0

بيست سال

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

بيست سال

عنوان : بيست سال
مكان : عراق
راوي :
آزاده
منبع :
كتاب محرم در اسارت
در ايام محرم هر روز چند نگهبان از بين برادران انتخاب مي‌كرديم تا مراقب رفت و آمد نظاميان عراقي باشند و سپس به صورت مخفيانه و آرام يكي از برادران نوحه مي‌خواند و ما در غم مولايمان حسين(ع) دم مي‌گرفتيم‌، بر سينه مي‌زديم و اشك مي‌ريختيم.
زيارت عاشورا در تاريكي شب اندوه دلهايمان را مي‌زدود و نور اميد بر وجودمان مي‌تابانيد.
شبي از همين شبها در حال عزاداري بوديم كه ناگهان سرهنگ عراقي كه رئيس محاكمات اردوگاه بود،‌ وارد آسايشگاه شد. از ديدن ما در وضعيت سوگواري قدري در هم رفت و گفت: ما شيعه‌ها بيست سال است در عراق ـ از وقتي كه حكومت صدام آمده است ـ نتوانسته‌ايم عزاداري كنيم، آن وقت شما با چه جرأتي عزاداري مي‌كنيد؟
راوي: عبدالله ناطقي

دوشنبه 11 بهمن 1389  11:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها