0

ويژه نامه اولين سالگرد شهادت «عماد مغنيه

 
mohammadataei
mohammadataei
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 25
محل سکونت : مرکزی

ويژه نامه اولين سالگرد شهادت «عماد مغنيه

ويژه نامه اولين سالگرد شهادت «عماد مغنيه»:
هميشه پيش‌بيني‌هاي حاج رضوان درباره‌ي دشمن درست از آب در مي آمد

خبرگزاري فارس:در جنگ 33 روزه‌ي لبنان بي‌نظير بود، هميشه پيش‌بيني‌هاي او درباره‌ي دشمن درست از آب در مي آمد و ما بعد از كسب هر پيروزي به او مي‌گفتيم حاجي باز هم پيش‌بيني كردي، الحق كه علم غيب داري!


با دشمن سرسخت بود و با دوستان مهربان. حاج رضوان گاهي كه جنگ و ستيز با دشمن به طول مي‌كشيد ضعف و درد جسم بي‌رمغ خود را با تكيه به ديوار و اندكي تامل و سكوت از ما پنهان مي‌ساخت. حاج رضوان روح معنويت جنگ 33 روزه‌ي حزب‌الله لبنان بود. هيچ كس نمي‌دانست كه اين نماد عشق، اين نور آفتاب، همان عماد مغنيه بود عمادي كه دشمن سالها بود از خيال او خواب‌هاي آشفته مي‌ديد.
زماني كه اولين موشك‌ها را به سوي حيفا شليك كرديم و قلب تل‌آويو را هدف قرار داديم، طعم پيروزي را با همه‌ي خستگي چشيديم. قيافه‌ي خسته و درهم شكسته‌ي سربازان اسراييلي، مرگ و شكست آنها را در برابر چشمانمان مجسم مي‌ساخت.از مرگ سربازان اسراييلي لذتي نمي‌برديم زيرا كه براي ارضاي حس انتقام به ميدان جنگ نيامده بوديم. بسياري از ما عزيزي،‌ دوستي و برادري را در اين جنگ از دست داده بوديم. ديگر به صحنه‌ي پر كشيدن و رفتن عادت كرده بوديم. خبر شهادت هم‌سنگرانمان به همان اندازه‌اي كه ما را غمگين مي‌ساخت حسرت را در دل و روانمان مي‌كاشت. باور كنيد رسيدن به لقاء‌الله بزرگترين عامل نشاط و شادي رزمندگان حق در برابر ارتش اسطوره‌يي اسراييل بود.
ابراهيم الامين مدير مسوول روزنامه‌ي الاخبار -چاپ لبنان- در گزارشي به نقل از خاطرات يكي از رزمندگان مقاومت اسلامي لبنان در جنگ 33 روزه‌ با رژيم صهيونيستي مي‌نويسد: "در اين ميان مردي از جنس نور، مردي از افسانه‌ها‌ي دور، مردي از رخسار حق، مردي از لبخند صبح پا به پاي ما جوانان مقاومت در جنگ 33 روزه‌ي لبنان مي‌آمد. او كسي جز شهيد عماد مغنيه نبود. مثل هميشه ساكت و كم حرف بود، سكوتش نيز معنويت بود. همه‌ي ما به گروه‌هاي هشت الي ده نفر تقسيم شده بوديم وتنها آرزوي ما آن بود كه حاج رضوان شبي هم سنگر ما باشد. تيزبين، كوشا و دقيق عمل مي‌كرد. هميشه نقطه‌ي قوت دشمن را براي ما نشانه‌ مي‌گرفت و از پيروزي سخن نمي‌گفت.
او معتقد بود پيروزي هميشه از آن حق است و مردان حق نبايد به كسب ميدان بيانديشند زيرا كه هميشه پيروزند.
او مي‌گفت، بايد تلاش كرد كه حق را از ظالم ستاند اما نبايد ظلمي در اين ميان به دشمن روا شود زيرا كه حق ستاندن از ضعيفاني كه خود طعمه‌ي ظلم شده‌اند، كمتر از ظلم روا كردن نيست. با دشمن سرسخت بود و با دوستان مهربان. حاج رضوان گاهي كه جنگ و ستيز با دشمن به طول مي‌كشيد ضعف و درد جسم بي‌رمغ خود را با تكيه به ديوار و اندكي تامل و سكوت از ما پنهان مي‌ساخت. حاج رضوان روح معنويت جنگ 33 روزه‌ي حزب‌الله لبنان بود. هيچ كس نمي‌دانست كه اين نماد عشق، اين نور آفتاب، همان عماد مغنيه بود عمادي كه دشمن سالها بود از خيال او خواب‌هاي آشفته مي‌ديد. عمادي كه با زيركي‌اش، يادگارها بر سينه‌ي دشمن نوشت. عمادي كه تاريخ مقاومت نامش را با كلك حقيقت نوشت، حقيقتي كه چون آفتاب سوزان بود و چون مهتاب تابان. همه‌ي رزمندگان جنگ 33 روزه‌ي لبنان شهيد مغنيه را به عنوان فرماندهي عمليات مي‌شناختند. هيچ كس نمي‌دانست كه همسنگرش حاج رضوان، همان شبحي بود كه دشمن سالهاست به دنبال اوست، همان شبحي كه اسطوره‌ي جاودان ايستاگي حق در برابر باطل را رقم زد. "
رزمنده‌ي حزب‌الله در خاطراتش گفته است: "اواخر جنگ كه ديگر پيروزي حزب‌الله و مقاومت اسلامي لبنان ورد زبان همه‌ي دنيا بود، كسي از دور با ماشيني در كنار يكي از سنگرها ايستاد. حاج رضوان در اين لحظه دستش در دست يكي از بچه‌ها گره خورده بود. آن غريبه فرياد زد حاج عماد آمده‌ايم كه برويم به ستاد فرماندهي كل، سيد حسن در انتظار شما است. همه‌ي نگاه‌ها به هم گره خورد، همه با سكوت از يكديگر مي‌پرسيديم اين همان عماد مغنيه، شبح دست نيافتني است؟ هيچ كس جرات نداشت اين را از حاج رضوان بپرسد. او با لبخندي آكنده از اميد به ما گفت بچه‌ها ما پيروز شديم، شما از همان اول هم به حضور من نيازي نداشتيد، عقاب‌هاي تيزبين صحرا به باديه گردي چون من نياز نداشتند. درود بر شما رزمندگان اسلام، سرافراز باشيد كه سرافرازي اسلام در دستان شماست. با لبخندي گرم و روحي آكنده از اعتماد به آرامي از ما جدا شد تا بار ديگر يك افسانه‌ي دست نيافتني شود.
دقت عمل و برنامه‌ريزي حاج رضوان در جنگ 33 روزه‌ي لبنان بي‌نظير بود، هميشه پيش‌بيني‌هاي او درباره‌ي دشمن درست از آب در مي آمد و ما بعد از كسب هر پيروزي به او مي‌گفتيم حاجي باز هم پيش‌بيني كردي، الحق كه علم غيب داري، او با لبخندي در پاسخ مي‌گفت براي رويارو‌يي با دشمن نيازي به علم غيب نيست، كافي است به ضعف دشمن و به قدرت خود بينديشيم. آن روز بعد از رفتن حاج رضوان هيچ كس تا صبح سخن نمي‌گفت، هر كس با خيال خود شب را به صبح رساند. "
"عماد مغنيه، افسانه‌ي حق و حقيقت، هرگز براي مردن به دنيا نيامده بود، او مردي از تبار حق بود، مردي از جنس باران، مردي كه تنها براي شهادت آمده بود. اشتباه نكنيد، شهيد مغنيه دست راست سيد حسن نبود. عماد مغنيه نيروي اصلي و راهبردي حزب الله نبود، او تنها يك مرد بود، مردي كه سنگيني غم را بر دوش مي‌كشيد تا داد آه و ناله‌ي كودكان فلسطيني را، آه و اشك مادران و كودكان لبناني را از اسراييل و از آمريكا و از همه‌ي هم‌پيمانانشان بستاند. او همان‌طوري كه براي ما يك هم سنگر و دوست بود، براي سيد حسن يك برادر بود. باور كنيد سيد حسن اين داغ را پيش از اين چشيده است؛ سيد حسن براي مغنيه نمي‌گريد، سيد حسن براي خود مي‌گريد كه با نبود مردان بزرگي چون مغنيه بار غم را به تنهايي به دوش خواهد‌ كشيد و سفر را بار ديگر با نبود يكي ديگر از رهروان حق به تنها‌يي خواهد پيمود. فراموش نكنيد نبود مغنيه هرگز ضربه‌ي دردناكي به پيكر مقاومت لبنان نيست چرا كه همه‌ي مقاومت لبنان در راس آن سيد حسن، مردان مقاومت هستند. مغنيه رفت كه مغنيه‌ي ديگر‌ي از مقاومت جايش را بگيرد و راه او را در تاريخ ادامه دهد. و داغ‌هاي ديگر بر قلب دشمن بنشان.

ويژه نامه اولين سالگرد شهادت «عماد مغنيه»

جمعه 25 بهمن 1387  6:26 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
دسترسی سریع به انجمن ها