0

رانش كوه با روستاى لبد چه كرد؟

 
hossein3010
hossein3010
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 1946
محل سکونت : تهران

رانش كوه با روستاى لبد چه كرد؟




اشاره: در يكى از روايتهايى كه در باب علائم آخر الزمان وارد شده مى‏خوانيم:
سيكون فى اخر الزمان خسف و قذف و مسخ‏در آخر الزمان خسف، قذف، و مسخ واقع خواهد شد. (1)

خسف: به معناى فرو رفتن در زمين است و قذف: به معناى پرتاب چيزى از مكانى به مكان ديگر است، كه از آن جمله است پرتاب سنگ. معناى مسخ نيز دگرگونى سيرت و صورت چيزى است‏به شكلى جز آنچه هست. مثلا تبديل شدن انسان به حيوانى همچون خوك و يا ميمون. (2)

در اينكه اينگونه وقايع در آخر الزمان رخ مى‏دهد جاى ترديد نيست، زيرا اين موضوع در روايات بسيارى مورد اشاره قرار گرفته است. اما اينكه چه وقايعى را مى‏توان به عنوان مصاديق اين روايات ذكر كرد محل تامل است; و واقعا نمى‏توان گفت كه فلان واقعه طبيعى كه در فلان منطقه رخ داده مصداق واقعه پيش بينى شده در روايات ياد شده است‏يا خير؟ اما توجه به حوادث و رويدادهايى كه هر از چند گاه در گوشه و كنار جهان رخ مى‏دهد و برخى از آنها نيز در نوع خود بى نظير هستند خالى از فايده نيست و حداقل مى‏تواند ما را به تامل بيشتر در موضوع آخرالزمان و نشانه‏هاى ظهور وا دارد.

با اين مقدمه توجه شما عزيزان را جلب مى‏كنيم به گزارش رويدادى كه در يكى از مناطق كشورمان رخ داده و در مطبوعات منعكس شده است.

در مشاهدات علم زمين‏شناسى هر گاه جنس لايه‏هاى تحتانى كوه سست‏تر از طبقات فوقانى آن باشد، اين عامل بر اثر آب و رطوبت و همچنين فشار لايه‏هاى فوقانى آن، در جائى كه مشرف به دره باشد باعث‏حركت اين قسمت‏خواهد شد يعنى طبقات بالايى كوه به سمت پايين آن سقوط كرده و جا به جا مى‏شود كه اصطلاحا به آن رانش كوه مى‏گويند و نمونه بارز آن يكى دو سال قبل در يكى از روستاهاى اطراف شهرستان بانه اتفاق افتاد كه بر اثر رانش كوه چندين خانه كه در دامنه كوه بنا شده بود زير خروارها سنگ و خاك مدفون گشت و نمونه ديگر آن در سال‏76 در جاده هراز به وقوع پيوست كه باعث تخريب قسمتى از جاده شده و تعدادى ساختمان را نيز در خود مدفون نمود. اما در 12/1/77 در روستاى لبد از توابع شهرستان فارسان در دامنه كوه كى‏نو (چهار محال بختيارى) وضعى متفاوت از ساير نقاط و حتى جهان اتفاق افتاد كه علم زمين‏شناسى از تفسير آن عاجز است.

ساعت 45/6 بعدازظهر و هنگامه غروب است. آفتاب در پشت كوههاى غرب پنهان گشته و هوا رو به تاريكى است و در خانه‏هاى روستايى منطقه كوهستانى، فانوسها روشن مى‏شود، گوسفندان از چرا برگشته و در آغلهاى خود آرميده‏اند و مرغها به لانه‏هاى خود خزيده و در آبادى سگها با عوعوى خود ضمن اعلام حضور مشغول نگهبانى از روستا مى‏باشند. روستاييان در حالى كه روز پر تلاشى را پشت‏سر گذاشته‏اند در كلبه‏هاى خود جا خوش كرده احتمالا همسران خانواده در تدارك شام مختصر اعضاى خانه مى‏باشند و تعدادى هم خسته از كار روزانه در حالى كه به پشتى‏هاى خود تكيه داده‏اند و در افكار خود مسائلى را كه در روز بر آنان گذشته است مرور مى‏كنند و لابد براى فرداى خود نقشه مى‏كشند، كسى چه مى‏داند، شايد فردايى نباشد.

كه داند بجز ذات پروردگار كه فردا چه بازى كند روزگار

روستاى لبد بر عكس سمت مقابل كوه كه شيب تندى دارد در قسمتى از دره قرار گرفته است كه تا حدودى امكان احداث كلبه‏هاى روستايى و نگهدارى احشام در آن وجود دارد.

ناگهان در آن سوى دره يعنى در مقابل روستاى لبد واقعه عجيبى اتفاق مى‏افتد كه مشابه آن را از ازمنه قديم تا كنون در هيچ جاى دنيا كسى سراغ ندارد و بجز اشاراتى كه در قرآن كريم به آن شده (آيه 4 سوره اعراف) مورد ديگرى در تاريخ ثبت نشده است.

صداى مهيبى شنيده شده و گرد و غبار عظيمى هوا را تاريكتر از شب تيره مى‏كند. انگار محشرى بر پا گرديده، پس از انعكاس اين صداى عجيب در كوهستان و منطقه، روستاييان پايين دست واقع در امتداد دره، چون شب است فانوس بدست در كنار جاده مشرف به دره مجاور روستاى خود كنجكاو شده، سمت و سوى حادثه را در بالا دست‏خود كه همين روستاى لبد است، مى‏نگرند اما چون شب كوهستان همه جا را زير چتر سياه خود پنهان كرده، بجز خاموش شدن تنها منبع روشنايى روستاى لبد يعنى فانوسها چيز ديگرى را درك نمى‏كنند، اما اين را مى‏دانند كه آن صداى مهيب كه تا آن هنگام دهشتناك‏تر از آن را نشنيده‏اند، اتفاق مهمى در بطن خود دارد، اما چه كنند چون شب است و همه جا پرده سياهى كشيده شده و راه مال‏رو است. دسترسى به روستاى مورد نظر در روز غير ممكن است و دشوار تا چه رسد به شب تار، لاجرم تنها كارى كه مى‏توانند بكنند اين است كه فانوس بدست تا صبح بيدار بمانند و دره را مشاهده كنند، چنانچه سيلى در كار باشد، زودتر باخبر شده، خود و اعضاى خانواده را در جاى امن‏ترى هدايت كنند، تا در حال خواب غافلگير نشوند، بايد منتظر بمانند تا چراغ روز همه جا را روشن كند. وقتى سپيده سر مى‏زند، اهالى روستاى پايين دست مى‏خواهند بدانند آيا براى روستاى لبد اتفاقى افتاده است‏يا نه؟ ولى هر چه نگاه مى‏كنند كمتر مى‏يابند. انگار چنين روستايى در بالا دست آنان با آن همه آثار و علائم وجود نداشته است، ولى مگر چنين چيزى ممكن است؟ شايد چشمان آنان از سو افتاده است. اينطور چيزى دستگيرشان نمى‏شود، بايد تكانى خورد و بايد از نزديك ديد كه چه شده است. لذا حركت مى‏كنند و با دلهره و زحمت فراوان خود را به محل روستاى لبد مى‏رسانند، اما لبدى وجود ندارد، نه خانه‏اى و نه اهالى روستا و نه آغلى و نه گاو و گوسفندى و نه باغى و نه درختى و ميوه‏اى و نه... خداى من اصلا جنبنده‏اى در اينجا پر نمى‏زند و آثار حياتى در اين روستا مشاهده نمى‏شود به جز خاك و سنگهاى تازه جابجا شده چيز ديگر رويت نمى‏گردد، دره سالم است و شكل طبيعى خود را دارد و نهر خشك آن پا بر جاست، ولى در آن سوى دره و در كمركش كوه انگار توده عظيمى از كوه را تازه از آن جدا كرده‏اند، اما چگونه و به كجا برده‏اند؟! مگر مى‏شود اين همه خاك و سنگ را يك شب به اين سمت دره آورد، و روستاى لبد را با آن همه آثار و علائم و خانه‏ها و باغها در زير آن مدفون كرد؟ اما پس از كاوشهاى بعدى معلوم مى‏شود قطر اين توده‏هاى خاك به 70 متر مى‏رسد، باور كردنى نيست، اما چشم بينا هيچوقت اشتباه نمى‏بيند همان را مى‏بيند كه در معرض ديد است، هزاران تن خاك و سنگى كه از كمركش كوه مجاور جدا شده اگر سقوط مى‏كرد يعنى اگر رانش داشت‏با آنهمه حجم عظيمى كه داشت نمى‏توانست دره زير پاى خود را به دليل وسعت زياد آن پر كند و به آن تغيير وضعيت‏بدهد، تا چه رسد به اينكه اين سوى دره بيايد و كل روستا را زير خود مدفون كند. پس چه شده است؟ مثل اين است كه ميليونها تن سنگ و خاك از كوه مجاور جدا كرده و در منجنيق گذاشته و از بالاى دره به سوى روستاى لبد پرتاب نموده‏اند كه در آن واحد روستاى فوق را زير خود مدفون كرده و فرصت عكس‏العملى به هيچ جنبنده‏اى در اين واقعه داده نشده است. علم زمين‏شناسى براى اين واقعه هيچ تفسير و ادله‏اى ندارد و از توجيه آن عاجز است و اين از وقايع نادرى است كه فقط قرآن به آن اشاره دارد; واقعه‏اى كه براى عذاب قومى و عبرت سايرين اتفاق مى‏افتد.

والسلام


خدايا ما را مشمول رحمتت قرار بده (امين)

منبع:

- روزنامه جمهورى اسلامى پنجشنبه‏9 ارديبهشت 1378

پى‏نوشتها:
1. ابن طاوس، على بن موسى، الملاحم والفتن فى ظهور الغائب المنتظر، ص 102; القندوزى، سليمان بن ابراهيم، ج‏3، ص‏146. همچنين ر. ك: المجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج‏53، ص 131، الشيخ المفيد، الارشاد، ص 338.
2. ر. ك: سليمان، كامل، روزگار رهايى، ترجمه على‏اكبر مهدى‏پور، ج 2، ص 854.
ناگهان در آن سوى دره يعنى در مقابل روستاى لبد واقعه عجيبى اتفاق مى‏افتد كه مشابه آن را از ازمنه قديم تا كنون در هيچ جاى دنيا كسى سراغ ندارد و بجز اشاراتى كه در قرآن كريم به آن شده (آيه 4 سوره اعراف) مورد ديگرى در تاريخ ثبت نشده است.

 


ماهنامه موعود شماره 14

پنج شنبه 12 اسفند 1389  9:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها