0

ریز بخند

 
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

ریز بخند

یه پیرمرد به نوش میگه برو عقب بعد بدو بیا بپر روی پشت من نوه این کار و میکنه بعد پدر بزرگ بهش میگه خوشت آمد میگه بله ولی ترجیح می دادم روی یه الاغ واقعی بپرم
 
راز ماندگاری در گمنامی است

 
چهارشنبه 31 تیر 1388  4:52 PM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ریز بخند

یه گدا هر روز یه کلاه دستش میگرفت و سر کوچه می نشست یه پیرزن هم توی اون کوچه زندگی میکرد یه روز پیرزن دید گدا به جای یه کلاه دوتا کلاه دستش گرفته ازش پرسید چرا ؟ گفت مخارج بالا رفته شعبه دوم زدم
راز ماندگاری در گمنامی است

 
چهارشنبه 31 تیر 1388  4:54 PM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ریز بخند

 مردی با لباسی نا مرتب و کثیف و شوریده به محفلی وارد شد ادیبی او را دید و گفت به شما دو نصیحت دارم اگر مجردی ازدواج کن متاهلی همسرت را طلاق بده
راز ماندگاری در گمنامی است

 
چهارشنبه 31 تیر 1388  4:56 PM
تشکرات از این پست
sifalaw
sifalaw
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1388 
تعداد پست ها : 1637
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:ریز بخند

مردی برای ساخت مقبره خود معماری آورد و او برایش مقبره ای با شکوه ساخت وقتی تمام شد مرد از معمار پرسید دیگر چیزی کم ندارد ؟ معمار گفت چرا حضور جناب عالی را 
راز ماندگاری در گمنامی است

 
چهارشنبه 31 تیر 1388  5:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها