0

بابل مازندران

 
svh2005
svh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 18447
محل سکونت : مازندران

بابل مازندران

شهرستان بابل

شهرستان بابل در استان مازندران قرار داشته و از شمال به شهرستان بابلسر، از جنوب به رشته کوه البرز، از غرب به شهرستان آمل، و از شرق به شهرستانهای قائمشهر و ساری محدود است. ارتفاع آن از شمال تا ده کیلومتری جنوب بابل از سطح دریاهای آزاد پایین‌تر است. مرکز این شهرستان شهر بابل است. شهرستان بابل بین ۳۶ درجه و ۵ دقیقه و ۳۶ درجه و ۳۵ دقیقه عرض شمالی و ۵۲ درجه و ۳۰ دقیقه و ۵۲ درجه و ۴۵ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ واقع شده است.

babol_400

مساحت این شهرستان حدود ۱۴۳۱ کیلومتر است که تقریباً ۹۴/۵ درصد کل استان را دربرمی‌گیرد. شهر بابل، مرکز شهرستان بابل، بین ۳۶ درجه و ۳۴ دقیقه و ۱۵ ثانیه عرض شمالی و ۵۲ درجه و ۴۴ دقیقه و ۲۰ ثانیه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ واقع شده است و با تهران ۵ دقیقه و ۱۵ ثانیه اختلاف ساعت و ۲۱۰ کیلومتر فاصله دارد

تقسیمات کشوری
شهرستان بابل متشکل از پنج شهر بابل، امیرکلا ، زرگرمحله ، گتاب و بابلکنار است. این شهرستان از سه بخش مرکزی با مرکزیت بابل، بندپی شرقی با مرکزیت گلوگاه و بندپی غربی با مرکزیت خوشرودپی،ده دهستان به نامهای «  بابلکنار به مساحت ۷/۱۳۲ کیلومتر مربع، فیضیه به مساحت ۰/۱۳۴ کیلومتر مربع، گنج‌افروز به مساحت ۱/۶۲ کیلومتر مربع، گتاب به مساحت ۵/۸۹کیلومتر مربع، کاری‌پی به مساحت ۶/۱۳۶ کیلومتر مربع، لاله‌آباد به مساحت ۶/۹۳ کیلومتر مربع از بخش مرکزی » «فیروزجاه‌ به مساحت ۲/۴۴۳ کیلومتر مربع، سجادرود به مساحت ۷/۱۸۲ کیلومتر مربع از بخش بندپی شرقی» «خوشرود به مساحت ۰/۱۳۲ کیلومتر مربع و شهیدآباد به مساحت ۵/۳۴ کیلومتر مربع، از بخش بندپی غربی» ، و ۵۵۶ آبادی تشکیل یافته است.

تاریخچه شهر بابل
نخستین مورخانی كه از مامطیر یاد كرده‌اند ابن رسته و ابن فقیه (290 ه.ق) می‌باشند.همچنین نویسندگانی مثل اصطخری (340 ه.ق) بصورت ممطیر و مامطیر ابن حوقل (376 ه.ق) بصورت مامطیر از این شهر نام برده اند.
در كتاب حدود العالم (372 ه.ق) نیز می‌آید: مامطیر شهركیست با آبهای روان و از وی حصیری خیزد سطبر و سخت نیكو كه به تابستان به كار دارند» و در سخن اندر رودها می‌خوانیم: «و دیگر رودیست كی رود باول خوانند، از كوه قارن برود و بر مامطیر بگذرد و اندر دریای خزران افتد. و مقدسی (375 ه.ق) مامطیر را شهری از قصبه آمل می‌شمارد و مامطیر و ممطیر را دو شهر جداگانه می‌پندارند. از شواهد چنین برمی‌آید كه از سده 5 و 6 ه.ق مامطیر رو به ترقی و توسعه نهاده، چنانكه در اوایل سده هفتم بقول یاقوت حموی از جاههای برجسته طبرستان به شمار می‌آمد.
وجه تسمیه مامطیر
ابن اسفندیار درباره بنای مامطیر و نام آن می‌آورد: چون امام حسن ابن علی(ع) در زمان خلافت عمر به مامطیر رسید و مالك اشتر نخعی و سپاه عرب با او بودند آن موضع كه مامطیر است به چشم امام حسن ابن علی(ع) دلگشای و نزه آمد، آبگیرها و مرغان و شكوفه‌ها و ارتفاع بقعه و نزدیك به ساحل دریا دید گفت: بقعه طیبه ماء و طیر، از آن تاریخ مختصر عمارتی پدید آمد تا به عهد محمدابن خالد كه والی ولایت بود، بازار فرو نهاد و بیشتر عمارت فرمود در سنه ستین و مایه مازیار بن قارن مسجد جامع بنیاد نهاد و شهر گردانید.
ولی اولیاءاله آملی می‌آورد: در عهد خلافت اصحاب از قبل خلفای راشدین، هیچ كس، تخصیص به تبرستان نیامد و آنچه در تاریخ تبرستان مسطور است كه در ایام خلافت عمربن الخطاب امام ابومحمدالحسن علی(ع)، و عبداله ابن عمر، و مالك بن حارث الاشتر و قسیم بن العباس به تبرستان آمده‌اند به حقیقت اصلی ندارد.در این باره اختلاف نظر زیادی وجود دارد. از جمله آنكه عده‌ای فتح طبرستان را در زمان عثمان می‌دانند نه به عهد خلافت عمر ؛ و عده‌ای از مورخین نیز حضور امام حسن را در فتح طبرستان صریحا نفی كرده‌اند و عده‌ای دیگر به حضور آن حضرت در فتح طبرستان اشاره‌ای نمی‌كنند. اما براساس مدارك به دست آمده نام مامطیر در یك واقعه تاریخی مربوط به سال (250 ه.ق) هنگام قیام حسن بن زید علوی (داعی كبیر) ضد حكمران عرب طبرستان آمده است.
وجه تسمیه مامیترا
بعضی از متاخران از دو كلمه (ممطیر) و (مه میترا) چنین نتیجه گرفته‌اند كه: شهر بابل امروزی شهری بود پاك و مقدس، در نزدیكیهای دریا و برای جای داشتن (میترای بزرگ) یا (آتشكده‌ی میتر)، بومیان آنرا (مه‌میترا) یا جایگاه میترای بزرگ می‌نامیدند.از سال (250 ه.ق) به بعد نام مامطیر در اغلب حوادث طبرستان عنوان می‌شود كه در قرن پنجم و ششم، مامطیر رو به وسعت و آبادانی می‌رود بطوریكه در اوایل قرن هفتم به روایت یاقوت حموی از نقاط معتبر طبرستان به شمار می‌آید.
بابل در دوران سید قوام‌الدین مرعشی
در سال (750 ه.ق) كیاییان جلالی _ با قتل فخرالدوله حسن در 750 ه.ق سلسله باوندیان سوم پایان یافت. كیافخرالدین در ساری حاكم شد و از این پس این دودمان با عنوان جلالیان بر مازندران مستولی شدند‌ ـ مامطیر را نیز متصرف شدند و مدت 13 سال (تا 763 در آنجا حكومت كردند. در سال 763 سادات مرعشی سرپرستی میربزرگ در آمل قیام كردند و آنجا را متصرف شده و خود را آماده حمله و تصرف مامطیر و ساری می‌نمودند ، كیائیان جلالی بالاخره شكست خوردند و مامطیر را از دست دادند.
سید‌قوام‌الدین مرعشی پس از شكست دادن كیائیان جلالی با فرزندان خود در آنجا استقرار یافتند و چندی نگذشت كه مامطیر به سبب رونق بازارهای هفته و موقعیت شهر در نیمه راه میان ساری و آمل و از سوی دیگر نزدیكی دریا به احتمال از قرن هشتم به «بارفروش‌ده» تغییر نام یافت.سیدقوام‌الدین مرعشی پس از استقرار در بارفروشده به ترویج امور دینی پرداخت و اهالی آن دیار نیز با او به بیعت نمودند.تا اینكه : در محرم سنه هفتصد و هشتاد و یك ‍(حضرت سیدهدایت قباب) را مرض طاری گشت. و روز به روز صورت تضاعف می‌پذیرفت. و سید را مقام و مسكن بارفروش‌ده بوده است چون وصیت تمام شد؛ دعوت حق را لبیك اجابت فرمود چون مطابق وصیت خواستند او را در حجره خودش دفن كنند (سیدرضی‌الدین) مانع گشت، از آنجا نقل كرده به آمل آوردند، و دفن كردند.بعد از فوت سیدقوام‌الدین مرعشی، سید غیاث‌الدین در بارفروش‌ده اقامت نمود. و در احوال وی می‌خوانیم : چون سیدغیاث‌الدین به بارفروشده درآمد و مدتی برآمد، با جد خود آنجه وظیفه خدمت داشته بود به تقدیم نمی‌رسانید، تا به حدی كه درویشان جهت سید خواستند كه زراعت برنج بكنند، راضی نشد. و تخم برنج كه افشانده بودند خود رفت و ویران كرد.
بابل در زمان تیموریان
جوزفا باربارو درباره اوضاع مازندران و بارفروش‌ده در زمان تیموریان می‌آورد : مردم مازندران جنگجوترین مردم ایران بشمار می‌رفتند و تا مدتی نسبتا مدید در برابر نیروی تیمور پایداری كردند شهرهای عمده آن عبارتست از ساری مركز مازندران، بارفروش ـ بابل امروزی _كه بیش از یكصد هزار تن جمعیت دارد و بارفروشده به عنون یك مركز تجاری در زمان حكومت شاه عباس اول صفوی كه مادرش از مرعشیان تبرستان بود، توسعه یافت.
غلامحسین افضل الملك كه در سال نهم جمادی الاخر هزار و سیصد و بیست و دو از بارفروش دیدن می‌كند، درباره ‌ی بنای این شهر می‌آورد : سابقا اینجا ده بوده و در جزء جمع دفتری (بارفروش‌ده) نام اینجا بوده است. در عهد خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار آنجا را بنای شهر گذاشته‌اند و معابر صحیحه در آن قرار داده‌اند. تقریبا نود سال است كه اینجا را ساخته‌اند.آنچه از منابع متعدد برمی‌آید نام بارفروش‌ده تا اواخر دوران صفویه به این منطقه اطلاق می‌گشت.
بابل درزمان زندیه
در زمان زندیه و هنگام نقل فعالیتهای آقا محمد حسن خان آغامحمدخان قاجار ذكر بارفروش بسیار به میان می‌آید و جالب توجه آنكه كلمه‌ی ده از آخر آن برداشته شده است. گ. ملگونف، سیاح معروف كه در سالهای 1858 و 1860 میلادی از سواحل دریای خزر دیدن می‌كند می‌آورد : بابل پیش از انقلا 1917 م. روسیه، یكی از مراكز بازرگانی مهم شمال كشور و محل واردات امتعه‌ی خارجی و همچنین مركز خرید محصولات طبیعی و مصنوعی قرای و قصبه‌های عمده‌ی مازندران محسوب می‌گردید و به همین لحاظ بارفروش نامیده شده بود. بعضی محققان را اعتقاد بر آنست كه : از سده‌ی هشتم ه.ق یعنی از حكومت میرقوام‌الدین مرعشی، بارفروش دیه و از سده‌ی سیزدهم یعنی از زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار بارفروش خوانده شده است.
حوادث سیاسی اواخر عهد زندیه نقطه عطفی در تاریخ بارفروش محسوب می‌شود. از سال 1165 ه.ق كه محمدحسن‌خان شكست سختی به سپاه كریم‌خان زند وارد آورد آهنگ مازندران كرد، از آن سال سرتاسر مازندران تحت سیطره‌ی محمدحسن‌خان درآمد. محمدحسن‌خان تا سال 1172 ه. ق بر مازندران حكمرانی كرد. اما در پانزدهم جمادی‌الثانی 1172 ه.ق جنگی بین وی و شیخعلی خان زند درگرفت با حمله شیخعلی خان محمدحسن‌خان عقب‌نشینی را ترجیح داد و از راه شاه عباسی به سوی استرآباد فرار كرد اما سبزعلی كرد و محمدعلی آقا جاردولو ـ یا به قولی رستم بیگ كرد مدانلو ـ سر وی را بردیدند و برای كریم‌خان به تهران فرستادند. از آن زمان به بعد بارفروش مورد توجه زندیان قرار گرفت تا وقتی كه زندیه آن ایالت را فتح و پایتخت را به بارفروش منتقل كردند. موقعی كه در سال 1771 مسیحی سیاح معروف گملن از این حدود مازندران عبور می‌كرد ذكر می كند: پایتخت چنان كه گفته شده به باروفروش انتقال یافته بود.
پس از بازگشت علی محمدخان زند در سال 1190 ه.ق به شیراز حسینقلی خان مجددا پرچم خودسری برافراشت و صبحگاهی بطور پنهانی با سرعت هرچه تمامتر خود را به بارفروش مقر مهدی‌خان دادو رساند. حمله غافلگیرانه حسینقلی‌خان به بارفروش، مقر حكومت مهدی‌خان دادو» و برچیدن بساط حكومت وی، عصبانیت كریم‌خان را سبب شد، پس زكی خان را در سال 1190 ه. ق روانه مازندران كرد.
بابل در زمان قاجاریه
مرگ كریمخان زند در سال 1193 ه.ق فرصتی پیش آورد تا آقامحمدخان پسر بزرگ محمدحسن خان كه شانزده سال به عنوان گروگان نزد وی به سر می‌برد بتواند فرار كند آقا محمدخان در 28 ذیقعده 1294 در بارفروش به انتظام امور پرداخت. اما رضاقلیخان قاجار به همدستی لاریجانیها در ذیحجه 1195 ه.ق به بارفروش آمده و مقر آغامحمدخان قاجار را محاصره كردند. و آغامحمدخان را به اسارت درآوردند. ولی دوستداران آغامحمدخان در بندپی به بهانه مراقبت سخت‌تر از او، وی را به بندپی بردند. از سویی مرتضی قلیخان و مهدیقلیخان قاجار و مصطفی‌قلیخان قاجار پس از شنیدن خبر محاصره‌ی برادر بزرگ خود را به بارفروش رساندند و رضاقلیخان را برآن داشتند كه خان ابدال خان را به جنگ ایشان بفرستد، اما شكست خورده و اسیر شد. دوستان آقا محمدخان پس از این ماجرا وی را با دویست تفنگچی به بارفروش بردند. آقامحمدخان تا صفر سال 1197 از دست برادران كه علیه او دست به آشوب زده بودند آسوده شد و به استرآباد و پس از مدتی توقف در آنجا در 23 ربیع‌الاول 1197 ه.ق به ساری بازگشت.همین كه آغا محمدخان قاجار اساس حكومتش را در مازندران استحكام بخشید باز مركز را بساری انتقال داد. گرچه تا اواخر دوره‌ی قاجاریه ساری حاكم نشین مازندران بود اما به سبب وجود ادارات مالیه، اوقاف، تطمیه، كارگزاری، فواعِد عامه و دربارفروش، این شهر اهمیت بسزایی در امور مازندران داشت.
در سال 1214 ه.ق فتحعلی شاه بعد از كشمكش با مدعیان قدرت، پسر یازده ساله خود محمدقلی میرزا را به حكومت مازندران منصوب كرد. در این زمان سپاهیان مازندرانی كه به پیشنهاد قائم مقام جانباز خواندند در جنگ اول ایران و روس كه در 1218 ه.ق/ 1812 م درگرفت شركت داشتند.
پادشاهی محمدشاه،‌فظعلی‌خان قراباغی 1251- 1252 ه.ق به حكومت مازندران گمارده شد. از كتیبه‌ای در مسجد جامع بارفروش دانسته می‌شود كه فظعلی خان به دستور محمدشاه، در سال 1251 ه.ق مالیات نانواها را ملغی كرده بود.
بابل و فرقه بابیه
از وقایع مهم بارفروش در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه (1264-1313) واقعه قلعه‌ی شیخ طبرسی و فتنه بابی‌ها می‌باشد. پیروان سیدباب در هر ولایتی بنیاد ظهور و خروج نهادند و قصور خلافت و بروج نیابت خود را بزور بر كیوان عروج دادند. از شاهرود روی ببارفروش نهادند ـ در آن زمان مازندران حاكم نداشت و تنها شهر مازندران كه وابستگی قومی و طایفه‌ای در آن دیده نمی‌شد بارفروش بود و ملامحمدعلی قدوس خود اهل بارفروش بوده است ـ و در خارج شهر و حوالی بحر ارم كه معروف است بسبزمیدان رحل اقامت فروگرفتند.
سخنان آنطایفه را بجناب سعیدالعما بردند و بدیشان پاسخهای سخت آوردند و این طایفه به طریقه ارباب خروج با اسلحه در شهر و بازار آمد و شد گرفتند جناب سعید العلما و علمای مازندران اجتماع این طایفه غریبه را در آنولایت صلاح ندانستند و برخروج امر كردند. نقار و غبار در میانه پدید آمد سخنان نرم بدرشت كشید و ضرب زبان بزخم مشت انجامید عباسقلی‌خان سرتیپ لاریجانی بنامه سعیدالعما از این كارآگاه گشته تا ایشانرا از بارفروش بار بر خر نهاده دجال‌وار روانه دیار بوار نماید كار بنزاع و دفاع انجامید دوازده كس از بابیه مقتول شدند و چند تن از اینان زخمدار گشتند ملاحسین ـ بشرویه‌ای ـ و حاجی محمد علی مازندرانی كه روسای آن گروه بودند مستدعی شدند كه بجانب عراق روند سردار لاریجانی مضایقتی نكرد و برایشان سخت نگرفت از علی‌آباد ـ قائمشهر كنونی ـ بگذرانیده بعراق روانه سازد و ایشان كوچ دادند و روی براه نهادند چون بعلی‌آباد رسیدند خسرونامی قادی كلائی از قوای علی‌آباد بطمع اموال ایشان افتاده با جمعیتی دنبال آن كاروان گرفت و به اسم همراهی و محافظت رشوتی خواست آنان نیز مضایقه نكردند ولی طمع خسروگدا. طبع از كرم و درم آنان افزوده بود. ایشانرا از گذشتن منع كرد و بدان اموال امر نمود و دو تن از همراهان ملاحسین كشته شدند و قریب به غروب بمقبره‌ی شیخ طبرسی رسیدند متحیر ماندند از خسرو بیك و همراهان او نیز سخت خایف و مضطر شدند و خسرو اسب سواری ملاحسین را گرفتن خواست و در شمشیر او نیز طمع كرد ملاحسین بشرویه ـ بشرویه‌ای ـ تیغی بر خسرو راند كه بخون غلطید و جمعی از موافقانش را نیز بكشت و معدودی فرار كردند.
ملاحسین كه دید كار به اینجا كشیده شد از رفتن به عراق پشیمان شد و در محوطه مقبره مرقد شیخ طبرسی متحسن شد. بشروئی وقتی بآنجا آمد؛ وضعیت آن محل را چنین مناسب دید كه آنجا را مركز جنگ هولناك خود قرار دهد. پس شروع بساختن پناهگاه و كمینگاهها و بلند ساختن برج‌ها و دیوارها كرد چون از ساختن قلعه و استحكامات فارغ شد شروع به جمع آوری اسلحه كردند، تكمیل مهمات، تمرین بابیان به طرز استعمال اسلحه‌ی آتشی و شمشیر زدن و تهیه مهمات و ذخایر جنگی كرد پس پیروانش را به چند دسته تقسیم نمود و آنها را به دهات و شهرهای اطراف فرستاد تا بقدر كفایت یكماه یا زیادتر گوسفند و خواربار و علوفه حیوانات خریداری نمایند وگرنه با غارت و چپاول تهیه سازند. آنها این عملیات را در زمان كمی انجام دادند. آنگاه نواب و دعات خویش را باطراف فرستاد تا مردم را بسوی باب دعوت كنند.
چون خبر جماعت بابیه در شیخ طبرسی و دراز دستی ایشان در نهب و غارت اطراف مازندران گوشزد شاهنشان ایران ـ ناصرالدین شاه ـ گشت، فرمان داد كه بزرگان مازندران لشكر آماده كرده بر ایشان بتازند و جهان را از وجود آن جماعت بپردازند اول آقا عبدالله برادر حاجی مصطفی‌خان هزار جریبی دویست نفر از مردم هزار جریب را منتخب ساخته با تفنگچی سورتی به ساری آمد و در آن جا میرزا آقا نیز از افاغنه‌ی ساكن ساری و سوادكوه و ترك جمعیتی فراهم كرده به اتفاق تا علی‌آباد رفتند و از مردم علی‌آباد جماعتی نیز امداد ایشان كردند. جماعت بابیه بر آقاعبدالله بتاختند و مبارزتی سخت دست داده در آن نزاع سی نفر از تفنگچیان آقا عبدالله مقتول گشتند و باقی منهزم شدند ملاحسین بی‌ترس و بیم خود را به آقا عبدالله رسانیده و او را با تیغ دو نیمه كرد اول بار تفنگچیان را طعمه‌ی شمشیر ساختند. پس به كار اهل قریه پرداختند و اناثأ و ذكورأ و صغارأ و كبارأ تمامی را با شمشیر و خنجر پاره پاره كردند. پس از آن آتش بدان قریه زدند و اموال و اثقال ایشان را غارت كردند چون خبر قتل آقا عبدالله و غارت افرا معرض شاهنشاه افتاد، شاهزاده مهدیقلی‌میرزا را به قلع آنها مامور ساخت ملاحسین و حاجی محمدعلی از حالت آن لشگر آگهی یافتند بابیه‌ی از جان گذشته به عزم شبیخون طریق واسكس پیش گرفتند آتش در آن سرای انداخته تمامت آن عمارت با بهاربندی كه یك طرف آن بود و عمارت حسینیه كه در جنب آن بوده با جماعتی كه در آن جاها مسكن داشتند، یكسره بسوختند و بعضی را هم كشتند و جسد ایشان را در آتش افكندند و جماعتی از تفنگچیان اشرف، در كنار لشگرگاه سنگری ساخته بودند گلوله بر سینه‌ی ملاحسین آمده پس جسد او را در زیر دیوار مرقد شیخ طبرسی، با جامه و شمشیر به خاك سپردند چون مدت محاصره‌ی قلعه شیخ طبرسی وجلادت جماعت بابیه به چهار ماه كشید، شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشكر ی خونخوار به جانب مازندران روان شود پس از این واقعه، دیگر در قلعه‌ی شیخ طبرسی برگ درخت و علف زمین و استخوان و چرم تمام شد و راه فرار مسدود گشت، ناچار جماعت بابیه زنهار طلبیدند سعیدالعلما و دیگر اهالی بر قتل حاجی محمدعلی و بزرگان بابیه فتوی دادند و گفتند بازگشت ایشان در شریعت مقبول نباشد و تمام را در سبزه میدان بارفروش مقتول ساختند. در این فتنه از جماعت بابیه هزار و پانصد نفر به معرض تلف درآدمدند.
بین سالهای (1267- 1271 ه.ق) دو كارخانه شكر و قند در شهرهای ساری و بارفروش به سعی مصطفی‌قلی‌میرزا حاكم مازندران و ابتكارات صدراعظم معروف آن دوره ـ میرزاتقی‌خان امیركبیرـ بنا شد و به اهمیت تجاری و بازرگانی شهرهای ساری و بارفروش افروده شد و بر اثر تجارت و بازرگانی فوق‌العاده بارفروش دولت روسیه بر اثر نفوذی كه پس از عهدنامه تركمانچای در ایران به دست آورده بود. یك نفر نماینده تجاری به نام آگنط ـ آگنت ـ در بارفروش داشت.
در بیستم ربیع الاول 1273 هجری قمری میرزا اسداله وزیر برای سركشی كارخانه شكرریزی دولتی به بارفروش آمد و در آنجا خبر فتح هرات توسط سپاهیان ایرانی به او رسید به همین مناسبت به دستور او و به اهتمام حاكم بارفروش ـ میرزا شفیع ـ شهر را چراغانی كردند و خود وی در مسجد جامع بارفروش حاضر شده و مژده این پیروزی را به مردم داد. میرزا شفیع به پاس كوششهایی كه در این باره انجام داد از طرف حاكم مازندران به یك «طاقه شال ترمه» مفتخر گردید.
مسعود میرزا ظل‌السلطان، كه روزگاری والی مازندران بود در سال 1278 ه.ق درباره‌ی بارفروش می‌آورد: شهر دوم مازندران بارفروش است. این اسمی است با مسمی در اینجا رد و بدل و خرید و فروش می‌شود. در این شهر، از داغستانی و لزجی و اهل آذربایجان و عراقی و ارمنی و تركمان و غیره و غیره، همه گروهی هستند، یك كمپانی روس هم هست برای ترویج تجارت و تربیت مردم تازه.
در سال 1292 ه.ق به دستور ناصرالدین شاه را ه مستحكم بارفروش و ساری و راه كالسكه رو با پلهای مستحكم بین آمل و بارفروش ساخته شد. و علیرضاخان عضدالملك در مدت حكمرانی خود در زمان غلامعلی‌خان نظام السلطان نوری 1326 ه.ق حاكم مازندران، برای تشكیل انجمن ولایتی، از مجلس شورای ملی كه به وی تلگراف شد.
بارفروش به عنوان مركز مازندران
در سفرنامه تحف بخارا در این باره آمده: حكومت به اهالی ساری و بارفروش حكم مجلس شورا را ابلاغ نمود. اهالی ساری به واسطه‌ی نفاق و بی‌اطلاعی خود غفلت كردند، والی اهالی بارفروش، چون نسبت به اهالی ساری اندك جهان دیده ـ ترـ و باهوش‌ و صاحب ثروت و عده‌ی ‌نفوسشان هم زیاد بود، فورأ انجمن نظارت تشكیل داده، به تصویب حكومت، شش وكیل جهت انجمن ولایتی و دو مبعوث، جهت پارلمان طهران انتخاب كرده، وكلای طهران را روانه نمودند. انجمن ولایتی ایشان هم مفتوح شد. اهالی ساری بعد از شنیدن این خبر هشیار شده،‌مدعی شدند كه مركز حكومت نشین ساری است، سایر شهرهای مازندران باید تابع ساری باشند. بارفروش ابدأ حق وكیل فرستادن به طهران را ندارد، با وكیل خود را به ساری فرستاده، در بارفروش انجمن بلدی بگشایند. انجمن ولایتی در ساری كه مركز است باید منعقد باشد. بعد از قیل و قال كشال، اهالی ساری هم در منزل شیخ علی اكبرنام، یكی از ملای پیش نماز، به معیت شیخ غلامعلی پیش نماز انجمنی تشكیل داده،‌بدون تعیین نظار و وكلای سته‌ی ‌ولایتی، دو نفر مبعوث به اكثریت آرا انتخاب كرده، به طهران روانه نمودند. ولی وكیلهای ساری را در پالمان قبول نكرده وكلای بارفروش، پذیرفته شدند و تیلگرافی هم از مجلس شورای ملی به نظام السلطان، حكومت ـ حاكم ـ مازندران، رسید كه انجمن ولایتی به واسطه‌ی اهمیت داشتنش باید در بارفروش منعقد بوده، انجمن ساری بلدی باشد. بارفروش هم اگرچه انجمن رسمی داشتند، ولی ترتیب درستی نداشته، تمام اختیارات در دست علامه ـ ملامحمد جان علامه ـ نام ملای پیش نمازی بود.

بابل در زمان مشروطیت
مخبر انجمن ـ آقا حسن بادكوبه‌ای ـ بود كه یادداشت‌های مهم روز را برای روزنامه «حبل‌المتین» می‌فرستاد. اعضای انجمن به دستور تلگرافی مجلس شورای ملی، آقایان مفتخرالممالك ـ شهریارپوری ـ و حاج ابراهیم ماهوت فروش را به سمت نمایندگی انتخاب و به تهران فرستادند. مخالفان برای كشتن علامه و معین التجار پافشاری می‌كردند.ـ و ـ آنان هم مجبور شدند خود را مخفی كنند. حسین لطیفی،‌حاجی كسروی و شعبان كوچك سرایی و چند نفر دیگر مامور قتل علامه بودند. منزل علامه در محله آستانه در كوچه بن‌بستی بود، چند نفر هم مسلح، حفاظت از آنرا به عهده داشتند. در یكی از شبها آنها حمله كردند، نگهبانان منزل متواری و ترورسیتها از پشت بام وارد خانه می‌شوند. در خانه بین محافظین جان علامه و تروریستها تیراندازی می‌شود، همسر مرحوم علامه از این موقعیت استفاده و نردبانی آماده می‌كند كه علامه از گذرگاه ویژه‌ای به خانه یكی از همسایگان برود، همینكه علامه به آخرین پله نردبان می‌رسد،‌پایه نردبان می‌لغزد و علامه به زمین می‌افتد و دچار شكستگی فك و سر و بالاخره خونریزی مغزی می‌شود و به فاصله یكی دو روز بعد در می‌گذرد. در تشیع جنازه‌اش جز چند نفر از مشروطة خواهان كسی شركت نمی‌كند.
بعد از این كه كار مشروطه خواهان در تهران تا حدودی ضعیف شد و شاه بر ملت غلبه نمود،‌از مازندران به كلی اسم مشروطه برداشته شد. و در بارفروش هم «ملامحمدجان علامه» و معین التجار مشروطه‌خواه به سال 1288 ش/ 1330 ه.ق با توطئه مستبدین محلی به اسامی حاجی كسروی و حسین لطیفی و علیقلی گومیج و حسین نامی كشته شدند. در همین سال «خبر رسید كه چند نفر از مجاهدین قفقازی به ریاست «پانوف» ـ پانف ـ نام بلغاری، از دریا با كشتی بخاری به بندر مشهدسر ـ بابلسر امروزی ـ سربرآمده،‌گمروك خانه و تیلگرافخانه را ضبط كرده، در گمروك خانه هرچه نقده بود گرفته، از طرف خودشان در گمروك آدم گذاشته‌ی ‌بارفروش می‌آیند. پسر اسماعیل خان سوادگوهر با چند سوار جلوتر رفته در بارفروش در كاروان سرایی منزل داشت. مجاهدین رفته خواستند او را بكشند ، ممكن نشده، آنها خبر شده، سر دروازه‌ی كاروان سرا را سنگر كرده دعوا و تیراندازی كردند. بعد از صرف تیر و تفنگ زیاد، پانوف زخمی شده برگشته به منزل شاه‌زاده اعظام السلطنه ـ و بعد با كمك مشروطه خواهان محلی به بندر گز روانه شدند، ورود آزادی خواهان به سركردگی پانف از بندرگز به گرگان مورد استقبال مردم به رهبری شیخ محمدحسین روحانی مشروطه‌خواه قرار گرفت. در همان سال مردم بارفروش علیه یهودیان این شهر شوریدند و چهارده تن از یهودیان را كشتند.
وجه تسمیه بابل
بارفروش همواره بعنوان یكی از شهرهای مهم، صحنه‌ی زد و خوردهای سیاسی و تاریخی بوده است.
در سال 1904 اعلامیه‌ای خطاب به نمایندگان خارجی در روز اول آذر سال 1310 هجری شمسی نام بارفروش همراه با احداث ساختمانهای جدید دولتی از قبیل اداره پست (1315)، در كنار سبز میدان و ساختمان شهرداری (1314) به شهر بابل تغییر نام یافت. نام بابل از نام رودخانه (باوُل) گرفته شد، كه در ضلع غربی شهر جریان دارد.
بابل در زمان اشغال ایران توسط متفقین
در شهریور 1320- قوای شوروی و انگلستان و بدنبال آن ارتش امریكا از شمال و جنوب وارد ایران شد. در نتیجه دستگاه پادشاهی رضاخان فرو ریخت. مازندران مانند سایر استانهای شمالی ایران به وسیله قوای شوروی اشغال شد ـ شهر بابل كه مركز اداری و قضایی مازندران غربی بود بتصرف سربازان روسی در آمد،‌ قصر شاه، باغ وزیر جنگ، ـ یا باغ شاهنشاهی ـ از سه راه فرهنگ تا چهار راه فرهنگ و از سبزه میدان تا اول مخابرات و خیابان مدرس فعلی باغهای داداشپوری و اسدالله خانی و سایر ساختمانهای مهم شهر و اطراف آن بوسیله قوای شوروی اشغال و پایگاه نظامی شد. در آنزمان قویترین سازمان سیاسی ایران، حزب توده بود كه این حزب در پیروی سیاست شوروی تلاش میكرد و شهرستان بابل از مراكز مهم حزب توده بوده است كه وضعیت و سیاست فعال و تشكیلات وسیع و جا افتاده‌ای را در برداشت و مبارزه علیه حزب مزبور در شهر بابل و دهستانهای كوهستانی اطراف آن بویژه در دامنه‌ی كوههای بندپی وضع تدافعی بخود گرفته بود. در هشتم شهریور 1324 مصادف با بیست و یكم ماه رمضان وقایع زد و خورد حزب توده با جمعیتهای مخالف در شهر بابل كه در پناه سربازان روسی انجام شده و عده‌ای از محترمین و مجاهدین بابل بازداشت شدند. ولی بتدریج ملی شدن نفت در سراسر ایران در سرلوحه كارهای سیاسی كشور قرار گرفت. در 28 تیرماه 1329 لایحه قرار داد الحاقی نفت گس- گلشاییان از سوی دولت ساعد به مجلس داده شد در استانهای كشور از جمله در مازندران و شهرهای آن بویژه در شهر بابل روحانیونی به جمعیت ایرانی هواداران صلح پیوستند و اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایی را امضا و منتشر كردند

 

اگر من و شما خودمان را  اصلاح کنیم ، جامعه درست می شود

یک شنبه 1 اسفند 1389  9:59 PM
تشکرات از این پست
Siran724
Siran724
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 38
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:بابل مازندران

 خیلی باحال بود استفاده کردیم.دست درد نکنه .اطلاعات خوبی بود .

دوشنبه 8 فروردین 1390  9:04 AM
تشکرات از این پست
papeli
papeli
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 12867
محل سکونت : قم

پاسخ به:بابل مازندران

ایول همشهری!

kb9j_img_3241.jpg

شهر من یک گل به نام حضرت معصومه دارد.

شنبه 13 فروردین 1390  12:17 AM
تشکرات از این پست
mobinrayan
mobinrayan
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 40
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:بابل مازندران

بسیار جامع و عالی بود

تقدیر و تشکر دارمی

یک شنبه 21 فروردین 1390  2:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها