اگر دستگاه با بركت امام حسين(ع) را به يك دانشگاه تشبيه كنيم، مي توانيم بگوييم دانشگاه حسيني، كلاسهاي مختلفي دارد كه همه¬ي آنها خوب است؛ مثلاً كه در مجالس عزاداري و روضه خواني، يكي منبر مي رود، دیگری روضه می خواند، یکی عزاداری می کند، ديگري چاي مي ريزد، آن يكي كفش جفت مي كند و... همه¬ي اينها هم اگر همراه با اخلاص باشد، هيچ فرقی نمیکند و اهل معرفت هم به این نکته اذعان دارند كه چون ارباب، خود بزرگوار است، از همه به اندازه¬ي اخلاصشان قبول مي كند. اما بعضي كارها در اين دانشگاه بي¬كلاسي است يا بهتر بگويم كج سليقگي مي باشد.
مثلاً اينكه در ماجراي كربلا اين همه شفيع و مولا وجود دارد، كه هر يك به اقتضاي اخبار رسيده از حالاتشان و نيز تجربه¬ي متوسلان به آنان متناسب با حال و هواي هر كسي، دست هيچ كس را از دامان خود كوتاه نمي¬كنند، واقعاً حيف است كه ما اين بزگواران و سوگواري و اشك بر مصائب آنها را رها كنيم و يك ساعت شور بگيريم كه «اسب حضرت عباس، سلطان همه اسب هايت!»اين واقعاً بي كلاسي محض است؛ آيا اينطور نيست؟!»