گروه فرهنگي / حوزه ايثار و شهادت
89/11/18 - 09:37
شماره:8911180167
شهيد تاري: ميخواهم فداي خميني شوم
خبرگزاري فارس: شهيد «احمد تاري» از نوجوانان مبارز انقلابي از زماني كه به آرمانهاي امام خميني (ره) پي برد، لحظهاي براي پيروزي انقلاب درنگ نكرد؛ وقتي مادرش به وي ميگفت «آخر به خاطر اين كارها، تو را ميكشند» با جرأت پاسخ ميداد «ميخواهم فداي خميني شوم».
به گزارش خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا»، شهيد «احمد تاري» در سال 1338 در تهران و در خانواده مذهبي كه شكمهايشان از هر مال حرامي پاك و حتي ديوارهاي منزلشان از شنيدن صداي حرام مصون بود، ديده به جهان گشود؛ پدر و مادر راديو، تلويزيون و حتي برخي مجله و روزنامهها كه در بر گيرنده پيامهاي فسادانگيز بود را قبل از انقلاب اسلامي منع كرده بودند.
شهيد احمد كه يكي از فرزندان با بصيرت خانواده بود، در پي انتشار مقالهاي توهين آميز نسبت به امام خميني (ره) در روزنامه اطلاعات و قيام 19 دي، به قم رفت؛ وي با فضاي فكري آنجا آشنا شد و برخي از اعلاميههاي نصب شده بر روي ديوار را از قم به تهران آورد؛ اين شهيد از نوجواني در تجمعاتي كه با هدف پيروزي انقلاب اسلامي تشكيل ميشد، شركت ميكرد.
وي شبانهروز در خدمت اسلام بود و خانواده خود را نيز در جريان رويدادهاي انقلاب قرار ميداد تا اينكه در 11 آذر 1357 با تير مستقيم سربازان رژيم طاغوت نهال انقلاب را با خونش آبياري كرد.
در سي و دومين سال از به ثمر رسيدن اين خونها بر آن شديم كه گفتوگويي با محمود تاري برادر شهيد «احمد تاري»، جانباز دوران دفاع مقدس و مداح اهل بيت (ع) داشته باشيم.
*فارس: در ابتدا از فضاي فكري خانواده كه منجر به تربيت فرزنداني همچون شهيد احمد تاري شد، برايمان بگوييد.
ـ در سالهاي قبل از انقلاب، والدين بنده برنامههاي راديو و تلويزيون را حرام دانسته و به دليل تصاوير مبتذل در روزنامهها و مجلهها ما را از خريدن آن منع ميكردند؛ در مقابل آنها ما را تشويق به تهيه نوارهاي صوتي قرآن كريم، سخنرانيهاي آيتالله فلسفي، مرحوم شيخ كافي و وعاظ و سخنرانان برجسته را از مراكز گلبانگ محمدي و گلبانگ اسلامي در خيابان وليعصر (عج) تقاطع مولوي ميكردند؛ سپس با تهيه اين اقلام فرهنگي از نكات آن بهره ميبرديم كه حاصل آن تربيت فرزنداني شد كه در مسير انقلاب قرار گرفتند.
در آن دوران، اكثر مردم عكس و رساله امام خميني (ره) را مخفيانه در منزل نگه ميداشتند. خوب به خاطر دارم كه در اسباب كشي منزل، مادرم قرآن كريم را با احتياط حمل ميكرد، وقتي علت را جويا شدم، وي به عكس امام راحل كه در 2لابهلاي برگهاي قرآن كريم بود، اشاره كرد و گفت «جايي نگوييد كه اين عكس را در منزل داريم».
پدرم بنّا بود و به كسب روزي حلال تأكيد زيادي داشت؛ بنده سالها بعد به پدر ميگفتم «به خاطر دادن لقمه حلال به ما، خاك پايت را سرمه چشمانم ميكنم زيرا موقعيت شغلي ما حساس است و روزي حلال شما باعث شد تا ما چشمداشتي به مال مردم و بيتالمال نداشته باشيم».
*فارس: شهيد احمد تاري از چه زماني فعاليتهاي انقلابي خود را آغاز كرد و خانواده شما چه نقشي در پيروزي انقلاب اسلامي داشتند؟
ـ پس از واقعه 15 خرداد 1342 با سركوبهاي طاغوت، خيلي از مردم سكوت اختيار كردند ولي وعاظ و روحانيون در ادامه به روشنگري مردم پرداختند. اهداف طاغوت در طول اين سالها بر همگان روشن و واضح است كه اين رژيم در سركوبي باورهاي مذهبي و رواج دادن فرهنگ فاسد آمريكايي پيشقدم بود.
در آن دوران ما به همراه پدر و مادر به هيئتهاي مذهبي، كلاسهاي فراگيري قرآن كريم و مكتبخانهها ميرفتيم؛ اين فعاليتها و حضور در مراسمات منجر به تقويت روحيه انقلابي در خانواده ما شد؛ تقويت روحيه انقلابي شهيد احمد را فردي شجاع كرده بود طوري كه وي از ساواك و نظاميان شاهنشاهي هيچ ترسي نداشت و از 19 دي 1365 به صورت چشمگيري به مبارزه با رژيم پرداخت.
از اوايل سال 1357 شعارهاي «مرگ بر شاه» و «درود برخميني» از مساجد از جمله مسجد «بازار» و «ارك» به گوش ميرسيد؛ در همان زمان و مصادف با ماه مبارك رمضان، شهيد شيخ محمد چاوشي كه بعدها نماينده امام خميني (ره) در عقيدتي سياسي نيروي هوايي ارتش شد، در مسجد «لرزاده» به سخنرانيهايي پيرامون بحث فساد در جامعه پرداخت؛ در يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان پس از سخنراني حجتالاسلام چاوشي به بيرون از مسجد رفتيم، در ورودي سينماي ميدان خراسان روي پرده 12 متري تصوير مبتذل يك بازيگر زن را نصب كرده بودند، شهيد تاري با ديدن اين صحنه كبريتي روشن كرد و پرده را به آتش كشيد.
يك بار با شهيد تاري تصميم گرفتيم تا اسلحه يكي از مأموران را بگيريم؛ اين كار را انجام داديم؛ براي اينكه شناسايي نشويم وي به قم رفت و از روي ديوارهاي قم تعدادي از اعلاميهها را كنده و به تهران آورد؛ وي اين اعلاميهها را با درآمد خود تكثير و بين مردم در مسجد امام جعفر صادق (ع) كه حجتالاسلام علمالهدي امام جماعت آنجا بود، پخش كرد.
* فارس: شهيد تاري چگونه توانست با امام خميني (ره) ارتباط معنوي برقرار كند؛ نظرش درباره ايشان چه بود و چه ميگفت؟
ـ شهيد تاري از وقتي كه عكسها و بيانات امام خميني (ره) را ديد و به آرمانهاي ايشان پي برد، به كارهاي انقلابي روي آورد؛ وي در زمينههاي ديوارنويسي و چاپ اعلاميهها خيلي فعال بود؛ مادرم بارها به وي گفته بود «آخر به خاطر اين كارها، تو را ميكشند» ولي وي با جرأت ميگفت «من ميخواهم فداي خميني شوم».
گاهي اوقات پدرم به شهيد احمد ميگفت «نميگويم مسجد نرو ولي احتياط كن» شهيد احمد نيز پاسخ ميداد «بابا! مگر با يزيد مبارزه كردن احتياط ميخواهد؟!!!».
نظر احمد اين بود كه بايد امام خميني (ره) را ياري كرد و به فريادهايش لبيك بگوييم.
* فارس: شهيد احمد تاري در كجا و چگونه به شهادت رسيد؟
ـ اول محرم، شهيد تاري به مدرسه ما آمد و خطاب به دانشآموزان گفت «هركسي ميخواهد تظاهرات كند؛ هر كسي كه ميخواهد شاه سرنگون شود، بيايد برويم» بچههاي مدرسه از انتهاي خيابان طيب فعلي به طرف ميدان خراسان راهپيمايي كردند؛ نيروهاي ارتش و كلانتري در خيابانها مستقر بودند و ما راهپيمايي خود را با سمت مسجد لرزاده ادامه داديم؛ پس از رسيدن به مسجد لرزاده و ادامه راهپيمايي به سمت خيابان ري، مأموران براي پراكنده كردن مردم تيرهوايي ميزدند؛ شهيد احمد روي دوش يكي از تظاهركنندگان شعارهاي «مرگ بر شاه» و «درود بر خميني» سر ميداد؛ پس از تيراندازي و متفرق شدن مردم، روبروي مسجد لرزاده ايستادم تا به هر نحوي شهيد احمد را ببينم؛ بعد از لحظاتي يكي از دانشآموزان به نام «حميدرضا بياباني» بر اثر تيراندازي به پا مجروح شده بود و كسي جرأت نداشت به صداي نالههاي وي توجه كند؛ شهيد احمد به حالت سينهخيز و از داخل جوي آب خود را به شهيد بياباني رساند؛ شهيد احمد در لحظهاي كه ميخواست شهيد بياباني را درآغوش بگيرد، مأمور كلانتري اسلحه خود را كشيد و به ناحيه سر اين نوجوانان تيراندازي كرد.
بنده در آن طرف خيابان شاهد رويدادها بودم ولي نميدانستم كه برادرم دچار درگيري شده است؛ وقتي بر بالين وي رسيدم، ديدم كه سر و صورت احمد خون آلود بوده و از موهايش خون جاري است؛ باورم نميشد كه احمد به شهادت رسيده با كمك مردم اين دو نفر را با آمبولانس به بيمارستان سوم شعبان برديم؛ پزشكان در آنجا اعلام كردند شهيد بياباني و تاري كشته شدهاند.
*فارس: خبر شهادت شهيد تاري را چگونه به خانواده داديد؟
ـ لحظات سختي بود و خيلي گريه كرده بودم؛ به منزل آمدم؛ مادرم در حياط مشغول شستن رخت و لباسها بود؛ تا مرا ديد پرسيد «احمد كو؟» پاسخ دادم «نميدانم؛ در تظاهرات همديگر را گم كرديم» مادر پرسيد «چرا گريه كردي؟» پاسخ دادم «چند نفررا تير زدند و من گريه كردم» مادرم گفت «احمد تير خورده؟» بازهم پاسخ وي را ندادم.
مادرم همان موقع دست از شستن رختها برداشت، به اتاق رفت و در گوشهاي نشست؛ برادر بزرگترم «محمد» به منزل آمد و موضوع شهادت احمد را به وي گفتم و باهم به بيمارستان رفتيم؛ در ابتدا پيكر شهيد را نشانمان نميدادند ولي بعد از اصرار برادرم پيكر مطهر شهيدان را ديديم.
پدرم غروب به منزل آمد و از جريان مطلعشان كرديم؛ پدر و مادر معمولاً در داغ فرزند بيتابي ميكنند ولي پدر و مادرم پس از شهادت احمد، در سكوت ناله كردند.
*فارس: شهادت شهيد احمد تاري چه تأثيري در منطقه يا محله شما داشت؟
ـ پس از شهادت برادرم، يكي از مأموران ارتش به منزل ما مراجعه كرد، بنده قصد داشتم با وي برخورد بدي داشته باشم ولي او گفت «من هيچ كاره هستم؛ شاه فرد بسيار خبيثي است؛ خداوند شاه را لعنت كند كه به راحتي جوانان مملكت را ميكشد» در ادامه مردم از مساجد و هيئتها به منزل ما ميآمدند در واقع شهادت احمد، به قدري تأثيرگذار بود كه انقلابي در منطقه ما ايجاد كرد.
يكي از كارمندان وزارتخانهها پس از شنيدن خبر شهادت احمد، قاب عكس گران قيمت و بزرگي از شاه داشت كه آن قاب عكس را به آتش كشيد؛ اين تأثيرات در گوشه گوشه محله ما مشاهده ميشد.
*فارس: پس از شهادت شهيد تاري شما از مبارزه دست كشيديد يا مقاومت كرديد؟
ـ هدف شهداي مظلوم انقلاب اسلامي مقدس بود؛ آنها بدون هراس به مبارزه با طاغوت پرداختند؛ در آن زمان حجت بر همگان تمام شده بود و دليلي نداشت دست از مبارزه بكشيم؛ حدود 2 ماه پس از شهادت برادرم مقاومت كرديم؛ صبح روز 12 بهمن 57 و قبل از ورود امام خميني (ره) به بهشت زهرا (س) ما به قطعه 17 و مزار شهيد احمد رفتيم؛ منتظر بوديم كه امام خميني (ره) به بهشت زهرا (س) بيايند؛ با ورود حضرت امام لبخند شادي بعد از 2 ماه بر چهره ما نشست و غم از دست دادن برادرم را از دل برديم.
*فارس: شما دوران قبل از انقلاب اسلامي را درك كرديد، با اينكه مردم در خفقان بودند و اوضاع فرهنگ اسلامي كشور در پايينترين سطح بود، چه شد كه جواناني تربيت شدند كه در مقابل ظلم رژيم پهلوي ايستادند و پس از پيروزي انقلاب و آغاز جنگ تحميلي اين جوانان با تأسي به اباعبداللهالحسين (ع) حماسهها آفريدند؟
ـ در دوران قبل از انقلاب و خفقان مذهبي، مردم با رسيدن به مرحله يقين به باورهاي ديني خود عمل ميكردند؛ در حال حاضر توجيهگري برخي اشتباهات، آفتي براي باورهاي ديني شده و به نظر بنده حكومت جمهوري اسلامي فرصتي براي پرداختن به اصل اسلام و رسيدن به مرحله يقين است؛ وقتي جامعه ديني در تمام مباحث اجتماعي و سياسي با احكام ديني پيشروي كند، زندگي راحتتر و شادابتري خواهند داشت.
ترازوي عدالت بايد در جامعه ما ميزان نگه داشته شود؛ سبقت گرفتن در سرمايهداري و ثروتمداري مواردي است كه همخواني كفههاي ترازو را برهم ميزند؛ وجدان بيدار، حقطلبي و درستكاري قطعاً جامعه ديني را به سمت عدالت خواهد كشيد.