائد آن‌ها پخش نشود.

الهاشمي: بسيار خوب! يك لحظه آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني, پس صحبتي كه آقاي الحسيني راجع به شبكه SALAAM TV كردند صحيح نيست.

جناب دكتر حسيني قزويني: بله صحيح نيست.

الهاشمي: بسيار خوب و شما اين نكات را ردّ مي‌كنيد و از اين شبكه دفاع مي‌كنيد. و اين موضوع هم بحمد الله گذشت و تمام شد؛ چون اين برنامه قصد ندارد از غائبان سخن بگويد: مخصوصاً مطالبي كه به موضوعات فكري مربوط مي‌شود. برادر ابوشوارب در30 ثانيه فقط وقت دارند صحبت كنند.

سوالي عجيب از ابو شوارب

أبو شوارب: كمتر از30 ثانيه, آية الله [حسيني] قزويني خداوند شما را حفظ كند, شما در حقيقت اشاراتي داشتيد يعني: صداقت شما ما را قانع مي‌كند در اين كه شما اين تهمت‌هايي را كه متوجه صحابه مي‌شود را ردّ مي‌كنيد و از سبّ صحابه پيامبر اكرم منع مي‌كنيد و نكته‌اي هم كه در باره شبكه SALAAM TV  بيان داشتيد اين مطلب را تأكيد مي‌كند و شبكه‌اي هم كه شما با آن تعامل داريد به طور كلي اين موضوع را ردّ مي‌كند, من از شما مي‌خواهم, با مقامي كه شما به عنوان يكي از علماء معتبر حوزه علميه داريد, چرا شما حوزه علميه شيعه و مراجع بزرگ شيعه را جمع نمي‌كنيد تا براي تغيير قالب خطابه‌‌هاي ديني شيعه فكري بكنند, اين تمام هدف ما از اين صحبت‌هاست.

پاسخ الهاشمي به سؤال ابو شوارب به جاي جناب دكتر حسيني قزويني

الهاشمي: بايد صراحتاً بگويم سؤال شما غير منطقي است. با تمام احترامي كه هم براي شما و هم براي برادر [جناب دكتر حسيني] قزويني و دو ميهمان بزرگوار ديگر برنامه كه ما در اين نشست شركت دارند در رابطه با اين موضوع بايد عرض كنم: آقاي [دكتر حسيني] قزويني در اين نشست حدود نيم ساعت بر اتهام بر ابوبكر و عمر اصرار مي‌ورزيدند آن وقت شما چه‌گونه اين خواسته را از ايشان مطرح مي‌كنيد, يعني: سؤال شما غير منطقي است او مي‌گويد: اين اتهام بر آن‌ها وارد است, من قصد دارم اين مطالب را بر او عرضه كنم... اما شما سخناني مطرح مي‌كنيد كه از سخنانتان اين‌گونه برداشت مي‌شود كه گويي ايشان منكر اين تهمت هستند و آن را نفي مي‌كنند و شما به ايشان مي‌گويي: علماء را جمع كنيد تا بر اين نكته تاكيد كنند... لازم است كه قبول كنيد كه ايشان در اين نظر با شما مخالف هستند. پس سؤالي مطرح نكنيد كه مردم بگويند: ابوشوارب در برنامه با ما نبود.

الخزاعي: از روي حسن نيّت حرف مي‌زند.

ابو شوارب: دكتر آية الله قزويني اصرار دارند كه در اظهارات حسن نيّت داشته باشيم.

....

الهاشمي: بايد با علم و يقين صحبت كنيم... در دانشگاه‌ هر دانشجويي او را مي‌شناسند... اين برنامه‌ها ضبط مي‌شود و در تصريحي كه [جناب دكتر حسيني] قزويني داشتند مشخص مي‌شود كه يقيناً با نظر شما مخالف است... بايد قبول ‌كنيم كه تعدد آراء داريم و بايد ببينيم چگونه مي‌توان آن را علاج كنيم. اما سؤال شما همان اعتراض من در اين موضوع بر ايشان بود كه به بينندگان القاء مي‌كند كه شما در پايان قسمت با او به توافق رسيده‌‌ايد در حالي‌كه شما دو نفر در طرف مقابل بوديد.

أبو شوارب: طبعاً، اين مطلب مورد تأييدي است.

الهاشمي: چرا؟ به چه علت شما مي‌خواهيد علماي شيعه جمع شوند و اين كار را بكنند؟

أبو شوارب: من از او مي‌خواهم تا به علماء شيعه مراجعه كند تا موضع خود در اين قضيه را بيان كنند, دكتر محمد [منظور جناب دكتر حسيني قزويني] اجازه به من بدهند...

الهاشمي: مگر اين كه به ايشان بگوييد: فرصتي دارند تا نظرشان را تغيير دهند.

أبو شوارب: اين همان چيزي است كه ما از او مي‌خواهيم.

الهاشمي: شما از سبّ و دشنام صحابه سخن مي‌گوييد نه از...

أبو شوارب: سبّ و دشنام صحابه جزء بزرگي از سبّ و دشنام صحابه است كه به اين تهمت تعلق دارد...

الهاشمي: و او [جناب دكتر حسيني قزويني] در30 دقيقه برنامه بر اين مطلب تأكيد مي‌نمايد.

.........

الحسيني: وحدت اسلامي كه او و غير او به آن دعوت مي‌نمايند همان...

أبو شوارب: پس در اين صورت هدف از اين برنامه چيست؟

سؤال الهاشمي: جناب دکتر حسيني قزويني آيا شما مي‌خواهيد از اتهامتان به ابوبکر و عمر بازگرديد؟

الهاشمي: هدف اين است كه از وي سؤال شود: جناب استاد [حسيني] قزويني يك سؤال منطقي, در سايه اين رديّه‌هايي كه مطرح شد فرصتي دكتر ابوشوارب و سيد حسن الحسيني و مهندس صباح الخزاعي داده‌اند تا ببينند آيا اميدي هست كه شخص حضرتعالي و علماء حوزه علميه از اتهام ابوبكر و عمر به ارتكاب اين جرم دست برداشته و از اين نظرتان بر‌گرديد؟ اين سؤال ماست.

من نكته‌اي را خيلي مختصر مي‌گويم: نظام حقوقي ما در انگيس اين‌گونه است كه: قاضي زماني مي‌تواند كسي را متهم سازد كه ادله قاطعي كه هيچ جاي شكي در آن نباشد وجود داشته باشد... و اگر هر‌گونه شكي براي هيئت رئيسه دادگاه وجود داشته باشد، حكم به بي‌گناهي او صادر مي‌شود, سؤال من از شما اين است: با توجه به تشكيكاتي كه از سوي برادران مطرح گرديد و نيز در دست نبودن هر‌گونه نصي از امام علي بن ابي طالب آيا شما الآن بعد از تمام اين مناقشاتي كه شما در قسمت‌هاي قبل از آن دفاع كرديد آيا باز هم مطمئن هستيد كه موضعتان صحيح است يا اين كه اين شك و ترديد‌ها شما را از اتهام به عمر و ابوبكر از ارتكاب اين جرم بازگردانده است؟

جواب شما به‌طور مختصر در30 ثانيه چيست؟ تفاصيل آن بماند براي بعد.

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني از سؤال حاضران

در طول20 سال تدريس در قم هرگز اهانت به صحابه نكرده‌ام:

جناب دكتر قزويني: آقاي دكتر! تمام كساني كه در طول اين20 سال چه در حوزه و يا دانشگاه‌ها با من آشنايي داشته‌اند مي‌دانند و من در اين‌جا با اين سخن خود تحدي كرده و در برابر همه بر اين ادعاي خود تأكيد مي‌ورزم كه در طول اين20 سال تدريس چه در جلسات خصوصي و يا جلسات عمومي كسي اهانتي از من نسبت به صحابه نشنيده است.

تکرار سؤال از سوي الهاشمي

الهاشمي: ولي يا سيّد! [جناب دكترحسيني] قزويني من شخصاً شما را تصديق مي‌كنم شما براي من مورد وثوق و تأييد هستيد، من از شما سؤال مي‌كنم: با توجه به رأي و نظري كه در برنامه قبل و اين برنامه در ثابت كردن رواياتي كه ابوبكر و عمر را در ارتكاب جرم دشمني عليه خانم فاطمه و شكستن پهلوي او و سقط جنين او متهم مي‌كند آيا شما به عنوان عالم و محقق علمي هم‌چنان به دلايل خود اعتقاد داريد؟ و آيا هيچ جايي براي شك در ادله وجود ندارد تا از تأكيد و اصرار بر ادله دست برداريد؟

ردّ جناب دكتر حسيني قزويني

تشكيل اين مناظرات باعث اختلاف در امت اسلامي مي‌شود

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر! اگر جناب‌عالي با من در برگزاري اين مناظره و موضوع اين گفت‌وگو يعني: موضوع حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها مشورت مي‌داشتيد نظر من در اين مورد موافق نبود؛ چون طرح اين موضوع موجب ايجاد عداوت و دشمني بين امت اسلامي مي‌شود ولي شما با اجتهاد خود اين قضيه را انتخاب كرده و اين گفت‌وگو را آغاز كرديد.

شما گفتيد: روايت صحيحي وجود ندارد و ما چهار روايت صحيح از اهل سنت آرديم چه رسد به شيعه:

جناب دكتر حسيني قزويني: شما هر شب اين‌ جمله را تكرار مي‌كرديد كه شيعه حتي يك حديث در اين موضوع ندارد و نياورده است؛ يك حديث صحيح در اين قضيه وجود ندارد. من خواستم فقط اين را ثابت كنم كه نه تنها يك روايت، بلكه روايات صحيحي از علماء اهل سنت وجود دارد كه من آن‌ها را نقل كردم و از علماي شيعه يك روايت هم نياوردم.

اگر نقل اين روايات مشاعر شما را مخدوش مي‌كند اهل سنت بايد طبري و ابن أبي شيبه و بلاذري و... را مؤاخذه كنند:

جناب دكتر حسيني قزويني: اگر نقل اين قضايا جرم است آن‌گونه كه جناب الحسيني ادعا مي‌كند و گفت: سيد قزويني مشاعر اهل سنت را مجروح ساخته است, لازم است ايشان طبري و بلاذري يا ابن أبي شيبه را مؤاخذه كنند كه چرا اين روايات را نقل كرده‌اند؟

سخن الهاشمي در توجيه علت برگزاري اين مناظرات

الهاشمي:... سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني ـ خدا از شما راضي شود ـ من اين را قبلاً هم گفتم: كه من به عنوان يك شخص تبليغاتي [در تلويزيون] وقتي شب از محل كار برگشته و به منزل رفتم ديدم دعوت‌نامه‌اي براي حضور در مجلس عزاداري خانم فاطمه [سلام الله عليها] در لندن به منزل ما داده‌اند, شبكه‌هاي ماهوار‌ه‌اي شيعه را روشن كردم ديدم آن‌ها همين احاديث را در شبكه‌ها پخش مي‌كنند. گفتم: يا آن‌ها بر حقند و يا ما جاهل به موضوع هستيم و يا اين كه قضيه ابعاد ديگري دارد و ما از آن بي‌خبريم. از اين‌رو از علماء دعوت كرديم تا بر اين موضوع كه هر سال تكرار مي‌شود تأكيد داشته باشيم.

نظر شما در باره روايات هجوم چيست؟

الهاشمي: سؤال من از شما در باره متني است كه آن را قرائت كردم بدون اين كه دوباره تكرار كنم و آن متن نوشته شده از سوي «العقيلي» است كه توسط مركز «الأبحاث العقائديه» متعلق به آية الله سيستاني در وجوب لعن بر اين دو خليفه و كساني كه در اين واقعه شركت داشتند, سؤال من اين است آيا شما خودتان به تنهايي و با صرف نظر از رأي حوزه علميه شما سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني بعد از سخناني كه برادران ذكر كردند چند درصد احتمال براي شما وجود دارد كه در اين روايت شك كنيد و بگوييد اين روايت باطل است.

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني

جناب دكتر حسيني قزويني: نسبت به شك در روايت و غير آن موضوع ديگري است شما گفتيد: روايت صحيحي در مورد هجوم وجود ندارد, كه من رواياتي را ذكر كردم و آن‌‌ها را طبق مباني برادران اهل سنت تصحيح نمودم.

الهاشمي: سخن اميرالمومنين دلالت بر شكستن پهلو و سقط جنين نمي‌كند

الهاشمي: ولي سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني به من گوش بدهيد, شما در برابر بينندگان در باره روايت صحيح به سؤال من جواب نداديد كه در آن هيچ اشاره‌اي به شكستن پهلو و سقط جنين ندارد. من متني را در برنامه قبل قرائت كردم و واضح است كه امكان ندارد براي من و هر محقق منصف ديگري نمي‌تواند از آن نتيجه بگيرد كه شكستن پهلو و سقط جنيني در كار باشد. او هرگز نگفت: فرزندم را كشتد يا اين كه بگويد: همسرم! پهلويم را شكستند, اين متن مورد قبول نيست, و خانم زهراء در سخنانانش با ابوبكر در متون اهل سنت و شيعه از اين موارد هيچ سخني نگفته است. سؤال من از شما اين است كه در پرتو اين مناقشات كه نصي هم از امام علي و خانم زهراء در باره آن وجود نداشت. و در سايه رواياتي كه شما آن را تصحيح كرديد و آن‌ها را صحيح دانستيد, آيا اعتقاد داريد از نتايج اين قسمت‌‌هاي برنامه و مناقشاتي كه در اين برنامه‌ها شد آيا احتمال دارد كه شما به عنوان يك عالم شيعه در رواياتي كه عمر و ابوبكر را مجرم مي‌دانست تجديد نظر كنيد, يا اين كه هم‌چنان فكر مي‌كنيد اين امر ثابت شده‌اي است در اين صورت لازم است كه با هم در نحوه عرضه آن‌ها به مردم تعامل داشته باشيم.

اين قضيه نزد شيعه ثابت است و خدا به صحت يا عدم صحت مدلول آن آگاه است ولي روايات صحيح هستند

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر الهاشمي اين قضيه نزد شيعه و اهل سنت ثابت شده است, ولي خبر احتمال صدق و كذب دارد, و ما علم غيب نداريم كه بدانيم آيا اين روايات واقعاً صادر شده است و يا در واقع و در لوح محفوظ صادق هستند يا غير صادقند, ما به اين روايات بر اساس منهج و رويه برادران اهل سنت در علم رجال نگاه مي‌كنيم.

تذكر!

الهاشمي: ما صحت اين روايات را قبول نداريم و نهايت چيزي كه در اين روايات هست تهديد است

الهاشمي: بسيار خوب! ولي ما اهل سنتي كه در برابر شما در برنامه حضور دارند و به شما گفته‌اند: كه اولاً در باره روايت ابو شيبه

أبو شوارب: مصنف ابن ابي شيبه

الهاشمي: [ببخشيد] در رابطه با روايت مصنف ابن أبي شيبه [كه شما به عنوان يكي از اسناد ذكر كرديد] گفته‌اند: اين روايت به هيچ‌وجه از شكسته شدن پهلو و سقط جنين سخن نگفته است. طبري و بلاذري هم اشاره‌اي به اين موضوع نكرده اند، و نهايت چيزي كه مي‌توان گفت: موضوع تهديد بوده است. و در روايت ابن ابي شيبه مدح فاطمه زهراء و پدرش رسول خدا آمده است.

تذكر!

ببينيد چگونه از ذکر روايت ندامت و پشيماني ابوبکر خودداري مي‌كند؛ چون روايت اساسي در اثبات هجوم همين روايت است.

الهاشمي: نظر شخصي شما در باره قضيه هجوم چيست؟

الهاشمي: پس با اين وجود الآن من از شما سؤال مي‌كنم همان‌گونه كه چند بار سؤال كرده‌ام لكن اين سؤالي اساسي است. يعني: من از گفت‌وگويم با شما نتيجه مي‌گيرم و من شما و اسلوب‌تان در مناقشه را ارج مي‌نهم. چه بسا بينندگان بزرگوار ما تكرار طرح اين سؤال را از شما خواستارند.

 شما [بينندگان] از سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني بهره برديد و قبل از ايشان از آية الله الجناحي بهره‌مند شديد و از برادر حسن الحسيني بهره ‌برديد و از دكتر محمد مصطفى أبو شوارب بهره برديد.

به سيد [جناب دكتر حسيني] قزويني و ديگر علماء قم درود و تحيّت مي‌گوييم. و از خداوند مي‌خواهيم رشته‌هاي محبّت و اخوت را بر پايه‌هاي صداقت و محبت بنا گذارند تا خداوند و رسول او از ما راضي گردند. و إن شاء الله خطابه برادران به دور از لعن و بغض و تنفر باشد, همان‌گونه كه درود و تحيت مي‌فرستيم به دكتر محمد مصطفى ابو شوارب رئيس گروه زبان عربي دانشكده تربيت در دانشگاه اسكندريّة مصر.

سلام به مصر و همه مصري‌ها و ابراز محبت خالص به اين سرزمين عزيز كه بسيار مشتاق ديدن آن هستم و هم‌چنان تا اين ساعت موفق به ديدن آن از نزديك نشده‌‌ام.

....

و درود مي‌فرستم به برادر عزيزم آقاي حسن الحسيني از «جمعيّة الآل و الأصحاب» در بحرين كه از آن كشور براي شركت در اين نشست‌ها به لندن آمدند و ممكن است كمتر از ديگران وقت به ايشان رسيده باشد كه إن شاء الله با صبرشان و اخلاق اهل بيت پيامبر اكرم عليه الصلاة والسلام كه در پاسخ‌گويي به بهترين وجه و با كلمات نرم و لين اسوه هر مسلمان در صبر بودند تحمل كرده باشند.

هم‌چنين درود مي‌فرستم به ابن خزاعه عربي عراقي الاصل مهندس صباح الخزاعي و سلام بسياري از بينندگاني كه با پست الكترونيكي و فاكس و تلفني و... تماس گرفته بودند را به او مي‌رسانيم... , كه از نامه‌‌هاي مردم متوجه شدم كه آن‌ها اين مباحث را دنبال مي‌كنند, فهميدم كه يك ميليارد سني از برادران شيعه خود مي‌خواهند كه ابوبكر و عمر را از اين تهمت شنيع مبرّا بدانند، و خوشحال خواهند شد از هر شيعه‌اي كه عمر و ابوبكر را از اين تهمت مبرّا بداند چون آن‌ها اين را به معناي دوري از آن چيزي مي‌دانند كه مي‌تواند محبت حقيقي را بين ايشان ايجاد كند.

برادر صباح الخراعي! براي اين‌كه شما بيشتر بدانيد مي‌گويم: بسياري از مردم در مراكش اگر از آن‌ها سؤال كني چه كسي براي شما عزيز‌تر است ابوبكر يا پدرت؟ مي‌گويند: ابوبكر.

 و از مصري‌ها وقتي سؤال كني چه كسي براي تو عزيزتر است عمر بن خطاب يا پدر و مادر و يا برادرت؟ مي‌گويند: عمر بن خطاب براي ما عزيزتر است. يعني: همه جا اين‌گونه است كه براي مردم بعضي شخصيت‌ها محترمند حتي شخصيت‌هاي معاصري كه حتى در دين با ما اختلاف دارند,... مثل: گاندي، ماندلا, تا چه رسد به آن‌هايي كه در مراكش و مغرب عربي در مصر و سودان به عنوان سنبل‌هايي كه تاريخ و هويت ذاتي آن توسط آن‌ها ساخته شده است.

 يعني: يك نفر مصري چه‌گونه مي‌تواند بين تاريخ و هويت عربيش كه از صميم جان آن را دوست دارد بدون عمر بن خطاب باشد؟ كسي كه آزادي را براي آن‌ها به ارمغان آورد و با مصري‌ها هم قسم گرديد كه آن‌ها را آزاد سازد از...

أبو شوارب: از روم.

الهاشمي: از استعمار بيزانس و روم آزاد سازد. حال چنين كسي چه‌گونه مي‌تواند به يك دشمن براي او مبدّل گردد.

و نسبت به برادر عزيز و بزرگواري كه از ايران براي من نامه‌اي نوشته‌اند فردا به آن اشاره مي‌پردازم.

ايشان مي‌گويد: استاد دانشگاه است و به شبهات مذهبي و شبهات شبكه المستقلّه وهابي پاسخ مي‌دهد.

و اين شخص كه اسمش را فراموش كرده‌ام برادر دكتر حسين قدمي، دكتر حسين قدمي با كنيه ابو حنانه استاد ادبيات عرب و اعتقادات در دانشگاه‌هاي ايران اسلامي, من و شما در دوست‌داشتن ادب هم‌كاريم. برادرم به خدا قسم من وهّابي نيستم. باور كن من وهّابي نيستم. من تونسي هستم من وهابي نيستم ما شيعه امام علي هستيم و بعد از علم و مبحث علمي ورزش و فوتبال را هم دوست داريم. و برادر صباح الخزاعي هم وهابي نيست و برادر عزيزي كه او را نمي‌شناسم هم وهابي نيست.

آخرين دفاع الهاشمي از وهابيت در پايان برنامه

الهاشمي: شما در نامه‌اتان ‌گفته‌ايد: دفاع از ابوبكر و عمر اختلاف حقيقي بين پيروان اهل بيت عليهم السلام و برادران اهل سنت ايدهم الله نيست بلكه ما تير اعتراض خود را به سوي مشكل اصلي اسلام پرتاب مي‌كنيم و آن تفكر وهابيت است. مشكل امروز فقط وهابيت است.

به خدا قسم! عزيز من آقاي دكتر حسين شما بيا اين‌جا در تونس نزد ما [منظورش كشور زادگاهش است] يا در الجزائر و از عمر و ابوبكر سؤال كن مي‌بيني كه هر تونسي آماده و داوطلب براي دفاع از اين‌دو نفر هستند. هر كس را ببيني مي‌گويد: من دنبال فرصتي مي‌گردم تا از يار رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم در غار دفاع كنم, دنبال فرصتي مي‌گردم تا از عمر يعني: شخصيتي كه بعد از پيامبر اكرم بزرگ‌ترين سنبل عدالت در تاريخ انسانيت به حساب مي‌آيد دفاع كنم.

عزيز من باور كن! يعني... شما... اما گروه القاعده اختصاص به سعودي‌ها دارد كه آن‌ها هم عمر را دوست دارند.

الخزاعي:.. به خاطر سياست.

الهاشمي: شما در اشتباهي [خطاب او هم‌چنان به استاد دكتر حسين قدمي است] به خدا قسم شما در اشتباهي, البته هر محققي ممكن است دچار اشتباه گردد... در كشور مراكش شما از علوي‌ها كه بر اين كشور حكومت مي‌كنند راجع به عمر و ابوبكر سؤال كن حتما... در همه درس‌هايشان دارند.

شما در اين‌جا [در نامه] هر چه از وهابيت حرف زده‌ايد به بدي ياد كرده‌ايد, در حالي كه بايد با وهابيت با انصاف برخورد كنيم. شما اگر از اهل وهابيت سؤال كنيد: اي وهابي‌ها شما چه كساني هستيد؟ مي‌گويند: ما گروهي هستيم كه محمد بن عبد الوهاب عالمي از علماي ماست, به سوي ما آمده و ما او را اين‌‌گونه يافته‌ايم... كه اين درختي كه ما نزدش نذر مي‌كنيم و يا آن‌جا ذبح و قرباني مي‌كنيم و يا دعا كرده و متوسل به او مي‌شويم محمد بن عبد الوهاب به آن‌ها گفته: بهتر آن است كه به آن‌ چيزي كه محمّد صلى الله عليه و سلم متوسل مي‌شده متوسل شويد و از او بخواهيد, اگر دعا مي‌كنيد متوجه به سوي او باشيد و دعا كنيد اگر نفع و ضرر خواستيد فقط از خدا بخواهيد و از غير او روي بگردانيد.

براي همين در دانشگاه تونس در دروس فرهنگ اسلامي وهابيت تدريس مي‌شود حركت وهابيت را داخل پرانتز حركت شيخ محمد بن عبد الوهاب مي‌دانند كه آغاز كننده حركت‌هاي اصلاح و احياء اسلامي در عصر جديد بوده است.

و حركت جمال الدين افغاني [منظور سيد جمال الدين اسد آبادي است] را در امتداد حركت شيخ محمد بن عبد الوهاب مي‌دانند.

اگر هم خواستيد مي‌توانيد از دكتر احمد الرسولي رابط علماء مغرب دور، سؤال كنيد كه با شما از نظر و رأي علماء مغرب دور، و دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب صحبت كند كه آن‌ها ابداً او را بد نمي‌دانند و اين شخص را كسي مي‌دانند كه خداوند به دست او خير كثير جاري ساخته است.

... طه حسين ليبراليست چرا از دعوت محمد بن عبد الوهاب سخن مي‌گويد؟ چون مردم در عالم عربي او را درك كرده‌اند و او را بر اين عقيده يافته‌اند كه مي‌گويد: به جاي اين كه بروم و به آقاي عبد القادر و آقاي صالح و آقاها و اوليا‌ء زياد ديگري كه هستند از او بخواهم و قرباني كنم و به او نگاه كنم, چرا نروم به سوي آن‌چيزي كه در زمان پيامبر اكرم به سوي او مي‌رفته‌اند و از او مي‌خواسته‌اند «وإذا سالك عبادي عني فاني قريب أجيب دعوة الداعي إذا دعان» ـ «امن يجيب المظطر إذا دعاه ويكشف السّوء» ـ پس اين دعوت او بوده است.

 و من از يك عالم وهابي سعودي شنيدم كه مي‌گفت: اگر محمّد بن عبد الوهاب در كتاب‌هايش سخن اشتباهي بگويد ما آن را رد مي‌كنيم. و جز در يك مساله‌ اساسي هيچ ارتباط ديگري بين ما با او نيست.

براي شما توضيح دادم كه در حال حاضرحبّ صحابه در دل بيش از يك ميليارد مسلمان ساكن اين كره خاكي جا گرفته است. و به همين دليل سزاوارتر اين است كه با أخوت و صراحت سخن بگوييم و به همين دليل گفت‌وگوي صريح در شبكه المستقلّه آرزوي من است. من آرزو دارم و از خداوند مي‌خواهم تا اين شبكه را محل ارتباط بين همه قرار دهد و اين قسمت‌هاي مناظره را به عنوان گفت‌و‌گوي بين شيعه و سني قرار دهد, سعه صدر به دو طرف بدهد تا غبار ظلمات برداشته شود و يك‌ديگر را بيشتر بشناسيم و حق آشكار گردد و در پرتو آن قلوب با يك‌ديگر الفت گيرد و از لعن و سبّ و تنفر از يك‌ديگر دست برداشته و إن شاء الله يك خانواده گشته و با هم در ساخت تمدن انساني سهم داشته باشيم اما نه براي آن كه ديگران را از بين ببريم, براي اين كه هواپيمايي با سرعت بيشتر بسازيم چون من از هواپيماهايي كه از اين‌جا تا كوالالامبور را 12ساعته طي مي‌كنند مي‌ترسم, هواپيمايي بسازيم تا كوالالامبور را در 2 ساعت طي كند, و با راحتي كامل از شهر جدّه عربستان تا مصر را در يك ساعت بپيمايد, و در ساخت داروي مالاريا سهم داشته باشيم تا حتى يك نفر در سودان بر اثر مالاريا از بين نرود.

امّت واحده‌اي باشيم كه با كمك و هم‌كاري عمومي با آمريكا بجنگيم و با روس جنگ نكنيم, بقيه صحبت‌ها با شما بماند فردا إن شاء الله تعالى. خسته نباشيد.

الخزاعي: ممكن است30 ثانيه وقت به من بدهيد.

الهاشمي: صباح الخزاعي 30 ثانيه وقت خواستند.

آخرين اهانت الخزاعي در اين قسمت به شيعيان

الخزاعي: خواهرم تعريف مي‌كرد: شوهر دخترش كه سني مذهب است 4 سال قبل با خانمش كه شيعه تندروي است بحث مي‌كردند تا اين‌كه وقت زكات فرا مي‌رسد و مي‌خواهد زكات بپردازد اما مي‌بيند كه مقدار قيمت زكات در مذهب شيعه گران‌ مي‌شود. از اين‌رو مي‌گويد: من مذهب سني را اختيار مي‌كنم.

الخزاعي: شوهرش به او مي‌گويد: تو چه‌كار مي‌كني؟ تو كه شيعه هستي. خانمش مي‌گويد: اسلام به من اجازه اين كار را داده است. چه مشكلي دارد؟

الخزاعي: اين يعني چه؟ يعني: محبّت.

الهاشمي: شما... خانواده‌تان عراقي هستند. اين چيز‌ها را شما داريد. اما لازم است به عنوان نمونه‌ روي آن بحث كنيم و ببينيم اگر امكان دارد انتشار پيدا كند.

الخزاعي: برادر من! محبّت بين عراقي‌ها محبّت است. ما سني و شيعه نداريم.

الهاشمي: استاد صباح الخزاعي! اجازه بدهيد در اين موضوع با شما مخالفت كنم, من فيلمي را كه شبكهchannel 4 ديدم. مردمي كه هر روز را با خوف و ترس سپري مي‌كنند و به بيمارستان مي‌روند و در روز روشن و در وسط خيابان مردم را مي‌كشند.

القاعده در بازار‌هاي شيعيان دست به اين كار‌ها مي‌زند. إن شاء الله از فضيلت‌هاي اين گفت‌و‌گو‌ها همين باشد, تا اساسي را كه بر كراهت بنا گرديده است را خراب كنيم,... و به جاي آن ان شاء الله خانه محبت را بر اساس حق و نه بر اساس ضلالت‌‌ها و گمراهي‌ها بنا كنيم.

الخزاعي: إن شاء الله.

الهاشمي: به اميد ديدار تا فردا. وعده ما باشما إن شاء الله فردا در قسمت ديگري از اين برنامه با همه شما بينندگان گرامي و با نامه‌ها و تلفن‌هاي شما در هر قسمت و بعد از اين روز يك شنبه إن شاء الله قسمت هشتم اين مناظرات را خواهيم داشت تا حكم نهائي در اين موضوع صادر شود.

دوستان گرامي! صبح خوبي داشته باشيد.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 1 اردیبهشت 1392  2:31 AM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:مناظرات دكتر سيد محمد حسيني قزويني با شبكه وهابي «المستقلة»

بسم الله الرحمن الرحيم

 هشتمين شب مناظره در شبكه المستقله

 پيرامون كيفيت شهادت حضرت‌ فاطمه زهراء سلام الله عليها

سومين و آخرين قسمت حضور جناب دكتر حسيني قزويني 

جلسه صدور حكم نهايي

ميهمانان آخرين قسمت مناظره: آقايان دكتر محمد مصطفى ابوشوارب رئيس گروه زبان عربي دانشكده تربيت دانشگاه اسكندريه مصر و صباح الخزاعي استاد رياضيات و هندسه برق در دانشكده بريستون انگلستان؛ و در اين قسمت جناب دكتر سيد محمد [حسيني] قزويني داراي درجه اجتهاد از مراجع تقليد حوزه علميه قم در جمهوري اسلامي ايران با ما مشاركت دارند.

اما آقاي حسن الحسيني كه در قسمت‌هاي قبل در اين برنامه شركت داشتند در اين قسمت به ناچار و به علت مسافرت با ما نيستند و از اين جهت عذر خواهي كردند.

امروز بايد حكم دادگاه دو تن از مشهور‌ترين شخصيت‌هاي تاريخ عرب و اسلام صادر شود. دعوايي كه اكثر علماي شيعه عليه اين دو شخصيت يعني: ابو بكر و عمر بن خطاب اقامه كرده‌ و آن دو نفر را متهم به قتل دختر رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم نموده‌اند.

شركت كنندگان شيعه در اين برنامه به استثناء برادر صباح الخزاعي [وي كه از سوي الهاشمي به عنوان شيعه معرفي مي‌گردد و از او براي دفاع از شيعه در اين برنامه دعوت به عمل آمده است اما همان‌گونه كه ملاحظه خواهد شد او را نه به عنوان دفاع بلكه به عنوان تضعيف شيعه به برنامه آورده‌اند] ادله‌اي در متهم نمودن دو شخصيت ياد شده ارائه نموده و اعتقاد داشتند كه اين دلايل براي اثبات جرم كفايت مي‌كند. و شركت كنندگان اهل سنت و نيز برادر صباح الخزاعي عرب كه شيعه عراقي است با اين ادله مقابله كرده و آنها را قانع كننده ندانسته و ادله فراواني در ردّ و ساقط نمودن و كاذب دانستن آن ارائه نمودند و نقل آنها را همراه با تدليس و از موجبات ايجاد تفرقه بين مسلمانان و باقي ماندن تفرقه و بغض و كينه ميان آنها دانستند.

در اين قسمت از مناظره كه قسمت پاياني آن است بار ديگر بعضي از سؤالات اصلي را براي شركت كنندگان تكرار كرده تا صورت مسئله از لابلاي مناقشات و مباحثات واضح گرديده و در آخر نظرات نهائي ميهمانان را بشنويم تا بينندگان برنامه بر اساس آن‌چه در اين برنامه مطرح مي‌شود از حكم نهائي مطلع گردند.

خوش آمد به جناب دكتر حسيني قزويني:

دكتر سيد محمد حسيني قزويني السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

دكتر حسيني قزويني: جناب دكتر هاشمي! السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

الهاشمي: به شما و به همه بينندگان عزيز و بار ديگر به دو ميهمان حاضر در استوديو سلام عرض مي‌كنم. جناب دكتر حسيني قزويني! ما امروز در جلسه صدور حكم هستيم. و شكر خدا كه من و شما و دكتر ابوشوارب و برادر صباح الخزاعي متهم نيستيم. چرا كه تهمت براي هر انساني زشت و خوفناك و سنگين است، از اين رو ما امروز در يك مجلس گفت‌وگوي مهم علمي هستيم كه شايد مجلسي تاريخي به حساب آيد.

اشاره به نامه يكي از بينندگان (البته طبق ادعاي الهاشمي):

الهاشمي: قبل از آن‌كه دلايل نهايي خود را ارائه كنيد مي‌خواهم از ميان صدها نامه‌ ارسال شده به برنامه يكي را براي شما و ديگر بينندگان بخوانم. نامه‌اي كه توسط فاكس به دست ما رسيده و در آن آمده:

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين والسلام على محمد وآله آل الله واللعن الدائم على أعدائهم أعداء الله إلى يوم لقاء الله

خطاب به استاد الهاشمي و ميهمانان برنامه (ابوشوارب و الحسيني و الخزاعي)

سقيفه دوم. ـ به اعتقاد او اين نشست سقيفه دوم است ـ در نامه قبل گفتم: ـ نامه‌اي كه از ميان صدها نامه كه وقت براي خواندن آن نيست ـ بعد از آن كه بعضي از متون را از منابع معتبر اهل سنت خواندم كه آنها را [جناب دكتر] سيد محمد قزويني نيز برايتان خواندند. يعني: اگر شما ادعا مي‌كنيد: اين متون مشكلي دارد ـ كه اين‌گونه هم ادعا مي‌كنيد ـ مسؤوليت آن به عهده ما نيست؛ بلكه به عهده مصادر خود شماست.

و اگر اين مدارك نزد علماي اهل سنت در قديم ثابت نشده بود آنها را در صحاحشان ذكر نمي‌كردند. و در اين نشست‌ها و گفت‌و‌گو ملاحظه كرديد كه فاطمه: صديقه و شهيده بوده است. و اين [برخورد شما با موضوع] شأن كسي است كه رضايت مخلوق را با غضب خالق عوض كرده است. و شما از زبان شيطان سخن ‌گفته و با قلم‌هاي دشمنان او و مركب نفاق مطلب مي‌نويسيد. و اين كار در اجابت از دعوت كساني صورت مي‌پذيرد كه دين و وجدان شما را خريده‌اند.

مطالب مربوط به سرور زنان عالم سلام الله عليها از زبان خود او كه بيش از 14 قرن قبل فرموده است را برايتان بيان مي‌نمايم:

«معاشر الناس!المسرعة إلى قيل الباطل، المغضية على الفعل القبيح الخاسر... ما هذه الغميزة في حقي، والسنة عن ظلامتي...»

اى جماعت مسلمان كه عجولانه مبادرت به انتخاب امرى باطل و ناصواب نموديد ... اين همه اظهار عيب و سبكى عقل در حقّ من و سنت در ظلم من براي چيست؟

بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج 29، ص 227 ـ الاحتجاج، شيخ طبرسي، ج 1، ص 139.

و اما آن‌چه ميهمان برنامه شما كه خود را منسوب به مذهب شيعه نموده و شخص ديگري كه با برنامه تماس گرفت و خود را «عباس جنابي» ناميد از سخنان زشت و قبيحي بود كه از سوي بزرگان خود كه غاصبان حق حضرت زهراء سلام الله عليها بودند و از زبان شيطان سخن مي‌گفتند صادر شد. همان‌گونه كه بزرگان به گور رفته او (عدي و خانواده او) اين‌گونه بودند. و جواب ما به شما اين است كه هر‌ آن‌چه شما به آن توصل جستيد جز باطل چيز ديگري نيست. و حتي وجدان غير مسلمانان نيز بدان راضي نيست.

هم‌چنين صاحب نامه مي‌گويد: موعد شما صبح است آيا صبح نزديك نيست؟ زود است كه خداوند نور درخشان و ساطع خود را كه فرزند زهراء [امام] باقر عليه السلام به آن بشارت داده، يعني: مهدي فاطمه عليه السلام‌، ظهور نموده و داخل در مسجد گرديده و سپس از آن‌ خارج شده و سراغ ابوبكر و عمر آمده و آن‌ها را از قبر خارج ساخته تا با همان هيزمي كه مي‌خواست با آن علي و فاطمه و حسن و حسين و زينب عليهم السلام را به آتش كشد آن‌دو را به آتش مي‌كشد. و دليل اين مطلب در كتاب دلائل الامامة؛ صفحه 455 آمده است.

اگر تقوا داشته و دست از پيروي نسل‌هاي گذشته خود را بر داريد، حقيقت را درك كرده و به تاريخ صحيح پي خواهيد برد.

و در پايان آن‌‌گونه كه در اين دعاء شريف آمده از خدا مي‌خواهيم: «اللهم العنهما وابنتيهما والمائلين إليهم» (خدايا آن‌دو نفر و دو دختران آنها و همه كساني كه به آنها تمايل دارند را لعنت نما!)

تذكر!

(بر خوانندگان عزيز علت انتخاب اين نامه كه به ادعاي خود از ميان صدها نامه ارسالي به برنامه انتخاب گشته پوشيده  نيست كه هدفي جز برانگيختن آتش فتنه و اختلاف مورد نظر نيست. و اين رفتار و عملكرد تمام گفته‌هاي اين شبكه را كه ادعا مي‌نمود: تنها منظور و هدف ما از اين برنامه ايجاد فرهنگ وحدت و تسامح و تساهل و اجتناب از تعصب و طائفه گرايي و حقد و كينه و تنفر است را مردود مي‌سازد.)

بازگشت به گفت‌و‌گو با جناب دكتر حسيني قزويني

الهاشمي: آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! ما در جلسه صدور حكم هستيم چون ادله قبلاً مطرح گرديده است. يعني: تمام توجيهات براي اثبات تهمت از سوي شما دو بار مطرح گرديد. و برادران [حاضر در استوديو] نيز اين ادله را ردّ نمودند.

ذکر مقدمات براي طرح سوال اساسي

ادعاء بر اين كه روايات مورد استناد جناب دكتر حسيني قزويني غير قابل قبول است!!!

الهاشي: من مي‌خواهم مستقيماً سؤالي از شما داشته باشم و آن اين‌كه: دكتور ابوشوارب و آقاي الحسيني و برادر الخزاعي ادله‌اي ديگري ارائه نمودند؛ پس منطقي خواهد بود تا يك بار ديگر خلاصه آن ادله مطرح گرديده و مشخص گردد كه اين تهمت باطلي است؛ و رواياتي كه از اهل سنت به آن استناد نموديد هرگز به شكسته شدن پهلو و سقط جنين اشاره ندارد.

تذكر!

(دو مطلب در اين‌جا مطرح است:

1- آيا اهل سنت دليل صحيحي براي بطلان روايت ندامت ابوبکر و آن‌چه او بر حضرت زهرا سلام الله عليها روا داشت و يا ساير رواياتي كه ادعاي بطلان آن را دارد ارائه نمودند؟!

2- آيا لازم است كه روايات اهل سنت به شكسته شدن پهلو و سقط جنين تصريح داشته باشد تا اصل جنايت ثابت گردد؟! يا اين‌كه مجرد هجوم و تهديد به آتش زدن و به رعب و وحشت انداختن حضرت زهراء و هتك حرمت خاندان رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم براي اثبات جرم مرتكب شونده اين عمل و عدم صلاحيت او براي رهبري و قيادت جامعه اسلامي كفايت مي‌كند؟! و آيا اين‌ همه براي اثبات مظلوميت آن حضرت كفايت نمي‌كند؟!)

تکرار ادعاء بر اين كه امام علي عليه السلام هرگز سخن از هجوم به ميان نياورده است!!!

الهاشمي: امام علي [عليه السلام‌] مطلقاً در سخنان خود اشاره‌اي به موضوعاتي كه شما آن را مطرح ‌كرديد ننموده است. پس مطالبي كه شما آن را آورديد امكان استناد به آنها نيست چون در آنها هيچ سخني از شكسته شدن پهلو و سقط جنين و هجوم نيست.

تذكر!

( آيا روايتي كه امير المؤمنين عليه السلام‌ فرمودند: «فستنبئک ابنتک بتضافر أمتک على هضمها» كه در ابتداي مناظره مطرح گرديد، هجوم و هتك حرمت و آزار و اذيت آن حضرت در زمان خلافت ابوبکر در مركز خلافت را ثابت نمي‌كند؟ و آيا ابوبكر كسي را كه به خانه حضرت زهراء سلام الله عليها هجوم برده و آنها را تهديد به آتش زدن منزلشان نموده بود را مؤاخذه و محاكمه نمود؟ و آيا اهل سنت هيچ گفته‌اند كه ابوبكر كسي را به خاطر ارتكاب اين جرم زنداني و يا حتي يك كلمه با صداي بلند با او سخن گفته باشد؟

يا اين كه اهل سنت مي‌خواهند ادعا ‌كنند: كساني از اهالي فارس و يا ترک بودند كه وارد پايتخت مسلمانان شده و بدون اين‌كه كسي آن‌ها را بشناسد حضرت را مورد آزار و اذيت خود قرار داده و بعد هم متواري گشته و هيچ‌يك از صحابه هم از اين ماجرا خبردار نشده است؟!!)

بياان کلام زيد بن علي بن الحسين!!!

الهاشمي: در برنامه‌هاي گذشته براي شما گفتند كه نوه خانم فاطمه زهراء يعني: زيد بن على [فرزند امام سجاد عليه السلام] كه از نوادگان علي بن ابي طالب به شمار مي‌رود از اين اتهامي كه شيعه وارد كرده و به ابوبكر و عمر حمله مي‌كند بيزاري جسته و گفته است: كسي كه از شيخين (عمر و ابوبكر) بيزاري بجويد از امام علي بيزاري جسته است.

تذكر!

(آيا اين روايت درکتاب‌هاي شيعه آمده يا کتاب‌هاي اهل سنت و آيا براي آن هيچ سند صحيحي حتى نزد اهل سنت وجود دارد؟! يا اين كه تمسك به اين روايت به منزله دست يازيدن غريق براي نجات از غرق شدن است؟! اشكالات مربوط به اين موضوع در قسمت قبلي مناظره ذكر شده كه در صورت تمايل مي‌توان به آن مراجعه نمود.)

ادعاء بر اين كه در کتاب‌هاي مورد استدلال شيعه تناقضات و اکاذيب فراوان وجود دارد:

الهاشمي: و نيز براي شما گفته شد كه: ادله و كتبي كه شما با آنها استدلال مي‌كنيد در آن تناقضات و اكاذيب فراواني وجود دارد كه از قيمت و ارزش آنها به عنوان يك كتاب مرجع و مورد وثوق و قابل اعتماد مي‌كاهد.

تذكر!

(طبعا مقصود از كتاب‌هاي مورد استناد جناب دكتر حسيني قزويني کتاب‌هاي اهل سنت است؛ چون ايشان به جز از كتاب‌هاي خودشان از كتاب‌هاي شيعه روايتي نقل نكردند. و در اين صورت اشكال و ايراد به خود آنها وارد است و نه به كتاب‌هاي شيعه. چون خود آنها گفتند: كتاب‌هاي مورد استناد مملو از تناقضات است.

از سوي ديگر رواياتي كه شيعه در مورد ادعاي خود در موضوع بحث از كتاب‌هاي اهل سنت استناد جست رواياتي با سند صحيح بود؛ حال اگر رواياتي دروغ در کتاب‌هاي اهل سنت يافت مي‌شود اين دليل نمي‌شود كه روايات مورد استناد شيعه كه با اسناد صحيح مورد استناد قرار گرفته قبول نگردد؟ مانند: روايت ندامت و پشيماني ابوبکر يا روايت ابن ابي شيبه يا...)

الهاشمي از دكتر حسيني قزويني مي خواهد تا از وارد نمودن اتهام به شيخين عقب نشيني كند

الهاشمي: برادران حاضر در برنامه با توجه به ادله‌اي كه ارائه نمودند از شما خواستند كه از اتهامي كه علماي شيعه به شيخين وارد نموده‌اند عقب نشيني كنيد. امروز در برابر ميليون‌ها مسلمان از اين تهمت زشت و باطل دست برداريد.

 بعد از اين همه، آيا شما حاضر هستيد به اين مطلب اعتراف كرده و بگوييد: هيچ دليل قاطع و قانع كننده‌اي‌ براي اثبات تهمت در حق عمر و ابوبكر وجود ندارد؟ خداوند از شما راضي باشد. لطفاً پاسخ دهيد.

کلام جناب دكتر حسيني قزويني:

مقدمه:

جناب دكتر حسيني قزويني: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد وآله الطاهرين وبعد.

حاضران در برنامه! و بينندگان عزيز اين شبكه در سرتاسر جهان!

 السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

جناب دکتر الهاشمي! قبل از آن‌كه به پاسخ سؤال شما بپردازم لازم است بعضي از نكات ضروري را اشاره نمايم:

پاسخ به ادعاي الحسيني مبني بر اين كه جناب دكتر حسيني قزويني به زبان عربي تسلط ندارد

اولاً: من هرگز در اولين جلسه حضورم در اين مناظره نگفتم: به خاطر بعضي از خطا‌هاي ناشي از عدم تسلّط بر زبان عربي و اين كه چون زبان عربي، زبان مادري من نيست آن را خوب نمي‌فهمم و هرگز به اين خاطر عذر خواهي نكردم. بلكه مقصود من از مطلبي كه عنوان داشتم اين بود كه من به خاطر اين كه زبان مادري من، زبان عربي نيست در سخن گفتن به اين زبان راحت و روان نيستم، و طبعاً به اين خاطر عذر خواهي كردم. و فرق زيادي است بين قدرت نداشتن بر فهم كلام و قدرت نداشتن بر تكلم آسان، و هيچ ملازمه‌اي بين اين‌دو مطلب وجود ندارد. و اين در حالي است كه من قبلاً هم براي شما گفته‌ام كه بحمدالله تا كنون بيش از بيست كتاب به زبان عربي تأليف نموده‌ام كه بعضي از آنها حائز امتياز در سطح ايران شده است. و كساني كه مايل باشند مي‌توانند به پايگاه اينترنتي ما www.valiasr-aj.com مراجعه كرده و آنها را مشاهده كنند.

اما ديديم كه آقاي الحسيني از اين جمله سوء استفاده نمود و حمله شديدي را عليه من آغاز نمود.

هدف از شرکت جناب دكتر حسيني قزويني در اين مناظره و نقل کلام آية الله العظمي مکارم شيرازي

ثانياً: من در ابتدا هيچ قصدي براي شركت در اين مناظره نداشتم اما به جهت امتثال امر يكي از علماء، يعني: «آية الله العظمى مكارم شيرازي ـ حفظه الله تعالى ـ كه از مراجع بزرگ ايران و داراي مقلدين بسيار و تاليفات فراوان تا حدود 140 كتاب هستند و از من خواستند تا در اين مناظره شركت داشته باشم، از اين رو بنده هم امتثال امر نموده و تصميم به شركت در اين برنامه و مناظره گرفتم. و در ديداري كه ديروز من با ايشان داشتم فرمودند: من هرگز در كتاب‌هايم كه در سايت اختصاصي بنده هم موجود است هرگز به اعتقادات اهل سنت اهانتي نكرده‌ام. و در همان ديدار از من خواستند تا اين جمله را براي بينند گان عزيز نقل كنم ـ به اين عبارت كه سخن يكي از مراجع تقليد شيعه است دقت داشته باشيد ـ كه فرمودند: مسأله اعتقاد به مورد ظلم قرار گرفتن حضرت زهراء سلام الله عليها مسأله‌اي ثابت شده با سند‌هاي صحيح در كتاب‌هاي مورد اعتماد ماست، و قضيه‌اي جديد و تازه مطرح شده نمي‌باشد؛ بلكه همواره و از قديم الايام در بين عموم شيعيان و مراجع آنها مطرح بوده است. و اين‌كار با اظهار علائم حزن و اندوه و برافراشتن پرچم سياه و برپايي مجالس عزاداري صورت مي‌پذيرفته است، و براي اين كار خود، ادله مشروعيت را همراه داشته‌اند. اين سخن يكي از مرجع بزرگ ماست.

لازم است اين نكته را نيز در اين‌جا اضافه كنم و آن اين‌كه در مجالس عزاداري مراجع تقليد شيعه ـ كه الگو و اسوه‌هاي ما هستند ـ مطلقاً به قاتل خانم فاطمه زهراء‌ سلام الله عليها يا كسي كه سبب شهادت آن حضرت شد تعرضّي ندارند، بلكه حتي المقدور از اين موضوع چشم پوشي شده و حتي به خطبا اجازه نمي‌دهند تا به شخصيت‌هاي مورد احترام عده كثيري از مسلمانان جهان اهانت كنند، اين روش و منهج عمومي علما و بزرگان ماست، ولي گاهي بعضي از تندرو‌ها در اين مورد حركت‌هاي خلافي مرتكب مي‌شوند كه اين خلاف سيره مراجع ماست. و جناب دكتر هاشمي مي‌دانند كه در اين موضوع، هم بين شما و هم بين ما هستند كساني كه تندروي كرده و ديگران را تكفير مي‌كنند. اما هيچ اعتباري براي سخنان اين دو گروه نيست.

تناقض در ادعا‌هاي اهل سنت در اين گفت‌و‌گو

ثالثاً: آقاي دكتر الهاشمي! ـ با عرض معذرت ـ بعد از شركت در اين گفت‌و‌گو متحير بودم چه كار كرده و چه بگويم؟ حاضران در برنامه در ابتداي مناظرات همواره تصريح مي‌نمودند كه هيچ روايت صحيحي كه قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها را ثابت كند وجود ندارد، تا آن‌جا كه جنابعالي با تمام فضلي كه داريد اين‌گونه گفتيد: كه اگر نتوانند روايت صحيحي را بياورند من با اين جام بر سر او مي‌كوبم، و بعد از آن كه من رواياتي را از كتاب‌هاي اهل سنت ارائه نمودم و صحيح بودن آن را طبق مباني رجالي اهل سنت ثابت نمودم، جواب شركت كنندگان در قسمت قبلي برنامه اين بود كه من ـ نستجير بالله ـ با اين روايات به اهل سنت اهانت كرده‌ام و...

قطع سخنان جناب دكتر حسيني قزويني توسط الهاشمي با وجود تعهدي كه بر رعايت اين كار نموده‌اند

الهاشمي: يك لحظه! آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني ـ خدا خيرتان بدهد و از شما راضي گردد ـ چون نكته حساس و مهمي است.

آن‌چه كه من در طول اين ايام از مطالبتان فهميدم اين بود كه شما حتي يك روايت هم نياورديد كه يك عالم سني گفته باشد: عمر بن خطاب پهلوي [حضرت‌] زهراء [سلام الله عليها] را شكسته باشد و جنين او را سقط نموده باشد، ما اين سخنتان را به هيچ‌وجه قبول نمي‌كنيم، من از شما شنيدم كه روايت ابن ابي شيبه را آورديد كه بر اين مطلب دلالت داشت كه [حضرت] فاطمه را تهديد كرده بود كه اگر اهالي منزل بيعت نكنند منزل را به آتش بكشد، و به او مي‌گويد: تو مانند پدرت محبوب‌ترين مردم نزد ما هستي.

از اين‌رو من از شما اين روايت را قبول نمي‌كنم. اما اگر روايت ديگري آورده‌ايد ممكن است من آن را فراموش كرده‌ام؛ يعني: شما روايتي از يك عالم سني آورده‌ باشيد كه گفته باشد: عمر بن خطاب، پهلوي [حضرت] زهرا را شكسته و جنين او را سقط نموده است.

تذكر!

(لازم است در اين‌جا اين نكته را ياد آور شويم كه براي آقاي الهاشمي به هيچ‌وجه مورد ظلم واقع شدن حضرت زهراء اهميتي ندارد، بلكه تنها چيزي كه براي او اهميت دارد اين است كه به هر شكلي شده ثابت كند كه اين موضوع در كتاب‌هاي اهل سنت نيامده و روايات هجوم كه قطعاً ثابت شده و هيچ راهي براي انكار آن وجود ندارد هيچ اهميتي ندارد؛ از اين‌رو همواره تلاش مي‌كند تا موضوع را تحريف كرده و در موضوع شكستن پهلو و سقط جنين خدشه وارد سازد.)

جناب دكتر حسيني قزويني: روايت جويني بر شكستن پهلو و سقط جنين دلالت مي‌كند

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر! من روايت جويني استاد ذهبي را براي شما خواندم كه ذهبي از او با تعبير «الإمام الفاضل الأوحد» (امام فاضل بي‌نظير) از او ياد كرده است و او قضيه شكستن پهلوي فاطمه زهراء سلام الله عليها و قضيه سقط جنين را روايت كرده است.

تصريح روايت فرائد السمطين جويني

و نص صريح روايت موجود در فرائد السمطين جويني از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را براي شما خواندم كه اين متن است:

«إني لما رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدي كأني بها وقد دخل الذل بيتها وانتهكت حرمتها وغصب حقها ومنع إرثها وكسر جنبها وأسقطت جنينها.»

رسول خدا صلّي الله عليه وآله فرمودند: هنگامي‌كه فاطمه را مي‌بينم به ياد اتفاقاتي كه بعد از من براي او مي‌افتد مي‌افتم، گويي او را با چشم خود مي‌بينم [يعني فاطمه را] كه ذلت به خانه‌اش وارد شده و حرمتش مورد هتك قرار گرفته و حقش غصب و از ارثش منع و پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده است.

فرائد السمطين، جويني، ج 2، ص 34.

جواب عجيب الهاشمي از اين روايت

الهاشمي: پس شما مي‌گوييد: اين حديث قبل از وفات رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلّم به آن حضرت نسبت داده شده است؟ يعني: اين‌كه آن حضرت توقع بروز چنين حادثه‌اي را داشته و گويا آن حضرت مي‌ديده‌اند كه در روز‌هاي آينده اين اتفاق رخ مي‌دهد و اتفاقاتي اين‌چنين... مي‌افتد؟ آيا منظورتان همين است؟

جناب دكتر حسيني قزويني: بله.

الهاشمي: اين براي اهل سنت سهل و آسان است كه بگويند: اين روايت از روايات جعلي و ساختگي است و هيچ اصل و سندي ندارد. و پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم علم غيب نداشته است تا بخواهد از آينده چنين خبري بدهد، بلكه خود آن حضرت فرموده است: من علم غيب ندارم. ولى به هر حال اين امر ساده‌اي است.

من گمان كردم شما مي‌گوييد: جويني از شخص زنده‌اي كه در قيد حيات بوده و زنده بوده و شاهد ماجرا بوده است روايتي نقل كرده است، احاديثي از اين نوع در آن اشكال وجود دارد، يعني: كار آسان است پس از اين‌رو باز مي‌گرديم به همان سؤال اصلي.

تذكر!

(جواب:

1ـ الهاشمي فقط شخصي را قبول دارد كه شاهد حادثه بوده باشد و خبر رسول خدا را كه از غيب سخن گفته است را قبول ندارد و مي‌گويد: اين حدس و گماني از او بوده است، جسارت او بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم را ببينيد، آيا رسول خدا در بسياري از موارد در باره حوادث آينده از غيب خبر نداده است؟! آيا خداوند به نص صريح قرآن او را از تعدادي از حوادث آينده با خبر نساخته است؟!

2ـ اهل سنت، علم غيب رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم را انكار مي‌كنند در حالي كه آن را براي علماي خود و حتى براي ابن تيميه ثابت مي‌دانند و ما اين موضوع را به شكل مبسوط در سايت اينترنتي خود به آدرس زير پاسخ داده‌ايم:

http: //www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=monazerat&id=13

3ـ اگر اين مخالفت با عقيده اهل سنت دليلي بر عدم قبول روايت مي‌شود بايد گفت: تمام رواياتي كه دلالت بر هجوم مي‌كند مردودند و ديگر هيچ نيازي به بحث و نقاس و گفت‌وگو نيست!!! چون تمام آنها مخالف معتقدات اهل سنت است.)

تکرار ادعاي الهاشمي بر اين كه جناب دكتر حسيني قزويني حتي يك روايت از اهل سنت كه دلالت بر شكسته شدن پهلو كند نياروده‌ و از ايشان مي‌خواهد تا روايتي دالّ بر اين موضوع بياورد

الهاشمي: پس شما در اين برنامه به بينندگان در تونس مي‌گوييد: كه در روز‌هاي گذشته ادله‌اي از اهل سنت آورده‌ايد و من مي‌گويم: بنابر آن‌چه كه بين من و شما در روز‌هاي گذشته رخ داد هرگز چنين چيزي را شما ارائه نكرديد ـ خدا شما را حفظ كند و دانش افزون عطا كند ـ با كدام دليل از كتاب‌هاي اهل سنت مي‌خواهيد شكستن پهلو و سقط جنين را ثابت كنيد؟

وقتي اهل سنت از چنين مسئله‌اي سخن نگفته‌اند شما از كجا مي‌خواهيد دليل بياوريد؟ آيا مصادر ديگرى هست كه شما را از اثبات اين تهمت مطمئن سازد؟

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني از اين کلام

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر! اين مسأله، مسأله اتهام و يا غير اتهام نيست. شما و ديگر حاضران در برنامه از من روايتي از اهل سنت خواستيد من از جويني عبارتي را ذكر كردم.

 و گفتيد كه هيچ روايتي در موضوع هجوم به خانه فاطمه سلام الله عليها يافت نمي‌شود كه در آن به قضيه هجوم و شكستن پهلو اشاره شده باشد كه من اين روايت را براي شما نقل كردم.

تذكر!

( الهاشمي چندين بار سخنان جناب دكتر حسيني قزويني را قطع كرده و طفره مي‌رود و با مغالطه و از اين شاخه به‌ آن شاخه پريدن سعي بر اين دارد تا كلام جناب دكتر حسيني قزويني را به هر نحوي شده رد نمايد ولو با اين ادّعاء كه بين ذهبي و جويني 300 سال فاصله بوده است. او در جايي مي‌گويد: اين جويني كه برادارن از او حرف مي‌زنند بين او و ذهبي 300 سال فاصله بوده، آن‌وقت با اين وجود چگونه برادران مي‌گويند: جويني استاد ذهبي بوده است!

و اين حرف را همواره تكرار مي‌كند كه استناد به اين گفتار پيامبر اكرم در روايت جويني اين معنا را ثابت مي‌كند كه آن حضرت علم غيب مي‌دانسته است و از اين رو نمي توان به اين روايت اعتماد نمود، و نيز در روايت جويني اسم عمر بن خطاب نيامده، ولي او فراموش كرده كه اگر روايات را ـ مخصوصاً روايت ندامت و پشيماني ابوبكر از هجوم به خانه حضرت زهرا را ـ به يك‌ديگر ضميمه كنيم ثابت مي‌كند كه او از حمله به خانه حضرت ز هراء نادم و پشيمان بوده و او باعث وقوع اين جنايت بوده است.

اضافه بر اين كه دكتر الهاشمي قول داده بود تا به هيچ وجه كلام جناب دكتر حسيني قزويني را قطع نكند، اما با وجود اعتراض جناب دكتر به اين اقدام او، اما باز هم ديديم كه چندين بار اين عمل زشت تكرار شده و موجب اتلاف وقت گرديد. و اين در حالي است كه الهاشمي قول داده بود كه نيم ساعت كامل بدون قطع كلام، به جناب دكتر حسيني قزويني وقت بدهد، و اصلا نبايد استاد جناب دكتر حسيني قزويني به ايشان اجازه حرف زدن بدهد كه بگويد: اگر قتل فاطمه سلام الله عليها امر منكر و ناپسندي است پس در باره قتل عثمان بن عفان چه مي‌گوييد؟ و نيز الهاشمي قاتلان عثمان را به اوباش و متمردين توصيف كرده و به كساني كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مانند مجاهدين خلق و حزب توده در تلاش براي انقلابي مجدد بر غليه اين نظام بودند تشبيه ‌نمايد!! در حالي كه تاريخ شهادت مي‌دهد كساني كه در قتل عثمان مشاركت داشتند همان صحابه بودند و اين مطلبي است كه به تواتر در کتاب‌هاي اهل سنت ذكر شده كه هيچ جاي انکار باقي نمي‌ماند و كساني كه مي خواهند از اين موضوع اطلاع بيشتري داشته باشند مي‌توانند به اين آدرس مراجعه كنند:

http: //www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=46

پس اي اهل سنت آيا كلام الهاشمي سبّ و دشنام به صحابه محسوب نمي‌شود؟!

و در نهايت بعد از آن همه قطع نمودن‌هاي سخنان جناب دكتر حسيني قزويني و رد و بدل شدن مطالب بين ايشان و الهاشمي، يك بار ديگر از جناب دكتر روايت ابن أبي شيبه را كه تهديد به آتش زدن و هتك حرمت خانه حضرت‌ زهراء سلام الله عليها را ثابت مي‌كند را خواستار مي‌شوند.)

جناب دكتر حسيني قزويني: ابن ابي شيبه در المصنف با سند خود از زيد بن اسلم از پدرش اسلم روايت كرده:

«أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله (ص) كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله (ص) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول الله (ص)!والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت، قال: فلما خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت، وأيم الله ليمضين لما حلف عليه، فانصرفوا راشدين، فروا رأيكم ولا ترجعوا إلي، فانصرفوا عنها فلم يرجعوا إليها حتى بايعوا لأبي بكر.»

 آن‌گاه كه بعد از رسول‏خدا صلّي الله عليه [وآله] وسلّم براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند، على [ عليه السلام‌] و زبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه [سلام الله عليها] دختر پيامبر اكرم رفت و آمد مى‏كردند. هنگامي كه عمر بن خطاب از اين موضوع با خبر گرديد نزد فاطمه [سلام الله عليها] آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! به خدا سوگند! نزد ما كسى از پدرت محبوب‌تر نيست و پس از او تو از همه براي ما محبوب‌تري! و به خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود تا اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را همراه با ساكنانش به آتش كشند. اسلم مي‌گويد: چون عمر از نزد فاطمه بيرون رفت، علي [عليه السلام] به خانه برگشتند. فاطمه [سلام الله عليها] گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد و به خدا سوگند ياد كرد كه اگر شما (بدون اين‌كه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما به آتش مى‌كشد؟ و سوگند به خدا كه او به سوگندش عمل خواهد كرد...»

المصنف ابن ابي شيبه، ج 8، ص 572.

و اين روايت هم از حيث سند صحيح مي‌باشد.

تذكر!

(توضيح پيرامون روايت ابن ابي شيبه:

اين روايت از رواياتي است كه علماء اهل سنت آن را ذكر كرده‌اند، ولي براي حفظ جايگاه خلفاء در آن دسيسه نموده‌اند؛ چون سند روايت صحيح است، و صحت سند دلالت مي‌كند كه بزرگان اهل سنت پيرامون اين روايت سخن گفته‌اند؛ و اين روايت به چند نكته دلالت دارد:

1- امتناع امير المؤمنين عليه السّلام و زبير و كساني كه همراه آن حضرت در خانه بودند از بيعت با ابوبکر.

2- اراده عمر بر هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها و سوگندش بر عملي ساختن اين تهديد، و قانع گرديدن حضرت زهراء به اين‌كه او حتماً اين كار را انجام مي‌دهد و فقط تهديد نيست و از اين‌رو آن حضرت نيز براي اين كار عمر سوگند ياد مي‌كند.

3- ترساندن و به رعب و وحشت انداختن حضرت فاطمه سلام الله عليها از سوي عمر بن خطاب.

4- وادار نمودن صحابه و به تعبيري جلب نمودن آنها براي گرفتن بيعت با ابوبکر به هر شكل.

5- ادعاي عمر بر محبت فاطمه و پدرش.

6- ادعا بر اين كه بعد از اين تهديد علي و زبير و يارانش خارج شده و بيعت نمودند.

پس اهل سنت از يك جهت ادعا مي‌‌كنند كه اين روايت به طور كلي جعلي است؛ چون در آن 4 مطلب مخالف با معتقدات آنها وجود دارد؛ [منظور 4 مورد اول است كه در بالا ذكر شد] و از جهت ديگر چون مخالف با روايات بخاري و مسلم است كه در آن آمده كه آن حضرت تا آخر عمر بيعت نكردند مگر بعد از وفات حضرت فاطمه سلام الله عليها كه از جهت سند ادعاي صحت آن را دارند.

حال راه حل چيست؟

راه حل روشن است: مشهور بين مردم اين است كه ابوبكر و عمر درب خانه حضرت فاطمه را آتش زده و آن حضرت را آذيت و آزار رساندند؛ اما علمايي از اهل سنت آمده و تلاش نموده‌اند تا براي حفظ آبروي خلفاي خود روايت را تحريف كرده و به آن دو نكته ديگر اضافه كرده‌اند و گفته‌اند: بله درست است در آن ماجرا تهديد در كار بوده ولي اصل واقعه به وقوع نپيوسته است و [حضرت] علي [عليه السلام‌] بعد از اين تهديد اقدام به بيعت نمود و ماجرا به خير و خوشي به پايان رسيد.

و حال آن‌كه در اين‌جا تعارضات با روايات بخاري و مسلم آغاز مي‌شود كه مي‌گويد: [حضرت] علي [عليه السلام ] ــ حداقل ــ  شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد و فاطمه نيز از دنيا رفت و با او بيعت ننمود، و اين‌جاست كه اهل سنت در مخمصه شديدي قرار مي‌گيرند؛ چرا كه روايات مي‌گويند:

«من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية»

حال آيا ـ نستجير بالله ـ حضرت فاطمه سلام الله عليها اين‌گونه از دنيا رفته است؟! يا اين‌كه خلافت ابوبكر و امامتش مشروعيت نداشته كه آن حضرت تا آخر عمر با او بيعت ننموده و يا امير المؤمنين عليه السّلام تا شش ماه بدون بيعت با ابوبكر باقي مانده است؟! و تنها راه حل، در اين جا اين است كه ابوبكر را امام شرعي ندانيم.)

بازگشت به سخنان جناب دكتر حسيني قزويني:

جناب دكتر حسيني قزويني: اما با توجه به ذيل روايت ابن ابي شيبه كه مي‌گويد: «فلم يرجعوا إليها حتى بايعو لأبي بكر» (كساني كه در خانه فاطمه تحصن كرده بودند بعد از اين واقعه با ابوبكر بيعت نمودند) اين قسمت از روايت با آن‌چه در صحيح بخاري و مسلم آمده مخالت دارد؛ چرا كه آن‌جا دارد كه: «وعاشت بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا فلم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها وکان لعلي من الناس وجهة حياة فاطمة فلما توفيت استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته ولم يكن يبايع تلك الاشهر»  ([حضرت] فاطمه [سلام الله عليها] بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم شش ماه در قيد حيات بودند و چون فاطمه از دنيا رفت همسرش او را شبانه دفن نمود و شبانه نيز بر او نماز گذارد و ابوبكر را نيز از اين امر با خبر نساخت. و براي [حضرت] علي [عليه السلام] در زمان حيات فاطمه وجاهت خاصي نزد مردم وجود داشت اما زماني كه فاطمه وفات نمود مردم از علي رو گرداندند و از او خواستند تا با ابوبكر مصالحه نموده و با او بيعت نمايد. اما اين وضعيت تا شش ماه ادامه داشت و در طول اين شش ماه بيعتي‌ صورت نپذيرفت»

الهاشمي: پس با توجه به نكته‌اي كه شما گفتيد بخاري در روايت ابن ابي شيبه تشكيك مي‌كند؟

السيد القزويني: بله، ذيل روايت ابن ابي شيبه [كه امير المؤمنين عليه السّلام بعد از اين تهديد فوراً با ابوبكر بيعت نموده باشد] با روايت بخاري منافات و تعارض دارد.

الهاشمي: يعني در حقيقت شما صدر روايت را قبول كرده و ذيل آن را رد مي‌كنيد؟

جناب دكتر حسيني قزويني: آتش زدن خانه را از روايت ابن ابي شيبه قبول كرده اما بقيه روايت را مي‌توان گفت: زياده و اضافه راوي است.      

مغالطه الهاشمي در استدلال:

الهاشمي: نه جناب دكتر حسيني قزويني از آن‌جا كه شما در رابطه با يك جنايت قتل سخن مي گوييد نمي‌توان اين‌گونه حرف زد. شما يا بايد تمام روايت را قبول كرده و به تمام آن استناد كنيد، به اين شكل كه اگر آن را در مقام شهادت به محكمه آورده و خواستيد در برابر قاضي با آن شهادت صادقانه بدهيد آن را از شما قبول كند، يعني اگر شما در محكمه بگوييد: صدر شهادت صادق و ذيل آن كاذب است به شما گفته مي‌شود: اين شهادت از شما پذيرفته نيست.

جناب دكتر حسيني قزويني! شما بايد يكي از دو روايت را قبول كنيد يا تمام روايت ابن ابي شيبه را كه در آن سيدنا عمر دست به تهديد زده و اقرار نموده كه محبوب‌ترين مردم براي او رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم و بعد از او فاطمه دخترش بوده و كار به بيعت با علي و زبير و ديگر افرادي كه با آنها بودند كشيده است يا اين‌كه آن روايت را رد كرده و حديث بخاري را كه هيچ ارتباطي با شكستن پهلو و سقط جنين ندارد را بپذيريد و ما مي‌خواهيم بدانيم آيا اين تهمت قابل اثبات هست يا از ريشه باطل است؟

تذكر!

(سخن الهاشمي در صورتي صحيح است كه تمام ادعا به هم مربوط باشد، ولي اگر شخص اقرار كند كه مرتكب جنايت قتلي شده و ادّعا كند كه حين ارتكاب قتل شخص ديگري را نيز ديده كه مرتكب جنايت قتل بوده، در اين مورد اگر براي قاضي ثابت شود كه ادعاي او در مورد جنايت دوم صحت ندارد قسمت دوم را قبول نمي‌كند, اما اين بدان معنا نيست كه اعترافش راجع به خود او و ارتكاب قتل پذيرفته نشود. چون قاعده «اقرار العقلاء على أنفسهم جائز» در اين جا نافذ بوده و اقرار كننده نمي‌تواند بگويد: همان‌گونه كه شما ادعاي مرا نسبت به فلان مجرم نمي‌پذيريد، اقرار مرا نسبت به خودم هم نبايد بپذيريد، چون در اين‌جا قاضي حرف او را ردّ كرده و به او مي‌گويد: «اقرار العقلاء على أنفسهم نافذ و جايز.» ما اقرار تو را عليه خودت پذيرفته اما اقرارت عليه ديگران را ادعا به حساب آورده و از تو دليل و مدرك مطالبه مي‌كنيم.

 و اين رويه در تمام دادگاه‌هاي دنيا به خصوص دادگاه‌هاي اسلامي جاري است.

 در اين‌جا نيز دو اقرار وجود دارد: يك اقرار از اهل سنت كه خليفه عمر بن خطاب اراده هجوم به خانه حضرت زهراء و آتش زدن آن را داشته است، و يك ادعا هم راجع به بيعت امير المؤمنين عليه السّلام با ابوبكر، در اين جا هر قاضي منصفي بر خلاف آن‌چه كه الهاشمي گفت اين كار را مي‌كند: اقرار متهم نسبت به خود را مي‌پذيرد و نسبت به ادعاي او عليه ديگران درخواست دليل مي‌كند. در مورد هجوم و تهديد به آتش زدن هم وضعيت به همين شكل است. قسمت اقرار آن پذيرفته و قسمت ادعاي آن مردود است؛ چون در مورد قسمت دوم ادله‌ قوي در نفي و بطلان آن وجود دارد.)

سخنان جناب دكتر حسيني قزويني پيرامون تناقض صدر و ذيل روايت

جناب دكتر حسيني قزويني: در بسياري از موارد در كتاب‌هاي فقهي شيعه و سني شبيه اين مورد را مي‌توانيد بيابيد، كه روايتي صحيح وجود دارد كه فقط به صدر آن استناد شده و ازآن در صدور فتوا استفاده گرديده و در همان وقت ذيل روايت را به سبب مخالفت با روايت صحيحه ديگري و يا تعارضش با ادله قطعيه ديگر رد مي‌نمايند.

سخنان جناب دكتر حسيني قزويني در بيان تناقضات اهل سنت در روش آنها در اين مناظره

جناب دكتر حسيني قزويني: در قسمت قبلي مناظره آقاي دكتر الهاشمي و دكتر ابوشوارب روايتي را از امام صادق عليه السلام‌ خواندند كه در آن راجع به ابوبكر و عمر سؤال شده و امام صادق عليه السلام‌ در پاسخ فرموده‌اند: «إمامان عادلان قاسطان كانا على الحق وماتا عليه.»

اين روايت در سخنان دكتر ابوشوارب و دكتر الحسيني تكرار شد و اين در حالي بود كه هر دو نفر صدر روايت را اخذ كرده و ذيل آن را ترك كردند، در ذيل روايت دارد كه وقتي آن شخص و يا اشخاص، مجلس را ترك كردند شخصي از خواص و ياران حضرت عرض كرد: يا ابن رسول الله! از آن‌چه شما در باره ابوبكر و عمر فرموديد متعجب شدم! حضرت فرمودند: بله، آن‌دو نفر امامند اما آن‌گونه كه خداوند مي‌فرمايد: «جعلناهم أئمة يهدون إلى النار و أما القاسطون فكانو لجهنم حطبا... » آقاي دكتر ابوشوارب صدر روايت را گرفته و ذيل روايت را ترك نمودند.

تذكر!

(اين روايت ضعيف بوده و پرداختن مفصل به آن را لازم نمي‌دانيم. ضمن اين كه همين روايت در جلسه قبلي مناظره از سوي شركت كنندگان اهل سنت  مورد استناد قرار گرفت و ما به مناسبت در آن‌جا، هم روايت را به شكل مفصل بيان نموده و هم نكاتي را پيرامون آن بيان نموديم كه مي‌توان به قسمت قبلي مناظره مراجعه نمود.)

ابوشوارب: [امام] صادق عليه السلام‌ از بيان چنين حرف سخيف و سبكي مبرّاست. هرگز پذيرفته نيست كه او چنين حرفي زده باشد. او حتماً اين را فرموده: «إمامين عادلين قاسطين» ولي افراد متعصب كه سينه‌هاي مملو از حقد و كينه دارند از اين‌كه مثل اين روايتي نقل شود ابا داشته از اين رو آمده‌اند و اين جملات را به روايت اضافه نموده‌اند. آري اين قسمت از روايت كه شما هم تأييد مي‌كنيد كه خيلي سخيف و سبك است و [امام] صادق بارها از افرادي كه اين گونه روايات را وارد دين مي‌كنند شكايت نموده است.

تسليم شدن الهاشمي نسبت به صدور تهديد از سوي عمر بن خطاب

الهاشمي: پس روايت جعلي ابن ابي شيبه تمام شد و به اين نتيجه ‌رسيديم كه تهديد صورت گرفته است ولي اتفاقي نيافتاده است و موضوع به خير گذشته است و به فاطمه گفته است ما تو را دوست داشته و پدرت مورد اكرام ماست.

بسيار خوب! پس اول روايت صحيح و آخر آن باطل است و در آن هيچ جرمي ثابت نشده. آيا روايت ديگري هم از اهل سنت داريد كه در آن عمر و ابوبكر را متهم به قتل و شكستن پهلو و سقط جنين كرده باشد و در غير اين صورت سخن شما به پايان رسيده است و اين به آن معناست كه اهل سنت به جز روايت جويني كه شما گفتيد از رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلّم است روايت ديگري در اين زمينه ذكر نكرده‌اند.

[جناب دكتر حسيني] قزويني در اين قسمت از برنامه كه آخرين قسمت از اين مناظره است توضيح دادند كه: هيچ دليلي مبني بر اتهام عمر و ابوبكر براي شكستن پهلو و سقط جنين وجود ندارد و تنها چيزي كه هست اين كه در روايت جويني از پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم كه آن هم به هر دو شخص مربوط نمي‌شود به حادثه اشاره شده است و اگر اهل سنت مي‌خواهند آن را ردّ كنند بايد ثابت كنند كه آن را بر چه اساسي مي‌‌خواهند رد كنند؟

آيا اين خلاصه‌اي از موضوع مورد بحث شما بود تا بتوانيم از كتاب‌هاي شيعه نيز استفاده كنيم يا اين كه هم‌چنان دلايل ديگري از كتب اهل سنت براي ارائه در دست داريد؟

پس تا اين بخش از برنامه ثابت شد و آقاي دكتر هاشمي و حاضران در استديو نيز پذيرفتند كه عمر قصد آن داشته است كه خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها را به آتش بكشد.

روايت پشيماني ابوبكر از هجوم به خانه فاطمه زهراء سلام الله عليها

جناب دكتر حسيني قزويني: من روايت ديگري از كتاب‌هاي اهل سنت را مي‌خوانم و بعد از آن نمونه‌هاي از كتاب‌هاي شيعه ذكر مي‌كنم.

الهاشمي: بسيار خوب.

جناب دكتر حسيني قزويني: روايتي را طبري نقل كرده كه درآن سخن ابوبكر است كه اين‌گونه مي‌گويد:

«أما إني لا آسى على شيء إلا على ثلاث فعلتهن إلى أن قال: وددت أني لم أكشف بيت فاطمه و ان كانوا قد غلقوه على الحرب...»

[از ابوبكر روايت شده كه هنگام فرا رسيدن مرگش گفت:] من بر چيزي افسوس نمي‌خورم مگر براي سه كاري كه مرتكب آن شدم. تا آن‌جا كه گفت: اي كاش! خانه فاطمه را نگشوده بودم و ...

تاريخ طبري، ج 2، ص 619 ـ تاريخ اسلام، ذهبي، ج 3، ص 118 ـ المعجم الكبير، طبراني، ج 1، ص62، مجمع الزوائد، هيثمي، ج 5، ص 202.

حال، جناب دكتر الهاشمي من از شما سؤالي دارم.

الهاشمي: بله بفرماييد!

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي الهاشمي و ميهمان ارجمند برنامه آقاي دكتر ابوشوارب منظور خليفه ابوبكر از اين جمله چيست؟ آن هم در روايتي كه بر اساس منهج رجالي علماي اهل سنت صحيح است.

ادعاي أبوشوارب بر اين كه روايت طبري صحيح نيست چون طبري در رواياتش شرط صحت نمي‌كند !!! و نيز ادعا بر اين كه راوي اين روايت كلبي يا ابو مخنف است !!!

ابوشوارب: نه اين روايت صحيح نيست، چون طبري در رواياتش شرط صحت نمي‌كند، و اگر به اين روايت مراجعه كرده باشيد مي‌بينيد كه اين روايت از هشام بن سائب كلبي روايت شده كه او هم از ابو مخنف بن يحيى روايت كرده و اين دو راوي همان دو نفري هستند كه در نقل روايت درگيري بين صحابه را نقل كرده‌اند، بين ابوبكر و عمر از طرفي، و فاطمه و علي از طرف ديگر كه در كتاب طبري آمده و هر دو راوي شيعه و رافضي و متعصب و اهل غلو هستند.

تذكر!

(ابو شوارب تيري در تاريكي پرتاب كرده و از پيش خود روايت طبري را بدون اين كه حتي سند روايت را ببيند ردّ مي‌كند، و جالب اين است كه در سند اين روايت كه ما براي مشاهده عموم در سايت اينترنتي خود (مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام‌) قرار داده‌ايم، اصلاً نامي از ابو مخنف يا كلبي نيامده است، و جالب‌تر اين كه در جلسه قبلي مناظره روايتي را از زيد بن علي بن الحسين از کتاب تاريخ طبري روايت نمودند كه در سلسله سند آن ابو مخنف آمده ولي در آن مورد وجود ابو مخنف در سند براي آنها هيچ اهميتي نداشت !!! چون درآن مورد استناد به روايت برايشان مفيد بود. اما در اين‌جا چون روايت به ضرر آنهاست روايت به خاطر وجود ابومخنف مورد قبول آنها نيست!!! و اين يك بام و دو هوا بودن رويه هميشگي آنهاست.)

ادعا بر اين كه طبري مورخ است، و اهل درايت نيست پس روايت او نمي‌تواند صحيح باشد !!! (يعني حتى اگر سند آن صحيح باشد)

ابوشوارب: نكته ديگر اين كه جناب آية الله قزويني ـ كه خداوند شما را حفظ كند ـ ما كراراً گفته‌ايم كه كتاب طبري كتاب صحيحي نيست، چون اين شخص هر‌آن‌چه اتفاق افتاده است را روايت مي‌كند، بدون اين كه در آن شرط صحت كرده باشد، و شما كه استاد ما در علم رجال و داراي جايگاه و شأن و رتبه خاص خود در اين زمينه هستيد، به خوبي مي‌دانيد كه فرق زيادي بين روايت و درايت هست؛ و فرق زيادي بين روايت خبر و بين نقد و تحقيق پيرامون آن هست؛ طبري عالم روايت است و نه عالم درايت و اين مسأله واضح است. من از شما مي‌خواهم كه بييندگان عزيز را فريب ندهيم. تاريخ طبري تاريخ صحيحي نيست يعني: اين كتاب، يك كتاب تاريخي است.

درخواست مجدد ابو شوارب براي روايت صحيح بدون اين كه روايت طبري پاسخ داده شود

ابوشوارب: من از دكتر الهاشمي مي‌خواهم تا سؤالي شفاف و سريع و بدون هر گونه حاشيه‌اي از شما داشته باشم، كاري هم به كتاب‌هاي شيعه و سني ندارم. چون بحث ما در باره روايات اهل سنت تمام شد من از شما مي‌خواهم اگر لطف بفرماييد و روايتي را از هر منبع و يا كتابي اعم از شيعه و يا سني نقل كنيد كه شخصي بگويد: من خودم شاهد اين حادثه بودم، انساني خودش ايستاده باشد و از نزديك ديده و يا شنيده باشد. نه اين‌كه روايت مرسل و يا منقطع باشد و يا در قرن چهارم از قرن اول خبر دهد و يا بگويد: در روز وفات پيامبر چنين اتفاقي افتاده است... و نه اين‌كه بگويد: در قرن اول چنين اتفاقي افتاده است. بلكه روايتي باشد از قرن اول و از روز وفات رسول خدا عليه الصلاة والسلام خبر دهد. يعني: ما روايتي مي‌خواهيم كه شاهد عيني از آن خبر داده باشد.

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر اجازه بدهيد تا پاسخ شما را بدهم.

ابو شوارب: بفرماييد!

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني: تمام كتاب‌هاي اهل سنت غير از بخاري و مسلم در آن شرط صحت نشده است

جناب دكتر حسيني قزويني: اما راجع به اين سخن شما كه كتاب طبري كتاب صحيحي نيست بايد بگويم: تمامي كتاب‌هاي شما غير از كتاب بخاري و مسلم به همين شكل است.

قطع سخنان جناب دكتر حسيني قزويني توسط الهاشمي جهت تاييد ابو شوارب بدون ردّ صحت سند طبري:

الهاشمي: نه. يك لحظه، دكتر محمد السعيدي در باره كتاب طبري در صفحه هشتم كتاب خود مي‌گويد: طبري هر آن چه اتفاق افتاده است را فقط جمع مي‌كند، يعني: فقط اخبار را ذكر مي‌كند و هيچ نظر و بحث و بررسي پيرامون آن ندارد.

تذكر!

(بار ديگر الهاشمي سخنان جناب دكتر حسيني قزويني را قطع كرده و فرصت طرح آزاد مطالب را نمي‌دهد، و هم‌چنان به تكرار ادعاي هميشگي خود در تمسّك به تصريح قضيه شكسته شدن پهلو و سقط جنين روي مي‌آورد، و حال آن‌كه با وجود به كار بردن كلمات تند و ستيزه جويانه، ديگر بنا نيست تهديد با آتش زدن و ايجاد رعب و وحشت و جمع كردن انبوه جمعيت به درب خانه حضرت زهراء سلام الله عليها صورت پذيرد، آن هم خانه‌اي كه در موارد بسياري ديده شد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم بدون اجازه وارد آن نمي‌شود. ولي مشكل اين‌جاست كه الهاشمي هيچ‌كدام از اين‌ها را جرم و تعدّي به حريم حضرت زهراء نمي‌داند.)

در خواست روايتي كه از اهل سنت نباشد توسط الهاشمي

الهاشمي: آيا شما دليلي از كتاب‌هاي شيعه يا از محققان اروپايي يا هندي يا بودايي يا استراليايي هم در دست داريد؟ آيا شما دليل ديگري هم براي ارتكاب جرم ابوبكر و عمر در دست داريد؟

تذكر!

(جناب دكتر حسيني قزويني در اين بخش از برنامه نارضايتي و شكايت خود از تكرار قطع سخنان خود و ندادن فرصت براي تمام كردن جمله خود ابراز نموده و اعلام مي‌دارد كه اگر از اين رويه گيج كننده مناظره آگاه مي‌بود در آن شركت نمي‌كرد.)

سخن حسن فرحان مالكي وهابي در تصحيح روايات هجوم

جناب دكتر حسيني قزويني: از افراد با انصافي كه به اين موضوع پرداخته جناب شيخ حسن بن فرحان مالكي استاد و محقق تربيتي در اداره آموزش و پرورش كشور عربستان سعودي در شهر رياض است كه مي‌گويد:

«لكن حزب علي كان اقل عند بيعة عمر منه عند بيعة أبي بكر الصديق نظرا لتفرقهم الأول عن علي بسبب مداهمة بيت فاطمة في أول عهد أبي بكر وإكراه باقي الصحابة الذين كانوا مع علي على بيعة أبي بكر وكانت لهذه الخصومة والمداهمة وهي ثابتة بأسانيد صحيحة ذكرى مؤلمة لا يحبون تكرارها»

ياران [حضرت] علي [عليه السلام‌] در زمان بيعت با عمر كم‌تر شده بودند، و اين به خاطر تفرقه‌اي بود كه از همان اول به سبب هجوم به خانه [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] پيش آمده بود. و اكراهي كه ساير صحابه‌ همراه با علي از بيعت با ابوبكر پيدا كرده بودند.

اين خصومت و هجوم ناگهاني به خانه فاطمه مطلبي است كه با سند‌هاي صحيح ثابت گرديده و ياد آور خاطرات دردناكي است كه تكرار آن را دوست نمي‌دارند.

قراءة فی کتب العقائد، حسن بن فرحان مالكي، ص52.

تذكر!

(حسن بن فرحان مالكي در حاشيه مطلب فوق مي‌گويد:

كنت اظن المداهمه مکذوبه لا تصح حتی وجدت لها اسانيد قويه منها ما اخرجه ابن

ابی شيبه فی المصنف

در ابتدا گمان مي‌كردم حمله ناگهاني [به خانه حضرت] كذب و دروغ است و صحيح نمي‌باشد تا آن‌كه براي آن سند‌هاي قوي يافتم كه از جمله آنها اسناد موجود در كتاب المصنف ابن ابي شيبه است.)

اشعار شاعر نيل در قضيه هجوم

جناب دكتر حسيني قزويني: و يا شاعر نيل حافظ ابراهيم كه از علماي بزرگ و مورد افتخار و مباهات مصر است را مي‌بينيم كه در شعر خود مي‌گويد:

وقولة لعلي قالها عمر أكرم بسامعها أعظم بملقيها

حرقت دارك لا أقبى عليك بها إن لم تبايع وبنت المصطفى فيها

ما كان غير أبي حفص بقائلها أمام فارس عدنان وحاميها

و گفتاري كه از سوي عمر به علي [عليه السلام] صادر شد. به، چه شنونده بزرگواري! و چه گوينده مهمي!

به او گفت: اگر بيعت نكني، خانه‌ات را به آتش مي‌كشم و كسي را در آن باقي نمي‌گذارم؛ هر چند دختر پيامبر مصطفي در آن باشد.

جز ابو حفص (عمر) كسي چنين جسارتي را به شهسوار و مدافع عرب نكرده است.

 ديوان محمد حافظ إبراهيم، ج 1، ص 82 .

كلام عبد الفتاح عبد المقصود در اثبات هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها

جناب دكتر حسيني قزويني: و يا عبدالفتاح عبد المقصود در اين رابطه مي‌گويد:

هل على ألسنة الناس عقال يمنعها أن تروي قصة حطب أمر به ابن الخطاب وأحاط بدار فاطمة ففيها علي وصحبه ليكون حجة الإقناع أو عدة الإيقاع

مگر دهان مردم بسته و بر زبان‌ها بند زده شده كه داستان هيزم را بازگو نكنند؟ قصه هيزمي که زاده خطاب دستور به جمع آوري آن به درب خانه فاطمه شده بود.

آري، زاده خطاب (عمر) گرداگرد خانه را که علي و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا به اين وسيله آنان را قانع سازد يا بي محابا بر آنان بتازد!

المجموعة الکاملة الامام على بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سيد محمود طالقانى، ج 1، ص 190.

عدم توانايي حاضران در برنامه جهت تضعيف روايات طرح شده از سوي استاد

جناب دكتر حسيني قزويني: و اما راجع به رواياتي كه در برنامه قبل از كتاب‌هاي اهل سنت خوانده و سند آن را نيز تصحيح نمودم لازم است اين‌جا اعلام كنم كه حاضران در استديو و ديگر شركت‌كنندگان تلفني برنامه هيچ دليلي بر ضعف اين روايات ارائه نكرده‌اند.

ادعاي الهاشمي مبني بر قابل قبول نبودن سخن فرحان مالكي !!!

الهاشمي: اين خلاصه سخنان شما در مورد روايات اهل سنت بود و در پايان سخنانتان از برادر حسن فرحان المالكي سخن به ميان آورديد كه زماني من در همين برنامه با ايشان گفت‌وگو داشتم و ايشان به شكل كلي روايات شيعه را تأييد مي‌نمود و به نوعي با سلفي‌هاي عربستان خصومت داشت و ميان آنها نقاش و مباحثات زيادي هم درگرفته بود كه به هر حال گفتار ايشان نمي‌تواند مورد استناد باشد!!!

شعر شاعر نيل هم فقط دلالت بر تهديد مي‌كند !!! (تهديد هم كه از نظر ايشان اهميتي ندارد !!!)

اما حافظ ابراهيم هم در شعرش از «إن» استفاده نموده كه منظورش اين است اگر بيعت نكني خانه‌ات را به‌ آتش مي‌كشم، و اين دقيقاً شبيه روايت ابن ابي شيبه است كه فقط دلالت بر تهديد مي‌كند.

رد اتهام از حضرت آية الله العظمى سيستاني حفظه الله:

جناب دكتر حسيني قزويني: و اما را جع به عبارتي كه شما هر شب از طرف مركز «الأبحاث العقائدية» نقل مي‌نموديد.

تذكر!

( آقاي الهاشمي در هر فرصتي از برنامه كه مناسب مي‌ديد با جوسازي عليه شيعيان و علماي آنها از مقاله و يا كتابي سخن مي‌گفت كه از طرف مركز الأبحاث العقائديه وابسته به دفتر حضرت آية الله العظمى سيستاني حفظه الله چاپ شده و اين گونه سم‌پاشي مي‌نمود كه كتاب‌هاي علماي شيعه مملوّ از سبّ خلفاء و پيروان آنهاست و...)

 بايد اين نكته را عرض كنم: آقاي دكتر! من همين امروز به رئيس دفتر آية الله العظمى سيستاني در ايران تماس گرفته و با ايشان مطرح نمودم كه: در سايت شما بعضي از مقالات و كتاب‌هايي به اين شكل كه شما قبلاً از آن سخن گفته بوديد يافت مي‌شود، ايشان از اين نكته بسيار متأثر و ناراحت شد و تأسف خود را از اين موضوع ابراز نمود و گفت: اين اشتباهي بوده است كه از طرف مسؤول مؤسسه رخ داده، و اين‌گونه مؤسسات و كتاب‌ها و مقالاتي كه در آن يافت مي‌شود به هيچ‌وجه نمي‌تواند گوياي افكار و عقايد شخصي آية الله العظمى سيستاني باشد.

شخص آية الله العظمى سيستاني پايگاه اينترنتي مخصوصي دارند كه در آن به هيچ‌وجه نمي‌توانيد عبارتي به اين شكل و يا به هر شكل ديگر كه از آن اهانت به اهل سنت و يا صحابه برداشت شود را بيابيد. اگر شما در آن‌جا عبارتي اين‌چنين يافتيد حق داريد كه بگوييد...

آية الله العظمى سيستاني300 مؤسسه در دنيا دارند كه حتي براي مسؤل دفتر و يا فرزند ايشان نيز امكان اشراف كامل بر تمام اين مؤسسات وجود ندارد، بله اين مؤسسات به صورت عمومي مورد حمايت و پشتيباني ايشان قرار مي‌گيرد، و نمي‌توان گفت: هر آن‌چه در اين مؤسسات مي‌گذرد كاملاً مطابق و نمايان‌گر عقيده شخصي ايشان است.

الهاشمي: بسيار خوب!

جناب دكتر حسيني قزويني: اقوال و سخنان مراجع عظام تقليد مانند آية الله العظمى سيستاني و آية الله العظمى مكارم وآية الله العظمى صافي گلپايگاني و رهبر معظم انقلاب آية الله خامنه‌اي و ديگر مراجع بارز و مشهور شيعه مي‌تواند گوياي عقايد شيعه باشد.

تكرار ادعا از سوي الهاشمي عليه آية الله العظمى سيستاني با وجود ادعاء بر دفاع از هر شخص غائب در برنامه !!!

الهاشمي: راجع به [آية الله العظمي] سيستاني شما اين اطلاعات را امروز به ما داده و از طرف مدير دفتر ايشان مطلبي را نقل مي‌كنيد كه حسن نيت ايشان را ثابت مي‌كند. مثلاً: الآن من كه سايت شبكه المستقله دارم و مدير اين شركت هم هستم مي‌توانم الآن در حالي كه با شما مواجه هستم به دست اندركاران بگويم كه مثلاً: اسم اين آقا را حذف كنيد، يا فلان مقاله را از آقاي حسيني قزويني اعلام كنيد، آنها هم فوراً اين مطلب را به طور دقيق اجرا مي‌كنند.

پس قبل از پايان برنامه و يا تا فردا اسم مركز «الأبحاث العقائدية» از ليست مراكز وابسته به آية الله سيستاني حذف مي‌شود.

در سايت آية الله سيستاني اين گونه نوشته شده كه مركز «الأبحاث العقائدية» چهارمين مركز وابسته به ايشان است شما نظرتان چيست؟ آيا به نظر شما اين توجيه منطقي و قابل قبول به نظر مي‌رسد؟ اگر مركز «الأبحاث العقائدية» وابسته به ايشان نيست اعلام كنند.

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني به سخن الهاشمي

جناب دكتر حسيني قزويني: مركز «الأبحاث العقائدية» وابسته به آية الله العظمى سيستاني هست ولي آن مؤسسه مديري دارد و مدير ممكن است اشتباه كند، ولي به من وعده دادند كه اين كتاب را از سايت حذف كنند.

نكته ديگر اين‌كه شيخ العقيلي از خطباء هستند و نه از علماء.

الهاشمي: بسيار خوب.

جناب دكتر حسيني قزويني: و رئيس دفتر ايشان به من وعده دادند كه اين مقالات و كتاب‌ها را از پايگاه اينترنتي خود حذف كنند، اين آن چيزي است كه ايشان امروز به من وعده دادند.

دخالت الخزاعي در موضوع تهمت

الخزاعي: [جناب آقاي ] دكتر [حسيني] قزويني به من اجازه بدهيد تا نكته‌اي را عرض كنم.

جناب دكتر حسيني قزويني: بله.

الخزاعي: سخني از يك شيعه به شيعه

الخزاعي: من صباح الخزاعي آيا مي‌توانم من به عنوان يك شيعه با شما چند كلمه صحبت كنم؟

اثبات جناب دكتر حسيني بر شيعه نبودن الخزاعي

جناب دكتر حسيني قزويني: نه آقاي عزيز! من شما را شيعه نمي‌دانم، چون شما ديشب گفتيد: من نه شيعه‌ام نه سني.

الخزاعي: شما چه‌طور؟ شما شيعه هستيد يا سني؟!

جناب دكتر حسيني قزويني: من شيعه هستم.

الخزاعي: من هم شيعه هستم.

جناب دكتر حسيني قزويني: نه شما شيعه نيستيد.

الخزاعي: آيا اين قضيه در اختيار شماست؟

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي عزيز! سخنان شما به سخن يك شيعه هيچ شباهتي ندارد.

الخزاعي: آيا شما ولي خدا هستيد تا بتوانيد بگوييد: من شيعه هستم يا سني؟

جناب دكتر حسيني قزويني: نه. ولي شما خودتان ديشب گفتيد: من نه شيعه هستم نه سني. من مسلمانم.

تذكر!

( در اين‌جا الخزاعي شروع مي‌كند به نقص وارد نمودن به دلايل علمي مطرح شده، و مي‌گويد: از امام صادق [عليه السلام‌] هيچ روايتي كه به موضوع مورد بحث مربوط شود وجود ندارد.

همان‌گونه كه الخزاعي را شناخته‌ايد شخصي است كه وارد داستان سرايي ‌شده و با طرح مطالبي بي ربط به موضوع و بدون دارا بودن تخصص لازم براي فن مناظره فقط با سخنان خود وقت برنامه را تلف مي‌كند. و در حقيقت فلسفه شركت دادن او در برنامه با پوشش شيعي از سوي الهاشمي براي پاشيدن خاكستر در چشم‌هاست، و الاّ آيا قحط الرجال بوده كه بخواهند در موضوعي با اين حجم از اهميت و حساسيت بين شيعه و سني كه در طرف مقابل آن چند تن از متخصصان توانمند و آشناي با فن مناظره به همراه الهاشمي كه به تمام معنا زيرك و دغل در مغالطه و مقاطعه كلام و سوق دادن كلام به جايي كه مصلحت خود مي‌بيند، كسي هم‌چون الخزاعي را در اين برنامه شركت دهند؟!!)

اعتراض جناب دكتر حسيني قزويني به قطع مجدد كلام خود

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر! من هر بار كه خواستم حرفي بزنم شما سخن مرا قطع كرده‌ايد !!!

الهاشمي: قطع كلام شما براي من و خودتان سودمند است !!!

الهاشمي: آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني اگر شما تكرار برنامه را ببينيد متوجه مي‌شويد كه قطع سخنان شما، هم به سود شما و هم به سود من است!!! به اين دليل كه شما گفتيد: هيچ دليلي از اهل سنت مبني بر اين كه با تصريح ابوبكر و عمر متهم شده باشند وجود ندارد.

جناب دكتر حسيني قزويني و ذكر روايات امام صادق و سائر ائمه

جناب دكتر حسيني قزويني: به من اجازه بدهيد تا براي شما روايتي را از امام صادق عليه السلام بخوانم تا شيخ الخزاعي ادعا نكند از امام صادق عليه السلام هيچ روايتي در اين موضوع وجود ندارد.

الهاشمي بار ديگر ادعائش را عليه آية الله سيستاني تكرار مي‌كند

الهاشمي: بسيار خوب! يك لحظه! الآن شما مي‌خواهيد روايات شيعه را بخوانيد. من سكوت كرده و به شما گوش فرا مي‌دهم و بعد از تكميل سخنانتان از طريق اينترنت شما را دقيقاً با آن‌چه آية الله عبد الكريم العقيلي در مركز «الأبحاث العقائدية» كه وابسته به [آية الله العظمي] سيد سيستاني است و فقط يك كتاب نيست، بلكه هر روز كتاب‌هاي فراواني چاپ مي‌شود كه همه مي‌گويند: عمر و ابوبكر گناه‌ كارند و آن‌دو را لعن و نفرين مي‌كنند. و اين چيزي نيست كه تازگي داشته باشد كه مركز «الأبحاث العقائدية» بخواهد از اين كار بيزاري بجويد، بلكه اين رويكرد هميشگي اين مذهب است.

اعطاء يك ربع وقت به جناب دكتر حسيني قزويني به شرط عدم قطع سخنان

الهاشمي: پس آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! من ساكت شده و از برادرم شيخ صباح الخزاعي و آقاي شيخ مصطفى ابوشوارب مي‌خواهم تا به همراه من صبر و سكوت نموده و در عوض يك ربع وقت اضافه، بدون اين كه سخنانتان را قطع كنيم. شما هم روايت امام صادق [عليه السلام] و تمام روايات ديگري كه اتهام عليه سيدنا عمر و سيدنا ابوبكر را ثابت مي‌كند را بيان كنيد.

بفرماييد! و من مي‌خواهم برادران هم با من صبر كنند. ما با سكوت كامل، به سخنان شما گوش فرا مي‌دهيم. وقت از شماست.

روايات شيعه راجع به قضيه هجوم

روايت اجتماع امت و ظلم و ستم بر فاطمه و اميرالمؤمنين و امام حسين عليهم السلام

جناب دكتر حسيني قزويني: در قسمت‌هاي قبلي برنامه پيرامون موضوع شهادت حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها در كتاب‌هاي شيعه روايتي را از امام امير المؤمنين سلام الله عليه در نهج البلاغه ص 202 خواندم كه حضرت‌ در آن روايت مي‌فرمودند:

 وستنبئك ابنتك بتضافر أمتك على هضمها

به زودي دخترت تو را از اجتماع امت تو براي ظلم و ستم به او با خبر خواهد ساخت.

و اما راجع به معناى «تضافر»، شيخ حبيب الله خوئي رضوان الله تعالى عليه در كتابش منهاج البراعه جلد13، ص 14 مي‌گويد:

 معنى تضافر الأمة إشارة إلى ما صدر عنهم من كسر ضلعها وإسقاط جنينها.

معناي تضافر امت اشاره به ظلم و ستم‌هايي است كه از آن گروه در شكستن پهلو و سقط جنين آن حضرت‌ به وقوع پيوست.

اين است معناي «تضافر الأمة على هضم فاطمة»

شيخ كليني نيز همين روايت را از امام حسين سلام الله عليه در كافي جلد اول، ص 458 و محمد ابن جرير طبري در دلائل الإمامه، ص 138 و شيخ مفيد در كتاب أمالي خود ص 282 نقل نموده‌اند.

تاييد اين قضيه از کتاب‌هاي اهل سنت:

همين عبارت را يكي از علماي معاصر اهل سنت، استاد عمر رضا كحاله در كتابش أعلام النساء، جلد سوّم، ص 221 و نيز دانشمند فاضل معاصر، «مأمون غريب» اهل مصر در كتاب خود آورده‌اند.

ممانعت الهاشمي از بيان منابع اهل سنت كه اين روايت را ذكر كرده‌اند

الهاشمي: برادرم! از شما خواهش مي‌كنم، خواهش مي‌كنم. آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني هر جوري راحت هستيد حرف بزنيد، ولي از شما خواهش مي كنم درباره اهل سنت حرف نزنيد چون امر مهم و حساس و تهمت خطرناكي است.

ادعاي الهاشمي در توافق با جناب دكتر حسيني قزويني بر اين كه ادله اهل سنت از سوي شما به پايان رسيده است !!!

الهاشمي: من و شما به توافق رسيديم كه موضوع ادله اهل سنت تمام شد و ديگر در باره آن سخني نگوييم !!!

شما همه حرف‌هايتان را در اين باره زده‌ايد.

تذكر!

(الهاشمي از بيان اقوال اهل سنت كه روايات شيعه را تأييد مي‌كند ممانعت مي‌ورزد با اين گمان كه بر اين اتفاق شده است كه در باره كتاب‌هاي اهل سنت ديگر سخني نگويند. چون موضوع در اين رابطه به پايان رسيده است.

تأكيد مي‌كنيم كه فرق است بين وجود نداشتن روايتي با سند صحيح در كتاب‌هاي اهل سنت در موضوع دخالت مستقيم عمر و ابوبكر در شكسته شدن پهلوي [حضرت] زهراء سلام الله عليها و سقط جنين آن بزرگوار، و وجود نداشتن روايتي در كتاب‌هاي آنها دال بر مشاركت آن‌دو نفر در هجوم و امر به اين كار همان‌گونه كه قبلاً گفته شد.

جناب دكتر حسيني قزويني قبلاً سخنان نظام را از كتاب‌هاي اهل سنت در مشاركت عمر در سقط جنين ذكر نمودند، و نيز روايت طبري را كه تصريح بر قضيه هجوم و مشاركت ابوبكر در آن داشت را با سند صحيح ذكر نمودند؛ ولي الهاشمي سعي مي‌كند تا اين دو موضوع را با مغالطه خلط نمايد.)

دومين روايت صحيح در كتاب‌هاي شيعه كه دلالت بر شكستن پهلو و... دارد

جناب دكتر حسيني قزويني: روايت ديگري را محمد بن جرير طبري شيعي در كتاب دلائل الإمامه از امام صادق سلام الله عليه روايت نموده است.

او مي‌گويد: سبب شهادت حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها اين بوده است كه:

 أن قنفذاً مولى عمر لکزها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسناً ومرضت من ذلك مرضاً شديداً، ولم تدع أحداً ممن آذاها يدخل عليها.

قنفذ، غلام عمر به امر مولايش با غلاف شمشير ضربه‌اي بر فاطمه وارد ساخت كه از آن ضربه محسن سقط گرديد و به مرض شديدي مبتلا گرديد كه از آن پس به هيچ ‌يك از كساني كه او را مورد آزار و اذيت قرار دادند اجازه ملاقات نداد.

اين روايت از حيث سند صحيح مي‌باشد؛ چون رجال سند عبارتند از:

ـ محمد بن هارون تلعکبري: كه نجاشي در كتاب رجالش صفحه 79 او را توثيق نموده و از خداوند براي او طلب رحمت نموده است.

ـ هارون بن موسى بن احمد: كه داراي وجاهت خاصي ميان علماي ما بوده و ثقه و مورد اعتماد بوده و هيچ طعني بر او وارد نشده است. رجال نجاشي، ص 439.

ـ محمد بن همام بن سهيل: كه نجاشي او را توثيق نموده است.

ـ احمد بن محمد بن خالد برقي: كه از اصحاب اجماع و موثق مي‌باشد.

ـ احمد بن محمد بن عيسي: رئيس القميين و در اعلا مرتبه وثاقت بوده است.

ـ عبد الرحمن بن ابي نجران: نجاشي در باره او گفته است: او ثقه است.

ـ عبدالله بن سنان: به اجماع علماي شيعه او راوي ثقه است.

ـ عبدالله بن مسکان: از اصحاب اجماع و وثاقتش مورد اجماع علماي شيعه است.

ـ أبو بصير اسدي: نيز ثقه و از اصحاب اجماع مي‌باشد.

سومين روايت صحيح از امام کاظم عليه السلام:

روايت ديگري را محمد بن يحيي از عمرکي بن علي عن علي بن ابو جعفر از برادرش امام كاظم عليه السلام:

إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة.

فاطمه عليها السلام صديقه و به شهادت رسيده است.

الكافي، ج 1، ص 458.

رجال سند اين روايت به اين شرح است:

ـ محمد بن يحيى: ثقه و از شيوخ كليني است.

ـ العمرکي بن على: نجاشي او را توثيق نموده است.

ـ علي بن جعفر: شيخ طوسي او را در كتاب الفهرست خود ص 151 توثيق نموده است.

مرحوم آية الله العظمي تبريزي به اعتبار اين روايت تصريح نموده بودند:

مرحوم آية الله العظمى شيخ جواد تبريزي قدس سره در كتاب صراط النجاة خود مي‌گويد:

بسند معتبر عن الكاظم عليه السلام قال: إن فاطمة صدّيقة شهيدة

با سند معتبر از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه آن حضرت‌ فرمودند: فاطمه سلام الله عليها صديقه و به شهادت رسيده است.

صراط النجاة، جلد 3، ص 441.

اين روايت ظهور در مظلوميت و شهادت آن حضرت‌ دارد.

و نيز اين روايت را، روايت بحار، جلد 43، باب 7، شماره 11، به نقل از دلائل الإمامه طبري با سند معتبر از امام صادق عليه السلام تأييد مي‌كند كه:

وكان سبب وفاتها أن قنفذاً مولى الرجل ركزها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسناً

سبب وفات فاطمه اين بوده است كه قنفذ غلام عمر به امر مولايش با غلاف شمشير ضربه‌اي بر فاطمه وارد ساخت كه از آن ضربه محسن سقط گرديد.

سيد جعفر مرتضي عاملي سند‌هاي صحيح‌ فراواني در باره شكسته شدن پهلو و سقط جنين جمع آوري نموده است:

علامه سيد جعفر مرتضى عاملي حفظه الله تعالى در كتاب خود از امام حسن سلام الله عليه روايتي را نقل مي‌كندكه آن حضرت‌ با خطاب به مغيرة بن شعبه مي‌فرمايند:

أنت الذي ضربت فاطمة بنت رسول الله حتى أدميتها وألقت ما في بطنها.

تو آن كسي هستي كه فاطمه دختر رسول خدا را مورد ضربه قرار دادي تا اين كه او را مجروح ساختي و موجب سقط جنين او گرديدي.

الإحتجاج، طبرسي، ج 1، ص 414.

هم‌چنين روايات ديگري از امام صادق و امام جواد و امام هادي و امام عسكري عليهم السلام وارد شده است كه تمام اين روايات را علامه سيد جعفر مرتضى عاملي در كتاب مأساة الزهراء سلام الله عليها جلد دوم، از ص 40 تا150 جمع‌ آوري نموده است.

و روايات شيعه در اين رابطه فراوان و به حد استفاضه رسيده است و كثرت روايات موجب تقويت و تأييد بعضي براي بعضي ديگر ‌شده و به اين شكل مورد ظلم قرار گرفتن و به شهادت رسيدن حضرت‌ زهراء سلام الله عليها ثابت مي‌گردد. و آن‌گونه كه از آية الله العظمى مكارم شيرازي نقل نمودم ايشان نيز بر اين عقيده‌اند كه اين موضوع قضيه‌اي ثابت و قطعي است و موضوعي جديد و تازه‌اي نيست.

از زمان قديم هر ساله شيعيان به مناسبت شهادت حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها در اجتماعات خود اقامه عزاء مي‌نموده‌اند.

اين‌ها همه روايات شيعه در موضوع مورد بحث ماست.

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني از اين ادعا كه شيعه دو خليفه را در معرض اتهام قرار داده‌ است

جناب دكتر حسيني قزويني: اما اگر آقاي دكتر الهاشمي به من فرصت دهند نكته‌اي را در پاسخ به اين اتهام عرض كنم. شما به من گفتيد: من و ديگر شيعيان، ابوبكر و يا عمر بن خطاب را در معرض اتهام قرار داده‌ايم.

بسياري از علماء اهل سنت ابوبکر و عمر را مورد دشنام قرار داده‌اند !!!

جناب دكتر حسيني قزويني: آن‌چه ما مي‌گوييم از پيش خود و بدون دليل نبوده است، بلكه با استفاده از اخبار فراواني است كه از راويان اهل سنت برگرفته شده كه آنها ابوبكر و عمر و عثمان را مورد سبّ و دشنام قرار داده‌اند، و اين نكته در كتاب صحيح مسلم موجود است.

از جمله آنان السدي اسماعيل بن عبد الرحمن است:

و اين بسيار مهم است كه در صحيح مسلم، حديث 1525 در قضيه السدي إسماعيل بن عبد الرحمن بن ابي كريمه آمده است كه ذهبي در ميزان الاعتدال، جلد 1، ص 237 مي‌گويد:‌

هذا الرجل يشتم أبا بكر وعمر.

اين شخص ابوبكر و عمر را مورد دشنام قرار مي‌دهد.

اما با اين‌ وجود عجلي مي‌گوبد: او از بزرگان علماء رجال نزد اهل سنت محسوب مي‌گردد.

كوفي ثقة.

اين شخص اهل كوفه و مورد وثوق است.

كتاب معرفة الثقات، ج 1، ص227.

أحمد بن حنبل مي‌گويد:

السدي ثقة.

سدي مورد وثوق است.

ابن حبان نيز او را در ثقات خود توثيق نموده است.

از جمله آنان تليد بن سليمان محاربي است:

هم‌چنين تليد بن سليمان محاربي، ابوبكر و عمر را مورد سبّ و دشنام قرار مي‌داده است. در تهذيب الكمال، جلد 4، ص 322 مي‌گويد:

هذا الرجل كان يشتم عثمان ويشتم الصحابة.

اين شخص [تليد بن سليمان محاربي] عثمان و ديگر صحابه را مورد سبّ و دشنام قرار مي داده است.

تهذيب الكمال، ج 4، ص 322.

همان‌گونه كه در تهذيب التهذيب، جلد اول، ص 448 در باره تليد همين مطلب را آورده است اما با اين وجود مروزى از احمد نقل مي‌كند:

لم نر به بأساً.

من مشكلي در مورد او نمي‌بينم.

و بخاري مي‌گوبد:

تكلم فيه يحيى بن معين، وقال العجلي: لا بأس به.

يحيى بن معين در مورد او سخن گفته، و عجلي گفته است: او مشكلي ندارد.

از جمله آنان عبد الرزاق بن همام صنعاني صاحب كتاب المصنف است!!!

عزايزان بيننده! اين، عبد الرزاق بن همام از بزرگان راويان اهل سنت است كه ذهبي از يكي از علماء اهل سنت در باره او اين گونه مي‌گويد:

لو ارتدّ عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه !!!

حتي اگر عبد الرزاق مرتد شده و از اسلام رو گرداند ما حديثش را ترك نمي‌كنيم !!!

آن ‌وقت ذهبي در شرح حال چنين شخصي مي‌گويد:

كان يحبّ عليّاً ويبغض من قاتله.

او دوست‌دار علي [عليه السلام] بود و از قاتل او بغض داشت.

تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 364.

هم‌چنين مي‌گويد: عبد الرزاق به شخصي كه نام معاويه را بر زبان آورده مي‌گويد:

لا تقذّر مجلسنا بذکر ولد أبي سفيان!!!

مجلس ما را با اسم فرزند ابو سفيان به نجاست نكِش!!!

سير اعلام النبلاء، ج 9، ص 570.

از جمله آنان يونس بن خباب است:

و اين يونس بن خباب است كه درباره او مي‌گويند: ثقه است و ساجي در باره او مي‌گويد: او بسيار صادق بوده است. و ابن شاهين در باره او گفته است: او ثقه است. و همين شخص كسي بوده است كه عثمان را سبّ مي‌نموده است، و حاکم نيشابوري مي‌گويد:

کان هذا الرجل يشتم عثمان.

اين شخص عثمان را سبّ و دشنام مي‌داده است.

ولي با اين وجود مي‌بينيم كه علماي اهل سنت او را توثيق ‌نموده‌اند.

از جمله آنان عباد بن يعقوب رواجني است:

هم‌چنين عباد بن يعقوب رواجني، از رجال بخاري و ترمذي و ابن ماجه است، که در تهذيب التهذيب، جلد پنجم، ص95...

قطع مجدد سخنان دكتر حسيني قزويني توسط ابوشوارب با وجود وعده‌هاي قبلي !!!

ابو شوارب: آقاي دکتر [حسيني] قزويني به من اجازه بدهيد تا نكته‌اي را عرض كنم. اجازه بدهيد! آقاي دکتر [حسيني] قزويني خدا شما را حفظ كند.

ابوشوارب: سخن شما خارج از موضوع است:

تمام سخنان شما خارج از موضوع بحث ماست. شما نتوانستيد بضاعت و توانايي علمي خود در علم رجال را عرضه نماييد!!!

اگر شما از علماي علم رجال هستيد، كه ما هم فكر مي‌كنيم هستید؛ بايد به خوبي بدانيد كه اگر در مورد يك راوي، هم جرح و هم تعديلي وجود داشت، جرح مقدم بر تعديل است؛ چون چه بسا جارح از مطلبي و يا صفتي با خبر است كه معدّل [شخص تعديل كننده] از آن بي خبر بوده است، اين اوّلاً.

تذكر!

(در اين‌جا چند نكته قابل ملاحظه است:

نكته اول اين كه: از عادت‌هاي براداران اهل سنت در اين‌گونه مناظرات اين است كه القاء شبهات خارج از محلّ بحث از سوي خود را خروج از موضوع بحث نمي‌دانند، ولي پاسخ به همان شبهات را خروج از موضوع بحث مي‌نامند!!! و به زودي در پايان اين قسمت القاء شبهات متعدد از جانب همين ابوشوارب كه هيچ ربطي به موضوع ندارد را مشاهده خواهيد كرد و از سوي الهاشمي ردّي كه بر او نخواهد شد بلكه مورد تأييد نيز قرار خواهد گرفت.

نكته دوم: بسيار دوست داشتيم بدانيم مقصود و غرض ابوشوارب از اين كلامش چيست؟ چون ما هيچ ارتباطي بين تقديم جرح بر تعديل با ‌مطلبي كه جناب دكتر حسيني قزويني مطرح نمودند نمي‌بينيم. آيا مقصود ايشان اين است كه جرحي كه از اين راويان در صحاح سته نقل شد مقدم بر تعديلشان است؟ يعني: بعضي از راويان صحاح سته مخصوصاً صحيح بخاري و مسلم مورد جرح و طعن بوده و از اعتبار ساقط هستند؟

نكته سوم: با تمام قول و وعده‌هايي كه الهاشمي داده بود كه سخنان دكتر قزويني را براي 15 دقيقه نه او و نه ديگر شركت كنندكان به هيچ وجه قطع نكنند، ـ بماند كه قطع كردن سخن گوينده خلاف اصول مناظره و ادب عمومي است ـ اما با اين وجود، بار ديگر ابوشوارب کلام دکتر حسيني قزويني را قطع كرده و الهاشمي نيز هيچ ممانعتي از او نمي‌نمايد، تا به اين‌ شكل وقت جناب دكتر حسيني قزويني به پايان رسد!!! اما بعداً از جناب دکتر حسيني قزويني مي‌خواهد كه به سخنان آنها گوش فرا دهد!!!)

ابوشوارب: ثانياً: متهم نمودن بعضي از راويان حديث صحيحين به اين كه ابوبكر و عمر را مورد سبّ و شتم قرار مي‌داده‌اند سخني است كه شما ادّعا مي‌كنيد، اگر صحيح هم باشد بهانه‌اي براي اين قضيه نمي‌شود.

تذكر!

(سخنان جناب دكتر حسيني قزويني كاملاً واضح است: بعضي از راويان اهل سنت كه در سلسله رجال روايات صحاح قرار دارند خلفاء را سبّ مي‌نمود‌ه‌اند، و با اين وجود اهل سنت روايات آنها را قبول كرده و هيچ ردّي بر آنها ندارند، و در اين مناظره سخن جناب دكتر حسيني قزويني را قطع كرده و او را متهم مي‌كنند كه شما دو خليفه را درمعرض اتهام قرار داديد !!!)

ابو شوارب: ما در قضيه‌اي بحث مي‌كنيم كه هيچ ربطي به اين داستان ندارد. و داستاني كه شما در باره راويان صحاح و از کتاب‌هاي جرح و تعديل و رجال نقل مي‌كنيد هيچ ارتباطي  به بحث و نقاش مورد بحث دو هفته ما ندارد.

ادعاء بر اين كه شيعه در مناظرات خود پيرامون موضوع مي‌چرخند و در اصل موضوع وارد نمي‌شوند!!!

ابوشوارب: جناب آية الله حسيني قزويني! بايد به صراحت به شما بگويم: چيزي كه براي ما آشكار شده و من مي‌خواهم آن را با صراحت و وضوح كامل به شما عرض كنم اين است، شما دور گودال آب مي‌چرخيد و وارد آب نمي‌شويد؛ يعني: شما هم مثل عادتي كه ديگر برادران شيعه ما دارند و من در طول اين سال‌هاي طولاني كه با آنها نقاش و مباحثه داشته‌ام ديده‌ام كه فقط دور موضوع مي‌گردند و وقت تلف مي‌كنند، و هر چه ما به آراء و سخنانشان گوش مي‌دهيم هيچ حرفي به صراحت نمي‌زنند، حرفي از روي حقيقت از دهانشان خارج نمي‌شود حرفي را مستقيماً نمي‌زنند حرفي را در دايره و محدوده مشخصي نمي‌زنند؛ دائما از اين طرف و آن طرف داخل مي‌شوند و خارج مي‌شوند و هيچ دليلي ارائه نمي‌كنند.

تذكر!

(أولاً: اگر اولين شب مناظره را مورد توجه قرار دهيد مي‌بينيد كه الهاشمي كه ادعاي کشف حقيقت داستان مظلوميت حضرت‌ زهراء سلام الله عليها را داشت و مي‌خواهست بداند كه آيا آن‌چه شيعه مي‌گويد صرف يك اتهام است يا حقيقتي هم در پس آن قرار دارد؟ اما با اين وجود مي‌بينيم تنها چيزي كه دنبال آن نيستند همين است؛ و فقط تمام حرفشان اين است كه شيعه براي شكستن پهلو و سقط جنين هيچ سند صحيحي در دست ندارد و هرگز از اصل موضوع هجوم و اختلاف موجود بين حضرت‌ زهراء سلام الله عليها و خلفاء سخني به ميان نمي‌آورند!!! اما با اين حال دکتر ابوشوارب مي‌گويد: شيعه دور موضوع مي‌چرخد و به اصل موضوع نمي‌پردازد!!!

ثانياً: ابوشوارب با اين سابقه طولاني و تجربه‌اي كه در مناظرات دارد براي ما بيان نكرد آن موضوعي كه شيعه همواره دور آن مي‌چرخد و وارد آن نمي‌شود كدام است؟!!)

پاسخ ابو شوارب به روايات شيعه: امام صادق و امام کاظم شاهدان عيني نبود‌ه‌اند!!!

 ابوشوارب: شما از [امام] کاظم سلام الله عليه و [امام] صادق سلام الله عليه روايتي نقل كرديد، آيا [امام] کاظم در آن جا و روز حادثه حضور داشته‌اند؟ آيا [امام] صادق [عليه السلام] در روز حادثه حضور داشته؟

آنها كه شاهد عيني نبوده‌اند! يعني: هيچ ارتباطي بين آنها و موضوع بحث وجود ندارد، هر وقت من با شما صحبت مي‌كنم شما فوراً مي‌‌گوييد: آنها از نوادگان خانم فاطمه [سلام الله عليها] هستند و علم را به ارث برده‌اند، اين مطلب در اثبات اتهام و آن‌چه كه در اين باره مطرح است قابل استناد نيست؛ اگر من در باره جدّم با شما سخن بگويم كه عبد الناصر با او چنين و چنان كرد و او را به زندان انداخت و او را ترور كرد و...؛ آيا اين كلام از من قابل قبول است؟ من كه در زمان عبد الناصر و..و..و نبوده‌ام.

خدا خيرتون بدهد آية الله [حسيني] قزويني اگر اجازه بفرماييد...

تذكر!

(اولاً: در ابتدا كه ابوشوارب سخن جناب دكتر حسيني قزويني را قطع نمود اين نكته را بيان نمود كه دکتر قزويني از موضوع مناظره خارج شده است، الآن هم در وقتي كه متعلق به جناب دكتر حسيني قزويني است قصد پاسخ‌گويي به روايات مطرح شده از سوي ايشان را دارد!!!

ثانياً: رواياتي كه جناب دكتر حسيني قزويني طرح فرمودند در پاسخ به الخزاعي است كه ادعا نمود از امامان شيعه روايتي در شكسته شدن پهلو و سقط جنين و شرکت داشتن ابوبکر و عمر در آن وجود ندارد!!

ثالثاً: هما‌ن‌گونه كه قبلاً هم ديديم، زماني كه اهل سنت مي‌خواستند در اين مناظره وارد ادله شيعه شوند، به هر دليلي كه برايشان امكان داشته باشد خدشه مي‌نمايند و دلايل ديگر را ناديده مي‌گيرند، گويي كه اصلا از آن دلايل در مناظره يادي نشده است !!! مثلاً: آيا روايت امام حسن مجتبي عليه السلام؛ روايتي از يك شاهد عيني واقعه نيست؟! و نيز روايت جمع شدن امت درب خانه حضرت‌ كه از امام امير المؤمنين عليه السّلام‌ ذكر شد؟!)

درخواست الهاشمي از جناب دكتر حسيني قزويني جهت استماع به سخنان ديگر ميهمانان برنامه

الهاشمي: آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني آيا الآن، اجازه مي‌دهيد تا فرصت را به ديگر برادران داده تا صحبت كنند؟

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر الهاشمي! آقايان اجازه ندادند من تمام سخنان خود را مطرح كنم!!!

ابوشوارب: همه راوياني كه دکتر حسيني قزويني ذكر كردند رافضي بودند!!!

ابوشوارب: شما از علماي رجال سخن مي‌‌گوييد، و به من مي‌گوييد: اين شخص نزد اهل مذهب ثقه هستند، در حالي كه تمامي آنها رافضي هستند. برادرم! همه آنها رافضي هستند؛ همه رافضي هستند.

جناب دكتر حسيني قزويني: آيا راويان صحيح مسلم هم رافضي هستند؟!!

جناب دكتر حسيني قزويني: من از دکتر ابوشوارب يك سؤال دارم: اگر همه اين رجال كه من نام بردم روافض بودند پس تكليف کتاب صحيح مسلم شما چه مي‌شود؟

الهاشمي: برادر ابوشوارب! و برادر [جناب دكتر حسيني] قزويني به من فرصت بدهيد تا به سخنان دو برادر ديگر گوش فرا دهيم.

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر يك دقيقه! فقط يك دقيقه به من اجازه بدهيد!

الهاشمي: با يك دقيقه موافقم؛ فقط يك دقيقه.

جناب دكتر حسيني قزويني منظورخود را از ذکر راوياني كه به خلفاء دشنام مي دهند بيان مي‌سازند

جناب دكتر حسيني قزويني: اما راجع به آن قسمت از سخنان كه عرض كردم: بعضي از راويان اهل سنت به صحابه و خلفاء دشنام مي‌دهند در دفاع از اتهامي بود كه آقايان وارد نمودند كه: آقاي حسيني قزويني خليفه ابوبکر و عمر را در معرض اتهام قرار داده است؛ كه من گفتم: اگر نقل اين قضايا موجب قرار دادن دو خليفه در معرض اتهام مي‌شود، پس در رابطه با اشخاصي كه صحيح مسلم از آنها روايت نقل كرده در حالي كه آنها ابوبكر و عمر را مورد دشنام و سبّ ‌قرار داده‌‌اند چه مي‌گوييد؟ و ابن ماجه هم از اينها روايت نقل مي‌كند؛ اينها افرادي عادي نيستند. اين اولاً. و...

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني از سخن ابوشوارب كه گفت امام صادق عليه السلام در صحنه حاضر نبوده‌اند

ثانياً: دکتر ابوشوارب گفتند: امام صادق سلام الله عليه در صحنه حاضر نبوده است؛ بله، حاضر نبودند ولي امام صادق سلام الله عليه مي‌فرمايد: هر روايت و يا حديثي كه من نقل مي‌كنم از پدرم و او از پدرش و او از پدرش و او از جدش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي‌كند.

و آية الله العظمي بروجردي حدود هفتاد روايت در کتابش جامع احاديث الشيعه نقل مي‌كند مبني بر اين كه روايات امام صادق و امام باقر و حتي امام عسکري سلام الله عليهم اجمعين همه از پدرانشان با سند از علي بن ابي طالب از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مي‌باشد.

الهاشمي: بسيار خوب! آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني يك دقيقه تمام شد.

جناب دكتر حسيني قزويني: من در خدمتم.

الهاشمي: اجازه بدهيد. آيا سخنان شما تمام شد؟ سخنانتان را کامل كرديد؟

جناب دكتر حسيني قزويني: بله.

 الهاشمي از جناب دكتر حسيني قزويني سؤال مي‌كند

در پايان، من از هر يك از ميهمانان سؤالي را طرح مي‌كنم.

جناب دكتر حسيني قزويني: بله.

آيا هم‌چنان ابوبكر و عمر را گناه‌كار دانسته و مي‌گوييد: آن‌دو نفر خانه را آتش زده و پهلوي فاطمه را شكسته و جنين او را سقط نموده است؟

الهاشمي: ما در محکمه‌ و دادگاهي تاريخي و علمي هستيم؛ آيا ابوبكر و عمر بر اساس ادله‌اي كه بعد از تمام گفت‌و‌گو‌ها و مباحثي كه در قسمت‌هايي كه با مشارکت جنابعالي صورت گرفت، آيا باز هم ابوبكر و عمر را در قضيه هجوم به خانم [حضرت‌] فاطمه و آتش زدن خانه و شكستن پهلو و سقط جنين گناه‌كار مي‌دانيد؟ آيا آن‌دو نفر گناه‌كار بوده‌اند يا بي‌گناه؟

نظر نهايي شما در پايان اين همه رد و بدل شدن گفت‌و‌گو‌ها چيست؟

جناب دكتر حسيني قزويني: شما از من روايت خواستيد؛ نه اثبات جرم براي ابوبکر و عمر:

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دكتر! موضوع، موضوع گناه‌كار دانستن و ندانستن نبود. شما گفتيد: هيچ روايتي وجود ندارد و از من روايت خواستيد؛ من هم رواياتي را از منابع شيعه و سني مطرح كردم.

الهاشمي: شما از روايات چه استنباطي داريد؟ آيا آن‌دو نفر پهلو شكسته و جنين سقط نموده‌اند؟

الهاشمي: در محدوده معلوماتي كه شما كسب نموده‌ايد، و در پرتو رواياتي كه از شيعه و سني نقل نموديد، آيا اگر الآن از شما سؤال كنم كه: با علمي كه خداوند در روايات و علم رجال و روايات شيعه و سني در اين موضوع به شما عنايت فرموده است آيا ابوبكر و عمر را مرتكب جرم هجوم و سقط جنين و شكستن پهلو مي‌دانيد؟ و يا اين كه به طور كلي آنها را بي‌گناه مي‌دانيد؟

جناب دكتر حسيني قزويني: روايات بر اصل وقوع حادثه دلالت دارند:

جناب دكتر حسيني قزويني: اين روايات بر اصل وقوع حادثه دلالت دارند.

الهاشمي: آيا ابوبكر و عمر در هجوم شركت داشته‌اند؟

الهاشمي: بسيار خوب! آيا ابوبکر و عمر در هجوم شركت داشته‌اند؟

جناب دكتر حسيني قزويني: ما علم غيب نداريم:

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر ما علم غيب نداريم.

الهاشمي: نظر شخصي شما چبست؟ آيا آن‌دو نفر در اين قضيه نقش داشته‌اند يا نه؟

الهاشمي: نه. من از علم غيب سؤال نكردم.

آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! من از شما در باره علم غيب از شما سؤال نكردم؛ من مي‌دانم كه غير از خداوند كس ديگري علم غيب ندارد؛ ولي من در باره اين موضوع از شما سؤال نكردم.

ولي شما تا الآن روايات شيعه و سني را در اين باره ذكر كرديد؛ حالا در پايان مي‌خواهيم نظر شخصي شما را بدانيم، آيا ابوبكر و عمر در اين عمليات مجرم بوده‌اند يا نه؟

جناب دكتر حسيني قزويني: مفاد روايات شيعه و سني دلالت بر شركت ابوبکر و عمر و عده‌اي از صحابه در اصل هجوم داشته ولي ما نمي‌دانيم آيا مباشر در جرم بوده‌اند يانه؟

جناب دكتر حسيني قزويني: مفاد روايات شيعه و سني بر اين نكته دلالت دارند كه ابوبكر و عمر و عدّه‌اي از صحابه، و نه تنها ابوبكر و عمر، بلكه عده‌اي از صحابه به سوي خانه فاطمه آمده و تهديد به احراق نموده‌اند؛ ولي اين‌كه آيا شكسته شدن پهلو به دست عمر بن خطاب يا قنفذ صورت گرفته است بحث ديگري است؛ ولي رواياتي را كه از امام صادق سلام الله عليه نقل كردم مي‌گويد: نهايتاً قنفذ، غلام عمر اين كار را كرده است؛ و اين قضايا در روايات ثابت شده است.

الهاشمي مي‌خواهد تا جناب دكتر حسيني قزويني نظرش را تغيير دهد:

الهاشمي: يك لحظه! آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني؛ با توجه به اين كه جويني اسم عمر را در حديثي كه به موضوع اشاره كرده بيان ننموده است و اين روايت هم از پيامبر اكرم و قبل از وقوع واقعه بوده و شما هم بيان كرديد: [حضرت‌ امام] جعفر صادق اسم عمر را در روايتش ذكر نكرده است؛ آيا با اين وجود باز هم شما عمر را مرتكب جرم مي‌دانيد؟

تذكر!

(چند نكته بسيار مهم در اين مناظره وجود دارد:

دکتر الهاشمي مي‌‌خواهد تا جناب دكتر حسيني قزويني را زير فشار قرار داده تا شايد بتواند به يكي از دو منظوري كه مدّ نظر دارد دست يابد:

الف) يا بايد جناب دكتر حسيني قزويني از اصل و اساس،  منکر شرکت داشتن ابوبکر و عمر در قضيه هجوم شود، كه در اين صورت الهاشمي به هدفي كه مورد نظر داشته رسيده است، ولي زيركي و هوشياري جناب دكتر حسيني قزويني حفظه الله مانع از نائل شدن الهاشمي به اين هدف گرديد.

ب) و يا اين كه جناب دكتر حسيني قزويني بايد بر اساس دلائل موجود،‌ صراحتاً مشارکت آن‌دو نفر را در شكستن پهلو و سقط جنين اعلام بدارد كه در اين صورت نيز آنها اين سخن را در معرض نقد قرار داده و چه بسا بگويند: شما دليلي از اهل سنت مبني بر شرکت مستقيم آن‌دو نفر در هجوم ذكر نكرديد؛ كه اين هدف هم از سوي الهاشمي به نتيجه نرسيد.

و در اين جا هر ناظر منصفي مي‌تواند از اين مناظره نتيجه بگيرد كه مراد و منظور از تشكيل اين مناظره تبرئه ابوبکر و عمر به هر شكل ممكن است و نه کشف حقيقت و واقعيت.

و در بسياري از موارد شاهد بوديم كه الهاشمي در سخنان خود مغالطه مي‌كند؛ به عنوان مثال سؤال مي‌كند آيا ابوبكر و عمر مرتكب هجوم شده‌اند و مستقيماً در شكستن پهلو و سقط جنين نقش داشته‌اند يا نه؟ و هر چه‌قدر جناب دكتر حسيني قزويني سعي مي‌كند تا پاسخ را با تفصيلات و شقوقي كه دارد بيان نمايد الهاشمي از اين كار جلوگيري كرده و هم‌چنان بر خواسته خود اصرار مي‌ورزد.

و جناب دكتر حسيني قزويني با بيان سنجيده‌ و حساب شده‌اي تصريح واضحي به ارتكاب جرم آن‌دو نفر ننموده و نظر شخصي خود را براي حفظ وحدت بين شيعه و سنّي بيان نمي‌نمايد؛ و به همين قدر اكتفا مي‌نمايد كه: مفاد روايات بر اين مطلب دلالت دارد ولي مي‌بينيم كه الهاشمي بعد از سه دقيقه شروع كرده و اين جمله را تكرار مي‌كند كه: عقيده آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني بر اين است كه ابوبکر و عمر و عده‌اي از صحابه مرتكب هجوم شده‌اند با اين‌ كه جناب استاد فرمودند: مفاد و مدلول روايات اين گونه مي‌گويد؛ و به نظر شخصي خود در اين مسأله هيچ اشاره‌اي نمي‌كند.

و همان‌گونه كه قبلاً در اين قسمت و قسمت‌هاي ديگر بيان داشتيم براي الهاشمي اصل موضوع هجوم و كشف حقايق پيرامون آن اهميتي نداشته، بلكه فقط در صدد تبرئه ابوبکر و عمر از مسؤوليت شكستن پهلو و سقط جنين است.

لازم است در اين جا به نكته مهم ديگري نيز اشاره كنيم و آن اين كه اگر هر مقدار از وقوع جنايت اعم از شكستن پهلو و سقط جنين براي اهل سنت ثابت شود، و دخالت مستقيم ابوبكر و عمر هم ثابت نشود با اين حال ابوبكر و عمر مجرم خواهند بود؛ چون اين ابوبکر است كه امر به هجوم داده و عمر بوده كه آن را اجرا نموده است؛ مطلبي كه در روايت ندامت و پشيماني ابوبکر از گشودن خانه حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها و روايت ابن ابي شيبه و غيره ثابت گرديد...

پس اگر قضيه شكسته شدن پهلو و سقط جنين آن حضرت‌ براي اهل سنت قابل اثبات نيست، اصل هجوم به خانه حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها با روايات صحيحه منابع اهل سنت قابل اثبات است، و ما روايات شكسته شدن پهلو و سقط جنين را از طُرُق اهل بيت عليهم السلام به آن اضافه مي‌كنيم چون از طريق اهل بيت روايات صحيحه‌ و متواتري در اين باره وجود دارد.)

جناب دكتر حسيني قزويني: من حكم به ارتكاب جرم نمي‌كنم ولي مي‌گويم روايات بر وقوع جنايت دلالت مي‌كند:

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر! موضوع مربوط به ارتكاب و غير ارتكاب نمي‌شود و من هم قاضي و در صدد صدور حكم نيستم.

الهاشمي: شما الآن گفتيد.

جناب دكتر حسيني قزويني: من گفتم: روايات اين چنين دلالتي دارند.

الهاشمي: آيا ابوبكر و عمر پهلو را شكستند و جنين را سقط نمودند؟ يا نه؟ من فقط همين را مي‌خواهم بدانم !!!

الهاشمي: شيخ ما! [منظورش جناب دكتر حسيني قزويني است] خدا خيرتان دهد، خدا شما را حفظ كند.

من ديگر خسته شدم! تا امروز هشت روز است كه ما مشغول مناقشه و مباحثه هستيم؛ آيا به هر حال پهلو شكسته و جنين سقط شده است يا نه؟ و آيا ابوبکر و عمر مرتكب اين جنايت شده‌اند يا نه؟

جناب دكتر حسيني قزويني: ما مجتهد هستيم و بر اساس روايات اجتهاد مي‌كنيم و علم غيب هم نداريم

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر! ما مجتهديم و بر اساس روايات اجتهاد مي‌كنيم؛ و علم غيب هم نداريم؛ و مجتهد هم، گاهي حكم خطا و گاهي حكم صحيح مي‌دهد.

الهاشمي: من نظر نهائي شما را مي‌خواهم:

الهاشمي: به خدا قسم من از علم غيب سؤال نكردم؛ من فقط از اجتهاد خود شما سؤال مي‌كنم.

و مي‌دانم كه ممكن است شما در اجتهادتان گاهي به صواب و گاهي به خطاء حكم كنيد. من اجتهاد خود شما را از اين روايات مي‌خواهم؛ شما در آخر چه مي‌گوييد؟

به اعتقاد من بيان امور زشت و شنيع براي خلفاء جايز نيست:

جناب دكتر حسيني قزويني: به اجتهاد من از روايات و با توجه به آن‌چه كه من به آن رسيد‌ه‌ام اين است كه جايز نيست بالاي منبر‌ها به بيان امور زشت و شنيع و بي ادبي به ابوبکر و عمر پرداخته شود. اين نظر و عقيده من است.

تذكر!

(بيان اين سخن از سوي جناب دكتر حسيني قزويني بيان مي‌كند كه ايشان براي حفظ وحدت و جلو‌گيري از ايجاد شكاف و اختلاف بين امت نمي‌خواهند نظر شخصي خود را بي پرده بيان نمايند. ولي الهاشمي هم‌چنان بر خواسته خود اصرار مي‌ورزد. و در اين دقايق از مناظره به خوبي آشكار مي‌‌شود: چه كسي در پي فتنه انگيزي است و چه كسي به دنبال بيان حقايق است؟ بدون آن‌كه وحدت جامعه اسلامي از بين برود.

و الهاشمي را مي‌بينيم كه هم‌چنان در حال تكرار سؤال خود و جناب دكتر حسيني قزويني تكرار پاسخ خود!!!)

شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها ثابت شده است و نمي‌دانيم چه كسي به صورت مستقيم در قتل شركت داشته است؟

جناب دكتر حسيني قزويني: اما در رابطه با قضيه شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها ما بر اين اعتقاديم كه آن حضرت به شهادت رسيده است؛ امّا سبب شهادت چه بوده است نمي‌دانيم. روايات هم بعضي اين‌چنين و بعضي آن‌چنان مي‌گويند.

تذكر!

(هم‌چنان الهاشمي به دنبال خواسته خود، تا شايد بتواند بر جناب دكتر حسيني قزويني ظفر يافته و از او اعترافي بگيرد و از آن به بعد به آن استناد نمايند. در حالي كه ايشان قائل به تفصيل در مسأله هستند.)

نظر تفصيلي استاد: اصل هجوم و تهديد به آتش زدن خانه نزد شيعه و سني ثابت و قطعي است. و شكستن پهلو و سقط جنين نزد شيعه ثابت است، و نزد اهل سنت هم اگر روايت جويني را بپذيرد ثابت است و ما نمي‌دانيم مباشر در قتل چه كسي بوده است؟

الهاشمي: بسيار خوب؛ پس ابوبكر و عمر در اين موضوع مجرم هستند؟

تذكر!

(مي‌بينيد كه الهاشمي سخن خود را تغير داده و به جاي عبارت شكستن پهلو و سقط جنين واژه «اين موضوع» را به كار برد؛ منظور او از اين کلمه چيست؟ آيا منظورش آن‌گونه كه بعضي فكر مي‌كنند هجوم است؟ كه انکار آن مستلزم رفع تهمت به ابوبکر و عمر به طور کلي باشد؟ يا اين‌كه منظورش آن‌گونه كه از ظاهر آن بر‌مي‌آيد شكستن پهلو و سقط جنين است؟ چون سخن در باره شكستن پهلو و سقط جنين بود؟ و جناب دكتر حسيني قزويني به معناي دوم اشاره نمود و از آن پاسخ داد.)

الهاشمي: براي آخرين بار سؤال مي‌كنم: آيا ابوبکر و عمر مجرم هستند يا نه؟

الهاشمي: پس شما به طور خلاصه بر اين نظر هستيد.

من يك بار ديگر سؤال خود را تكرار مي‌كنم؛ ما از صحبت شما اين‌گونه مي‌فهميم كه ارکان اصلي جنايت را ثابت مي‌دانيد. در رواياتي كه شما از کتاب‌هاي شيعه خوانديد: ابوبكر حكم كرده و عمر را براي انجام اين كار فرستاده و عمر هم اجرا نموده است.

شما در اجتهادتان از رواياتي كه عرضه نموديد، آيا هم‌چنان بر اصل موضوع تأکيد مي‌كنيد يا نه؟ چون شما گفتيد: عمر تهديد نموده است و ابوبكر هم همان كسي بوده است كه او را براي انجام اين كار فرستاده بوده و بعد‌ها هم از اين كار خود نادم و پشيمان گرديده است.

 آيا ما از سخنانتان درست برداشت نموديم كه: شما بر اين اعتقاد هستيد كه اين‌دو نفر در جنايت شرکت داشته‌اند؟

تذكر!

(همان‌گونه كه ملاحظه مي‌كنيد و قبلاً هم گفته ‌بوديم: تمام سعي و تلاش الهاشمي بر اين است كه از جناب دكتر حسيني قزويني اين جمله را به صورت مطلق بشنود كه يا ابوبكر و عمر در هجوم شركت داشته‌اند يا نداشته‌اند؛ يعني: مطلبي كه به هر شكل، خلاف نظر جناب استاد است.)

جناب دكتر حسيني قزويني: اعتقاد ما در مورد ابوبکر و عمر همان عقيده خانم فاطمه زهراء سلام الله عليها در رابطه با آن‌دو نفر است و اين عقيده در دو كتاب صحيح بخاري و مسلم موجود است. «هي غضبت عليهما»

جناب دكتر حسيني قزويني: نظر و حکم نهايي ما كه اعتقاد اکثريت شيعه هم بر اين است ـ و يكي از مراجع عظام هم بر اين مطلب تصريح نمودند ـ همان اعتقاد حضرت فاطمه سلام الله عليها مي‌باشد كه در صحيح مسلم و بخاري هم آمده است و آن اين كه حضرت از ابوبكر غضبناك گرديد و به همين حال باقي ماند تا از دنيا رفت و اين مطلبي است كه در صحيح بخاري و مسلم هم آمده است.

الهاشمي: آقاي حسيني قزويني اين افتراء است:

الهاشمي: آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! آقاي قزويني!... شما را به خدا قسم! مسلم و بخاري را رها كنيد! آنها نگفته‌اند كه فاطمه كشته شده است و پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده است.

هم شما و هم بينندگان و هم مراجع عظام تقليد اين را مي‌دانند. آيا شرعاً جايز است شما چنين حرفي بزنيد؟

آيا امام علي [عليه السلام] آفريده شد كه ما قسمتي از يك كلام را به قسمتي ديگر از آن پيوند بزنيم؟

تذكر!

(جناب دكتر حسيني قزويني نفرمودند كه شكستن پهلو و سقط جنين در كتاب بخاري و مسلم آمده است، بلكه فرمودند: موضع و عقيده حضرت زهراء سلام الله راجع به آن‌دو نفر كه در صحيح مسلم و بخاري نيز آمده اين‌گونه است، و ما نيز در اين موضوع به ايشان اقتدا مي‌كنيم. حال معلوم شد چه كسي بعضي از كلام را به بعض آن مي‌آميزد و به خورد مردم مي‌دهد جناب دكتر حسيني قزويني يا الهاشمي؟ و ما به متن بخاري و مسلم كه قبلاً نيز آن را ذكر كرده‌ايم اشاره مي‌كنيم:

فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أبا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.

فاطمه دختر رسول خدا صلّي الله عليه [وآله] وسلم غضب‌ناك گرديد و از ابوبكر روي گرداند و تا پايان عمر به همين شكل باقي ماند.

 صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، كتاب أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ الحديث رقم 2926 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَكْرٍ فِى ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌ لَيْلاً، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أبا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا، وَكَانَ لِعَلِي مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌ وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِى بَكْرٍ وَمُبَايَعَتَهُ، وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ.

فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر با او سخنى نگفت. و بعد از پيامبر اكرم شش ماه بيشتر زندگي نكرد. وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش شبانه او را دفن كرد و ابوبكر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند. تا فاطمه زنده بود، علي [عليه السلام] در ميان مردم احترام داشت؛ اما وقتي فاطمه از دنيا رفت، مردم از او روي گرداندند و اين جا بود كه خواستند علي با ابوبكر مصالحه و بيعت كند. علي [عليه السلام] در اين شش ماه كه فاطمه زنده بود، با ابوبكر بيعت نكرد.

صحيح البخاري، ج 4، ص 1549 كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، الحديث رقم 3998

فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.

فاطمه از ابوبكر روي گرداند و تا پايان عمر با او سخن نگفت.

 صحيح البخاري، ج 6، ص 2474 ـ كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ الحديث رقم 6346 .

فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك قال فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد رسول الله صلى الله عليه و سلم ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي بن أبي طالب ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها علي وكان لعلي من الناس وجهة حياة فاطمة فلما توفيت استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر.

فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر با او سخنى نگفت. و بعد از پيامبر اكرم شش ماه بيشتر زندگي نكرد. وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش شبانه او را دفن كرد و ابوبكر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند. تا فاطمه زنده بود، علي [عليه السلام] در ميان مردم احترام داشت؛ اما وقتي فاطمه از دنيا رفت، مردم از علي روي گرداندند و اين جا بود كه خواستند علي با ابوبكر مصالحه و بيعت كند. علي [عليه السلام] در اين شش ماه كه فاطمه زنده بود، با ابوبكر بيعت نكرد.

صحيح مسلم , ج 5 , ص 154 طبعة دار الفكر بيروت ـ كتاب الجهاد والسير باب قول النبي (ص) لا نورث ماتركنا فهو صدقة

الهاشمي: پاسخ شما راجع به لعن ابوبکر و عمر كه هر سال صورت مي‌گيرد چيست؟ آيا شما هم همين نظر را داريد؟

الهاشمي: پاسخ شما راجع به لعن ابوبکر و عمركه هر سال صورت مي‌گيرد چيست؟ چون آن‌دو نفر خانم فاطمه را به قتل رسانده‌اند؛ آيا نظر شما هم با استفاده از روايات همين است؟

السيد القزويني: من مي‌گويم سب و ناسزا جائز نيست:

جناب دكتر حسيني قزويني: نه من چنين نظري ندارم.

الهاشمي: پس آن‌دو نفر در شكستن پهلو شرکت نداشته‌اند؟

السيد القزويني: عقيده من اين است كه دشنام و ناسزا گفتن جائز نيست.

الهاشمي: والله من چنين سؤالي از شما نكردم.

الهاشمي: آيا ابو بكر و عمر و عده‌اي از صحابه در هجوم شركت داشتند؟

من سؤالم را تكرار مي‌كنم: شما براي ما رواياتي را بيان نموديد؛ رواياتي از ابن ابي شيبه؛ و رواياتي از شيعه كه اشعارش را هم براي ماخوانديد كه عمر بن خطاب و غير او كساني بودند كه دستور هجوم را اجرا نمودند و ابوبكر هم از اين كه خانه [حضرت‌] فاطمه [سلام الله عليها] را گشوده است اظهار ندامت و پشيماني نموده است. و نيز براي ما گفتيد: كه آن‌دو نفر به تنهايي مرتكب اين جنايت نشدند بلكه جمعي از صحابه نيز با آنها همكاري داشتند؛ بنا بر اين آيا مي‌توانم از سخن شما چنين برداشتي داشته باشم كه شما گفتيد: عمر و ابوبكر و جمعي از صحابه در هجوم بر خانم فاطمه شركت داشتند حال يا با صدور دستور و يا با عملي كردن دستور؟

تذكر!

(به اصرار و پافشاري و تكرار الهاشمي در سؤال خود به شكل مشكوك توجه داشته باشيد كه در صدد است تا به هر شكلي شده از جناب دكتر حسيني قزويني يك كلمه كه دلخواه خود اوست به دست آورده و از آن در بر انگيختن فتنه عليه جامعه اسلامي استفاده نمايد!)

جناب دكتر حسيني قزويني: روايات به حد استفاضه نزد شيعه و سني بر مشارکت ابوبکر و عمر و جمعي از صحابه در اصل هجوم دلالت دارد:

جناب دكتر حسيني قزويني: بله، روايات متعددي از شيعه و سني كه به حد استفاضه رسيده است بر اين‌ نكته دلالت دارد كه ابوبكر و عمر قنفذ را براي آوردن امير المؤمنين عليه السّلام‌ با زور و خشونت به مسجد ارسال نموده‌اند. و هجوم به خانه حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها نيز در همين راستا اتفاق افتاده است...

ممانعت الهاشمي از کامل شدن سخنان جناب دكتر حسيني قزويني و آخرين سخن الهاشمي با ايشان:

الهاشمي: آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! بسيار خوب! خداوند به شما جزاي خير دهد ما آخر توانستيم جوابي از شما بگيريم و شكر خدايي كه من و شما را خشنود ساخت، شما خود مي‌دانيد كه امر صعب و مشكل و حساسي است و شبكه‌ا‌ي در عالم يافت نمي‌شود كه به اين‌گونه بحث‌‌ها با اين آزادي و حريّت بپردازد؛ اين را هم من مي‌دانم و هم شما مي‌دانيد.

تذكر!

(ملاحظه مي‌كنيد كه سخن جناب دكتر حسيني قزويني همان سخن قبلي ايشان است، و با اين‌كه الهاشمي مي‌گويد: ما در آخر به جوابي از شما رسيديم ولي چنين چيزي حاصل نگرديد، و سخن را به آخر رسانيد چون ديد كه نمي‌تواند با تمام تكراري كه از سؤال خود داشت به نتيجه مورد نظر خود برسد. اگر چه تكرار سؤال او سبب توجه و تفهيم بيشتر مردم نسبت به اين نكته شد كه ابوبکر و عمر و عده‌اي از صحابه در هجوم به خانه حضرت‌ زهراء سلام الله عليها شركت داشتند و همين كار او در تغيير نظر مردم کفايت مي‌كند.

در اين‌جا بار ديگر به خلاصه نظر جناب دكتر حسيني قزويني اشاره مي‌كنيم:

روايات صحيحه‌اي نزد شيعه و سني وجود دارد كه بر اين نكته دلالت دارد كه ابوبكر عده‌اي از صحابه را به سوي خانه حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها اعزام نمود كه از جمله آنها عمر بود.

و روايات صحيحه‌اي نزد شيعه و سني وجود دارد كه دلالت بر اين دارد كه گروهي از صحابه، خانه حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها را گشودند.

و اگر روايت جويني نزد اهل سنت ثابت باشد شكستن پهلو و سقط جنين نيز به دست آن گروه از صحابه كه در هجوم شركت داشته‌اند اتفاق افتاده است بدون اين كه اسم شخصي كه به صورت مباشر در اين كار شركت داشته باشد تعيين شده باشد.

و روايات صحيحه و متواتري نزد شيعه وجود دارد كه دلالت بر وقوع شكستن پهلو و سقط جنين دارد، كه در بعضي از آنها عمر را عامل شكستن پهلو، و در بعضي از آنها قنفذ يا مغيره را به دستور عمر عامل اين كار دانسته‌اند.

اين خلاصه‌اي از مطالبي بود كه جناب دكتر حسيني قزويني در اين مناظره بدون هيچ كم و زيادي مطرح نموده است.)

الهاشمي: به هيچ وجه! وقت متعلق به الخزاعي است

الهاشمي: به هيچ وجه! اكنون وقت برادر صباح الخزاعي است.

الخزاعي: هر جور شما صلاح بدانيد.

الهاشمي: بله.

ابوشوارب: ما امروز بيش از أيوب صبر نموديم!!!

ابوشوارب: ما امروز بيش از ايوب، صبر پيشه كرديم!!!

الهاشمي: نتيجه گفت‌وگو با جناب دكتر حسيني قزويني بسيار خوب بود

الهاشمي: به هر حال نتيجه بسيار خوب بود.

1- شناخت نظر شخصي جناب دكتر حسيني قزويني:

اولاً: اين كه ما به نظر شخصي آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني پي برديم.

2- کتاب‌ اشتباهي كه توسط مركز الابحاث العقائدية منتشر شده را شناختيم:

ثانياً: ما از ايشان شنيديم كه كتابي به اشتباه از مركز «الأبحاث العقائدية» منتشر شده كه بايد حذف شود.

ابو شوارب: صحيح است.

اين كار اهميت اطلاع رساني را مشخص مي‌كند:

الهاشمي: قابل توجه كساني كه به اهميت اطلاع رساني پي نبرده‌اند؛ كساني كه گمان مي‌برند اطلاع رساني در زندگي، امري جانبي است؛ الآن ما توانستيم دليل ديگري در اين زمينه ارائه كنيم، چون ما از شخصي موثق، موثق در نقل اين خبر از [دفتر حضرت آية الله العظمي] آقاي سيستاني يعني از برادر [جناب دكتر حسيني] قزويني شنيديم كه اين کتاب باطل است.

ابو شوارب: هه هه هه هه.

الهاشمي: ان شاءالله اين گفت‌و‌گو گام به گام و تدريجي است، و اين گام‌ را كوچك نشماريد، و ان شاء الله همه ما به نتايج بعد از اين مناظره اميدواريم، و به خواست خدا نتيجه بزرگي خواهد بود.

تذكر!

(همان‌گونه كه شاهد بوديد اين همه اصرار و پافشاري دكتر الهاشمي در شنيدن مطلب مورد نظر خود از زبان جناب دكتر حسيني قزويني مضحك و خنده‌آور بود، زيرا:

أولاً: موفق نشد تا به هدف و مقصود مورد نظر خود كه آن را در لابلاي سخنان جناب دكتر حسيني قزويني جست‌و‌جو مي‌نمود دست يابد؛ چون اگر او حتي يك نقطه از کلام ايشان را براي اهل سنت مفيد مي‌دانست آن را در بوق و كرنا كرده و به همين اكتفا نمي‌كرد كه: ما نظر شخصي ايشان را به دست آورديم.

ثانياً: براي اين شبكه امکان داشت تا با يك تماس تلفني با دفتر حضرت آية الله العظمي سيستاني و صحبت با مسؤول دفتر ايشان، بگويند: اين کتاب اشتباه است و باعث برانگيختن ناراحتي اهل سنت مي‌گردد، تا آنها دستور به حذف آن از سايت اينترنتي خود دهند؛ و كاري به اين سادگي نيازي به اين همه هياهو و جنجال در يك شبكه جهاني نداشت؛ تا الهاشمي آن را از نتايج بسيار مهم اين مناظره و از فوايد اطلاع رساني بشمارد !!!)

سخن الخزاعي

ابتداي سخن

الخزاعي: بسم الله الرحمن الرحيم السلام عليکم ورحمة الله وبرکاته

الهاشمي: وعليک السلام ورحمة الله وبرکاته

الخزاعي: من در حقيقت به عنوان يك شهروند عراقي شيعه معاصر به بحث  و بررسي مي‌پردازم؛ و من نه آية الله هستم و نه فقيه در دين. و آنها ترسي هم از خدا ندارند !!!

من شيعه هستم و باورم نمي‌شد روزي بيايد كه من از عمر دفاع كنم

من از روزي كه تولد يافتم شيعه بوده‌ام؛ ضريح‌ها را زيارت نموده‌ام و براي [امام] حسين سينه زده‌ام؛ و همه كاري انجام داده‌ام.

ولي هيچ‌گاه به ذهن من هم خطور نمي‌كرد كه روزي اين جا بيايم تا از عمر و عثمان دفاع كنم.

الهاشمي: عمر و ابوبكر، نه عمر و عثمان.

الخزاعي: ببخشيد! عمر و ابوبكر رضي الله تعالي عنهم.

من شيعه هستم و آية الله قزويني به من مي‌گويد: تو شيعه نيستي؛ چرا كه من گفتم: من شيعه نيستم!!!

الخزاعي: من يك شهروند شيعه معاصر هستم.

آية الله [حسيني] قزويني به من ‌گفتند: تو شيعه نيستي. چه كسي به ايشان چنين حقي داده من نمي‌دانم؟ چون من از خودم سؤال كردم: آيا من شيعه نيستم؟ و آيا اين عيب است كه من بگويم: من نه شيعه‌ام و نه سني؟!!

اگر خداوند به من واجب نموده بود تا يكي از دو مذهب شيعه و سني را انتخاب كنم حتماً يكي را انتخاب مي‌كردم.

الخزاعي: من يك مسلمانم؛ أشهد أن لا اله إلا الله وأن محمداً رسول الله. آيه‌اي از قرآن است كه مي‌فرمايد: «يا ايها الناس انا خلقناکم شعوبا وقبائل» حال سني و شيعه من يكي از اينها هستم.

اين اولاً.

تذكر!

(مي‌بينيد كه از ابتداي سخن نمي‌داند چه بگويد: يك بار مي‌گويد: من شيعه هستم، و بار ديگر مي‌گويد: من شيعه نيستم. و بار ديگر مي‌گويد: اين دو فرقي نمي‌كند، به هر حال من يكي از اين‌دو هستم.

يك‌بار مي‌گويد: آية الله قزويني به من گفته است: تو شيعه نيستي؛ و يك‌بار مي‌گويد: من قبلاً هم گفتم: من شيعه نيستم.)

همه مراجع شيعه ايراني هستند !!!

الخزاعي: در خلال اين گفت‌وگوي طولاني [جناب دكتر حسيني] قزويني، مراجع از قرن چهارم تا الآن را نام برد؛ عراقي‌ها تمام شده‌اند؛ يعني: اي شيعيان عالم! اي جمعيت انبوه شيعه دنيا! اي برادران فرهيخته و فرهنگي و اي انسان‌هاي عادي و معمولي همه خوب بفهميد!

مکارم شيرازي، سيستاني، خميني، خوئي، بروجردي، طباطبائي، حائري، قزويني، مجلسي، کاشاني، يعني: آيا اين حق من به عنوان يك عراقي نيست كه سؤال كنم: آيا هيچ مرجع عربي وجود ندارد؟

مرجع عراقي اين حادثه را ذكر مي‌كند...

من يك علامت سؤال بزرگ در برابر تاريخ مي‌گذارم، يعني: آيا من بايد همه چيزم را از فارس‌ها بگيرم؟

تا صف عربي دچار انشقاق و افتراق گردد؟ عربي كه پرچم اسلام را به دوش كشيده است؟

من قبيله‌گرا و طائفه‌گرا نيستم. من شوفيني [منظور او از اين كلمه مشخص نيست] نيستم. و من قوم‌گرا نيستم، ولي حالا اين‌گونه شده است؟

آيا هيچ مرجع عربي هست؟

نه هيچ مرجع عربي نيست.

تذكر!

(در اين‌جا چند نكته مطرح است:

چرا براي الخزاعي كه بين شيعه و سني بودن فرقي قائل نمي‌شد حال اين‌گونه فارس و عرب برايش اهميت پيدا نموده است؟ فرض كنيم كه تمام مراجع از فارس هستند؛ آيا آنها مسلمان نيستند؟

آيا ميان علماي اهل سنت و أئمه مذاهب اربعه اهل سنت و صاحبان صحاح غير عرب وجود ندارد؟! آيا در پيشگاه خداوند فرقي بين عرب و غير عرب وجود دارد و بر ما واجب نموده تا يكي از اين‌دو را انتخاب كنيم؟!!

منظور او از عرب كيست؟ آيا مقصودش كسي است كه اصل او از سرزمين‌هاي عربي است؟ علماي سادات ما (كه نزد اهل سنت از آنان به اشراف تعبير مي‌شود) همه از سرزمين عرب هستند؛ چون ريشه آنها از شجره نبويه و عترت علويه است.

و يا مقصود او كسي است كه به زبان عربي سخن بگويد؟ كه در اين فرض اکثر كساني را كه او ياد كرد به زبان عربي سخن مي‌گفته‌اند، ضمن اين‌كه بعضي از كساني كه الخزاعي ازآنها نام برد اصليت عراقي داشته‌اند، هم اصليتشان عراقي و هم زبانشان عربي است؛ مانند: آية الله حائري؛ و بسياري از مراجع هم از عراق بوده‌اند؛ و از سادات هم بوده و به عربي هم سخن مي‌گفته‌اند، مانند: آية الله العظمي کاشف الغطاء.

الخزاعي مي‌خواهد چيز ديگري بگويد، او مي‌خواهد بگويد: اختلاف شيعه و سني اختلافي سياسي است و آنها مي‌خواهند تا بر ديگران سيطره و تسلط يابند، در حالي كه اين سخن هم صحيح نيست، چرا كه اختلاف مذهبي است و از روز طلوع فجر تاريخ اسلام آغاز شده است، و شاهد بر اين مدعا هم تمام مصادر تاريخي است.)

جنگ طائفه‌اي در عراق جنگ سياسي است

الخزاعي: جنگ طائفه‌اي و مذهبي؛ بينندگان عزيز! من مي‌خواهم بعد از اين مصيبتي كه در زمان حاضر در عراق اتفاق افتاده است بر اين نكته تأكيد نمايم، مصيبتي كه بر سر اهل و خانواده‌ام آمده است؛ و اگر به توافق برسيم كه اکثريت مردم عراق شيعه هستند، يعني: اکثريت غالب در عراق، اما آن ‌چيزي كه آنها را از پاي درآورده است كشتار‌هاي در بصره و ديوانيه و ناصريه و به طور كلي جنوب عراق است. در بغداد و شهر الثوره نظري بياندازيد.

اين كشت و كشتار‌ها به دست چه كسي اتفاق مي‌افتد؟

يعني: حتى در جنگ عراق و ايران، ارتش عراق را چه كساني تشكيل مي‌دادند؟ از همين شيعه بيچاره‌‌اي كه زير پرچم عراقي‌ها كشته مي شدند؛ نه كمتر و نه بيشتر.

ولي در حقيقت نزاع و درگيري طائفه‌اي است، در زمان حاضر آشكار و علني نمودن اين‌گونه اختلافات در سايت‌هاي اينترنتي و در حسينيه‌ها از اهداف مهم آمريکا در منطقه عربي عموماً و در عراق خصوصاٌ مي‌باشد.

و اين وضعيت با ماجرا جوئي‌ها و كار‌هاي سياسي ايراني‌ها در منطقه سازگار است.

اين دين نيست، اين خدمت به فاطمه سلام الله عليها نيست، و خدمت به علي بن ابي طالب کرّم الله وجهه نيست!!! و رضي الله تعالي عنه!!! وعليه السلام نيست، اين امام بزرگوار، اين قضيه سياسي است.

احزاب طائفه گرايي هستند كه ادّعاي نمايندگي از جانب شيعه را دارند و به اسم طائفه در بغداد حكومت مي‌كنند؛ منطقه الخضراء را عراقي‌ها مي‌شناسند؛ در آن‌جا به اسم مذهب و طائفه و مرجعيت حكومت مي‌كنند؛ چرا؟ مي‌دانيد چرا؟

تا همراهي و همكاري خود با اشغالگران را توجيه كنند؛ يعني: اي آقاي عالم! براي آنها عراق و ملت اهميتي ندارد؛ بلكه براي آنها فقط طائفه اهميت دارد؛ يعني: آنها نمي‌توانند بر عراق حكومت كنند مگر با طائفه‌گرايي.

و تاوان آن را هم بايد پيروان بيچاره مذهب شيعه كه كساني امثال من هستند بپردازند تا آنها حکومت كنند؛ ولي آنها نماينده مذهب نيستند؛ پس قضيه سياسي است.

تذكر!

(ابتداي سخن، كه او گفت: اکثر كساني كه در عراق كشته مي‌شوند شيعيان هستند چه در جنگ ايران و عراق و چه غير آن، صحيح است؛ ولي نتايجي را كه از اين سخن برداشت نمود خطا و غلط است، در حقيقت چه كسي جنگ را آغاز كرد؟ صدام مقبول كسي بود كه به بهانه دفاع از عرب و اهل سنت جنگ را آغاز كرد؛ و آيا آمريکا از عراق حمايت مي‌كرد يا از ايران؟

ديگر آن‌كه چه كسي شيعيان را در عراق به قتل مي‌رساند؟! آيا تروريست‌هايي كه از كشور‌هاي عربي اطراف وارد عراق شده و دست به كشتار شيعيان مي‌زنند شيعه هستند؟!

چه كسي ماشين‌هاي مملو از مواد انفجاري را در عراق منفجر كرده و بي‌گناهان از جمله شيعيان را به قتل مي‌رساند، شيعه يا...؟! آيا آنان كه با شعار دفاع از اهل سنت و جهاد، به درو كردن و به خاك و خون كشيدن شيعه مي‌پردازند و با آمريكا هيچ خصومتي ندارند از اهل سنت نيستند؟!

و ديگر آن كه سيل فتاواى ضد شيعه و وجوب جنگيدن با آنان و حمله به مقدسات آنها از كجا صادر مي‌شود؟ و مگر غير از اين بود كه منفجر ساختن مرقد امامين عسكريين از نتايج و آثار همين فتاواى برخاسته از بغض و كينه بود؟!

و در همين راستا كار را به جايي رساندند كه همراهي و تأييد حزب الله لبنان و دعاء براي پيروزي آنها را حرام اعلام نمودند. آيا اينها هم جزء سياست مذهب است؟!)

حادثه هجوم به حضرت زهراء از دروغ‌هاي آمريكايي است

الخزاعي: اين موضوع مرا به ياد اشغال عراق مي‌اندازد !!!

بهانه‌هايي كه براي اشغال عراق از سوي آمريكايي‌ها مطرح مي‌شد، عراق سلاح كشتار  جمعي دارد عراق با القاعده همكاري مي‌كند و... دروغ‌ها و افتراء‌ها؛ و همان قضايايي كه براي ضربه زدن به اسلام مطرح ‌شد...

 اما اين‌ها همه قصه‌ها و اباطيلي بيش نبود ... اين‌ مطالب هم از قرن چهارم به بعد آمده!!! و تو چه مي‌داني كه قرن چهارم هجري چه قرني است؛ اين‌ها همه از آن قرن آمده است، کليله و دمنه و کتاب الاغاني، و اين آقا مي‌گويد: چه و چه و...

ابوشوارب: و حكومت آل بويه.

الخزاعي: و حكومت آل بويه و غيره.

تذكر!

(آيا اخبار هجوم به حضرت زهراء سلام الله عليها و حوادث بعد از آن كه به جنگ‌هاي با امير المؤمنين عليه السلام‌ در جنگ جمل و صفين و نهروان انجاميد، از نتايج قرن چهارم هجري است يا اين‌كه مؤلفان‌ آنها كه در قرن سوم بود‌ه‌اند مانند: طبري متولد سال 224هـ دروغ بوده است؟! الخزاعي بيچاره در موضوعي كه در محدوده تخصص و معلومات او نيست وارد شده و از اين‌رو نمي‌فهمد چه مي‌گويد.)

مجرم دانستن ابوبکر و عمر يعني كشتن همه اهل سنت!!!

الخزاعي: ولي اين قضيه اگرچه اكنون در حال طرح است، ولي نتايج آن را بايد در آينده براي مردم معلوم نمود؛ نتيجه آن‌ چيزي است كه در آينده مشخص مي‌شود، يعني: من صباح الخزاعي، شخصي شيعه و شهروند عراقي، بايد از بازگشت به عراق ممنوع شده باشم؟ اهل و خانواده و دوستان من آواره‌ شده‌اند؛ من دوستان شيعه و سني زيادي دارم.

از اين‌رو مي‌گويم: اگر من بر اين اعتقاد باشم كه عمر و ابوبكر مجرمند لازم است كه شمشير كشيده و همه دوستان سني خود را به قتل برسانم. آنها صداي مرا مي‌شنوند؛ برادرم در بغداد است؛ و من آنها را تکفير كنم؛ در مجالس و محافلشان شركت نكنم با آنها نماز نخوانم؛ در مجالس فاتحه آنها شركت نكنم؛ چرا كه آنها مي‌گويند: خلفاء راشدين رضي الله عنهم.

 اين به آن معناست كه: نصف قلب خود را از تن جدا كنم؛ كسي كه با خواهر خانم من ازدوج نموده است و سني هم هست ديگر نبايد با او صحبت كنم؛ و بايد خانمم را از خواهرش جدا سازم. معناي اين كار يعني اين كه همه چيز تمام شود.

قبلاً ماجراي راننده تاکسي را [در جلسه قبلي مناظره] برايتان تعريف كردم؛ وقتي كه معلوم مي‌شود كه او عقيم نبوده است، چون شش فرزند داشته است، شش فرزند كوچك و خردسال، همه چيز خراب مي‌شود و فرو مي‌ريزد.

حقيقت اين است كه من در برابر خداوند شهادت مي‌دهم، من در برابرخداوند شهادت مي‌دهم، و اين نظر من به هيچ‌ وجه قابل تغيير نيست؛ كه اين دو نفر [عمر و ابوبكر] از بزرگان تاريخ عرب و اسلام بوده‌اند؛ و من هيچ فرقي بين اين‌دو قائل نمي‌شوم؛ نه به خدا سوگند.

هيچ فرقي بين ابوبكر و عمر و علي و عثمان و ساير خلفاء نيست!!!!!!!!

تذكر!

(به مطالب و سخنان بي‌ربط او دقت نماييد. به تناقضات موجود در گفتار او بنگريد و اين‌كه هيچ دليل و برهان علمي در كلام او وجود ندارد، اين آقا به هيچ ‌وجه صلاحيت سخن گفتن در اين موضوعات را ندارد.)

هر خليفه‌اي براي خود خصوصيتي دارد

الخزاعي: ولي خصوصياتي وجود دارد؛ براي علي بن ابي طالب خصوصيتي وجود دارد؛ امام شجاع و قهرمان.

تكرار مي‌كنم: خصوصيت امامت، زهد، منطق، فقه.

و براي عمر خصوصيتي وجود داشته، براي ابوبکر خصوصيتي، و براي عثمان خصوصيتي، و براي ساير رهبران خصوصيت‌هايي؛ خصوصيت‌هايي هست؛ قلب من بعضي وقت‌ها به علي بيش از عمر تمايل پيدا مي‌كند؛ و وقتي به ياد عمر مي‌افتم قلب من به عمر تمايل پيدا مي‌كند و علي را فراموش مي‌كند؛ اين به آن معني نيست كه آنها کافرند؛ نه آنها مردان خدا در روي زمينند؛ آنها امت اسلامي را يكپارچه ساخته و اسلام را رهبري كردند.

آية الله قزويني و آية الله جناحي نماينده شيعه نيستند !!! آنها نماينده سياست مذهبند !!!

الخزاعي: در انتهاي سخنانم به برادراني كه خود را نماينده شيعه مي‌دانند مي‌‌گويم، آية الله جناحي در بغداد، و [جناب دكتر حسيني] قزويني نمي‌توانند نماينده شيعه باشند، شما نماينده سياست مذهب هستيد؛ شما چه مي‌خواهيد؟ شما وضع را چگونه تصور كرده‌ايد؟ شما فقط در ميان شيعيان زندگي مي‌‌كنيد؛ يعني: شما در روستاي خود زندگي مي‌كنيد و گمان مي‌كنيد همه مردم هم شيعه‌اند؟ نه برادر من، ما شيعه‌ايم و در ميان جمعيت سني زندگي مي‌كنيم؛ ما در ميان مردم مسلمان الجزائر، مردماني از تونس، از مراكش؛ بحرين، مصر؛ عراق از استان‌ها و سرزمين‌هاي ديگر زندگي مي‌كنيم؛ من نمي‌توانم خارج از اين آب زندگي كنم.

بايد اين داستان‌هاي دروغ را فراموش كنيم

الخزاعي: شما اين را بايد بفهميد؛ اين قضيه در قرن چهارم براي رسيدن به اهداف سياسي ترويج داده شد، برادران! براي حفظ وحدت عراق لازم است اين را فراموش نكنيم.

تذكر!

(بر مبناي سخنان الخزاعي لازم است كه قتل عثمان و جنگ صحابه در جنگ جمل و صفين و جنگ امام حسن مجتبي عليه السلام‌ با معاويه بن ابو سفيان و شهادت امام حسين عليه السلام‌ به دست يزيد را فراموش كنيم و بگوييم: تمام اين‌ها دروغ‌هاي تاريخي است !!! چرا كه هنوز هم هستند گروهي كه در عراق ميل و رغبت به يزيد داشته و به او اظهار ارادت مي‌كنند؛ پس بهتر است براي حفظ وحدت عراق بگوييم: جنگ يزيد با امام حسين عليه السلام‌ از دروغ‌هاي قرن چهارم است !!!)

الخزاعي: چه كسي است كه گناهان را مي بخشد؟ خداوند سبحان. يعني: دکتر محمد الهاشمي براي او [جناب دكتر حسيني قزويني] يك ربع ساعت وقت گذارد و از او سؤال كرد و از او خواست تا به صراحت نظر خود را اعلام كند و بگويد:آيا اين‌دو نفر مجرم هستند يا نه؟ اما اين مرد همواره در ترديد بود !!!

و من صراحتاً بگويم كه به جاي او ترسيدم !!!

يعني: حقيقتاً به جاي [جناب دكتر حسيني] قزويني به سختي و حرج افتادم !!!

برادرم! نمي‌شود. اين قضيه يك مسؤوليت است !!!

به شما مي‌گويد: نمي‌داند!!!

خب شما برو وارد يك مطلب ديگري شو! گفت: صحابه، صحابه با او هستند!!!

صحابه با ابوبكر و عمر بودند، شايد هم آن‌جا كسان ديگري بوده‌اند.

سؤال الهاشمي از الخزاعي: آيا هجوم به وقوع پيوسته است يا نه؟ الخزاعي: نه به هيچ‌وجه

الهاشمي: صباح الخزاعي! آقاي مهندس! و استاد دانشكده بريستون! شما بعد از گوش فرا دادن به ادله و روايات:

اولاً: آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني گفتند: هجوم به خانه فاطمه زهراء [سلام الله عليها] به وقوع پيوسته و پهلو هم شكسته و جنين هم سقط گرديده است، به نظر شما آيا اين اتفاق به وقوع پيوسته است يا خير؟

الخزاعي: محال است، محال، به هيچ‌وجه امكان ندارد.

الهاشمي: دکتر قزويني و ديگران و کتاب‌هاي شيعه مي‌گويند: ابوبکر و عمر و قنفذ و ديگران مرتكب هجوم شده‌اند، آيا به نظر شما كساني به نقل اين حکايت و ماجرا پرداخته‌اند يا نه؟

الخزاعي: نه، به هيچ‌وجه. من مطمئن هستم، قلب من هم مطمئن است. و خدا هم بر سخن من شهادت مي‌دهد.

الهاشمي: وقت شما تمام شد، خدا به شما جزاي خيردهد كه با وضوح و روشني صحبت كرديد و ما را خسته نكرديد.

مقدمه‌اي از الهاشمي قبل از سخنان ابوشوارب

الهاشمي: برادر بزرگوار، دکتر محمد مصطفي ابوشوراب، دانشگاهي مصري، رئيس گروه زبان عربي در دانشكده تربيت در دانشگاه اسکندريه هستند، و ايشان نه وهابي هستند و نه سلفي و داراي تصنيفات و تأليفات جديد.

الخزاعي: و با سري تراشيده !!!

 الهاشمي: و با سري تراشيده ولي متخصص در بحث‌هاي علمي و ـ همان‌گونه كه شما بييندگان گرامي مشاهده کرديد ـ آشنا و آگاه با موضوعاتي كه در آن شركت نموده است. اكنون سراغ ايشان مي‌رويم و خلاصه نظراتشان را در موضوع مورد بحث روز‌هاي گذشته جويا مي‌‌شويم.

و اكنون خلاصه نظرات ايشان در موضوع مورد بحث روز‌هاي گذشته.

بفرماييد!

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 1 اردیبهشت 1392  2:32 AM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:مناظرات دكتر سيد محمد حسيني قزويني با شبكه وهابي «المستقلة»

سخنان ابوشوارب

مقدمه

ابوشوارب: بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على أشرف المرسلين وسيد الخلق أجمعين وخاتم الرسل والنبيين سيدنا محمد عليه وعلى آله وصحبه ومن تبعهم باحسان إلى يوم الدين خير صلاة وأزکى سلام وبعد

الهاشمي واقعا جناب دكتر حسيني قزويني را تحمل نمود !!!

ابوشوارب: آقاي دكتر الهاشمي! دوست دارم در ابتدا مزاحي كرده باشم؛ چون ما در اين اين قسمت از مناظره و مناقشه تمام اسلوب‌ و قواعد را زير پا گذاشته و ناديده انگاشتيم.

مي‌خواهم بگويم كه واقعاً شما نسبت به آقاي دکتر [حسيني] قزويني صبور بوديد.

تذكر!

(واضح است كه حقيقت بر عکس اين ادعاست چرا كه جناب دكتر حسيني قزويني واقعاً در باره آقاي الهاشمي صبر پيشه نمودند؛ چرا كه او با تمام قول و وعده‌اي كه بر قطع نكردن سخنان ايشان داده بود، اما بار‌ها و بار‌ها سخن و كلام ايشان را قطع نمود؛ و جناب دكتر حسيني قزويني در برابر اين كار ناپسند او خود را به زيور صبر و تحمل آراست!!!)

منهج و رويه دكتر حسيني قزويني به نتيجه‌اي نمي‌رسد چرا كه بر اساس اکاذيب و داستان‌هاي نيرنگ‌آميز بنا گرديده است

ابوشوارب: شما مي‌خواهيد به نتيجه برسيد ولي واضح است كه اين منهج و رويه به هيچ‌وجه به نتيجه نمي‌رسد.

چرا كه بايد به صراحت بگويم: اين منهج و روش، پست و باطل و بر اساس اکاذيب و داستان‌هاي نيرنگ‌آميز بنا گرديده است.

و من تا چند دقيقه ديگر [جناب] دکتر حسيني قزويني را متوجه ساخته و آشكار خواهم نمود كه ايشان با وجود تمام سبّ و دشنامي كه به بدترين وجه نسبت به صحابه دارد اما تلاش مي‌كند تا با حسن معاشرت و اجتناب از سبّ صحابه ابوبكر و عمر را متهم به قتل نموده و آنها را مجرم و متجاوز قلمداد نمايد؛ آن هم نه نسبت به يك خانم عادّي، بلكه كسي كه در حريم رسول خدا عليه الصلاة والسلام قرار دارد.

شاهد بر تناقض اقوال

ابوشوارب: از اين‌‌رو شاهد‌هايي كه ايشان مي‌آورد با هم متناقضند، و اين قطعي است كه ايشان بعضي از قسمت‌هاي روايات را ساقط مي‌نمايد؛ و نزد هيئت رئيسه محکمه به سخنان خود هيچ توجهي ندارد؛ همين‌طور در علم رجال كه جاي شكي نيست ايشان عالم به اين علم است، اما در اين علم هم ايشان همين‌ كار را مي‌كند؛ و وقتي اقوال يك شخص با هم متناقض بود او ديگر نمي‌تواند به عنوان معدّل [اصطلاح رجالي: به معناي كسي كه قولش در باره ديگران اعتبار و وثوق آنها اثبات مي‌كند] به شمار آيد.

تذكر!

(نمي‌دانيم مقصود ابوشوارب از اين سخن چيست؟ آيا مقصود او اين است كه جناب دكتر حسيني قزويني سخناني متناقض بر زبان آورده است، يا راوياني كه به آنها استشهاد نموده است اين‌گونه هستند؟ ولي‌ شما خود ناظر بوده‌ايد که سخنان جناب دكتر و ادله‌اي كه بيان داشتند بدون هر‌گونه تناقض و تعارض بوده است؛ و شما خود در ابتداي اين قسمت از مناظره تناقض در سخنان ابوشوارب را مشاهده نموديد، آن‌جا كه مي‌گفت: کتاب تاريخ طبري را نمي‌توان به آن استدلال نمود؛ چرا كه طبري فقط روايات را بيان كرده و در مقام قبول يا رد آن نيست و گفت: در کتاب طبري رواياتي از کلبي و ابومخنف آمده و اين دو نفر شيعه هستند و از اين رو نمي‌توان به کتاب تاريخ طبري استدلال نمود؛ ولي با اين وجود او خود به کتاب تاريخ طبري و روايت ابو مخنف ـ در اثبات اين كه زيد بن علي بن حسين عليه السلام‌ مي‌فرمايد: اهل بيت من ابوبكر و عمر را سبّ و دشنام نمي‌دهند استناد مي‌جويد ـ در حالي كه مي‌بينيم سندي كه جناب دكتر حسيني قزويني به آن استناد جسته‌اند سندي صحيح و بدون شک است و در آن ابومخنف يا كلبي هم وجود ندارد.

حال با اين تفصيل آيا كلا م جناب دكتر حسيني قزويني است كه متناقض است يا سخن ابوشوارب؟)

اتهام ابوشوارب به اين كه جناب دكتر حسيني قزويني از منهج مدلسان تبعيت مي‌كند !!!

ابوشوارب: من امروز از عبارتي استفاده مي‌كنم كه سيد حسن الحسيني [از جمله حاضرين اهل سنت در برنامه كه تا قبل از اين قسمت از مناظره حاضر بود] و نظر ايشان اين بود كه به كار بردن اين عبارت صحيح است؛ ولي من آن را كاملاً تأييد نمي‌كنم؛ ولي تأييد خود را در اين عبارت اعلام مي‌كنم و آن اين كه: [جناب دكتر حسيني] قزويني با تمام تقدير و احترامي كه براي ايشان ـ كه خدا حفظشان كند ـ قائل هستم، اما ايشان از روش و منهج تدليس پيروي مي‌كند، البته من نمي‌گويم او مدلّس است، ولي او از منهج و رويه مدلّسان پيروي مي‌كند؛ و اين موضوع به وضوح در نقل قولي كه او از شهرستاني نمود آشكار بود.

تذكر!

(جناب دكتر حسيني قزويني به اين اتهام كه در قسمت قبل و با حضور الحسيني مطرح شده بود پاسخ داده‌اند!)

ابوشوارب: و امروز نيز به خوبي واضح بود كه نيمي از روايت را قبول كردند و نيمي از آن را ردّ نمودند.

تذكر!

(هم خود جناب دكتر حسيني قزويني و هم ما از اين اتهام پاسخ داده و در ضمن مواردي از تدليس شرکت‌ كنندگان اهل سنت در اين مناظره را گوشزد نموديم.)

اتهام بر اين كه جناب دكتر حسيني قزويني جنايت شيخين را ثابت كرده و مي‌گويد: من آنها را سب نمي كنم

ابوشوارب: نكته ديگر اين كه او [جناب دكتر حسيني قزويني] هر بار لب از سخن مي‌گشايد اين سخن را تكرار مي‌كند كه: من شيخين [عمر و ابوبكر] را سب نمي كنم بلكه از صحابه تجليل نيز مي‌كنم!!!

بگذريم از اين كه او شيخين را به اين جنايت زشت و شنيع متهم مي‌سازد؛ ولي هر بار آن سخن را تكرار مي‌كند.

چرا از مجلسي و کليني روايت نقل مي‌كند؟!! چرا به افکار و سخناني ايمان دارد كه فرهنگ حقد و کراهت و لعن و سبّ را ترويج مي‌كند؟!! فرهنگي كه امام عليه السلام‌ ما را از آن بر عليه ديگران منع مي‌نمايد.

اتهام و اهانت به مذهب شيعه

تمام اين داده‌ها بر اين مطلب تأكيد مي‌كند كه مذهبي كه [جناب دكتر حسيني] قزويني از آن پيروي مي‌كند كه مذهب عموم شيعيان هم همين است، مذهب تناقض و روايات متناقض است؛ و چنين مذهبي ساقط و باطل است.

تذكر!

(آيا اين سبّ و دشنام و اهانت به ميليون‌‌ها شيعه به حساب نمي‌آيد و احساسات آنها را بر نمي‌انگيزد؟!! و الخزاعي كه تا چند دقيقه قبل تلاش مي‌كرد تا به هر ضرب و زوري شده خود را شيعه جازند اما اكنون كه ابوشوارب به تمام شيعيان اهانت مي‌نمايد او نشسته و به هيچ‌وجه غيرتش تحريك نشده و هيچ دفاعي از شيعه نمي‌كند و اين خود نشان مي‌دهد كه او هيچ ربطي به شيعه ندارد؛ چرا كه ذره‌اي غيرت و شهامت در وجود او مي‌توانست او را به دفاع از شيعه ترغيب نمايد!!!)

ادعاء بر اين‌كه حتي نزد شيعه روايت صحيحي براي اين قضيه يافت نمي‌شود !!!

ابو شوارب: تمام اين اتهامات زشتي كه تا امروز [جناب دكتر حسيني] قزويني سعي ‌كرده تا آن‌ها را توجيه كند، بدون پايه و اساس بوده و هيچ صحت ندارد؛ و او با اين كار خود وارد موضوعات شده ولي از مطالب ديگر سخن مي‌‌گويد؛ مثلا مي‌گويد: اولاً: ما بر اين مطلب كه در نهايت اهميت و حساسيت است تأكيد مي‌ورزيم، من براي ميلياردم بار به او مي‌گويم: حتي يك روايت صحيح و با سند نه نزد اهل سنت و نه نزد شيعه در رابطه با اين واقعه يافت نمي‌شود.

حتى رواياتي كه نزد شيعه هست و منسوب به امام جعفر صادق است، رواياتي کذب و دروغ است؛ تمام اين روايات از روافض است كه رواياتشان مردود و ساقط است.

تذكر!

(سهل و آسان است كه شخصي فقط ادعا كرده و سخنان ديگران را نفي و تكذيب نمايد، ولي ثابت نمودن آن به شيوه علمي سخت و مشكل است، ابوشوارب فقط روايات را نفي و تكذيب كرده و بدون سند و دليل علمي آن را تعميم ‌داده و قادر به ردّ كردن ادله جناب دكتر حسيني قزويني به شكل علمي و به منهج و رويه‌اي كه ايشان بيان مي‌كند نيست. امري كه از فقر و كمبود بضاعت علمي او در اين موضوع حكايت مي‌كند، و الاّ ما از شما سؤال مي‌كنيم: چگونه او از ما درخواست روايتي از شيعه آن هم بر اساس مباني شيعه مي‌نمايد در حالي كه راويان آن شيعه و يا به قول او رافضي نباشند؟!! آيا اين منطق يك استاد دانشگاهي است؟!!)

در نظر ابوشوارب اگر كسي بگويد: بعضي از راويان صحاح، عمر و ابوبكر را سبّ ‌نموده‌اند او مدلس است

ابوشوارب: از نشانه‌هاي تدليس [جناب دكتر حسيني] قزويني يا از نشانه‌هاي پيروان منهج تدليس اين است، كه همانند ديگر علماي مذهب شيعه تحريف كرده و از منهج تدليس پيروي مي‌كند و با نيرنگ وارد مطالب مي‌شود.

به من اجازه بدهيد! اين كار به هيچ وجه شايسته علماء نيست، [مي‌گويد:] ما ابوبكر را دشنام نمي‌دهيم؛ [جناب دكتر حسيني قزويني] ابوبكر و عمر را دشنام نمي‌دهد [ولي مي‌گويد:] رواتي در دو کتاب صحيح مسلم و بخاري هستند كه به ابوبكر و عمر دشنام داده‌اند.

آيا متهم بودن راويان صحاح به دشنام ابوبكر و عمر به اين معناست كه آنها دشنام ‌داده‌اند؟ اين تدليس است

ابوشوارب: متهم نمودن يك يا دو يا سه راوي از راويان صحيح بخاري و مسلم به اين‌كه ابوبكر و عمر را دشنام مي‌داده‌اند به اين معنا نيست كه آنها مرتکب اين جرم شده‌اند.

شخصي مورد اتهام واقع شده است، ولي آيا اين بدان معناست كه او مرتكب اين اتهام شده است؟ آيا چنين اتهامي كه شما وارد نموده‌ايد وارد است؟ اين‌كه بعضي از راويان خواسته باشند ابوبكر و عمر را به چيزي كه لايق آن نيستند متهم سازند به طور قطع و يقين کذب است!!!

تذكر!

(در اين جا ما به برخي از عبارات علماي اهل سنت اشاره مي‌كنيم تا روشن شود کذب و دروغ قطعي كدام است؟ فرمايشات جناب دكتر حسيني قزويني يا سخنان ابوشوارب؟

1- السدي اسماعيل بن عبد الرحمن:

مسلم والأربعة إسماعيل بن عبد الرحمن بن أبي كريمة السدي... روى عن أنس وابن عباس ورأى بن عمر والحسن بن علي وأبا هريرة وأبا سعيد... وقال علي عن القطان لا بأس به ما سمعت أحدا يذكره إلا بخير وما تركه أحد وقال أبو طالب عن أحمد ثقة... وقال الجوزجاني هو كذاب شتام... وقال النسائي في الكنى صالح وقال في موضع آخر ليس به بأس وقال بن عدي له أحاديث يرويها عن عدة شيوخ وهو عندي مستقيم الحديث صدوق لا بأس به وقال أبو العباس بن الأخرم لا ينكر له... قلت وقال حسين بن واقد سمعت من السدي فأقمت حتى سمعته يتناول أبا بكر وعمر فلم أعد إليه وقال الجوزجاني حدثت عن معتمر عن ليث يعني بن أبي سليم قال كان بالكوفة كذابان فمات أحدهما السدي والكلبي كذا قال وليث أشد ضعفا من السدي وقال العجلي ثقة عالم بالتفسير رواية له وقال العقيلي ضعيف وكان يتناول الشيخين.

مسلم و چهار نفر ديگر از جمله اسماعيل بن عبد الرحمن بن ابي كريمه سدي... از انس و ابن عباس روايت كرده‌اند و ابن عمر و حسن بن علي و ابوهريره و ابوسعيد را ديده‌اند ... و علي از قطان نقل كرده است: كه او مشكلي ندارد. و از هيچ كس چيزي جز خير راجع به او شنيده نشده و كسي او را ردّ نكرده است. و ابوطالب از احمد نقل كرده كه او ثقه است ... و جوزجاني در باره او گفته‌ است: او كذّاب و بسيار دشنام دهنده است ... و نسائي در «الكنى» گفته: او شخصي صالح و در جايي ديگر گفته ‌است: مشكلي ندارد. و ابن عدي در باره او گفته است: او احاديثي از بعضي شيوخ نقل كرده و او نزد من شخصي، مستقيم الحديث، صدوق، و بي اشكال است. و ابو العباس بن اخرم گفته است: او مورد انكار واقع نمي‌شود... و حسين بن واقد مي‌گويد: مطلبي از سدي شنيدم، دقت نمودم تا اين‌كه شنيدم او به ابوبكر و عمر مطلبي نسبت ‌داد كه من آن را تكرار نمي‌كنم. و جوزجاني گفته است: از معتمر از ليث يعني: ابن ابي سليم سخني به ميان آوردم او گفت: در كوفه دو نفر دروغ‌گو بود يكي از آنها سدي بود كه از دنيا رفت و ديگري كلبي بود. هم‌چنين گفت: ليث از سدي ضعفش كم‌تر بود. و عجلي گفته است: او ثقه و عالم به علم تفسير بوده و در اين زمينه روايت داشته است. و عقيلي در باره او گفته است: او شخصي ضعيف است و به شيخين (عمر و ابوبكر) مطالبي نسبت مي‌داده است.

تهذيب التهذيب، ج 1، ص 273، رقم 572.

2- تليد بن سليمان المحاربي:

قال الجوزجاني سمعت أحمد بن حنبل يقول ثنا تليد بن سليمان هو عندي كان يكذب وقال بن معين كان ببغداد وقد سمعت منه وليس بشيء وقال في موضع آخر كذاب كان يشتم عثمان وكل من شتم عثمان أو طلحة أو واحدا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم دجال لا يكتب عنه وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين وقال أيضاً قعد فوق سطح مع مولى لعثمان فتناول عثمان فأخذه مولى عثمان فرمى به من فوق السطح فكسر رجليه فقام يمشي على عصا وقال البخاري تكلم فيه يحيى بن معين ورماه وقال العجلي لا بأس به كان يتشيع ويدلس وقال بن عمار زعموا أنه لا بأس به وقال أبو داود رافضي خبيث رجل سوء يشتم أبا بكر وعمر.

جرجاني گفته‌ است: از احمد بن حنبل شنيدم كه مي‌گفت: تليد بن سليمان براي ما حديث كرد كه او نزد من شخصي دروغ‌گو است. و ابن معين گفته است: او در بغداد بود كه از او حديث شنيدم و احاديث او چندان ارزشي نداشت. و در جاي ديگر گفت: او كذّاب است و عثمان را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌دهد. و كسي كه عثمان يا طلحه يا يكي از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه [وآله] و سلم را دشنام دهد دجال است و حديث او نوشته نمي‌شود و لعنت خدا و ملائكه همه مردم بر او باد. و نيز گفت: او همراه با مولاى عثمان بالاي بامي نشسته بود و به عثمان مطالبي نسبت ‌داد، غلام عثمان او را از بلنداي بام به زير افكند و پاي او شكست. و از آن پس با عصا راه مي‌رفت. بخاري گفته است: يحيى بن معين در باره او سخن گفته و او را رمي نموده است. و عجلي درباره او گفته: او مشكلي ندارد ولي اظهار تشيع و تدليس مي‌نموده است. و ابن عمار گفته است: گمان كرده‌اند كه او مشكلي نداشته است. و ابوداود گفته: او رافضي خبيث و مرد بدي بوده كه ابوبكر و عمر را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌داده است.

تهذيب التهذيب، ج1، ص447، رقم 948.

تليد بن سليمان أبو إدريس المحاربي كوفي حدثنا صالح بن يونس ثنا أبو سعيد الأشج ثنا تليد بن سليمان أبو إدريس وحدثنا عبد الرحمن بن أبي بكر ومحمد بن أحمد بن حماد قالا ثنا عباس سمعت يحيى بن معين يقول تليد بن سليمان كان ببغداد وقد سمعت منه وكان أعرج ليس هو بشيء وفي موضع آخر تليد بن سليمان ليس بشيء قعد فوق سطح مع مولى عثمان بن عفان وذكروا عثمان فتناوله تليد وكان يشتم عثمان فقام إليه مولى عثمان فأخذه فرمى به من فوق السطح فكسر رجله فرأيته يمشي على عصا زاد بن حماد في موضع آخر قال سمعت يحيى بن معين يقول تليد بن سليمان كان كذابا وكان يشتم عثمان بن عفان وكل من شتم عثمان أو أحدا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم دجال فاسق ملعون لا يكتب حديثه وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين!!!

تليد بن سليمان ابو ادريس محاربي شخصي كوفي بوده است. صالح بن يونس از ابوسعيد اشج از تليد بن سليمان ابو ادريس و عبد الرحمن بن ابوبكر و محمد بن احمد بن حماد براي ما حديث نقل كردند كه: عباس گفت: از يحيى بن معين شنيدم مي‌گفت: تليد بن سليمان در بغداد بود كه از او حديث شنيدم و پاي لنگي داشت و حديث او ارزشي نداشت. و در جايي ديگر گفته‌ است: تليد بن سليمان ارزش ندارد. با غلام عثمان بن عفان بالاي بامي نشسته بود كه از عثمان سخن به ميان آوردند؛ تليد سخناني به عثمان نسبت داده سپس عثمان را مورد دشنام و ناسزا قرار داد. غلام عثمان برخاست و او را از بالاي بام به پايين پرت كرد. پاي تليد شكست و از آن به بعد او را مي‌ديدم كه با عصا راه مي‌رود. ابن حماد در جايي ديگر اضافه كرده‌ است: از يحيى بن معين شنيدم كه مي‌گفت: تليد بن سليمان كذّاب و دروغ‌گو است و عثمان بن عفان را دشنام و ناسزا مي دهد. و كسي كه عثمان يا يكي از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم را دشنام دهد دجال و فاسق و ملعون است و حديث او نوشته‌ نمي‌شود. و لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم بر او باد!!!

الكامل في ضعفاء الرجال لابن عدي، ج 2، ص 86، رقم 307.

تليد بن سليمان أبو إدريس المحاربي الكوفي حدثني أحمد بن محمد بن صدقة قال سمعت أبا معمر إسماعيل بن إبراهيم يقول تليد بن سليمان أبو إدريس وكان أعرج سمعه قوم ينتقص عثمان وهو على سطح فرموا به فانكسرت رجله فعرج حدثنا محمد بن عيسى قال حدثنا العباس قال سمعت يحيى بن معين يقول تليد بن سليمان ليس بشيء قال وقعنا فوق سطح مع مولى لعثمان فذكرا عثمان فتناوله تليد فقام إليه مولى عثمان فأخذه فرمى به من فوق السطح فكسر رجله فرأيت تليد أعرج على عصا حدثنا محمد بن عيسى في موضع آخر قال حدثنا عباس بن محمد بن حاتم قال سمعت يحيى بن معين قال تليد بن سليمان كان كذابا يشتم عثمان رحمه الله

تليد بن سليمان ابو إدريس محاربي كوفي، احمد بن محمد بن صدقه گفت: از ابومعمر اسماعيل بن ابراهيم شنيدم كه مي‌گفت: تليد بن سليمان ابو ادريس پاي لنگي داشت و گروهي در حالي كه او بالاي بامي نشسته بود از او شنيدند كه عثمان را مورد عيب و نقص قرار دائده بود. او را گرفتند و به پايين پرتاب كردند و پايش شكست و لنگ شد. محمد بن عيسى گفته است: عباس براي ما روايت كرد كه از يحيى بن معين شنيدم كه مي‌گفت: تليد بن سليمان ارزشي ندارد. و گفت: با غلام عثمان بالاي بام بوديم كه از عثمان سخن به ميان آمد و تليد از عثمان عيب و ايراد گرفت. غلام عثمان برخاست و او را گرفت و از بالاي بام به زير پرتاب كرد و پايش شكست و از آن به بعد پايش لنگ گرديد و با عصا راه مي‌رفت. محمد بن عيسى در جاي ديگر نقل كرده: عباس بن محمد بن حاتم گفت: از يحيى بن معين شنيدم كه گفت: تليد بن سليمان كذّاب بود و عثمان را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌داد.

ضعفاء العقيلي، ج 1، ص 171، رقم 213.

وقال بن معين في تليد بن سليمان أنه كذاب كان يشتم عثمان

ابن معين در باره تليد بن سليمان گفته است: او كذّاب است و عثمان را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌داده است.

تحفة الأحوذي، ج 10، ص 118.

تليد بن سليمان: ... روى عنه أحمد بن حنبل قال أحمد ويحيى كان كذابا وقال يحيى في رواية ليس بشيء كان يشتم عثمان

تليد بن سليمان: ... احمد بن حنبل از او روايت كرده است: احمد و يحيي گفته‌اند: او كّذاب بوده است و يحيى در روايتي ديگر گفته است: حديث او ارزشي ندارد. او عثمان را مورد شتم و ناسزا قرار مي‌داد.

الضعفاء والمتروكين، ابن جوزي، ج 1، ص 155.

وقال ابن معين كذاب يشتم عثمان قعد فوق سطح فتناول عثمان فقام إليه بعض أولاد موالي عثمان فرماه فكسر رجليه وقال أبو داود رافضي يشتم أبا بكر وعمر

و ابن معين گفته است: او كذّاب است و عثمان را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌داده است. بالاي بامي نشسته بوده است و به عثمان عيب و ايراد وارد مي‌نموده است. بعضي از فرزندان غلام‌هاي عثمان او را گرفته و به پايين پرتاب كردند كه از اين جهت پاهاي او شكست. و ابوداود در باره او گفته است: او رافضي است و ابوبكر و عمر را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌داده است.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 77، رقم 1341.

3- يونس بن خباب:

حدثنا بن حماد حدثنا عباس سمعت يحيى يقول يونس بن خباب رجل سوء كان يشتم عثمان بن عفان

ابن حماد از عباس روايت كرد كه از يحيى شنيدم كه مي‌گفت: يونس بن خباب مرد بدي است و عثمان بن عفان را مورد سبّ و دشنام قرار مي‌داده است.

الكامل في ضعفاء الرجال، ابن عدي، ج 7، ص 173، رقم 2080.

حدثنا محمد قال سمعت يحيى يقول يونس بن خباب رجل سوء وقال في موضع آخر يونس بن خباب كان يشتم عثمان بن عفان رضي الله عنه

محمد روايت نمود كه از يحيى شنيدم كه مي‌گفت: يونس بن خباب مرد بدي است و در جاي ديگر گفته است: يونس بن خباب، عثمان بن عفان را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌داده است.

ضعفاء عقيلي، ج 4، ص 458.

يونس بن خباب: ... قال ابن معين كان رجل سوء كان يشتم عثمان

يونس بن خباب: ... ابن معين گفته است: او مرد بدي بوده است و عثمان را مورد سبّ و دشنام قرار مي‌داده است.

مصباح الزجاجه، ج 1، ص 49.

يونس بن خباب الأسيدي: ... قال الدوري عن بن معين رجل سوء وكان يشتم عثمان... وقال أبو داود عن موسى بن إسماعيل عن عباد بن عباد سمعت يونس بن خباب يقول عثمان بن عفان قتل ابنتي النبي صلى الله عليه وسلم... وقال بن معين كان ثقة وكان يشتم عثمان... وقال الدارقطني كان رجل سوء فيه شيعية مفرطة كان يسب عثمان وقال الحاكم أبو أحمد تركه يحيى وعبد الرحمن وأحسنا في ذلك لأنه كان يشتم عثمان ومن سب أحدا من الصحابة فهو أهل أن لا يروي عنه وقال العقيلي كان يغلو في الرفض وقال يعقوب بن سفيان ومشتهر عنه أنه كان يتناول عثمان

يونس بن خباب الأسيدي: ... دوري از ابن معين نقل كرده است: كه او مرد بدي بوده است. و به عثمان دشنام و ناسزا مي‌گفته است ... و ابوداود از موسى بن إسماعيل از عباد بن عباد نقل كرده است كه از يونس بن خباب شنيدم كه مي‌گفت: عثمان بن عفان دو تن از دختران پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم را به قتل رسانده است ... و ابن معين گفته: او ثقه است و عثمان را سبّ و ناسزا مي‌گفته است ... و دارقطني گفته است: او مرد بدي است و در او شيعي‌گري مفرطي وجود داشته و عثمان را سبّ و ناسزا مي‌گفته است. و ابو احمد حاكم گفته است: يحيي و عبد الرحمن او را ترك نموده‌اند و اين كار خوبي بوده است كه آن‌دو نفر كرده‌اند. چرا كه او عثمان را سبّ و دشنام مي‌داده است و كسي كه يكي از صحابه را مورد سبّ قرار دهد سزاوار است كه از او روايت نقل نشود. و عقيلي گفته است: او در رافضي بودن غلو مي‌كرده است. و يعقوب بن سفيان گفته و اين جمله از او به اشتهار رسيده است كه او به عثمان عيب و نقص وارد مي‌نموده است.

تهذيب التهذيب، ج 11، ص 384، رقم 749.

4- عباد بن يعقوب الرواجني:

البخاري والترمذي وابن ماجة عباد بن يعقوب الرواجني الأسدي أبو سعيد الكوفي... عنه البخاري حديثا واحدا مقرونا والترمذي وابن ماجة وأبو حاتم وأبو بكر البزار وعلي بن سعيد بن بشر الرازي ومحمد بن الحكيم الترمذي وصالح بن محمد جزرة وابن خزيمة وابن صاعد وابن أبي داود والقاسم بن زكريا المطرز وخلق قال الحاكم كان بن خزيمة يقول حدثنا الثقة في روايته المتهم في دينه عباد بن يعقوب وقال أبو حاتم شيخ ثقة وقال بن عدي سمعت عبدان يذكر عن أبي بكر بن أبي شيبة أو هناد بن السري أنهما أو أحدهما فسقه ونسبه إلى أنه يشتم السلف قال بن عدي وعباد فيه غلو في التشيع وروى أحاديث أنكرت عليه في الفضائل والمثالب وقال صالح بن محمد كان يشتم عثمان قال وسمعته يقول الله أعدل من أن يدخل طلحة والزبير الجنة لأنهما بايعا عليا ثم قاتلاه

عباد بن يعقوب رواجني اسدي ابو سعيد كوفي... حاكم گفته‌ است: ابن خزيمه مي‌گويد: او در نقل روايت ثقه است ولي در دين متهم است. و ابوحاتم گفته است: او شيخ و ثقه است. و ابن عدي گفته است: از عبدان شنيدم كه از ابوبكر بن ابي شيبه يا هناد بن سري نقل مي‌كرد كه: آن‌دو يا يكي از آن‌دو فاسقند، و علت آن هم اين است كه سلف (صحابه و تابعين و اتباع تابعين) را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌دهد. ابن عدي گفت: در وجود عباد غلوّ در تشيّع راه داشته و احاديثي از فضائل و مثالب (مطاعن) نقل مي‌كند كه مورد انكار قرار گرفته است و صالح بن محمد در باره او گفته است: كه او عثمان را مورد دشنام و ناسزا قرار مي‌داد. و از او شنيدم كه مي‌گفت: خداوند از اين عادل‌تر است كه طلحه و زبير را كه ابتدا با [حضرت] علي [عليه السلام‌] بيعت كردند و بعد با او به جنگ برخاستند را وارد بهشت كند.

تهذيب التهذيب، ج 5، ص 95، رقم 183.

وروي عبدان الأهوازي عن الثقة أن عباد بن يعقوب كان يشتم السلف... وقال صالح جزرة كان عباد بن يعقوب يشتم عثمان وسمعتة يقول اللة أعدل من أن يدخل طلحة والزبير الجنة قاتلا عليا بعد أن بايعاه

عبدان اهوازي از شخصي ثقه روايت نموده است: كه عباد بن يعقوب، سلف را [بعضي از صحابه و تابعين و اتباع تابعين] دشنام و ناسزا مي‌گفته است ... و صالح جزره گفته است: عباد بن يعقوب عثمان را دشنام و ناسزا مي‌گفته است. و از او شنيدم كه مي‌گفت: خداوند عادل‌تر از اين است كه طلحه و زبير را بعد از آن‌كه با [حضرت] علي [عليه السلام‌] به جنگ برخاسته‌اند را وارد بهشت نمايد.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 44.

عبد الرزاق خلفاء را دشنام نمي‌دهد و قزويني تدليس مي‌كند!!!

ابوشوارب: [آقاي قزويني] از عبد الرازق نقل مي‌كند كه محدثين در باره او گفته‌اند: حتي عبدالرازق مرتدّ گشته و از اسلام برگردد، ما حديثش را ترک نمي‌كنيم؛ ما با عقل خود مي‌فهميم كه اين حرف را کذّابين از روافض شيعه كه قصد دارند تهمت سبّ به ابوبكر و عمر را به عبدالرزاق بچسبانند اين حرف را درست كرده‌اند؛ شما‌ها مي‌گوييد: عبدالرزاق صحابه را مورد سبّ و دشنام قرار مي‌داده است؟ به خدا قسم شما دروغ‌گو هستيد؛ اين كه حتي اگر عبدالرزاق مرتدّ شود ما او را تكذيب نكنيم و از حديثش دست برنداريم؟!! اين روايتي كه [جناب دكتر حسيني] قزويني الآن خواند دليلي عليه خود او محسوب مي‌گردد؛ و دليلي بر اين‌كه او وارد موضوع مي‌شود و مطالب را به هم مي‌پيچد و آنها را دور مي‌زند و تدليس مي‌كند.

تذكر!

(به متون علماي اهل سنت مراجعه كنيد تا ببينيد آيا اين مطلب را در باره عبد الرزاق گفته‌اند يا نه؟ تا ثابت شود كه آيا عبدالرزاق دشنام داده است يا نه؟!!

سمعت علي بن عبد الله بن المبارك الصنعاني يقول كان زيد بن المبارك لزم عبد الرزاق فأكثر عنه ثم خرق كتبه ولزم محمد بن ثور فقيل له في ذلك فقال كنا عند عبد الرزاق فحدثنا بحديث معمر عن الزهري عن مالك بن أوس بن الحدثان الحديث الطويل فلما قرأ قول عمر لعلي والعباس فجئت أنت تطلب ميراثك من ابن أخيك وجاء هذا يطلب ميراث امرأته من أبيها قال عبد الرزاق انظروا إلى الأنوك يقول تطلب أنت ميراثك من ابن أخيك ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها إلا يقول رسول الله صلى الله عليه وسلم، قال زيد بن المبارك: فقمت فلم أعد إليه ولا أروى عنه حديثا أبدا...

والأنوك يعني الأحمق فهو يصف عمر بن الخطاب بهذا الوصف لأنه لم يقل رسول الله وإنما كنّا عنه بالضمير

حدثنا محمد بن أحمد قال سمعت أبا صالح محمد بن إسماعيل الضراري يقول بلغنا ونحن بصنعاء عند عبد الرزاق أن أصحابنا يحيى بن معين وأحمد بن حنبل وغيرهما تركوا حديث عبد الرزاق وكرهوه فدخلنا من ذلك غم شديد وقلنا قد أنفقنا ورحلنا وتعبنا فلم أزل في غم من ذلك إلى وقت الحج فخرجت إلى مكة فلقيت بها يحيى بن معين فقلت له يا أبا زكريا ما نزل بنا من شيء بلغنا عنكم في عبد الرزاق قال ما هو قلت بلغنا أنكم تركتم حديثه ورغبتم عنه قال لي يا أبا صالح لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه!!!

از علي بن عبد الله بن مبارك صنعاني شنيدم كه مي‌گفت: زيد بن مبارك كه ملازم عبد الرزاق و بسيار از او حديث نقل مي‌كرد اما بعد‌ها كتاب‌هاي او را پاره كرد و ملازم محمد بن ثور گرديد. از او راجع به سبب اين اقدامش سؤال شد، در پاسخ گفت: روزي نزد عبد الرزاق بوديم كه او حديثي از معمر از زهري از مالك بن اوس بن حدثان براي ما نقل نمود كه حديثي طولاني بود؛ وقتي به اين سخن عمر كه خطاب به [حضرت] علي [عليه السلام‌] و عباس گفته است رسيد كه مي‌گويد: «تو آمده‌اي و ميراثت را براي فرزند برادرت مطالبه مي‌كني و اين هم آمده و ميراث همسرش كه از پدرش به ارث برده است را مطالبه مي‌كند.» وقتي عبد الرزاق به اين جمله عمر رسيد گفت: اين أنوَك (عمر احمق را) ببينيد! كه مي‌گويد: «تو ميراثت را از فرزند برادرت مي‌خواهي و او ميراث همسرش را كه از پدرش به ارث برده را مي‌خواهد. و نمي‌گويد: ميراثتان را از رسول خدا صلي الله عليه [وآله] و سلم مي‌خواهيد.» زيد بن مبارك مي‌گويد: همين كه عبدالرزاق اين جمله را گفت من از نزدش برخاسته و ديگر نزد او نيامدم و به هيچ‌وجه از او روايتي نقل نكردم...

أنوك يعني: شخص احمق. و عبدالرزاق عمر بن خطاب را به اين وصف توصيف مي‌كند چون او با تعبير «رسول الله» از پيامبر ياد نكرده بلكه در سخن خود از «ضمير» براي پيامبر اكرم استفاده نموده است.

محمد بن احمد گفت: از ابا صالح محمد بن اسماعيل ضراري شنيدم كه مي‌گفت: در حالي كه ما نزد عبدالرزاق در صنعاء بوديم به ما خبر رسيد كه از اصحاب ما يحيى بن معين و احمد بن حنبل و غير اين‌دو حديث عبد الرزاق را ترك كرده و از او روي‌گردان شده‌اند. ما از اين خبر محزون گشته و گفتيم: كلي هزينه كرده و طي مسافت نموده و خود را خسته كرده‌ايم ولي هم‌چنان از اين خبر، غمگين و اندوهناك بودم، تا اين كه وقت حج فرا رسيد و رهسپار مكه شدم و در آن‌جا يحيى بن معين را ملاقات نمودم. به او گفتم: اي ابا زكريا! آن‌چه در باره عبدالرزاق به ما رسيده است از شما به ما رسيده است. او پرسيد: چه چيز به شما رسيده است؟ گفتم: به ما خبر رسيده است كه شما حديث عبدالرزراق را ترك كرده و از او روي گردانده‌ايد. او در پاسخ گفت: يا ابا صالح! حتي اگر عبد الرزاق مرتد شود و از اسلام روي بگرداند ما حديثش را ترك نمي‌كينم !!!

ضعفاء العقيلي، ج 3، ص110.

العقيلي حدثني أحمد بن زكير الحضرمي حدثنا محمد بن إسحاق بن يزيد البصري سمعت مخلدا الشعيري يقول كنت عند عبد الرزاق فذكر رجل معاوية فقال لا تقذر مجلسنا بذكر ولد أبي سفيان

عقيلي از احمد بن زكير حضرمي از محمد بن اسحاق بن يزيد بصري حديث كرد كه از مخلد شعيري شنيدم كه مي‌گفت: نزد عبد الرزاق بوديم كه شخصي از معاويه ياد كرد. عبدالرزاق به او گفت: مجلس ما را با نام فرزند ابو سفيان به نجاست نكش!

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 343.

به اين شكل مشخص شد چه كسي است كه وارد موضوع مي‌شود و مطالب را به هم مي‌پيچد و آنها را دور مي‌زند و تدليس مي‌كند؟ جناب دكتر حسيني قزويني يا ابو شوارب؟!

بگذريم از اين كه جناب ابوشوارب حتى اسم عبد الرزاق به گوشش نخورده كه به او مي‌گويد: «عبد الرازق» !!!

و اين‌ها همه ـ بر خلاف ادعاي مجري برنامه الهاشمي ـ از بي خبري او به اين فن خبر مي‌‌دهد!!!)

ابو شوارب: دکتر الهاشمي اجازه بدهيد خيلي سريع و با عجله چند نكته را بيان كنم:

علي بن أبي طالب از ابتدا بيعت نمود !!!

سخن امير المؤمنين عليه السّلام در البدايه و النهايه و شرح نهج البلاغه: من حكومت را نمي‌خواهم

نكته اول: جنايت به هيچ‌وجه محقق نشده است. چون [حضرت] علي [عليه السلام‌] بيعت را به تأخير نيانداخت و از همان ابتدا بيعت نمود؛ و ادله براي تأييد اين ادعا از کتاب‌هاي اهل سنت و شيعه فراوان است. و روايتي كه ابن كثير در البدايه و النهايه با سند خوب در ج 6، ص 341 نقل مي‌كند كه از خطبه‌هاي علي بن أبي طالب، بر منبر کوفه است و آن را ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 332 آورده است. و اين سخن قابل توجه كساني است كه تصور مي‌كنند امام علي بن ابي طالب [عليه السلام] اين مرد بزرگ يك شخصيت سياسي همانند افرادي كه در اين روزگار حكومت مي‌كنند بوده كه براي به دست آوردن پست و مقام و حکومت به جنگ و ستيزه مي‌پردازند. شأن امام علي از اين‌ها اجلّ و بالا‌تر است.

[حضرت] امام علي [عليه السلام‌] مي‌فرمايد: به خدا سوگند هيچ‌گاه براي امارت و حكومت حرص نورزيده‌ام حتي براي يك روز و شب. و براي آن ميل و رغبتي نداشتم و از خدا چنين خواسته‌اي نيز نداشته‌ام.

برادرانم! مذهب قائم بر آن است كه يك امام، خلافت را از اولين حقوق خود بداند، كه در غير اين‌صورت مذهب گمراه مي‌شود و لازمه‌اش دروغ گفتن امام علي مي‌شود. امام علي خودش مي‌گويد: من خلافت را نمي‌خواهم، نه در خفا و نه در آشكار؛ و چنين خواسته‌ايي از خداوند هم نداشته‌ام ولي من از فتنه مي‌ترسم و الاّ مرا چه كار به امارت.

و امام علي بعد از اين كه خلافت را قبول مي‌كنند اين‌گونه مي‌گويد: من امر عظيمي را كه طاقت تحمل آن را نداشتم و به جز كمك خداوند عزّ وجلّ توانايي انجام آن را نخواهم داشت به گردنم آويخته‌اند و دوست ‌داشتم كه من از قوي‌ترين مردم در انجام آن مي‌بودم.

اين خطبه‌اي كه امام علي بن ابي طالب مي‌فرمايند بر اين مطلب تأكيد مي‌كند كه او هرگز براي خلافت و حكومت حريص و مصرّ نبوده است.

تذكر!

(در اين‌جا چند نكته قابل توجه است:

1- ابوشوارب ادعا مي‌نمايد رواياتي از شيعه و سني هست كه دلالت بر اين دارد كه امير المومنين عليه السلام‌ از همان آغاز خلافت ابوبكر با او بيعت نموده است. اما تمام ادله‌اي كه از آن ياد مي‌كند از دو كتاب البداية والنهاية و شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد است.

2- رواياتي كه به آن استشهاد مي‌كند هيچ اشاره‌اي به ادعاي او ندارد كه علي بن ابي طالب از ابتداي امر بيعت نموده باشد و امارت را مطالبه نفرموده باشد؛ و به اعتقاد شيعه فرق زيادي بين امارت و امامت وجود دارد.

3- روايات شيعه و سني بر قبول نكردن بيعت با ابوبكر از سوي امير المؤمنين عليه السّلام فراوان است از جمله رواياتي كه در صحيحين آمده:

صحيح البخاري كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، الحديث رقم 3998

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَكْرٍ فِى ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌ لَيْلاً، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أبا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا، وَكَانَ لِعَلِيٍّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِى بَكْرٍ وَمُبَايَعَتَهُ، وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ

فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر با او سخنى نگفت. و بعد از پيامبر اكرم شش ماه بيشتر زندگي نكرد. وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش شبانه او را دفن كرد و ابوبكر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند. تا فاطمه زنده بود، علي [عليه السلام] در ميان مردم احترام داشت؛ اما وقتي فاطمه از دنيا رفت، مردم از او روي گرداندند و اين جا بود كه خواستند علي با ابوبكر مصالحه و بيعت كند. علي [عليه السلام] در اين شش ماه كه فاطمه زنده بود، با ابوبكر بيعت نكرد.

صحيح بخاري، ج 4، ص 1549.

و در صحيح مسلم كتاب الجهاد والسير باب قول النبي (ص) لا نورث ماتركنا فهو صدقة نيز اين‌گونه آمده است:

فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك قال فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد رسول الله صلى الله عليه و سلم ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي بن أبي طالب ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها علي وكان لعلي من الناس وجهة حياة فاطمة فلما توفيت استنكر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر

فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر با او سخنى نگفت. و بعد از پيامبر اكرم شش ماه بيشتر زندگي نكرد. وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش شبانه او را دفن كرد و ابوبكر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند. تا فاطمه زنده بود، علي [عليه السلام] در ميان مردم احترام داشت؛ اما وقتي فاطمه از دنيا رفت، مردم از او روي گرداندند و اين جا بود كه خواستند علي با ابوبكر مصالحه و بيعت كند. علي [عليه السلام] در اين شش ماه كه فاطمه زنده بود، با ابوبكر بيعت نكرد.

صحيح مسلم, ج 5, ص 154، چاپ دار الفكر بيروت.

سخن امير المومنين در نهج البلاغه: انا وجدنا أبا بكر اهلا للخلافة

ابوشوارب: وقتي شخصي خلافت را نخواهد... قصه به صراحت مي‌گويد كه عمر و همراهانش به سوي خانه فاطمه براي آتش زدن خانه او رفتند، چرا كه علي و زبير از بيعت تأخير كرده بودند. وقتي [حضرت] علي در نهج البلاغه مي‌گويد: و ما ابوبكر را شايسته‌ترين مردم بعد از رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم مي دانستيم !!! زماني كه در شرح نهج البلاغه دارد كه وقتي معاويه بن ابوسفيان به [امام] علي مي‌گويد: دستت را بده تا با تو بيعت كنيم، اما او در جواب مي‌گويد: اگر نبود كه ما ابوبكر را شايسته خلافت مي‌ديديم...؛ اين سخن از ابوسفيان بن حرب است؛ اما [او در جواب مي‌گويد:] اگر ما ابوبكر را شايسته خلافت نمي‌ديديم با او بيعت نمي‌كرديم؛ حقيقت اين است كه قضيه واضح و روشن است و هيچ جاي نقاش و بحثي در آن نيست.

آيا رسول خدا با دستگاه سونوگرافي از محسن با خبر شده؟

ابوشوارب: اين محسني كه مي‌گويند: رسول خدا صلى الله عليه [وآله] و سلم او را محسن ناميده است؛ چگونه او را محسن ناميده در حالي كه او جنيني بيش نبوده؟ آيا از آن اطلاع داشته؟ يا اين كه دستگاه سونوگرافي داشته و با آن جنين را ديده و نامش را محسن گذارده؟!!

تذكر!

(لازم است اين سخن ابوشوارب را در دو قسمت پاسخ دهيم:

ا ـ آقايان اهل سنت از اين قضيه مهم‌تر را به عنوان يكي از كرامات ابوبکر ذكر نموده و هيچ اشكالي بر آن نديده‌اند !!! آنها مي‌گويند: زماني كه مرگ ابوبكر فرا رسيد به دخترش عائشه گفت: مالي كه تو از من به ارث مي‌بري براي تو و دو برادر و خواهرت مي‌باشد؛ عائشه از اين سخن پدرش تعجب كرد و گفت: من فقط يك خواهر دارم و آن هم اسماء است! ابوبكر گفت: بچه‌اي كه در شكم اوست دختري است !!!

ولي چون سخن به رسول خدا صلّي الله عليه وآله مي‌رسد مي‌گويند: اين امر نامعقول و غير قابل قبول است !!!

به بعضي از نصوص اهل سنت در اين باره دقت‌كنيد:

الف ـ مالك در الموطأ از ابن شهاب از عروة بن زبير از عائشه همسر پيامبر اكرم نقل مي‌كند:

أبا بكر الصديق كان نحلها جاد عشرين وسقا من ماله بالغابة، فلما حضرته الوفاة قال والله يا بنية ما من الناس أحد أحب إلى غنى بعدي منك ولا أعز على فقراً بعدي منك، وإني كنت نحلتك جاد عشرين وسقا فلو كنت جددتيه واحتزتيه كان لك وإنما هو اليوم مال وارث وإنما هما أخواك وأختاك فاقتسموه على كتاب الله، قالت عائشة: فقلت: يا أبت والله لو كان كذا وكذا لتركته إنما هي أسماء فمن الأخرى؟ فقال أبو بكر: ذو بطن بنت خارجة أراها جارية.

ابوبكر بيست اصله (واحد شمارش درخت خرما) از درختان خرماي باغش را به عايشه بخشيد، و چون هنگام وفاتش فرا رسيد، به او گفت: دخترم! به خدا قسم هيچ چيز بعد از وفاتم از دارايي تو محبوب‌تر و از فقر تو برايم سخت‌تر نيست. بيست اصله درخت خرما از من به تو رسيده‌ است، كه اگر از آنها درختان ديگري هم به عمل آوري براي خودت مي‌باشد. و امروز تمام اموال من براي وارثان من يعني دو برادر و دو خواهر توست. آن را بر اساس كتاب خدا تقسيم كنيد، عائشه مي‌گويد گفتم: پدرم به خدا قسم! اگر ‌چنين است، من يك خواهر بيش‌تر ندارم و آن هم أسماء است، اما ديگري كيست؟ ابوبكر گفت: دختري در شكم دارد كه من آن را مي‌بينم.

موطأ مالك، ج 2، ص 752، رقم 1438.

ب ـ عبد الرزاق در المصنف از معمر از زهري از عروه از عائشه نقل كرده است:

قالت: لما حضرت أبا بكر الوفاة قال أي بنية ليس أحد أحب إلى غنى منك ولا أعز علي فقرا منك وإني قد كنت نحلتك جداد عشرين وسقا من أرضي التي بالغابة وإنك لو كنت حزتيه كان لك فإذ لم تفعلي فإنما هو للوارث وإنما هو أخواك وأختاك قالت عائشة هل هي إلا أم عبد الله قال نعم وذو بطن ابنة خارجة قد ألقي في نفسي أنها جارية فأحسنوا إليها.

هنگامي كه وفات ابوبكر فرارسيد به دخترش گفت: دخترم! هيچ چيز بعد از وفاتم از دارايي تو محبوب‌تر و از فقر تو برايم سخت‌تر نيست. از من بيست اصله درخت خرما از زمين باغ خود به تو بخشيده‌ام، كه اگر از آنها درختان ديگري هم به عمل آوري براي خودت و گرنه براي ديگر وارثان يعني: دو برادر و دو خواهر توست. عائشه گفت: آيا براي من خواهري غير از ام‌ عبد الله هست؟ ابوبكر گفت: آري. فرزندي كه از او متولد مي‌شود و به قلبم خطور كرده كه او دختري خواهد بود؛ پس با او به نيكي و احسان رفتار نماييد.

مصنف عبد الرزاق، ج 9، ص 101، رقم 16507.

ج ـ بيهقي در السنن الكبري گفته است:

أخبرنا أبو أحمد المهرجاني أنا أبو بكر محمد بن جعفر المزكي ثنا محمد بن إبراهيم البوشنجي ثنا بن بكير ثنا مالك عن بن شهاب عن عروة بن الزبير عن عائشة زوج النبي صلى الله عليه وسلم قالت إن أبا بكر الصديق رضي الله عنه قال في الأوساق التي نحلها إياها فلو كنت جددتيه أو احتزتيه كان لك وإنما هو اليوم مال الوارث وإنما هو أخواك وأختاك فاقتسموه على كتاب الله فقالت عائشة رضي الله عنها والله يا أبت لو كان كذا وكذا لتركته إنما هي أسماء فمن الأخرى قال ذو بطن بنت خارجة اراها جارية.

 عروه بن زبير از عائشه همسر پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم روايت كرده است كه عايشه گفت: ابوبكر در باره درختان خرمايي كه به عايشه بخشيد گفت: اگر از آنها درختان جديدي به عمل آوردي براي خودت. و از امروز باقيمانده اموالم براي دو برادر و دو خواهرت. آنها را بر اساس كتاب خدا تقسيم كنيد. عائشه گفت: پدرم به خدا قسم! اگر چنين است شما اين اموال را براي أسماء گذارده‌ايد، اما دختر ديگرتان كيست؟ ابوبكر گفت: آن‌كه در شكم اوست و من او را دختري مي‌بينم.

 السنن الكبرى، بيهقي، ج 6، ص 257، رقم 12267.

و نيز در بسياري از مصادر ديگر همين مطلب آمده است. حال ما همين سؤال را از ابوشوارب داريم: آيا ابوبکر دستگاه سونوگرافي داشته كه اين خبر‌ها را داده است؟!!

2 ـ ديگر آن كه در رابطه با تعداد ديگري از صحابه نقل نموده‌اند كه آنها با ملائكه هم‌ سخن مي‌شده و از غيب خبر مي‌داده‌اند. در اين موارد نيز هيچ صداي اعتراض و اشكالي از علماي اهل سنت شنيده نمي‌شود. به عنوان مثال:

الف ـ خبر دادن عمر از غيب:

وقد قال النبى صلى الله عليه وسلم قد كان فى الأمم محدثون فإن يكن فى هذه الأمة أحد منهم فهو عمر أى منهم كأنه يوحى إليه ويحدثه ربه أو تحدثة الملائكة فى قلبه وقد روى عن أبى بكر رضى الله عنه أنه قال ألقى فى روعي أن ذا بطن خارجة جارية وإلا لغي الإلهام.

در امت‌هاي گذشته كساني بودند كه خبر‌هايي [از غيب] مي‌دادند و اگر در امت من يك نفر اين‌گونه باشد آن شخص عمر است. يعني عمر از جمله آن افراد است. گويي به او وحي مي‌شده و خداوند يا ملائكه با او حرف مي‌زده‌اند و روايت شده كه ابوبكر گفت: به دلم افتاده كه فرزندي كه از شكم او خارج شود دختري خواهد بود و اگر اين گونه نباشد الهام لغو خواهد بود.

قواطع الأدلة في الأصول، ج 2، ص 349.

البته روايت فوق با تعبيراتي بسيار متشابه در بسياري از كتاب‌هاي معتبر ديگر اهل سنت نيز آمده است به عنوان نمونه در صحيح مسلم اين‌گونه آمده است:

عن عائشة عن النبي صلى الله عليه وسلم انه كان يقول قد كان يكون في الأمم قبلكم محدثون فان يكن في أمتي منهم أحد فان عمر بن الخطاب منهم

عائشه از پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم نقل نموده است كه حضرت فرمودند: ميان امت‌هاي قبل از شما افرادي بودند كه از غيب خبر مي‌دادند و اگر يك نفر در امت من چنين باشد آن شخص عمر بن خطاب است.

صحيح مسلم، ج 7، ص 115.

 ب ـ داستان فرياد عمر از مدينه و شنيدن لشكريان اسلام در فساي شيراز داستان معروفي است كه در كتاب‌هاي لغت نيز آمده ولي ما آن را از البداية و النهاية ابن كثير نقل مي‌كنيم:

ذكر سيف عن مشايخه أن سارية بن زنيم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الأكرادـ عظيمة و دخم المسلمين منهم أمر عظيم و جمع كثير، فرأي عمر في تلك الليلة فيما يري النائم معركتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم في صحراء و هناك جبل إن اسندوا اليه لم يؤتوا الاّ من وجه واحد. فنادي من الغد الصلاة جامعة، حتي اذا كانت الساعة التي رأي أنهم اجتمعوا فيها، خرج الي الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأي، ثم قال: يا سارية! الجبل الجبل!!! ثم اقبل عليهم و قال ان لله جنودا و لعل بعضها أن لم يبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علي عدوهم و فتحوا البلد.

سارية بن زنيم به سمت فسا و دارابگرد [كه ظاهراً همان داراب شيراز مي‌باشد] عزيمت نمود؛ اما لشکريان فارس و کُرد در مقابل او صف كشيدند و جمعيت زياد ايشان بر مسلمانان فشار آورد؛ عمر در آن شب در خواب ، جنگ ايشان و تعدادشان را ديد و از عاقبت فرداي آنها ترسيدکه در بيابان چه خواهند كرد؛ و در آنجا کوهي بود که اگر مسلمانان به آن تکيه مي‌کردند تنها از يک جهت با دشمن درگير مي‌شدند . فرداي آن روز عمر همه را به مسجد فرا خواند؛ پس براي مردم سخن گفت و ايشان را به آنچه ديده بود آگاه ساخت؛ سپس از همان‌جا فرياد زد: اي ساريه بن زنيم!کوه! كوه! سپس رو به مردم کرد و گفت: خداوند لشگرياني دارد که شايد بعضي ايشان اين خبر را به آنها برساند. گفت: پس ايشان (مسلمانان در جنگ) همان را که عمر گفته بود انجام دادند و خداوند هم آنان را بر دشمن پيروزي بخشيد و شهر را فتح کردند !!!

البداية و النهاية، ج7، ص94، قصه جنگ فسا ـ المغني، عبد الله بن قدامه، ج 10، ص 552 ـ الشرح الكبير، عبد الرحمن بن قدامه، ج 10، ص 387 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوي، ج 4، ص 664 ـ تفسير رازي، ج 21، ص 87 ـ دقائق التفسير، ابن تيميه، ج 2، ص 140ـ أسد الغابة، ابن الأثير، ج 2، ص 244 ـ الإصابة، ابن حجر، ج 3، ص 5 و 6 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 156ـ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 42 و 43 ـ تاريخ الإسلام، ذهبي، ج 1، ص 384 ـ تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 110 ـ تاج العروس، زبيدي، ج 16، ص 327.

ج ـ داستان تحت فرمان قرار گرفتن رود نيل به خواست عمر، كه فخر رازي نيز آن را در تفسيرش آورده است:

روي أن نيل مصر كان في الجاهلية يقف في كل سنة مرة واحدة وكان لا يجري حتى يلقى فيه جارية واحدة حسناء ، فلما جاء الإسلام كتب عمرو بن العاص بهذه الواقعة إلى عمر ، فكتب عمر على خزفة: أيها النيل إن كنت تجري بأمر الله فاجر ، وإن كنت تجري بأمرك فلا حاجة بنا إليك!فألقيت تلك الخزفة في النيل فجرى ولم يقف بعد ذلك.

روايت شده كه در زمان جاهليت رود نيل در مصر هر سال يك بار متوقف شده و از حركت باز مي‌ايستاد و تا زماني كه در آن دختر بچه‌اي زيبا را نمي‌انداختند به جريان نمي‌افتاد، اما زماني كه اسلام ظهور كرد عمرو بن عاص اين موضوع را به عمر گزارش داد، عمر نيز بر روي سفالي نوشت: اي رود نيل! اگر به خواست خدا جاري مي‌شوي جاري شو! اما اگر به خواست خود جاري مي‌شوي ما را به تو نيازي نيست! و بعد اين سفال را به رود نيل افكند و رود نيز به جريان درآمد و از آن به بعد ديگر باز نايستاد.

تفسير رازي، ج 21، ص 88 .

د ـ داستان زلزله مدينه و ترس از شلاق عمر كه باز هم فخر رازي آن را نقل كرده است:

وقعت الزلزلة في المدينة فضرب عمر الدرة على الأرض وقال: اسكني بإذن الله فسكنت وما حدثت الزلزلة بالمدينة بعد ذلك.

در مدينه زلزله‌اي رخ داد. عمر با شلاق خود بر زمين كوبيد و گفت: اي زمين! به اذن خدا آرام باش! زمين هم آرام شد؛ و از آن پس ديگر در مدينه زلزله نيامد.

تفسير رازي، ج 21، ص 89.

هـ ـ داستان تحت فرمان قرار گرفتن آتش به دستورعمر:

 وقعت النار في بعض دور المدينة فكتب عمر على خزفة: يا نار اسكني بإذن الله فألقوها في النار فانطفأت في الحال.

بعضي از خانه‌هاي مدينه آتش گرفت، عمر به روي سفالي اين‌گونه نوشت: اي آتش به خواست خداوند آرام باش و آن را در آتش افكند و آتش نيز درجا خاموش گشت.

تفسير رازي ،  ج 21 ، ص 8.

و بسياري از موارد ديگر كه در باب فضايل صحابه در متون اهل سنت آمده و هيچ اعتراضي هم به آن نشده و لازم است تا از ابوشوارب در اين موارد به جاي خرده گيري از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم براي ذكر اين موارد در متون اهل سنت توجيه قابل قبولي بيابد.)

رواياتي كه مي‌گويد رسول خدا سر محسن را تراشيده و برايش عقيقه نموده:

أبو شوارب: اجازه بدهيد تا بگويم: آن‌گونه كه از مختصر كتاب موفق زمخشري ص 141بر مي‌آيد، رسول خدا سر محسن را تراشيده و براي او عقيقه نموده است؛ يعني: محسن در زمان حيات پيامبر اكرم عليه الصلاة والسلام به دنيا آمده بوده است.

تذكر!

(ما مي‌گويم:

اولاً: اين كه ابوشوارب ادعا مي‌كند: رواياتي در اين زمينه وجود دارد، اين‌گونه نيست، بلكه فقط يك روايت است.

ثانياً: ما به اسم و اصل كتابي كه او از آن نام مي‌برد دست نيافتيم؛ زيرا ما در كتاب‌هاي تاريخ، نامي از كتابي كه به آن استشهاد جسته نيافتيم.

ثالثاً: تنها احتمالي كه وجود دارد اين است كه ابو شوارب کلمه «حسن» را ديده و به اشتباه آن را «محسن» انگاشته؛ چنان‌كه در روايات شيعه و سني آمده است:

« ... عن عكرمة: إن النبي - صلى الله عليه وسلم - عق عن الحسن بكبش، وعن الحسين بكبش

 ...: ‌پيامبر اكرم - صلى الله عليه [وآله] وسلم – براي حسن گوسفندي و براي حسين گوسفند ديگري عقيقه نمود.

....عن عكرمة، قال: ذبح رسول الله - صلى الله عليه وسلم - عن الحسن والحسين كبشا كبشا.

.... رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم براي هر يك از حسن و حسين گوسفندي ذبح نمود.

و نيز روايات ديگري كه به مضمون فوق در ذيل مي‌آيد:

قال: أخبرنا عبيد الله بن موسى، قال: حدثنا إسرائيل، عن جابر، عن عكرمة: أن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - عق عن حسن وحسين كبشا كبشا.

....عن محمد بن علي بن حسين، قال: حلق رسول الله - صلى الله عليه وسلم - حسنا وحسينا ثم تصدق بزنة أشعارهما فضة.»

الطبقات الكبري، ابن سعد، شرح حال امام حسن عليه السلام، ص 29.

از اين‌رو بازهم به غير قابل استناد بودن اين بخش از سخنان ابوشوارب پي مي‌بريم.)

اهل علم بر اين كه محسن در طفوليت از دنيا رفته است اجماع دارند:

ابو شوارب: اهل علم بر اين اجماع نموده‌اند كه محسن در طفوليت از دنيا رفته است؛ و اصلاً خانم فاطمه سلام الله عليها در روز وفات رسول خدا عليه الصلاة والسلام بار دار نبوده است؛ اين‌ها همه دروغ‌هايي است كه هيچ اصل و بنايي ندارد.

تذكر!

(اگر مقصود ابوشوارب از اهل علم، علماي شيعه است؛ كه آنها بر اين قول اجماع دارند كه حضرت محسن عليه السلام به صورت سقط و در قضيه هجوم به شهادت رسيده است.

و اگر مقصود علماي اهل سنت است؛ كه بسياري از آنها نيز ‌گفته‌اند: آن حضرت‌ به واسطه سقط از دنيا رفته است !!!

كه از جمله آنها علماي زير هستند:

1ـ حافظ جمال الدين مزّي متوفاى 742 هـ ق گفته است:

محسن [عليه السلام] درج سقطاً. محسن سقط گرديده است.

تهذيب الكمال، ج 20، ص479.

2ـ مسعودى شافعي در اثبات الوصيه مي‌گويد:

وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.

سيده زنان عالم را ميان درب خانه مورد فشار قرار دادند تا اين‌كه محسنش سقط گرديد.

اثبات الوصية، مسعودى، ص 143.

لازم است به اين مطلب اشاره كنيم كه تقي الدين سُبکي در کتاب طبقات الشافعيه مي‌گويد: مسعودي از علماي شافعي است.

الطبقات الشافعية ج 3، ص 456 و 457، رقم 225، چاپ دار احياء الکتب العربية

3ـ ذهبي در شرح حال ابن ابي دارم مي‌گويد:

كان مستقيم الامر عامة دهره، ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب، حضرته ورجل يقرأ عليه أن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت محسنا.

ابن ابي دارم شخصي بود كه در طول عمر خود با رعايت اعتدال زندگي كرد، ولي در آخرين روز‌هاي عمرش بيشترين چيزي كه براي او خوانده مي‌شد روايات مثالب (عيوب) بود. او حضور داشت و براي او اين روايت خوانده شد: «عمر به پهلوي فاطمه لگد زد و محسنش را سقط نمود.»

سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 578 ـ ميزان الإعتدال، شرح حال 551 «احمد بن محمد السري بن يحيي بن أبي دارم المحدث» ج 1، ص 283ـ لسان الميزان، شرح حال 824 «احمد بن محمد» ج1، ص 268.

4 ـ نظّام مي‌گويد:

إنّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.

عمر در روز بيعت به شكم فاطمه ضربه وارد كرد تا اين كه محسن كه در شكم او بود سقط گرديد.

 الوافى بالوفيات، ج 5، ص347 ـ الملل والنحل، شهرستاني، ج 1، ص 57.

5 ـ هم‌چنين ابن قتيبه اين موضوع را ذكر كرده ولي دست‌هاي خيانت كار آن را در سال‌هاي اخير حذف نموده‌اند. به اين کلام ابن قتيبه كه در کتاب‌هاي شيعه و سني آمده است توجه كنيد:

 أن فاطمة عليها السلام أسقطت بعد النبي ذكراً كان سماه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم محسناً.

فاطمه سلام الله عليها بعد از پيامبر اكرم فرزند پسري را سقط نموده است كه آن حضرت‌ او را محسن ناميده بوده است.

اما اين مطلب را ديگر هيچ‌ يك از علماي اهل نقل ذكر نكرده‌اند

كفاية الطالب الكنجي الشافعي ص 411 ط الحيدرية النجف الأشرف باب في ذكر عدد أولاده عليه السلام.

اين موضوع را ابن شهر آشوب در كتاب المناقب خود ذكر نموده و گفته است:

وأولادها الحسن والحسين والمحسن سقط وفي معارف القتيبي إن محسناً فسد من زخم قنفذ العدوي.

از فرزندان [حضرت‌ فاطمه‌ سلام الله عليها] حسن و حسين و محسن است كه سقط گرديد و در كتاب معارف القتيبي آمده است كه محسن به واسطه جراحتي كه توسط قنفذ عدوي بر او وارد شد سقط گرديد.

مناقب آل أبي طالب، ج 3، ص 358.

امّا اكنون مي‌بينيم كه کتاب ابن قتيبه را تحريف نموده و به جاي آن عبارت زير را ‌آورده‌اند:

وأما محسن بن علي فهلك وهو صغير

و اما محسن بن علي در در زماني كه كودك خردسالي بود از بين رفت.

المعارف، ابن قتيبه، ص 211

5 ـ و نيز روايت جويني را كه قبلاً نيز ذكر كرد‌ه‌ايم:

و إنّي لمّا رأيتها ذکرت ما يصنع بها بعدي، کأنّي بها و قد دخل الذّل في بيتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنينها.

هرگاه فاطمه را مي‌بينم به ياد مصيبت‌هايي كه بعد از من براي او پيش مي‌آيد مي‌افتم و گويي كه من خود شاهد آن اتفاقات هستم و مي‌بينم كه ذلت به خانه او وارد شده و حرمتش را هتك نموده و حق او را غصب و ارث او را منع و پهلويش را شكسته و جنين او را سقط نموده‌اند.

فرائد السمطين ج2، ص 34 و 35.

6 ـ الملطي شافعي متوفاى 377 هـ ق در كتاب: التنبيه والرد، ص 25 و 26.

7 ـ العقاد وغير او در كتاب: فاطمة الزهراء عليها السلام و الفاطميون، ص 68.

8 ـ العمري نسابه متوفاى 490 هـ ق در كتاب المجدي در كتاب: أنساب الطالبيين، ص 19.

9 ـ ابن أبي الحديد متوفاى 656 هـ ق در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص60.

10ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول صلى الله عليه وآله وسلم الفصل 11 در باره فرزندان آن حضرت‌ عليه السلام ص 62، و از او در كتاب كشف الغمه، ج 1،ص 441.

11ـ الحسني فاسي مكي متوفاى 832 هـ ق گفته است:

والذين لم يعقبوا محسن، درج سقطاً.

و فرزنداني كه بعد از محسن به دنيا نيامدند، زيرا محسن سقط گرديد.

العقد الثمين في أخبار البلد الأمين، ج 6، ص 203.

12ـ ابراهيم طرابلسي حنفي متوفاى 841 هـ ق در كتاب الشجرة التي صنعها للناصر واستنسخت لخزانة صلاح الدين الأيوبي گفته است:

محسن بن فاطمة (عليها السلام) أسقط. وقيل درج صغيرا والصحيح إن فاطمة أسقطت جنيناً.

محسن فرزند فاطمه عليهما السلام سقط گرديده است. و بعضي گفته‌اند: او در خردسالي از دنيا رفته است. اما صحيح آن است كه فاطمه او را سقط نموده است.

مأساة الزهراء، ج 2، ص 131ـ عن أولاد الإمام علي، ص 46.

13 ـ صفوري شافعي متوفاى 894 هـ ق گفته است:

أولاد فاطمة خمسة: الحسن والحسين والمحسن كان سقطاً.

فرندان فاطمه پنج تن هستند: حسن و حسين و محسن كه سقط گرديده است.

نزهة المجالس، ج 2، ص194، چاپ دار الجيل، ص 579.

14ـ امام جمال الدين يوسف مقدسي متوفاى 909 هـ ق گفته است:

 محسن، قيل: سقط، وقيل: بل درج صغيرا، والصحيح أن فاطمة (عليها السلام) أسقطته جنيناً.

 در باره محسن گفته‌اند: سقط شده است، و قولي هم گفته است: در خرد سالي از دنيا رفته است، اما قول صحيح آن است كه فاطمه عليها السلام، او را سقط نموده است.

 الشجرة النبوية في نسب خير البرية، ص 60، چاپ دمشق.

15ـ محمد الصبان متوفاى 1206هـ ق گفته است:

 ولدت فاطمة (عليها السلام)،... والمحسن، وأما المحسن فأدرج سقطاً.

... و اما محسن سقط گرديده است.

 إسعاف الراغبين، با حاشيه نور الابصار، ص 93.

16ـ شيخ حسن عدوي حمزاوي (ق 13) گفته است:

 وأما المحسن فأدرج سقطا. ... و اما محسن سقط گرديده است.

مشارق الأنوار في فوز أهل الاعتبار، ص 133.

از اين‌رو است كه ما مي‌گوييم: ادعاي او بر اين كه اهل علم بر اين اتفاق دارند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سر او را تراشيده و برايش عقيقه نموده است، كلام ناسنجيده‌اي است.)

روايت ابن كثير از رضايت فاطمه‌ از ابوبكر!!!

ابوشوارب: آقاي دكتر الهاشمي! اجازه بدهيد اين متن را بخوانم: همين ابوبكر بر خانم فاطمه وارد مي‌شود. اين متن از کتاب البداية والنهاية، ابن کثير، ج 5، ص 253، و روايت از عامر شعبي كه روايتي صحيح و مسند هم هست، كه از علي بن أبي طالب [عليه السلام] روايت نموده است:

تذكر!

به متن روايتي كه ابوشوارب از کتاب البداية والنهاية نقل كرده است دقت نماييد؛ آيا سند به علي بن أبي طالب مي‌رسد يا به عامر شعبي؟:

قال الحافظ أبو بكر البيهقي: «أنبأنا أبو عبد الله محمد بن يعقوب، حدثنا محمد بن عبد الوهاب، ثنا عبدان بن عثمان العتكي بنيسابور، أنبأنا أبو حمزة، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن الشعبي. قال: لما مرضت فاطمة أتاها أبو بكر الصديق فأستاذن عليها... ثم ترضاها حتى رضيت.»

هنگامي كه فاطمه مريض گرديد ابوبكر از او اجازه ملاقات خواست ... تا او را راضي نمايد و بالاخره فاطمه از ابوبكر راضي گرديد.

البداية والنهاية، ابن كثير، ج 5، ص 310.

[با توجه به سند روايت فوق مي‌بينيم كه اصلا روايت از امير المؤمنين عليه السّلام‌ نيست؛ تا بخواهد بر رضايت حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها از ابوبكر دلالت داشته باشد.]

هم‌چنين در كلام ابوشوارب چند اشتباه ديگر هم هست:

1- ابوشوارب گفت: روايت صحيح است !!! در حالي كه روايت صحيح السند نيست؛ چون عامر شعبي روايت را مرسل ذكر نموده است؛ و او اصلا واقعه را درک نكرده تا بخواهد آن را از سوي خود روايت كند؛ او آن‌گونه كه مزي در تهذيب الكمال، ج 14، ص 28 گفته است او بنا بر مشهور بعد از سپري شدن شش سال از خلافت عمر بن خطاب به دنيا آمده است.

2- ابوشوارب گفت: اين روايت مسند است !!! در حالي كه ملاحظه شد كه غير مسند است.

3- ابوشوارب گفت: از عامر از امير المؤمنين عليه السّلام‌ !!! در حالي كه در سند روايت هيچ نامي از آن حضرت‌ نشده است !!!

ما اين روايت و معناي آن را در سايت اينترنتي خود با اين آدرس قرار داده‌ايم:

http: //www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1178

سخني از زيد بن علي بن حسين در دفاع از ابوبکر !!!

 ابوشوارب: براي همين زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب گفته است ـ اين شخص زيد فرزند امام زين العابدين است ـ زيد برادر امام باقر است، زيد عموي امام صادق است، زيد دروغ نمي‌گويد و در نهايت صداقت است.

او وقتي به گروهي از افرادي كه رنگ عوض كرده و ادعاي پيروي از اهل بيت را مي‌نمايند و كينه‌هاي آتش پرستي آنها را تحريك نموده برخورد مي‌كند مي‌گويد: بيزاري از ابوبکر بيزاري از علي است؛ او در اين جمله صادق است؛ چرا كه او از علم عنايت شده از سوي خداوند پي برده است كه همانان كه قصد نيرنگ با علي را دارند قصد نيرنگ با ابوبکر را نيز دارند.

تذكر!

(ما قبلاً اصل روايت به همراه پاسخ و اشکالات وارده و تناقضات موجود در آن را ذكر نموديم.)

عائشة مي‌گويد: فاطمه سرور زنان بهشت است:

ابوشوارب: ببينيد منزلت [حضرت‌] فاطمه [سلام الله عليها] نزد اهل سنت چه‌گونه است: فاطمه‌اي كه عائشه چهار حديث در كتاب‌هاي صحيح و غير صحيح درباره او از پيامبر اكرم عليه الصلاة والسلام نقل كرده كه آن حضرت‌ فرمودند: سرور زنان بهشت فاطمه است؛ عائشه كسي است كه به فضليت و مقام فاطمه اقرار دارد؛ آري صحابه اين‌گونه منزلت و جايگاه اهل بيت را مي‌دانسته‌اند.

تذكر!

(ما مي‌گوييم: آري، عائشه در فضليت و مقام حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها و نيز در فضليت امير المومنين علي بن أبي طالب عليه السلام، و ام المؤمنين خديجه سلام الله عليها روايت نقل نموده است، اما با اين وجود او خود از كساني بود كه به خاطر آگاهي از علم و فضل و مکانت آنها نزد خدا و رسولش حسادت مي‌رزيد، و از شنيدن نام آنها خوشايندي نداشت:

عائشة لا تذكر اسم عليا لأن نفسها لاتطيب لذلك ...عن عائشة قالت لما مرض رسول الله صلى الله عليه وسلم في بيت ميمونة فأستاذن نساءه ان يمرض في بيتي فاذن له فخرج رسول الله صلى الله عليه وسلم معتمدا على العباس وعلى رجل آخر ورجلاه تخطان في الأرض، وقال عبيد الله: فقال ابن عباس: أتدري من ذلك الرجل هو علي بن أبي طالب، ولكن عائشة لا تطيب لها نفسا. وفي المصنف: لا تطيب لها نفسا بخير.

عائشه نام علي را بر زبان نمي‌آورد چون اين‌كار مورد خوشايند او نيست... از عائشه روايت شده كه چون رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم مريض گرديد در خانه [ام امؤمنين] ميمونه بود، عايشه از ديگر همسران حضرت‌ اجازه خواست تا آن حضرت را در خانه خود پرستاري نمايد. و رسول خدا صلّي الله عليه وآله در حالي كه دست بر گردن عباس و شخص ديگري داشت و پاهايش بر زمين كشيده مي‌شد از خانه ميمونه خارج شد. عبيد الله گفت: ابن عباس گفته است: مي‌داني آن شخص ديگر كه دست حضرت‌ بر گردن او بود چه كسي بود؟ او علي بن أبي طالب بود ولي عائشه از بردن نام او دل خوشي نداشت. و در المصنف عبدالرزاق هم آمده است كه: عايشه از بردن نام علي خوشايندي نداشت.

 مسند احمد، ج 6، ص 34 ـ المصنف عبد الرزاق صنعاني، ج 5، ص 430، رقم 9754.

حدثنا قتيبة بن سعد حدثنا حميد بن عبد الرحمن عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة رضي الله عنها قالت: ما غرت على امرأة ما غرت على خديجة من كثرة ذكر رسول الله صلى الله عليه وسلم إياها.

عائشه نسبت به هيچ زني به اندازه خديجه حسادت نمي‌ورزيد و اين به آن سبب بود كه رسول خدا صلّي الله عليه [وآله] بسيار از خديجه ياد مي‌كرد.

صحيح بخاري، ج 4، ص 231.

تكميل روايت ابن كثير:

به ادامه روايت بازگرديم: ابوبكر از فاطمه اجازه خواست و او هم اجازه داد و ابوبكر به عيادت فاطمه رفت و رضايت او را كسب نمود؛ سپس ابوبكر گفت: به خدا سوگند: خانه را ترك نكردم مگر آن كه فرزند و اهل و عشيره در راستاي رضايت خداوند و رسول بودند!!!

تذكر!

(در اين‌جا دو نكته لازم به تذكر است:

1ـ اين روايت مخالف با روايتي است كه قبلاً از بخاري و مسلم از حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها ذكر نموديم كه آن حضرت‌ در حالي كه از ابوبکر خشمگين بود از دنيا رفت.

2ـ قدر متيقن از اين روايت اين است كه حضرت‌ فاطمه سلام الله عليها از ابوبكر غضبناك بوده است و ابوبکر تمام اين تلاش‌ها را براي كسب رضايت او به عمل آورده است؛ حال آيا معقول است كه ابوبكر بدون سبب و علت خاصي براي كسب رضايت، خدمت آن حضرت‌ برسد؟!!)

درخواست ابوبکر و عمر از علي عليه السلام براي نماز بر پيكر فاطمه سلام الله عليها:

ابوشوارب: زماني كه فاطمه از دنيا رفت، ابوبكر و عمر براي عرض تسليت و تعزيت نزد [حضرت] علي [عليه السلام] آمده و گفتند: يا ابا الحسن! براي نماز بر پيكر دختر رسول خدا بر ما سبقت مگير!

مي‌دانيد اين حديث از كجاست و چه كسي روايت كرده؟ در صفحه 235 کتاب سليم بن قيس كه شيعه ادعاي آن را دارد كه اين كتاب اساسي‌ترين مصدر و منبع در باره ماجراي خانه فاطمه است؛ اگر خداي ناكرده من و يا آقاي الخزاعي، فاطمه را كشته ‌بوديم و يا مورد ضرب و شتم قرار داده بوديم بعد از وفات براي تعزيت او مي‌رفتيم و مي‌گفتيم: خدا خيرت دهد منتظر ما باش تا ما هم براي نماز بر پيكر او حاضر شويم؟!

تذكر!

(ما مي‌گوييم: بله، آنها مي‌خواستند با شركت در دفن او اين‌گونه تظاهر كنندكه روابط بين آنها با امير المؤمنين عليه السّلام‌ و همسر آن حضرت‌ حسنه و نيكو بوده است؛ از اين‌رو آمده و درخواست مشارکت در نماز بر پيكر مطهر آن بزرگوار را نمودند؛ ولي امير المؤمنين عليه السّلام‌ آنها را منع كرد، و خود شبانه بر آن حضرت‌ نماز گذارد صحيح بخاري، ج 4، ص 1549.)

دين شيعه قائم بر اين ‌گونه اکاذيب است:

آيا كسي قبول مي‌كند؟ آيا اين منطقي است؟ چگونه مي‌تواند دين بر پايه اين حرف‌هاي پوچ و ياوه استوار باشد؟

چگونه عقيده مي‌تواند بر اين گونه افکار فاسدي كه هيچ پايه و اساسي ندارد استوار گردد؟ من بار ديگر اين متن بسيار مهم را قرائت مي‌كنم تا حقيقت اين مذهب براي ما روشن شده و سرّ قضيه مشخص گردد.

الخزاعي از ابوشوارب مي‌خواهد: شما بايد بين مذهب و كساني كه اين مطالب را ترويج مي‌كنند فرق بگذارند:

الخزاعي: يك نكته كوچك، خواهش مي‌كنم بين مذهب و كساني كه اين مطالب را ترويج مي‌كنند فرق بگذاريد.

ابوشوارب: صحيح است من با شما موافق هستم.

الهاشمي: صحيح است.

الخزاعي: ما مظلوم هستيم؛ همان‌گونه كه فاطمه مظلوم بود، و همان‌گونه كه حسين و ديگر خلفاء مظلوم بودند.

ابوشوارب: متني از خميني در جواز سبّ و لعن بر اهل سنت

ابوشوارب: آقاي صباح الخزاعي و آقاي دکتر الهاشمي و بينندگان عزيز! اين متني است كه الآن من آن را قرائت مي‌كنم ولي آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني به هيچ وجه از اين‌گونه متون نامي نمي‌برند. اين متن از امام خميني است.

مرجعيت خميني فوق مرجعيت ديگر مراجع است:

ابوشوارب: مرجعيت امام خميني فوق مرجعيت آقاي خامنه‌اي و آقاي سيستاني است و اين مطلب مسلم و غير قابل ترديدي است، خميني دشنام‌هاي معروفي نسبت به اهل سنت در كتاب الوسيله و غيره دارد كه بر هيچ كس پوشيده نيست؛ ولي من فقط به يكي از اين موارد كه در موضوع بحث ما خيلي اهميت دارد اشاره مي‌كنم؛ اين شخصي مرجع اعلا و رهبر انقلاب است كه با آن دولت اسلامي را تأسيس نموده است. اين سخن را همه مي‌دانند و از آن خبر دارند.

تذكر!

(ما مي‌گوييم: او ابتدا ادعا مي‌كند كه متون بسياري در اين زمينه وجود دارد اما فقط به يك متن بيشتر استناد نمي‌كند؛ و در اين مورد هم جناب دكتر حسيني قزويني پاسخ مي‌دهند كه امام خميني سخن ديگران را نقل نموده و بعد از آن به شدت ردّ نموده است؛ حال نمي‌دانيم چرا ابوشوارب سعي مي‌كند تا امام خميني را بد نام كند؟ آيا امام خميني همان كسي نيست كه در برابر دشمنان اسلام و مسلمانان در تمام قضايا و مشكلاتشان ايستاده است؟)

 ابوشوارب: من براي شما مطلبي از کتاب مکاسب محرّمه ج 1، ص 251 نقل مي‌كنم. مطلبي كه در موضوع مورد بحث ما بسيار اهميت دارد؛... خميني مي‌گويد: غير از ما ديگران به عنوان برادران ما به حساب نمي‌آيند حتي اگر مسلمان باشند. و هيچ شكي در عدم لزوم احترام آنان نيست؛ بلكه اين مطلب از ضروريات مذهب است؛ اين عالم مذهب مي‌گويد: بر تو ضرورت دارد كه مخالف را مورد سبّ قرار دهي؛ سني را بايد مورد سبّ و لعن قرار دهي.

الخزاعي: به اعتقاد من چنين چيزي صحت ندارد.

ابوشوارب: اين عين كلام خميني است.

الخزاعي: يعني: از نظر مصدر و منبع هم مورد يقين شماست؟

ابوشوارب: مورد يقين است ج 1، ص 251، چاپ سوم.

الخزاعي: يعني: چنين كتابي در بازار هم يافت مي‌شود؟

ابوشوارب: بله.

الخزاعي: لا اله إلا الله!

ابوشوارب: چاپ‌خانه اسماعيليان قم.

الخزاعي: لا اله إلا الله!

ابوشوارب: به عقيده خميني كسي كه اهل سنت را دشنام ندهد از مذهب شيعه خارج است

ابوشوارب: خميني مي‌گويد: از ضروريات مذهب اين است، يعني: اگر بخواهي شيعه باشي بايد اين‌گونه باشي، و براي همين او تو را [خطابش به الخزاعي است كه در اين برنامه خود را به عنوان شيعه جا زده و بر شيعه بودن خود اصرار دارد] براي همين او تو را شيعه نمي‌داند، او تو را شيعه نمي‌داند براي اين كه تو اهل سنت را سبّ و دشنام نمي‌دهي.

الخزاعي: طبعاً ، اين مذهب، مذهب من نيست.

ابوشوارب: خميني مي‌گويد: همان‌گونه كه علماي اهل تحقيق شيعه گفته‌اند از ضروريات مذهب همين است؛ بلكه هر كس در اخبار فراواني كه در ابواب متفرقه وارد شده نظري داشته باشد هتک حرمت آنها را جايز خواهد دانست.

سخن خميني ثابت مي‌كند كه نزد شيعه تهمت زدن به شيخين جايز است:

ابوشوارب: كلام خميني به صراحت ثابت مي‌كند كه وارد نمودن تهمت بر ابوبکر و عمر جايز است، چون آنها از مخالفان مذهب هستند؛ چون ابوبكر و عمر در قرن اول هجري قبل از آن كه قصه مهدي در سال 260هـ و يا 263 هـ ساخته شود از دنيا رفته‌اند.

آن‌گونه كه خميني مي‌گويد: چون ابوبكر و عمر از برادران ما نيستند جايز است آنها را مورد هتک قرار دهيم؛ بلكه نعوذ بالله ائمه معصومين هم بسيار طعن و لعن كرده و از زشتي‌هاي آن‌ها سخن گفته‌اند.

كسي كه به حاملان اسلام طعنه وارد كند به اسلام طعنه وارد نموده است:

ابوشوارب: اگر دكتر الهاشمي به من اجازه دهند من نكته‌‌اي بسيار ساده را در دو دقيقه بيان كنم؛ چون با تمام عظمت و جلالتي كه براي فاطمه و علي قائل هستيم اما مسأله بالاتر از فاطمه و علي است؛ مساله مربوط به دين و اسلام مي‌شود. اگر اين مطلبي كه اينها مي‌گويند صحيح باشد، در اين صورت اسلام به طور كلي و يك جا ساقط شده و از بين رفته است.

تذكر!

(در اين‌جا دو مسأله وجود دارد:

1ـ اولين كسي كه طعنه و لعن و سبّ و ناسزا گويي را آغاز كرد خود صحابه و بعد از آنها تابعان و بعد از آنها علماي اهل سنت بوده‌اند؛ چون همانند آن‌چه كه در جنگ جمل و صفين و ... اتفاق افتاد خود صحابه در باره بعضي ديگر طعنه وارد نمودند...

و تابعان هم در اين كار از صحابه پيروي كردند؛ و علماي اهل سنت هم اين روايات را براي ما نقل كرده‌اند؛ پس اگر اشکالي در اين زمينه هست در مرحله اول به خود اهل سنت بر‌مي‌گردد.

2ـ مقصود ابوشوارب از اين كه مي‌گويد: اگر اين باشد اسلام به طور كلي و يك جا از بين مي‌رود چيست؟ آيا مقصود او از اسلام همان اسلام خلفاء است؟ بله ما تبعيت از اين‌گونه اسلامي را جايز نمي‌دانيم؛ چون همان‌گونه كه در صحيح بخاري آمده بسياري از بدعت‌ها ـ هم‌چون نماز تروايحي كه عمر خود قائل به بدعت آن است ـ و بسياري از ترک سنت‌هاي حقيقي كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به آن امر نموده است در آن است، هم‌چون دستور به تبعيت از اهل بيت که حديث ثقلين ـ کتاب الله وعترتي ـ بر آن دلالت دارد و نزد اهل سنت به تواتر و با سند صحيح روايت شده است. به خلاف روايت کتاب الله و سنتي كه براي آن هيچ سند صحيحي حتي نزد اهل سنت وجود ندارد؛ و روايت اصحابي کالنجوم كه ابن تيميه نيز به جعلي بودن آن تصريح نموده است.)

شيعه مي‌گويد: به جز چند نفر همه صحابه مرتد شدند

ابوشوارب: كساني كه ادعاي مسلماني مي‌كنند، و من مي‌دانم كه اين ادعا به شدت زير سؤال است، كساني كه ادعاي مسلماني مي‌كنند و به ابوبکر و عمر و عثمان و علي طعن وارد مي‌كنند و مي‌گويند: تمام صحابه مگر سه يا چهار يا پنج يا هفت نفر از آنها كه يقيناً به نه نفر نمي‌رسند كافر شدند.

تذكر!

(اين ادعاء از طرف جناب دكتر حسيني قزويني در بعضي از سخنراني‌هاي ايشان پاسخ داده شده و به آدرس اينترنتي زير موجود است:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=89

و در مناظره با حمدان بن سعد غامدي به آدرس زير جواب داده شده:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=monazerat&id=1

كسي كه اعتقاد به ارتداد صحابه داشته باشد مسلمان نيست !!!

ابوشوارب: كسي كه دينش را بر اين اساس [ارتداد صحابه] بنا نموده باشد، دين او دين اسلام نيست؛ چون اسلام از طريق همين افراد به ما رسيده است؛ حال اگر اين‌ها مرتد و سفّاک و قاتل و غاصب و مرتد بوده باشند پس اين چه ديني مي‌شود كه براي ما نقل كرده‌اند؟

تذكر!

(اين ادعاء را قبلاً هم پاسخ داده‌ايم)

ابوشوارب: پس در اين صورت همه ما مرتديم. پس آقاي [جناب دكتر حسيني] قبول كنيد كه سخن شما و ديگر علماي شيعه مانند مجلسي و کليني و خميني و ديگر مراجع بر اين است كه در ملأ و آشكار آنها را تبرئه كنيد ولي در خفا و پنهان به آنها سبّ و دشنام بدهيد.

شما همان‌گونه كه از امام صادق نقل كرديد در پنهان دشنام داده و در آشكار اظهار محبت مي‌كنيد:

ابوشوارب: من نمي‌توانم غيب بگويم: ولي گمان مي‌كنم آنها در مجالس خصوصي خود بيش از آن‌چه مجلسي و کليني ذكر نموده مي‌گويند؛ ولي كاري كه [امام] جعفر صادق [عليه السلام‌] كرده مي‌كنند؛ يعني: هرگاه با عامه و اهل سنت مي‌نشينند مي‌گويند: ما شيخين (عمر و ابوبكر) را سبّ و دشنام نمي‌دهيم؛ ولي در مجالس خصوصي خود خلاف اين عمل مي‌كنند؛ شما آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني الآن كه با ما كه از مخالفان هستيم و با امثال من كه صحبت مي‌كنيد مي‌گوييد: مراجع اين كارها را ردّ كرده و سبّ نمي‌كنند؛ اما اين سخنتان بر اساس آن قصه‌اي است كه از [امام] جعفر صادق [عليه السلام‌] ساخته‌ايد مي‌باشد، چرا كه شما‌ها در مجالس خصوصيتان زشت‌ترين و فجيع‌ترين حرف ‌ها را براي آنها به كار مي‌بريد؛ آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني هدف ابوبكر و عمر و عثمان نيست؛ هدف شما اسلام است.

الهاشمي: بله صحيح است.

تذكر!

(جاي بسي شگفت است! مي‌گويد: جناب دكتر حسيني قزويني اين قصه را از امام صادق عليه السلام‌ درباره شيخين نقل مي‌كند در حالي كه او خود اين قصه را نقل كرد و جناب دكتر حسيني قزويني آن را انکار كرد و فرمود: سند اين روايت ضعيف است؛ همان‌گونه كه ما هم قبلاً آن را ذکر كرديم !!!)

علت بغض آنها با خلفاء اين است كه با آمدن اسلام آتشكده آنان خاموش شد، از اين رو آنها با اسلام تلافي مي‌كنند !!!

ابوشوارب: در حقيقت اينها امتي هستند كه اسلام آنها را خشمگين و آتشكده آنها را خاموش و طومار حكومت‌ آنها را در سطح كره زمين در هم پيچيده؛ و آنها را از اوج قله به زير كشيده است؛ كساني كه قلوبشان با نور اسلام فتح نگرديده، و قدر و ارزش آزادي و حريت و عدالتي كه اسلام به آنها بخشيده بود را ندانستند؛ اينها به اين وسيله خواستند تا دين خدا را مورد خدعه و نيرنگ قرار دهند، از اين رو دست به اختراع اين‌گونه قصه‌ها و داستان‌هاي وهمي پرداختند. داستان‌هايي كه هيچ غايت و پاياني ندارد و هيچ هدفي جز وارد نمودن طعنه و خدشه به اسلام ندارند.

آقايان! و فضلاء! قصه بالاتر و با اهميت‌تر از قصه ابوبکر و عمر و عثمان و علي و فاطمه است؛ با تمام جلالت قدر و منزلتي كه اينها دارند، مساله سر دين است.

تذكر!

(آن‌چه ابوشوارب مي‌گويد جفا و جنايتي است كه بر حقيقت روا مي‌دارد، و چشمان خود را در برابر حقايق تاريخي بسته و تغافل پيشه كرده است؛ ايراني‌ها كساني بودند كه با آغوش باز اسلام را پذيرفته، و در زمره حاملان اسلام و كساني كه در نشر و دفاع از آن سهم داشتند قرار گرفتند، و در بين‌ آنها علماء و رهبران و سپاهيان بودند و با ديگر برادران خود از قوميت‌ها و اقشار مختلف ديگر از جامعه اسلامي گره خوردند.

تعداد زيادي از امامان مذاهب اهل سنت و اصحاب صحاح هم‌چون صحيح بخاري و مسلم نيشابوري و اصحاب سنن و مسانيد از ايران بوده‌اند ـ همان‌گونه كه از اسماء و القاب آنها مشخص مي‌شود ـ و ابوشوارب از كساني است كه از اينها تعريف و تمجيد مي‌كند.

بله، گناه بعضي از آنها مخالفت با سياست اختلاف طبقاتي و تبعيض نژادي و جنسيت‌گرايي بود. سياستي كه عمر پايه‌هاي آن را بر خلاف مبناي اسلامي «ان اكرمكم عند الله اتقاكم» بنا نهاد.

آري، با او و سياستش مخالفت كرده و از حقيقتي كه پيامبر اكرم با نصب امير المؤمنين عليه السّلام براي امت اسلام به ارمغان آورد استقبال نموده و به آن ايمان آوردند و او را ياري كردند. و از اين‌ روست كه متهم به تهمت‌هاي گوناگون شبيه آن‌چه اكنون ابوشوارب مي‌گويد شده‌اند. همان تهمت‌هايي كه بهانه‌اي براي خالي نمودن حقد و كينه‌هاي دولت اموي از امير المؤمنين علي عليه السلام و پيروان و دوستدارانش بود.)

روايات شيعه عليه اهالي بعضي از شهرها

تذكر!

(در همين‌جا مي‌گوييم كه جناب دكتر حسيني قزويني به صورت مختصر از اين روايات در پايان همين قسمت پاسخ مي‌گويد و ما نيز در جاي خود به اختصار به آن پاسخ خواهيم داد.)

روايت ضد اهالي شام و مکه و مدينه:

ابوشوارب: اجازه بدهيد كمي با هموطنان مصري خود سخن بگويم، آنها در باره سرزمين‌هاي اسلامي چه مي‌گويند؟ نه تنها آنها اهل سنت را سبّ و دشنام مي‌دهند، بلكه سرزمين‌هاي آنها را نيز دشنام مي‌دهند؛ اهالي شام را بدتر از اهالي روم، و اهالي مدينه را بدتر از اهالي مکه و اهالي مکه را کافران آشكار خداوند مي‌دانند.

تذكر!

(در اصول کافي تنها دو روايت به اين مضمون آمده كه اولين آن را ابوشوارب ذكر ‌كرده و از آن در جهت اهداف خود بهره برداري مي‌كند، و دومين روايت هم كه بعد از همين روايت ذكر شده است تفصيل روايت اول است؛ به روايت دوم توجه نماييد:

قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): أهل الشام شر أم [ أهل ] الروم فقال: إن الروم كفروا ولم يعادونا وإن أهل الشام كفروا وعادونا.

به امام صادق عليه السلام‌ عرض كردم: اهالي شام بدترند يا [اهالي] روم حضرت فرمودند: رومي‌ها كفر ورزيدند ولي با ما دشمني نكردند. ولي اهالي شام هم كفر ورزيدند و هم با ما دشمني كردند.

كافي، ج 2، ص 410، ش 5.

ملاحظه مي‌شود كه اين جمله امام صادق عليه السلام‌ شامل همه مردم شام نمي شود؛ بلكه مقصود آن دسته از افرادي هستتند كه با اهل بيت دشمني كرده‌ و آنها را با اعمال خود آزار و اذيت نموده‌اند؛ كه چنين كساني را حتي اهل سنت به عنوان نواصب ‌شناخته و بر اساس آيه‌اي كه در پي مي‌آيد كافر معرفي مي‌كنند:

قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى

اي رسول ما بگو من از شما هيچ پاداشي نمي‌خواهم مگر دوستي و مودت در باره نزديكانم.

الشورى(42)، آيه 23.

پس اين روايت تمام مردم اين سرزمين در تمام زمان‌ها را مذمت و نكوهش نكرده؛ بلكه گروهي معين و در زماني معين را مورد نظر قرار داده؛ و علت اين سخن هم اعمال مذمومشان بوده است. و روايت هيچ دلالتي بر آن‌چه ابوشوارب گفته نمي‌نمايد.)

الهاشمي: ...گوينده اين روايت چه كسي است؟

اهالي مصر از سوي داود مورد لعن قرار گرفته‌اند:

ابوشوارب: در كتاب کافي، ج 2، ص 409 و در بحار الانوار ج 6، ص 208 و در تفسير قمي، ص 596 در باره مردم مصر و ساكنان آن آمده كه آنها از زبان داود عليه السلام لعن شده‌اند، و خداوند آنها را ميمون و خوك قرار داده است.

تذكر!

(در رابطه با مطلبي كه از تفسير قمي نقل شده با مراجعه به اين تفسير مي‌يابيد كه به جاي كلمه «مصر» کلمه «مُضَر» وجود دارد يعني: نام قبيله‌اي كه در آن زمان‌ها به واسطه اعمالي كه انجام داده‌اند توسط حضرت داود عليه السلام‌ مورد لعن قرار گرفته‌اند.

تفسير قمي، ج 2، ص 268، چاپ نجف.

البته نمي‌خواهيم بگوييم در اين مورد هم ابوشوارب قصد دروغ و تدليس داشته؛ چون امكان اشتباه چاپي را هم منتفي نمي‌دانيم.

اضافه مي‌كنيم كه اين روايت اين آيه شريفه قرآن كريم را تبيين مي‌كند:

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ المائده (5)، آيه 60.

«بگو: آيا شما را از كسانى كه موقعيّت و پاداششان نزد خدا برتر از اين است، با خبر كنم؟ كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، (و مسخ كرده است) و از آنها، ميمون‌ها و خوك‌هايى قرار داده، و پرستش بت كرده‏اند موقعيّت و محل آنها، بدتر است و از راه راست، گمراه‌ترند.»

آيا ـ نعوذ بالله ـ ابوشوارب مي‌خواهد بگويد: اينها هم اباطيل و دروغ است؟!

اين روايت در مقام بيان معناي آيه فوق است كه در آن زمان چه كساني توسط حضرت داود عليه السلام‌ مورد لعن و نفرين قرار گرفته اند؛ و ربطي به اين زمان‌ها ندارد.)

خداوند بر مردم بني اسرائيل غضب نموده و آن‌ها را در آتش داخل نموده است:

ابوشوارب: عيّاشي در تفسير خود و بحراني در كتاب برهان خود تكميل كرده و مي‌گويند: خداوند بر بني اسرائيل غضب كرد كه آنها را بر سرزمين مصر وارد ساخت و تا آنها را از آن سرزمين خارج نگردانيد از آنها راضي نگرديد؛ و نيز مي‌گويد: بد‌ترين سرزمين‌ها سرزمين مصر است، آيا آن‌جا به عنوان زندان عذاب الهي از سوي خداوند براي بني اسرائيل قرار نگرفت؟

تذكر!

(در پاسخ به اين قسمت از سخنان ابوشوارب اين آيه شريفه كفايت مي‌كند:

وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الأرض مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأنهم كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآَيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ. البقره (2)، آيه 61

و (نيز به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيد: «اى موسى! هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفاء كنيم! از خداى خود بخواه كه از آن‌چه زمين مى‏روياند، از سبزيجات و خيار و سير و عدس و پيازش، براى ما فراهم سازد.» موسى گفت: «آيا غذاى پست‏تر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مى‏كنيد؟! (اكنون كه چنين است، بكوشيد از اين بيابان) در شهرى فرود آئيد زيرا هر چه خواستيد، در آنجا براى شما هست.» و (مُهر) ذلت و نياز، بر پيشانى آنها زده شد و باز گرفتار خشم خدايى شدند چرا كه آنان نسبت به آيات الهى، كفر مى‏ورزيدند و پيامبران را به ناحق مى‏كشتند. اينها به خاطر آن بود كه گناه‌كار و متجاوز بودند.

گويا آقاي ابوشوارب كه از سوي الهاشمي‌ به عنوان خبره و آگاه در اين مسائل و علوم معرفي گرديد از قرآن و قصه‌هاي انبياء و مذمت‌هايي كه راجع به بني اسرائيل و ماجراهاي‌آنهاست هيچ خبري ندارد؟!! مضمون اين روايت كاملاً مطابق با همان چيزي است كه در قرآن کريم آمده است. ولي مي‌بينيم كه ابوشوارب اين روايات را قبول نمي‌كند !!!)

در مصر سكونت نكنيد كه شما را ديوث مي‌كند:

ابوشوارب: زشت‌تر از تمام اين‌ مطالب اين گفته مجلسي در بحار الأنوار است. به اين روايت عجيب گوش بدهيد!

از مصر خارج شويد و در آن زياد نمانيد! چرا كه ماندن در اين سرزمين انسان را ديوث مي‌كند !!! يعني: باقي ماندن در مصر مرد را ديوث مي‌كند، ديوث كسي است كه بيگانه را بر اهل و خانواده خود وارد مي كند، يعني: ديگران را به اهل بيت خود راهنمايي مي‌‌كند.

تذكر!

(با توجه به سند اين روايت جايگاه اين روايت نزد شيعه معلوم مي‌گردد:

بهذا الاسناد عن ابن أسباط، عن أحمد بن محمد بن الحضير، عن يحيى بن عبد الله بن الحسن، رفعه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: انتحوا مصر ولا تطلبوا المكث فيها. ولا أحسبه إلا قال: وهو يورث الدياثة.

از ابن أسباط از احمد بن محمد بن حضير از يحيي بن عبدالله بن حسن به صورت مرفوعه تا به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم كه فرمود: از مصر خارج شويد و در آن‌جا سكونت نكنيد. و من گمان مي‌كنم حضرت فرمود: ماندن در آن‌جا شما را ديوث مي‌كند.

پس ملاحظه مي‌شود كه اين روايت چند اشكال دارد: هم مرفوعه است، هم در متن روايت راوي با حدس و گمان اين سخن را به رسول خدا نسبت ‌داده. اضافه بر اين كه اين روايت مرسل است، و در سند آن اشخاص مجهولي چون احمد بن محمد بن حضير وجود دارد.

نقل سخني از سيد نعمت الله جزائري عليه اهل سنت

ابوشوارب: من سخنان خود را با متني از كلام سيد نعمت الله جزائري به پايان مي‌برم، اين متن ما را به ياد مطالب مطرح شده از سوي آية الله جناحي مي‌اندازد كه در اولين قسمت از اين مناظرات در همين برنامه مطرح شد، وي گفت: من به کتاب‌هاي شما ايمان ندارم، به صحيح بخاري هم ايمان ندارم. او صريح‌تر از [جناب دكتر حسيني] قزويني بود؛ [جناب دكتر حسيني] قزويني مرد زيركي است و در سياست مهارت داشته، و با مراجع عظام نزديك و ارتباط دارد، و اصول و قواعد تقيه را خوب مي‌داند؛ يعني: خوب مي‌داند چگونه از مشكل فرار كند.

ولي جناحي آن‌طور كه معلوم مي‌شود آدم بيچاره‌اي است كه در عراق زيسته و هنوز قواعد و اصول تقيه را به خوبي ياد نگرفته است؛ او به صراحت گفت: من به كتاب بخاري و مسلم شما ايمان ندارم به نصوص شما و کتاب‌هاي شما ايمان ندارم.

در کتاب الأنوار النعمانية، سيد نعمت الله موسوي جزائري، ج 2، ص 279 با وضوح مي‌گويد: ما با آنها در خدا هم وحدت نظر نداريم؛ يعني: آنها خداي ديگري غير از آن‌چه ما مي‌پرستيم مي‌پرستند. ـ حال آنها چه مي‌پرستند؟ من نمي‌دانم.ـ ونيز در نبي و امام هم اشتراك نداريم؛ و اين بدان خاطر است كه آنها مي‌گويند: پروردگارشان كسي است كه پيامبرش محمد است و خليفه بعد از او ابوبكر است و ما چنين خدايي را قبول نداريم؛ و چنين پيامبري را هم قبول نداريم؛ و مي‌گوييم: پروردگاري كه خليفه پيامبرش ابوبكر باشد ما آن خدا و پيامبر را قبول نداريم.

تذكر!

(جناب دكتر حسيني قزويني در انتهاي همين قسمت از مناظره به اين سخن ابوشوارب پاسخ مي‌دهند: كه سيد نعمت الله نمايان‌گر اعتقادات شيعه نيست، چون بسياري از علماي شيعه اعتقادات ايشان را قبول ندارند. و حتي بعضي از آنها فتوا به حرمت خواندن بعضي از کتاب‌هاي ايشان داده‌اند.

ما هم بنا نيست از اين کلام سيد نعمت الله جزائري دفاع كنيم، ولي مي‌گوييم: ما به خدايي كه بعضي از اهل سنت قائل به مجسمه بودن او هستند ايمان نداريم؛ به اقوال و نظريات گروهي از علماي آنها كه در صحاح اهل سنت پيرامون خداوند آمده و ما آن را با آدرس‌هاي زير در سايت اينترنتي خود آورده‌ايم مراجعه نماييد:

http: //www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=101

http: //www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=48

و نيز روايات اهل سنت را در صحاح پيرامون انبياء عليهم السلام مطالعه كنيد:

http: //www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=23

پايان سخنان ابوشوارب با مخاطب قرار دادن جناب دكتر حسيني قزويني:

ابوشوارب: و از اين رو سخنان را با اين كلام به پايان مي‌برم و اين آيه را با وضوح و صراحت براي ايشان مي‌خوانم:

«يا ايها الذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتاً عند الله ان تقولوا مالا تفعلون». الصف (66)، آيه 4.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چرا سخنى مى‏گوييد كه عمل نمى‏كنيد؟! نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمى‏كنيد!

كسي كه صحابه را مورد اتهام قرار دهد از اسلام خارج است

ابوشوارب: همان‌گونه كه امام احمد بن حنبل مي‌گويد: اگر كسي را ديديد كه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم را به بدي ياد مي‌كند او را نسبت به مسلمان بودن متهم كنيد؛ يعني: كسي كه اصحابي را كه از حاملان کتاب خدا و سنت نبي او بودند متهم سازد از اسلام هيچ بهره‌اي نبرده ‌است؛ و اين اتهام از من نيست. يعني كسي كه صحابه را لعن كرده و صحابه را مورد سبّ و ناسزا قرار مي‌دهد مسلمان نيست. ساده بگويم: چنين كسي به تمام مطالبي كه صحابه نقل كرده‌اند ايمان ندارد؛ صحابه‌اي كه ناقل و حامل قرآن بوده‌اند، آنها كساني بودندكه حديث نبوي شريف را براي ما نقل كرده‌اند.

هم‌چنان شما آنها را مورد اتهام و لعن و سبّ و ناسزا قرار ‌داده و آنها را مرتد مي‌دانيد. و به هيچ وجه، ديني كه آنها آورد‌ه‌اند دين شما نيست.

تذكر!

(به اين ادعاء‌ها نيز پاسخ داديم.)

سخن پاياني ابوشوارب پيرامون موضوع هجوم

ابوشوارب: من مجدداً وارد موضوع بحث نمي‌شوم كه وقت گرفته شود، ولي از شما خواهش مي‌كنم همان‌گونه كه [جناب دكتر حسيني] قزويني را تحمل كرديد مرا نيز تحمل كنيد.

شما مراعات حال [جناب دكتر حسيني] قزويني را كرده و با رو دربايستي و تعارف با او برخورد مي‌كنيد، ولي با من قهر مي‌كنيد؟ چون من مسکين و ضعيف وكنار دست شما در استديو هستم.

الخزاعي: من دلم براي قزويني مي‌سوزد !!!

الخزاعي: من دلم براي [جناب دكتر حسيني] قزويني مي‌سوزد، به خدا دلم برايش مي‌سوزد.

الهاشمي: ايشان هم‌چنان روي خط تلفن حاضر هستند.

ابوشوارب: اعوذ بالله از اتهام به ابوبکر و عمر، مسلمان ابوبكر و عمر را متهم نمي‌كند:

ابوشوارب: در پايان مي‌گويم: از اين‌گونه مطالب به خدا پناه مي‌برم؛ از سخني كه يك مسلمان آگاه و آشناي با خدا و پيامبر بر زبان نمي‌آورد. و من دلم براي صباح الخزاعي و امثال او از شيعيان ساده مي‌سوزد كه چگونه اين مراجع آنها را گول زده و گمراه مي‌سازند!!!

ابوشوارب: دلم براي قزويني هم مي‌سوزد !!!

الهاشمي: براي [جناب دكتر حسيني] قزويني هم دلتان مي‌سوزد؟

ابوشوارب: بله هم دلم براي او مي‌سوزد؛ و هم براي او مي‌ترسم، براي او از روز حساب پس دادن در برابر خداوند متعال مي ترسم.

الهاشمي: آقاي ابوشوارب! ايشان[جناب دكتر حسيني قزويني] الآن روي خط با شماست. بفرماييد آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني!

سخنان جناب دكتر حسيني قزويني در ردّ ادعا‌هاي ابوشوارب

السيد القزويني: بسم الله الرحمن الرحيم.

جناب دكتر حسيني قزويني: چرا سخنان مرا قطع مي‌كنيد و سخنان ابوشوارب را قطع نمي‌كنيد؟

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي الهاشمي به من قول داده بودند تا امشب نيم ساعت كامل صحبت كنم و به هيچ وجه كلام مرا قطع نكنند، ولي ديديم كه چندين بار سخن مرا قطع كردند بدون اين‌كه حتي يك بار سخنان ابوشوارب را قطع كنند. و در اين امر رعايت عدالت نكردند!

الهاشمي از خود دفاع مي‌كند!!!

من وقت کافي به شما دادم!!!

الهاشمي: يك لحظه! يك لحظه!‌ آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! براي اين كه شما عادل باشيد من در سخن شما مناقشه دارم، من به شما زمان کافي براي مطرح كردن روايات شيعه دادم. و حتي شما يك دقيقة وقت اضافي خواستيد، من به شما دو دقيقه وقت دادم؛ من از شما سؤال كردم: تكميل كرديد؟ شما گفتيد: تکميل كردم؛ من و شما با هم يك ساعت و چهل دقيقه كامل از وقت برنامه را به خود اختصاص داديم.

اگر الخزاعي و ابوشوارب هم علي را به قتل دختر ابوبکر متهم كنند من سخنشان را قطع مي‌كنم !!!

 الهاشمي: براي اين كه شما عادل با شيد اين را مي‌گويم: اگر دکتر ابوشوارب و يا برادر صباح الخزاعي هم امام علي [عليه السلام] را به قتل دختر و يا همسر خود متهم كنند و يا سيدنا أبو بكر و سيدنا عمر را متهم كنند شما خواهيد ديد كه به خاطر اين اتهام چگونه هر لحظه سخن او را قطع كرده و گريبان او را مي‌گيرم. شما از مذهب خود در اتهام به ابوبکر و عمر نسبت به جنايت شكستن پهلو و سقط جنين قبل از آتش زدن دفاع كرديد؛ آنها هم با شما در باره استدلال‌هايتان صحبت كردند.

 الهاشمي به جناب دكتر حسيني قزويني مي‌گويد: قطع سخنان شما كمك به شماست!!!

الهاشمي: اين كار من كمكي به خود شما بود!!! برادراني كه اين‌جا و در استديو حضور دارند از من ناراحت شده و به من شوريدند و نزديك بود استديو را ترك كنند و من و شما را در مناظره تنها بگذارند؛ اما شما با وجود اين كه برنامه به صورت زنده و مستقيم پخش مي‌شود حكم خود را صادر كرديد، و البته ديگران هم حکم خود را صادر كردند.

تذكر!

(ما در باره ادعاهاي الهاشمي قضاوت را به عهده خوانندگان عزيز واگذار مي‌كنيم.)

الخزاعي و ابوشوارب گفتند: كسي كه از صحابه اكراه داشته باشد به اسلام بغض ورزيده است؛ نظر شما در اين باره چيست؟

الهاشمي: من نظر نهايي شما را در رابطه با مطالبي كه از دو برادر [الخزاعي و ابوشوارب] شنيديد را خواستارم. اين دو نفر از آن‌چه شما به آن رسيده‌ايد متعجب و آن را قبول نداشته و بر اين اعتقادند كه اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه صحابه چنين كارهايي كرده‌اند از اسلام به دور است!!!

در پايان سخنانتان چه دفاعي از خود داريد؟

تذكر!

(لازم است اشاره كنيم كه ابوشوارب گفت: كسي كه از صحابه اكراه داشته باشد کافر است، و الهاشمي كمي از شدت و حدت سخن او كاست !!!)

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني از نقل كلام سيد نعمت الله جزائري توسط ابوشوارب:

جناب دكتر حسيني قزويني: و امّا در رابطه با مطالبي كه آقاي ابوشوارب در رابطه با کتاب کافي با سخنان سيد نعمت الله جزائري و غيره نقل نمودند و گفتند: عقيده شيعه اين است؛ بايد بگويم اين دروغ و افتراء است.

در اين باره بايد عرض كنم: سيد نعمت الله جزائري عالم شيعه جليل القدري است اما نظرات ايشان نمي‌تواند نمايان‌گر عقايد شيعه باشد؛ ايشان به نوعي تند روي نموده است؛ من به صراحت مي‌گويم تا همه دنيا بشنود، بعضي از علما فتوا به حرمت قرائت بعضي از کتاب‌هاي سيد نعمت الله جزائري داده‌اند.

نكته‌اي مهم در اين مناظره

[يكي از حاضران در استديو كه علي الظاهر مجري برنامه الهاشمي است با صداي آهسته به ابوشوارب مي‌رساند كه: خميني، در باره خميني از او سؤال كن!!!]

تذكر!

(در اين جا ملاحظه مي‌كنيد كه الهاشمي نمي‌تواند مسلط بر تمايلات و مكنونات قلبي خود باشد، از اين رو همين شخص كه سخنان جناب دكتر حسيني قزويني را بارها قطع نمود و هرگز سخن ابوشوارب را قطع نكرد حال با ايماء و اشاره به او مي‌رساند كه از جناب دكتر حسيني قزويني چگونه و در رابطه با چه مطلبي سؤال كند. حال عدالت كجا رفته؟ خدا داند و بس.)

قطع كلام جناب دكتر قزويني توسط ابوشوارب: درباره خميني جواب بدهيد

ابوشوارب: خميني، خميني؛ در باره سخن خميني جواب مرا بدهيد.

جناب دكتر حسيني قزويني: چي؟

ابوشوارب: نظر شما درباره آن قسمت از کتاب مکاسب محرمه خميني كه من آن را قرائت كردم چيست؟ آيا خميني هم اين مطالب را قبول ندارد؟

شما سخنان نعمت الله جزائري را قبول نكرديد و اين مطلب مهمي بود، الآن نظرتان را درباره سخنان خميني بگوييد، آيا آن را هم قبول نداريد؟

اعتراض جناب دكتر حسيني قزويني به خاطر قطع سخنانشان توسط ابوشوارب:

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر! چرا سخنان مرا قطع مي‌كنيد؟

الهاشمي: ادامه بدهيد! سخنانتان را ادامه بدهيد!

جناب دكتر حسيني قزويني: اين از اخلاق اسلامي نيست؛ شما تا الآن يك ساعت و پنجاه دقيقه است كه داريد صحبت مي‌كنيد و هيچ كسي نيست به شما اعتراض كند و سخنانتان را قطع كند.

الهاشمي: بفرماييد! بفرماييد، ادامه بدهيد.

ادامه سخنان جناب دكتر حسيني قزويني پيرامون مطالب سيد نعمت الله جزائري

جناب دكتر حسيني قزويني: بايد عرض كنم: آية الله انگجي كه از علماي شيعه است در حاشيه مطالبي كه شما از جلد دوم کتاب سيد نعمت الله جزائري نقل كرديد آورده است: خواندن بعضي از کتاب‌هاي سيد نعمت الله جزائري حرام مي‌باشد.

پاسخ به اتهامات وارده به امام خميني

آن‌چه ابوشوارب از امام خميني نقل كردند هيچ ربطي به موضوع بحث نداشت:

جناب دكتر حسيني قزويني: اما در رابطه با مطالبي كه از کتاب امام خميني رضوان الله تعالي عليه بيان كرديد هيچ ربطي به موضوع مورد بحث ما نداشت.

امام خميني قائل به سبّ شيخين يا اهانت به اهل سنت نيست:

جناب دكتر حسيني قزويني: امام خميني قائل به سبّ صحابه و سبّ ابوبکر و عمر نيست.

الهاشمي با صداي آهسته: ... [بر حسب ظاهر وي به ابوشوارب مي‌رساند كه به جناب دكتر حسيني قزويني چه بگويد.]

جناب دكتر حسيني قزويني‌: امام خميني هرگز قائل به اين نكته نيست كه اهل سنت مسلمان نيستند، يا هرگز سبّ اهل سنت و يا نجاست آنها را قائل نشده است.

بسياري از علماي اهل سنت، شيعه را تكفير كرده‌اند:

جناب دكتر حسيني قزويني: حال اگر شما اصرار داريد تا کلام امام خميني را بخوانيد، در كنار آن کلام بزرگان اهل سنت را نيز بخوانيد كه فتوا به کفر شيعه داده‌اند.

اين ابن جبرين است كه؛ فتواي او حتي الآن هم در سايت اينترنتي او موجود است؛ او مي‌گويد: شيعيان به چهار دليل رافضي [گمراه] و کافرند!!!

و يا بن باز را مي‌بينيم كه قائل به کفر شيعه شده است، و نيز عده‌اي ديگر از علماي اهل سنت كه فتوا داده‌اند: كسي كه منکر خلافت ابوبکر شود کافر است؛ حال شما چرا فتوا و اقوال آنها را در شبكه المستقله قرائت نمي‌كنيد؟!

و يا چرا فتاواى هنديه فرهاني؛ و يا حاشيه رد مختار ابن عابدين؛ و يا البحر الرائق ابن نجيم مصري؛ كه همه مي‌گويند: هر كس خلافت ابوبکر را انكار كند کافر است؛ را نمي‌خوانيد؟!!

سخن گفتن پيرامون جنايت ابوبکر و عمر در زمان حاضر به مصلحت اسلام نيست و از توطئه‌هايي است كه عليه مسلمانان صورت مي‌گيرد

جناب دكتر حسيني قزويني: جناب آقاي دکتر الهاشمي! به اعتقاد بنده در شرايط حاضر و در اين جوّ و فضاي كنوني كه مسلمانان به سر مي‌برند پرداختن به موضوع شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها و موضوع ارتكاب يا عدم ارتكاب جرم از سوي ابوبکر و عمر به مصلحت اسلام و مسلمانان نيست؛ و نيز به گمان من در پس طرح اين‌گونه قضايا دست‌هاي مخفي وجود دارد كه سعي بر ايجاد توطئه عليه اسلام داشته و مي‌كوشد تا به اين وسيله شكاف و اختلاف بين شيعه و سني را تعميق بخشد.

ماجراي شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها موضوع جديد و تازه‌اي نيست

جناب دكتر حسيني قزويني: موضوع شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آن‌گونه كه شما مي‌گوييد موضوع جديد و تازه‌اي نيست؛ بلكه اين موضوع از زمان ائمه عليهم السلام مطرح بوده و اين مسأله نزد شيعه به اثبات رسيده است.

الهاشمي: عده‌اي از شيعيان با ما تماس گرفته و اعلام داشته‌اند كه ديگر در مجالس عزاي فاطمه شركت نمي‌كنيم

الهاشمي: اما من هم مي‌گويم: آقاي [جناب دكتر حسيني قزويني] امروز و در ساعت هشت بعد از ظهر ماه يوليو دو هزار و هشت ميلادي براي برادر صباح الخزاعي و جمعي ديگر از شيعيان آشكار شد كه اين موضوع ثابت نيست؛ و تعدادي از شيعيان به من تماس گرفتند و به من گفتند: حقيقت براي ما كشف شد و ما به اين نتيجه رسيديم كه ما گول خورده و گمراه شده بوديم؛ و به من گفتند: ما از سال آينده به بعد، ديگر در مجالس عزاداري شركت نمي‌كنيم.

يكي از آنها به من گفت: من از سخنان جناب دكتر حسيني قزويني برداشت كردم كه حتي ايشان نيز اين مجالس را ردّ مي‌كنند !!!

 الهاشمي: هم‌چنين يكي از همين شيعيان به من گفت: من به طور ضمني از سخنان آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني برداشت نمودم كه ايشان نيز براي سال‌هاي آينده دستور به تعطيلي اين مجالس خواهند داد. او اين‌گونه از سخنان شما برداشت نموده بود.

او گفت: حتي شما نيز اعتقاد داريد كه در قرن پانزدهم هجري ديگر برازنده ما نيست كه مجالس عزاداري براي خانم فاطمه برگزار كرده و در آن صحابه را متهم به قتل او كنيم. و آنها گفتند: ما چنين برداشتي از صحبت‌هاي شما كرديم آيا اين برداشت آنها از سخنان شما صحيح است؟

جناب دكتر حسيني قزويني: بسياري از برادرن اهل سنت با ما هم تماس گرفتند و گفتند: ما خود در سال‌هاي آينده مجالس عزا بر پا خواهيم كرد

جناب دكتر حسيني قزويني: و امّا راجع به مطلبي كه شما گفتيد [كه به ادعاي الهاشمي عده‌اي با او تماس گرفته و گفته‌اند ديگر در مجالس عزاداري شركت نخواهند كرد] بايد بگويم: تعداد زيادي از برادران از عربستان سعودي، و لندن و آلمان با من تماس گرفته و بعد از تشکر و قدر داني بابت طرح اين مطالب گفتند: ما نمي‌دانستيم كه چنين رواياتي با سند صحيح نزد اهل سنت در موضوع شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها و ماجراي هجوم به خانه آن حضرت وجود دارد، شما با اين مباحث ما را بر اين روايات واقف ساخته و از اين‌رو ما از سال آينده در بزرگداشت شهادت آن خانم بيش از آن‌چه كه تا كنون انجام مي‌داده‌ايم مشاركت خواهيم نمود؛ پس اين گفته شما دليل نمي‌شود كه اگر عده معدود و يا يك نفر از سخنان من آن‌گونه كه شما گفتيد استفاده كرده دليل بر صحت اين ادعا باشد.

من بايد دو نكته را در اين‌‌جا يادآوري كنم:

اول: همان‌ طور كه علماي ما هم‌چون آية الله العظمي فاضل لنکراني، و شيخ جواد تبريزي، و رهبر انقلاب همه ساله بر شركت در مجالس عزاداري تأكيد ‌كرده و در منزل و دفتر خود مراسم عزا بر پا مي‌كنند و ديگران را نيز به شركت در اين مجالس فرا مي‌‌خوانند؛ و شركت در مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها را امر بسيار مهمي مي‌دانند، يعني...

اقدام مجدد الهاشمي در قطع سخنان جناب دكتر حسيني قزويني

الهاشمي: ولي برادران به شما گفته‌اند، برادران به شما گفته‌اند.

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر الهاشمي! آقاي يا دکتر الهاشمي يك لحظه!

الهاشمي: وقت برنامه گذشته، الآن سه ساعت است كه برنامه به طول انجاميده است؛ بايد برنامه را به پايان ببريم؛ من به شما دو دقيقه فرصت مي‌دهم تا هر چه مي‌خواهيد و در هر موضوعي كه دلتان خواست در اين دو دقيقه به مسلمانان جهان بگوييد.

جناب دكتر حسيني قزويني: دشنام و يا ناسزا به اهل سنت و يا اهانت به عقائد آنها جائز نيست

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر به من اجازه بدهيد؛ نكته ديگري كه اصرار در بيان آن داشته و مي‌خواهم بر ‌آن تأكيد داشته باشم اين است كه نظر علما و فقها و مراجع ما بر اين است كه هر‌گونه سبّ و دشنام و ناسزا به صحابه و يا هر گونه اهانت به اهل سنت و يا عقائد آنها جايز نمي‌باشد.

ابوشوارب: خميني [ابوشوارب سعي مي‌كند با تكرار اين كلمه مجدداً رشته كلام را از دست جناب دكتر حسيني قزويني خارج ساخته و با اين كار مجدداً بحث را به آن سو كه خود مي‌خواهد سوق دهد]

السيد القزويني: و من نيز اين كار را گناهي نابخشودني مي‌دانم؛ اين آن چيزي است كه من تمام برادران شيعه در تمام عالم را به آن دعوت مي‌نمايم.

الهاشمي: نظر شما در باره سخن آقاي خميني چيست؟

الهاشمي: جناب دكتر حسيني قزويني! شما را به خدا اين جمله را هم پاسخ دهيد تا ديگر برادران تماس تلفني نگيرند و موجب آزار و اذيت نشوند. اگر كسي از تونس به شما بگويد: امام خميني كه شما براي او ترضّي كرديد [رضوان الله عليه گفتيد] مي‌گويد: شبهه‌اي در اين نيست كه ... مي‌توان به اهل سنت طعن و ناسزا گفت، و آنها هيچ حرمتي ندارند و مي‌توانيد به آنها تهمت بزنيد، شما در پاسخ چه مي‌گوييد؟ ...

ابوشوارب: [خميني مي‌گويد:] اين از ضروريات مذهب شيعه است؛ از ضروريات مذهب.

الهاشمي: [خميني مي‌گويد:] اين از ضروريات مذهب است... اين را پاسخ بدهيد تا برادر ابوشوارب دست بردارد و دوباره نگويد: در اين باره جوابي نداديد؛ در اين باره چه مي‌گوييد؟

جناب دكتر حسيني قزويني: امام خميني در مکاسب محرمه از شيخ بحراني جواز سبّ را نقل كرده و بعد با شدت آن را انکار مي نمايد

جناب دكتر حسيني قزويني: و اما در رابطه با آن‌چه كه دکتر ابوشوارب گفتند بايد عرض كنم: امام خميني در کتاب مکاسب مطلبي را از شيخ بحراني صاحب حدائق در رابطه با جواز سبّ اهل سنت و يا بدگويي كردن در باره آنها نقل مي‌كند، و بعد آن را ردّ ‌كرده و مي‌گويد: اين سخن صحيح نيست.

ابوشوارب: اين صحيح نيست

ابوشوارب: اين صحيح نيست، اين سخن شما صحيح نيست؛ شما كلام خميني را بخوان! شما آن‌چه را كه خميني گفته بخوان! شما دوباره تدليس مي‌كنيد؛ بعد از اين پاراگراف خميني روايتي دروغ از امام جعفر صادق نقل كرده و در آن اهل سنت را متهم مي‌سازد كه آنها اولاد زنا هستند، و من خجالت مي‌كشم اين روايت را بخوانم؛ روايت دروغ است، در سطر دوم آن آمده؛ شما براي هزارمين بار تدليس مي‌كنيد.

خميني روايتي نقل مي‌كند و در آن همه اهل سنت را ولد الزنا مي‌خواند كه من از قرائت آن خجالت مي‌كشم !!!

ابوشوارب: سطر دوم بلا فاصله بعد از متني كه شما آن را از مکاسب محرمه خوانديد، خميني روايتي از [امام] صادق مي‌خواند كه ـ نعود بالله ـ فرزندان اهل سنت را ولد الزنا معرفي مي‌كند و خميني هم بر آن حاشيه زده و مي‌گويد: و از اين روايت جواز هتك فرزندان عامه [اهل سنت] استفاده مي‌شود.

اين مطلب در اين کتاب موجود است، براي مردم تدليس نكنيد؛ آقاي قزويني! مردم را فريب ندهيد!

تذكر!

(در اين جا چند نكته وجود دارد:

1- ابوشوارب به روايتي ضعيف كه امام خميني از غير خود نقل كرده استشهاد مي‌نمايد، و بعد آن را ردّ مي‌كند و همان‌گونه كه جناب دكتر حسيني قزويني نيز فرمودند امام خميني مي‌فرمايند: نظر من اين است !!!!

2- روايت به خاطر وجود علي بن عباس در سند آن ضعيف است چون همان‌گونه كه در تنقيح المقال آورده‌اند شخصي بسيار غلو كننده بوده، و نيز در سند آن حسن بن عبد الرحمان كه شخصي مجهول است قرار دارد، همان‌گون كه در همان كتاب نيز آمده؛ و مي‌توان اصل اين روايت را در کتاب کافي، ج 8، ص 285 مشاهده كرد.

3- ابوشوارب مي‌گويد: از خواندن اين روايت شرم داشته و حيا مي‌كند؛ در حالي كه او از قرائت اين‌گونه روايات هيچ ابايي ندارد، چرا كه او قبلا در همين قسمت از مناظره روايت ضعيف ديگري از شيعه خواند كه در آن به ديوث شدن كسي كه در مصر باقي بماند اشاره داشت !!! و از خواندن آن خجالت كه نكشيد بلكه با آب و تاب هم قرائت كرد!!!)

جناب دكتر حسيني قزويني: امام خميني مي‌گويد: سخن گفتن در اين گونه قضايا تضييع عمر است !!!

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر ابوشوارب! آقاي دکتر يك لحظه!

ابوشوارب: نه؛ به هيچ وجه اجازه نمي‌دهم.

جناب دكتر حسيني قزويني: كتاب مکاسب محرمه امام خميني قدس سره جلد اول صفحه 253 الآن در برابر من هست، ايشان قضيه‌اي را نقل كرده و بعد از آن مي‌گويد:سيره بر آن‌چه كه محقق صاحب جواهر گفته قائم و جاري بوده، و طولاني كردن سخن مثل آن‌چه در حدائق آمده تضييع عمر در واضحات است.

يعني ايشان مي‌فرمايد: نقل اين ‌گونه روايات و نقل اين گونه قضايا از باب تضييع عمر در واضحات است.

[الهاشمي با صداي آهسته با ابوشوارب سخن مي‌گويد]

ابوشوارب: يعني واضح است كه هتک عامه جايز است !!!

ابوشوارب: يعني اين قضيه نزد امام خميني واضح است كه مخالفان برادران ما شيعه نيستند و آنها اولاد زنا و ملعون و مرتد و کافر هستند.

كجاست اين مطلب؟ آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني اجازه بدهيد! شما گفتيد: خميني اين كلام را به شدت ردّ كرده. كجاست اين رد؟ او اين کلام را تأييد كرده است.

جناب دكتر حسيني قزويني: شما آقاي ابوشوارب جمله و عبارت امام خميني را بخوانيد!

ابوشوارب: من نمي‌خواهم به مردم نيرنگ و فريب بزنم. من نمي‌خواهم مردم را بازيچه سياسي قرار دهم تا سيد فلان و رهبر فلان و ... از من خوششان بيايد؛ من حقيقت را مي‌گويم؛ ما تاريخ را براي ديگران عرضه مي‌كنيم؛ ما کتاب‌هاي موجود مذهب را عرضه مي‌كنيم؛ شاگردان شما وقتي کتاب مکاسب محرمه را بخوانند چگونه شما را تصديق خواهند كرد؟ شما سعي مي‌كنيد از ايشان دفاع كنيد.

اين تقيه را از خودتان برداريد؛ و نظرات و آراء خود را با صراحت به ديگران اعلام كرده و پرده‌ها را براي مردم كنار بزنيد.شما دين اسلام را از بين برده‌ايد.

شما ضد اسلام هستيد، شما با صحابه در جنگ هستيد، شما با حاملان قرآن کريم و سنت سر جنگ داريد.

الهاشمي: آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني مي‌خواهند از اسلام ناب محمدي دفاع كنند. مگر اين‌جور نيست آقاي قزويني؟ [البته الهاشمي در اين‌جا قصد استهزاء دارد]

جناب دكتر حسيني قزويني: امام خميني مي‌گويد هر كس اهل سنت را با اين اتهامات مورد هدف قرار دهد روش او مشكل دارد!!!

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر يك لحظه اجازه بدهيد! من در کتاب «قصة الحوار الهادئ»...؛ آقاي دكتر يك لحظه اجازه بدهيد! من در کتابي كه با عنوان «قصة الحوار الهادئ» تأليف نموده‌ام در صفحه 399 آن عبارت امام خميني رضوان الله تعالي عليه را كه بعد از کلام صاحب حدائق آمده است را آورده‌ام.

امام خميني بعد از نقل سخن صاحب حدائق مي‌گويد:

ولکن اغترّ بعض من اختلت طريقته ببعض ظواهر الأخبار وکلمات الأصحاب من غير غور إلى مغزاها، فحکم بنجساتهم، وکفرهم وأطال في التشنيع على المحقّق القائل بطهارتهم بما لا ينبغي له و له

«ولي بعضي از كساني كه [منظور صاحب حدائق است كه فقيهي اخباري بوده] مسلك آنها تمسّك و اخذ به ظاهر بعضي از روايات و کلمات اصحاب بوده است بدون اين‌كه در مفهوم و محتواي آن تأمل و دقتي داشته باشند به اشتباه حکم به نجاست و كفر آنها نموده‌، و بر كسي كه [جناب محقق حلّي] قائل به طهارت آنها شده است خورده و عيب گرفته در حالي كه اين كار نه سزاوار محقق حلي است و نه صاحب حدائق، و او [صاحب حدائق] از اين مطلب غافل شده كه [علامه حلي] چيز‌هايي را مراعات كرده كه او به آن توجه نداشته است.»

آقاي دكتر ابوشوارب! اين عبارت امام خميني است «لکن اغترّ من اختلت طريقته».

الهاشمي: از جناب دكتر حسيني قزويني مي‌خواهيم كه با بينندگان خدا حافظي كند

الهاشمي: بسيار خوب! آقاي [جناب دكتر حسيني] وقت امشب برنامه ما از همه برنامه‌هايمان تجاوز كرد. شما در خانه خود هستيد ولي ديگر برادراني كه اين‌جا در لندن هستند هر كدام بايد به مكان مورد نظر خود باز گردند؛ از اين رو ناچاريم كه برنامه را به پايان ببريم؛ با اين وجود من مي‌خواهم شما با بينندگان در سي ثانيه خداحافظي كنيد؛ آقاي دكتر از بينندگان خداحافظي كنيد!

بفرماييد! آيا مي‌خواهيد در پايان گفت‌وگو با بينندگان خداحافظي كنيد؟

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني از رواياتي كه ضد شيعه در مورد اهالي سرزمين‌ها خوانده شد

جناب دكتر حسيني قزويني: با توجه به مطلبي كه دکتر ابوشوارب در نقل قول از کتاب کافي و غيره مطرح كردند؛ بايد بگويم: كه تمام اين روايات ضعيف و يا جعلي و يا رواياتي هستند كه علماي شيعه تصريح به ضعف آنها نموده‌اند؛ و علماي شيعه و مراجع آنها همواره براي اهل سنت احترام قائل بوده‌اند، و هم اعتقاد به جواز دختر گرفتن و دختر دادن به آنها و حلال بودن حيوان ذبح شده توسط آنها بوده‌اند و هم طبق آن در کتاب‌هاي فقهي خود به آن فتوا داده‌اند.

تذكر!

(ما قبلاً در رابطه با رواياتي كه ابوشوارب به آنها استناد جسته پاسخ داده‌ايم.)

الهاشمي: بسيار خوب! [جناب دكتر حسيني] قزويني و به اين شكل مشارکت شما در اين برنامه به پايان مي‌رسد. من از شما تشكر مي‌كنم، و همان‌گونه كه شما ديديد كار جديد و نوي بود كه تمام مطالب با صراحت كامل مطرح شد، من از خداوند مي‌خواهم كه من و شما و ابوشوارب و همه شرکت كنندگان در اين برنامه را به نو شدن و اصلاح و پيشرفت توفيق عنايت فرمايد.

آقاي[جناب دكتر حسيني] قزويني در قم الآن ساعت چند است؟

جناب دكتر حسيني قزويني: اين‌جا الآن ساعت دو و ربع صبح است.

الهاشمي: دو و ربع صبح!!! من از خانواده شما عذر خواهي مي‌كنم؛ خيلي شما را بيدار نگه داشتيم.

جناب دكتر حسيني قزويني: نه،مهم نيست؛ همه اعضاء خانواده ما تقريباً به اين‌گونه قضايا عادت نموده‌اند. آقاي دکتر من از شما خواهش دارم يك لحظه وقت به من بدهيد.

الهاشمي: بله.

معرفي کتاب‌هاي علماي شيعه در رابطه با قضيه هجوم توسط جناب دكتر حسيني قزويني

جناب دكتر حسيني قزويني: کتابي را حضرت آية الله العظمي شيخ جعفر سبحاني كه از اساتيد و مراجع بزرگ ما هستند تأليف نموده‌اند، و آن را «الحجة الغراء على شهادة الزهراء» ناميده‌اند و در آن روايات متعددي از اهل سنت ذكر نموده‌اند و در آن بعضي از سندها را نيز تصحيح كرده‌اند؛ اين کتاب از يكي از مراجع شيعه است كه مي‌تواند نمايان‌گر عقائد شيعه باشد. و نيز دکتر شيخ يحيي دوخي كه استاد در دروس عالي است كتابي را به نام «ظلامة الزهراء» تأليف نموده‌ است.

الهاشمي: بسيار خوب! آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني؛ تمام اين کتاب‌هايي كه شما مي‌فرماييد در مرکز الأبحاث العقائدية موجود است، يعني: فقط کتاب العقيلي در آن‌جا نيست؛ هر كس خواستار تحقيق در اين موضوع باشد مي‌تواند به آن‌ جا مراجعه كند و...

 و اين بود آن گفت‌و‌گويي كه لازم بود تا از آن آموخته‌هايي به دست آوريم، و ديديم كه ظاهراً مثمر ثمر هم واقع شد؛ شايد محققان ديگري بيايند و اين گفت‌و‌گو‌ها را بشنوند و آنها جرئت و وسعت نظر بيشتري داشته باشند.

آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني! خداوند به شما خير و بركت عطا فرمايد. صبح شما به خير.

صبح شما به خير برادر عزيز!

اگر اهل سنت مي‌خواهند صحابه را از معرض اتهام دور سازند، بايد بعضي از روايات موجود در صحاح سته را محو سازند.

جناب دكتر حسيني قزويني: من از شما دکتر الهاشمي كه در سه قسمت از اين برنامه به من فرصت داديد تشكر مي‌كنم، و اگر چه در قسمت اول و دوم سخنان مرا قطع نكرديد، امّا در اين قسمت با اين كارتان كه چندين بار تكرار شد و به من اجازه نمي‌داديد تا سخنانم را كامل كنم مرا اذيت نموديد و بعضي از مطالب مربوط به همين قضايا باقي ماند، من مي‌خواستم تا در باره راه‌هايي كه زمينه ساز ايجاد وحدت اسلامي شود صحبت كنم. ولي در پايان مي‌گويم: اگر دکتر الهاشمي يا دکتر ابوشوارب يا هر كس ديگري بخواهد صحابه را از معرض اتهام برهاند لازم است تا بسياري از روايات موجود در صحيح مسلم و بخاري را كه در باره صحابه ذكر شده و در آن بسياري از صحابه را اهل آتش ‌دانسته و به جز تعداد اندكي از آنان را اهل خلاصي از آن نمي‌داند را محو سازند.

تذكر!

(ما نمونه‌هايي از اين روايات را كه در صحاح اهل سنت مخصوصاً صحيح بخاري و مسلم ذكر شده است را بيان كرديم، و كسي كه روايات حوض را بشناسد مي‌داند كه اين روايات مي‌گويد: بسياري از صحابه مرتد شده و به گذشته پست خود بازگشتند.)

الهاشمي: بسيار خوب! آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني من هر‌چه قدر به شما فرصت خداحافظي مي‌دهم و به شما صبح به خير مي‌گويم، امّا شما از فرصت براي حمله به صحابه محمد صلوات الله عليه [وآله] وسلم استفاده مي‌كنيد.

ابوشوارب: تمام كنيد...

الهاشمي: با رسول خدا خوش رفتار باشيد و سخن عليه صحابه را ترك كنيد

الهاشمي: برادرم! كمي با [حضرت‌] محمد [صلي الله عليه وآله وسلم] خوشرفتار باشيد، كمي خوش رفتاري بيشتر با [حضرت‌] محمد [صلي الله عليه وآله وسلم] داشته باشيد! با اين مرد بزرگ كه خداوند او را برگزيده است، بيشتر خوش رفتار باشيد.

با شما خدا حافظي مي‌كنم، و شما را به خدا مي‌سپارم ... يعني: حتماً لازم است كه شما صحابه را ناسزا بگوييد. از يك مسلمان بعيد است،يعني...

تذكر!

(حتي در آخرين لحظات برنامه الهاشمي دست از مغالطه بر نمي‌دارد؛ جناب دكتر حسيني قزويني هرگز نگفته‌اند واجب است صحابه مورد سبّ و ناسزا قرار گيرند؛ بلكه گفتند: رواياتي در صحاح وجود دارد كه...)

الهاشمي: به بينندگان صبح به خير مي‌گوييد يا هرچيز ديگري؟

جناب دكتر حسيني قزويني: بايد از مراجع عظام خود در ايجاد وحدت اسلامي پيروي كنيم

جناب دكتر حسيني قزويني: آقاي دکتر الهاشمي! من مي‌خواهم آخرين سخن خود را نيز با شما داشته باشم؛ با توجه به آن‌چه گذشت و آن‌چه در کتاب‌هاي شما هست، ما بر خود لازم مي‌دانيم كه از همه آنها چشم پوشي كرده، و همان‌گونه كه علما و فقهاء و مراجع عظام ما نگاه مي‌كنند نگاه كرده و آن‌چه آنها در ايجاد وحدت اسلامي مي‌گويند بگوييم، و در اين امور فقط از آنها پي‌روي كنيم.

الهاشمي: بسيار خوب!

السيد القزويني: و فقط سخنان علماي شيعه است كه نمايان‌گر عقائد شيعه است.

الهاشمي: آقاي قزويني، آقاي قزويني.... صبح به خير.

آيا مي‌خواهيد با ميهمانان و بينندگان خداحافظي كنيد؟

ابوشوارب: صبح به خير آقاي قزويني!

الهاشمي: آيا دوست داريد با بينندگاني كه در برنامه با شما بودند خداحافظي كنيد؟

جناب دكتر حسيني قزويني: بله.

الهاشمي: در آخرين سي ثانيه با آنها خداحافظي كنيد.

خدا حافظي جناب دكتر حسيني قزويني با بينندگان و حاضران در استديو

جناب دكتر حسيني قزويني: من با همه بينندگان و حاضران در استديو خداحافظي كرده و از همه مي‌خواهم كه اگر از من اذيتي به آنها رسيده مرا عفو نمايند.

از جناب آقاي ابوشوارب و آقاي ديگري كه ادّعا مي‌كردند شيعه هستند و إن شاء الله كه شيعه باشند و جناب آقاي دکتر الهاشمي و از همه آقايان ديگر عذر خواهي كرده و اگر از من اذيتي به آنها رسيده مرا عفو نمايند.

الهاشمي: بسيار خوب!

از شما خواهش مي‌كنم زمينه مناسبي در برنامه‌هايتان با تقسيم وقت و رعايت عدالت ايجاد نماييد

جناب دكتر حسيني قزويني: و من از جناب آقاي دكتر الهاشمي مي‌خواهم كه إن شاء الله با تقسيم عادلانه وقت بين شيعه و سني و بدون قطع كلام ديگران زمينه مناسبي براي حضور علماي شيعه به نمايندگي از طرف مراجع شيعه در اين‌گونه برنامه‌ها فراهم نمايند.

الهاشمي: بسيار خوب! به هر حال.

از شما خواهش مي‌كنم تا نمايند‌ه‌اي از طرف مفتي عام مکه بياوريد تا سخنان او به نمايان‌گر عقائد اهل سنت باشد

جناب دكتر حسيني قزويني: و نيز بزرگان از علماي اهل سنت مخصوصاً اگر امكان داشته باشد كسي به نمايندگي مفتي عام مکه مکرمه به اين برنامه بيايد تا بتواند سخن او نمايان‌‌گر عقائد اهل سنت باشد.

خداحافظي الهاشمي با جناب دكتر حسيني قزويني

الهاشمي: بسيار خوب آقاي دکتر! از بابت خداحافظي كه كرديد و نيز از ملاحظاتي كه داشتيد خداوند به شما جزاي خير عنايت فرمايد؛ و اما راجع به موضوع رعايت عدالت در تقسيم وقت سخن گفتن بين شما و برادران: بينندگان قضاوت كنند، از تقصيرات معذرت مي‌خواهم. خداوند به شما جزاي خير عنايت فرمايد.

 صبح شما به خير.

 

 

 

 


 

([1]) بخاري در صحيح خود (ج 4، ص 31)، با سند خود از سعيد بن جبير، از ابن عباس، نقل مي‌كند: روز پنج‌شنبه، و چه روزي بود روز پنج‌شنبه؟! سپس آن‌قدر گريست كه زمين از اشك او مرطوب شد و گفت: بيماري رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم در روز پنج‌شنبه شدت يافت. پيامبر فرمود: (براي من كاغذي بياوريد تا برايتان نوشته‌اي بنويسم كه هرگز گمراه نشويد)، نزاع و درگيري بين صحابه بالا گرفت؛ امري كه وقوع آن نزد هيچ پيامبري سزاوار نيست. صحابه گفتند: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم هذيان مي‌گويد. پيامبر فرمود: مرا به حال خود رها كنيد. من در اين‌ حال بمانم، بهتر از آن چيزي است كه شما از من مي‌خواهيد.

([2]) ذهبي مي‌گويد: > ابوبكر تمام مرم را بعد از وفات پيامبر جمع كرد و گفت: شما مردم از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روايت نقل مي‌كنيد. رواياتي كه در آن‌ها اختلاف نظر داريد، و مردم بعد از شما بيش از شما دچار اختلاف خواهند شد، پس ديگر از رسول خدا حديثي نقل نكنيد، و هر كس حديثي از شما سؤال كرد بگوئيد: بين ما و شما كتاب خدا هست، هر‌آن‌چه را كتاب خدا حلال كرده حلال و هر‌چه را حرام كرده حرام است»، تذكره الحفاظ، ج 1، ص 2ـ 3. و در سنن ابن ماجه آمده است: عمر بن خطاب گروه صحابه‌اي را كه به كوفه اعزام مي‌نمود از نقل روايت رسول خدا صلّي الله عليه وآله منع مي‌نمود و مي‌‌گفت: «... نقل روايت از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را كم كنيد، و من نيز در اين كار با شما همراه هستم»، ج 1، ص 12. اين حديث را حاكم در مستدرك نقل كرده و ذيل آن اضافه نموده است: «هنگامي كه قرظه به كوفه آمد به او گفتند: برايمان حديث بگو، گفت: عمر بن خطاب ما را از اين كار منع نموده است» سپس از حاكم نقل كرده است: «سند اين حديث صحيح است، و براي آن راه‌هايي براي جمع وجود دارد و قرضه بن كعب انصاري صحابي است كه از رسول الله صلى الله عليه وآله حديث شنيده است»، حاكم نيشابوري، المستدرك، ج 1، ص 102.

([3]) سير أعلام النبلاء: ج10 ص92 ـ 93.

([4]) الصواعق المحرقة: ص93.

([5]) تاريخ الطبري: ج3 ص557، حوادث سنة ست وثلاثين، بتحقيق نخبة من العلماء، ط. مؤسسة الأعلمي ـ بيروت.

([6]) المصدر نفسه، ج3 ص391.

([7]) المصدر نفسه، ج3 ص399.

([8]) قرطبي، التذكرة في أحوال الموتى وأمور الآخرة، ص562 ـ 563، دار الفكر ـ بيروت، ط 1410هـ.

([9]) المناوي: فيض القدير شرح الجامع الصغير: ج6 ص459، دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط 1415هـ، و در حال حاضر اين از معجزات است و اين به دو سبب است: اول: اعتراف قرطبي به اين وصيت رسول خدا كه با مخالفت‌ها محقق گرديد، آن‌جا كه مي‌گويد: > بني اميه با مخالفت با وصيت مصطفى صلى الله عليه [وآله] وسلم در مورد اهل بيت و امتش مخالفت ورزيدند <.

دوّم: همين نقل قرطبي به خودي خود از معجزات است.

 

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 1 اردیبهشت 1392  3:42 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها