0

ادله اصالت وجود

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

ادله اصالت وجود

ادله اصالت وجود
شامل: ادله اصالت وجود، مجاز فلسفى، حل دو شبهه .
ادله اصالت وجود
براى اینكه بدانیم كه آیا واقعیت عینى همان است كه مفاهیم ماهوى از آن حكایت مى‏كنند یا اینكه ماهیات تنها نمایانگر حدود و قالبهاى واقعیتهاى خارجى هستند و آنچه حكایت از ذات واقعیت و محتواى قالبهاى مفهومى آنها مى‏كند مفهوم وجود است كه عنوانى براى خود واقعیت به شمار مى‏رود و ذهن به وسیله آن متوجه به ذات واقعیت مى‏گردد و به عبارت دیگر براى اینكه بدانیم ماهیت اصیل است‏یا وجود راههاى مختلفى وجود دارد كه ساده‏ترین آنها تامل در پیرامون خود این مفاهیم و مفاد آنها است .
هنگامى كه یك مفهوم ماهوى مانند مفهوم انسان را مورد دقت قرار مى‏دهیم مى‏بینیم كه این مفهوم هر چند بر تعدادى از موجودات خارجى اطلاق مى‏شود و قابل حمل بر آنها است‏حملى كه در عرف محاوره حقیقى و بدون تجوز تلقى مى‏گردد ولى این مفهوم به گونه‏اى است كه مى‏توان وجود را از آن سلب كرد بدون اینكه تغییرى در مفاد آن حاصل شود و این همان مطلبى است كه فلاسفه بر آن اتفاق دارند كه ماهیت از آن جهت كه ماهیت است نه موجود است و نه معدوم یعنى نه اقتضاى وجود دارد و نه اقتضاى عدم الماهیه من حیث هى هى لیست الا هى لا موجوده و لا معدومه و به همین جهت است كه هم موضوع براى وجود واقع مى‏شود و هم براى عدم پس ماهیت به خودى خود نمى‏تواند نمایانگر واقعیت‏خارجى باشد وگرنه حمل معدوم بر آن نظیر حمل یكى از نقیضین بر دیگرى مى‏بود چنانكه حمل عدم بر وجود چنین است .
شاهد دیگر بر اینكه ماهیت نمایانگر واقعیت عینى نیست این است كه براى حكایت از یك واقعیت‏خارجى ناچاریم از قضیه‏اى استفاده كنیم كه مشتمل بر مفهوم وجود باشد و تا وجود را بر ماهیت‏حمل نكنیم از تحقق عینى آن سخنى نگفته‏ایم و همین نكته بهترین دلیل است بر اینكه مفهوم وجود است كه دلالت بر واقعیت عینى مى‏كند و به 306 قول بهمنیار در كتاب التحصیل (
[1]) چگونه وجود داراى حقیقت عینى نباشد در حالى كه مفاد آن چیزى جز تحقق عینى نیست .
بعضى از طرفداران اصالت ماهیت گفته‏اند درست است كه خود ماهیت در ذات خودش فاقد وجود و عدم است و اقتضائى نسبت به هیچكدام از آنها ندارد و به این معنى مى‏توان آن را اعتبارى محسوب داشت ولى هنگامى كه انتساب به جاعل و ایجاد كننده پیدا مى‏كند اقعیت‏خارجى مى‏یابد و در چنین حالى است كه گفته مى‏شود ماهیت اصالت دارد .
ولى روشن است كه انتسابى كه توام با واقعیت‏یافتن ماهیت مى‏باشد در گرو ایجاد یعنى وجود بخشیدن به آن است و این نشانه آن است كه واقعیت آن همان وجودى است كه به آن افاضه مى‏شود .
دلیل دیگر بر اعتبارى بودن ماهیت این است كه اساسا تحلیل واقعیت عینى به دو حیثیت ماهیت و وجود تنها در علم حصولى و در ظرف ذهن تحقق مى‏یابد و در علوم حضورى اثرى از ماهیت‏یافت نمى‏شود در صورتى كه اگر ماهیت اصالت مى‏داشت مى‏بایست متعلق علم حضورى نیز واقع شود زیرا در این علم است كه خود واقعیت عینى بدون وساطت صورت یا مفهوم ذهنى مورد ادراك و مشاهده درونى قرار مى‏گیرد .
ممكن است به این دلیل اشكال شود كه همانگونه كه در علم حضورى اثرى از مفاهیم ماهوى یافت نمى‏شود اثرى از مفهوم وجود هم دیده نمى‏شود و به دیگر سخن همانگونه كه مفاهیم ماهوى از تحلیل ذهنى حاصل مى‏شود مفهوم وجود هم در ظرف تحلیل ذهنى تحقق مى‏یابد بنا بر این نمى‏توان گفت كه وجود هم اصالت دارد .
در پاسخ این اشكال باید گفت‏شكى نیست كه دو حیثیت ماهیت و وجود تنها در ظرف ذهن از یكدیگر انفكاك مى‏یابند و دوگانگى آنها مخصوص به ظرف تحلیل ذهنى است و به همین جهت است كه مفهوم وجود هم از آن نظر كه مفهوم ذهنى است عین واقعیت‏خارجى نیست و اصالتى ندارد ولى در عین حال همین مفهوم وسیله‏اى است براى حكایت از اینكه واقعیتى در خارج هست كه مفهوم ماهوى از آن انتزاع مى‏شود و منظور از اصالت وجود و واقعیت عینى داشتن آن هم همین است .
افزون بر این در مقاله قبلى روشن شد كه امر دایر بین اصالت وجود یا ماهیت است و با ابطال اصالت ماهیت اصالت وجود ثابت مى‏شود .
دلیل دیگر بر اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت این است كه همانگونه كه قبلا اشاره كردیم (
[2]) حیثیت ذاتى ماهیت‏حیثیت تشخص نیست در صورتى كه حیثیت ذاتى واقعیتهاى خارجى حیثیت تشخص و اباء از كلیت و صدق بر افراد است و هیچ واقعیت‏خارجى از آن جهت كه واقعیت‏خارجى است نمى‏تواند متصف به كلیت و عدم تشخص گردد از سوى دیگر هیچ ماهیتى تا وجود خارجى نیابد متصف به تشخص و جزئیت نمى‏شود و از اینجا به دست مى‏آید كه حیثیت ماهوى همان حیثیت مفهومى و ذهنى است كه شانیت صدق بر افراد بى‏شمار را دارد و واقعیت عینى مخصوص وجود مى‏باشد یعنى مصداق ذاتى آن است .
دلیل دیگرى بر اصالت وجود نیز مى‏توان اقامه كرد مبنى بر آنچه مورد قبول فلاسفه است كه ذات مقدس الهى منزه از حدودى است كه با مفاهیم ماهوى از آنها حكایت‏شود یعنى ماهیت به معناى مورد بحث ندارد در صورتى كه اصیلترین واقعیتها و واقعیت بخش به هر موجودى است و اگر واقعیت‏خارجى مصداق ذاتى ماهیت بود بایستى واقعیت ذات الهى هم مصداق ماهیتى از ماهیات باشد .
البته این دلیل مبتنى بر مقدمه‏اى است كه باید در بخش خدا شناسى اثبات شود ولى چون مورد قبول طرفداران اصالت ماهیت نیز هست در اینجا هم مى‏توان از آن استفاده كرد و دست كم به عنوان جدال به احسن با ایشان احتجاج نمود.
مجاز فلسفى
در اینجا ممكن است‏شبهه‏اى به ذهن بیاید كه مبناى اصالت وجود این است كه واقعیت عینى مصداق ذاتى وجود است و لازمه‏اش این است كه مصداق بالعرض براى ماهیت باشد یعنى حمل ماهیتى مانند انسان بر افراد خارجیش بالعرض و با واسطه در عروض باشد و اتصاف به چنین مفهومى اتصافى مجازى و قابل سلب است بنا بر این باید سلب مفهوم انسان از افراد خارجى صحیح باشد و این چیزى جز سفسطه نیست .
پاسخ این است كه همانگونه كه در تقریر دلیل اول اشاره كردیم حمل هر ماهیتى بر افراد خارجیش از نظر عرفى و ادبى حمل حقیقى و خالى از تجوز است اما احكام دقیق فلسفى تابع حقیقت و مجاز عرفى و ادبى نیست چنانكه كلید حل آنها را نمى‏توان از میان قواعد مربوط به الفاظ جستجو كرد و چه بسا استعمالى كه از نظر ادبى حقیقت باشد و از نظر فلسفى مجاز شمرده شود و بر عكس چه بسا اطلاقى كه از نظر ادبى مجاز ولى از نظر فلسفى حقیقت باشد .
مثلا علماء ادبیات و اصول فقه گفته‏اند كه معناى حقیقى مشتقات عبارت است از ذاتى كه مبدا اشتقاق براى آن ثابت باشد معنى المشتق ذات ثبت له المبدء چنانكه عالم یعنى كسى كه علم دارد و موجود یعنى چیزى كه وجود دارد پس اگر واژه موجود بر خود وجود عینى اطلاق شود از نظر ادبى مجاز خواهد بود ولى از نظر فلسفى چنین نیست .
در اینجا هم امر به همین منوال است‏یعنى از نظر عرفى بین حد و محدود تفكیك نمى‏شود و همانگونه كه موجود محدود امرى واقعى به شمار مى‏رود حد آن هم امرى واقعى و عینى تلقى مى‏گردد در صورتى كه از نظر فلسفى چنین نیست و حدود موجودات در واقع از امور عدمى انتزاع مى‏شوند و واقعى شمردن آنها مجازى و اعتبارى است .
براى تقریب به ذهن مثالى مى‏آوریم اگر صفحه كاغذى را به اشكال مختلف مثلث و مربع و ... ببریم پاره كاغذهایى خواهیم داشت كه هر كدام علاوه بر كاغذ بوده صفت دیگرى به نام مثلث‏یا مربع یا ... را خواهند داشت در صورتى كه قبل از بریدن كاغذ چنین صفاتى وجود نداشت .
تلقى عرفى در این مورد آن است كه اشكال و صفات خاصى در كاغذ به وجود آمده و امورى وجودى بر آن افزوده شده است در حالى كه در كاغذ مذكور غیر از بریدگیها كه امورى عدمى هستند چیزى به وجود نیامده است .
به دیگر سخن خطوط كه حدود و مرزهاى اشكال مختلف را تشكیل مى‏دهند چیزى جز منتهى الیه سطح پاره‏هاى كاغذ نیستند چنانكه خود سطح هم در حقیقت همان منتهى الیه حجم است ولى این حدود و مرزهاى عدمى از نظر عرفى و سطحى امورى وجودى و صفاتى عینى تلقى مى‏شوند و سلب وجود از آنها از قبیل انكار بدیهیات به شمار مى‏رود .
اكنون مى‏افزاییم كه مفهوم ماهوى كاغذ به عنوان مثال نسبت به واقعیت عینى همین حال را دارد یعنى حكایت از حدود واقعیت‏خاصى مى‏كند البته حدود مفهومى نه حدود هندسى حدودى كه به منزله قالبهاى تهى براى واقعیتها به شمار مى‏روند و واقعیت عینى محتواى آنها را تشكیل مى‏دهد و ماهیت چیزى جز همین قالب مفهومى براى واقعیت‏خارجى نیست ولى چون وسیله و مرآتى براى شناخت موجود خارجى است و به طور استقلالى ملاحظه نمى‏شود به منزله خود واقعیت‏خارجى تلقى مى‏گردد و همین است معناى اعتبارى بودن ماهیت‏یعنى ماهیت را واقعیت انگاشتن یا مفهوم را عین مصداق خارجى شمردن .
از این روى مى‏توان ذهن را به آینه‏اى تشبیه كرد كه مفاهیم ماهوى همانند عكسهایى در آن ظاهر مى‏شود و به وسیله آنها از حدود واقعیتهاى خارجى و گونه‏هاى وجود مطلع مى‏شویم و در این نگرش آلى و مرآتى توجه استقلالى به خود عكسها نمى‏كنیم بلكه از راه آنها توجه ما به سوى صاحبان عكسها یعنى واقعیتهاى عینى معطوف مى‏گردد و از این جهت چنین مى‏انگاریم كه این عكسها همان صاحبان عكسها هستند چنانكه هنگامى كه عكس خود را در آینه تماشا مى‏كنیم چنین مى‏انگاریم كه مشغول تماشاى خودمان هستیم در صورتى كه آنچه در آینه دیده مى‏شود انعكاسى از رنگها و خطوط چهره ما است‏یعنى انعكاسى از حدود و نه ذات محدود ولى با نظر سطحى مى‏توانیم بگوییم آنچه را در آینه مى‏بینیم چهره خودمان است .

[1] . ر. ك التحصیل ص 286.
[2] . مقاله احكام ماهیت
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  7:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها