لطیفه
بیمار با نگرانی به دکتر گفت: آقای دکتر خیلی نگرانم چون برای اولین بار است که می خواهم عمل جراحی انجام بدهم. دکتر جوان با خونسردی گفت: این که ترس ندارد من هم برای اولین بار است که می خواهم عمل جراحی انجام بدهم.
اولی:«چرا سرت را توی قفس کرده ای» دومی:«می خواهم خواب از سرم بپرد.»
احمد: «این نامه را چه کسی برایت فرستاده است؟» رضا:«برادرم» احمد:«پس چرا چیزی ننوشته است؟» رضا:« آخر با هم قهر هستیم.»
از مردی پرسیدند:«چه رنگی را دوست داری؟» کمی فکر کرد و گفت:«رنگ کم رنگ»
معلم:«چرا در آخر ماه ، ماه پنهان می شود آیا می دانی کجا می رود؟» شاگرد:«آقا حتماً می رد حقوقش را بگیرد.»
اولی: اگر قلب کسی ایستاد چه کنیم؟ دومی: یک صندلی بگذاریم تا بنشیند.
اولی:« من از بس گوشت گاو خوردم مثل گاو قوی شدم.» دومی:«خیلی عجیب است من 4 سال که ماهی می خورم ولی هنوز شنا کردن یادد نگرفتم!»
مشتری:«آقا صابون دارید؟» فروشنده:«بله» مشتری:«لصفاً دست هایتان را بشویید و بعد 100 گرم پنیر به من بدهید!»
پاسخ به:لطیفه
سلام
این عکس هایی که کنار لطیفه آوردی عالی بود
خيلي لطيفه هاي زيبا وخنده داري بود.ممنونم از اين لطيفه هاي خوب باز هم بگذاريد.
گر نگه دار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد