0

اشعاری در مدح رسول الله

 
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

اشعاری در مدح رسول الله

هستی ز وجودِ او معطّر
پای قدمش هزار دلبر
لعلِ لبِ او به شکلِ یاقوت
نازِ نظرش، شکوهِ ساغر
از رود ظلالِ چشم‌هایش
پر گشته سبویِ حوضِ کوثر
گوید به خودش خدای احسنت
چون خلق نموده حقِ دیگر
در نورِ جبینِ اوست عکسی
از فاطمه آن عزیزْ دختر
عبداله از او چو گرمِ خیرات
شاد از رخِ مصطفاست مادر
لب بسته چو آمنه به گوشش
لالایی آمنه‌ست حیدر


شنبه 24 اسفند 1387  4:18 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

آمد به زمین صدای پژواک
ای اهلِ جهان ز غصه حاشاک
وقتِ غمِ بی کسی به پایان
اسلام بیاورید بی باک
با حبّ نبی جدا شوید از
هر ناله‌ی دنیویِ این خاک
چون آمده نوری از خداوند
دیگر نشود دلی ز غم چاک
بر دورِ سریرِ شَه نبوّت
صد جانِ فرشته گرمِ چالاک
بر سر درِ آن سریر با زر
بنوشته خط از مرکَبی پاک
این تخت نبوّت است احمد
لولاک لَما خلقتُ افلاک
شنبه 24 اسفند 1387  4:20 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

ای جلوه رخت زده آتش به جان گل
نامت محمد(ص) است و نشانت، نشان گل
ميلاد باشكوهص تو ای باغبان نور
همزاد نغمه‌ خوانی بلبل زمان گل
قرآن تويی چو خيره نظر می‌كنم به نور
گل می‌كند دوباره نگاهم ميان گل
اين جای حيرت است كه در گلشن كساء
هم شاخه گلی تو و هم باغبان گل
ای باغبان آل خدا در زمين بكار
با مهديت دوباره تو يك آسمان گل
شنبه 24 اسفند 1387  4:20 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

اتفاقی خاص در عرش عظیم افتاده بود
لرزه بر اندام شیطان رجیم افتاده بود
چونکه بر پیشانی مولود پاک امنه
نقش بسم ا... الرحمن الرحیم افتاده بود
در نخستین جزو قرآن هم به پایش با خضوع
معنی رمز الف با لام و میم افتاده بود
از ازل در آخرین جام می پیغمبری
عکس زیبای رخ طفلی یتیم افتاده بود
روی بام شهر مکه در شب میلاد نور
بقچه بوی گل از دست نسیم افتاده بود
سایه فر و شکوه جاودانش همچنان
برسر عیسی و موسای کلیم افتاده بود
مهر او مهر وصیش مهر دختش بی گمان
در دل هر صاحب عقل سلیم افتاده بود
بر سرش ز آن دم که پا بر عرصه هستی نهاد
سایه نور خداوند کریم افتاده بود
هر که با او یا وصیش بی دغل میرفت راه
در حقیقت بر صراط مستقیم افتاده بود
شنبه 24 اسفند 1387  4:21 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

دو چشمِ آمنه بر روی احمد

گره خورده دلش بر مویاحمد

گهی خندان گهی محو تماشا

چو می‌بیند خمِ ابروی احمد
شنبه 24 اسفند 1387  4:23 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

از خلقت او خدای سرمد
داده به تمام آدمی ید
تا حبلِ متینِ او بگیرند
نامش ببَرند هماره بی حد
از نغمه‌ی آسمانیش خلق
گردیده فلک به دستِ ایزد
با حبّ رسول این میسّر
میزان تمییزِ نیکی و بد
با اوست که جملگی حاجات
یا گشته قبول یا شود ردّ
دانی ز چه روی خلق گشتیم
عالم همه نذرِ مویِ احمد
بر طاقِ جنان نوشته با نور
اجرِ صلوات بر محمّد

شنبه 24 اسفند 1387  4:25 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

آدم شده مستِ روی ماهش
ادریس دلش چو گردِ راهش
خضر است به مجلسش سخنران
داوود به مدحِ یک نگاهش
الیاس شده خمار و مدهوش
نوح است به کشتی پناهش
یونس نظرش به بحرِ‌ دیده
یعقوب قسم خورد به جاهش
موسی که عصا کنار انداخت
عیسی بخرد کمی ز آهش
پر آب چو زمزمِ خلیل است
از حاصلِ اسمعیل چاهش
یوسف بِبُرَد به تیغ دستش
از دیدن مژه‌‌ی سیاهش
شنبه 24 اسفند 1387  4:26 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

عرش را آذین کنند و فرش را جارو زنند
تا که بر بالای شهلای نگار ابرو زنند
حوریان افتاده از تاب و ملائک لب خموش
قطره‌ای از آبِ کوثر بر سیه گیسو زنند
وه چه چشمانی، چه مژگانی، چه برقِ روشنی
پیش چشمش اختران چون ذره‌ای سو سو زنند
عرشیان در وقتِ دیدارش همه صف می‌کشند
عاشقان مدهوش و دم از ذکر الاّ هو زنند
از سماء پل نوری از سیاره‌های بی شکیب
تا حریم مکّه از شوق و شعف زانو زنند
کعبه دامن را گشوده، دل اسیر و منتظر
تا که هر چه زودتر بلکه صدای او زنند

از زمین و نه فلک آوای احمد می‌رسد
از همه ارکان هستی یا محمّد می‌رسد


با وجودش سینه‌ی محزون دلان مسرور شد
حقّ ز یومن خلقتش آخرِ به خود مغرور شد
چون خدا می‌خواست هر دم صحبتی با او کند
جبرئیل آمد برای وحیِ او مأمور شد
عاقبت شیطان که در چارم فلک ره می‌گرفت
از حریم آسمان اوّلین هم دور شد
هر چه ظالم بود در اقصی نقاط این زمین
لحظه‌ی میلاد احمد لال گشت و کور شد
طاق کسری بر خودش لرزید از مولود او
هر بتِ بی‌جان برای سجده‌اش مجبور شد
خستگان دیدند از مشرق به مغرب ناگهان
آسمان روشن شد و عالم سراسر نور شد


از زمین و نه فلک آوای احمد می‌رسد
از همه ارکان هستی یا محمّد می‌رسد

این پسر محمود و احمد، آخرین پیغمبر است
رحمت للعالمین است و وجودش اطهر است
او بشیر است و نذیر است و بود یاسین و نون
داعی و شمس است و بر هستی بسانِ گوهر است
جمله‌ی پیغمبران از او خبر آورده‌اند
او ابوالقاسم محمد، انبیاء را زیور است
هر خطِّ قرآن بود تعریفی از رفتارِ او
او خودش تفسیرِ هر حرفِ کتابِ داور است
در مقام او فقط این جمله‌ را گویند و بس
حق که چون نوری ست، او نورِ خدا را پیکر است
گر چه دین های زیادی پیروانی داشتند
دین او اسلام و از ادیان دیگر سر تر است


از زمین و نه فلک آوای احمد می‌رسد
از همه ارکان هستی یا محمّد می‌رسد

شنبه 24 اسفند 1387  4:28 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

جهان را حق به عشقش آفریده
وجودش کلِ هستی را خریده
بگویم از مه رویِ محمّد
کسی زیباتر از او را ندیده


شنبه 24 اسفند 1387  4:28 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعاری در مدح رسول الله

پانــــصد و هـــفتاد از مـــیـلاد رفـت

     از ربـــیـع الاولش شــد ده و هـفت

در عرب این سال عـام الفـیــل بــود

    نـقــشـه آن ابــرهـه بـــر نـیـل بـود

نـــور دیـــدی آمــنـــه در آســمـــان

     گشت شرق و غرب روشن ناگهـان

قـصـرهـا در شـام و در بـُصری بدیـد

    شـاد گـردیـدش بـدان بـخـت جـدید

در شـب مـیـلاد بــت هـا سـرنـگـون

    تـخـت چـنـدیـن پـادشه شد واژگون

بـحـر سـاوه خـشـک گردید و بتافـت

    بیت کسری چهارده جایش شکافت

پـــارســی را بــود یــک آتـشـکـــده

    آتــشـی روشـن بـدان از ده ســده

نــام احـمـد چــون بـشد انـدر بـرش

     خاک خاموشی نشستی بر سرش

آمــنـــه آورد فــــرزنـــدی یــتـــیــم

     شـد مَلـک انـدر فـلـک او را نــدیـم

جـد او عـبـدالـمـطـلـب چـون شنیـد

    ذبــح قـربـانـی نـمـودش آن سـعید

شکـر کـرد و حـمـد مـحـمود نــعیـم

   شــد بـــر او الـهــام از ربِّ عـلـیــم

چـون ستوده هست ایـن طفل یتـیم

   نـــام احــمــد را مـحـمـد می بریم

او سه روز از مادرش چون شیر خورد

   آمـنـه او را بــه یــک دایـــه سـپـرد

پـس سـه مـاهـی را ثـُوَیبه شیر داد

    احــمــد او را روز خــیــبــر کـرد یـاد

چـهـار مـاهـی از تـولـد چون گذشت

   دایـه ای دیـگر به دامن او نشست

آن حـلـیـمــه بـــود از اقــوام سَـعـد

    از یـتـیـم او رخ گرفتش همچو جعد

چـــون نـدادنــدش صـبــیّ دیـگــری

     عـلـتــش هــم بـــود او را لاغــری

گـفـت شـویـش را کـه آن طفل یتیم

    مـی بـریـمـش تـا کنـد لطفی کریم

حـدس او صـائـب بـشد از لطف حق

   زنـدگـی هـر روز بـهــتـر از سـبــق

چهارشنبه 28 اسفند 1387  5:34 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها