ماده و صورت
ماده و صورت |
شامل: نظریات فلاسفه درباره ماده و صورت، دلیل نظریه
ارسطوئیان، نقد.
نظریات فلاسفه در باره ماده و صورت
تا كنون سه نوع جوهر
مجرد و یك نوع جوهر مادى را مورد بحث قرار دادیم و وجود آنها را اثبات كردیم ولى
قبلا از پیروان مشائین نقل كردیم كه جوهر جسمانى را مركب از دو جوهر دیگر بنام ماده
و صورت مىدانند كه اولى حیثیت قوه اجسام و دیگرى حیثیت فعلیت آنهاست اینك به بررسى
این نظریه مىپردازیم اما پیش از هر چیز باید یادآور شویم كه ماده بمعناى زمینه
پیدایش موجود جدید و پذیرنده فعلیت آن تقریبا مورد قبول همه فیلسوفان است چنانكه
مثلا آب را ماده بخار یا خاك را ماده نبات و حیوان یا دانه و هسته گیاه را ماده آن
مىنامند و موجودى كه ماده موجودات دیگر باشد ولى خودش از ماده قبلى پدید نیامده به
اصطلاح داراى وجود ابداعى و بىنیاز از علت مادى باشد را ماده المواد یا هیولاى
اولى مىخوانند و اختلاف نظر ارسطوئیان با دیگران در این است كه آیا هیولاى اولى
جوهر فعلیتدارى است كه مىتوان آن را نوعى جوهر جسمانى دانستیا اینكه قوه محض و
فاقد هر گونه فعلیتى است و ویژگى آن تنها پذیرش صورتهاى جسمانى است نظر ارسطوئیان
همین وجه دوم است كه بسیارى از بزرگان فلاسفه اسلامى مانند فارابى و ابن سینا و
میرداماد به آن قائل شدهاند و صدرالمتالهین نیز در بسیارى از موارد از آنان پیروى
كرده است گو اینكه در پارهاى از موارد هیولى را امرى عدمى نامیده و در برخى از
موارد آن را بعنوان سایهاى یاد كرده كه عقل براى موجودات جسمانى در نظر مىگیرد
ولى وجود حقیقى ندارد چنانكه مفهوم سایه از روشنایى ضعیف انتزاع مىشود و وجودى
وراى نور ندارد. ([1]) و بعضى از
اندیشمندان نسبت دادن قول مزبور را به خود ارسطو صحیح ندانستهاند . ([2])
اما بفرض وجود هیولاى اولى بعنوان یك
جوهر فاقد فعلیت بنظر مىرسد كه ماده و صورت را در كنار جسم قرار دادن و آنها را در
عرض هم از انواع جواهر شمردن مناسب نیست و شاید بهتر این بود كه ماده و صورت را
بعنوان دو نوع از جوهر مادى بحساب مىآوردند و توضیح مىدادند كه ماده نخستین قابل
انفكاك از صورت جسمیه نیست و مجموع مركب از آنها جسم نامیده مىشود ولى مطلب اساسى
این است كه وجود جوهرى كه ذاتا فاقد هر گونه فعلیتى باشد قابل اثبات نیست و بنظر
مىرسد كه در این مسئله حق با شیخ اشراق و علامه طوسى و دیگر فیلسوفانى است كه وجود
چنین قسمى از جوهر را انكار كردهاند .
با انكار هیولاى اولى بعنوان جوهر فاقد
هر گونه فعلیت جایى براى اثبات نوع دیگرى از جوهر كه نخستین صورت براى هیولاى اولى
و فعلیتبخش به آن باشد باقى نمىماند زیرا طبق این نظر كه به افلاطونیان نسبت داده
شده نخستین ماده جوهر فعلیتدارى است كه مركب از ماده و صورت نمىباشد نهایت این
است كه صورتهاى جدیدى متناوبا یا مجتمعا در آن تحقق مىیابد چنانكه صورت عنصرى خاصى
در آن پدید مىآید و با رفتن آن صورت عنصرى دیگرى جایگزین مىشود اما صورت عنصرى با
صورت معدنى و صورت نباتى مجتمعا بوجود مىآیند و همگى در جوهر جسم حلول مىنمایند
یعنى اجزاء آنها دقیقا بر یكدیگر منطبق مىشوند ولى در همه این تحولات جسم بعنوان
یك جوهر فعلیتدار همواره باقى مىماند هر چند بعضى از فلاسفه جوهر بودن صورتهاى
جدید را انكار كردهاند و آنها را تنها بعنوان اعراضى براى جسم پذیرفتهاند . ([3])
در صورتى كه هیولاى بدون فعلیت
انكار شود اما صورتهاى نوعیه بعنوان انواعى از جوهر پذیرفته شوند مىتوان جوهر
جسمانى را به دو نوع كلى تقسیم كرد یكى جوهرى كه احتیاج به محلى ندارد كه در آن
حلول نماید و آن همان جسم است و دیگرى جوهرى كه احتیاج به جوهر دیگرى دارد كه در آن
حلول نماید و به اصطلاح منطبع در آن گردد و آن عبارت است از صورتهاى نوعیه مانند
صورتهاى عنصرى و معدنى و نباتى اما با انكار جوهریت اینگونه صورتها جوهر جسمانى و
مادى منحصر به جسم خواهد بود.
دلیل نظریه ارسطوئیان
ارسطوئیان كه قائل به
هیولاى اولى بعنوان جوهر فاقد فعلیت هستند دو دلیل قریب الماخذ آوردهاند كه یكى
بنام برهان قوه و فعل و دیگرى بنام برهان وصل و فصل نامیده مىشود و حاصل آنها این
است .
در اجسام تغییراتى از قبیل اتصال و انفصال و تبدیل و تبدلات جوهرى و عرضى
پدید مىآید مثلا جسم پیوسته و یكپارچهاى تبدیل به دو جسم منفصل و جداگانه مىگردد
یا آب تبدیل به بخار مىشود یا هسته درخت تبدیل به درخت مىگردد بدون شك در این
تحولات گوناگون چنان نیست كه موجود اول بكلى معدوم شود و یك یا چند موجود دیگر از
نیستى محض بوجود بیاید بلكه یقینا چیزى از موجود قبلى در موجود بعدى باقى مىماند
اما آنچه باقى مىماند صورت و فعلیت موجود قبلى نیست پس ناچار جوهر دیگرى در میان
آنها وجود دارد كه رابطه وجودى آنها را با یكدیگر حفظ مىكند و خودش ذاتا اقتضاء
هیچ فعلیتى را ندارد و به همین جهت فعلیتهاى مختلف و گوناگون را مىپذیرد بدین
ترتیب وجود جوهرى ثابت مىشود كه هیچ فعلیتى ندارد و ویژگى آن پذیرش و قبول
صورتهاست و بتعبیر فلسفى قوه محض است .
به دیگر سخن هر موجود جسمانى داراى دو
حیثیت استیكى حیثیت فعلیت و واجدیت و دیگرى حیثیت قوه و فاقدیت نسبت به فعلیتهاى
آینده و این دو حیثیت مباین با یكدیگر هستند پس هر موجود جسمانى مركب از دو امر
عینى متباین مىباشد و چون ممكن نیست كه وجود جوهر مركب از دو عرض یا یك جوهر و یك
عرض باشد ناچار داراى دو جزء جوهرى خواهد بود كه یكى حیثیت فعلیت و دیگرى حیثیت قوه
آن مىباشد .
این دلیل را مىتوان به این صورت نیز تقریر كرد یا آن را دلیل
دیگرى تلقى نمود هر جسمى امكان تبدیل شدن به نوع دیگرى از اجسام را دارد مانند
تبدیل شدن عنصرى به عنصر دیگر یا تبدیل شدن عنصر یا عناصرى به مواد معدنى یا نباتات
و حیوانات قوه و فعل چنانكه هر جسمى امكان تبدیل شدن به دو یا چند جسم دیگر از نوع
خودش را دارد وصل و فصل این امكان تبدیل و تغییر نوعى كیفیت است كه بنام كیفیت
استعدادى یا امكان استعدادى نامیده مىشود و قابل شدت و ضعف و كمال و نقص است
چنانكه استعداد جنین براى تبدیل شدن به یك موجودى ذىروح بیش از استعداد نطفه
مىباشد .
این عرض نیاز به یك موضوع جوهرى دارد ولى نمىتوان موضوع آن را جوهرى
فعلیتدار دانست زیرا باید براى چنان جوهرى امكان پیدایش چنین كیفیتى را در نظر
گرفت و امكان مفروض كیفیت دیگرى مسبوق به امكان سومى خواهد بود و همچنین تا بینهایت
و لازمهاش این است كه براى تبدیل شدن هر موجودى به موجود دیگر و پیدایش هر جوهر یا
عرض جدیدى بینهایت اعراض تحقق یابد كه هر كدام تقدم زمانى بر دیگرى داشته باشد پس
ناچار باید حامل این عرض را جوهرى دانست كه خودش عین قوه و امكان و استعداد باشد و
هیچگونه فعلیتى نداشته باشد
نقد
دلایل ذكر شده از اتقان كافى برخوردار نیست
و همگى آنها كمابیش قابل مناقشه مىباشد اما چون مفهوم محورى در همه آنها مفهوم
تبدیل و تبدل استخوبست نخست توضیح مختصرى پیرامون آن بدهیم هر چند تفصیل مطلب در
مبحث تغییر و حركتخواهد آمد . ([4])
تبدیل و تبدل به چند صورت قابل فرض است كه مهمترین فرضهاى مربوط به این مبحث
عبارت است از:
الف تبدیل و تبدل اعراض مانند تغییر یافتن رنگ سیب از سبزى به
زردى و از زردى به سرخى .
لازم به تذكر است كه بنظر امثال شیخ اشراق تبدیل و
تبدل انواع از همین قبیل مىباشد زیرا ایشان صورتهاى نوعیه را از قبیل اعراض
مىدانند همچنین تبدیل شدن آب به بخار و بالعكس بنظر فیزیكدانان جدید از قبیل دور و
نزدیك شدن ملكولها است نه از قبیل تغییرات جوهرى .
ب پیدایش صورت جوهرى جدید در
ماده مانند پیدایش صورت نباتى در خاك بنا بر قول ارسطوئیان كه صورتهاى نوعیه را از
قبیل جواهر مىدانند .
ج زایل شدن صورت جوهرى حادث از ماده مانند تبدیل شدن
نبات به خاك بنا بر قول ایشان .
د زایل شدن صورت جوهرى سابق و پدید آمدن صورت
جوهرى دیگر مانند تبدیل شدن عنصرى به عنصر دیگر بر اساس نظریه ایشان .
ه تعلق
جوهرى مجرد به ماده بدون اینكه در آن حلول نماید زیرا حلول از ویژگیهاى مادیات است
مانند تعلق روح به بدن .
و قطع تعلق مزبور مانند مردن حیوان و انسان .
با
توجه به این اقسام سست بودن بیان اول روشن مىشود زیرا اگر تبدیل و تبدل مربوط به
اعراض جسم باشد جوهر جسمانى با فعلیتخودش محفوظ است و دیگر نیازى به فرض جوهر فاقد
فعلیت نیست همچنین اگر از قبیل تعلق نفس به بدن یا قطع تعلق آن باشد صورت پنجم و
ششم جوهر بدن با فعلیتخودش باقى است نیز در صورت دوم و سوم كه صورت جوهرى جدیدى در
جسم حلول نماید یا از آن زایل شود جوهر سابق محفوظ است تنها در صورت چهارم جاى چنین
توهمى وجود دارد كه با زایل شدن صورت قبلى جوهر فعلیتدارى باقى نمىماند پس امر
مشترك بین آنها جوهر فاقد فعلیتخواهد بود .
ولى باید بخاطر داشته باشیم كه
بنظر فلاسفه صورت جسمیه هیچگاه فاسد و زایل نمىشود و اگر هیولاى اولى هم ثابتشود
بقاء آن توام با بقاء صورت جسمیه مىباشد صرفنظر از حركت جوهریه كه در جاى خودش
مورد بحث واقع خواهد شد با توجه به این نكته این سؤال مطرح مىشود كه اگر جسم را یك
جوهر بسیط غیر مركب از ماده و صورت بدانیم كه صورت دیگرى در آن حلول كند یا از آن
زایل شود چه اشكال عقلى دارد .
[1] . ر. ك: اسفار ج 5 ص 146 و مبدء و
معاد ص 265.
[2] . ر. ك: معتبر
ابو البركات ج 3 ص 200.
[3] . ر.
ك: مطارحات ص 284 و حكمه الاشراق ص 88.
[4] . ر. ك: مقاله ثابت و متغیر.
|
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:52 PM
تشکرات از این پست