بسیاری ازصاحب نظران معتقدند که ندای قدسی امام جهان را به لرزه درآورد و به واسطه سیره فکری و عملی امام اسلام جلوه خود را در سراسر جهان نشان داده است تا آنجا که تاثیرات قیام حضرت امام در اروپا و آمریکا هم به وضوح مشخص است.
بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که امام خمینی با قیام الهی خود نه تنها آغازگر عصر جدیدی در تاریخ اسلام بود بلکه دنیای دیانت را نیز احیا نمود. آنان معتقدند که ندای قدسی امام جهان را به لرزه درآورد و به واسطه سیره فکری و عملی امام اسلام جلوه خود را در سراسر جهان نشان داده است تا آنجا که تاثیرات قیام حضرت امام در اروپا و آمریکا هم به وضوح مشخص است. گفتمان امام خمینی به ظهور اسلام سیاسی در جهان انجامید.
ظهور اسلام سیاسی به عنوان یک نیروی موثر در روابط بین الملل، مفروض اصلی نظریه های سکیولار روابط بین الملل مبنی بر عدم تاثیر گذاری دین بر تحولات بین المللی را نقض وباطل می سازد؛ چون هیچ یک از این نظریه ها ، نقش تعییین کننده برای دین در سیاست بین الملل قائل نیستند(دهقانی فیروزآبادی،1389،ص18).
به جرئت می توان گفت که با آغاز عصر امام خمینی دین و دینداری در جهان گسترش یافته است و مفاهیمی همچون عدالت که تا پیش از آن به شکل مضیق و در قالب نظریات مادی تعریف می گردید در قالب مفاهیم دینی و قدسی و با تعریفی جامع در زندگی اجتماعی بشر تعریف شد.عدالت مفهومی است که دامنه نفوذ گسترده آن در میان بسیاری از مشاهیر عرصه ها و دوره های گوناگون به وضوح عیان است.
این مفهوم از مفاهیم بنیادین در اندیشه و عمل سیاسی امام خمینی بوده است، به گونه ای که باید واژه عدالت را "شاه واژه" ادبیات دینی و اجتماعی امام خمینی بدانیم. نظریه پردازان مکتب انتقادی روابط بین الملل که شرح نظرات برخی از برجسته ترین آنها در بخش قبلی به اجمال آمد نیز بیش از هر واژه و مفهوم دیگری تاکید خود را بر عدالت متمرکز کرده اند. معنای مفهوم عدالت همواره مورد مناقشه بوده و است. این تفاوت در تعریف این مفهوم در تعریفی که این نظریه پردازان از عدالت دارند نیز به چشم می خورد و هر کس تعریف خاص خود را از این مفهوم ارائه داده است.
اگرچه انقلاب ایران در چارچوب ارائه نظریه روابط بینالملل ظاهر نشد، امّا مؤلفههای فکری و نظری مطرح شده در انقلاب نشان میدهد که مهمترین ویژگی انقلاب ایران ایجاد تغییر و دگرگونی در نظم بینالمللی است و از این جهت که با رهیافت انتقادی و با نگاه بیرونی در پی طرح مباحث نظری و ارائه ادبیات جدیدی در روابط بینالملل بود، افق نوینی را در مطالعات نظری و نظریهپردازی در روابط بینالملل مطرح کرد. |
به تبع این امر تفاوت تعریف در میان نظریه پردازان انتقادی روابط بین الملل (اگر تمام آنها را به عنوان یک کل در نظر بگیریم) با تعریف امام خمینی از این مفهوم چندان دور از انتظار نیست هر چند با نگاه به تعاریف در بسیاری از جهات شباهتها عیان است.هر چند تفاوتهایی در تعریف از واژه واحد عدالت در تعریف امام خمینی و نظریه پردازان انتقادی به چشم می خورد اما هیچکدام در قبال وجود بی عدالتی در شرایط کنونی و نظم حاکم فعلی بین المللی تردیدی به خود راه نداده اند.
بسیاری از نظریه پردازان انتقادی هماهنگ با رویکرد توحیدی امام خمینی تنها راه برقراری صلح پایدار در جهان را برقراری عدالت دانسته و همانگونه که کاکس اشاره کرده است هرگونه تلاش برای برقراری صلح پایدار جهانی بدون اتخاذ شرایطی برای استقرار عدالت و رفع بی عدالتی های موجود بیهوده خواهد بود و اساساً صلح پایدار در گرو استقرار عدالت در جهان است و عدالت جهانی پیش مقدمه ای برای برقراری صلح پایدار جهانی خواهد بود.
در میان نظریه های موجود در حوزه روابط بین الملل همانگونه که مشخص است نظریه های انتقادی در بسیاری از جهات دغدغه های مشترکی با آرمانهای انقلاب اسلامی ایران دارد. هدف این نظریهها نقد وضع موجود، رهایی از آن و ترسیم آیندهای مطلوب از جهان است که در آن صلح جایگزین خشونت ساختاری شود.از دیدگاه امام خمینی و نظریه انتقادی روابط بینالملل،وضع موجود بهشدت متاثر از خود بیگانگی است و بیعدالتی و استثمار در آن حکمفرماست.
بر اساس این دو دیدگاه خشونت ساختاری در روابط بین واحدهای نظام بین الملل حاکم است و این وضعیت خشونتی است که از ماهیت سلطه گونه روابط میان واحدها ( سلطه و زیردستی ) ناشی میشود ودر دل خود نوعی از استعمار، استضعاف واستثمار را جای داده است. وقتی ماهیت نظام بینالملل را از فاصله سالهای آغازین شکلگیری انقلاب اسلامی و پس از آن مورد مطالعه قرار دهیم، چیزی جز خشونت ساختاری در آن نمییابیم.
این تعبیر درمورد هر دو بلوک قدرت اعم از شرق و غرب صادق است. درحقیقت در تمام این دوران دونوع خشونت ساختاری وجود داشته است. یک نوع از آن حالت عمودی دارد که دوابرقدرت علیه هم اعمال میکردند و دیگری افقی بوده است که هریک از دوابرقدرت در روابط خود با مجموعههای زیردست بهویژه در کشورهای جهان سوم اعمال میکردند. یکی از مهمترین اهداف انقلاب اسلامی به مانند نظریه انتقادی پایان دادن به این وضعیت و ارایه راهی نو برای تعامل میان واحدهای نظام بینالملل است.
درحقیقت، ماهیت انقلاب اسلامی به مانند مکتب انتقادی روابط بین الملل ماهیتی انتقادی نسبت به وضع موجود است. اعتقاد به وجود چنین شرایط ناعادلانه و ظالمانه برجسته ترین نقطه اشتراک میان اهداف امام خمینی با نظریه انتقادی می باشد.از منظر خشونت ساختاری معطوف به کل نظام بینالملل با وجود دو بلوک قدرت اصلی باید گفت که هر کدام از این دو بلوک از سه جزء تشکیل شده بود. ابرقدرتها (یا قدرتهای مرکزی)، قدرتهای شبه پیرامونی که عموماً در محدوده جغرافیایی اروپا واقع شده بودند و کشورهای پیرامونی که عمدتاً کشورهای جهان سوم را شامل میشد.
در این تقسیمبندی، قدرت اساساً از بالا توزیع و تصمیمگیری نهایی توسط ابرقدرتها اتخاذ میشد. در حقیقت هرچه از کانون اصلی تصمیمگیری یعنی ابرقدرتها به مناطق حاشیهای حرکت میکنیم، میزان مشارکت در تصمیمگیریها کاهش مییابد. این درحالی است که اساساً قاعده بازی میان بلوک شرق و غرب آن بود که تسویه حسابها علیه یکدیگر در کشورهای پیرامونی صورت گیرد.
پس کشورهای پیرامونی قربانی تضاد منافع مسکو و واشنگتن بودند، بدون آنکه از قِبَل این مسئله منافع چندانی عاید آنها شود و فقط چنین القاء شده بود که امنیت واحدهای سیاسی در جهان دوقطبی در گرو پیوستن به یکی از دو بلوک است و همین معمای امنیت، هر کشوری را وادار میکرد تاخشونت ساختاری موجود را تحمل کند. یکی دیگر از جنبه های خشونت ساختاری، معطوف به رابطه شمال وجنوب است که مورد انتقاد تمامی نظریه پردازان انتقادی و همچنین شخص رهبری انقلاب اسلامی ایران قرار گرفت.
از دیدگاه امام خمینی و نظریه انتقادی روابط بینالملل،وضع موجود بهشدت متاثر از خود بیگانگی است و بیعدالتی و استثمار در آن حکمفرماست. بر اساس این دو دیدگاه خشونت ساختاری در روابط بین واحدهای نظام بین الملل حاکم است و این وضعیت خشونتی است که از ماهیت سلطه گونه روابط میان واحدها ( سلطه و زیردستی ) ناشی میشود ودر دل خود نوعی از استعمار، استضعاف واستثمار را جای داده است. |
این وجه از خشونت ساختاری بیشتر جنبه اقتصادی دارد. دراین رابطه عده معدودی از کشورها (شمال) به استثمار و استضعاف عده کثیری از کشورها میپردازند. این روند هنوز هم از ویژگیهای برجسته نظام بینالملل است.در هرحال، انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی باتوجه به چنین شرایط محیطی حادث شد. یکی از اهداف مهم انقلاب اسلامی این بودکه این محیطها را که از خشونت ساختاری رنج میبرد، متحول سازد.
به عبارت دیگر هدف انقلاب اسلامی معطوف به تغییر بود و این تغییر را هم از طریق تحول و دگرگونی در افکار و اذهان جستوجو میکرد. هیچگاه و هیچیک از حاملان اصلی اندیشه انقلاب اسلامی درصدد اصلاح و دگرگونی آن خشونت ساختاری از طریق قوه قهریه و تسخیر سرزمینها نبودند. همه و در همه جا خواهان متحول کردن افکار (فراهم ساختن شرایط ذهنی ) از طریق افزایش آگاهیها بودند.
این رویکرد فرهنگی بود که تحسین بسیاری از انتقادیون به وضع موجود جهانی از جمله نظریه پرداز مشهور پست مدرن فرانسوی میشل فوکو را برانگیخت. تمامی نظریه-پردازان انتقادی همانند رهبری انقلاب اسلامی بر رویکرد فرهنگی برای تحول در شرایط ناعادلانه موجود و برقراری نظم عادلانه تاکید ورزیده اند.با حرکت انقلابی امام خمینی خشونت ساختاری در نظام بینالملل دچار لرزشهای اساسی بهویژه در زیر سیستمهای منطقهای شد اما نظام بینالملل دوقطبی موفق شد برای یک دهه ساختارهای لرزان خود را حفظ کند اما این ساختارها درنهایت محکوم به فروپاشی بود.
با فروپاشی اتحاد شوروی، نظم دوقطبی پایان یافت اما خشونت ساختاری به شکل دیگری ادامه یافت. جهان اکنون به دوقطب سلطه و زیردستی تقسیم شده است. زیردستان برآن هستند تا به اشکال مختلف و به شیوههای متفاوت با قطب سلطه مقابله کنند و بساط قسط و عدل را برپا نمایند. در این میان امام ضمن اولویت بخشی به ملتها، به عنوان بازیگران اصلی در عرصه روابط بین الملل، تقسیم بندی سه گانه ایی مطرح می کنند: 1- ملت به معنای اسلامی یا همان امت اسلامی، 2- ملت به معنای غربی، 3- ملت به صورت کلی، بدون قید اسلامی وغربی که شامل تمام بشریت می شود.
هریک از موارد سه گانه، در شرایط مختلف مورد خطاب از سوی امام خمینی واقع شده اند و آسیب های مختلفی را برای انها بیان کرده اند.( ستوده آرانی ، دانشیار، 1388، صص 18-19)بررسی ماهیت انقلاب اسلامی ایران و دیدگاه های امام خمینی در باب روابط بین الملل نشان میدهد که انقلاب ایران در زمره نظریههای انتقادی قرار میگیرد.
اگرچه انقلاب ایران در چارچوب ارائه نظریه روابط بینالملل ظاهر نشد، امّا مؤلفههای فکری و نظری مطرح شده در انقلاب نشان میدهد که مهمترین ویژگی انقلاب ایران ایجاد تغییر و دگرگونی در نظم بینالمللی است و از این جهت که با رهیافت انتقادی و با نگاه بیرونی در پی طرح مباحث نظری و ارائه ادبیات جدیدی در روابط بینالملل بود، افق نوینی را در مطالعات نظری و نظریهپردازی در روابط بینالملل مطرح کرد. در مجموع دیدگاه های امام خمینی به عنوان اصلی ترین ایدئولوگ انقلاب اسلامی ایران پیرامون دستیابی به عدالت جهانی از سه منظر با نظریات انتقادی روابط بین الملل در همین باب مشابهت دارد.
منابع:
الف) فارسی
1. امام خمینی(بی تا)، ولایت فقیه، تهران: انتشارات کاوه.
2. صحیفه امام(زمستان 1379)، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد5، چاپ سوم.
3. صحیفه امام(زمستان1379)، تهران: موسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی، جلد12، چاپ سوم.
4. اشلی، ریچارد(1386)، «فقر نوواقعگرایی»، مندرج در مفاهیم اساسی در روابط بین الملل: نوواقعگرایی، نظریه انتقادی و مکتب برسازی، ویراست توسط اندرو لینکلیتر، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه.
5. ستوده آرانی، محمد و دانشیار، علیرضا،( 1388)، آسیب شناسی روابط بین الملل از دیدگاه امام خمینی( ره)، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی ، سال ششم، ش 19، زمستان.
6. سلیمی، حسین(1380)؛ نظریه انتقادی، پست مدرنیسم، نظریه های مجازی در روابط بین الملل، تهران:گام نو.
7. جمشیدی، محمد حسین و درودی، مسعود،( 1389) مفهوم و شاخصه های عدالت سیاسی در گفتمان سیاسی امام خمینی، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی،سال هفتم،ش 22، پاییز.
8. دهقانی فیروز آبادی، سید جلال،( 1389)، تاثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریه های روابط بین الملل، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال هفتم، ش 20، بهار.
9. صالحی، زهرا (1388)، «مناسبات عدالت و صلح جهانی از دیدگاه امام خمینی»، ماهنامه معرفت، شهریور1388، ش142،صص 117-131
10. طاهایی، سیدجواد(1388)، «امام خمینی و مبانی سیاست خارجی ج.ا.ا»، فصلنامه بین المللی روابط خارجی، بهار1388، ش1،صص 111-77
11. عبداله خانی،علی(1383)، نظریه های امنیت: مقدمه ای بر طرح ریزی دکترین امنیت ملی(1)، جلد1، تهران: انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران.
12. قوام، عبدالعلی(1384)، روابط بین الملل: نظریه ها و رویکردها، تهران: انتشارات سمت.
13. کاکس، رابرت(1371)، «چند سوگرایی و نظم جهانی»، ترجمه سیروس سعیدی، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال هفتم، شماره سوم و چهارم، (آذر و دی)، صص42 تا 51.
14. گیل، استفن،( 1385)، جهانی شدن، تمدن بازار نگر ونولیبرالیسم انضباط آفرین، در مفاهیم اساسی در روابط بین الملل: مارکسیسم، اندرولینکلیتر، تهران: دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی وزارت خارجه.
15. محمدی، منوچهر(ب)(1387)، «برخورد تمدنها یا برخورد با نظام سلطه»، فصلنامه حکومت اسلامی، تابستان1387،صص 62-37
16. مشیرزاده، حمیرا(الف)(1384)، تحول در نظریه های روابط بین الملل، تهران: انتشارات سمت.
17. مشیرزاده، حمیرا(ب)(1384)، «بازبینی نظریه انتقادی در روابط بین الملل»، فصلنامه سیاست، بهار1384، ش65
ب) انگلیسی
1- Gill,s(1993),"Epistemology, Ontology and Italian school" in Gill,ed.
2- Jacson,R and Sorensen,J(1997), Introduction to International Relations, New York and Oxford: Oxford University Press.
3- Rupert, M(1993), Producing Hegemony: The Politics of Mass Production and American Global Power, Cambridg University Press.
4- Stean,J and Pettiford,L(2001), International Relations: Perspectives and Themes, London: Longman.
5- Griffiths, Martin (1999). Fifty key Thinkers in International Relations, New York, Rutledge
ج) اینترنتی
1- احمدیان، فاطمه(1388)، «نظریه انتقادی یا مکتب فرانکفورت در روابط بین الملل»، مندرج در :
http://www.political.ir/post-362.aspx
2- پایگاه بررسی استراتژیک(1389)، « مبانی نگرش امام خمینی(ره) به سیاست خارجی و نظام بین الملل»، مندرج در:
http://strategicreview.org/?p=16394
3- محمدی، منوچهر(1388)، «امام خمینی با انقلاب خود سیر تحولات نظام بین الملل را به چالش کشید»، مندرج در:
http://www.ghatreh.com/news/5489177.html
4-ستوده ارانی، محمد(1387)، «امام خمینی و نظریه پردازی در روابط بین الملل»، مندرج در:
http://noorportal.net/90/124/130/12366.aspx
منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی