0

صبر حسينى

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

صبر حسينى

موضوع بحث و صحبت ما در اين جلسه ، دو حقيقت و دو مساءله است : 1- نماز 2- صبر.
تجارب عينى انسان ها به خوبى نشان داده است كه صبر، بردبارى، تحمل و حفظ آرامش در مقابل توفان حوادث، يكى از بزرگ ترين سرمايه هاى جان آدمى است. خاصيت و نتيجه اى كه صبر در سرگذشت تاريخى بشر به وجود آورده است، محيرالعقول است. هم چنين بر عكس، اضطراب، دستپاچه شدن و اسير احساسات زودگذر شدن، چه صدمه هايى كه بر بشر وارد نكرده است! زود خود را از موقعيت نجات دادن، و گريز از وضعيت هاى مشكل، فقط احتياج به صبر داشته است. اين امر از نظر تجارب تاريخى، بسيار فراوان است و ما هيچ ترديدى در اين نداريم كه مخصوصا صبر در مقابل لذت ها، كه ان شاءالله توضيح مى دهم، چه نتايجى داشته است . فقط يك مقدار تاريخ ورق زدن مى خواهد. يك مقدار هم در عمر خودتان ملاحظه بفرماييد كه وقتى دستپاچه شده ايد، چه خيرات و عظمت ها از دست شما ساقط شده است ، و هنگامى كه تحمل ، بردبارى ، صبر و آرامش داشته ايد، چه طور سوار حوادث شده ايد و حوادث ، خودش ‍ به شما كمك كرده است . به جاى اين كه حادثه بر شما سوار شود و آن واقعه و جريان ، شما را مضطرب كند، شما بر حادثه مديريت كرده ايد و آن را به جايش رسانده ايد.
آيات قرآن مجيد درباره صبر، هم از نظر كميت و هم از نظر كيفيت ، خيلى زياد است. آدم احساس مى كند در صبر مساءله اى هست كه غير از آن نتيجه قطعى كه خودش خواهد داد، چيز ديگرى هم دارد كه آن را در قرآن، فقط سلام و درود خداوندى بر شكيبايان معنا كرده است. وقتى انسان ها وارد ابديت مى شوند، هنگامى كه مى خواهند به نتيجه اعمال صالحه خود برسند، ملائكه عرض مى كنند:
سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار(1)
((درود خداوندى بر شما باد، كه در مقابل صبر و شكيبايى {كه به عمل آورديد}، عاقبت به خير شديد.))
راز بسيار نهانى در اين صبر است . و انسان ها در دلهره ها و اضطرابات در مقابل حوادث ، تلفات زيادى داده اند. بياييد ما كه در اين اوقات در مدرسه بسيار سازنده و عالى حسينى مطالبى مى آموزيم ، يكى از درس هايمان همين قضيه صبر باشد. بردبار باشيم ، تا با يك كشمش گرميمان و با غوره سرديمان نكند. شما امروز شنيديد كه بزرگ ترين و باعظمت ترين لقب يا توصيفى كه درباره اعبد بنى هاشم ((عابرترين بنى هاشم)) يعنى حضرت ابوالفصل (عليه السلام) گفته شده ، اين است :
اشهد انك مضيت على بصيره من امرك (2)
((شهادت مى دهم كه تو با بينايى و شكيبايى در كار خود حركت كردى. (اين كار را با بينايى به نهايت رساندى.))
ما نمى خواهيم غير از ديده اى

ديده تيزى كشى (3) بگزيده اى

خدايا، ما نمى خواهيم بگوييم براى حسينت گريستيم كه به ما پاداش ‍ بدهى . ما براى حسين گريسته ايم ، ولى با پاداش هم كارى نداريم . تو اگر عنايت فرمودى ، ما وظيفه بندگى مان بود، {اگرچه } خيلى لذت خواهيم برد كه ثواب و پاداش از تو بگيريم .
اما مساءله حسين ، همان طور كه منابع اسلامى و وجدان ما مى گويد، بالاتر از اين است . همان طور كه قبلا عرض كردم ؛ تبكيك عينى لا لاجل مثوبه . ((اى حسين ! چشمم بر تو گريه مى كند، نه براى ثواب و نه براى پاداش )). لكنما عينى لاجلك باكيه . ((اما فقط براى خودت مى گريم)). اما با اين حال، ما بنده ايم و بنده از خدايش توقع دارد. خدايا، پروردگارا! اگر از تو بخواهيم كه الطاف ربوبى ات شامل حال ما باشد - چنان كه هست - با لطف و عنايتى كه درباره ما دارى ، از تو صبر و بينش مى خواهيم . چرا كه بينش ، صبر مى آورد.
كسى كه مى داند كجا مى رود، صبر برايش آسان است . بصيرت است كه صبر مى آورد. وقتى شما مى دانيد به كجا مى رويد، ديگر شتابزده نيستيد و دلهره و اضطراب نداريد: يا اخ ‌الحسين يا ابوالفضل ، اشهد انك مضيت على بصيره من امرك ((با بينايى حركت كردى .))
احتمالا او (مولوى ) پنجاه - شصت ساله بوده كه اين شعر را گفته است . پس ‍ تا حال {انسان} چه كار مى كرد؟ آيا بدون بينايى حركت كرده است ؟ {مولوى مى گويد} نخير! بيناترمان كن ! حوادث خيلى تاريك است و اضطراب مى آورد.
ما نمى خواهيم غير از ديده اى

ديده تيزى كشى بگزيده اى

بعد از اين ما ديده خواهيم از تو بس

تا نپوشد بحر را خاشاك و خس (4)

پروردگارا، ما اين بينايى را از تو مى خواهيم . اينك ، نه به جهت اين كه براى حسين گريه كرده ايم ، بلكه لطف بفرما تا بر خود حسين گريه كنيم . اما در عين حال ، ما حق بندگى داريم كه از تو بخواهيم و تمنا كنيم .
خودت فرموده اى:
و اذا سئلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان (5)
((و چون بندگانم از تو مرا پرسند، پس من نزديكم ، چون مرا بخوانند اجابت مى كنم دعاى دعا كننده را.))
يا در جايى ديگر از قرآن مجيد مى فرمايد: ادعونى ،(6) ((بخوانيد مرا.)) شما يك بعد بسيار رازدارى داريد كه فقط با خواندن است، با بارالها گفتن است ، با خدايا خدايا گفتن است . پس اگر كسى با بصيرت حركت كند، صبرش را هم خواهد داشت . وقتى {كسى} مى داند به كجا مى رود، {سختى ها و مشكلات را} تحمل مى كند. اغلب كسانى كه در زندگى دلهره دارند، فرزند لحظه ها هستند. دم ، لحظه و اينك را مى بينند. ده دقيقه بعد، يك سال بعد، آينده را در نظر نمى گيرند، كه وقتى نتايج بسيار عالى بود، خيلى آرام مى شوند و نمى گذارند تلفات انرژى مغزى از اندازه بگذرد. گاهى هم بى صبرى، تمام ذخاير انرژى شما را آتش مى زند. صبر كنيد؛ معناى و لنبلونكم اين است. ساخت دنيا اين است. قانون ازلى و ابدى را نمى توان تغيير دارد.
و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاءموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين الذين اذا اءصابتهم مصيبه قالوا انالله و انااليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه اولئك هم المهتدون .(7)
((و قطعا ما شما را با مقدارى از ترس و گرسنگى و نقص اموال و نفوس و محصولات آزمايش مى كنيم . و بشارت به بردباران بده كه وقتى مصيبتى به آنان روى آورد، مى گويند: ما از آن خداوند هستيم و به سوى او بر مى گرديم . آنان هستند كه درود و رحمت پروردگارشان براى آنان نازل مى شود و آنان هدايت يافتگان هستند.))
خداوند مى فرمايد: ما اين بندگان خودمان را آزمايش خواهيم كرد، تكانشان خواهيم داد. حتى اگر بخواهند بخوابند، بدنشان را بر مى داريم، مى آوريم كنار جاده مى خوابانيم تا از كاروان هايى كه مى روند، صدايى به گوششان بخورد و اين قدر زياد نخوابند. ما اين كار را خواهيم كرد. تمام لحظات ما با آزمايش مى گذرد. و لنبلونكم بشى ء. گاهى هراس ، شما را فرا مى گيرد. گاهى گرسنگى و فقر اقتصادى ، گاهى نقص اموال ، گاهى نقص جانى و بيمارى ها، گاهى نقص نتايج كار.
اى پيامبر عزيز ما، و بشرالصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبه ، ((و بشارت به بردباران بده كه وقتى مصيبتى به آنان روى آورد، مى گويند خدايا، اين ها از توست)). نه اين كه از توست از روى جبر، بلكه آن جا كه مربوط به خود اوست . والا انسان در مورد آن نقص هايى كه اختيارى است ، خودش ‍ مسؤ ول است . اگر كسى صبح تا غروب بنشيند و پى كسب و كار نرود، يا به جاى درس خواندن در خيابان ها پرسه بزند، يا به جاى دقت و تفكر، به شهواتش بپردازد، بعد بگويد خدايا! چرا من نمى فهمم ؟ اين را به چه كسى بايد نسبت بدهد؟ اين متعلق به خودش است . يا كسى كه نبوغ و هوش ‍ بسيار طيار خود را براى يك لحظه زودگذر مى فروشد؛ لذتى كه هرگز مطلق نخواهد شد و هرگز از حاشيه الم نجات پيدا نخواهد كرد. لذت اين است! قبل و بعد آن، بلكه حتى هم زمان آن ، بايد بداند كه اين جا جايگاه لذت مطلق نيست. و لنبلونكم . من خودم مى كنم . {البته} آن جا كه به خود او مربوط است . يعنى اگر وقتى حادثه سختى را كه پيش آمده است، تحليل فرموديد و ديديد عوامل به بالا مى خورد، خواهيد گفت: صبرا على بلائك .
مثلا اين لامپ كه در اين مكان روشن است ، مربوط به مولد و ژنراتور است ، والا اگر ديديد لامپ سوخته است، بايد آن را عوض كنيد. يا اگر سيم اتصالى پيدا كرده است ، بايد اتصالى را بر طرف كنيد. يا در آن هنگام كه ديديد اين خاموشى مربوط به اصل مولد برق است ، بايد آن را تعمير كنيد.
حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) به هنگام شب و مثل اين كه در روز هم چند بار فرمود:
صبرا بنى الكرام ! فما الموت الا قنطره تعبر بكم عن البؤ س والضراء الى الجنان الواسعه و النعيم الدائمه ، فايكم يكره اءن ينتقل من سجن الى قصر؟ ...(8)
((دل بر شكيبايى بنديد اى بزرگ زادگان ! مرگ ، جز پلى نيست كه شما را از سختى ها و ضررها به بهشت وسيع و نعمت جاويدان مى رساند. آيا كدام يك از شما كراهت دارد از اين كه از زندان به قصر منتقل شود؟))
صبر كنيد! چند دقيقه و چند لحظه است . بعد از آن ، قرن ها ميوه خواهيد گرفت . همان طور كه الان ثمرات آن را مى گيريد و مى گيرند! خدا مى داند امشب از اين همه هيجانات كه دو روز است شروع شده ، چه ثمراتى به بار مى آيد. خدا مى داند اين هيجانات در عالم تشيع و در جاهاى ديگر به صورت ديگر، چه نتايج باعظمتى داده است . خدا مى داند به خاطر چند لحظه صبر چند دقيقه اى ؛ صبرا بنى الكرام به چه نتايجى رسيده اند. خدا ان شاءالله زيارت كربلا را به همه قسمت كند. عرب ها شب عاشورا سينه مى زدند و يك شعر منقلب كننده مى خواندند. خواننده هم خيلى با حال مى خواند و آهنگش هم بسيار نافذ بود. يك عبارت از مصرعش اين است كه امام حسين مى فرمايد: بالصبر. و در ادامه آن اشعار مى گويد: ((اى خواهر من ، اين طور خودت را مضطرب نكن . در شب عاشورا، اين حادثه به اين بزرگى ، با صبر براى من قابل تحمل خواهد بود. صبر خود را از دست نده و آرام باش .))
سپس امام حسين دست خود را به سينه مبارك زينب كشيد و بعدا زينب شد حسين دوم . آرامش شروع شد و حادثه را تا آخرين نتيجه به ثمر رساند. ديگر از گريه خبرى نبود. ديگر وقتى رسالت به عهده اش افتاد، رسالت بود. ديگر حالا وظيفه اش اين بود كه جريان را به نتيجه برساند. زينب بعد از عاشورا يك شخصيت است ، و زينب پيش از عاشورا يك شخصيت ديگر. صبر در مقابل ناگوارى ها، كمى طبيعى به نظر مى آيد. {مثلا} انسان بيمار مى شود. اگر صبر نكند، چه كار كند؟ آيا خود را از پشت بام پايين بيندازد؟
خوب، قطعا صبر خواهد كرد. مثلا عوامل جبرى ناگوارى پيش مى آيد، كه تحمل در مقابل آن ها يك چيز جبرى است، چون كارى از انسان بر نمى آيد. البته در اين جا مساءله اى هست . آن اين است كه در همان حال كه انسان به طور جبرى - مثلا بيمار شده و بر بيمارى اش صبر مى كند - بگويد خدايا! هر چه از دوست رسد نيكوست ، و از اين موقعيت كه پيش آمده است، اجرى ببرد و از آن توجهات روحانى و ملكوتى نتيجه اى بگيرد. اين كار را مى توان انجام داد. والا اگر صبر نكند چه مى شود؟
اساسى ترين درس ما درباره صبر، همين يك نكته است : صبرى كه سكوى پرواز است ، صبرى كه بال و پر براى پرواز در فضاى والاى انسانى است و موجب تجلى خدا بر انسان مى شود، صبر در مقابل لذت هاست ، آن هم در زمانى كه عامل لذت آماده و هيجان شديد است.
گرچه رخنه نيست در عالم پديد

خيره يوسف وار مى بايد دويد(9)

حضرت يوسف (عليه السلام) دويد و دويد تا دست به قفل زد و قفل باز شد. {مورد} صبر آن جاست ، يا حضرت موسى (عليه السلام) را كه يك بزغاله اذيت كرد. از صبح تا ظهر اين انسان را به دنبال خودش دوانيد و فرار كرد. حالا اين حيوانك از چه رم كرده بود؟ تا ظهر موسى دنبالش دويد و وقتى كه حضرت موسى (عليه السلام) رسيد، بز را برداشت و بغل كرد. گفت: حيوان كجا رفتى؟ دنبال تو بودم كه تو را از دست درنده ها نجات بدهم . از همان آن جا ريشه پيغمبرى تاءسيس شد. از همان صبر پنج - شش ‍ ساعته . از آن جا، بارقه نبوت براى موسى (عليه السلام) درخشيد. هر كارى بهانه و وسيله مى خواهد. همين طور بى علت كه نمى شود. اين هم يك وسيله شد فقط براى اين كه موسى بن عمران ، پيغمبرى به آن عظمت شود كه حتى شايستگى صحبت مستقيم را با خدا داشته باشد. {ملاحظه كنيد كه} از صبر درباره يك بز، چه حادثه و چه نتيجه اى به بار مى آيد. حادثه اى كه بعد از آن؛ تورات ، الواح و تلمود آورد. صبر در مقابل لذايذ بسيار مهم است . پول از آن چيزهايى است كه لذت دارد، ولى هنگامى كه احساس ‍ كرديد كسب اين پول خلاف قانون است و مشروع نيست ، صبر كنيد و دست به آن پول نيالاييد. اين صبر، ارزنده و سازنده است ، زيرا اين جا پاى اختيار در كار است . اما در مثل بيمارى ها، سختى ها و ناگوارى ها اگر صبر نكنيد، پس چه كار كنيد؟ صبر در آن موارد (سختى ها و بيمارى ها و...) جبرى است ولى در اين مورد (عدم كسب پول حرام) صبر اختيارى است . يعنى واقعا در اين جا، شخصيت شما شكوفا مى شود كه مى گوييد مى توانم ، ولى نمى كنم . آن جا راهى جز انجام دادن نيست . آن جا غير از اين كه به رختخواب بيفتيد چاره اى ديگر نداريد و بايد صبر كنيد. عمده عظمت هاى آدمى ، روى همين صبر در مقابل لذت است . و آن جا (در صبر اختيارى ) شايد انسان يك كمى از خودش سر در بياورد كه چيست . بتواند با خودش ‍ بخندد، كه آيا تو همين بودى اى موجود مخفى در درون من كه تو را نمى شناختم ؟
خداى حسين شاهد است كه داستان صبر چنين است . جوانان عزيز ما! متوجه باشيد كه اين صبر خيلى پرمعناست . چون نه فقط حادثه را براى شما تصحيح مى كند، نه فقط از حادثه جان سالم به در مى بريد، نه فقط با صبر آرام آرام تمام قواى صبر دست به هم مى دهند و شما را از چاه نجات مى دهند؛ بلكه اين تنها يك نتيجه اش است و نتيجه مهمى هم است . اما غير از اين شخصيت با صبر آبيارى مى شود. امام حسين فرمود: صبرا بنى الكرام . اى انسان زاده ها (بنى يعنى اولاد)، اى فرزندان انسان هاى بزرگ، اى فرزندان اصول عالى انسانى ، اى فرزندان هدف اعلاى زندگى ، صبر، صبر، صبر؛ چند ساعت بيشتر نيست .
اين مطلب را هم تذكر بدهم، و آن را خيلى جدى تلقى كنيد. شدت ناگوارى ها، عمرش كم است . پس دستپاچه نشويد و بگوييد خدايا! صبر بده. شدت حوادثى كه غير قابل تحمل باشد، زياد طول نمى كشد.
دستپاچه نشويد، زيرا دريده شدن شخصيت ما توسط لذت ها، خيلى به طول نمى انجامد. با مقدارى تحمل و صبر، احساس خواهيد كرد كه چرا اين همه آيات در قرآن مجيد درباره صبر است :
انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب (10)
((جز اين نيست كه بردباران ، پاداش هاى خود را بدون حساب و كتاب خواهند برد.))
در آن هنگام، ديگر مساءله ده هزار - يك ميليارد مطرح نيست، بلكه بى نهايت است . چون روح بى نهايت به نتيجه رسيده است. ((به برد باران ، پاداش هاى بدون حساب داده خواهد شد.)) چند روز در مقابل اين لذت صبر كردى و خودت را نباختى ؟ اين هم نتيجه اش. پس مساءله چند روز مطرح نيست ، بلكه يك لحظه صبر كرديد، ولى آن لحظه اى بود كه فوق زمان بود.
خدايا! در نهاد انسان ها چه قرار داده اى ؟ يك لحظه بردبارى و يك لحظه صبر، چه قدر ارزنده است !
ديگر آن جا بحث از گذشته و حال و آينده نيست. ديگر آن جا، حساب صبر با دقايق و ساعات و ماه ها و سال ها نيست. ان شاءالله بعد از اين درس ‍ حسينى ، دقت بفرماييد كه يك جا مثلا مى گوييد نه ، يك جواب منفى مشروع كه در مقابل لذايذ تباه كننده خواهيد گفت ، ملاحظه خواهيد نمود كه چه احساسى از آن صبر نصيب شما خواهد شد. آن لذايذ مشروع ، نوش ‍ جان شما باد، البته اگر آن لذايذ مشروع هم كنترل شود، آن هم پروازهاى ديگرى دارد. اصلا حتى وقتى در لذت هاى مشروع هم خودتان را مهار و كنترل مى كنيد، در آن هنگام كه احساس مى كنيد هيجان شديد شده و موج زده است، هم چنين موقعيت هم موقعيتى بدون مانع است، يك ((نه)) كه مى گوييد، اين ((نه)) براى كارگاه هستى ، به عظمت ((باش)) خداوندى است. ((گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را)). آرى ، اين جا ((نه گفتن )) تو، يعنى من انسان هستم و تو نمى توانى در من اين تاءثير را بگذارى كه فرض ‍ كنيد من از شخصيتم استفاده كنم و اين عامل لذت را بگيرم . اين جا، عظمت يك نه ، به قدر آن بلى است. ما چه مى دانيم كه آن كلمه ((كن)) يا ((باش)) كه به هستى خورده است، فقط براى اين است كه گاهى بگوييد نمى شود. همان طور كه حسين (عليه السلام) گفت نمى شود. به ايشان گفتند: يزيد پسر عموى شماست و در خانواده شمس، هاشم، اميه و... با همديگر نسبت داريد. همگى ما طلبه و دانشجو هستيم.


مگر هستى با نيستى مى سازد؟ تناقض محال است . گفتند فقط شما (حسين) مختصرى كنار برويد.
(ماشاءالله ما هم كه در ادبيات خيلى دست داريم . ما بى ادبياتى ها خيلى از ادبيات بهره برده ايم و مى دانيم كه الفاظ را چه طور درست كنيم و موقعيت را چه طور تصحيح كنيم ). حسين برو كنار و بگذار يزيد كار خودش را بكند؟! يزيد مى خواهد چه كار كند؟ چه طور مى خواهد با الفاظ بازى كند؟
راه هموار است و زيرش دام ها

قحطى معنا ميان نام ها

لفظها و نام ها چون دام هاست

لفظ شيرين ريگ آب عمر ماست (11)

امان از اين الفاظ شيرين كه مى آيند و هستى ما را دستخوش مفاهيم غير واقعى خود مى كنند!
بلى، يا اباعبدالله ! آن هم پسر عموى شماست . (به او گفتند و خيلى زياد هم گفتند.) كه هرچه شما بخواهى ، خواهد كرد، ولى نمى دانستند كه هرچه خواستن حسين ، مقيد به خواسته هاى يزيد است . {يزيد} گفت من حسين را مى خواهم . چه چيز را مى خواهى ؟ مگر تو در اين خواستن ، آزادى هستى ؟ از نظر يك بشر معمولى ، خواستن تو (يزيد) الان مربوط به جاى ديگر است. او (حسين) بايد بخواهد و او نمى خواهد كه يك انسان فاجر، مديريت جامعه را به عهده بگيرد. اين انسان ها رو به مسير حيات معقول و رو به جاذبيت كمال اند. {امام حسين} صبر كرد. به اصطلاح بعضى از ادبا: ساصبر حتى يعلم الصبر اننى، ((خود صبر نيز از اين بردبار به تعجب درآمد كه اين كيست و چيست ))؟
صبر تلخ آمد وليكن عاقبت

ميوه شيرين دهد پر منفعت (12)

آن هم چه ميوه اى ! همان طور كه عرض كردم ، اى كاش عالم تشيع ، هشيارانه اين كار را مى كرد و آمار مى گرفت كه چه انسان هايى در اين مدرسه (مدرسه حسينى) ساخته شده اند. والله هرچه ساخته شده، از {امثال} شما كه در هر سال دو ساعتى، سه ساعتى كم و بيش مى نشينيد و خلاصه ((تو مى زنيد))، ساخته شده است. به قول مردم، از نظر روان شناسى ((تو مى زنيد)) كه داستان چيست ؟ حتى مثلا فرض مى كنيم ، به مدت ده ساعت در اين دو - سه روز شركت كرده باشيد. ملاحظه مى كنيد كه يك چند لحظه اى از آن احساسات زودگذر رد مى شويد و وارد احساسات برين مى شويد، كه در تاريخ چه روى داده است و اين قضيه چيست .
امروز ملاحظه فرموديد و فردا هم ملاحظه خواهيد كرد كه زير اين آفتاب سوزان و با چه چهره هاى جدى مى نشينند و گوش مى دهند. هيچ شوخى بردار نيست . چهره ها جدى است ، چون حركت خيلى جدى بود.
حركت اگر جدى نباشد، چنين كاروانى را به دنبال خود به طور جدى راه نمى اندازد. به خدا قسم ، گاهى كه اين مردم از ته دل حسين مى گويند، آدم مى لرزد. مثل اين كه حسين را مى بينند. خدا اجرتان بدهد. خداوند لطفش ‍ را از شما سلب نكند. خداوند محبت و عنايتش را در اين روزگار پر تلاطم ، از شما دريغ ندارد. اين صبر بود و چند ساعت هم بيشتر نبود.
شديدترين ساعاتِ تلخِِ زندگى، عمرش كم است. لذا، حضرت مى فرمايد: چند ساعتى است، ديگر چيزى نيست، چيزى نمانده كه شما به سعادت ابدى برسيد. ديگر مضطرب نباشيد. و ملاحظه فرموديد كه آن ها هم چه آرامشى داشتند. حتى آن شب (شب عاشورا) دو نفر از ياران امام حسين (عليه السلام) با هم شوخى مى كردند. يكى از آنان به نام برير، از زهاد و پارسايان و عرفاى مسلمين بود. {عبدالرحمن به برير گفت:}
شما كه الان شوخى مى كنيد، اين ساعت ، ساعت باطل نيست. البته او هم روى حساب خودش چون برير را نمى شناخت، سؤ ال خوبى مطرح كرد. {برير} گفت : اين ساعت ما الان كجاييم؟ گفت: ((در مرزهاى حيات و موت كه يك بار فقط اين مرز ديده مى شود، آن هم در چنين جريان حساسى )). شما اين {برير} را ببينيد كه چه جوابى داد. گفت: ((هرگز قوم من، مرا در باطل نديده است)). واقعا ادعا را ببينيد. شما بى جهت پيرو چنين اشخاصى نشده ايد.
اى حسين ! در اطراف تو چه اشخاصى بودند؟ آنان تو را شناختند، در حالى كه در تمام دنيا غريب بودى . اگرچه غربت تو تلخ بود، و فقط چند نفر آشنا داشتى . ارواح خود ما و پدران و مادران ما، فداى اين آشنايان باشد، ولو اين كه كم بودند. گفت : ((قوم من ، مرا در باطل نديده است . ولى لحظه اى نشاط آورتر از اين نمى بينم كه ديوار زندگى ما كم كم شكافش بيشتر مى شود و فروغ ابديت را مى بينيم . چرا ناراحت باشم ))؟
اگر جهان تشيع آمار مى گرفت كه از اين جلسات چه انسان هايى با انقلاب روحى به راه افتادند و حركت كردند، آن وقت مى فهميديد كه اين حسين شما يعنى چه . متاءسفانه آمارگيرى نشده است . البته عده اى را ما ديديم . من خودم عده اى را سراغ دارم كه واقعا منقلب شدند و به كلى فساد و كثافات و... را كنار گذاشتند و راه افتادند و با يك انقلاب روحى رفتند.(13) لذا، بايد توجه داشت كه اين جلسات ، جلسه هاى انقلاب روحى است .
پس يك موضوع درس ما صبر بود و موضوع ديگر هم نماز است . چند كلمه هم راجع به نماز صحبت كنيم .
همه شما مى دانيد كه روز قبل از عاشورا، وقتى امام حسين (عليه السلام) از اشقيا مهلت خواست ، نابينايى درون به آن جا رسيد، كه عده اى از آنان به قدرى عجله داشتند كه حتى يك شب هم به پسر فاطمه مهلت نمى دادند.
حضرت سيدالشهداء به حضرت ابوالفضل فرمود:
((برادر، برو به آن ها بگو امشب به ما مهلت بدهند. من نماز و عبادت را خيلى دوست دارم .))
در صورتى كه حسين هر شب و روز در بارگاه خدا بود. حسين از خدا دور نبود. حسين هميشه با خدا بود، ولى امشب آخرين شب زندگى است . مسلما اين حضور، معناى ديگرى خواهد داشت . اشقيا يك شب مهلت را با فشار و زور پذيرفتند، و به خاطر اين كار در ميان آنان اختلاف افتاد. عده اى مى گفتند: مهلت ندهيد.
به هر حال، امام حسين (عليه السلام) فرمود: امشب را مهلت بگيريد. كه چه كنيم ؟ آن شب ديدند كه نشسته بود و اين اشعار را مى خواند:
1- ياد دهر اف لك من خليل

كم لك بالاشراق والاصيل

2- من طالب و صاحب قتيل

والدهر لا يقنع بالبديل

3- و انما الامر الى الجليل

و كل حى سالك سبيلى

4- ما اءقرب الوعد من الرحيل (14)
1- ((اى روزگار! اف بر تو كه چنين يارى هستى . چه قدر آغاز (صبح) و انجام (شب) دارى.))
2- ((چه قدر طالب و صاحب (حق) را كشتى . و روزگار هرگز به جانشينى قانع نمى شود.))
3- ((و هر زنده اى راه مرا خواهد پيمود (خواهد مرد) و تمام امور به خداوند جليل ختم مى شود.))
4- ((و چه نزديك است وعده هجرت (به سوى حق .))
بعد، آن چه كه تواريخ از اين ها در حال نيايش در يك شب نوشته اند، حاكى از اين است كه يك ذات بى نهايت ، در ارتباط با ((من ))هاى اين 72 نفر بود. آرى، اى روى زمين ، چه چيزها ديده اى ! اى ستارگان پر فروغ سپهر لاجوردين ، شما به چه انسان هايى تابيده ايد؟! آيا هنوز به ياد داريد؟ قطعا به ياد داريد، كه آن شب چه شبى بود، آن هايى كه لااله الاالله و الله اكبر گفتند و اين سخنشان چه معنايى داشته است . به طور كلى مى خواهم عرض كنم ، بشر به عنوان اين كه موجودى وابسته است ، بالاخره بايد پيشانى اش در جايى به زمين بخورد، چون خودش را نمى تواند مسخره كند. من مطلقا آزادم ؟! بشر در حال بيدارى از اين شوخى ها نديده است ، چه بهتر كه اين سجده را براى او (خدا) بكند. بالاخره از شما سجده خواهند گرفت .
راهى بزن كه آهى بر ساز آن توان زد

شعرى بخوان كه بر او رطلى گران توان زد

بر آستان جانان گر سر توان نهادن

گلبانگ سر بلندى بر آسمان توان زد

((حافظ))
اگر اين پيشانى براى غير خدا به زمين بخورد، يك لگدى هم روى اين سر خواهد خورد. آيا درست است يا نه ؟ اما اگر سجده به خدا باشد، انسان سر بلند مى شود. اى جوانان عزيز، به نماز اهميت بدهيد. چه درسى بالاتر از اين كه حسين به ما ياد داد؟ نماز را بخوانيد. نماز را ترك نكنيد. چه تعبير زيبايى است :
بالاخره اين سر فرود خواهد آمد. خواه بت باشد، پول باشد، زيبايى هاى ظاهرى باشد، مقام باشد، شهرت باشد، زن و بچه باشد، شهرت پرستى ها باشد، خودخواهى ها باشد، بالاخره شما حداقل در مقابل بت خودتان سجده خواهيد كرد، و درست هنگامى كه پيشانى را بر زمين گذاشتيد، آن ((خود حيوانى )) شما يك لگد محكم به سرتان مى زند و مى گويد: محو باد اين پيشانى كه به من سجده كرد. پس بياييد پيشانى را براى خدا بر زمين بگذاريم . نماز اين است . من درباره نماز غير از اين سخنى ندارم. ان شاءالله در نماز خواندن تنبلى و مسامحه نكنيم . بر آستان جانان گر سر توان نهادن !... واقعا گاهى عرفا و شعراى ما چه مى كنند! چه قدر غوغا مى كنند! اگر {به هنگام نماز} سر بر سجده بگذارى ، سر به طرف ملكوت رفته است . به جاى اين كه لگدى بر پشت سر شما بزند و بگويد كه بد جايى سجده كردى ، اى بى انصاف ، اى بى من ، اى بى ذات ، آيا اين جا، جاى سجده است ؟ آيا خودپرستى ، بت درون ، پول و مقام جاى سجده است ؟
لذا، بياييد تحفه ديگرى از اين خوان گسترده حسينى از خدا بگيريم و ببريم . خدا اين تحفه را به ما خواهد داد، و آن اهميت دادن به نماز است . نماز به انسان هويت مى دهد.
چند بار گفتن؛ اهدنا الصراط المستقيم (15) ((ما را به راه راست هدايت فرما))، نمى گذارد زندگى آدمى به هدر برود. آن شب، اين ياران ملكوت گراى حسينى، چند دفعه تكرار كردند؛ اهدنا الصراط المستقيم. {در حالى كه} چهل هزار شمشير هم آن طرف برق مى زد. اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم (16) ((راه كسانى كه به آنان نعمت دادى))، انعمت عليهم چه كسانى هستند؟ انبيا، اوليا، شهدا، صديقين و صلحا هستند. خداوندا، پروردگارا، امشب آنان چگونه گفتند؛ اياك نعبد و اياك نستعين (17) (({بارالها} تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم.)) و چه طور به حضور تو رسيدند؟! تو را چگونه ديدند؟
پروردگارا! خداوندا! تو را سوگند مى دهيم به عظمت حسين و به عظمت اين محبوب خودت كه نامش حسين است ، ما را در اين موضوع صبر و نماز پيروز بفرما. خدايا! ما را درباره اين دو حقيقت عظما با شكست روبه رو مفرما. خدايا! در حسين شناسى ما را موفق بفرما. خداوندا! اين مردم را كه ما ديديم و مى بينيم و مى بينيد كه با اين اخلاص به محبوب تو حسين اخلاص ‍ مى ورزند، و واقعا متحمل زحمات جانى و مالى مى شوند، از بينش و بصيرت حسين برخوردارشان بفرما. خدايا! پروردگارا! اين صداى حسين را از اين مملكت خاموش مفرما. ما را در اين دنيا از زيارت آن بزرگوار و در آخرت ، از شفاعتش محروم مفرما. خداوندا! بر كسانى كه در اين جريان چه از لحاظ مالى ، جانى ، نطق و بيان و تحريك احساسات پاك قدم برمى دارند، اجر جزيل عنايت بفرما.
((آمين ))
---------------------------------------------
1-سوره رعد، آيه 24.
2-مفاتيح الجنان ، دعاى حضرت البوالفضل (عليه السلام).
3-كش = نافذ، زيبا.
4-ر.ك تفسير و نقد و تحليل مثنوى ، محمدتقى جعفرى ، ج 14، ص 112.
5-سوره بقره ، آيه 186.
6-سوره مؤمن ، آيه 60.
7-سوره بقره ، آيات 155 تا 157.
8-معانى الاخبار، شيخ صدوق ، صص 288 و 289.
9-ر.ك : تفسير و نقد و تحليل مثنوى ، محمدتقى جعفرى ، ج 11، ص 356.
10-سوره زمر، آيه 10.
11-ر.ك : تفسير و نقد و تحليل مثنوى ، محمدتقى جعفرى ، ج 1، ص 483.
12-همان ماءخذ، ج 1، ص 100.
13-ر.ك: رسول ترك، آزادشده امام حسين (عليه السلام)، محمدحسن سيف اللهى، انتشارات جمكران، چاپ سال 1379.
14-تاريخ طبرى ، ج 5، ص 420 و 421- نفس المهموم ، قمى ، ص 232 و 233.
15-سوره فاتحه ، آيه 6.
16-همان سوره ، آيه 7.
17-همان سوره ، آيه 5.
--------------------------------------
علامه محمدتقى جعفرى

سه شنبه 12 دی 1391  4:08 PM
تشکرات از این پست
msnmsn
msnmsn
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 101
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:صبر حسينى

شعر در مورد صبر

شعر در مورد صبر , شعر در مورد صبر و تحمل , شعر در مورد صبر خدا , شعر در مورد صبر بر مصیبت , شعر در مورد صبر و بردباری , شعر در مورد صبر و شکیبایی , شعر در مورد صبر عاشق , شعر در مورد صبر و چشم پوشی , شعر در مورد صبر و امید

شعر در مورد صبر

با مجموعه شعر در مورد صبر خدا ، اشعاری زیبا در مورد صبر و استقامت و امید ، زیباترین شعر در مورد صبر بر مصیبت در سایت پارسی زی همراه باشید

اشعار صبر

 ای غم که حجاب صبر بشکافته ای

بی تابی من دیده و برتافته ای

شب تیره و یار دور و کس مونس نه ای

هجر بکش که بی کسم یافته ای

⇔⇔⇔⇔

 ماهیان را صبر نبود یک زمان بیرون آب

عاشقان را صبر نبود در فراق دلستان

⇔⇔⇔⇔

 با صبر تویی محرم روسخت تویی در غم

شمشیر زبان برکش وز صبر و سپر برگو

⇔⇔⇔⇔

 خامشی صبر آمد و آثار صبر

هر فرج را می کشد از کان بلی

⇔⇔⇔⇔

گر چه می‌دانم

که دشوار است صبر از روی دوست

چند روزی صبر خواهم کرد

گو دشوار باش

⇔⇔⇔⇔

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست

چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست

مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست

گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست

⇔⇔⇔⇔

دردم فزود

و دست به درمان نمی‌رسد

صبرم رسید

و هجر به پایان نمی‌رسد

⇔⇔⇔⇔

 ای آنکه سپهر را پر از ابر کنی

وز لطف نظر به سوی هر گبر کنی

کردند تمام خانه های تو خراب

ای خانه خراب تا به کی صبر کنی

⇔⇔⇔⇔

جوانی‌ام

گوشه‌ی آغوش تو بود

لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی

پیدایش می‌کردم

⇔⇔⇔⇔

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

همان یک لحظه اول، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدگر، ویرانه میکردم

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسنه

چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم

نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم ، بر لب پیمانه میکردم

عجب صبری خدا دارد !

شعر در مورد صبر

قول داده ام

هنگام شنیدن نام ات بی خیال باشم

از این قول در گذر

چرا که با شنیدن نام ات

صبر ایوب را کم دارم

برای فریاد نزدن

⇔⇔⇔⇔

 صبر را داد دل آواز، چو طاقت برسید

دم نزد، گویی ازان جانب عالم بوده ست

⇔⇔⇔⇔

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

⇔⇔⇔⇔

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه

دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه

کو صبر و چه دل، کنچه دلش می‌خوانند

یک قطره‌ی خون است و هزار اندیشه

⇔⇔⇔⇔

 گر صبر دل از تو هست و گر نیست

هم صبر که چاره دگر نیست

ای خواجه به کوی دلستانان

زنهار مرو که ره به در نیست

⇔⇔⇔⇔

 رشته صبر مرا بگسسته است

زلف تو بس که کشایش کرده است

⇔⇔⇔⇔

 بر وعده مکن صبر که گر صبر نبودی

هرگز نرسیدی مدد از نیست بهستان

⇔⇔⇔⇔

گر بخون دل میسر آب ونانی شد مرا

در مقام صبر اینهم امتحانی شد مرا

عمر از پنجه گذشت و پنجه غم بر گلو

صبر را نازم شه صاحبقرانی شد مرا

⇔⇔⇔⇔

کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند

که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

⇔⇔⇔⇔

 همچو ذره در هوای مهر تو نیست

خسرو را دمی صبر و ثبات

شعر در مورد صبر خدا

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

⇔⇔⇔⇔

 باد سر زلف او بجنبید

صد خرمن صبر جو به جو شد

⇔⇔⇔⇔

مرا ای بخت یاری کن

چو یار از دست بیرون شد

بده صبری درین کارم

که کار از دست بیرون شد

⇔⇔⇔⇔

 صبر طلب می کنند از دل شیدا

همچو براتی که بر خراب نویسند

⇔⇔⇔⇔

عشقت چو درآمد

ز دلم صبر بدر شد

احوال دلم

باز دگر باره دگر شد

⇔⇔⇔⇔

 باری نبود در دلم امشب نشان صبر

تا آن رونده باز به ویرانه که بود؟

⇔⇔⇔⇔

امروز صبرم تمام شد

توانستم دو گل را

از بوته های شمعدانی جدا کنم

دو گل را از بوته های شمعدانی جدا کردم

در لابلای صفحات کتاب گذاشتم

تا برای پیری ام اندوخته باشد

این صفحات کتاب با عقاید کهنه و پوسیده

در پیری به من کمکی نخواهد کرد

بیشتر بخوانید

شعر در مورد دلتنگی

شعر در مورد برف

شعر در مورد مادر

شعر در مورد پاییز

شعر در مورد افغانستان

پنج شنبه 21 شهریور 1398  9:41 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها