بررسى نيازمنديهاى زندگى
از نخستين روزى كه بشر بر اين كره خاكى قدم مى گذارد و زندگى را آغاز مى كند، «نيازمنديهاى» گوناگونى پيرامون وجودش را احاطه نموده، او را در يك محاصره شديد قرار مى دهند; يك دسته از نيازمنديها ضروريات ابتدايى زندگى است كه بقا وحفظ نظام حياتى انسان با آنها پيوند ناگسستنى دارد; مثلاً، غذا و لباس و مسكن از چيزهايى است كه هرگز نمى توان جلو اينگونه نيازمنديهاى طبيعى را سد كرد; دسته ديگر حوايج غيرضرورى است، دامنه اين قبيل توقّعات و خواسته ها به اندازه اى وسيع و نامحدود و همچنين در حال تغيير و تحول و تنوع است كه دسترسى به تمام آنها غيرمقدور و در حقيقت رؤياى پرهيجانى بيش نيست.
هرفردى طبق انگيزه طبيعى و حس احتياج به دنبال تحصيل مال مى رود و در پرتو استعداد خويش با مشكلات و موانع به مبارزه مى پردازد، چون قوام رونق زندگى به مال بستگى كامل دارد، قهراً حالات گوناگونى در انسان پديد مى آيد; اگر معيشت آدمى به سختى افتاد و موقعيتهاى خاصى او را در شرايط جانفرسا و فشار خرد كننده فقر گرفتار ساخت، زبونى و ناتوانى را در خود احساس مى كند، در پى خواستنى ها آشفته و پريشان گرديده به هروسيله اى براى برطرف ساختن فقر توسل مى جويد. از طرفى غنا و ثروت فراوان نيز غالباً با «كبر» و آلوده شدن به معصيت همراه است، بين آنها يك نوع رابطه و همبستگى خاصى برقرار مى باشد. وقتى ثروت بى حدّ و كليه ابزار و تسهيلات كافى در اختيار انسان قرار بگيرد، از باده غرور و نخوت سرمست مى شود و هوسهاى بى پايان در مغز وى راه پيدا مى كند.
زندگى تجليات و اشكال گوناگون دارد و هركس با نظر خاصى به آن مى نگرد; زيرا سطح استعداد فكرى و عقلى مردم يكسان نيست و افكار توده مردم به آن مرحله از كمال نرسيده است كه حقيقت زندگى را درك كنند و «منطقه سلامت» و نجات را از «منطقه خطر» تميز دهند; درك اين واقعيت و عروج به پايگاه عالى سعادت و نيكبختى مستلزم مطالعه پيرامون اسرار وجود و بالأخره «خودشناسى» است و آن هم جز در قلمرو عقل و منطق مقدور نيست.
انسان بايد بداند براى چه منظورى به «بازار وجود» آمده است تا به مقتضاى اين شناسايى، تلاش در راه سعادت را آغاز و طريق تعالى را بر وفق حوايج روانى و سرشت خود برگزيند و از آنچه كه با تكامل روحى متباين است و رشد شخصيت را متوقف مى سازد، احتراز كند.
«رستگارى» آن نيست كه آدمى در راه استفاده از منابع مادى گوى سبقت را از سايرين بربايد; زيرا امور مالى هرگز قطب اساسى زندگى نيست و نبايد به خاطر نيل به آن حصار تقوا و فضيلت را شكست و شرايط انسانيت را در بوته فراموشى گذارد.
دانشمند نامى، دكتر «كارل» مى گويد:«در محيط فكرى كه ليبراليسم بوجود آورده انديشه سود، تمام ميدان شعور ما را فراگرفته و ثروت; چون بزرگترين مواهب در نظر آمده است، ميزان توفيق در زندگى با واحد پولى سنجيده مى شود. جستجوى سود مادى از بانك و صنعت و تجارت در تمام فعاليتهاى ديگر بشرى راه يافته است. محرك اعمال ما نيل به يك پيشرفت شخصى و قبل از همه امتيازات مالى است. اجتماعى كه اولويت را براى اقتصاد مى شناسد به فضيلت نمى گرايد; زيرا فضيلت، خواهان اطاعت از قوانين زندگى است و هنگامى كه انسان خود را در فعاليتهاى اقتصادى محدود كرد كاملاً از قوانين طبيعى پيروى نمى كند بى آنكه سخن بگزاف گفته شده باشد فضيلت، ما را به حقيقت مى رساند و تمام فعاليتهاى جسمى و روانى ما را بر وفق نظم ساختمانى آنها اداره مى كند يك فرد با فضيلت شبيه به موتورى است كه مرتب كار مى كند. اختلالات و آشفتگيها و ضعف اجتماع امروزى معلول فقدان فضيلت است».
كسب سرمايه هاى معنوى و روحى هدف اصلى زندگى و مهمترين و پرارزش ترين دارايى بشر محسوب مى شود; كسى كه خزانه روحش از ثروتهاى معنوى لبريز گردد، كمتر احساس احتياج به دنياى خارج مى كند و در سايه سرمايه هاى معنوى يك نوع استغناى طبع به دست مى آورد كه در تمام مراحل عمر با وى همراه است، و چنين شخصى هيچگاه شخصيت و دارايى خود را با مال و تجملات مبادله نخواهد كرد.
بررسی مشخصات اخلاقی روانی
سید مجتبی موسوی لاری