0

انتظار موعود در دین مسیحیت

 
anwarsabahi
anwarsabahi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 261
محل سکونت : خوزستان

انتظار موعود در دین مسیحیت

 

هنگامی که به مطالعه موضوعی در مسیحیت می پردازید و یا حقیقتی را در زندگی یک مسیحی بررسی می کنید، تحقیق در این باره که این موضوع چه جایگاهی در کتاب مقدس دارد و یا به چه کیفیتی از آن سخن گفته شده، برای درک بهتر و کشف موقعیت و زوایای آن موضوع درکل تفکر مسیحی مفید خواهد بود. مسیحیت در این ویژگی خود در میان همه ادیان دیگر، بر محور شخصیت ممتاز بنیان گذار آن استوار است و تنها دینی به شمار می رود که براساس انتظار تاریخی یک ملت و آموزه مؤکد یک دین و اشتیاق دم افزون پیروان آن برای ظهور منجی شکل گرفته است. به همین دلیل، می توان حدس زد انتظار و موعود باوری تا چه میزان می تواند موضوعی باشد که کتاب مقدس به آن توجه کرده است. این نوشته، می کوشد تا چهره های انتظار و باور موعود را در عهد جدید به تصویر کشد که امید است مقدمه ای برای مطالعات بیشتر پژوهش گران در این عرصه باشد.

 یهوید ـ مسیحی

نخستین تصویر نمایان از انتظار در عهد جدید، تصویر به سر آمدن انتظار دیرپای ملت یهود است که با معرفی عیسی به نام « ماشیح » و موعود بنی اسرائیل، به پایان رسید. مسیحیت در یک بستر کاملاً یهودی و براساس باورهای دینی یهودیان شکل گرفت و به همین دلیل نهضت عیسی را می توان نحله ای از یهودیت دانست. مسیحیان تا سالیانی پس از پایان زندگی زمینی عیسی، خود را یهودی می دانستند و تمام رسوم و آداب شریعت یهود را رعایت می کردند و همه روزه به معبد می رفتند و آیین موسوی را، مانند دیگر یهودیان به جا می آوردند. اگر کسی به دین ایشان درمی آمد و ختنه شده نبود، او را الزام می کردند که عمل ختان، نخستین و مهم ترین نماد پذیرش یهودیت را انجام دهد. اعتقاد آنان به ماشیح موعود بودن عیسی، چنان که در کتابهای انبیاء بنی اسرائیل به ظهور او بشارت داده شده ، آنان را از دیگر یهودیان جدا می کند. باور مسیحیان اولیه که خود را یهودی الاصل می دانستند ؛ از تاریخ یهودیت سرچشمه می گرفت. عیسی و حواریون او نیز یهودی بودند. آنان داستان های کتاب مقدس در خصوص ابراهیم، اسحاق و یعقوب راکاملاً می دانستند و به آنها ایمان داشتند. آنان مطلع بودند که پیامبران بنی اسرائیل، به صورت دم افزونی با تأکیدات بسیار این تشنگی را در ملت یهود پدید آورده اند که فرزندی از نسل داوود، دوران طلایی و شکوه سلطنت پدرش را دوباره برای یهودیان به ارمغان خواهد آورد، به همین دلیل، وقتی عیسی مسیح را یافتند از روستا زادگی اش چشم پوشیدند، و به او کسوت شهریاری دادند و همان موعود خواندند. به همین دلیل این انتظار کاملاً یهودی است که در شخصی به نام عیسی توسط جماعتی از یهودیان که بعدها پایه گذار مسیحیت شدند ساکن شد. آموزه موعودباوری در میان یهودیان فراز و فرودهای بسیاری داشته ومصادیق بسیاری به خود دیده، اما عیسی مصداق متمایزی بوده که با جذبه بسیارش، گروه بسیاری را از طبقه پایین جامعه به سوی خود جذب کرده و با ماشیح بودنش، در ذهن همه ریشه دوانده و این ریشه ها چنان سترگ شده اند که آیین جدیدی سربرآورده اند و عالم گیر شده است .

 در خصوص این تصویر از انتظار، درکتاب مقدس نکاتی بایسته گفتن است :
یکم. مسیحا دانستن عیسی، مطلبی نبود که یهودیان، صاحبان اصلی اندیشه موعودگرایی، به آسانی به آن تن بدهند و بپذیرند موعودی که اشعیای نبی در فضای یأس آلود آن روزگار آمدنش را به بنی اسرائیل بشارت داده اوست . به همین دلیل عیسی و شخصیت او برای همیشه نزد یهودی ها سوژه مانده است ؛ یعنی این که اومرتد است یا ماشیح؟ کسوت شهریاری برای عیسی با آزارها و سختی هایی همراه بود که کاهنانی یهود در برابر این ادعا بر عیسی و پیروانش روا داشتند. تنها جرم عیسی هنگامی که در اورشلیم محاکمه می شد، ادعای او بود که می گفت « پسر انسان » یعنی همان ماشیح است. یهودیان منکر، سخت بود که باور کنند انسانی روستایی زاد و فقیر که به زبان ماهی گیران سخن می گوید و چون کشاورزان زندگی می کند و همواره با مثل سخن می گوید و از هم صحبتی با مانند خود دریغ نمی ورزد، همان شاهزاده وشهریاری باشد که اشعیا وعده کرده بود ؛ کسی که مجد و عظمت سلطنت داوود را دوباره به یهودیان باز خواهد گرداند. به همین دلیل، او را انکار و پیروان وخود اورا به سختی آزار و اذیت می کردند.

دوم. در برابر انکار یهودیان از تلاش چشم گیر پیروان عیسی هم نمی توان گذشت که علی رغم تحمل سختی شکنجه های بسیار با جدیت تمام، تبلیغ می کردند که مرشدشان همان موعود مورد نظر اشعیاست. این تلاش به اندازه ای بود که برخی استدلال کرده اند ؛ « اناجیل بدان دلیل نوشته شده اند تا ثابت کنند عیسی همان موعود بنی اسرائیل است. » در ابتدای عهد جدید آمده است : « کتاب نسب نامه عیسی مسیح بن داوود.» تلاش متی برای آن که عیسی را پسر داوود خواند، از آن روی می نمود که پیش تر ارمیا وعده آمدن شهریاری را از جنس بشر و نهالی را از خاندان داوود، داده بود. داستان تولد عیسی از زنی باکره در باب هفتم، آیه چهاردهم از اشعیا آمده است که البته اشعیا تصریح می کند این همه واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد. متی، ورود عیسی را به اورشلیم این گونه به تصویر می کشد که او برالاغی سوار بوده که کره الاغش هم در پی می آمده است. بیشتر منتقدان، این داستان را ساختگی و البته فرعی وخارج ازموضوع می دانند و استناد بدان را از آن روی می دانند تا عیسی را بر الفاظ پیش گویانه زکریا منطبق سازد.
سوم. آیا عیسی به آن چه حواریونش درباره او ادعا می کردند، اعتقاد داشت؟ آیا او نیز خود را ماشیح بنی اسرائیل می دانست؟ واقعیت آن است که عیسی آشکارا خود را مسیحا وموعود بنی اسرائیل نمی دانست.

 با این همه، آمده است که او گاه در جمع شاگردانش اعلام کرده که مسیح بنی اسرائیل خود اوست. آورده اند هنگامی که عیسی به نواحی قیصریه فیلیس رفت، از شاگردان خود پرسید : « مردم مرا که پسر انسانم چه شخصی می گویند؟ گفتند : بعضی یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی ارمیا یکی از انبیا، ایشان را گفت شما مرا که می دانید؟ شمعون پطرس در جواب او گفت : تویی پسر خدای زنده. عیسی در جواب وی گفت : خوشا به حال تو ای شمعون بن یونا، زیرا جسم وخون این را بر تو کشف نکرده بلکه پدر من که در آسمان است. » پس از این ادعا « شاگردان خود را قدغن فرمود که به هیچ کس نگویند که او مسیح است. » اما آنان این نصیحت عیسی را گردن ننهاده و به تبلیغ مسیحا بودنش پرداختند ودر نهایت مورد آزار و اذیت هم کیشان خود قرار گرفتند. عیسی درکنار این صداقت گاه خود را به القابی از اوصاف مسیحای بنی اسرائیل خوانده بود که این می تواند دلیل مسیحا دانستن خودش باشد. از القابی که عیسی خود را به آن خوانده است، می توان به لقب « پسر انسان » اشاره کرد. از بحث انگیزترین مباحث الهیانی عهد جدید « پسرانسان »، آشکارترین ادعای عیسی است که الاهیدانان نتوانسته اند، بر مفهوم آن اتفاق نمایند. این کلمه یکصد و هفت بار در عهد عتیق و بیشتر به معنای انسان به کار رفته است. این عبارت در حقیقت از کنایه های زبان عبری است و معمولاً مترادف با بشر یا انسان به کار می رود. مردم نیز به هنگام معرفی کردن، خود را پسر انسان می خوانند.

در حقیقت کاربرد این واژه، مانند کلمه « این جانب » و یا « بنده » در ادبیات فارسی است. این کلمه در پاره ای از متون مقدس عبری و سرودهای مذهبی به معنای مسیحا و موعود بنی اسرائیل دلالت دارد. در کتاب دانیال این معنا به خوبی قابل درک است : « در رؤیای شب نگریستم و اینک مثل پسر انسان با ابرهای آسمان آمده و نزد قدیم الادیان (خداوند) رسید و او را به حضور وی آوردند. و سلطنت و جلال و ملکوت او زایل نخواهد شد.» کلمه فرزند انسان 83 بار در انجیل ها آورده شده است که 69 بار آن در انجیل های همدید (متی سی بار، مرقس چهارده بار و لوقا 25 بار) و نیز ده بار در انجیل یوحنا است. این 83 بار جز در مواردی اندک، در باقی موارد از قول خود عیسی نقل شده است. معنای این واژه در عهد جدید و قدیم، همان « مدری » یا « انسانی » است. با این حال گروهی می پندارند که عیسی، از کاربرد این واژه، پیام های مشخص مذهبی را اراده می کرده است و مقصودش این همانی خود با چهره مسیح گونه ای است که در دانیال وعده داده شده بود. او درباره خود می گوید : « چنان که پسر انسان نیامد تا مخدوم شود، بلکه تا خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا کند. »

چهارم. آیا عیسی با موعظه هایش، موافق این ادعا بود؟ یهودیان هنوز در انتظار آغاز عصر مسیحایی اند، چون ادعای مسیحیان، به موعود بودن عیسی را قبول ندارند. به باور یهودیان بسیاری از وعده های مسیحایی در عیسی تحقق نیافت. برای مثال آن چه اشعیا در توصیف زمان آمدن ماشیح می گوید : « گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله، شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند.» با آمدن عیسی تحقق نیافتند. او را برصلیب گذاشتند، بی آن که اتفاقی بیافتد. یهودی ها پس از مرگ وی به قدرت سیاسی نرسیدند و در کل او نتوانسته بود، انتظارات یهودیان از مسیحا را برآورده کند. به رغم تلاش حواریون در انطباق ویژگی های ماشیح بر عیسی، بسیاری از مشخصه های مسیح را نمی توان در عیسی یافت ؛ ویژگی هایی که یهودیان با برشمردن آنها در سروده هایشان از پذیرش مسیحا بودن عیسی، سرباز می زنند. به گفته اشعیا ماشیح موعود بنی اسرائیل برای اقامه حکومتی می آید که در سایه آن مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد. » ، اما از حواریون عیسی هیچ طرح و ایده سیاسی یا الگویی برای تأسیس حکومت نقل نشده است و در مجموعه گفته هایش بسیار ساده و به زبان روستاییان وکشاورزان سخن می گوید. کلمات او سرشار از سلاست و عمیقاً قابل فهم است. او مهم ترین آموزه های خود را که بیشتر اخلاقی و تربیتی هستند، با زبان تمثیلی رای مردم که مخاطب او به شمار می روند، بیان می کند. او هیچ ادعایی برای فرمان روایی ندارد و برای تشکیل حکومت تلاشی نمی کند، و براین باور است که در نقش و مقام بنده بلاکش خدا باید تاوان گناهان آدمی گردد و با رنجی که می کشد، بار گناه را از دوش مؤمنان بردارد. انجیل های چهارگانه نیز فرضیه نجات بخشی عیسی را بر پایه تشکیل حکومت یا تز سیاسی ـ اجتماعی بنا نکرده اند بلکه تنها نقش او را تحمل درد و رنج می دانند. پاره ای از شاگردان او گرایش های سیاسی داشته اند و به نوعی ضد روحی بوده اند که بعدها به فدائیان معروف شده اند، ولی او این مشی سیاسی را تأیید نمی کرد.

جمعه 26 خرداد 1391  2:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها