دو شعر از پرویز بیگی حبیب آبادی
پرویز بیگی حبیب آبادی
روح آبی فردا
چتر تازهاي واكن، بر سر
غزالهايم
سايهاي بساز از عشق، سايهاي، كه تنهايم
.
بيتو آنچه با من
بود، سنگي و سترون بود
با تو اي مسيحايي، سر بر آسمان سايم
.
موج موج
گيسويت، آبشار بشكوهي است
حس تازهاي دارد، شانههاي فردايم
.
بي تو
اي اهورايي، اي هميشه فردايي
غنچهاي نميخندم، لحظهاي
نميپايم
.
اي درخت بارآور، در سترونستانها
سايهاي فراهم ساز، تا دمي
بياسايم
.
انبساط لبخندت، طيف تازهاي دارد
بيسبب نميچرخد، تازهتر
غزلهايم
.
اي تغزّل ديروز، اي تفاهم امروز
روح آبي فردا، اي همه
تمنّايم
!
اي غزال صحرايي، هر زمان كه ميآيي
مثل چشم و آيينه، غرق
در تماشايم
.
اي شكوه رستاخيز، اي هميشه شورانگيز
هر كجا بفرمايي،
ميدود سروپايم
.
عاشقانه
تقديم به ساحت مقدس حضرت
وليعصر(عج)
سبوسبو مي، فداي چشمت
پياله از پي، فداي چشمت
.
همه
بخارا، همه سمرقند
تماميِ ري، فداي چشمت
.
قصيده لطفي، اگر
ندارد
غزل پياپي، فداي چشمت
.
دو تيسفون و، دو تختِ جمشيد
عمارت كي،
فداي چشمت
.
هزار دفتر، هزار ديوان
دو مثنوي ني، فداي چشمت
.
رمه
رمه دشت، شبان شبان عشق
نواي هي هي، فداي چشمت
.
به پايِ بسته،
همه جهان را
اگر كنم طي، فداي چشمت
.
شكسته حالم، مپرس از
من
«چقدر، تا كي؟»، فداي چشمت
.
اگر منِ من، جسارتي كرد
ببخش بر
وي، فداي چشمت
.
سوره مهر»
اصحاب قلم
»
شماره 2