اولين بار است كه زنداني ميشوي؟
نه من سابقه دارم و چندبار به زندان افتادهام. اما اولين بار است كه ديگر اميدي به بيرون آمدن ندارم.
چرا دست به قتل زدي؟
در شرايطي كه من بودم هركس بود آدم ميكشت.فكر ميكردم دوستم قصد دارد زنم را از دستم بيرون بياورد و نميتوانستم جلوي خودم را بگيرم. خيلي ناراحت بودم.
براي قتل نقشهاي داشتي؟
بله. از چند روز قبلش نقشه كشيده بودم. منتظر يك فرصت براي اجراي آن بودم كه همه چيز جور شد و من دوستم را كشتم.
چه مدتي بود او را ميشناختي؟
از وقتي بچه بودم با او دوست بودم. 15 سال بود باهم كار ميكرديم.
چرا تصميم به قتل گرفتي؟
او به زنم چشم داشت. چارهاي نداشتم. با اينكه از برادر به من نزديكتر بود تصميم گرفتم او را بكشم. هيچكس حق ندارد به ناموس من چپ نگاه كند.
از كجا ميدانستي او به همسرت نظر دارد؟
شك كرده بودم، اما مطمئن نبودم، چون همسرم هميشه به من ميگفت تو آدم شكاكي هستي سعي ميكردم به خودم بگويم اشتباه است تا اينكه آن روز متوجه شدم رامين در گوشي تلفن همراهم دنبال شماره زنم ميگردد.
گوشي تو چطور دست مقتول بود؟
ما با هم كار ميكرديم. چند روز قبل از حادثه به صورت اتفاقي گوشيام را در مغازه جاگذاشتم. وقتي برگشتم آن را بردارم متوجه شدم رامين گوشي را برداشته و در حال چك كردن دفترچه تلفن آن است.
چرا همان موقع اعتراض نكردي؟
گفتم چرا تلفنم را برداشتي. گفت داشتم بازي ميكردم، اما من متوجه شدم گوشيام را چك ميكند. من اشتباه نميكردم.
از كجا فهميدي او دنبال شماره همسرت بوده است؟
چون داشت در حرفي كه اول اسم همسر من است جستجو ميكرد و فهميدم دنبال شماره او ميگردد، اما زير بار نميرفت.
در مورد اين رابطه با همسرت صحبت نكردي؟
او چيزي نميدانست، چون رابطهاي با رامين نداشت. رامين مدتي بود دنبال زن من بود و ميخواست او را به دست آورد.
بجز اينكه او را در حال بررسي تلفنات ديدي ديگر چه اتفاقي افتاده بود كه مطمئن شدي او به زنت نظر دارد؟
مدتي بود زاغ زنم را ميزد. نميدانم چرا اينكار را ميكرد. اين همه زن و دختر در اين شهر و او به زنم نظر داشت و من نميتوانستم اين مساله را تحمل كنم.
نقشهاي كه براي قتل او كشيدهبودي چه بود؟
وقتي مطمئن شدم به زنم نظر دارد تصميم گرفتم انتقام بگيرم.بايد كاري ميكردم كه عصبانيتم خالي ميشد و راحت ميشدم. به همين علت او را آتش زدم.
دوستت را زندهزنده آتش زدي در حالي كه مطمئن نبودي اوبه زنت نظر دارد؟
در آن زمان مطمئن بودم به زنم نظر دارد. به همين خاطر هم او را آتش زدم.
چطور نقشهات را اجرا كردي؟
او را سوار ماشين كردم و در آبميوهاش داروي خوابآور ريختم. در ماشين خوابش برد. بعد او را به بيابان بردم و آتش زدم.
او به هوش نيامد؟
نه. دارويي كه برايش ريخته بودم خيلي زياد بود و مطمئن بودم به هوش نميآيد و نميتواند واكنشي نشان دهد.
وقتي داشتي او راميبردي به تو شك نكرد؟
نه، چون قرار بود با هم براي نقد كردن چكي برويم. به اين بهانه سوار ماشين شديم و راه افتاديم. در راه هم من به او آبميوه مسموم دادم و او خوابش برد و ديگر متوجه چيزي نشد.
چطور او را آتش زدي؟
با بنزين.
از كجا آوردي؟
قبل از اينكه رامين را بيهوش كنم از او خواستم در يك پمپ بنزين توقف كند. يك گالن چهار ليتري بنزين خريدم و راه افتاديم.
رامين از تو نپرسيد بنزين را براي چه ميخواهي؟
پرسيد اما گفتم براي رنگ كردن خانهام بنزين لازم دارم و بايد از آن استفاده كنم. او هم چيزي نگفت يعني اصلا شك نكرد.
ماشين را چه كردي؟
ماشين متعلق به رامين بود. نميتوانستم آن را از بين ببرم. به همين خاطر هم جلوي بانك رهايش كردم.
مادر مقتول مدعي است تو در مراسم ختم رامين به سمت برادرش حمله كردي و گفتي رامين را كشتهاي و پشيمان هم نيستي؟
بله، درست است. من اينكار را كردم چون هنوز از دست رامين ناراحت بودم و فكر ميكردم او قصد داشته زندگي مرا به هم بزند.
هنوز هم اينطور فكر ميكني؟
راستش در اداره آگاهي به من گفتند مدركي كه نشان دهد او ميخواسته زندگي من را نابود كند به دست نيامده است. من هم كمي در تصورم شك كردم، اما هنوز هم فكر ميكنم بيدليل به او شك نكرده بودم و او قصد داشت زندگي من را نابود كند.
تو خودت سابقهدار هستي و سابقه رابطه نامشروع هم داري، پس چطور با تصور اينكه رامين به زنت نظر داشت او را كشتي؟ اگر اينكار بد است چرا خودت انجام ميدادي؟
من آدم بيناموسي نبودم و نيستم. سابقهاي كه ميگوييد مربوط به دوران نوجواني من است كه با دختري مجرد رابطه برقرار كردم. بعد هم كه بازداشت شدم.چند سابقه ديگرم مربوط به جعل سند و اينجور چيزها بود و ربطي به رابطه نداشت. من روي ناموسم تعصب دارم.
از كاري كه كردي ناراحت نيستي؟
خيلي ناراحتم. نبايد اينكار را ميكردم. البته تا وقتي در مورد تصورم شك نداشتم زياد ناراحت نبودم، اما حالا كه فكر ميكنم ممكن است اشتباه كرده باشم خيلي ناراحتم. من نبايد اينكار را ميكردم. بايد كاملا مطمئن ميشدم.
رامين آدم بدي نبود. نميدانم چرا كاري كرد كه من شك كنم. او از برادر به من نزديكتر بود. وقتي داشتم او را ميكشتم خيلي ناراحت بودم. با خودم ميگفتم چرا بايد به من
خيانت كند.
اين درست است كه به مقتول بدهكار بودي؟
به برادرش بدهكار بودم نه به خودش. البته پول را به رامين دادم. رسيد هم دارم.
فكر ميكني اوليايدم رضايت بدهند؟
بعيد ميدانم. آنها خيلي در اجراي حكم قصاص پافشاري ميكنند و فكر نميكنم مرا ببخشند. البته من از مادر مقتول عذرخواهي ميكنم. او گناهي نداشت. اميدوارم حتي اگر از قصاص گذشت نميكند من را حلال كند. اينكه مادري را داغدار كردم آزارم ميدهد. اين زن آنقدر به من اعتماد داشت كه اگر خودم نميرفتم و موضوع را نميگفتم، نه شك ميكردند و نه شكايت. آدمهاي خوبي هستند. اين شكاكي من كار دستم داد.
اقدامي براي رضايت كردهاي؟
خانوادهام اقدام كردهاند، اما هنوز به جايي نرسيدهاند. البته اوليايدم گفتهاند صبر كنيد راي دادگاه بيايد شايد رضايت دهيم. اما فكر نميكنم. آنها خواستند خانوادهام ديگر سراغي از آنها نگيرند و در آرامش حكم را اجرا كنند.