0

زندگی نامه شهید جواد کریمی

 
shokoofeh
shokoofeh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 952
محل سکونت : البرز

زندگی نامه شهید جواد کریمی

 

تاریخ تولد: اسفند 1329

محل تولد: کاشان

تاریخ شهادت: 18/اردیبهشت 1361

محل شهادت: محور شلمچه

عملیات بیت المقدس با رمز یاعلی ابن ابیطالب



 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی هدینا لهذا ما کنا لنهتدی لولا ان هدینا الله وصلی الله علی رسوله و علی ائمه المعصومین

درود بر همه جان سپاران راه حق که در طول تاریخ اسلام را آبیاری نمودند و ریشه های آن را در اعماق قلبها قرار دادند.

تاریخ اسلام همچنان سیر پر شورش را طی می کرد هر زمان با ماجرا ها در میان کوره راه ها و ظلمتها به سوی نورحق پیش میرفت. طاغوتها سایه شوم و سلطه جبارانه خود را بر همه جا گسترده، جو خفتان و عدم اعتماد و اختلاف همه ملل را گرفته و ملت اسلام را نیز دچار کرده است. هرگاه از جایی سخن از اسلام و حق شنیده می شد به زودی بگونه ای سرش را زیر آب می کردند. اما به لطف خدا در میان ظلمتها چراغی سوسو می زد و کشتی حرکت ما را بدانسو فرق می داد. فقر و جهل سایه شوم خود را همراه با فریبها و حیله های استعمار می گستراند. کارگران شهر ما به سختی با 12-13 ساعت کار روزانه خرجی اندکی که برای خانواده بدست می آورند.

جواد در زمستان سال 1339 به دنیا آمد.

پدرش یک کارگر ساده بود که با وجود کار مداوم میتوانست برای خود لباس و کتاب و لوازم التحریر تهیه نماید و هم قادر بود قسمتی از بار سنگین معاش خانواده را به دوش بکشد. جواد علاقه شدیدی به نماز و روزه و دیگر فرائض مذهبی داشت. هنگامی که در کلاس سوم ابتدایی بود نماز می خواند و در حد توان روزه می گرفت او با عشق به اسلام دوران ابتدایی و راهنمایی را گذراند.

با وجودیکه محیط را فسادگرفته بود و رژیم سعی بسیار در اشاعه مفاسد داشت، سینماها با فیلمهای مفسد، رادیو و تلویزیون با برنامه های مخرّب و منحط خود سعی در ایجاد انحطاط اخلاقی و به فسادکشاندن جوانان می نمودند و چشم چرانی و هرزگی به عنوان مظاهر تمدن غرب در بین نوجوانان رواج می یافت و در کوچه و خیابان تعریف از رقاصان و هنر پیشگان داخلی و خارجی و تقلید از اداهای مسخره ی آنان سخن و مد روز شده بود. جواد بیشتر و بیشتر به اصول و قوانین مکتب انسانها ز اسلام علاقمند و پای بند می شدو با کارها و حرفهای خلاف مذهب به شدت مخالفت می کرد.

در دوران دبیرستان که کم کم جوانه های انقلاب رشد می کرد و مسئله حکومت اسلامی و مبارزه با اساس ظلم و فساد یعنی رژیم وابسته طاغوتی از حوزه به دانشگاه و به دبیرستان کشیده می شد او هم گاه به پخش اعلامیه و شعار نویسی همراه با بعضی دوستان اقدام می کرد.

هنگامی که خدمت سربازی را میگذراند طی نامه ای به برادرش نوشت: «این رژیم دیگر رفتنی است، آیت الله خمینی در قلب مردم جا گرفته و رژیم با مردم رو در رو شده است.»

تکیه اش بیشتر بر پر کردن مساجد و تجلی تظاهرات بود. پس از پیروزی انقلاب دیپلم گرفت و در دانشگاه مشهد پذیرفته شد. در جلسات دعا و کلاسهای شهید دیالمه شرکت می کرد. او مخالفت شدیدی با گروهکهای ضد انقلاب داشت و از آغاز با آنها درگیر بود. با بنی صدر نیز از اول مخالفت میکرد و او را متعهد نسبت به اسلام نمیدانست.

پس از تعطیل شدن دانشگاه ها به سپاه آمد و بعد از چند ماه بر کردستان اعزام گردید. مدت هفت ماه در مریوان بود سپس برای شرکت در جبهه جنوب از کرستان بازگشت و پس از دو روز اقامت در کاشان برای شرکت در عملیات فتح المبین به جنوب اعزام شد. پس از پایان عملیات فتح المبین با استفاده از چند روز مرخصی مجدداً به جبهه اعزام و در عملیات بیت المقدس شرکت نمود. در عملیات بیت المقدس به عنوان مسئول گروهان انجام وظیفه میکرد.

موقع حرکت برای حمله در جمع اعضاء گروهان سخنانی ایراد کرد که قسمتی از آن به این شرح است:

«برادران، دعا کنید خدا به همه ما ایمانی کامل و نیتی خالص در راه اسلام عطا فرماید باید بگویم که هدف پیروزی و برقراری و زنده کردن اسلام است پس اگر در این راه شهادت باشد با کمال میل و با جان و دل خواهیم پذیرفت. از شما می خواهم دعا کنید شهادت واقعی نصیبمان گردد. وقتی که از همه آلایشهای مادی و دنیوی پاک شده باشیم با آگاهی و خلوص به حق شهادت نصیبمان گردد.»

در روز 18 اردیبهشت برابر با 14 رجب ساعت 5/4 صبح پس ازادای فرضیه نماز برای مقابله با ضد حمله دشمن در محور شلمچه با افراد گروهان پیش رفتند. رگبار گلوله و هجوم تانکها بیابان را از دود و آتش پر کرده بود. تانکها از سه طرف پیش می آمدند و آنقدر زیاد بودند که گاهی بوسیله ی توپخانه خودشان هدف قرار گرفته و منهدم میشدند. آنها در محاصره ی تانکهای دشمن پیش رفتند. هنوز هوا کاملاً تاریک بود. چشم امید افراد گروهان به همراه گوهان بود و همه منتظر خبر خوشی بودند. هجوم ضدحمله دشمن خیلی شدید بود. در همان لحظه های اول چند تا از بچه ها شهید می شوند. مرحله ی اول و دوم عملیات به پایان رسیده ولی هنوز خاکریزها آماده نیست. از سه طرف مورد حمله قرارگرفته و هیچ پناهی برای خود نداشتند. خون و شهادت محیط را گرفته بود و عراقی ها با تانک پیش می آمدند. بچه ها نقل می کنند:

«...هوا هنوز تاریک بود، نمی دانستیم تا کجا باید پیش برویم، سه گردان قبل از ما رفته بودند و هیچ خبری نبود. دود و انفجار و آتش همه جا را گرفته بود بعضی از بچه ها سست شده بودند و می گفتند دیگر کاری از ما ساخته نیست، ولی بازگشتن به معنای از دست دادن تاب مقاومت در برابر دشمن، تقویت روحیه دشمن و از دست دادن چند کیلومتر از محور باز پس گرفته شده بود و چه بسا که تاثیری بسیار در عملیات داشت.

در این لحظه جواد جنازه چند تن از شهدا را جلو چشم بچه ها قرار داد و گفت: اگر می توانید از روی این جنازه ها عبور کنید و سپس فریاد زد: هر کس سستی کند تمرّد کرده، همه با من بیایید.

در پشت خاکریزها کوتاهی که نیم متر بیشتر ارتفاع نداشت همگی مستقر شدیم یکی از تانکهای دشمن به طرف ما پیش می آمد. در این حال جواد یک آر پی جی برداشت. از جابلند شد و چند گلوله به طرف تانک مزبور پرتاب نمود. او کاملاً ایستاده بود تا مسلط باشد. سرانجام گلوله به هدف نشست و تانک عراقی با صدای انفجار مهیبی منهدم گردید هنوز آفتاب نمدیده بود که تانک منهدم شد و انفجار آن همه جا را روشن کرد. بچه ها خیلی خوشحال شدند اما خوشحالی آنان خیلی زود به غمی عمیق مبدل گشت زیرا همراه و همزمان با انفجار تانک گلوله ای از سوی مزدوران دشمن بر فرق جواد اصابت کرد که قسمتی از سر او را با خود برد. جواد شهید شد و به بقاء الله پیوست و بدینان یکی دیگر از سربازان اسلام خون سرخ خویش را، به پیروزی از حسین(ع)، به جای تاریخ سپرد تا جاودانگی اسلام محمدی و انقلاب حسینی را تضمین نماید.»

او کبوتر روحش را در فضای عطرآگینشهادت به پرواز درآورد تا همراه با شهدای صدر اسلام از قله های رفیع هستی بگذرد و مهمان خوان بی کران «عندربهم یرزقون» گردند.

آهسته خم شد و در حالیکه فوران خون سراپایش را گلکون می کرد بر زمین غلطید و خود را تطهیر نمود.

تا چند روز از جایش تکان نخورده و در زیر آفتاب همراه چند تن دیگر از شهیدان از ان محور حراست می کردند.

او در نامه ای به مادر نوشته بود:

«جان سرمایه ای است که فقط برای یکبار می شود آن را به معامله گذاشت و حیف است که سرمایه ی به این گرانقدری در راهی جز برای رضای خدا مصرف شود.»

و در جای دیگر: «زیستن یا مردن مهم نیست، مهم آن است که کدام در پیشبرد اهداف اسلام و زنده کردن آئین مقدس اسلام موثر واقع گردد.»

قوم من ترنج را با پوست می خورند

 راستی! کسی زلیخا را ندیده است؟

دوشنبه 19 فروردین 1392  10:30 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها