0

دلهم ، همسر زهيربن قين،شهيد كربلا

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

دلهم ، همسر زهيربن قين،شهيد كربلا

اگر چه تعداد ياران حسين،در برابر سپاهيان انبوه يزيد،در سرزمين كربلا بسيار كم و ناچيز بود،اما همين عده كم،از نظر شخصيت و جانبازي و فداكاري،بي نظير بودند. اينان با عشق و اشتياق به حق جانبازي كردند و در خون خود غوطه ور گشتند. هر كدام از ياران حسين چنانند كه:

از شمار دو چشم يك تن كم! ور شمار خرد هزاران بيش

در حقيقت سرور اين آزادگان شهيد،حسين بن علي(عليهما السلام) كه گوهر اين افراد را بخوبي شناخته بود،بنظر دقيق و گوهر شناس خويش آنها را انتخاب كرد و با گوشزدهايي كه مي كرد،همه را متوجه شهادت و كشته شدن نمود و افرادي را كه هيچگونه سنخيت با ايشان نداشتند،همچون نخاله بتدريج،از آنها جدا كرد.

اين گروه،در همراهي حسين،انگيزه اي جز كسب مقام و تامين منافع شخصي خويش نداشتند و چون دانستند كه نه تنها خواسته هاي ايشان تامين نمي شود،بلكه به احتمال قوي خون آنها نيز ريخته خواهد شد،برگشتند و گلستان كربلا را از خار وجود خويش منزه ساختند.

حسين(ع) نه تنها اينان را از صف شهيدان كربلا طرد كرد،بلكه افرادي را كه مستعد شهادت بودند و لياقت شركت در اين جانبازي داشتند،بوسيله نامه و پيغام دعوت مي كرد،تا اين سعادت بزرگ از دست آنها نرود و نام پرافتخارشان در تاريخ كربلا ثبت شود.

يكي از كساني كه حسين،از وي دعوت كرد,"زهير بن قين است". گاهي در وجود بعضي از افراد،استعدادهايي وجود دارد كه بايد بوسيله ديگران احيا شود و بكار افتد. اينها خودشان به تنهايي از عهده بكار انداختن استعدادهاي خويشتن برنمي آيند. از همينجاست كه مسووليت افراد نسبت به يكديگر،كاملا روشن مي شود. اگر افراد نسبت بيكديگر احساس مسووليت نكنند و خود را مسوول اعمال يكديگر نشمارند،بدون ترديد بسياري از استعدادها و نيروهاي سرشار و عظيم،معطل و بيكار مي ماند و بسا در راه هاي غلط و خلاف،بكار مي افتد. مردمي وجود دارند كه تسليم مقتضيات محيط خويش هستند.

در محيط خوب،انسانهايي پاكنهاد و پرارزش از كار در مي آيند و در محيط نامناسب،چنان رنگ محيط بخود مي گيرند كه گويي فطرتا براي همان محيط آفريده شده اند. اصلاح محيط خانوادگي و تحصيلي و كار و اجتماعي،در اصلاح و تكميل شخصيتي اينان،تاثير فراوان دارد. افرادي هم مي توان يافت كه نه تنها تحت تاثير محيط قرار نمي گيرند،بلكه گاهي هم محيط آفرين هستند و رهبري ديگران را بر عهده مي گيرند.

زهير،از همان كساني بود كه احتياج داشت،ديگران استعداد پاكي و مردمي و حق طلبي و فداكاري را در وجودش بكار اندازند. نخستين گام را حسين(ع) در اين راه برداشت. گام دوم را همسر زهير"دلهم" برداشت. هنگامي كه از مضمون دعوت سيدالشهداء(ع) آگاهي يافت،استقبالي نكرد،بلكه وضع قيافه او نشان مي داد كه چندان ميلي نسبت به رفتن بكربلا ندارد.

مخصوصا كه حسين(ع) از وي خواسته بود كه كسانش را نيز براي پيوستن بلشكر،بهمراه خويش ببرد. از همينجا"دلهم" برنامه خود را آغاز كرد. او بمنظور تشويق زهير،چنين گفت:

ـ سبحان الله! فرزند رسول خدا،از تو دعوت مي كند كه بياريش بشتابي. اما تو در قبول دعوت او ترديد بدل راه مي دهي! چه مي شود كه سخنش را بشنوي و هر چه زودتر خود را به او برساني!

زهير در برابر گفته اين بانوي آگاه،نتوانست مقاومت كند و در حالي كه هنوز اشتياق و رغبتي در قلب خود نمي يافت. برخاست و خود را به پيشگاه مقدس امام عليه السلام رسانيد.

مشاهده جمال ملكوتي و جذاب و پراخلاص حسين،آتش شوق را در نهادش بيدار كرد و تمام وجودش مجذوب آن بزرگوار گرديد و براي ياري حسين تصميمي پولادين گرفت و در حقيقت خود را براي مرگ آماده ساخت.

"دلهم" كه از نتايج سخنان سعادتبخش خود خبر نداشت و هنوز قيافه عبوس شوهر در وقت حركت،در خاطرش مجسم بود،مشاهده كرد كه زهير با چهره اي باز و شكفته،مراجعت كرد و در حالي كه آثار شادي و سرور از سيمايش جلوه گر بود،به همسر والاگهر خويش گفت:

ـ من ترا طلاق مي گويم. تصميم گرفته ام همراه حسين باشم. دوست نمي دارم كه به سبب من متحمل رنجي بشوي.

سپس او را به بعضي از خويشاوندان خود سپرد تا مراقب احوال و زندگيش باشند. دلهم كه تيرش بهدف اصابت كرده و در كار خود توفيقي بزرگ يافته بود،به زهير گفت:

ـ برو،خدا به تو خير دهد. خواهش من اين است كه در روز قيامت،در پيشگاه جد بزرگوار حسين عليه السلام،بياد من هم باشي.

زهير به تشويق اين بانوي قهرمان،در سپاه حسين با شور و اخلاص جنگيد و ميمنه سپاه را برعهده گرفت.

هنگام كارزار چنين گفت:

انا زهير و انا بن القين**اذودكم بالسيف عن حسين

ان حسينا احدا لسبطين**اضربكم و لا اري من شين

منم زهير و منم پسر قين. شما را با شمشير از حسين دور مي كنم. حسين يكي از دو سبط پيامبر خداست. شما را مي زنم و عيبي در آن نمي بينم.

سرانجام،پس از كشتن 120نفر،به شهادت رسيد. درود بر روان او و همسري كه در اين راه تشويقش كرد!

خبر شهادت حسين و يارانش در همه جا منتشر شد."دلهم" نيز اطلاع يافت كه بدن پاره پاره كشتگان را بر روي زمين انداخته و از دفن آنها خودداري كرده اند.

او كه بشهادت زهير خود را سرفراز مي ديد،غلام زهير را مامور كرد كه بكربلا رود و پيكر زهير را كفن و دفن كند.

غلام بكربلا آمد. صحنه اي دلخراش ديد. بدنهاي بي سر و غرق در خون،منظره اي جانسوز بوجود آورده بودند. غلام پيش خود گفت:

ـ آقاي خود را كفن كنم و بدن حسين را بي كفن بگذارم! بخدا هرگز چنين كاري نخواهم كرد.

سپس بدن مقدس امام را با كفني پوشانيد. آنگاه با كفني ديگر بدن زهير را،و بدينترتيب ماموريت خود را كاملتر از آنچه از او خواسته شده بود،انجام داد و مراجعت كرد

آفرين بر اين همه احساسات پاك و بي شايبه!

چهارشنبه 16 اسفند 1391  1:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها