متهم مردي است سابقهدار كه با اتهامات مختلف چندبار بازداشت شده است. او بخوبي ميداند بايد چطور دست به قتل بزند.
نماينده دادستان تهران ميگويد: سه سال قبل ماموران پليس با خبر شدند جسد مردي جوان در بيابانهاي اطراف تهران رها شده است. وقتي جسد پيدا شد پليس دريافت اين جسد متعلق به جواني به نام احمد است كه يك شب قبل خانوادهاش خبر مفقود شدن او را به پليس داده بودند؛ بنابراين جسد تحويل اوليايدم شد وپليس جنايي كار خود را در اين زمينه آغاز كرد. ماموران متوجه شدند مقتول جواني سابقهدار است و روز حادثه هم با يكي از دوستانش به نام حامد قرار داشته و بعد از آن هردو ناپديد شدهاند. بعد از چند روز تحقيق و بررسي ماموران متوجه شدند حامد به شهرستاني در مركز ايران فرار كرده است و در آنجا هم به خاطر دعوا و درگيري بازداشتش كردهاند. اين مرد پس از اينكه به تهران منتقل شد اعتراف كرد احمد را به قتل رسانده و اينكار را با همدستي يكي از اقوام همسرش كه رابطه دوستي هم با او داشته انجام داده است.
حامد به درستي و با دقت همه چيز را اعتراف كرده است. او گفت اتهام را قبول دارد و به خاطر رابطهاي كه احمد با همسرش داشته دست به اين قتل زده است.
آنطور كه حامد تعريف كرد مقتول از مدتي قبل با همسر حامد رابطه داشته است و حامد به اين رابطه شك ميكند. به همين خاطر هم از احسان براي قتل احمد كمك ميگيرد. آنها بعد از اينكه احمد را به بهانه مسافرت به بياباني اطراف تهران ميكشانند وي را در آنجا به قتل ميرسانند. متهم گفته است با ضربات چاقو مقتول را كشته است و از اين كارش پشيمان نيست.
عطار ميگويد: شواهد و مدارك از نظر دادسرا كامل و صحنه قتل هم بازسازي شده است. همه چيز با واقعيت منطبق است و من هم بهعنوان نماينده دادستان درخواستم را در كيفرخواست مطرح كردهام. البته بايد بگويم اوليايدم هم درخواست قصاص كردهاند كه در دادگاه مطرح شد.
من او را نکشتم
حامد ميگويد اعترافاتش در دادسرا درست نبوده و قاتل اصلي احسان است، ولي از اينكه احمد كشته شده ناراحت نيست.
چرا دوستت را كشتي؟
من او را نكشتم.
اما تو اعتراف كردهاي و گفتهاي چطور دست به قتل زدهاي؟
اعترافاتم درست است، چون احسان مرا به محل قتل برد و همه چيز را توضيح داد. من هم ميدانستم بايد چطور ماجراي قتل را توضيح دهم.
اگر قتل كار احسان بود چرا تو گردن گرفتي؟
چون احسان به خاطر من دست به اين قتل زد. او ميدانست من خيلي ناراحتم چون فهميدم احمد با زنم رابطه دارد.
اگر اينطور بود چطور تو خودت احمد را نكشتي و احسان اينكار راكرد؟
من از احسان نخواسته بودم اينكار را بكند. او خودش اينكار را كرد و بعد هم به من گفت تو خواستار مرگ او بودي و من هم حالا اينكار را برايت كردم تا راحت شوي. به هر حال احسان هم فاميل زنم بود و غيرت داشت و نميتوانست چنين كاري را تحمل كند.
از كجا ميداني همسرت با اين مرد رابطه داشت؟
ميدانستم، اما مدركي نداشتم. حتي ميدانستم زنم با يكي ديگر از دوستانم هم رابطه دارد. اما چون مدركي نداشتم و نميتوانستم ثابت كنم تصميم گرفتم از دوستانم انتقام بگيرم.
چرا همسرت را طلاق ندادي؟
اولا زنم بود و نميخواستم طلاقش دهم. دوم اينكه نميشود به اين راحتي از اين موضوع گذشت. چرا من بايد اينكار را ميكردم. دوستانم به من خيانت كرده بودند و بايد تاوان اين خيانت را پس ميدادند.
پس تو در جريان اين قتل بودي؟
نه، نبودم. قرار نبود او را بكشيم. من فقط به احسان گفتم چنين اتفاقي افتاده است.
چرا دوست ديگرت را نكشتي؟
ميخواستم اول مطمئن شوم بعد نقشه بكشم كه اين اتفاق افتاد.
احسان چطور قتل را انجام داد؟
آن روز من، احسان و احمد با هم بوديم. من گفتم محمود دوست ديگرمان را كه فكر ميكردم با زنم رابطه دارد بايد پيدا كنم، چون گوشيام را دستكاري كرده است و ديگر پيامك نميرود. احمد گفت نميشود اگر تو بروي حتما ميفهمد. من ميروم و با او برميگردم، چون به احمد اعتماد نداشتم احسان را با او فرستادم. چند ساعت بعد احسان برگشت اما تنها بود. وقتي پرسيدم چرا تنهايي گفت احمد را كشته است.
چرا تو قتل را گردن گرفتي؟
احسان گفت چون قضيه ناموسي است اگر تو قتل را گردن بگيري تبرئه ميشوي. شك داشتم اينكار را بكنم يا نه. وقتي موضوع را به همسرم گفتم او هم حرف احسان را تكرار كرد. بعد كه من با احسان رفتم و او همه چيز را توضيح داد و قتل را گردن گرفتم، زنم زد زير همه چيز و جدا شد.
در حال حاضر مجردي؟
بله، همسرم بعد از دستگيري من جدا شد و گفت ديگر نميخواهد با من باشد. حالا هم با مرد ديگري ازدواج كرده است.
چرا فرار كردي؟
احسان گفت بيا به شهرستان برويم و از آنجا هم كمكم به سمت مرز ميرويم و فرار ميكنيم. من هم قبول كردم.
تو سابقهدار هم هستي؟
بله، من كلا آدمي عصبي هستم و خيلي دعوا ميكنم. سابقه درگيري و دعوا دارم. كلا آدم پرخاشگري هستم، اما آدم نكشتم.
مقتول چطور كشته شده بود؟
احسان او را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده بود.من هم كه سر صحنه رفتم همه چيز را برايم توضيح داد و من هم همه آنچه را گفته بود به پليس گفتم.
شوهر سابقم آزارم ميداد
همسر سابق حامد ميگويد گفتههاي شوهرش درست نيست و او مثل هميشه دروغ ميگويد. در سالهايي كه با حامد زندگي كردم خيلي اذيت شدم. خيلي عذاب كشيدم. او مرد خشني است و مرا كتك ميزد. هر وقت عصباني ميشد به سمتم حمله ميكرد و مرا ميزد. ديگر نميتوانستم تحمل كنم. چقدر بايد با دلشوره زندگي ميكردم. هي ميرفت زندان و از آنجا تماس ميگرفت كه اين آخرين بار است. حالا هم كه آدم كشته و پايان خوشي براي اين آدمكشي نيست. او قصاص ميشود. چرا من بايد تاوان كارهاي او را پس دهم.
او ميگويد: آن شب شوهرم به خانه آمد و به من گفت زود وسايلت را جمع كن. هرچه پرسيدم چه شده، نگفت. صبح زود مرا سوار ماشين كرد و راه افتاديم. اول جلوي در خانه دوستش رفت. حجله آنجا بود و به محض اينكه حجله را ديد پايش را روي پدال گاز گذاشت و حركت كرد. از من خواست جواب تلفنها را ندهم و گفت بايد مدتي در شهر ديگري بمانيم.
من هم از ترسم نميتوانستم حرفي بزنم. اما متوجه شدم كسي را كشته است. احسان هم با ما بود. آنها در مورد قتل با هم صحبت ميكردند، اما من چيزي نميپرسيدم تا اينكه يك روز احسان به من زنگ زد و گفت حامد در خيابان درگير شده و با كسي دعوا كرده است. او را به كلانتري برده بودند كه با خبر شدم ماموراني از تهران آمدهاند و او را با خود بردهاند.
اين زن ادامه ميدهد: حامد يك نفر را كشته است و اگر هم از زندان آزاد شود باز اينكار را ميكند. شايد اينبار من باشم. به همين خاطر هم تصميم گرفتم از او جدا شوم. وقتي با احسان در مورد قتل حرف ميزد توضيح ميداد چطور احمد را كشته است، اما حالا احسان را متهم ميكند. او مرد خشن و دروغگويي است و مرا درگير كارهاي خلافش ميكرد.
عليرضا رحيمينژاد