زندگي پس از طلاق
همواره در بحث هاي مرتبط با طلاق به علل و عوامل آن پرداخته شده است، صد البته اين موضوع اهميت بسياري دارد اما آن چه در اين ميان از آن غفلت شده توجه به وضعيت افرادي است که واقعه طلاق و شکست در زندگي مشترک را تجربه کرده اند. بدون شک توجه به اين دسته از افراد با توجه به پايين آمدن سن طلاق بسيار حياتي است. زيرا افرادي که پس از گذراندن يک تجربه تلخ به زندگي مجردي بر مي گردند دچار آسيب هاي روحي و رواني زيادي مي شوند که گاه تا پايان عمر با آن هاست.
به اذعان کارشناسان هرچند بايد با ريشه يابي و کشف علل و عوامل طلاق از آمار آن کاست، اما به صفر رساندن آمار طلاق نه مطلوب و نه ممکن است
.
بنابراين نبايد نسبت به تجربه تلخ طلاق در زندگي جوانان بي توجه بود و از آسيب هاي آن به سادگي گذشت، به منظور بررسي تبعات روحي و رواني طلاق با يکي از کارشناسان انستيتو روان پزشکي تهران گفت و گو کرديم
.
«
دکتر محمد کاظم وحيد» روان پزشک زندگي پس از طلاق را چنين توصيف مي کند
:
آن چه پس از طلاق قطعي است اين است که چه طلاق به دلايل درستي صورت گرفته باشد و يا نه عوارض خود را خواهد داشت. يکي از اين عوارض اين است که طلاق به هر صورتي که اتفاق بيفتد يک بحران است. فرد جدا شده آسيب هايي را که افراد در بحران مي بينند تجربه خواهد کرد
.
طلاق در واقع نوعي از دست دادن است و افراد بايد دوره هاي سوگواري را سپري کنند. نکته اين جاست که اين امر حتي در مورد زوج هايي که با توافق يکديگر از هم جدا شده اند، صادق است. در دوره سوگواري در مرحله اول فرد شوکه مي شود و اين امر بلافاصله پس از طلاق رخ مي دهد. سپس زوج در مرحله دوم درباره طلاق مي انديشند و به گذشته و آينده فکر مي کنند و به مرور خاطرات مي پردازند. ممکن است خود يا طرف مقابل را به خاطر طلاق سرزنش کنند. احساس ناتواني و احساسات بد نسبت به فرد و ديگران دارند و گاه تا مدتي در فکر و خيال به سر مي برند. خاطرات خوب و بد گذشته را مرور مي کنند و با آن کلنجار مي روند. در چنين شرايطي ممکن است به حرف ها و گفته ها و رفتارهاي کم اهميت ديگران حساس شوند که خشم و عصبانيت ره آورد اين احساس خواهد بود
.
اين دوره، دوره بسيار دشواري براي افراد جدا شده است. ممکن است گاه دچار افسردگي شوند، گاه احساس پشيماني، تنهايي و درماندگي کنند و اين در حالي است که بسياري از افراد به سلامت از اين دوره عبور نمي کنند و به دليل نداشتن حمايت خانواده به افسردگي مزمن دچار مي شوند. لذا حمايت خانواده از فرد بسيار ضروري است. در اين دوره آسيب هاي زيادي وجود دارد که سلامت روحي و رواني فرد را تهديد مي کند. ممکن است تصميم هاي غلطي درباره ازدواج مجدد بگيرد يا تصميم به زندگي مجدد با همسر سابق بگيرد يا ممکن است به روابط ديگري کشيده شود. در مرحله سوم که بازسازي شخصيت است و فرد پس از گذراندن دوره دوم به آن مي رسد، او تلاش مي کند خود را پيدا کند و زندگي جديدي را بر اساس عقل و منطق بسازد
.
دکتر وحيد مي افزايد: احساس تنهايي و دلتنگي در ميان افراد جدا شده بسيار بارز است. احساس شکست در همه آن ها به طور قطع مشترک است اين که نتوانسته اند زندگي مشترک خود را حفظ کنند و اگر نتوانند با آن کنار بيايند به افسردگي مزمن دچار خواهند شد. خشم و عصبانيت ناشي از طلاق نيز مي تواند تبعات زيادي براي فرد داشته باشد به ويژه اگر طلاق ناخواسته باشد يا فرد طلاق پر دردسري را تجربه کرده باشد. عصبانيت لجام گسيخته در اين افراد مي تواند به پرخاشگري و ناسازگاري بينجامد و در نهايت به طرد او از خانواده و اجتماع منجر شود
.
دکتر وحيد درباره مشکلات زنان مطلقه و زندگي پس از طلاق آنان توضيح مي دهد: نگاه جامعه به زنان مطلقه مناسب نيست و به همين دليل اين زنان در معرض آسيب هاي مختلفي قرار مي گيرند و اغلب دچار تنش، اضطراب و استرس مي شوند. به طور کلي خشم فروخورده که به صورت مناسب بروز پيدا نکند به فرد ضربه مي زند براي همين است که بسياري از زنان مطلقه که تحت فشارهاي شديد قرار داشته اند ناخواسته و ناخودآگاه خود را رها مي کنند و در معرض انواع آسيب ها قرار مي گيرند، از سوي ديگر اکثر زنان مطلقه موقعيت اجتماعي خود را متزلزل مي بينند و ارتباطات اجتماعي آن ها به شدت مخدوش مي شود. در مواردي ممکن است فرد مطلقه با خانواده خود دچار تعارض شود وخانواده قصد داشته باشد به کنترل گري و هدايت وي ادامه دهد که با مقاومت او رو به رو مي شود
.
دکتر وحيد با اشاره به تبعات رواني ناشي از طلاق در زوج هاي جداشده ادامه مي دهد: طبيعي است که پس از واقعه تلخ طلاق هر يک از زوج ها با کوله باري از خاطرات تلخ و شيرين به منزل پدري و يا زندگي مستقل و مجردي خود بر مي گردند و احساس شکست در آن ها ممکن است به کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس منجر شود. برگشت دوباره به زندگي در افراد جدا شده حداقل چندماهي طول مي کشد زيرا بار رواني ناشي از طلاق هر قدر هم طبق ميل آن ها صورت گرفته باشد، مي تواند تا مدتي از فعاليت اجتماعي آن ها بکاهد. لازم است خانواده ها بدانند که در دوره سوگواري تا چه حد بايد نيازهاي روحي و رواني فرد را پوشش دهند و از او حمايت کنند. فرد جداشده پس از احساس شکست ممکن است احساس گناه کند و خود را سرزنش کند و به همين دليل در شرايط نامساعد روحي دست به کارهاي خطرناکي بزندالبته انواع طلاق تبعات رواني متفاوتي براي فرد در پي خواهد داشت اما واقعيت اين است که «طلاق خوب» نداريم و حتي در موارد طلاق توافقي هم افراد مدتي تا بازگشت به زندگي عادي فاصله دارند. در مقابل زوج هايي که پس از يک دوره طولاني طلاق عاطفي و تحمل يکديگر سرانجام به طلاق ثبت شده تن مي دهند ممکن است در ابتدا احساس آسودگي و آرامش کنند اما پس از گذشت چند ماهي قطعا به اتفاقي که در زندگي شان رخ داده بيشتر مي انديشند ومسائل را حلاجي مي کنند. اما به هر حال همه ما انسانيم و نسبت به اتفاقات پيرامون خود نگرش هاي متفاوتي داريم. ممکن است فردي پس از طلاق احساس گناه و شکست بيشتري کند و به افسردگي دچار شود. شناسايي اين احساس در فرد و رو به رو شدن آگاهانه فرد با احساساتي که پس از طلاق به سراغ او مي آيد مي تواند بسيار کمک کننده باشد. خانواده نيز مي توانند با راهکارهايي به فرد کمک کنند تا طي هفته ها و روزهاي اول جدايي تنها نباشد
.
ميهماني هايي ترتيب دهند تا فرد از انزوا خارج شود و در پي برآورده کردن نيازهاي او باشند نه اين که او را به حال خود رها کنند تا خودش با اين مسئله کنار بيايد
.
دکتر وحيد با اشاره به نقش مهم خانواده در پشت سر گذاشتن واقعه طلاق براي فردي که مجبور به طلاق شده مي گويد: ديد منفي نسبت به طلاق در فرهنگ ما ريشه دارد و اين مثل قديمي که «با لباس سفيد مي روم و با لباس سفيد برمي گردم» از همين جا ناشي مي شود. خانواده ها بايد شرايط و موقعيت جديد فرزندشان را بپذيرند و به او کمک کنند تا زندگي جديدي براساس منطق و عقلانيت بسازد. پس از طلاق بدترين زمان براي نصيحت کردن و سرزنش کردن است و لازم است خانواده ها با توجه به وضعيت روحي و رواني فرزند خود از او حمايت و پشتيباني لازم را داشته باشند و به موقع و در زمان مناسب او را نصيحت کنند. بعضي خانواده ها متاسفانه به فرزند جدا شده خود به چشم يک انسان مقصر، گناهکار، شکست خورده و ناتوان نگاه مي کنند و اين بسيار غلط است و بايد اصلاح شود. خانواده ها بايد بپذيرند که طلاق، يک بحران جدي است و طي فرآيندهاي سوگواري فرد مي تواند به زندگي عادي برگردد. توجه داشته باشيد که احساسات متضاد در اين دوره بسيار طبيعي است اين که فرد جدا شده گاه احساس شکست مطلق يا بالعکس پيروزي مطلق مي کند و دچار غم و اندوه عميق يا شادي بي حد مي شود طبيعي است و تقريبا در اکثر اين افراد ديده مي شود
.
ديگر اين که خانواده و فرد بايد بدانند که تا مدتي پس از طلاق عملکرد خوبي نخواهند داشت. به عبارتي نمي توانند تاثير طلاق را در زندگي ناديده بگيرند بلکه بايد آن را بپذيرند و به زمان اجازه دهند تا همه چيز را رو به راه کند، نمي توان چشم را روي واقعيت طلاق بست و آن را ناديده گرفت انگار که اتفاقي نيفتاده است. فرد جدا شده هم چنين نبايد بيهوده سعي کند مي تواند به تنهايي از پس اين مشکل برآيد زيرا مشکل شخصي اوست. خانواده بايد در اين شرايط در کنار او باشند. شنونده حرف هاي او باشند و به احساسات او احترام بگذارند تا بهتر بتواند از پس مشکل خود برآيد. اين روان پزشک درباره نقش مشاور، تاکيد مي کند: تبعات طلاق قبل از وقوع آن و آمادگي براي پذيرش آن در يک مشاوره براي فرد روشن مي شود و هر چند ممکن است زوج ها تصور کنند تصوير روشني از زندگي پس از طلاق خواهند داشت اما قطعا پس از رو به رو شدن با آن تغيير عقيده مي دهند. مشاوره اجازه مي دهد تا آن ها بهتر افکار، نگراني ها و احساسات خود را درک کنند و با آن کنار بيايند تا بتوانند بحران طلاق را به سلامت پشت سر بگذارند. بي توجهي به هر يک از تبعات طلاق و ناديده گرفتن آن ها مي تواند سلامت روان فرد را تحت تاثير قرار دهد. به هر حال زندگي پس از طلاق با وجود دشواري ها هنوز ادامه دارد به شرط اين که فرد با آگاهي و منطق و عقلانيت بيشتري انتخاب هاي درست را ترجيح دهد. در اين ميان نمي توان از نقش موثر آموزش مهارت هاي زندگي نظير حل مسئله، تصميم گيري و گفت و گو از دوران کودکي چشم پوشي کرد. مسئله اي که با جدي گرفتن آن مي توان از بسياري از تعارضات خانوادگي کاست و صد البته نقش آن ها در بازگرداندن فرد جدا شده به زندگي عادي بارز است. جواني که در زندگي مشترک شکست خورده فارغ از مقصر بودن يا نبودن در رخ دادن اين اتفاق تلخ نياز به همدلي و همراهي خانواده دارد تا بتواند گام هاي بعدي در زندگي را با استواري و اطمينان بردارد. در غير اين صورت ممکن است به علت فشارهاي ناشي از اين شکست تلخ به بيراهه کشيده شود
.