ميگويند پدر صائب تبريزي، از بازرگانهاي سرشناس تبريز بوده که براي رونق کسب و کار در اصفهان به فرمان شاهعباس به آن شهر رفته است. صائب در کودکي تحت حمايت پدر ثروتمند خود رشد ميکند و به کمال ميرسد. در شعري در اين باره ميگويد:
هفتاد ساله والد پيري است بنده را
کز تربيت بود به منش حق بيشمار
آن چنان که پدر صائب اهل تبريز بوده صائب نيز بارها به تبريزي بودن خود اشاره کرده است. دکتر سيروس شميسا نيز صائب را تبريزي ميداند از آن جهت که شاعر چندين غزل به زبان ترکي سروده است و گاهي در ميان شعرهاي خود به تبريزي بودن اشاره کرده است:
صائب از خاک پاک تبريز است
هست سعدي گر از گل شيراز
صائب، شاعري با ايمان و خداپرست و شيعي مذهب بوده است. نگاه معنوي شاعر در شعر او نيز جلوهگر شده است. شعر صائب تبريزي آکنده از باورها و نگرشهاي ديني و آييني است:
چو ديگران نه به ظاهر بود عبادت ما
حضور قلب، نماز است در شريعت ما
صائب در خداپرستي و خداجوي چنين ميسرايد:
چشم در صنع الهي باز کن لب را ببند
بهتر از خواندن بود، ديدن، خط استاد را
و يا:
نشان تو، اي بينشان، از که جويم؟
که در بينشاني است پنهان نشانت
يکي از نکتههاي جالب در مورد زندگي صائب اين است که شعرهايش را براي مردم اصفهان در قهوهخانهها ميخوانده و آن شعرها دهان به دهان ميچرخيده و به گوش همگان ميرسيده است.
صائب تبريزي
يکي از فعالترين و پرکارترين شاعران ايران زمين بوده است. مرحوم جلالالدين همايي ديوان او را شامل دويست هزار بيت و محمد قهرمان، صائب شناس سرشناس، اين ديوان را مشتمل بر صدهزار بيت دانستهاند. شعر صائبماندگار و پابرجاست.
به راستي راز اين ماندگاري و پابرجايي چيست؟ شايد يکي از مهمترين دلايل موفقيت شعر صائب اين باشد که او شعر خود را به ميان مردم کوچه و بازار برد و به گوش آدمهاي معمولي رساند، صائب، شاعر تک بيتهاي ناب و خيالپردازانه است.
تک بيتهايي که در ذهن هر صاحب دلي راه باز ميکند و آرام ميگيرد:
طفل ميگريد چو راه خانه را گم ميکند
چون نگريم من که صاحب خانه را گم کردهام
چون وا نميکني گرهي، خود گره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نيست
پاک کن از غيبت مردم دهان خويش را
اي که با مسواک دايم ميکني دندان سپيد
فغان که کوهکن ساده دل نميداند
که راه در دل خوبان به زور نتوان کرد
درون خانهي خود هر گدا شهنشاهي است
قدم برون منه از حد خويش و سلطان باش
دست طلب که پيش کسان ميکني دراز
پل بستهاي که بگذري از آبروي خويش
صائب تبريزي
را بايد به شايستگي يکي از نامآوران «سبک هندي» يا «سبک اصفهاني» ناميد. البته درستتر است که سبک شعري صائب را اصفهاني بناميم. اما چرا به آن «سبک هندي» ميگويند؟ علت را بايد در مهاجرت بسياري از شاعران ايراني به هندوستان جستوجو کرد.
اين مهاجرتها علتهاي مختلفي داشته از جمله: شباهتهاي فرهنگي و نژادي ميان دو کشور، بيتوجهي پادشاهان صفوي به شاعران، شاعر دوستي پادشاهان هندوستان، گسترش و توسعهي زبان فارسي در هندوستان و...
صائب تبريزي و بيدل دهلوي از شناخته شدهترين شاعران سبک اصفهانياند. برخي ديگر از شاعران معروف اين سبک عبارتند از: عرفي شيرازي، طالب آملي، حزين لاهيجي، محتشم کاشاني، غني کشميري، نظيري نيشابوري و ...
سبک اصفهان که صائب يکي از بنيانگذاران آن بوده ويژگيهايي داشته است که به طور خلاصه ميتوان آنها را اينگونه بيان کرد:
يافتن سوژههاي شعر از محيط پيرامون زندگي:
عيب پاکان زود بر مردم هويدا ميشود
در ميان شير خالص موي رسوا ميشود
حسآميزي (در هم آميختن حسهاي مختلف):
چرا نباشد منقار طوطيان رنگين
که «حرف سبز» کند چهرهي سخندان سرخ
به کارگيري زبان کوچه و بازار:
هنوز از دهان چون صبح بوي شير ميآمد
که چون خورشيد مطلعهاي عالم گير ميگفتم
خيال پردازي بسيار:
شوخ چشمي نيست کار ما به رنگ آينه
چون حيا پيراهني از عيب ميپوشيم ما
شعر سبک اصفهاني به مرور زمان کمرنگ و کمرنگتر ميشود، زياده روي در شگردها و تکنيکهاي شعري يکي از دلايل اصلي افول اين سبک در تاريخ ادبيات ايران است اما شعر صائب چون شعري معتدل و ميانهروست فراموش نميشود و به امروز ميرسد. شعر صائب از پس سالها هنوز خوانده ميشود.
يک غزل از صائب تبريزي
روزگاري شد ز چشم اعتبار افتادهام
چون نگاه آشنا از چشم يار افتادهام
دست رغبت کس به سوي من نميسازد دراز
چون گل پژمرده بر روي مزار افتادهام
اختيارم نيست چون گرداب بر سر گشتگي
نبض موجم، در تپيدن بيقرار افتادهام
عقدهاي هرگز نکردم باز از کار کسي
در چمن بيکار چون دست چنار افتادهام
نيستم يک چشم ايمن من ز آسيب شکست
گوييا آيينهام در زنگبار افتادهام
هم چو گوهر گر دلم از سنگ گردد دور نيست
دور از مژگان ابر نوبهار افتادهام
من که صائب کار يک رو کردهام با کاينات
در ميان مردم عالم چه کار افتادهام؟