اول فکر کنید بعد بوق بزنید
متاسفانه بوق زدن نه فقط بهعنوان وسیلهای هشدار دهنده بلکه بهعنوان وسیلهای برای برقراری ارتباط میان انسانها تبدیل شده است و از احوالپرسی گرفته تا اعتراض و هشدار، از بوق به روشهای متعدد استفاده میشود؛ بوق کوتاه میتواند نشانه سلام باشد و بوق طولانی و کشدار نشانه اعتراض. این در حالی است که بوق زدنهای نابهجا و بیرویه آرامش را از شهرها گرفته و نتیجهای جز تنش و تخریب اعصاب شنوندگان به دنبال نخواهد داشت.
امروزه بوق زدن فرهنگ غلطی شده که مردم برای برقراری ارتباط با یکدیگر از آن استفاده می کنند و بدون توجه به قوانین و بکارگیری راهکارهای ارتباطی دیگر با ایجاد صداهای ناهنجار موجب سلب آسایش یکدیگر می شوند.
برای سوار كردن مسافر
برای خداحافظی یا موقع وارد شدن به خط برای سلام دادن به همكاران
هنگام دیدن یك آشنا یا سبقت گرفتن از ماشین جلویی
زمان عجله پشت چراغ قرمز
و یكی از رانندگان تاكسی هم كه كمی شوخ طبع بود، گفت: ما راننده ها كه بیشتر وقت مان در خیابان ها می گذرد از بوق به عنوان وسیله بازی استفاده می كنیم. شغل های دیگر این همه سروصدا دارد. ما هم از این طریق انرژی می گیریم.
شاید هنوز بوق زدن همانند سایر فرهنگ ها، با معیارهای زندگی اجتماعی ما منطبق نشده است. استفاده از بوق به عنوان ناسزا، هرچند در این گفت وگو به عنوان یك شوخی مطرح شد، اما حقیقت دارد. غافل از اینكه به گفته برخی، استفاده از بوق به عنوان جزیی از رانندگی نشان دهنده شخصیت راننده است و در واقع این نحوه استفاده برای هر نوع شخصیت به یك عادت مبدل شده است.
عابری می گفت بعضی ها برای آزار و اذیت مردم بوق می زنند یا می خواهند مدل های جدید بوق را به رخ دیگران بكشند. شاهد آن هم صدای حیوانات است كه از بعضی ماشین ها به گوش می رسد.
چرا باید برای مساله ای به این سادگی كه می تواند عواقب بسیار ناخوشایندی دربر داشته باشد فقط خواهان اعمال قانون باشیم و اگر قانون حدی را برای آن مشخص نكرد حتماً پا را از حیطه اجرایی آن فراتر گذاریم؟ به عبارت ساده تر چرا باید زور بالای سر ما باشد و قانونی برای برخورد با بوق زدن های ممتد وجود نداشته باشد تا خطاكار را به مجازات برساند؟
دیگری علت بوق زدن زیاد را سرعت بسیار می دانست. همچنین می گفت:«خانم ها بیشتر از آقایان در رانندگی بوق می زنند چون بیشتر می ترسند و برای تطابق فواصل نگران تر هستند. بوق می زنند كه دیگران مواظب شان باشند.»
یكی از مخاطبان می گوید:«صدای بوق مرا به یاد تصادف می اندازد چون همیشه بعد از هر تصادفی ترافیك سنگینی ایجاد می شود و رانندگان فكر می كنند با بوق زدن می توانند كارشان را زودتر راه بیندازند و مشكل را لااقل برای خودشان حل كنند.»
حال چه مقدار از این اظهارات می تواند مصداق واقعی بوق زدن باشد؟ ولی امر مسلم این است كه اگر وجود وسیله ای در ماشین به منظور اطلاع رسانی، جلوگیری از خطر یا دادن علامتی تعبیه شده چرا آن را از فرهنگ خود جدا كرده و برای رسیدن به منظور شخصی، كاربری اش را زیر سوال ببریم؟
این شاید به نوعی پاك كردن صورت مساله باشد كه به حل آن كمكی نخواهد كرد. به عبارتی باید برای تصحیح یك عینیت به واقعیت مربوطه رجوع كنیم و آن را درست انعكاس دهیم. انجام یك عمل تا حد زیادی به تعهد عامل آن برمی گردد. چرا باید برای مساله ای به این سادگی كه می تواند عواقب بسیار ناخوشایندی دربر داشته باشد فقط خواهان اعمال قانون باشیم و اگر قانون حدی را برای آن مشخص نكرد حتماً پا را از حیطه اجرایی آن فراتر گذاریم؟ به عبارت ساده تر چرا باید زور بالای سر ما باشد و قانونی برای برخورد با بوق زدن های ممتد وجود نداشته باشد تا خطاكار را به مجازات برساند؟ مگر نه اینكه قانون برای مواقعی است كه عقل به درستی به وظیفه خود عمل نمی كند و مجری قانون وقتی به صحنه می آید كه عامل اجرا از اجرای نقش خود ناتوان است؟ چرا حتی یك ثانیه تحمل پشت چراغ قرمز برای ما اینچنین طاقت فرسا باشد كه نتوانیم خود را لحظه یی به جای راننده خودرو جلویی قرار دهیم كه شاید با مشكلی روبه رو شده است؟
نكته دیگری كه در گفت وگو با رانندگان به آن اشاره نشد «حق گیری» و «سبقت گیری» است كه علت وجودی بسیاری از بوق های ممتد است.
این همه سروصدا واقعا برای چی؟ و چرا؟
متاسفانه امروزه از بوق در جهت مصارف غیر ضروری و گاهی حتی برای آزار و عصبیکردن مردم استفاده میشود. به راستی چرا بوق به یک معضل و سوهانی برای روان ما تبدیل شده است؟آلودگی صوتی و صدای خودرو به قدری با زندگی امروز ما عجین شدهاند که اگر روزی در محلی آرام و عاری از این صداها قرار بگیریم، با خود خواهیم گفت چه سکوتی! گویی زندگی بدون وجود همه این استرسها و صداهای ناهنجار برای ما غیرعادی، نامانوس و دور از ذهن است!
اگر وجود وسیله ای در ماشین به منظور اطلاع رسانی، جلوگیری از خطر یا دادن علامتی تعبیه شده چرا آن را از فرهنگ خود جدا كرده و برای رسیدن به منظور شخصی، كاربری اش را زیر سوال ببریم؟
نظر یک روانشناس درباره بوقهای نابجا
دکتر سیما فردوسی، روانشناس با اشاره به اینکه استفاده نامتعارف از بوق میتواند بسیار خشونتآمیز باشد، میگوید: «بوقهای غیرضروری و نابهجا ممکن است از یک خشم درونی سرچشمه گرفته باشند؛ خشمیکه ناشی از ناامیدی، ناکامی و مشکلات شغلی و اجتماعی است.» او همچنین درباره استفاده از بوقهایی با صداهای عجیب و گاه ناهنجار میگوید« بوقها جلب توجه و مطرح شدن است. این افراد دوست دارند همه را شگفتزده کنند و متفاوت باشند حتی اگر این تفاوت، تفاوت کاذبی باشد. اگر مردم در حد میانه به احساس رضایت نسبی دست یابند هرگز به چنین کارهایی متوسل نخواهند شد.» این روانشناس در ادامه یادآور میشود؛ «کسی که بیعلت در کنار عابری بوق میزند و از ترس او خوشحال میشود از نظر شخصیتی دارای مشکل است و علت مشکلش را باید در تربیت غلط او ریشهیابی کرد. در صورتی که اشتباهات فرد برای مثال، خندیدن و شادی از ترس و ناراحتی دیگران از کودکی به او گوشزد شود و در صورت نیاز حتی مورد توبیخ قرار گیرد، رفتار بد در او رشد نخواهد کرد و درونی نمیشود اما اگر به رفتار اشتباه کودک با دید اغماض نگریسته شده و گاهی حتی مورد تشویق و خنده قرار گیرد، این رفتار در او تکرار خواهد شد و رشد میکند.» صداهای ناهنجار نه تنها عصب هشتم انسان (دستگاه شنوایی) را آزار میدهد و به تدریج سبب ضعف شنوایی میشود بلکه موجب ایجاد اضطراب، تنش و استرس در افراد شده و سلامت روانی جامعه را به مخاطره میاندازد.
نظر یک جامعهشناس درباره بوقهای نابجا
یک جامعه شناس هم در این زمینه میگوید: «همه انسانها به طور طبیعی نیاز دارند که هیجانات خود اعم از غم و شادی، ترس و غیره را به نوعی بروز دهند و از آنجا که این هیجانات در جوانان به مراتب پررنگتر و تندتر از سایر گروههای سنی است، نیاز به تخلیه آن ضروریتر به نظر میرسد.» بنا به اظهارات دکتر بیات، در کشورهای گوناگون با برپایی کارناوالهای شادی، انواع پیستهای اتومبیلرانی، موتور سواری و محلهایی برای تخلیه انرژی و هیجانات نهفته، جوانان کمتر نیازی به تخلیه خود در خیابانها و کوچهها با روشهایی مانند ترساندن دیگران احساس میکنند. در ایران به دلیل نبود مکانیزمهای طبیعی و اصولی برای بروز هیجانات مثبت و منفی مردم و بهویژه جوانان، گاه شاهد تخلیه بیمارگونه هیجانات به شکلهای گوناگون مانند بوق زدنهای آزاردهنده هستیم.
دکتر بیات با اشاره به ضدارزش بودن اشکال نادرست استفاده از بوق در موارد غیرضروری و به شکلهای آزاردهنده، نداشتن سرگرمی و هیجان و کار مناسب و... را عامل اصلی این رفتارها میداند و میگوید:
این رفتار جوانان ناهنجار تلقی میشود و همواره مردم با دید منفی به آنها مینگرند که نتیجه این نگرش شکاف میان دو لایه اجتماعی جوانان و مسنترهاست. ارمغان این امر چیزی نیست جز گسست و فقدان درک درست نسلها از هم. در واقع نسل امروز و دیروز با درک نکردن زبان یکدیگر از هم دور میشوند و در نتیجه رفتارهای یکدیگر را هم درک نخواهند کرد که حاصل آن به وجود آمدن اصطکاک، تنش، خشونت و بدبینی اجتماعی است.»
و در پایان اینکه
مطمئناً اگر مدت كوتاهی را به فكر كردن درباره نتیجه عمل خود بگذرانیم، می توانیم فرهنگ «شهرنشینی» و «با هم نشینی» را خیلی بهتر از حالابه مرحله اجرا درآوریم و هر چند در مواردی قانون نیز به مامور خود اجازه جلب و جریمه را صادر كرده باشد اما ما خود پلیس خود باشیم.