0

عطوفت

 
sotoodeh
sotoodeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 131

عطوفت

 شب بود كه متوجه ايستادن يك پيكان شديم . يكي از اهالي فرياد زد براي سلامتي آقا صلوات بفرستيد ما كه در مغازه حضور داشتيم از روي كنجكاوي بيرون آمديم متوجه شديم مقام معظم رهبري از آن ماشين پياده شدند. دور آقا را گرفتيم، ايشان پس از سلام و احوال پرسي تشريف آوردند و در مغازه نشستند. آقا پس از گوش دادن به درد دل صاحب مغازه و يكي دو نفر از دوستان فرمودند كه ما براي ديدار خانواده شهيدي آمده ايم. خداحافظي كردند و تشريف بردند. صاحب مغازه كه چندان مذهبي نبود و حتي گاه و بي گاه در مورد آقا حرفهايي مي زد، باورش نمي شد كه آقا به مغازه ايشان بيايند، بعدها متوجه شديم آمدن آقا به مغازه ايشان موضوعيتي داشته و اين عمل، صاحب مغازه را از رفتار خود پشيمان كرده است و امروز يكي از علاقه مندان واقعي آقا مي باشد  
               
چهارشنبه 17 تیر 1388  3:34 PM
تشکرات از این پست
sotoodeh
sotoodeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 131

پاسخ به:عطوفت

 

قبل از انقلاب من سيزده ساله بودم كه از طرف اداره اوقاف در مسابقات سراسري قرائت قرآن مشهد شركت كردم. در افتتاحيه مسابقات يكي از داوران از من خواست تا قرآن بخوانم .( من به علت اين كه جلسات از طرف دستگاه شاهنشاهي بود)نپذيرفتم. او اصرار كرد و من باز جواب رد دادم. در كنار من پيرمرد تاجري بود كه مرا مي شناخت. به من گفت: جواد چرا نمي روي قرآن بخواني؟ من گفتم نمي خوانم. گفت: اگر بروي پنجاه تومان به تو خواهم داد، گفتم: نمي روم. گفت: اگر بروي صد تومان مي دهم، گفتم: نمي روم. گفت دويست تومان مي دهم، گفتم: حتي اگر 500تومان هم به من بدهي، قرآن نخواهم خواند . بعدها پيرمرد جريان را براي پدرم نقل كرده بود . روزي خدمت حضرت آيت الله خامنه اي بودم همين كه آقا مشغول صحبت بودند، يك دفعه صحبتشان را قطع كردند و فرمودند:  من يك بدهي به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جيب خود در آوردند به من دادند. من متعجب ماندم.  آقا فرمودند:  خودت هم نمي داني براي چه به تو بدهكارم!؟ ما هميشه به خاطر قرآن خواندن شما جايزه مي داديم ولي اين بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هديه مي دهيم. بعدها فهميدم كه جريان فرآن نخواندن مرا پدرم براي ايشان نقل كرده بود

 جواد سادات فاطمي)از قاريان قرآن - مشهد)

               
چهارشنبه 17 تیر 1388  3:34 PM
تشکرات از این پست
sotoodeh
sotoodeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 131

پاسخ به:عطوفت

سال 1374 خانمي با كودك خردسالش به مطب من مراجعه كرد . هر دوي آنان بيماري سل داشتند . ناراحتي خانم به قدري بود كه از حلقوم او خون بيرون مي آمد .  آن ها را معاينه كردم و برايشان نسخه اي نوشتم . چون نسخه را به دست آن خانم دادم، با كمال نااميدي اظهار داشت : نسخه قبلي شما را هم دارم !  من يك بار ديگر هم به شما مراجعه كرده ام و به علت ناتواني مالي، قدرت تهيه دارو را ندارم ! وي در ادامه ابراز داشت :  من چهار فرزند دارم كه همگي - به جز يك دختر ده ساله -  همين بيماري را دارند، همسرم نيز فلج و خانه نشين است و تنها نان آور خانه همان دختر ده ساله است كه با قالي بافي مبلغ اندكي به دست مي آورد و اين مقدار، تنها هزينه خريد نان ماست ! من بعد از شنيدن درد دل اين خانم به او گفتم : موضوع را با دوستانم در ميان مي گذارم تا چاره اي بينديشيم و مشكل شما را حل كنيم . آن خانم از مطب من خارج شد و من هم چنان در فكر چاره جويي بودم . پس از مدتي ديدم دوباره به من مراجعه كرد . اما اين بار با دفعه قبل خيلي تفاوت داشت و از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد . با شادي تمام به من گفت : ديگر نيازي به تلاش شما نيست !  علت را پرسيدم، در جوابم گفت : وقتي كه به منزل رسيدم هيأتي به خانه ما آمدند و وضعيت ما را بررسي كردند . قرار شد همه ما را براي درمان به بيمارستان ببرند ! گفتم : اين هيأت از سوي چه كسي آمده بودند؟ گفت : از سوي مقام معظم رهبري ! گفتم : چگونه از موضوع باخبر شده بودند؟ گفت : وقتي كه مقام معظم رهبري به قم تشريف آوردند، من ماجراي زندگيم را طي نامه اي خدمت ايشان توضيح دادم . نامه من به دست مسئولين امر سپرده شد . تمامي نامه ها را بررسي كردند، نامه افراد اورژانسي در اولويت قرار گرفت و من نيز چون چنين وضعي داشتم، مورد لطف آقا قرار گرفتم .  

  دكتر وحيدي (از پزشكان قم)

               
چهارشنبه 17 تیر 1388  3:41 PM
تشکرات از این پست
sotoodeh
sotoodeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 131

پاسخ به:عطوفت

 

يكي از طلاب خارجي نقل مي كرد كه وقتي وارد ايران شدم، ويزا نداشتم و حتي از داشتن حداقل امكانات محروم بودم . بعد از مدتها سعي و تلاش، چون جايي براي ماندن نداشتم از ماندن در حجره دوستان خجالت مي كشيدم، مجبور شدم مدتي را در مسجد جمكران اقامت گزينم . چند روزي كه آنجا ماندم، به امام زمان (عج) توسل پيدا كردم . همان شب در عالم رؤيا ديدم كسي به من فرمود : فردا شب مقام معظم رهبري به جمكران خواهند آمد، مشكل خودت را بنويس و تقديم ايشان كن .

من از خواب بيدار شدم، نامه اي نوشتم و منتظر ماندم . فردا شب در نيمه هاي شب ديدم مقام معظم رهبري با چند نفر وارد مسجد جمكران شدند و من با تعجب به خاطر رؤياي صادقانه نمي دانستم چه كنم. جلوتر رفتم و نامه اي كه در دست داشتم خدمت مقام معظم رهبري تقديم كردم و طولي نكشيد وقتي كه به مركز جهاني رجوع كردم به من گفتند: جواب نامه شما رسيده و شما پذيرش شده ايد و به اين صورت مشكل بنده با عنايت مقام معظم رهبري حل شد

حجت الاسلام حسين جلالی

               
چهارشنبه 17 تیر 1388  3:45 PM
تشکرات از این پست
sotoodeh
sotoodeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 131

پاسخ به:عطوفت

حضرت آيت الله خامنه اي دامت بركاته در زمان رياست جمهوري به يكي از كشور هاي اسلامي رفتند و ما به عنوان همراه در خدمت ايشان بوديم . حضرت آيت الله خامنه اي به رئيس جمهور آن جا فرمودند: بدهي ما را نمي دهيد؟!

 او در جواب گفت: قرآن مي فرمايد: فَنَظِره الِي ميسره ، به آدم بدهكار مهلت بدهيد . آقا با مزاح فرمودند: تا اين جا را قبول دارم ولي به شرط اين كه قسمت دوم آيه شريفه را نخوانيد كه اگر بدهكار توانايي پرداخت ندارد به او ببخشد، ان تصدَقوا خير لكم...

حجت الاسلام و المسلمين قرائتي ( تهران)

               
چهارشنبه 17 تیر 1388  3:46 PM
تشکرات از این پست
sotoodeh
sotoodeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 131

پاسخ به:عطوفت

 

در ديداري كه مقام معظم رهبري از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولين نفري كه مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسي نمودند. هر يك از آنان دست خلف صالح حضرت امام ( ره )را مي بوسيدند و بر صورت و چشمان خود مي ماليدند. گاهي گريه مي كردند و دست به گردن معظم له مي انداختند. از آنجا كه برخي از عزيزان جانباز روي چرخهاي خود نشسته بودند، ايشان به حالت خميده باقي مي ماندندو صحبتهاي آنان را گوش مي دادند. يكي از جانبازان عرض كرد: آقا من تقاضا دارم كه انگشترتان را يادگاري به من بدهيد. مقام معظم رهبري بلافاصله انگشتر خود را در آوردند و به ايشان دادند. جانباز ديگري عباي رهبر را براي تبرك درخواست كرد. معظم له عباي خود را برداشتند و به آن جانباز عطا فرمودند. جانباز ويلچري ديگري عرض كرد: آقا من مي خواهم براي نجات از فشار قبر پيراهن شما را همراه كفنم داشته باشم. مقام معظم رهبري به حالت مزاح فرمودند: اينجا كه نمي شود پيراهن را از تن درآورد! وقتي به محل اسقرارم رفتم، آن را براي شما خواهم فرستاد. ديدار طولاني و صميمانه جانبازان كه تمام شد، آقا به محل اقامت خود بازگشتند و پيراهن را توسط بنده براي آن جانباز فرستادند. اين در حالي بود كه جمعيت جانبازان از مدرسه فيضيه متفرق نشده بودند             

حجتالاسلام و المسلمين ذالنوري ( فرمانده تيپ مستقل 83امام صادق)(ع )

               
چهارشنبه 17 تیر 1388  3:46 PM
تشکرات از این پست
sotoodeh
sotoodeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 131

پاسخ به:عطوفت

در دوران رياست جمهوري حضرت آيت الله خامنه اي، روزي ايشان براي ديدار خانواده هاي شهدا به   منطقه مجيديه تهران تشريف بردند . پس از ديدار با چند خانواده شهيد، پرسيدند: آيا باز خانواده شهيدی در اين محله وجود دارد؟ دوستان گفتند : تنها يك خانواده مسيحي باقي مانده است-كه  فرزندشان در جنگ ايران و عراق شهيد شده است - آيا به خانه آن ها هم تشريف مي بريد؟ مقام عظيم  الشأن ولايت جواب مثبت دادند .

هنگامي كه خبر را به اهل خانه دادند، از فرط خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدند . خانمها سراسيمه  براي حفظ حجاب به دنبال پوششي رفتند . حضرت آيت الله خامنه اي به منزل آن خانواده مسيحی واردشدند و به گرمي با آنان برخورد كردند. در زمان پذيرايي نيز-  طبق فتواي اجتهادي خود كه مسيحيان و  اهل كتاب را پاك مي دانند - از ميوه هايي كه براي ايشان آورده بودند تناول كردند وبه ديگران نيز با اشاره فرمودند : شما نيز ميل كنيد تا آنان بدانند كه ما آن ها را از خودمان مي دانيم .

حجت الاسلام و المسلمين موسوي كاشاني( از اعضاي بيت - تهران)

               
چهارشنبه 17 تیر 1388  3:47 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها