گفتار ششم: انواع گفت و گو در قرآن كريم
در اينجا لازم است درباره انواع گفت و گو سخن بگوييم . براى اين منظور، لازم است واژههاى قال، قيل، قالوا، يقولون و مانند آن را مورد توجه قرار دهيم
.
آيات بسيار زيادى در قرآن كريم از نوعى مكالمه، گفتمان، جدال، مشافهه، سؤال و پاسخ و يا سؤالهاى در تقدير و پاسخهاى مناسب با آن، حكايت دارد
.
حتى آنجا كه از حوادث گذشته و سرگذشت اقوام خبر مىدهد و يا آيات خدا را برمىشمرد، انگيزههايى براى سؤال است كه گاه پاسخهاى لازم را به دنبال دارد . (68) نمونههايى از اين گفت و گوها را يادآور مىشويم
:
الف) گفت و گوهاى تبليغى
آياتى از قرآن كريم بر مساله تبليغ دين و ابلاغ رسالت اشاره دارد و به دليل اهميت آن، خداوند از پيامبرش مىخواهد كه آن را به مردم برساند و هيچ گونه سهلانگارى و كوتاهى روا ندارد
.
«
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدي القوم الكافرين» (69
)
يعنى: اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنى هيچ پيامى از او را نرساندهاى . و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه مىدارد . خدا گروه كافران را هدايت نمىكند
.
گاه درمواردى كه پيامبر با انكارها و كارشكنيها مواجه مىشد، خود را مبلغ معرفى مىكرد
:
«
ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصح امين» (70
)
يعنى: پيامهاى الهى را به شما مىرسانم و براى شما خير خواهى امينم
.
اهميت تبليغ و ارسال پيامهاى الهى به گونهاى است كه در چندين آيه، اينگونه بيان شده است كه پيامبر هيچ وظيفهاى جز بلاغ و رساندن آشكار تعاليم الهى ندارد
:
«
فهل على الرسل الا البلاغ المبين» (71
)
يعنى: و آيا جز ابلاغ آشكار بر پيامبران وظيفهاى است؟
گفت و گو در صورتى مؤثر مىافتد كه از هر گونه خشونت، تحقير طرف مقابل، تحريك حس لجاجت و مانند آن، خالى باشد . قرآن كريم از پيامبر مىخواهد كه با اندرز نيكو و حالت ارشادى با طرف مقابل به گفت و گو پرداخته و از بهترين روشهاى خطابى استفاده كند
:
«
ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن» (72
)
يعنى: با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن (شيوهاى) كه نيكوتر است، مجادله نماى
.
برخى گفت و گوهاى قرآنى به منظور تعليم مخاطب و در جواب پرسشهايى است كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله صورت گرفته است . از پيامبر گرامى اسلام درباره موضوعات مختلف پرسشهايى شده است، مانند: هلال ماه، (73) قتال و كارزار در ماههاى روح، (82) ذىالقرنين، (83) كوهها، (84) نزول كتاب از آسمان . (85
)
«
يسئلك الناس عن الساعة قل انما علمها عند الله و ما يدريك لعل الساعة تكون قريبا» (86
)
يعنى: مردم از تو درباره رستاخيز مىپرسند; بگو: علم آن فقط نزد خداست . و چه مىدانى؟ شايد رستاخيز نزديك باشد
.
د) گفت و گوهاى فقهى و آموزشى (استفتايى
)
برخى گفت و گوهاى قرآنى، در قالب استفتا يا پرسشهاى فقهى و آموزشى است
.
عدهاى از مردم در امرى دچار ترديد مىشدند . از اين رو، به پيامبر صلى الله عليه و آله مراجعه كرده و مشكل فكرىخويش را حل مىكردند
.
«
و يستفتونك في النساء قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم في الكتاب في يتامى النساء اللاتي لا تؤتونهن ما كتب لهن و ترغبون ان تنكحوهن و المستضعفين من الولدان و ان تقوموا لليتامى بالقسط و ما تفعلوا من خير فان الله كان به عليما» (87
)
يعنى: و درباره زنان، راى تو را مىپرسند . بگو: خدا درباره آنان به شما فتوا مىدهد و نيز درباره آنچه در قرآن بر شما تلاوت مىشود: در مورد زنان يتيمى كه حق مقرر آنان را به ايشان نمىدهيد و تمايل به ازدواج با آنان داريد و درباره كودكان ناتوان و اين كه با يتيمان از روى عدل و درستى رفتار كنيد، پاسخگوى شماست . و هر كار نيكى انجام دهيد، قطعا خدا به آن داناست
.
در موارد ديگرى نيز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسش و استفتا شده است، مانند: كلاله، (88) استفتاى دوستحضرت يوسف عليه السلام درباره هفت گاو، (89) استفتاى پادشاه مصر از سران قوم خويش در باره تعبير خوابى كه ديده بود، (90) استفتاى ملكه سبا با سران قوم خويش درباره نامه حضرت سليمان عليه السلام . (91
)
باتوجه به گفت و گوهاى استفتايى در قرآن كريم معلوم مىشود كه استفتا هميشه به معناى طلب فتوا و پاسخ به پرسشهاى فقهى و آموزشى نيست، بلكه در مواردى خداوند در مقام استفهام انكارى و در رد ديدگاه كافران و منكران، از آنان استفتا يا كسب جواب مىكند
:
«
فاستفتهم ا لربك البنات و لهم البنون» (92
)
پس از مشركان جويا شود: آيا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟
!
«
فاستفتهم ا هم اشد خلقا ام من خلقنا» (93
)
يعنى: پس، از كافران بپرس: آيا ايشاناز نظر آفرينش سختترندياكسانىكه (در آسمانها) خلقكرديم؟
ه) گفت و گوهاى احساسى (تحريكى
)
در پارهاى از آيات، استفاده از حواس، تشويق شده است; مثلا در قرآن، براى عدم تساوى موحد و مشرك در پيشگاه خداوند مىفرمايد
:
«...
قل هل يستوي الاعمى و البصير ام هل تستوي الظلمات و النور ...» (94
)
يعنى: بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ يا تاريكيها و روشنايى برابرند؟
هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام از آزار و اذيت و كارشكنيهاى قوم خويش خسته شد، از عواطف و احساسات آنان استفاده كرد
:
«
و اذ قال موسى لقومه يا قوم لم تؤذونني و قد تعلمون اني رسول الله اليكم ...» (95
)
يعنى: و ياد كن هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! چرا آزار مىدهيد، با اين كه مىدانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟ ... و) گفت و گوهاى اقناعى
«
و لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض و سخر الشمس و القمر ليقولن الله فانى يؤفكون» (96
)
يعنى: هر گاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده، و خورشيد و ماه را مسخر كرده است؟ مىگويند: الله، پس با اين حال چگونه از عبادت خدا منحرف مىشوند؟
«
و لئن سالتهم من نزل من السماء ماء فاحيا به الارض من بعد موتها ليقولن الله» (97
)
يعنى: و اگر از آنها بپرسى: چه كسى از آسمان، آبى نازل كرد و به وسيله آن، زمين را بعد از مردنش احيا نمود؟ مىگويند: خدا
.
مهمترين بخش گفت و گوها، گفت و گوهاى استدلالى است
:
«
قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين» (98
)
يعنى: بگو: اگر راست مىگوييد، دليل خود را بياوريد
.
در اينگونه گفت و گوها خداوند از مخاطبين مىخواهد دليل خويش را اقامه كنند و به طور غيرمستقيم به آنان مىفهماند كه شما راستگو نيستيد . از اين رو، تعبير «ان كنتم صادقين» در قرآن كريم زياد به كار رفته است . (99
)
قرآن كريم در موارد مختلف، براى اثبات ادعاهاى خود به استدلالهاى عقلى روى مىآورد، مانند
:
«
لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا» (100
)
يعنى: اگر در آسمانو زمين، جز اللهخدايان ديگرىبود، فاسد مىشدند (و نظامجهان بههم مىخورد
).
گفتار هفتم: انواع گفت و گو به لحاظ مخاطب الف) گفت و گوى انسان با خود
:
منظور از اين نوع گفت و گو، گفت و گوى درونى يا تعقل، تفكر و تذكر است
.
آياتى از قرآن كريم با «اذكروا» شروع مىشود كه از اين طريق، مخاطبين را به انديشه بيشتر فرا مىخواند . در پايان برخى آيات چنين آمده است: چرا تعقل نمىكنيد، (101) چرا متذكر نمىشويد، (102) چرا فكر نمىكنيد . (103
)
اينگونه آيات نيز، انسان را به گفت و گو با خويشتن دعوت مىكند
.
ب) گفت و گو با خدا: اين نوع گفت و گو نه تنها ممكن است، بلكه به بشر دستور داده شده است كه با خدا سخن بگويد و با او راز و نياز نمايد
.
خداوند نيز اجابت دعوت مىنمايد
.
«
فاذكروني اذكركم» ; (104) يعنى: پس مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم
.
«
و اذا سالك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بي لعلهم يرشدون» (105
)
يعنى: و هر گاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، بگو من نزديكم و دعاى دعا كننده را - به هنگامى كه مرا بخواند - اجابت مىكنم، پس آنان بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند; باشد كه راه يابند
.
ج) گفت و گوى انسانها با يكديگر: در واقع چنانچه دو نوع گفت و گوى اول و دوم بخوبى شكل گرفته باشد، زمينه خوبى را براى گفت و گوى نوع سوم پديد مىآورد . اين به آن معناست كه انسان، چنانچه مساله براى خودش روشن شده و با خداى خويش نيز ارتباط خوبى برقرار كرده باشد، بسادگى مىتواند با ديگر انسانها بر سر موضوعات به گفت و گو پرداخته و به تفاهم برسد . (106
)
بخشى از گفت و گوى انسانها با يكديگر، گفت و گوى انسانها با پيامبران است
.
خداوند، در اين باره دستورات خاصى دارد; براى مثال، ابن عباس، مفسر معروف چنين نقل مىكند
:
مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مشغول سخن گفتن بود و آيات و احكام الهى را بيان مىكرد، گاهى از او مىخواستند به آرامى سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند و سؤالات و خواستههاى خود را نيز مطرح نمايند . براى اين درخواست جمله «راعنا» كه از ماده الرعى به معنى مهلت دادن استبه كار مىبردند
.
ولى يهود همين كلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» كه به معنى كودنى و حماقت است، استعمال مىكردند . در صورت اول مفهومش ايناستكه بهما مهلتبده ولىدر صورتدوميعنى: ما را تحميقكن
!
در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جملهاى كه مسلمانان مىگفتند، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله يا مسلمانان را استهزا كنند . خداوند، براى جلوگيرى از اين سوء استفاده، به مؤمنان دستور داد به جاى جمله راعنا، جمله انظرنا را به كار برند كه همان مفهوم را مىرساند و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست: (107
)
«
يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا و اسمعوا و للكافرين عذاب اليم» (108
)
يعنى: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نگوييد: راعنا و بگوييد: انظرنا و اين توصيه را بشنويد و كافران را عذابى دردناك است
.
گفت و گو و روابط مسالمتآميز با غير مسلمانان، يك فكر اصيل اسلامى است كه آيات متعددى از قرآن كريم، به صورتهاى گوناگون بدان سفارش نموده است . از نظر قرآن كريم، جنگ مذهبى و ستيز به خاطر اختلاف عقيده، كينه توزى و دشمنى سبتبه پيروان اديان ديگر ممنوع است . پيشگرفتن روشهاى اهانتآميز نسبتبه ديگران، يك روش پسنديده دينى به شمار نمىرود . قرآن كريم، گروهى از مسيحيان و يهوديان را ياد مىكند كه راه تمسخر و تكفير يكديگر را در پيش گرفته و با تحقير، اهانت و پايمال نمودن حقوق انسانى يكديگر، همواره آتش جنگ و اختلاف را شعلهور مىسازند
:
«
و قالت اليهود ليست النصارى على شيء و قالت النصارى ليست اليهود على شيء و هم يتلون الكتاب» (109
)
يعنى: يهود گفتند: «نصرانيها بر حق نيستند .» و نصرانيها گفتند: «يهود بر حق نيستند .» حال آن كه اينان، كتاب (آسمانى خويش را) تلاوت مىكنند
.
تاريخ اسلام، گفت و گوهاى فراوان پيامبر خاتم را با مشركان و اهل كتاب و اقوام و قبائل و سران مختلف، بخوبى در حافظهاش سپرده است . گفت و گوهاى دينى و الهى از همان آغاز خلقتبين خداوند و ملائك و آدم ابوالبشر آغاز شده و در قالب پيام رسانى، ابلاغ و بلاغ رسولان و پيامآوران الهى، سنتى هميشگى در طول تاريخ بوده است
.
گفت و گوهاى علمى و عقيدتى امام صادق عليه السلام در مدينه و مكه بويژه در مسجدالحرام با صاحبان افكار و انديشههاى گوناگون همچون ابن مقفع ، ابو شاكر ديصانى و ... و يا گفت و گوهاى عالمانه على بن موسى الرضا عليه السلام با دانشمندان مسيحى و يهودى و انديشوران عصر خويش، نقش مثبت و سازنده در جامعه انسانها داشته است . (110
)
اين مطلب بر كسى پوشيده نيست كه گفت و گو بهتنهايى هدف نيست، بلكه تنها راه و روشى استبراى اهداف بلندتر و والاتر . در پايان، يادآورى اين نكته، ضرورى مىنمايد كه در اين نوشتار تنها به برخى از جنبههاى گفتگو در قرآن، توجه شده است
.