یادداشت / دین پژوهی
نفس و ابعاد مهار آن در قرآن و حدیثبرای نایل شدن به انسانیت و همراه ساختن صورت انسانی خویش با سیرت انسانی، مهار نفس ضروری است. مهار نفس انسان از سه راه مراقبت فکر، مراقبت قلب و مراقبت اعضا و جوارح امکانپذیر است.
بخش اول
چکیده
آنگاه که سخن از مهار نفس به میان میآید ذهن بسیاری از انسانها به سوی تهذیب نفس و سیر و سلوک عرفانی و دشواریهای پیش روی آن میرود و چنین تصور میشود که موضوع کنترل نفس امری است بسیار دشوار و نیازمند استاد و مرشد، و بنابراین، خارج از توان افراد عادی. مقاله به دنبال تبیین مفهوم و اهمیت و سپس راهکار مهار نفس از طریق مهار فکر، قلب و جوارح است. موضوع کنترل نفس با وجود دشوار بودنش، در سه حوزة مزبور دستیافتنی است، گرچه به نظر میرسد در مرتبة عالی آن، بهرهمندی از راهنماییهای پیری مرشد اجتنابناپذیر خواهد بود.
مقدّمه
خداوند در وجود انسان، غرایز و امیال گوناگونى قرار داده است؛ غرایز و امیالی که وجود همة آنها براى ادامة حیات او ضروری بوده و در وقت مناسب، کارآمد است. از جملة این غرایز میتوان به «خشم»، «محبت به خود»، «دوستی مال»، و «شهوت جنسی» اشاره کرد. وجود این امیال به منظور نیل به هدف تکاملى اوست و هر انسانی برای رسیدن به کمال برتر، به گرایشها نیازمند است.
اگر انسان را موجودی مرکّب از روح و جسم و برخوردار از عقل و نفس بدانیم در آن صورت، تصدیق خواهیم کرد که نیاز انسان به غرایز و تمایلات برای هدف متعالی آفرینش ضروری است، اما همة گرایشها و تمایلات او در غرایز و امیال نفسانی خلاصه نمیشود و او در ضمیر خویش، تمایلات دیگری همچون فطرت خداجوی، میل به عبودیت و بندگی، میل به جاودانگی و بقا و علاقه به ارزشهای انسانی و اخلاقی نیز احساس میکند.
بنابراین، با کمی تأمّل و خودآگاهی، درخواهد یافت که هدف از زندگی او بر روی زمین، فقط اشباع غرایز و هواهای نفسانی نیست و باید برای نیل به تعالی انسانی خویش، که هدف آفرینش او نیز بوده، همة تمایلاتش را مدیریت کند و به هریک به قدر ضرورت و نیاز برای رسیدن به آن هدف متعالی، بها دهد. نتیجه آنکه او برای سعادتمندی خویش، هرگز نمیتواند و نباید تکبعدی باشد و تنها به اشباع برخی تمایلاتش فکر کند و از امور دیگر غافل شود. اگر در ضمیر انسان، انواع تمایلات، غرایز و قوای گوناگون قرار داده شده به معنای آن است که به همة آن امور در تعالی و کمال نیاز است و باید از هریک از آنها در وقت خود و به اندازهای که با هدف نخستین آفرینش او در تنافی نباشد بهرهبرداری کند.
این قانون و قاعدهای است که در بسیاری از ساختههای بشری نیز از آن تبعیت میشود و در ساختمان اشیای دستساز بشری نیز به تناسب هدفی که برای کارآمدی آن لازم است امکانات لازم قرار داده شده و کسی که از آن دستگاه استفاده میکند باید در مرحلة نخست، از آن ابزار شناخت لازم را به دست آورد و سپس متناسب با هدفی که برای آن ایجاد شده، از آن خردمندانه بهرهبرداری کند.
با وجود آنچه بیان شد، در متون دینی، موضوع «جهاد با نفس» و مخالفت با خواستههای نفسانی موضوعی بسیار مهم معرفی شده و بر مخالفت با هواهای نفسانی تأکید فراوان شده است، به گونهای که سعادت آدمی در گرو مجاهده و مقابله با نفس دانسته شده است. این مقاله به دنبال تبیین مفهوم، و اهمیت مجاهده با نفس و سپس بیان ابعاد و راهکارهای تحقق آن است و سعی دارد با رویکردی نو به این موضوع بنگرد.
مفهوم «نفس»
واژة «نفس» مشترک لفظی و دارای معانی متعددی است. از جمله معانی برشمرده شده برای این واژه، میتوان به «خون»، «تن» یا «کالبد و جسد انسان»، «ذات»، «حقیقت هر شیء»، « روح و روان»1 و «ذهن و فکر» اشاره کرد.2
با تأمّل در معانی برشمرده شده برای نفس، به خوبی هویداست که در بیشتر موارد، مقصود از نفس، جسم مادی است یا روح انسان و یا حقیقت او، که مرکّب از این دوست. برای مثال، ذکر معنای «خون»، «تن» و «کالبد» به خود مادی انسان، و تعبیر «روح» و «روان» به بعد معنوی و ماورای مادی انسان اشاره دارد، ولی گاهی نیز ترکیب مادی و روحانی و یا به عبارت دیگر، حقیقت خود که مرکّب از دو بعد وجودی است قصد شده؛ مانند وقتی که مقصود از «نفس» حقیقت شیء باشد که طبیعتاً مقصود از نفس انسان حقیقت اوست متشکّل از جسم و روح. البته آیاتی همچون «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» (بقره: 44) و «وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» (ذاریات: 21) نیز مؤیّداتی برای این معناست.
در اصطلاح قرآن و روایات، گرچه واژة «نفس» به معانی متعددی به کار رفته، اما در موارد بسیاری به همان معانی لغوی است. صاحب مجمع البیان، «نفس» را به سه معنا دانسته، مینویسد: نفس به سه معناست: روح، خویشتن، و ذات.3
در آیات و روایات نیز همانند آنچه در لغت آمده، نفس گاهی به معنای دل،4 گاهی به معنای روح و جان،5 گاهی به معنای جسم،6 گاهی حقیقت وجودی انسان، هویّت انسان و به عبارت بهتر، همان ترکیب جسم و جان 7 و گاهی نیز به معنای فکر و ذهن8 به کار رفته است.
اما
از میان معانی متعدد یادشده، معنایی که با موضوع این مقاله ارتباط دارد، نفس به معنای «دل» و یا تمایلات و خواهشهای درونی است که از آن به «هوای نفس» تعبیر شده؛ چراکه مقصود از مقابله با نفس، مبارزه با همین هواها و گرایشهای نفسانی و خواهشهای آدمی است. بنابراین، مقصود از نفس در این بحث، دل و خواستههای آن است که گاهی در ادبیات دینی، «نفس امّاره» خوانده شده است.
مفهوم «مهار نفس»
خداوند هیچ قوّهای را در ضمیر انسان ننهاده است که وجودش بیفایده بوده و سرکوبش را خواستار باشد. هر قوّهای برای او سودمند و در زمان مناسب، مفید است. به همین دلیل، مقصود پیشوایان دین از توصیه به کنترل نفس و مقابله و مجاهدة با آن، تنها مهار تمایلات و خواهشهای دل و سپردن عنان آن به دست عقل است، و هرگز خواستار سرکوب تمایلات و غرایز نشدهاند.
مطالعة متونی که دربارة مجاهده با نفس وارد شده، به خوبی روشنکنندة این امر است که از آن سفارشها، کنترل تمایلات و ممانعت از طغیان هواها و غرایز نفسانی، سیاست کردن آن و نیز توانمندی به تأخیر انداختن خواستههای نفسانی تا زمان پیدا شدن راهی مشروع در جهت ارضای آنها منظور است. از اینرو، بسیاری از آیات و روایات پیروی از هواهای نفسانی را منع و یا مذمّت کرده است:
پس اگر پاسخ تو را ندادند بدان که فقط از هواهاى نفسانى خود پیروى مىکنند، و گمراهتر از کسى که بدون هدایتى از سوى خدا، از هواهاى نفسانى خود پیروى کند، کیست؟ مسلّماً خدا مردم ستمکار را هدایت نمىکند. (قصص: 5)
البته به روشنی پیداست که بین پیروی نفس و اسیر خواستههای آن بودن با اشباع آن به قدر کفایت و ضرورت ـ آن هم از راهی مشروع و معقول ـ تفاوت بسیار است.
در متون دینی، هر چه که انسان در ضمیر خود، به حکم عقل، باید به مخالفت با آن برخیزد «نفس» خوانده میشود. از اینرو، درون انسان صحنة نبرد لشکریان عقل با لشکریان نفس است. منشأ نیرومندی عقل را دانش و شناخت معرفی شده است و پشتیبان نفس جهالت و نادانی. به همین دلیل، بزرگترین دشمن سعادت انسان «نفس» دانسته است. پیامبر(ص) دربارة نفس میفرمایند: دشمنترین دشمن تو نفس توست که در کنار توست.»9
امام علی(ع) میفرمایند: «هیچ دشمنی بر شخص، دشمنتر از نفسش نیست.»10
و نیز فرموده است: إنّ رسول الله(ص) عهد إلیّ فقال: یا علی،... والله، الله، فی الجهاد للأنفس، فهی أعدى العدو لکم، فإنّه قال ـ تبارک وتعالى: إنّ النفس لامّاره بالسوء إلّا ما رحم ربّی.»11
از امام باقر(ع) نیز روایت شده است که فرمودند: «لا فضیلة کالجهاد، ولا جهادَ کمجاهدة الهوى.»12
البته تسلط بر نفس و توانمندی مقابله با هر خواستهای که میل آدمی به آن سمت کشش دارد و تعدیل خواستهها امری نیست که فقط در دین مبین اسلام مطرح شده و بدان توصیه شده باشد. این امر حتی به ادیان آسمانی نیز اختصاص ندارد و از دیرباز، به عنوان صفتی پسندیده در بین آحاد بشر مطرح بوده است.دانیل گلمن، استاد روانشناس دانشگاه «هاروارد»، در کتاب خود، کسی را روزگارش را که به دنبال امیال و هوسهای خود سپری میکند و زندگی در دنیا را فقط برای دستیابی به هواها و هوسهای خویش میداند بردة هوس دانسته، مینویسد: حس تسلط بر نفس خود، یعنی توانای مقاومت در مقابل طوفانهای هیجانی که سرنوشت برپا میدارد، به جای «بردة هوس» بودن، از زمان سقراط به عنوان صفتی پسندیده مطرح بوده است.13
با توجه به متون قرآنی و روایی، نفس امّارة انسان به مرکبی سرکش تشبیه شده است که اگر بر آن لجام زده نشود و اختیار آن در دست صاحبش قرار نگیرد او را با خود به بیراهه برده، سرانجام به هلاکت خواهد کشید. از اینرو، باید تلاش کند تا عنان نفس را در اختیار گیرد و آن را به مرکبی راهوار برای وصول سریعتر به اهداف متعالی آفرینش تبدیل نماید. پیامبر خدا(ص) این تشبیه را اینگونه بیان میکنند: «همانا عقل رهایی از جهالت است و نفس مانند پلیدترین جنبندگان که اگر مهار نشود طغیان میکند.»14
امیرالمؤمنین(ع) راه مهار این جانور وحشی را لجام زدن بر دهانش دانسته، میفرمایند: «خدا بیامرزد کسی که نفسش را در انجام، گناه مهار کند و آن را به فرمانبردارى خدا وادار سازد.»15
لجام زدن بر نفس سرکش و در اختیار گرفتن آن گاهی به مفهوم «ممانعت کردن خویش از ارتکاب گناه» است و گاهی به معنای «تغییر مسیر دادن از انجام گناه به سوی انجام طاعت و یا ـ دستکم ـ فعل مباح». بنابراین، واداشتن نفس به صبر در برابر انجام گناه تا فراهم آمدن امکان اشباع برخی خواستههای نفس از راه حلال یکی از مصادیق کنترل نفس بهشمار میآید. از اینرو، برخی از روانشناسان نیز توانمندی به تأخیر انداختن خواستههای دل را نمونهای از «خودکنترلی» دانستهاند.16
امام علی(ع) در بیان دیگری غلبه بر نفس را به معنای ترک گناه دانسته، میفرمایند: «با ترک گناه بر نفس خویش غلبه کنید تا کشاندن آن به سوی طاعات آسان شود.»17
و در حدیث دیگری میفرمایند: «خوشا بر آن که بر نفس خویش پیروز شود و مغلوب او نگردد، و مالک هوای نفسش گردد، نه مملوک او.»18
پس مقصود از «کنترل نفس»، برخورد صحیح با تمایلات و غرایز نفسانی و اشباع آنها از راههای صحیح و شرعی است، و سرکوب مطلق هواها و غرایز مورد تأیید یا توصیه اسلام نیست. این همان چیزی است که اندیشمندان غیرمسلمان نیز بدان اعتراف کردهاند. دانیل گلمن هدف از تسلط بر نفس را تعادل هیجانها و نه سرکوب آنها بهشمار آورده، میگوید: هدف، دستیابی به تعادل است، نه سرکوب کردن هیجانها. هر احساسی در جای خود، ارزش و اهمیت خاص خود را دارد. زندگی بدون شور و احساسات به زمین بایر سنگینی میماند که سرشار از بیحاصلی است و از غنای زندگی بریده و مجزّا گردیده است.19
نتیجه آنکه گرایشهای متعدد نهاده شده در وجود انسان، باید توسط رهبری به نام «عقل» تدبیر گردیده، از همة آنها به اندازة نیاز و ضرورت بهرهبرداری شود. در غیر این صورت، این قوا هریک صاحب خود را به سوی خویش میکشد و شرایط اجتماعی و محیطی
موجب میشود در نهایت، یکی از آنها غلبه کند و صاحبش را، یا به سمت مادیات و تمتعات دنیوی و شهوانی سوق دهد و غرق در اشباع غرایز حیوانی کند و یا در امور روحانی و معنوی، به رهبانیت وادارد و با ریاضتهای نفسانی، به صورت افراطی، به امور جسمانی و سلامت بدن بیتوجهی کند و سلامت جسم و عزّت نفس خویش را تباه سازد.
ابتلا به هر یک از این دو مسیر انحرافی ناشی از ضعف رهبری عقل است؛ چراکه اگر عقل قوّت لازم را دارا باشد همة تمایلات انسانی را میشناسد و سپس آنها را اداره میکند و مانع طغیان هر یک از آنها میشود. درست به همین دلیل است قرآن کریم، بارها انسان را به تعقّل و تفکر فرمان داده، یا بدان تشویق میکند و در روایات هم محبوبترین مخلوق نزد خدا عقل معرفی شده،20 بالاترین فقر و نداری را نداشتن عقل برشمرده است.21
اصطلاح «خودمهارگری» که در ادبیات دینی از آن به «تقوا» و خویشتنداری یا «کنترل نفس» تعبیر میشود، نه تنها در ادبیات دینی به عنوان مهمترین عامل در تضمین سعادت بشری دانسته شده، بلکه در علم روانشناسی نیز به طور جدّی مورد توجه قرار گرفته و به آن به عنوان یک موضوع جدّی و سرنوشتساز در آیندة فرد نگاه شده است. از اینرو، برای آموزش کنترل نفس و خویشتنداری، باید از دوران کودکی آغاز کرد و البته برای تقویت این ویژگی مهم، راهکارهای علمی کشف شده است. بر این اساس، صاحبنظران اتفاقنظر دارند که وجود توانایی مهار تمایلات و کنترل رفتار یکی از عوامل اصلی اخلاق محسوب میشود.22
اهمیت کنترل نفس
بر اساس آنچه گفته شد، به نظر میرسد انسانیت انسان زمانی تحقق خارجی خواهد یافت و به فعلیت میرسد که بتواند بر رفتار و تمایلات و غرایز خویش کنترل عقلانی داشته باشد و عقل را بر تمامی تمایلات و غرایز خویش تسلّط بخشد. در غیر این صورت، او حیوانی بیش نیست و غالباً چنین افرادی گوی سبقت را در حیوانیت از همه میربایند. این معنا به خوبی جایگاه و اهمیت کنترل نفس و توان خویشتنداری در زندگی آدمی را نمایان میسازد؛ چراکه بدون این توان، از انسان ظاهری بیش باقی نمیماند. استاد شهید مطهّری راز پیکرة واحد نبودن انسانها را در این میداند که بین وجود انسان با شکل ظاهریاش، و حقیقت انسان با ویژگیهای انسانی جدایی افتاده است و همة آنها که شکل آدمیزاد دارند به حقیقت آدمی نایل نشدهاند. او در بخشی از بحث خود، در اینباره میگوید:
راز مطلب در نحوة وجود و واقعیت انسان نهفته است. انسان در نحوة وجود و واقعیتش با همة موجودات دیگر، اعم از جماد و نبات و حیوان، متفاوت است، از این نظر که هر موجودی که پا به جهان میگذارد و آفریده میشود همان است که آفریده شده است؛ یعنی ماهیت و واقعیت وچگونگیهایش همان است که به دست عوامل خلقت ساخته میشود. اما انسان پس از آفرینش، تازة مرحلة اینکه چه باشد و چگونه باشد، آغاز میشود. انسان آن چیزی نیست که آفریده شده است،
بلکه آن چیزی است که خودش بخواهد باشد؛ آن چیزی است که مجموع عوامل تربیتی و از آن جمله اراده و انتخاب خودش او را بسازد. به عبارت دیگر، هر چیزی از نظر ماهیت که چیست و از نظر کیفیت که چگونه باشد، «بالفعل» آفریده شده، اما انسان از این نظر «بالقوّه» آفریده شده است؛ یعنی بذر انسانیت در او به صورت امور بالقوّه موجود است که اگر به آفتی برخورد نکند آن بذرها تدریجاً از زمینة وجودانسان سر برمیآورد و همینها فطریات انسانند و بعدها «وجدان» فطری و انسانی او را میسازند.23
وی همچنین میگوید:
انسان بر خلاف جماد و نبات و حیوان، شخصی دارد و شخصیتی. شخص انسان، یعنی مجموعة جهازات بدنی او، بالفعل به دنیا میآید. انسان در آغاز تولّد، از نظر جهازات بدنی مانند حیوانات دیگر بالفعل است، ولی از نظر جهازات روحی، از نظر آنچه بعداً شخصیت انسانی او را میسازد، موجودیبالقوّه است. ارزشهای انسانی او در زمینة وجودش بالقوّه موجود است و آمادة روییدن و رشد یافتن. انسان از نظر روحی و معنوی، یک مرحله از مرحلة بدنی عقبتر است، جهازات بدنیاش در رحم،
وسیلة عوامل دستاندرکار آفرینش ساخته و پرداخته میشود، ولی جهازات روحی و معنوی وارکان شخصیتش در مرحلة بعد از رحم، باید رشد داده شود و پایهگذاری گردد. از اینرو، میگوییم: هر کس خود بنّا و معمار و مهندس شخصیت خود است، قلم تصویرکننده و نقّاش خلقت شخصیت انسان (بر خلاف شخص او) به دست خودش داده شده است.24
ایشان معتقد است: دیدگاه «اگزیستانسیالیسم»، که بین ماهیت و وجود انسان جدایی انداخته، به نوعی همین مطلب را تأیید کرده تفسیر صحیح آن را در همین بیان خود میداند و معتقد است: ملّاصدرا هم که معتقد بود انسان نوع نیست، بلکه انواع است و یا هر فرد در هر روز ممکن است نوعی باشد غیر از نوعی که در روز قبل بوده، همین مطلب را تأیید میکند. ایشان در پایان میگوید:
از اینجا روشن میشود که انسان زیستشناسی، انسان بیولوژیکی، ملاک انسانیت نیست، انسان زیستشناسی تنها زمینة انسان واقعی است و به تفسیر فلاسفه، حامل استعداد انسانیت است، نه خود انسانیت. و هم روشن میشود که بدون اصالت روح، دم از انسانیت زدن معنی و مفهوم ندارد.25
پس همانگونه که اشاره شد، کلید تحقق انسانیت خویش در مخالفت با نفس و تسلط بر آن پنهان شده و بر اساس آنچه در متون قرآنی و روایی آمده، تنها از این طریق میتوان به گوهر انسانیت دست یافت و به آن هدفی که خداوند برای آفرینش انسان در نظر گرفته است، نزدیک شد. از اینرو، نوع تعامل انسان با نفس امّارة خویش به اندازهای در سعادت و شقاوت او تأثیرگذار است که در حدیث شریفی از پیامبر اکرم(ص) چنین آمده: مردی به نام مجاشع بر پیامبر وارد شد و گفت: ای رسول خدا، راه شناخت پروردگار کدام است؟ فرمودند: شناخت خود.
عرض کرد: راه موافقت با خدا کدام است؟ فرمودند: مخالفت با (هوای) نفس. گفت: راه تحصیل خشنودی خدا کدام است؟ فرمود: ناخشنودی نفس(امّاره). پرسید: راه رسیدن به خدا کدام است؟ فرمود: هجرت از نفس. پرسید: راه اطاعت از خدا چگونه است؟ فرمود: سرپیچی از فرمان نفس(امّاره). گفت: راه یاد خدا کدام است؟ فرمود: فراموشی نفس(خود). عرض کرد: چگونه با خدا انس بگیرم؟ فرمود: از راه ترس نفس خود. پرسید: ای رسول خدا، چگونه بر این همه فائق آیم؟ فرمود: از راه کمکخواهی از خدا علیه نفس.26
راهکارهای مهار نفس
تعداد اندیشمندانی که بر لزوم مهار نفس تأکید دارند و تنها راه موفقیت و سعادت بشر را در گرو تسلط بر نفس میدانند بیشمار است؛ اما آنچه در این مبحث به عنوان مسئلهای مهم مطرح است، چگونگی تسلّط بر نفس و ادارة آن است.
به نظر میرسد اینکه چگونه باید به مخالفت با هوای نفس برخاست و یا نفس سرکش را در اختیار خود گرفت و عقل را بر آن حاکم کرد چیزی نیست که
بدون کمک تعالیم آسمانی دین بتوان به درستی بر آن تفوّق یافت. چه بسیار انحرافاتی که منشأ آن جز اشتباه در چگونگی مقابله با هواهای نفسانی نبوده است. رهبانیت، صوفیگری و مرتاضی و عرفانهای انحرافی از همین امر ناشی شده است. مشکل بیشتر این گروهها آن است که فهمیدهاند برای سعادتمندی و رهایی از ماهیت حیوانی، باید با هواهای نفسانی مقابله کرد و آن را تحت سلطة عقل درآورد، اما هرگز چگونگی آن را نفهمیدهاند و این امر موجب انحراف آنان و در نتیجه، ابداع فرقهها و نِحلههای انحرافی متعددی گردیده است.
چگونگی مخالفت با نفس و تسلط بر آن در واقع، چگونگی تعامل با آفریدة خداست. بنابراین، ارائة بهترین راه تعامل با آن فقط همان است که از سوی خالق آن ارائه شده است. پس برای دستیابی به این مهم، راهی مطمئنتر و دقیقتر از تمسّک به راهنماییهای وحیانی و دل سپردن به معارف دینی وجود ندارد، و هر راه روش دیگری که برخاسته از تعالیم آسمانی پیامبران نباشد سرانجام خوشایندی به دنبال نخواهد داشت. اما اینکه آموزههای دینی چه راههایی را برای مهار نفس خویش قرار داده خود موضوع مفصّل و دامنهداری است که پرداختن به آن، مجالی دیگر میطلبد.
پس کسی که مالک نفس خود شد و آن را تحت سلطه درآورد و اجازه نداد تا هواهای نفسانی او را اداره کنند و به هر سمت و سویی که خواستند بکشند در آن صورت، مصداق انسان واقعی و آزاد خواهد بود و استحقاق سعادت و بهشت را نیز خواهد داشت؛ آنگونه که امام صادق(ع) فرمودهاند: «هر کس به هنگام رغبت و رویگردانی و میل و غضب و خشنودی، بر نفس خویش مسلّط باشد خداوند آتش را بر بدنش حرام خواهد ساخت.»[27]
نکته بسیار مهم اینکه مهار نفس و مقابله با تمایلات آن مقطعی نیست، بلکه مشغلهای دایمی است؛ زیرا آنگاه که شرایط مساعدی برای تحریک غرایز و شهوات فراهم آید هوای نفس تحریک شده، فوران میکند و به اصطلاح علم روانشناسی، به هیجانات تبدیل میشود، و این اتفاق هر لحظه ممکن است رخ دهد. از اینرو، انسان همواره باید مهیّای مقابله با تمایلات نفسانی و هیجانات درونی باشد. به عبارت دیگر، هواهای نفسانی توجه همیشگی میطلبد و شاید یک لحظه غفلت منجر به اشتباه شود؛ اشتباهی که در برخی موارد، جبرانش دشوار و یا غیرممکن است. امام صادق(ع) در دعای پس از نماز ظهر خود از خداوند متعال استمداد میکردند و توجه مستمر خود را در مراقبت از هیجانات و وساوس نفس و شیاطینِ انس و جن از خدا طلب مینمودند: «اللّهم ... لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا.» 28
پی نوشت ها:
1. راغب اصفهانی، مفردات، دارالقلم، دمشق، ذیل کلمه نفس.
2. ر.ک. محمد بن مکرم، ابن منظور، ج 6 ص 234؛ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج 3، ص 1813.
3. فضل ابن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 112.
4. زخرف: 71؛ نجم: 23.
5. فجر:27و28؛ زمر: 42.
6. مائده: 32؛ نساء: 29؛ زمر:42.
7. مائده: 105.
8. مائده: 116؛ بقره: 284.
9. ابن ابی جمهور احسائی، عوالی الئالی، تحقیق مجتبی عراقی، ج 4، ص 118، ح 187.
10. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسایل، ج 11، ص140، ح 12649.
11. قاشی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، ج 2، ص 352.
12. محمّد الحسن حرانى، تحف العقول، ص 287.
13. دانیل گلمن، هوش هیجانی، ترجمة نسرین پارسا، ص 89.
14. محمّد الحسن حرانى، همان، ص 15.
15. میرزا حسین نوری، همان، ج 11، ص 255، ح 12917.
16. مسعود جان برزگی و دیگران، آموزش رفتار، رفتار اجتماعی و قانون پذیری به کودکان، ص 17.
17. میرزا حسین نوری، همان، ح 13208.
18. علی بن محمد اللیثی، عیون الحکم والمواعظ، ص 313.
19. همان.
20. احمد بن محمد بن خالد برقی، محاسن، ج 1، ص 192، ح 6.
21. محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص 146، ح240.
22. مسعود جان برزگی و دیگران، همان، ص 15.
23. مرتضی مطهری، انسان در قرآن، ص 66.
24. همان، ص 66تا 68.
25. همان، ص 68 و 69.
26. میرزا حسین نوری، همان، ج 11، ص 138، ح 12643.
27. محمد بن علی صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 400، ح 5560؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ص 408.
28. محمد بن جعفر طوسی، مصباح التهجد، ص 65.
منبع: فصلنامه معرفت اخلاقی – شماره 11
ادامه دارد/