محمدرضا محمدى*
چكيده:
دوره نوجوانى از مهمترين و حساسترين دورههاى زندگى انسان به شمار مىرود; زيرا در اين دوره نوجوان به دنبال يافتن هويتخويش، در مسير شكل دادن به شخصيتى متكى به خود گام برمىدارد.سؤالات متعددى نيز در ذهن نوجوان نقش مىبندد كه چنانچه نتواند پاسخى مناسب براى آنها بيابد، چه بسا ممكن استشخصيتى متزلزل و احيانا دوگانه پيدا كند.بنابراين، شناخت جنبههاى مهم جسمانى، روانى، اجتماعى، عقلانى و اخلاقى نوجوانان اين توانايى را به نوجوان و اطرافيان او مىدهد تا شيوه صحيح برخورد با تغييرات جسمى - روانى به وجود آمده را بدانند و تا حدى از بروز ناسازگارىهاى خاص اين دوران جلوگيرى نمايند.اين مقاله، نيم نگاهى به جنبه هاى مهم شخصيت نوجوانان انداخته است.
مقدمه
دوره نوجوانى همزمان استبا دوره بلوغ; يكى از بحرانىترين دورههاى زندگى.در دروه بلوغ، تغييرات گوناگونى در ابعاد شخصيتى نوجوان رخ مىدهد كه هر كدام به نوعى مىتواند بر او اثر بگذارد و حتى گاهى شخصيت او را دگرگون سازد.اين نبشتار، به برخى از اين جنبهها اشاره دارد.اما پيش از ورود به اصل بحث، توجه به چند نكته لازم است:
1-بحران بلوغ: فرايند بلوغ يكى از بحرانىترين دورههاى زندگى هر فرد است. استانلى هال، (Hall, Stanly) كه به پدر روانشناسى بلوغ معروف است، اين مرحله را «دوران طوفان و فشار» مىنامد.نوجواندرايندوره، تمايلاتوخواهشهاى متضادى دارد; مثلا با اينكه مىخواهد با دوستان باشد، به تنهايىنيزعلاقهمند است. (1) روسو دوره بلوغ را تولد مجدد مىداند.او مىگويد: وقتى فرد به دوره بلوغ مىرسد مثل اين است كه فرد ديگرى با خصوصيات بدنى و روانى متفاوتى در وى به وجود آمده است. (2) در هفتسال سوم زندگى كه دوران بلوغ و جوانى است، تحولات سريعى در جسم و جان نوجوان پديدار مىگردد و در مدت كوتاهى اندام و افكارش به كلى تغيير مىكند. (3) دوره نوجوانى و بلوغ به سنين بين 12 تا 18 سالگى اطلاق مىشود.اين دوره يكى از بحرانىترين دورههاست.گاهى گذشتن از مرز كودكى و رسيدن به قلمرو بلوغ با نابسامانىهاى فراوانى همراه است.در اين دوره، نوجوان نه ديگر كودك به حساب مىآيد و نه هنوز به درستى بالغ گرديده است.وى در مرز بين اين دو مرحله (كودكى و بزرگسالى) قرار مىگيرد و با فشارها و انتظارات خاص هر دوره رو به رو مىشود; از سويى، اگر كار كودكانه بكند او را ملامت مىكنند كه بزرگ شده است و اين كار در شان او نيست و از سوى ديگر، معمولا با او مانند بزرگسالان رفتار نمىشود.در زندگى، نقش كودك و بزرگسال، هر كدام مشخص است و مىدانند چه كارى بايد انجام دهند، ولى نوجوان در وضع روحى مبهم و پيچيدهاى به سر مىبرد; او به درستى نمىداند چه بايد بكند.
2- تعريف بلوغ و نوجوانى: كلمه «بلوغ» يا (Puberty) ممكن استبه چند صورت تعريف شود: الف. بلوغ جنسى: بلوغ به اين معنا يعنى رسيدن به سن توليد مثل و شهوت جنسى كه سنين آن در بين ملل و افراد گوناگون بر حسب نژاد، مناطق جغرافيايى و آب و هوايى متفاوت است و معمولا بين سنين 12 - 18 سالگى واقع مىشود. ب. بلوغ جسمى (فيزيولوژيك) : بلوغ به اين معنا همان آخرين حد رشد اندامها است كه زمان آن از يك سو، به نژاد فرد بستگىدارد واز سوى ديگر، به قوانين رشد و نمو هر يك از اعضا.در اين زمينه، تنكردشناسان (فيزيولوژيستها) و روانشناسان به اين نتيجه رسيدهاند كه اندامهاى انسان تا پنجسال اول زندگى به طور سريع رشد مىكند و سپس رشد آن تا سنين 12، 13 سالگى به كندى مىگرايد، در دوره نوجوانى سرعت رشد دوباره افزايش مىيابد و در فواصل بين 18 - 25 سالگى جسم به حد كمال خود مىرسد و رشدش نيز متوقف مىگردد.لازم به ذكر است كه تمام قسمتهاى بدن در دوره رشد به يك ميزان رشد نمىكند، بلكه بعضى از اعضا رشد بيشترى دارند، چنانچه مشهور است كه «نوجوان شلوارش يك سال زودتر از كتش كوچك مىشود.» ج. بلوغ شرعى: سن تكليف در كشورهاى گوناگون بر اساس اعتقاداتى كه دارند فرق مىكند; مثلا اسلام سن 9 سالگى را براى دختران و 15 سال را براى پسران سن بلوغ مىداند. (4) البته بعضى از فرق اسلامى در سن بلوغ با شيعه فرق دارند; مثلا فقه حنفىبراى دخترسن17 سالگى و براى پسر سن 18 و 19 سالگى را سن بلوغ مىداند و فقه مالكى بلوغ را وابسته به سن نمىداند. د. بلوغ عرفى (سن قانونى) : قوانين مدنى كشورها اغلب دو يا سه سال ديرتر از دستورات شرعى نوجوانان را بالغ و مسؤول رفتار خود مىداند. ه.بلوغ روانى (بلوغ شخصيت) : بلوغ روانى داراى جنبههاى گوناگونى از قبيل پختگى، هوش، درك مفاهيم اخلاقى، نقطه اوج حافظه، كمال اراده، انفعالات و سايرخصوصيات ذهنىاستكه در صورت هماهنگى، تعادلفرد را به وجود مىآورد و در صورت ناهماهنگى، موجب رفتار غير عادى يا بىتعادلى روانى مىشود. با توجه به تعاريف ارائه شده، بلوغ داراى معانى متفاوتى است، اما منظور روانشناسان ازآن، بيشترتغييرات بدنى (جسمى و جنسى) مىباشد.آنان مراد خود را از ديگر موارد بلوغ با پسوند مىآورند; مثل بلوغ روانى، بلوغ شرعى و بلوغ عرفى و....
3- نوجوانى: اصطلاح «نوجوانى» (Adolesence) در مقايسه با كلمه «بلوغ» معناى وسيعترى دارد و دوران مهمى از زندگى انسان را شاملمىشود.سنين بين 12 - 18 سالگى، كه سنين نوجوانى است، خود به سه قسم مىشود: الف.مرحله پيش از بلوغ: ورود تدريجى كودك به مرحله بلوغ; ب.مرحله بلوغ: ظهور معيارهاى بلوغ جنسى مثل عادات ماهيانه و احتلام; ج.مرحله پس از بلوغ: رشد صفات ثانويه جنسى. الف.اهميت نوجوانى از ديدگاه دانشمندان: افلاطون اين دوره را دوره شرابزدگى روان مىداند كه احساسات و عواطف بر افكار فرد چيره مىشود. روسو مىگويد: نوجوانى تولد ثانوى است.استانلى هال معتقد است نوجوانى دوره طوفان و فشار بوده و نوجوانى يك جهش ناگهانى است. كورت لوين آلمانى هم اعتقاد دارد كه كودك و بزرگسال، هر كدام يك نوبت، بار كودكى و بزرگسالى را بر دوش مىكشند، ولى نوجوان مجبور استيكجا بار هر دو را بر دوش بكشد; زيرا متعلق به هر دو مىباشد. (5) ب.اهميت نوجوانى از نظر اسلام: اسلام اين موضوع را از دو جنبه مثبت و منفى مد نظر قرار داده است: در جنبه مثبت، به نظر اسلام، نوجوانى دوره قوت و توانايى است كه در بين دو دوره ضعف و ناتوانى (كودكى و پيرى) قرار گرفته: «الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يخلق ما يشاء و هو العليم القدير.» (روم: 54) اولياى اسلام نيز نوجوانى را يكى از نعمتهاى پر ارج الهى و از سرمايههاى بزرگ سعادت در زندگى بشر شناختهاند: - قال رسول اللهصلى الله عليه وآله: «اوصيكم بالشبان خيرا فانهم ارق افئدة ان الله بعثني بشيرا و نذيرا فحالفني الشبان و خالفنى الشيوخ.» (6) - قالعلىعليه السلام: «شيئان لايعرف فضلهما الا من فقدهما الشباب و العافية.» (7) در جنبه منفى، اولياى الهى از اين دوره به دوره جنون و مستى تعبير كردهاند: - قال رسول اللهصلى الله عليه وآله: «الشباب شعبة من الجنون.» (8) - قال علىعليه السلام: «اصناف السكر اربعة: سكر الشباب، سكرالمال، سكرالنوم و سكر الملك.» (9) اينك پس از بيان مقدمه، به اصل بحثبا عنوان ويژگىهاى مهم نوجوان مىپردازيم:
1- بلوغ يا رشد جسمى
يكى از جنبههاى مهم و مؤثر در شخصيت نوجوان بلوغ است.در زمينه تحول بلوغ، دو جريان فكرى وجود دارد: گزل (Gesel) مىگويد: بلوغ رشد مداوم و پيوستهاى است كه از كودكى شروع و بدون انقطاع ادامه مىيابد كه گاهى سريع و گاهى كند است و نمىتوان براى آن خصوصيات و ساختمان معينى ذكر كرد و آن را داراى مراحلى دانست. پياژه (Piaget) و والون (Wallon) معتقدند: رشد متشكل از مراحل ودورههاىمتفاوتى است وهرمرحله فرايند بلوغ يكى از بحرانىترين ساخت ذهنى مربوط به خود را دارد و به دليل همين ساخت، هر مرحله از ساير مراحل جدا و مجزا است; مثلا، دوره نوجوانى دوره آشوب درونى و انقلاب شخصيتى است، در حالى كه دوره كودكى دوره آرامش و سكوناست ورشدآنآهنگ يكنواختىدارد.دورانبلوغكهبابحران مواجه مىشود، تغييراتى در كل شخصيت فرد ايجاد مىكند. (10) در آغاز نوجوانى، كودكان بيشتر به دوره سريعى از رشد جسمانى (جهش) گام مىگذارند و صفات ثانويه جنسى در آنها بروز مىكند.اين تغييرات در دورهاى تقريبا دو ساله رخ مىدهد و با بلوغ جنسى به اوج خود مىرسد.نشانه بلوغ شروع قاعدگى در دختران و احتلام در پسران مىباشد كه معمولا در دختران از سن 9 - 12 سالگى و در پسران دو سال ديرتر ظهور مىيابد.تا سنين 11 سالگى متوسط قد و وزن دختر و پسر يكسان است و از آن پس دختران پيشى مىگيرند و پس از دو سال، پسران جلو مىافتند و تا آخر عمر اين روند ادامه دارد.البته تفاوتهاى فردى را نبايد از نظر دور داشت، چه بسا بعضى از پسران زودتر از دختران بالغ شوند.آب و هوا و مناطق جغرافيايى و نوع تغذيه در سرعتبلوغ اثر مىگذارد.
انواع تغييراتى كه با شروع دوره نوجوانى رخ مىدهد عبارت است از:
الف.تغيير در اندازه بدن: در دوران 3 تا 4 ساله بلوغ، قريب 20 - 30 كيلو گرم به وزن و 20 - 30 سانتىمتر به قد نوجوان اضافه مىگردد.در اين دوران به طور كلى، هم اعضاى بيرونى متحول و دستخوش تغيير مىگردد و هم اعضاى درونى. ب.رشدصفاتاوليه جنسى: اندامهاى جنسى كه وظيفه توليد مثل را بر عهده دارند درايندورهرشد مىكنند.اين تغييرات بر اثر فعاليت غدد هيپوفيز، آدرنال (فوق كليوى) و غدد جنسى به وجود مىآيد. ج.رشد صفات ثانويه جنسى: از هنگام بلوغ تفاوتهاى دختر و پسر كاملا آشكار مىگردد و هر قدر بلوغ بيشتر پيشرفت كند اين تفاوتها بيشتر مىشود.اين صفات عبارتاند از: رشد عمومى مو در بدن، تغييرات پوستى، فعاليتبيشتر غدد چربى، تغييرات صدا كه به صورت صداى زير در دختران و صداى بم در پسران ظاهر مىگردد. به طور خلاصه مىتوان گفت: نوجوان، چه بخواهد و چه نخواهد، اين تغييرات در بدن او رخ مىدهد كه هر كدام به نوبه خود، شخصيت او را متاثر مىكند.هرگونه برداشت غلط و اطلاع نادرست و ناقص از اين تغييرات مىتواند ضربات جبرانناپذير را بر نوجوان وارد سازد.بنابراين، والدين موظفاند كودكان خود را از وجود اينگونه تغييرات آگاه كنند. دبس (Debesse) مىگويد: مادربايددختر خود راازوقوع عادات ماهيانه مطلع سازد; نبايد صبر كند تا او به طور معمول، به سن عادات ماهيانه برسد و از اين مرحله اطلاعات روشنى نداشته باشد. (11) والون (Wallon) مىگويد: والدين موظفاند پسران را نيز براى ظهور آثار ناشى از بلوغ مهيا سازند.جوانى كه اطلاع قبلى از تحول بلوغ نداشته باشد و تنها شايعات و كنايات مبهمى در اينباره شنيده باشد نه تنها آشفته و پريشان مىگردد، بلكه غالبا وحشت مىكند.گاهى سكوت والدين در اين موارد، منجر به سلب اعتماد و اطمينان نوجوانان از والدين مىشود و براى كسب اطلاع، سراغ منابع اطلاعاتى ناقص (دوستان و كتابها) مىرود كه گاهى او را با مشكلات جسمى و روانى مواجه مىكنند. (12) روانشناسى خطرهاى بلوغ الف - خودپندارى نامساعد: معمولا نوجوانان اين دوره را با خودپندارى نامساعد سپرى مىكنند; زيرا نسبتبه خود، نظر مثبت دارند، ولى به دليل آنكه محيط اجتماعى با آنها برخورد مناسب ندارد، آنها را تحقير مىكند و مرتب تغييرات بدنىشان را به تمسخر مىگيرد، نوجوانان از هرگونه تشويق و تمجيدى محروم مىشوند و اين به تدريج، سبب لطمه ديدن آنها و خودپندارىشان مىشود و در اين صورت، نسبتبه خود نظر منفى پيدا مىكنند و عزت نفس خود را از دست مىدهند. ب - شكست و ناكامى: رشد سريع بدنى در دوره نوجوانى با كمبود نيرو همراه مىشود كه در نتيجه به كاهش ميزان كار و پيدايش ملالت و خستگى نسبتبه هرگونه فعاليت كه مستلزم تلاش است، منجر خواهد شد. ج - آماده نبودن براى تغييرات بلوغ: كمتر نوجوانى است كه تغييرات دوران بلوغ را از قبل شناخته باشد و چون اطلاع ندارد و ياازنظر روانشناختىآماده اينتغييرات نيست، ممكناست ضربهببيندوگرايشهاى نامساعدى نسبتبه اينگونه تغييرات پيدا كند.دليل اين موضوع گاهى مربوط به والدين است و گاهى مربوط به مدرسه كه سؤال از اين مسائل را براى نوجوان قبيح مىدانند.متاسفانه حتىگاهى مربيان بهداشت نيزتوجهى بهاينمسائل ندارند. د - انحراف در نضج و نمو جنسى: ممكن استبلوغ به شكل زودرس ويا ديررس ظاهر شودكه درهردوصورت، موجب نگرانى و ناراحتى نوجوان مىشود; زيرا به پذيرشاجتماعى اولطمهمىزند و منجر به طرد ياكنارهگيرىاوازهمسالانمىگردد. (13)
تغييرات همگانى دوران بلوغ
الف - انزواطلبى: نوجوان با رسيدن به بلوغ، از خانواده و همسالان منزوى مىشود و بيشتر اوقات با آنها نزاع دارد و به اين مىانديشد كه چرا اطرافيان او را درك نمىكنند. ب - خستگى و ملامت: نوجوان از مدرسه و فعاليتهاى اجتماعى و زندگى - به طور كلى - خسته و ملول مىشود و در نتيجه، تا مىتواند كمكارى مىكند; مثلا بعضى از آنهامىگويند: ذهنمنمىكشد درس بخوانم. ج - تعارض و ستيزهجويى اجتماعى: نوجوان غالبا ناهمكار، ناموافق و متعارض يا ستيزهجو مىشود و به تدريج، با پيشرفتبلوغ، اين حالت كاهش مىيابد و نوجوان به دوستى و همكارى و آزادمنشى علاقهمند مىگردد. د - احساسات تند و بدخلقى: قهر، خشم، ميل به فرياد زدن و مانند آن ازخصايص ايندوره است.نوجوانىباغم، اضطراب وزودرنجى همراه است و نوجوان با بهانههاى كوچكى مثل نوع غذا، ساعتخواب و نحوه رفتار ديگران پرخاشگرى مىكند و فرياد مىزند. ه- فقدان اعتماد به نفس: در حال بلوغ، نوجوان اعتماد به نفس خود را از دست مىدهد، نسبتبه خود بىاعتماد مىشود و از شكست مىترسد.دليل اين موضوع ضعف مقاومتبدن و انتقاد مدام بزرگسالان است.بنابراين، بيشتر پسران و دختران اين دوره را با ابتلا به عقده حقارت پشتسر مىگذارند. و - حيا و عفت افراطى: گاهى تغييرات دوران بلوغ سبب مىشود بعضى از نوجوانان حيا و عفت افراطى پيدا كنند; زيرا از اين مىترسد كه ديگران متوجه تغييرات بدنى او شوند و نظر نامساعد نسبتبه او پيدا كنند. (14) يكى از علايم علاقه نوجوان به جنس مخالف نيز همين حيا و عفت دانسته شده است كه وقتى به جنس مخالف مىرسد سر به زير مىاندازد.
رشد جنسى
در وجود انسان، دو غريزه جنسى و قدرت وجود دارد كه مهار آنها نقش مهمى در سعادت بشر دارد.غريزه جنسى جاذبه قوى و كشش نيرومندى دارد كه زن و مرد را به سوى ارضا سوق مىدهد.از اينرو، از آن به آتش شهوت تعبير شده است. روابط جنسى در تمام زمانها مورد گفتوگو و بحث در محافل دينى مىباشد و درباره آن تاكنون نظريات افراطى، تفريطى و معتدلى ارائه شده است كه هر نظريه طرفدارانى دارد و سعادت فرد را در عمل بر طبق آن مىشناسد: 1- تفريطگرايى: برخى مسيحيان و پيروان كليسا و برخى از مذاهب و بعضى از علماى اخلاق و فلاسفه در اين دستهاند.آنها آميزش جنسى راعملى پليد و حيوانى مىدانند و از اينرو، برخى از كشيشان ازدواج نمىنمايند و با سختگيرى غريزه جنسى را سركوب مىكنند.اينان خود را از لذايذ طبيعى محروم مىسازند. 2- افراطگرايى: طرفداران آزادى غرايز مثل فرويد و پيروانش در اين زمينه راه افراط رفتهاند.نظريه آنها بر پايه اصالت لذت استوار است و سعادت انسان را در ارضاى بىچون و چرا و بىقيد و شرط غريزه جنسى مىدانند.اين نظريه در غرب، مفاسد بسيارى به بار آورده است. (15) 3- اعتدال: اسلام غريزه جنسى را نه خودسرانه و آزادگذاشته و نه آن را سركوب كرده است، بلكه براى آن حدودى را در نظر گرفته است.پايهگذاران روش اعتدال در درجه اول پيامبران و امامانعليهم السلام هستند كه هم مردم را به ازدواج تشويق مىكنند تا غريزه جنسى به صورت سالم ارضا شود و هم انسان را از هرگونه لاابالىگرى و انحراف جنسى منع مىكنند. نظريه افراطى فرويد: فرويد به دو غريزه حيات و مرگ قايل بود و در غريزه حيات، دو غريزه حب ذات و نيروى جنسى را مهم مىدانست.او ساير غرايز را شاخ و برگ اين دو غريزه مىشمرد.وى در سخنانش، شعاع غريزهجنسى راگسترش داده و مساله جنسيت را، كه پايه اساسى مكتب اوست، به معناى وسيعى تفسير نموده و در نتيجه، بسيارى از فطريات و غرايز انسان را از مشتقات غريزه جنسى ذكر كرده بود. فرويد غريزه جنسى را پايه اصلى تمدن فرهنگ مىدانست و تلاش مىكرد مسائل جامعهشناختى و تاريخى را از اين راه حل نمايد.او مىگفت: غريزه جنسى، كه در هر كسى وجود دارد، انسان را تحريك مىكند كه ارضا شود و جوانى كه در اجتماع و محيطى زندگى مىكند كه موانعى از قبيل تعاليم مذهبى، اخلاق و قوانين و آداب و رسوم اجازه ارضاى خودسرانه اين غريزه را به او نمىدهد يا خود او مقيد به رعايت اصول و قوانين است، در اين صورت، غرايز او واپسزده شده و وارد ذهن ناهشيارش مىشود.اين غرايز واپسزده روى هم متراكم مىگردد و به تدريج، موجب بيمارىهاى روحى و عصبى مىشود.گاهى اين تعارضات چنان شديد است كه توازن و تعادل فرد را زايل مىگرداند وبه صورتبيمارى بروز مىكند. اگرچه برخى از دانشمندان يكى از علل بيمارىهاى روحى را ناكامىهاى جنسى و اميال واپسزده شده مىدانند، ولى فرويد تنها علتبيمارى روانى را شكست در اميال جنسى مىشمرد.فرويد گفت: هر گاه پزشكى با بيمار روحى مواجه شود، به طور حتم، مىتواند بگويد مشكلى در غريزه جنسى او رخ داده است. نظريه فرويد به دليل زرق و برقى كه از خود ارائه داده بود و نيز در بستر تفريط كارىهاى پيشين كليسا در زمينه غريزه جنسى در غرب، به سرعت رواج پيدا كرد. سعادت از نظر فرويد: فرويد سعادت هر كس را در ارضاى آزادانه نيروهاى جنسى خود مىداند و هر چه مانع اين ارضا شود در نظر فرويد مورد تاخت و تاز و انتقاد قرار گرفته است; از جمله مذهب و تمدن كه آنها را سد راه ارضاى آزاد غريزه جنسى ولذتطلبىمىداند وقايل است كه اين محدوديتبهسعادت بشرلطمهمىزند. او مىگويد: مذهب قدر آزادى را نمىداند; زيرا به موضوع انتخاب لطمه مىزند.وى براى رسيدن به سعادت، براى همه افراد راه يكسانى را پيشنهاد مىكند. با طرح نظريه جنسى فرويد، محافل پزشكى و علمى وين سخت تكان خورد، بشريت كه هزاران سال جنسيت را تحقير يا انكار كرده بود پذيرش اين نظريه برايش فوقالعاده دشوار مىنمود.از اينرو، در وين جنجالى برپا شد كه به همه اروپا سرايت كرد و پزشكان و روانشناسان در همهجا، بهخصوصپاريسبهاوتاختند. (16)
منابع نظريه فرويد: فرويد نظرات سه نفر را به عنوان منبع نظريهاش برمىشمرد: 1- كروباك; 2- بروير; 3- شاركو
. او در كتاب تاريخ نهضت پسيكاناليتيك مىنويسد: اين سه نفر بصيرتى به من بخشيدند.با اين وجود، او مورد مهر اين سه قرار نگرفت; حتى وقتى نظريه جنسيت را مطرح كرد شاركو از فرويد روى گرداند و برخى از دانشمندان حوزه پاريس مثل ژانه با او درافتادند.البته مخالفت اروپا و اعتراض استادان و شاگردان، فرويد را از پا درنياورد و بر نظر خود بيشتر پافشارى كرد و با اشتياق به آزمايش و تحقيق ادامه داد.به عنوان مثال، او عقيده داشت درمان بيماران روانى مستلزم شناخت روحيه و سوابق آنها بود و اين كار بدون شناخت غرايز و آرزوها و ناكامىها و خيالات آنها تحقق نمىيافت. فرويد براى درمان آنها، اين تحقيقها و آزمايشها را انجام مىداد. فرويد مىگفت: ليبيدو (انرژى روانى) در دورهبلوغباشدت كاملدراعضاىجنسى مجتمع مىشود وباشور و شدتى بىسابقه بروز مىكند و افراد تمايل بيشترى به جنس مخالف پيدا مىكنند.اينجاست كه اگر چيزى، اعم از دين و مذهب و آداب و رسوم، مانع ارضاى آن شود، اين غريزه جنسى واپسزده شده و به ذهن ناهشيار مىرود كه شايد به صورت كوه آتشفشانى درآيد و ناگاه فوران كند. (17)
چند اشكال بر نظريه فرويد
1- برخى از مخالفان فرويد مثل ژانه از علماى حوزه پاريس و شاركوو و يونگ مىگويند: چرا فرويد علت اصلى براى بيمارىهاى روانى را سركوبى غريزه جنسى قرارداده و از علل مادى، اقتصادى و اجتماعى موجود در محيط هر شخصى غفلت كرده است و حال آنكه بسيارى از بيمارىهاى روانى بر اثر همين مشكلاتمى باشد.برخى از فقر ديوانه مىشوند كه اين اصلا منشا جنسى ندارد و برخى از بيماران روانى با پيدا كردن شغل و كار، سلامتخود را باز مىيابند كه اينها هيچ ربطى به غريزه جنسى ندارد. 2- فرويد سعادت هر كس را در آزادى بىقيد و شرط ارضاى غريزه جنسى مىدانست و حال آنكه در امريكا و اروپا آمار نشان مىدهد افرادى كه در پى ارضاى بىقيد و شرط غريزه جنسى بودهاند نه تنها خوشبخت نشدهاند، بلكه بدبخت و سيهرو گرديدهاند و در منجلاب فساد سقوط كردهاند. يك مجله امريكايى مىنويسد: براى دختران بهشت آزادى خيلى زود به دوزخ تبديل شد... امراض مقاربتى ميان اين گروه (بىبندوباران جنسى) در برنامه روزانه قرار دارد. سيفليس و سوزاك به وضع وحشتناكى گسترش يافته است.اين امراض در دو سال اخير، به شش برابر رسيده است. (18) 3- مهمترينمشكلفرويد ايناستكه ازتعاليم الهى و انبياعليهم السلام به دور بوده و با ذهنيات و عقل و هوش بشر خواسته استبرنامهاى به جامعه بشرى ارائه دهد كه مورد اعتقاد آنها باشد. مجله نيوزويك مىنويسد: رواج جنسى در امريكا خانوادهها را به وحشت انداخته است.آمار نشان مىدهد تعداد زيادى از دختران زير ده سال حامله مىشوند و چون به نظر پزشكان سقط جنين در اين سن خطراتى از جمله نازايى دربردارد، بعضى از آنها دستبه خودكشى مىزنند.اختلاط مدارس هر روز اين آمار را افزايش مىدهد.گاهى فرزندان به جاى مدرسه، به پاركها و مجالس رقص مىروند. (19) ازديدگاه وحى و انبياعليهم السلام بزرگترين عامل سيهروزى و بدبختى بشر هواپرستى وپيروى بىقيد و شرط از شهوات و تمايلات نفسانى است و روايات بسيارى به اين مطلب اشاره دارد: - رسول اللهصلى الله عليه وآله: بيشترين چيزى كه از آنها بر امتام مىترسم هواپرستى و آرزوهاى طولانى است. (20) - علىعليه السلام: هر كه به سوى شهوات بشتابد به سوى آفتها شتافته است. (21) - علىعليه السلام: حريصبودننسبتبه لذات انسان را گمراه و ازلذتها دور مىكند. (22) قال الجوادعليه السلام: هر كس از خواهشهاى نفسانىاش اطاعت كند دشمناش را به خواستاش رسانده است. (23) تمام تلاش انبياء عليهم السلام براى اين بوده كه هواى سركش انسان را مهار كنند.افراطگرايى در لذت جنسى نه تنها انسان را از انسانيت دور مىكند، بلكه زندگى اجتماعى و مادى او را هم دچار بىنظمى و اختلال مىكند. اما اسلام از طرفى، عزوبت و واپسزدن غريزه جنسى را محكوم مىكند و از طرف ديگر، آزادى بىقيد و شرط در ارضاى غريزه جنسى را، كه مستلزم بىعفتى است، زيانبخش و ممنوع مىشناسد وبيناين دوروشافراط و تفريط، ازدواج و كاميابىهاى مشروع را، كه وسيله ارضاى صحيح غريزه جنسى است، مورد حمايت قانونى و اخلاقى قرار مىدهد و مكرر به اين امر ترغيب و تشويق مىنمايد و راه سعادت بشر را نيز در همين مىداند. ازدواج راه صحيح ارضاى غرايز جنسى پس از روشن شدن اينكه ارضاى غريزه جنسى از هر راهى غلط استبه بهترين راه ارضاى درست آن از نظر روايات معصومينعليهم السلامكهازدواجمىباشدمىپردازيم: - رسول اللهصلى الله عليه وآله: بهترين افراد امت من كسانىاند كه اهل اختيار كردهاند و بدترين آنها عزبهايند. (24) - رسول اللهصلى الله عليه وآله: هر كه فطرت مرا دوست دارد، به شيوه منعملكند و از جمله شيوه من ازدواج است. (25) - از نشانههاى او اين است كه از جنس خودتان همسرانى برايتان قرار داد تا به سوى آنها آرامش يابيد و ميانتان محبت و مهربانى قرار داد. (26) - رسول اللهصلى الله عليه وآله: اى جوانان، هر يك از شما كه توانايى جنسى دارد ازدواج كند كه آن موجب محفوظ ماندن چشم و پاكتر ماندن عورت است. (27) - رسول اللهصلى الله عليه وآله: هيچ بنايى در اسلام نزد خداوند دوستداشتنىتر و عزيزتر از ازدواج نيست. (28) - الرضا عليه السلام: زنى از ابوجعفر سؤالى كرد و سپس گفت: من متبتله هستم: پرسيدند: به نظر تو تبتل چيست؟ گفت: مىخواهم هرگز ازدواج نكنم.سؤال كردند: چرا؟ گفت: به اين وسيله مىخواهم داراى فضيلتى شوم.فرمودند: از اين كار دستبكش كهاگر درآن فضيلتى بود حضرت فاطمه (س) بهانجامش سزاوارتر از تو بود; زيرا هيچ كس نيست كه در كسب فضيلتبر او پيشى بگيرد. (29) - ابى عبد الله عليه السلام: پيامبر خدا فرمود: هر كه ازدواج كند، نيمى از ديناش را محافظت كرده است. (30) - الصادقعليه السلام: دو ركعت نماز كه متزوج بگزارد برتر از هفتاد ركعت است كه عزب بگزارد. (31) 2- رشد شناختى در نوجوان رشد شناختى انسان از دو طريق ارثى و اكتسابى صورت مىگيرد; يعنى بايد هم زمينههاى ارثى در فرد باشد و هم محيطى تا او رشد يابد.در روايات نيز به اين دو اشاره شده است: - علىعليه السلام: عقل دو قسم است: عقل ذاتى و عقل اكتسابى; عقل اكتسابى فايدهاى نمىبخشد اگر عقل ذاتى موجود نباشد; همانگونه كه در صورت موجود نبودن نور چشم، نور خورشيد سودى نمىدهد. (32) - علىعليه السلام: عقل بر دو گونه است: عقل ذاتى و عقلتجربى و هردومنجر به سود مىشوند. (33) پياژه، روانشناس معروف سوئيسى، مطالعات تجربى ارزشمندى انجام داده و به اين نتيجه رسيده كه پايان سن 14 - 15 سالگى آخرين حد تكميل ساختمانهاى ذهنى است و از آن پس، هيچ ساختمان جديدى در ذهن بنا نمىشود و امتياز بزرگسال و نوجوان تنها به كم و بيش بودن تجارب است. در دوره قبل از نوجوانى، ساخت ذهنى كودك قادر بود كه به صورت عينى و در حد محدودى بر اساس عمليات منطقى عمل كند، ولى نوجوانى كه دوره استقرار هوش انتزاعى است، واقعيات به صورت بارزتر و آسانتر در معرض عمليات ذهنى قرار مىگيرند.در اين دوره نوجوان به واقعيات محدود تكيه نمىكند، بلكه به آن چه نيز در سطح ممكن هست فكر مىكند و لذا تا حد زيادى حوزه عمليات ذهنى او وسعت مىيابد.خصوصيات اجمالى اين دوره را به اختصار يادآور مىشويم: (34)
پي نوشت :
* دانشپژوه كارشناسى ارشد روانشناسى از مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى (رحمت الله عليه)
1 و 2- سيداحمد احمدى، روانشناسى نوجوانان و جوانان، رودكى، 1369، ص 17
3- محمدتقى فلسفى، گفتار فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، هيئت نشر معارف اسلامى، 1352، ص 441
4- آيةالله صانعى سن بلوغ دختران را 13 سالگى مىدانند.
5- روانشناسى تربيتى، دوره كاردانى تربيت معلم، ص 142
6- به نقل از روانشناسى تربيتى، مراكز تربيت معلم، وزارت آموزش و پرورش، ص 167
7- غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 449
8- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 135
9- تحف العقول، ص 124/خصال صدوق، ص 636
10- دكتر محمود منصور، روانشناسى ژنتيك، تهران، انتشارات سمت، 1378، ص 36، زمينه روانشناسى، هيلگارد و ديگران، ج 1، ص 8 - 27
11- موريس دبس، مراحل تربيت، ترجمه علىمحمد كاروان، تهران، دانشگاه تهران، 1374، ص 163
12- علىاكبر شعارىنژاد، روانشناسى رشد (2) ، كودكى و نوجوانى، دانشگاه پيام نور، 1372، ص 56 به بعد
13- دكتر سيداحمد احمدى، روانشناسى نوجوانان و جوانان، انتشارات مشعل، 1373
14- على فتحى آشتيانى، جزوه درسى، درس روانشناسى رشد، بخش نوجوانى، 1377.
15- محمدتقى فلسفى، پيشين، ص 186
16- آريانپور، فرويديسم، تهران، 1375، ص 55
17- مجله Neverevue ،ش 12، نوامبر 1967 به نقل از گفتار فلسفى بزرگ سال و جوان، ص 212
18- محمدتقى فلسفى، پيشين، ص 188
19- كيهان، ش.8884، به نقل از مجله نيوزويك.
20-21-22-23بحار، ج 7، ص 78، روايت 11 از باب 46
24- ميرزاحسيننورى، مستدركالوسائل، مؤسسةآلالبيت، 1408ق، ص 531.
25- حسنبنفضل طبرسى، مكارم الاخلاق، قم، راضى، 1371، ص 99.
26- روم: 21
27- حسن بن فضل طبرسى، پيشين، ص 100.
28- ميرزا حسين نورى، پيشين، ج 2، ص 531.
29- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الفرد، ج103، ص219.
30- محمد بن يعقوب كلينى، كافى، ج 5، ص 329.
31- شيخ حر عاملى، وسائل، ج 5، ص 1.
32- ملامحسن فيض كاشانى، عين اليقين، ص 243.
33- محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 78، ص 6.
34- روانشناسى تربيتى، ص 151
منبع:فصلنامه علمي تخصصي معرفت