خانم بورگيلد داهل، خودش مىنويسد: من فقط در آغاز زندگى يك چشم داشتم، كه آن هم بر اثر زخمها، طورى پوشيده شده بود، كه فقط يك روزنه كوچكى در سمت چپ آن بود . من مجبور بودم، كتاب را كاملا به روزنه چشم نزديك كنم، تا آنجا كه مژه هايم به صفحه كتاب مىخورد و تا حد ممكن، اعصاب چشم را، با فشار به طرف چپ مىچرخاندم، تا به سختى ببينم .
با اين حال، اين زن، از آه و ناله و افسوس خوددارى مىنمود و بين خود و ديگران تفاوتى احساس نمىكرد، تا اينكه از همان كودكى خواندن و نوشتن را در خانه ياد گرفت . او با اين زحمت و مشقت درس خواند و بر معلومات خود افزود و از دو كالج فارغ التحصيل شد . مدتى در روستاى كوچك ((توين والى)) به شغل معلمى پرداخت و بعدها مدرك پروفسورى روزنامه نگارى و ادبيات دريافت كرد و سيزده سال در كالج ((آگوستانا)) به تدريس مشغول بود، او در كلوپ زنان سخنرانى مىكرد و كنفرانسهاى راديوئى داشت .
پنجاه و دو سال از عمرش گذشته بود، كه معجزه شگفت انگيزى رخ داد و طى يك عمل جراحى، قدرت بينائى او چهل برابر افزايش يافت .
يكى از آثار مهم خانم داهل، كتاب ((من دلم مىخواهد ببينم)) است .
درباره اين كتاب نوشتهاند كه خواندن آن بر همه كس واجب مىباشد .
خانم ((داهل)) كه با آن همه رنج و مشقت بينائى خود را بدست آورده بود، و با آن همه زحمت و مرارت سواد خواندن و نوشتن آموخته بود، تا بالاخره توانست كتاب با ارزشى بنويسد، كتاب خود را با اين جملهها به پايان مىرساند:
خدايا!اى خداى بزرگ من!به خاطر زيبائيها و توانائىهاى كه به من ارزانى داشتهاى، از تو سپاسگزارى مىكنم
داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۱
احمد صادقى اردستانى