گنبد سلطانيه
اين گنبد در 36 كيلومتري جنوب شرقي زنجان و 4 كيلومتري جاده قزوين – زنجان در شهر سلطانيه واقع است . بنايي عظيم و ممتاز است كه در وسط شهر قديمي سلطانيه بنا گرديده است . در خصوص تاريخچه شهر سلطانيه و گنبد معظم آن مي خوانيم: هنگامي كه ارغوان خان – پسر آباقا خان – چهارمين ايخان مغول براريكه سلطنت تكيه زد ، تصميم گرفت در محل سلطانيه فعلي شهري بنا كند . بدين رو دستور داد « قلعه اي كه دور باروي آن 12هزار گام باشد ، از سنگ تراشيده بسازند ». ارغون پس از ساختمان اين قلعه ، در حالي كه هنوز نيمه كاره بود ، در آن مسكن گزيد و به سال 691 ه . ق در گذشت و در همان جابه خاك سپرده شد . غازان خان – جانشين وي – از پيگيري كار پدر منصرف شد و متوجه تبريز و احداث محله شنب غازان گرديد . با به حكومت رسيدن الجايتو به سال 702 ه. ق كار ساخت شهر سلطانيه از سر گرفته شد . وي دستور داد شهري بساز ند كه دور آن 30 هزار گام باشد ؛ همچنين قلعه اي كوچك به مساحت 2000 گام كه با حصار و 16 برج در بر گرفته مي شد . عرض ديوارهاي قلعه به اندازه اي بود كه چهار سوار به آساني مي توانستند در كنار هم بر روي آن حركت كنند . الجايتو همچنين امر كرد آرامگاه با شكوهي براي وي بسازند . سلطان ايلخاني براي ساخت اين بنا تمام هنرمندان و صنعتگران و تجار زبده ايران را به شهر سلطانيه كوچ داد و براي اسكان آنها محل هايي در نظر گرفت . به بزرگان و در باريان نيز سفارش كرد كه به ساخت بناهايي در سلطانيه بپردازند . آنها نيز براي جلب توجه شاه ، در شهر ، محله هايي با عمارتهاي عالي بنا كردند ؛ ازجمله چلبي اوغلو و خواجه رشيد الدين فضل الله وزير كه براي خود محله و عمارت هايي ساختند . در سال 710 ه . ق كار ساختماني شهر به پايان رسيد و بعد از تبريزبه صورت بزرگترين شهر امپراتوري ايلخاني در آمد . الجايتو در سال 716 ه. ق ، بعد از يك بيماري نسبتاً طولاني در گذشت و با فوت او ، موقعيت سلطانيه نيز ساقط شد و با سقوط سلسله ايلخانان ، آخرين رمق سلطانيه كشيده شد . سلطانيه در سال 786 ه. ق در حمله تيمور لنگ غارت و چپاول شد و بسياري از ابينه آن ويران گشت و مردمانش كوچ كردند . در عهد ميران شاه – پسر تيمور – اين شهر دوباره مورد ويراني قر ار گرفت و سرانجام در نتيجه جنگي كه بين قرا يوسف و فرزند ميران شاه به نام ابوبكر رخ داد ، شهر سلطانيه به كلي موجوديت سياسي و اقتصادي خود را از دست داد و تبريز دوباره جاي آن را گرفت . در نوشته مورخان در خصوص بناي گنبد و ارگ سلطنتي مطالب در خور توجهي به جاي مانده است ابو القالسم كاشاني مورخ دو دهه نخست قرن هشتم ه.ق معاصر الجايتو – در اين مورد مي گويد : « ابواب البرّي مشتمل بر چند مواضع عالي از مدارس و خانقا و دار الشفا و دارالحفاظ و غير هم تا نوزده عمارت بر عدد حروف ».
حافظ ابرو ، اطلاعات دقيق تري از ارگ در اختيار ما گذاشته است : «سلطان الجايتو از براي مدفن خود در اندرون قلعه عمارتي ساخته است و آن را ابواب البر نام نهاد و گنبدي مثمن بزرگ عالي كه قطر آن شصت گز است ، در غايت تكلف و ارتفاع آن صدو بيست گز چنانچه در اقصي بلاد عالم مثل آن عمارتي نشان نمي -دهند . پنجره هاي آهن كوب بسيار كرده ؛ از آن جمله يك پنجره سي ارش طول در پانزده ارش عرض دارد و متصل آن گنبد چند عمارت عالي ساخته است . مسجد ي بتكلف و در الضيافه و دارلسياده و موقو فات بسيار بر آن وقف كرده و سرايي به جهت خاصه خود دراندرون قلعه ساخت . چنانچه صحن سرا را صد در صد نهاده اند و صفحه عالي بر مثال ايوان كسري و دوازده سراچه در حوالي آن متصل سرا از هر يك پنجره دري بصحن سراي بزرگ گشوده و صحن آن را از سنگ مر مر فرش انداخته وديوانخانه بزرگ كه دو هزار آدمي در آن بگنجند و آن را كرياسي نام كرده و غير اينها ذكر شد . پادشاه و امرا عمارت بسيار در اندرون قلعه كرده اند »
شمس الدين محمد بن محمود آملي – يكي از مدرسان مدارس سلطانيه در قرن هشتم ه. ق در كتاب « نفايس الفنون في عرايس العيون »مي نويسد : «ازآن جمله شهر سلطانيه كه در شهور سنه اربع و سبعمائه (704 ) بنياد نهاد و در مدت ده سال به مرتبه رسانيد كه از بلاد ربع مسكون معمور تر شد و در وسط سلطانيه قلعه اي بس عالي بمقدار شهري بنا فرمود و جهت مرقد خود گنبدي بس عالي باهشت منار بر سر آن ساخته و در حوالي آن خيره از جامع و خانقاه و مدارس و دار السياده كه هرگز مثل آن در جان نديده و نشنيده بفرمودو بسياري از املاك نفيسه بر آنجا وقف كرد . چنانچه حاصل آن در عهد دولت او بصد تومان مي رسد و چون اينجمله بتعليم و ارشاد وزير عالم عادل صاحب سعيد شهيد خواجه رشيد الدين طاب مثواه بود و نيابت توليت بدو داد و در انجا ده مدرس و بيست معيد و صد نفر از طلبه علم و بيست صوفي و دوازده حافظ و هشت موذن و چهار معلم تعيين فرمود . » از مجموع گفته مورخان مذكور چنين نتيجه گرفته مي شود كه بناهاي ارگ عبارت بودند از ابواب البّر ( گنبدسلطانيه ) ، مدارس ، خانقاه ، دار الشفا ، دارالضيافه ، درالحفاظ ، در السياه ، مساجد ، خوانق ، دارالقرائه ، دار الحديث و بناي كرياسي ، سراهاي مخصوص و 12 سراچه ديگر و ديگر قسمت هايي كه در منابع نيامده است .امروز از تمام بناهاي ذكر شده تقريباً تنها گنبد سلطانيه باقي مانده و بقيه از بين رفته اند . اين گنبد از معماري بسيار كتكاملي برخورد ار است كه در اينجا به طور خلاصه بدان پرداخته مي شود .
زمين اين بنا طبقات فشرده شن و ماسه به عمق تقريبي 8 متر تشكيل شده كه معماران گنبد تنها شالوده اي كم عمق و كم عرض تهيه ببينند ؛ به طوري كه پي ها در اكثر بخش ها به غير از بخش شمالي ، از 50 يا 60 سانتي متر تجاوز نمي كند و همين پي نيز در محل درها و پنجره ها بريده شده است و اين حاكي از اطمينان و اعتمادو دانش معماران زمان دارد . با توجه به چاهي كه در كف بنا به عمق 9 متر كشف گرديده و هيچ علامتي از استفاده آن موجود نيست ، به نظر مي رسد كه هدف از كندن آن ، آزمايش مقاومت خاك جهت بر پا كردن بنايي با ارتفاع حدود 50 متر بوده است . بنا بر روي هشت ضلعي به خاطر الحاقات ديگر، دگرگون شده ؛ امّا در طبقات بالاتر كاملاً مشهود است . اين بنا 5/48 متر ارتفاع دارد و 60/25 متر قطر دهانه گنبد آن است عرض جزرها ، 87/6- به استثناي جزرهاي شمال غربي و شمال شرقي كه به عرض 40/12 متر است – و طول آنها از بيرون 17 و از داخل 60/8 متر است . اين جزر ها در درون علاوه بر راه پله ها داراي 8 ايوان مرتفع و نزديك به 500 اتاق و حجره هستند .
درباره ورودي هاي اصلي به فضاي داخلي ، به خاطر وجود راه هاي متعدد ، نظريه هاي مختلفي ابزار شده كه عمدتاً ايوان هاي شرقي و شمالي را به عنوان ورودي هاي اصلي معرفي كرده اند و وجود كتيبه هاي مفصل ايوان شرقي و كتيبه هاي به خط ثلث ايوان شمالي ، مؤيد اين نظر است . به نظر مي رسد در گذشته ، راه هاي ديگر با پنجره هاي آهني مسدود مي شده اند .
كف بناي گنبد سلطانيه با زير سازي آجر فرش و شفته آهك و روكش سنگ مرمر سفيد يا سنگ رخام فرش شده بوده است . با كاربردي ، بالكن هاي هشتگانه اي هستند كه از ايوان پديد آمده اند و به نوبه خود داراي تزيينات زيبايي اعم از كايكاري مقرنس كاري ، تسمه كشي ، گچكاري و تلفيق آجر و كاشي و سر انجام كتيبه هاي متعدد هستند . اين ايوان ها كه رو به بيرون هستند ، هريك به طور متقارن به سه واحد طاق و تويزه تبديل شده و آرايش سقف آنها زيباترين و جذابترين تزيينات هنر گچبري ايران است . راه پله ها از طبقه اول شروع مي شود و تا بالاي مناره ها ادامه پيدا مي كند . دسترسي به پشت بام نيز از طريق همين راه پله هاست . طبقه سوم ( پشت بام ) در 80/ 27 متري سطح زمين واقع و پايه اي براي گنبد عظيم و مناره هاي هشتگانه آن است . گنبد سلطانيه به گونه اي كاملاً خاص و ابتكاري با طرح جناغي بنا شده است . اين گنبد از نوع دو پوشه پيوسته است ؛ به طوري كه دو پوسته به موازات همديگر قرار گرفته اند . اين گنبد با قطر دهانه 60/25 متر ، بزرگترين گنبد معماري اسلامي ايران است و بدون هيچ گونه پشت بند ، سر منار يا شانه اي ساخته شده است . ضخامت پوش گنبد از پايه به طرف نوك گنبد كاهش مي يابد كه ضرورتي ناشي از سبكي و استحكام بوده است . پا طاق گنبد از بيرون 40/1 و ارتفاع گنبد ، 19 متر است كه در بيرون با كاشي هاي زيباي فيروزه اي پوشش يافته است . اين پوشش امروز توسط سازمان ميراپ فرهنگي تعمير و تجديد شده است پرفوسور پيروسن پائولزي معتقد است كه سيستم دو جداره بودن گنبد با دو قشر موازي و مجزا كه صرفاًبا پشت بند هاي آجري بين خود و به هم مربوط هستند و فرم واحدي را شامل مي شوند از خصوصيات منحصر به فرد گنبد سلطانيه است و قبل از آن سابقه اي نداشته است . از اين جهت ، وي عقيده دارد كه طرح گنبد كاتدرال سانتاماريا دلفويوره – كليساي اعظم مريم مقدس در فلورانس كه يك صد سال پس از گنبد سلطانيه توسط برونلسكي و گيبرتي صورت گرفت ، به تقليد از گنبد و استحكام جزرهاي تكيه گاه ، سبب كاهش نيروهاي رانشي آن شده و لزوم ساختن مناره هاي بلند را منتفي ساخته است . علي رغم اين حقيقت ، جهت زيبايي و شكيل بودن بنا ، هشت مناره نسبتاً كوچك در اضلاع هشتگانه ، بنا كرده اند كه متاسفانه بخش عمده آنها ويران شده است . اين مناره ها در هشت زاويه ساختمان به ارتفاع بيش از 3 متر با پوششي از كاشي هاي فيروزه اي و كبود لاجوردي رنگ برروي يك پايه آجري هشت ضلعي به ارتفاع 10/2 بر پا شده و از آن راه پله هاي جهت دسترسي به طبقات پايين و برون از مناره تعبيه گرديده است . از پديده هاي جالب اين بنا ، نحوه ارتباطات در طبقات است كه با منطقي ترين روش توسط راه پله هايي اجرا شده است . در سطح همكف بنا ، چهار واحدراه پله تعبيه گرديده است . راه پله هاي جزرهاي شمال شرقي و شمال غربي كه در جوار ورودي هاي اصلي اند ، طبقه همكف را به ترتيب به كليه طبقات متصل مي كنند . دو راه پله ديگر كه يكي از آنها كاملاً منهدم شده است ، طبقه همكف را به طبقه دوم متصل مي سازند . اين راه پله ها به صورت مارپيچي ساخته شده اند . در منتهي اليه هر راه پله در طبقه دوم ، تراس نسبتاً بزرگي تعبيه شده كه پوشش گنبدي شكل دارد . در طبقات بالاتر راه پله هاي بيشتري ديده مي شود كه حالت اختصاصي تري دارند . در كل 8 واحد راه پله در اين بنا وجو دارد .
بناي گنبد سلطانيه از نظر تزيينات يكي از موفقترين نمونه هاي معماري اسلامي ايران به شمار مي رود . عوامل مختلف تزييني بناي گنبد سلطانيه عبارتند از 1- تزيينات آجري 2- تزيينات گچبري 3- كتيبه ها 4- كاشيكاري . 5- تزيينات رنگ و نقاشي . 6- تزيينات سنگي . 7- تزيينات چوبي
در اين بنا از ، تزيين آجري به سه صورت : آجرهاي قالبي ، آجرهاي كنده كاري و تلفيق آجر و كاشي استفاده شده است . آجر قالبي در چهار ايوان جنوبي ، شرقي ، شمال شرقي و شمال غربي به كار گرفته شده و شامل نقوش هندسي ، گياهي گاه به همراه كتيبه هايي است . آجر هاي كنده كاري شده فقط در دوايوان ، در دو جبهه شرقي و جنوبي استفاده شده و روش تزيين آنها آلت و لغت است . آلت اين تزيينات را آجرهاي كنده كاري شده تشكيل داده اند خط بند آجرهاي آلت به طور موزون ،مساوي و موازي كنده شده و با اجراي آن ، صورت نقوش با دقت تمام پديدآمده است . كاشي فيروزه اي نيز در اين سبك ، تزيينات لغت آن را تشكيل مي دهد بخش ديگري از تزيينات آجري را كلمات و كتيبه هاي آجري تشكيل داده است . همچنين در دو ايوان ضلع شرقي و غربي طبقه اول ، مقرنس كاري آجري با تلفيق آجر نخودي و قرمز اجرا شده است . تزيين آجر با تلفيق كاشي در اين بنا در حد عالي است كه عمده آنها متعلق به دوره اول تزيينات ساختمان است كه همزمان با پيشرفت فيزيكي بنا با مهارت خاصي اجرا شده اند . اين نو ع تزيين در طبقه اول ، در تمام ايوان -هاي هشتگانه ديده مي شود كه در ايوان هاي جنوب غربي و شمال غربي در دوره دوم تزيين با كاشي هاي شش گوش پوشيده شده است و تزيين ايوان شرقي را نيز اندودي از گچ پوشانده است . اين نوع تزيين ، هم به صورت نقوش تزييني و هم درقالب حروف و عبارات اجرا شده است .
از ديگر عوامل تزييني در گنبد سلطانيه ، گچ است كه به وفور در نماي داخلي و خارجي بنا به كار رفته است . گچ در اينجا به صورت زنده و پخته و زماني به حالت مرده و خام در پشت بند كاشي ها ، ملاط آجرها ، گچبري ها ، كتيبه هات و تزيينات قالبي و استامپي در ابعاد مختلف به خدمت گرفته شده است . اين نوع تزيين دركنار تنوع و گستردگي ، از تكنيك و هنر بسيار بالايي در اين بنا برخورد دار و شايسته مطالعه و تحقيقات گسترده تر است .
تزيينات كاشيكاري نيز در اين بنا از جايگاه ويژه اي برخوردار است . نماي اصلي گنبد ، منارهاي هشتگانه گيلويي بالايي ايوان هاي هشتگانه در طبقه دوم پشت بغل قوس هاي 24 گانه مزبور و حاشيه هاي تزييني آنها ، جذابترين نوع كاشيكاري را به نمايش مي گذارد كه گاه با كتيبه هايي همراه است . در نماي داخل ، دو لايه تزييني با كاشي مشخص است . دوره اول به سبك معرق در رنگ هاي آبي تيره، سبز روشن و مشكي ، سفيد و زرد ، با طرح هاي هندسي پيچيده شبيه به اسليمي زاويه دار و تركيباتي از نقوش ستاره اي است كه در دوره دوم تزييناتي بنا ، گچ اندود شده اند . در سطح قوس در طبقه اول با استفاده از كاشي تزيين شده است . در سطح قوس در طبقه اول با استفاده از كاشي تزيين شده است . در سطح قوس در طبقه دوم ايوان هاي شمال شرقي و شرقي و شمال و جنوب غربي نيز كاشيكاري زيبايي به سبك معرق با استفاده از كاشيكاري زيبايي به سبك معرق با استفاده از كاشي هاي آبي سفيد ، سبز و زرد رنگ اجرا شده است .
در تزيينات گنبد سلطانيه كتيبه نويسي نيز همانند ساير پديده هاي هنري يكي از بدايع بي بديل هنر خطاطي در معماري اسلامي ايران است . كتيبه هاي دوره نخست تزيينات – به استثناي چند مورد – عموماً به خط كوفي زيبا و به سبك معقل ،شجر، توشيح و مورق و كتيبه هاي دوره دوم به خط جلي ثلث و انواع خطوط كوفي ، محقق ، ريحان و نسخ نوشته شده است . كتيبه هاي ايوان هاي غربي ، اززيباترين خطوط اين بناي تاريخي است كه از نظر فضا سازي و ايجاد عظمت در بنا – به لحاظ عمود بودن كلمات – اهميت بسزايي دارد . از نظر تاريخي ، يكي از منابع موثق در تاريخ گذاري تزيينات لايه دوم ، درج اسم «خواجه تلج الدين علي شاه »است كه انتساب اين لايه تزييني را به دوره بعد از ايلخاني نفي مي سازد . طولاني ترين تيبه اين بنا نوشته اي در ارتفاع 90/3 متري كف بنا ست كه باعرض 75 سانتي متر دورتا دور بنا چرخيده است . اين كتيبه به رنگ اخرايي در زمينه كرم است و حدود كلمات كه اندكي برجسته است ، با رنگ آبي سير قلم گيري شده و اعراب بعضي از حروف مشخص گرديده است . كتيبه بزرگ ديگري در پا طاق گنبد به رنگ سفيد در زمينه آبي روشن به خط ثلث و مشتمل بر آيات قرآني نوشته شده است . در ديوان هاي هشتگانه نيز در هشت كتيبه به خط ثلث ، احاديث نبوي نوشته شده است . در سطح قوس ايوان شرقي طبقه دوم كتيبه اي از آجر هاي پيش بر بر زمينه كاشي معرق وجود دارد كه متن آن ، آيات قرآني است و در آخر عبارت «الهم صل علي نبي شفيع المه في سنه اثنين سبعمائه »(702) نوشته شده است . علاوه بر كتيبه هاي متعدد مشتمل بر آيات قرآني ، احاديث نبوي و اسماء جلاله و مقدسه كه در بخش هاي مختلف بنا درج شده ، در سطح جرز ايوان هاي جنوب شرقي و غربي نيز در لابه لاي نقوش تزييني ، نا م علي عليه السلام به طورمكرر به خط ثلث و در گرداگرد آن ، كلمات ابوبكر ، عمر ، عثمان ، علي (ع) حسن (ع) و حسين(ع) مرتباً تكرار شده است . وجود اسامي خلفا ي راشدين ، انتساب اين نقوش را به دوره صفوي مردود مي سازند . در طبقه اول ايوان شمال غربي نيز عبارت «الشلطان محمد الجايتو » با خط آبي گچ چندين بار تكرار شده است . در خصوص دلايل وجودي دو لايه تزييني در بنا ، نظريات مختلفي ابراز شده است . برخي عقيده دارند لايه اول به قصد انتقال ابدان مطهر حضرت علي عليه السلام و امام حسين عليه السلام صورت گرفته كه پس از انصراف از اين كار ، لايه تزييني دوم – كه بيشتر نشانه مذهب تسنن است – برروي لايه اول اجرا گرديده است . عقيده ديگر اين است كه بناهاتي ارگ سلطانيه ابتدا با نظارت خواجه سعد الدين و سپس خواجه رشيد الدين فضل اله ساخته و پرداخته شده كه پس از قتل خواجه سعد الدين در سال 711 ه. ق و سپس خانه نشين وكشته شد و خواجه رشيد الدين و قبضه شدن دار لحكومه توسط تاج الدين علي شاه وي ، آثار نامبردگان را ازبين برده است ؛ چنان كه دستور داده محله رشيد به را نيز غارت كرده اند . نظريه سومي كه مطرح است ، تغيير مذهب الجايتو از تشيع به تسنن است.
در طبقه همكف بناي گنبد سلطانيه تربتخانه با سردابي در زير قرار دارد . تربت خانه از داخل مستطيل شكل به طول 60/17 و عرض 80/7 متر است . در اضلاع شمالي و جنوبي اين فضا ، رواقي به عرض 160 سانتي متر و ارتفاع 3 متر به طور متقارن ايجاد گرديده است . با خالي كردن جرز جنوبي، در قرينه ايوان ،محرابي تعبيه كرده اند . ضلع جنوبي تربتخانه از نظر نما از حالت گو نيايي خارج گرديده و بدين خاطر در طرف غربي در ، در قناسي موجود ، اتاقي ساخته اند . پوشش سقف تربتخانه از سه واحد طاق و تويزه ساخته شده كه قطر طاق وسطي ، بزرگتر و به طول 9 متر است . در ارتفاع 20/3 متري كف تربتخانه ، كتيبه زيبايي به دو قلم ريز به خط كوفي مشجر و قلم درشت و به خط ثلث و مشتمل بر آيات قرآني نوشته شده است . در قسمت هاي مختلف نيز از كاشيكاري براي تزيين فضا استفاده شده است . در قسمت هاي مختلف نيز از كاشيكاري براي تزيين فضا استفاده شده است . حد فاصل فضاي تربتخانه و محوطه زير گنبد پنجره بزرگ و زيبايي قرار داشته كه مورخان تو صيفاتي از آن به عمل آورده اند . در ايوان ضلع جنوبي تربتخانه ، ورودي سردابه قرار دارد . طرح معماري سردابه كه محل دفن شاهان ايلخاني بوده ، بسيار پيچيده و داراي فضاهاي متعدد است كه با توجه به فقدان سابقه آن در معماري آرامگاهي ايران به نظر مي رسد از عقايد و آيين هاي مغولي – بودايي نشأت گرفته باشد . در جوار گنبد سلطانيه و چسبيده بدان ، بنا هاي ديگر ي بوده كه با گذشت زمان ويران گشته و امروز ه تنها آثار جزئي آنها از طريق حفريات باستان گشته و امروز تنها آثارجزئي آنها از طريق حفريات باستان شناسي مشخص گرديده است .
سلطانيه در متون تاریخی
سلطانيه با ارتفاعي نزديك به 2000 متر از سطح دريا تقريباًدر 36 كيلومتري شهرستان زنجان و با فاصله چهار كيلومتري از جاده قزوين زنجان در دشت سلطانيه و در كنار چمن سلطانيه واقع شده است .سلطانيه كه تا چند دهه اخير قريه كوچك و كم اعتباري به حساب مي آمد ، اكنون در حال گسترش بوده و شهرت خود را در اشتهار گنبد سلطانيه جستجو مي كند .
دشت وسيع سلطانيه كه از دامنه كوههاي شمالي منطقه آغاز و تا اولين رشته كوههاي جنوبي منطقه ادامه پيدا مي كند ، تقريباً در نقطه مركزي ، چمن سلطانيه را كه همانند تخته فرش تنيده از ابريشم است ، در آغوش كشيده است. طبق نوشته اكثر مورخين از جمله حمدالله مستوفي ، حافظ ابرو ، شمسالدين محمدآملي،وصاف و .... منطقه سلطانيه و بالاخص چمن سلطانيه در دوره ايلخانان مغول تا زمان سلطان ابوسعيد به قنقراولانگ معروف بوده است . حافظ ابرو در ذيل عنوان « ذكر عمارت شهر سلطانيه و بناي قلعه » از اين چمن صحبت به ميان آورده و مي گويد : يك روز سلطان اولجايتو نشسته بود و امرا و اركان دولت حاضر بودند . فرمود يك روز پيش پدر خود پادشاه ارغون كه از پادشاهان گيتي به دادو عدل و دانش ممتاز بود حاضر بودم او را داعيه عمارت سلطانيه بر خاطر خطور كرده بود و فرمود همچنان كه من پادشاه جهانم مي خواهم شهري بنا كنم كه آن شاه بلاد بود اين بود جماعتي كه حاظر بودند بس مواضع نام بردند و هر يك از آنچه از عيب و هنر دانسستند باز نمودند آخرالامر موضع قنقر اولانگ (قنقور اولونك) كه ييلاقي بهغايت متنزه است و قراي بسيار در حوالي آن و مرغزارهاي خوب و هواي خوش و سردسير و گرمسير نزديك و علفخوار بسيار ...
با توجه به سخن حافظ ابرو و ديگر مورخان قديم مي توان گفت كه در چرخه نام اين محل در طول تاريخ - قنقراولانگ آخرين نام براي منطقه تامتداول شده كلمه«سلطانيه »است .بدين ترتيب كه اولانگ نام اصلي منطقه بوده و قنقور پيشوند كلمه است . بعضي از محققين معتقدند كه كلمه قنقور نام قبيله اي از مغولان بوده كه در منطقه سلطانيه كنوني به علت وجود مراتع و مرغزارهاي سبز و خرم ساكن شده بودند اين پندار تا حدي قابل قبول است ، زيرا چمن سلطانيه با خصوصيات ويژه خود مي تواند هر گله دار يا صاحب اغنام و احشام را به وسوسه بياندازد بديهي است اين وسوسه به راحتي مي توانست در جان مغول صحرا گرد و گله دار وثوق كرده و باعث شود كه قبيله اي از آن قوم در اين حوالي ساكن شود. كلمه اولانگ بر اساس نوشته بعضي از نويسندگان تاريخ مغول به معني چمن است . بنابراين كل كلمه قنقوراولانگ تعلق جمن سلطانيه را به طايفه اي از مغول مي رساند همچنين برخي از مورخين بر آنند كه كلمه قنقور به معني شاهين است (كوه شيخ سرو ) در جنوب قريه اولنگ كه تقريباً در شش كيلومتري جنوب غربي سلطانيه واقع است و علفزارهاي آن اكنون تعلق به قريه ارجين دارد مي توان گفت كه قنقور ترجمه كلمه شاهين به زبان مغولي است اين كوه اكنون اميدگاه نزول باران ساكنين اطراف به حساب مي آيد و اهالي در مواقع خشكسالي به بالاي آن رفته و جهت برآورده شده حاجت خود گوسفند قرباني مي كنند . پس از آنكه پايتخي شهر سلطانيه مسلم شد ، منطقه قنقراولانگ هم نام خود را با نام صحراي سلطانيه عوض كرد حافظ ابرو در ذيل جامع التواريخ رشيدي در شرح به سلطنت رسيدن ابوسعيد مي گويد :هيچ كس را بر وليعهدي شهزاده ابوسعيد تخلفي و انكاري نبود و جمله بر سلطنت او متفق و يك كلمه بودند و در صحراي سلطانيه موضعي مناسن آن قوريلتاي اختيار كرد . به نظر مي رسد كه صحراي سلطانيه يا بخشي از آن در اواخر سلطنت ایلخانان به نام قورق سلطانيه خوانده مي شود: امير عادل همه كاره سلطان حسين پس از قتل سلطان حسين به دست سلطان احمد چون وقايع اتفاق افتاده را مخالف رأي خويش ديد ، ترك محل نموده ( در حوالي مرند ) از راه ديه خارقان و مراقع متوجه ولايت جغاتو شد و قلعه صار و قورغان و كراوتو را مضبوط گردانيد و به سلطانيه آمد و در قورق سلطانيه بنشست ...
دشت سلطانيه به استناد مدارك باستانشناسي خواستگاه استقرارهاي مختلفي از هزاره هاي پيش از تاريخ به بعد است ، سرچشمه رودخانه هاي زنجانرودوابهر رود مي باشد ، اين دو رودخانه پس از قدرت گرفتن از آبهاي تحت الارضي چمن سلطانيه در طول مسير و كنار شاخه هاي فرعي خود به نوعي باعث پديد آمدن و قوام استقرارهاي مختلفي شده اند.
شناسنامه تاريخي سلطانيه
چمن سلطانيه (قنقوراولانگ ) همانطور كه پادشاهان و سرداران مغول را شيفته خود كرده بود طبعاً از گذشته هاي دور نيز مورد توجه اقوام مختلف قرار داشته است . علاوه بر روايات تاريخي ، موقعيت محل هم بر اين ادعا مهر تأييد مي زندهيچ خردمندي با ديدن چمن دل انگيز سلطانيه نمي تواند انكار كند كه پيش از مغولان اين جايگاه مورد توجه بوده است به اين ترتيب از دو راه مي توان به توضيح و تبيين اين موضوع پرداخت .
نخست از راه شواهد باستانشناسي
دوم از راه تأمل و دقت در متون تاريخي
از راه شواهد باستانشناسي به صراحت مي توان گفت كه دشت سلطانيه حداقل از هزاره پنجم ق.م مورد توجه اقوام مختلف بوده است . وجود سفالهاي نخودي رنگ منقوش باطرحهاي هندسي به رنگ سياه و همچنين سفالهاي هزارچهارموسفالهاي خاكستري رنگ هزاره اول قبل از ميلاد در جنوب شرقي شهر قديم سلطانيه ( اطراف تپه نور ) مؤيد اين مطلب است سفالهاي خاكستري رنگ نقاط مختلف دشت سلطانيه از آن نظر كه خط سير تاريخي اين تمدن و خصوصاً گسترش آن را روشن مي سازد از اهميت ويژه اي برخوردار است .
بنا بر گفته شاردن:بسياري از نويسندگان و محققين معاصر اروپايي مدعي هستند كه سلطانيه روي بقاياي تيگرانا كرت
( تيگرانا كرتوس ) ساخته شده است اما وي اين اظهار نظر را به استناد سخنان تاسيت مورخ معروف رد مي كند و معتقد است كه تيگراناكرت در كنار دجله به فاصله 25 فرسخي نينوا بوده است .
البته ظاهرا نظر شاردن در مورد رد بقاياي تيگراناكرت در محدوده شهر سلطانيه به لحاظ آنكه تاكنون كوچكترين اثر پارتي در محدوده جغرافيايي شهر مذكور يافت نشده است شايد درست باشد . بااندكي بررسي و تفحص در محدوده شهر قديم سلطانيه مي توان قطعات متعددي از سفالهاي نفيس سلجوقي از نوع استامپي و افزوده را كه شباهت كامل به سفالهاي ري و اصطخر دارند مشاهده كرد.اين سفالها در كنار سفالهاي قرن هفتم تاريخچه اي از تداوم استقراراز چند قرن قبل از پايتخت شدن سلطانيه را مدلل مي سازد. با توجه به مطالب مندرج در كتب جامع التواريخ،تاريخ مبارك غازاني چنين استنباط مي شود كه در كنار شهر سلطانيه و قبل از احداث آن شهري با نام شروياز وجود داشته و مورد توجه بوده است .اولين بار نام شروياز در كتاب جامع التواريخ نوشته رشيدالدين فضل الله آمده است:
چون ارغون خان به كار عمارت عظيم مايل بود و در موضع شم تبريز شهري معظم بنياد نهاد و در آنجاخانه هاي عالي را اساس افكند ، فرمود كه هر كه آفريده كه خواهد شد ، در آنجا خانه سازد و كهريزي جاري گرداند و آن را ارغونيه نام نهاد و در شروياز نيز شهري بزرگ بنا نهاد و اموال بسيار در ان عمارت صرف شد و به اتمام نرسيد...
بنا بر روايت كتاب تاريخ مبارك غازاني شهر شروياز در عهدغازان پسرارغون خان هنوز برقرار بوده است . با تولد شهر سلطانيه بديهي است كه رونق شروياز تحت تأثير پايتخت ايلخانان قرار گرفت ، ولي اين تأثير بدان حد نيست كه باعث فراموشي ان شود .
در زمان ابوسعيد جانشين سلطان محمد خدابنده شروياز در كنار شهر سلطانيه از موقعيت و اعتبار خاصي برخوردار مي شود ، چنانكه ابوسعيد طبق سنت برقرار شده ازعهد غازان خان( كه هر پادشاه در زمان حيات خود آرامگاه خويش را بنيان مي نهاد ) شروياز را براي احداث بناي آرامگاه انتخاب مي كند .
باتوجه به مطالب مذکورمي توان گفت كه از ابتداي حكومت ايلخانان در ايران قنقوراولانگ موردتوجه بوده است . نهايت اين توجهانتخاب اين مكان به عنوان پايتخت بوده است .بديهي است تا انتخاب نهايي قنقوراولانگ جهت احداث پايتخت شهر شروياز از عنايات ايلخانان و امراي مغول بهره مند مي شده است پرواضح است كه پس از رونق سلطانيه ديگر سخني از شهر شروياز تا زمان حكومت ابوسعيد به ميان نيامد.استنباط نهايي اينست كه اين شهر اندك اندك با گسترش شهر سلطانيه به صورت يكي از محلات پايتخت در آمده است .
ساختمان شهر سلطانيه
از زمان هلاكو به بعد قوم مغول عميقاً و ناخودآگاه تحت تأثير تمدن عالي ايران قرار مي گيرد.از اين زمان است كه مغولان در مي يابند كه ديگر نمي توان چون سنوات گذشته چادر نشين بود و از اين سو به آن سو كوچ كرد.از زمان هلاكو كه ايرانيان به طور مستقيم و غير مستقيم دستگاه حكومتي را هدايت مي كردند ، ايلخانان مغول را به مرمت خرابيها كه در نتيجه حمله مغول حادث شده بود و همچنين ايجاد شهرهاي بزرگتر ترغيب نمودند.شروع زدودن آثار ويراني قوم مغول از رمان هلاكو آغاز مي شود ازدستورات اوليه اين خان مغول كه مؤسس سلسله ايلخانان است مرمت خرابيهاي شهر خبوشان( قوچان )است .
روند تكاملي تجديد حيات معماري و شهر سازي ايران كه سرآغاز آن از زمان هلاكو شروع شده بود ، در زمان نوه او يعني ارغون جنبه اي حقيقي پيدا مي كند . چنان كه وي دستور مي دهد كه در تبريز شهر ارغونيه ( شم ) و در قنقور اولانگ شهر جديدي ساخته شود. اگر چه ساخت و ساز اين دو شهر در زمان وي به پايان نمي رسد ولي پايه هاي اين دو شهر بزرگ ريخته مي شود و يكي پس از ديگري پايتخت ايلخانان بعد از وي مي گردد . از آثار باقي مانده چنين استنباط مي شود كه ساخت سازهاي ايلخاني تحت ضوابطي ثابت احداث مي شده است . چنانكه يكي ازآثارمتعدد رشيد الدين شامل كتابي بود تحت عنوان ًكتاب الاحيا و الاثارکه فصل21 كتاب مربوط به قوانيني است كه در ساختمان خانه و ابنيه مقدسه و قلعه و هر نوع ساختمان ديگر بايد پيروي شود.فصل 20 كتاب هم حاوي اطلاعات مربوط به ساختمان مقابر است. به طور كلي هسته مركزي توسعه معماري و شهرسازي ايلخاني را بايد در معماري آثار باستاني مختلف ايران مخصوصاً در مركز و جنوب ايران جستجو نمود . معماران آن دوران با خلق ويژگيهاي برجسته،اين دوره را از ادوار قبل از خود را مشخص مي سازد . ابولقاسم عبدالله بن محمد كاشاني مورخ قرن هشتم و معاصر سلطان محمد مي گويد:
معمار اين شهر معمور و عمارت مشهور دستور معظم صاحب اعظم والي السيف والقلم عليشاه تبريزي عز نصره است
حداقل نتيجه حاصل ازاين روایتاين است كه تاج الدين عليشاه يكي از وزراي سلطان محمد از مقطعي معماري شهر يا به عبارت ديگر كيفيت شهر سازي سلطانيه را زير نظر داشته است و چون وزارت وي بعد از قتل خواجه رشيدالدين فضل الله درزمان ابوسعيد بدون رقيب ادامه يافته است ، احتمالاً معماري شهر را همچنان در زمان سلطنت ابوسعيد زير نظر داشته است . تصور اين كه اساس شهري را يكباره وبدون توجه به سير منطقي وتحول تاريخي آن بنيان نهادبعيد به نظر مي رسد ،زيرا پديدار شدن يك شهر در منطقه اي خاص مستلزم فرهنگي مستمر و پويا ست كه از هر نظر با جغرافياي طبيعي و سياسي منطقه،خوي سازگاري داشته باشد . به عبارت ديگر سير منطقي و تحول تاريخي يك استقرار ساده در طي زمان منجر به پديدار شدن يك شهر با پشتوانه فرهنگي مشخص مي شود . اين پشتوانه فرهنگي مجموعه شرايطي است كه در طول تاريخ حيات يك شهر يعني از استقرار ساده تا فرم نهايي در كنار يكديگر قرار گرفته اند.
بنابر گفته حافظ ابرو دستور ساخت اين قلعه را ارغون داده است . وي مي گويد :
بناي قلعه آن از سنگ تراشده اشارت فرمود.
بر اساس اين روايت حداقل بخشي از اين قلعه در زمان ارغون شاه ساخته شده و نهايت اينكه الجايتو آنرا به اتمام رسانده است .
ديوار قلعه را از سنگ تراشيده كرده اند بر سر ديوار آن چهار سوار پهلوي يكديگر توانند راند قلعه مربع نهاده اند طول و عرض مساوي هر ديواري بهگز شرع پانصد گز چنانكه دو هزار گز دور آن باشد و يك دروازه و شانزده برج دارد .
اين قلعه به منزله كهن دژ شهر بخش حكومتي و محل سكونت ايلخان و نزديكان وي و ارگانهاي دولتي به حساب مي آمده است .بخشي از حصار ارگ را كرپرتر(بين سالهاي1820-1871م ) ترسيم كرده و تقريباً ارتفاع تقريبي حصار را به نمايش گذاشته است . بنا بر اظهار بارتولد آنچه كرپرتر ترسيم كرده است فقط قسمت كمي از بارو و برج باقيمانده در شمال غربي ارگ است .
سلطان محمد خدابنده از سال 704 يا 705 هجري به بعد در داخل قلعه سلطانيه يا كهن دژ شهر سلطانيه كه هر طرف آن 500 گز طول داشته است ، عمارات متعددي ساخته بود . معدودي از اين ساختمانها را مورخين ذكر كرده اند . ابولقاسم كاشاني مورخ دو دهه نخست قرن هشتم هجري ( معاصر اولجايتو ) در اين مورد مي گويد : ابواب البري مشتمل بر چند مواضع عالي از مدارس و خانقاه و دارالشفاء و دارالضيافه و دارالحفاظ و غير هم تا نوزده عمارت بر عدد حروف .
حافظ ابرو اطلاعات دقيق تري از ساختمانهاي ارگ در اختيار گذاشته وي مي گويد :
سلطان محمد اولجايتو از براي مدفن خود در اندرون قلعه عمارتي ساخته است و آنرا ابواب البر نام نهاده و گنبدي بزرگ عالي كه قطر آن 60 گز است در غايت تكلف و ارتفاع آن صدوبيست گز.
يافته هاي دهه 1350 با برج و بارو ترسيمي كريرتر هم سنگي دارد . سنگهاي سبز بكاررفته در نماي خارجي برج و بارو در قواره هاي مختلف و دو تيشه بوده و پنجه ديوار از سنگ تراش است ولي ارتفاع سنگها در خط رديف برابر هستند . ارتفاع رديفها از يك اندازه مشخص تبعيت نمي كند .
كوچك ترين سنگ بكار رفته در حصار قلعه كه در ضلع جنوبي ارگ يا قلعه سلطانيه قابل رؤيت است پنج سانتيمتر عرض و 55 سانتيمتر ارتفاع دارد . و بزرگترين سنگ 130 سانتيمتر عرض و 63 سانتيمتر ارتفاع دارد .اين برج و بارو داراي پنجه اي در كف و در ناحيه مماس با سطح زمين كه 5/35 سانتيمتر ارتفاع آن است .
متاسفانه از پهناي حقيقي برج بارو اطلاعي در دست نيست . اين حصار يا برج و بارو اكنون از داخل قلعه فاقدنما سازي است . از رديف سنگهاي در حال حاضر با احتساب پنجه حصارهشترديف قابل شمارش است كه ارتفاعي در حدود 440 سانتيمتر را شامل مي شود.
شايد بتوان با توجه به اندازه متوسط ارتفاع سنگهاي موجود در نماي حصار قلعه و شمارش رديف سنگهاي طرح كرپرتر اظهار نظر نمود كه ارتفاع حقيقي برج بارو از بارو در حدود 780 سانتيمتر بوده است. اما در مينياتور المتركي كه مربوط به يك قانون نامه بوده و بسال 1537 ميلادي نقاشي شده و خط الراس برج و بارو توسط كنگره هائي تزئين شده است . در حقيقت اين مينياتور ارگ سلطانيه را پس از اقدامات سلطان محمد خدا بنده نشان مي دهد. اين همان قلعه اي است كه ابوالقاسم كاشاني آنرا چنين معرفي مي كند:
قلعه مربع عالي اساس چون قصور چنان از قياس انشا فرمودسورش از سنگ مينا رنگ
اقدامات الجايتو در قنقراولانگ آنچنان بسيط وگسترده بوده كه توانست بهراحتي ساخت شهر پدر را بخوداختصاص دهد.
بنابر كتاب تاريخ اولجايتو وي در راه حصول اين مقصود از كمك رسامان ماهر و مهندسان شاهر و استادان حاذق تيز نظر چابك دست شيرين كار سود برده است.
در مينياتور المتركي ورودي قلعه در وسط يكي از بارو ها ترسيم شده است كه در راستاي گنبد سلطانيه نيست. بنا بر گفته حافظ ابرو اين ورودي داراي در بزرگ آهني و مزين بوده است. وي در اين مورد مي گويد :
ورودي بزرگ از آن مقطع كوفت كاري بسيار كرد به جهت قلعه
و جمله مورخين از همين يك ورودي كه در جبهه شمالي حصار واقع بوده است ، صحبت مي كنند. تنها حافظ ابرو در ذكر وضع حال دمشق (پسر امير چوپان ) از ورودي كوچكتري كه در ضلع جنوبي قلعه تعبيه شده بود، صحبت به ميان آورده است.
وي مي گويد :
چون دمشق آواز شور و غوغا و خبر كشته شدن امير چوپان شنيد سرا سيمه گشت ، سلطان ابو سعيد به خود سوار گشته به در شمال قلعه آمده بود ، از طرف قبلي جنوبي قلعه دري خرد تر هست، دمشق از آنجا با خاصگيان خود قريب 10 سوار بيرون رفت .
بر اساس مينياتور المتركي نماسازي باروها از داخل به وسيله طاق نماهايي كه نوعاً متشكل از مصالح سنگي حصار بود تزئين شده بودند .
كلاويخوكه حدود ( 1406 م)،131 سال قبل از ترسيم اين مينياتور ( 1537م) سفر نامه خود را نوشته است مي گويد : شهر سلطانيه در دشتي واقع است و هيچ حصار ندارد ، در ميان آن دژي بزرگ است كه از سنگ ساخته اند و برج هاي محكم دارد. برج ها و ديوار هاي آن با كاشي هاي آبي آرايش شده و زيباست .
سنگهاي حصار قلعه در نماي خارج جا بجا داراي علامتهاي سنگ تراش هستند.بكار گيري علامات از دير باز يعني از زمان هخامنشيان تا دوره زنديه متداول بوده است . بنا بر مينياتور المتركي از گوشه جنوب شرقي نهر آبي (احتمالاً كهريز يا قنات دارالشفا) به صورت دوشاخه وارد قلعه مي شده است. اين دو شاخه پس از آنكه به كنار گنبد سلطانيه مي رسيدند به يكديگر پيوسته و اندكي بعد باز دوشاخه شده و يك شاخه آن از جلوي گنبد سلطانيه گذشته و تقريباً در گوشه شمال غربي رو به باختر از حصار خارج مي شده است . شاخه ديگر به طرف گوشه شمال شرقي امتداد داشته است و پس از خروج از قلعه متوجه چمن سلطانيه مي شده است .
ترسيم اين نهر آب مؤيد آن است كه معماران شهر ضرورت يك آب جاري را براي ارگ بخوبي حس كرده بودند. براساس اين مينياتور در فاصله بين حصار تا جلوي گنبد مجموعه اي از واحد هاي كوچك وجود داشته است. پس از نهر مستحدثات به گونه اي ترسيم شده اند كه گويااعتبار بيشتري از بخش قدامي ارگ داشته اند. در اين بخش ساختمانها بزرگترو پر نقش و نگارترترسيم شده اند.جزئيات اين مينياتور احتمالاً از بعضي جهات با واقعيت بنا هاي حقيقي داخل قلعه سلطانيه بايد فاصله داشته باشد . ولي بااين حال بيانگر واقعيتهاي انكار ناپذيري است . مثل نمايش دو بناي مذهبي در كنار گنبد سلطانيه.
بنابر گفته حافظ ابرو در پيرامون ارگ خندقي عميق وجود داشته است . آثاري از اين خندق در نتيجه خاكبرداري هاي مختلف مشاهده شده است . با برسي بافت شهر فعلي سلطانيه محدوده پر شده اين خندق به وضوح قابل تشخيص است.
سلطان محمد خدابنده ( الجايتو) از سال 704 يا 705 ها به بعد در داخل قلعه سلطانيهامارات متعددي ساخته بود . معدودي از اين ساختمانها را مورخين ذكر كرده اند. ابولقاسم كاشاني مورخ دو دهه نخست قرن هشتم هجري (معاصر اولجايتو ) در اين مورد مي گويد :
ابواب البري مشتمل بر چند مواضع عالي از مدارس و خانقاه و دارالضيافه و دارالشفا و دارالحفاظ و غيرهم تا نوزده عمارت برعدد حروف
حافظ ابرو اطلاعات دقيق تري از ساختمانهاي ارگ در اختيار گذاشته وي مي گويد :
سلطان اولجايتو از براي مدفن خود در اندرون قلعه عمارتي ساخته و آنرا ابواب البر نام نهاده و گنبدي مثمن بزرگ عالي كه قطر آن شصت گز است در غايت تكلف و ارتفاع آن صد و بيست گز چنانچه در اقصي بلاد عالم مثل آن عمارتي عالي نشان نمي دهند ، پنجره هاي آهن كوب بسيار كرده و از آن جمله يك پنجره 30 ارش طول و 15 ارش عرض دارد و متصل آن گنبد چند عمارت عالي ساخته ، مسجدي به تكلف و دارالضيافه و دارالسياده و موقوفات بسيار بر آن وقف كرده و سراي به جهت خاصه خود در اندرون قلعه ساخته چنان كه صحن سرا را 100 در 100 نهاده اند و صفه عالي بر مثال ايوان كسرا و 12 سراچه در حوالي آن متصل سرا از هر يك پنجره دري به صحن سراي بزرگ گشوده و صحن آن را از سنگ مرمر فرش انداخته و ديوان خانه بزرگ كه 2000 آدمي در آن گنجد و آن را كرياسي نام كرده و غير اينها كه ذكر كرده شد پادشاه و امرا عمارت بسيار در اندرون قلعه كرده اند.
با توجه به تعدد امراي نزديك اولجايتو و همچنين تعدد افراد خانواده سلطنتي مي توان گفت كه رقم واحد هاي ساختماني داخل قلعه قابل ملاحظه بوده است .
اكثر مورخين از قرن هشتم به بعدو مخصوصاً بعد از تاليف كتاب ذيل جامع التواريخ با اندك اختلافي چگونگي ابنيه موجود در ارگ را تقريباً همانطور كه حافظ ابروروايت نموده ،ذكر كرده اند. نادر مورخيني هستند كه بر آن متن و متن تاريخ اولجايتو اندكي افزوده باشند از آن جمله غياث الدين بن همام الدين الحسيني ملقب به خواند مير است وي در جلد سوم كتاب تاريخ حبيب السيرفي اخبارافراد بشر چنين نوشته است : در بهار سنه اربع و سبعائه (704) اولجايتو سلطان در قنقور اولانگ شهر سلطانيه را طرح انداخت و در باب متانت و زيب زينت آن بلده اهتمام كرده و چون تمام شد دارالملك ساخت ...و آن شهر را مربع وضع نموده بودند و طول هر ديواري از اركانش 500 گز بوده و يك دروازه و 16 برج داشت و ديوار قلعه از سنگ تراشيده و مرتب شده به مراتبه اي پهنا ور آمده كه در زبر آن چهار سوار پهلوي هم اسب مي راندند و گنبدي كه مقبره آن پادشاه عالي جاه است و در درون آن شهر ساخته شده ، قطر آن 60 گز وارتفاع آن 120گز است و ايضاً به اهتمام اولجايتو سلطان در سلطانيه مساجد و خوالق و دارالقراه (دارالقراعه) و دارالحديث و دارالسياده و مدرسه به تكليف ساخته و پرداخته آمد .
شمس الدين محمد بن محمود آملي يكي از مدرسان مدارس سلطانيه در قرن هشتم هجري در كتاب نفايس الفنون في عرايس العيون مطالب قابل توجهي ثبت كرده است .
وي چنين نوشته:
از آن جمله شهر سلطانيه كه در شهور سنه اربع و سبعمائه (704) بنياد نهاد و در مدت ده سال به مرتبه عالي رسانيد كه از بلاد ربع مسكون معمور تر شد و در وسط سلطانيه قلعه بس عالي به مقدار شهري بنا فرمود و جهت مرقد خود گنبدي بس عالي هشت منار بر سر آن ساخته و در حوالي آن ابواب الخير ازجامع و خانقاه و مدارس و دارالسياده كه هر گز مثل آن در جهان نه ديده و نشنيده بفرمود و بسياري از املاك نفيسه در آنجا وقف كرد ، چنانكه حاصل آن در عهد دولت او به100تومان مي رسدو چون اين جمله به تعليم و ارشاد وزير عالم عادل صاحب سعيد شهيد خواجه رشيدالدين طاب مثواه نيابت توليت بدو داد ودر آنجا 10 مدرس و20 معيد و100نفر از طلبه علم و20 صوفي و12حافظ وهشت مؤذن و 4 معلم تعيين فرمود و جهت هر مدرس 1500دينار مرسوم كرد وجهت هرمعيد 750 دينار از جهت هر طالب علم و صوفي و حافظ و مؤذن و معلم 120 دينارو هرروز جهت آينده و رونده كه در دارالضيافه آنجا صرف كنند300دينار تعيين فرمود .واز براي امرا كه ملازم آنجا باشند و مجاوران و فراشان و خادمان خانقاه و خرج ايتام و مصالح دارالسياده و دارالشفا زياده از 100000دينار چنانچه در وقفيه مفصل و مشروح است مقرر فرمود .
از مجموع گفته مورخين مذكور چنين نتيجه گرفته مي شود كهمیتوان با یقین از ساختمانهایی مثل ابواب البر (گنبد سلطانيه ) ، مدارس ،خانقاه ، دارالشفا، دارالضيافه، دارالحفاظ ،دار السياده، مساجد ، خوانق ،دارالقراعه ، دارالحديث ، بناي كرياسي، سراي مخصوص و 12 سراچه بعلاوه ساختمان برج وبارو به همراه يك دروازه نام برد و از قسمتهایی هم صحبت شده که باستان شناسان هر از چندگاهی یکی از آنها را می یابند مثل درهای نقره کوب کاشیهای برج و بارو وهمچنین می توان گفت كه اعظم ساخت و سازهاي سلطانيه در زمان سلطان محمد خدابنده (اولجايتو) انجام گرفته است هرچند كه شروع ساخت و سازها مربوط به زمان ارغون مي باشد .