0

لطیفه های پزشکی

 
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

لطیفه های پزشکی

دکتر اول : امروز یکی از بیمارهام می گفت که ، پدر پدر پدر پدربزرگ خودش رو دیده!!
دکتر دوم : از دو حال خارج نیست ، یا دروغ میگه ، یا سایکوز حاد داره!
دکتر اول : نه ، فقط لکنت زبون داره    !!!

 


بیمار: دکتر جون دستم به دامنت ، دیگه تحمل این درد رو ندارم ، بکش منو ، راحت بشم.
دکتر : آقا جان من خودم کارمو بلدم ، شما لازم نیست یادآوری کنی !؟

 


بیمار: واقعا عجيبه آقای دکتر! از وقتی شروع کردم به صحبت با شما و دردها و مشکلاتمو براتون گفتم، سردردم کلا از بين رفته.
دکتر: از بين نرفته خانم ، به من منتقل شده .

 


دکتر بعد از معاینه و دیدن آزمایشات بیمار میگه: پدر جان ، شما بیماری قلبی دارین . داروهایی رو که براتون نوشتم مصرف کنید . سعی کنید استراحت داشته باشید . به خصوص از پله بالا و پایین نرید . سه ماه دیگه هم بیاید من ببینمتون .
سه ماه بعد که بیمار میره پیش دکتر .دکتر دوباره آزمایشش میکنه و میگه: تبریک میگم ، وضع قلبتون خیلی بهتره .
طرف میگه: یعنی حالا میتونم از پله بالا و پایین برم.
دکتره میگه: البته .
طرف می پره هوا و میگه: خدا خیرتون بده آقای دکتر، پدرم در اومد از بسکه توی این سه ماه از ناودون رفتم بالا و از پنجره پریدم پایین!!

 


طرف رفت داروخانه گفت: آقا یک شیشه داروی تقویت مو بدید.
داروخانه چی پرسید بزرگ یا کوچیک؟
طرف جواب داد : نه کوچیکشو بدید، من اصلا از موی بلند خوشم نمیآ

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

سه شنبه 27 تیر 1391  2:50 PM
تشکرات از این پست
sajad123 rashon lilian62
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های پزشکی

روانپزشک : تاریخ تولدت رو یادت می یاد ؟
بیمار : بله ، چهاردهم آبان .
روانپزشک : چهاردهم آبان چه سالی ؟
بیمار : هر سال

 

 


 

 

روانپزشک : شما زن دارید ؟

بیمار : معلومه که دارم ، اگه نداشتم که دیوونه نمی شدم .

 


 

بیمار اول : آقا دیگه کلافه شدم ، شبها از صدای خر و پف خودم خوابم نمی بره .

بیمار دوم : خوب شبها ، برو توي يك اتاق ديگه بخواب

 


 

 

روانپزشک : می تونم اسمت رو بپرسم ؟

بیمار : -----------

روانپزشک : نمی خوای اسمت رو به من بگی ؟

بیمار : -----------

روانپزشک : چرا اینجوری به من نگاه می کنی ؟

بیمار : -----------

روانپزشک : یعنی می خوای بگی که کری ؟


بیمار : نه اون احمد داداشمه که کره ، من لالم .

 

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

چهارشنبه 4 مرداد 1391  9:41 AM
تشکرات از این پست
baroonasemoni sajad123 rashon lilian62
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های پزشکی

مشاوره با کودک آینده نگر

مشاور: پسرم، می خوای وقتی بزرگ شدی چه کار کنی ؟

کودک: عروسی

 

مشاور: نه عزیزم، منظورم اینه که میخوای چی بشی ؟

کودک: داماد

 

مشاور: ببین جانم، فکر کردی وقتی بزرگ شدی باید چه کار کنی ؟

کودک: زن بگيرم

 

مشاور: ای بابا، وقتی بزرگ شدی برای پدر و مادرت چه کار میکنی ؟

کودک: عروس ميارم

 

مشاور:  پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟

کودک: تشکیل خانواده

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

چهارشنبه 4 مرداد 1391  9:43 AM
تشکرات از این پست
sajad123 rashon lilian62
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه های پزشکی

طبابت از آن دسته شغل هايي است كه خاطرات تلخ و شيرين زيادي را به همراه دارد. اما شيرين ترين بخش اين خاطره ها مربوط به اظهار نظرهاي فوق تخصصي برخي بيماران يا همراهان آنها در زمينه درمان بيماري است. آنچه مي خوانيد برگ هايي است از دفتر خاطرات يك پزشك عمومي خوش ذوق.

 

یه خانم حدودا ۵۰ سالهف دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود مطب.

به دختره گفتم : مشکلتون چیه ؟

گفت : "دلهره" دارم.

مادرش زد زیر خنده و بعد گفت :

مامان ! دل پیچه ، نه دلهره !

پرسیدم : چیز ناجوری نخوردین؟

مادرش گفت : چرا "چیسپ" خورده و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه : مامان چیسپ نه... چیپس ‌

------------------------------------------------------

به دختره گفتم : مشکلتون چیه ؟

با یه صدای گرفته گفت : هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمیره...

------------------------------------------------------

به دختری که با استفراغ اومده بود گفتم : اسهال هم دارین ؟

گفت : حالتشو دارم اما نمیاد ‌

------------------------------------------------------

به آقائی که با سردرد اومده بود گفتم : قبلا هم سابقه داشتین ؟

گفت : مثلا چه سابقه ای ؟

بعد گفتم: توی خونه داروئی نخوردین ؟

گفت : مثلا چه داروئی ؟

نسخه شو که نوشتم گفتم : دیگه هیچ ناراحتی نداشتین ؟

گفت : مثلا چه ناراحتی ؟

------------------------------------------------------

به خانمه گفتم : اشتهاتون خوبه ؟

گفت : هروقت بتونم غذا بخورم میتونم بخورم...

------------------------------------------------------

پیرمرده گفت : همه بدنم درد میکنه غیر از آرنج دست چپم.

گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمیکنه ؟

گفت : نه آرنج دست چپم "خیلی" درد میکنه

------------------------------------------------------

خانمه اومد و گفت : برام یه آزمایش بنویس.

گفتم : چه آزمایشی ؟

گفت : نمیدونم !

چندوقت بود که هر دو دستم درد میکرد. چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد حالا میخوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم دردش می افته ؟

------------------------------------------------------

به خانمه گفتم : باید یه آزمایش بدین.

گفت : نمیدم !

گفتم : چرا ؟

گفت : میترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم

------------------------------------------------------

برای آبسه دندون برای مریض کپسول نوشتم بعد گفت :

چند روزه گلوم هم درد میکنه.

گفتم : خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر میشه.

گفت : اون کپسولو که برای دندونم نوشتین چکار به گلو داره ؟

------------------------------------------------------

خانمه میگفت : توی آزمایشگاه درمونگاه آزمایش دادم گفتند عفونت داری اما بیرون آزمایش دادم گفتند سالمه !

آزمایشهاشو نگاه کردم دیدم توی درمونگاه آزمایش ادرار داده و بیرون آزمایش خون

------------------------------------------------------

خانمه میگفت : فکر کنم باز گلوی بچه ام چرک کرده.

گفتم : از کجا فهمیدین ؟

گفت : آخه از دیروز داره دهنش بوی کپسول میده

------------------------------------------------------

خانمه میگفت : بچه ام چند روزه یبوست داره براش شیاف هم گذاشتم خوب نشد.

گفتم: چه شیافی براش گذاشتین ؟

گفت : استامینوفن

------------------------------------------------------

یه پسر جوون با فشار خون پائین اومده بود.

گفتم : میتونین بمونین سرم بزنین ؟

گفت : نه.

گفتم : آمپول میزنین ؟

گفت : نه.

خانم جوونی که باهاش بود گفت : آقای دکتر لطفا یه شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) براش بنویسین

گفتم : چرا ؟

گفت : آخه میگن چیزهای شیرین فشار خونو بالا میبرن

------------------------------------------------------

روز شنبه این هفته یه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند.

گفتم : چند روزه که مریضه ؟

پدره گفت : دو روزه !!

مادرش گفت : نه سه روزه...

پدره با عصبانیت به همسرش گفت :آخه جمعه که تعطیله !!

------------------------------------------------------

به خانمه گفتم : کجای سرتون درد میکنه ؟

دستشو گذاشت روی سرش و گفت :

همین جا درست توی لگن سرم...

------------------------------------------------------

مرده با کمردرد اومده بود، وقتی میخواستم نسخه بنویسم

گفت : آقای دکتر ! بی زحمت هرچی میخواین بنویسین فقط پماد ننویسین !

گفتم : چرا ؟

گفت : آخه همه خونواده مون رفته اند مسافرت هیچکسی نیست که برام پماد بماله

------------------------------------------------------

مریضهای درمانگاه تمام شدن و از مطب میام بیرون یه هوائی بخورم.

مسئول پذیرش که اهل همونجاست داره با یکی از اهالی روستا صحبت میکنه و ازش میپرسه :

داروهائی که دکتر دومی براتون نوشت با دکتر اولی فرق داشت ؟

روستائی محترم میگه : خوب معلومه٬ مگه کود حیوونهای مختلف با هم فرق نمیکنه ؟

خوب داروهای دکترها هم با هم فرق میکنه

 

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

پنج شنبه 9 آذر 1391  7:43 AM
تشکرات از این پست
lilian62
دسترسی سریع به انجمن ها