سربند فاطمه / هادی کیانمهر (رتبه دوم جشنواره عطر سنگر) |
|
|
|
در پیله اش کنار غزل ها نشسته بود
هی فال پشت فال ولی راه بسته بود
روی دوباره فال گرفتن نداشت که
حافظ برای این همه تکرار خسته بود
بالش نداشت قوت پرواز و حمله را
کوچکترین پرستوی گردان و دسته بود
گل کرده بود آرزوی خط به سینه اش
حاجی نمی گذاشت که بی نام و رسته بود
خوابید و خواب دید که زهرا به کوچه ها
دست پسر ز دامن مادر گسسته بود
با گریه سر به چادر مادر گذاشت ، گفت
من هم شهید ؟ خنده جواب خجسته بود
بیدار شد و دید به پیشانیش کسی
سربند نام فاطمه سبز بسته بود
خمپاره ای زدند هوا رنگ خون گرفت
خندید و باز پهلوی زهرا شکسته بود