وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلي حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلي وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ11
شماره صفحه : 333 |
حزب : 67 |
جزء : هفدهم |
سوره : حج |
(22)ترجمه(6)تفسیر(0)نکته(1)پیام(0)سوال(4)لغت(0)اعراب(0)صرف
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
درج تفسیر
» تفسیر المیزان - خلاصه
(ومن الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به وان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدنیا والاخره ذلک هو الخسران المبین ): (وبعضی از مردم کسانی هستند که خدا را با بعضی شرایط و فرضها می پرستند، اگر خیری به او برسد به آن آرامش می یابد و اگر شر و آزمایشی به او برسد روی می گرداند، در دنیا وآخرت زیان می بیند و این زیان آشکار است ) (حرف ) یعنی طرف و جانب ، این آیه گروه دیگری از اقسام مردم بی ایمان و غیرصالح را برمی شمارد که ایشان خدا را بر یک جانب و فرض واحد می پرستند و آن فرض آن است که پرستش خدا برایشان خیر دنیوی داشته باشد که لازمه این قسم پرستش آن است که دین در استخدام دنیا قرار بگیرد. این چنین فردی اگر خیر دنیوی به او برسد، پرستش خدا را استمرار می دهد و به آن دل می بندد و اطمینان می یابد، اما اگر دچار فتنه و امتحان شود یعنی رنج و سختی به اوبرسد روی گردانده از دین مرتد می شود و دین را شوم می پندارد و یا به امید نجات از آن فتنه و مهلکه دست از دین می کشد، خداوند می فرماید این افراد سرگردان که تکیه گاه محکمی ندارند، به جهت وقوع در محنت و مهلکه در دنیا زیانکارند، و به جهت روی گرداندن از خداو دین و ارتداد و کفر، در آخرت زیانکار خواهند بود و این خسارتی آشکار است که نه در دنیا به خیر رسیده اند و نه در آخرت ، و نهایت کارشان جهنم خواهد بود.
● اميرعباس حسامي - تفسیر مجمع البیان
زیانکاران دنیا و آخرت
در آیات گذشته در باره شرک گرایان و حق ناپذیران و مجادله و حق ستیزى آنان سخن رفت، اینک در این آیات در مورد دنباله روان و رهروان گمراهگران و فریبکاران پرداخته و در نخستین آیه مورد بحث مى فرماید:
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ
و از میان مردم کسى هست که خدا را تنها یکجانبه و بر اساس گفتار و بدون عملکرد شایسته و خداپسندانه مى پرستد.
به بیان دیگر، پاره اى خدا را با گرایشى ضعیف و ایمانى لرزان مى پرستند. آنان در این راه به گونه اى ضعف نشان مى دهند که گویى بر لبه پرتگاه ایستاده اند؛ قدرت و توان به دست آوردن دلیل هاى نیرومند و اطمینان آور را ندارند و خدا را تنها با اندک پندار و شبهه اى عبادت مى کنند.
«حسن» در این مورد مى گوید: دین باورى و دیندارى بر دو اصل و دو حرف استوار است: زبان و دل؛ هر کسى خدا را تنها با زبان بپرستد و نه به دل، چنین کسى بر لبه پرتگاه است و در فراز و نشیب زندگى به دوزخ کفر و شرک روى خواهد کرد.
فَاِنْ اَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَاَنَّ بِهِ
آنان چنانند که اگر بر اثر عبادت و پرستش، دنیا به آنان رو کند و به رفاه و فراوانى نعمت برسند، به دین باورى و دیندارى و عبادت خدا اطمینان پیدا مى کنند و آن را دلیل درستى دین مى نگرند.
وَ اِنْ اَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبْ عَلى وَجْهِهِ
اما اگر بر اثر رویدادهاى تلخ و فراز و نشیب ها و یا به خاطر آزمون هاى زندگى نعمت را از دست دهند و گرفتارى بیابند، به کفر مى گرایند و با یک چرخش واپسگرایانه به شرک وبیداد روى مى آورند.
خَسِرَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةَ
چنین کسانى بر اثر بیگانگى از توحیدگرایى و تقواپیشگى و دیندارىِ درست، هم در این جهان گرفتار زیان مى گردند و هم در سراى آخرت.
ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ
و این همان زیان آشکار است که انسان هم دنیا را ببازد و هم آخرت و نعمت هاى جاودانه آن را.
» تفسیر نمونه
آنها که بر لب پرتگاه کفرند!
در آیات گذشته سخن از دو گروه در میان بود گروه پیروان گمراه، و رهبران گمراه کننده، اما در آیات مورد بحث سخن از گروه سومى است که همان افراد ضعیف الایمان هستند.
قرآن در توصیف این گروه چنین مى گوید: ((بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند اما ایمان قلبى شان بسیار سطحى و ضعیف است)) (و من الناس من یعبد الله على حرف).
تعبیر به ((على حرف)) ممکن است اشاره به این باشد که ایمان آنها بیشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعیف بسیار کمرنگى از ایمان نتابیده است.
و ممکن است اشاره به این باشد که آنها در متن ایمان و اسلام قرار ندارند بلکه در کنار و لبه آنند، زیرا یکى از معانى حرف لبه کوه و کناره اشیاء است و مى دانیم کسانى که در لبه چیزى قرار گرفته اند مستقر و پا بر جا نیستند، و با تکان مختصرى از مسیر خارج مى شوند، چنین است حال افراد ضعیف الایمان که با کوچکترین چیزى ایمانشان بر باد فنا مى رود.
سپس قرآن به تشریح تزلزل ایمان آنها پرداخته مى گوید: ((آنها چنانند که اگر دنیا به آنها رو کند و نفع و خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مى کنند! و آن را دلیل بر حقانیت اسلام مى گیرند، اما اگر به وسیله گرفتاریها و پریشانى و سلب نعمت مورد آزمایش قرار گیرند دگرگون مى شوند و به کفر رو مى آورند! (فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه).
گوئى آنها دین و ایمان را به عنوان یک وسیله نیل به مادیات پذیرفته اند که اگر این هدف تأمین شد دین را حق مى دانند و گر نه بى اساس!
((ابن عباس)) و جمعى دیگر از مفسران پیشین در شاءن نزول این آیه چنین نقل کرده اند که گاهى گروهى از بادیه نشینان خدمت پیامبر مى آمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائید و اموال و چهار پایان آنان فزونى مى گرفت خشنود مى شدند و به اسلام و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) عقیده پیدا مى کردند!، اما اگر بیمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت وسوسه هاى شیطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت تمام این بدبختیها بخاطر این آئینى است که پذیرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!.
قابل توجه اینکه قرآن در مورد روى آوردن دنیا به این اشخاص تعبیر به خیر مى کند، و در مورد پشت کردن دنیا تعبیر به فتنه (وسیله آزمایش) نه شر اشاره به اینکه این حوادث ناگوار شر و بدى نیست، بلکه وسیله اى است براى آزمایش.
و در پایان آیه اضافه مى کند و ((به این ترتیب آنها هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را)) (خسر الدنیا و الاخرة ).
((و این روشنترین خسران و زیان است که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش)) (ذلک هو الخسران المبین).
در حقیقت این گونه افراد دین را تنها از دریچه منافع مادى خود مى نگریستند و معیار و محک حقانیت آن را روى آوردن دنیا مى پنداشتند، این گروه که در عصر و زمان ما نیز تعدادشان کم نیست، و در هر جامعه اى وجود دارند، ایمانى آلوده به شرک و بت پرستى دارند منتها بت آنها همسر و فرزند و مال و ثروت و گاو و گوسفند آنها است و بدیهى است که چنین ایمان و اعتقادى سست تر از تار عنکبوت است!
البته بعضى از مفسران این آیه را اشاره به منافقان دانسته اند، اگر منظور منافقى باشد که به هیچ وجه ایمان در دل او نیست این بر خلاف ظاهر آیه است ، زیرا جمله ((یعبد الله)) و همچنین ((اطمان به)) و جمله ((انقلب على وجهه)) نشان مى دهد قبلا ایمان ضعیفى داشته است و اگر منظور منافقانى است که بهره بسیار کمى از ایمان دارند با آنچه گفتیم منافاتى ندارد و قابل قبول است.
● احمد يوسفي - کشاف
علی حرف ) علی طرف من الدین لافی وسطه و قلبه . وهذا مثل لکونهم علی قلق واضطراب فی دینهم ،لاعلی سکون و طمأنینة ، کالذی یکون علی طرف من العسکر، فإن أحس بظفر وغنیمه قر و اطمأن ، وإلا فر وطار علی وجهه . قالوا: نزلت فی أعاریب قدموا المدینة، و کان أحدهم إذاصح بدنه و نتجت فرسه مهرا سریا، و ولدت امرأته غلاما سویا، وکثر ماله و ماشیته قال :ماأصبت منذ دخلت فی دینی هذا إلا خیرا، و اطمأن . وإن کان الامر بخلافه قال :ما أصبت إلا شرا، وانقلب . و عن أبی سعید الخدری أن رجلا من الیهود أسلم فأصابته مصائب ، فتشاءم بالاسلام ، فأتی النبی صلی الله علیه وسلم فقال : أقلنی ، فقال "إن الاسلام لایقال " فنزلت . المصاب بالمحنة بترک التسلیم لقضاء الله والخروج إلی ما یسخط الله : جامع علی نفسه محنتین ، إحداهما: ذهاب ما أصیب به .والثانیة :ذهاب ثواب الصابریز، فهو خسران الدارین . وقری ء: خاسرالدنیا والَخرة بالنصب و الرفع ، فالنصب علی الحال ،والرفع علی الفاعلیة .و وضع الظاهر موضع الضمیر ، وهو وجه حسن . أو علی أنه خبر مبتدإ محذوف
1) مرتضوی نیا : عالی بور
● عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ «11»
شأن نزول: ابن عباس نقل نموده که جمعى از اعراب به مکه آمدند و مسلمان شدند، پس هر کدام ایشان را که مرضى عارضش نشده تندرست بود و زنش پسر تولد نمود و مواشى او نتایج نیکو دادند، مىگفت: اسلام، خوب دینى است و مرا به سبب آن نیکوئیها پیش آمد و دلش به اسلام آرمیده مىشد. و هر که را قضیه بر عکس این دست مىداد، از دین برمىگشت و مىگفت: اسلام بر من میمون و مبارک نیست. «1» ابو سعید خدرى نقل نموده که یکى از یهود ایمان آورد و اتفاقا او را درد چشم طارى شد و مبتلا گردید، خدمت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله عرضه داشت دین اسلام مرا شوم گرفته مرا از آن اقاله کن. حضرت فرمود: اسلام اقاله نشود، یهودى مرتد شد، و آیه شریفه نازل گشت: «2» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ: و بعضى از مردمان کسى هست که پرستد خداى تعالى را به وحدانیت بر طرفى و کناره اى از آن نه در وسط و قلب آن، یعنى مضطرب و متردد باشد از دین اسلام و ثبات و استقامت و اطمینان به آن نداشته باشد؛ و به جهت دارا نبودن طریق علمى و دلائل مؤدیه به حق، به سبب ادنى شبهه اى از دین منحرف شده بر کنار رود. در صورتى که باید با قلب قوى کمال ثبات را بظهور رساند. این مثلى است براى اضطراب و قلق اینگونه اشخاص در دین حق بدون سکون و طمأنینه در آن، مانند کسى که به سبب تزلزل و اضطراب بر کنار لشگر ایستاده منتظر باشد که اگر فتح و نصرت ایشان را دریابد مطمئن و دل آرام گشته در میان آن لشگر در آید و با آنها در غنایم شریکگردد. و اگر قضیه نتیجه بر عکس داد فرار را بر قرار اختیار کند. پس حق تعالى از حال این جماعت اخبار مىفرماید که:
فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ: پس اگر برسد او را خیرى مانند صحت و ثروت و غنیمت.
اطْمَأَنَّ بِهِ: اطمینان یابد به آن و ثابت شود به سبب آن. وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ: و اگر برسد او را ابتلائى و آزمایشى مانند مرض و فقر و فاقه و غیر آن از ناملایمات.
انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ: برگردد به روى خود، یعنى از وجهى که از آن متوجه شده باشد به اسلام که کفر بود باز به آن برگردد. مراد آنکه مرتد شود و دین اسلام را از دست دهد. خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ: زیانکار گردد در دنیا که به مراد خود نرسد، و آنچه مدعاى او بود از صحت بدن و غنا و طیب عیش محروم ماند و مخذول و منکوب شود. و زیانکار شود در آخرت که به سبب مرتد شدن و از دین حق برگشتن، به عذاب ابدى گرفتار آید. ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ: این زیان هر دو سراى آنست زیانى آشکارا و هویدا، زیرا بر همه عقلا ظاهر است که زیانى از این عظیمتر نیست که شخصى از عافیت دنیا محروم ماند و در آخرت از بهشت و نعیم دور گردیده به عذاب جحیم گرفتار آید.
تنبیه: تفسیر برهان از کافى شریف به سندهاى خود که زراره از حضرت باقر علیه السلام سؤال نمود از آیه شریفه، حضرت فرمود: اینها جماعتى هستند که عبادت نمودند خدا را و ترک کردند عبادت غیر خدا را و شک کردند در حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و آنچه آن حضرت از جانب خدا آورده. پس تکلم نمودند در اسلام، و شهادت دادند به وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر، و اقرار کردند به قرآن و ایشان شاک بودند در پیغمبر و آنچه آن حضرت آورده و شاک به خدا نبودند. خداوند عزّ و جلّ فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ» یعنى بر شک در حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و آنچه آن حضرت از جانب خدا آورده، پس اگر برسد او را خیرى، یعنى عافیتى در بدن و مال و اولادش، اطمینان پیدا کند و خوشنود شود به آن. و اگر برسد او را فتنه یعنى بلائى در بدن و مالش، تطیّر زند و کراهت پیدا کند در پایدارى بر اقرار به پیغمبر و برمىگردد به توقف و شک و عداوت به خدا و رسول و انکار پیغمبر و آنچه آنحضرت از جانب خدا آورده است. «1» تبصره: آیه شریفه دستور کلى است نسبت به عموم مسلمانان که در معتقدات اسلامى از توحید و نبوت و اقرار به آنچه پیغمبر از جانب خدا آورده ثابت و راسخ باشند و با کمال قوت در معرکه ابتلائات بردبارى و تاب مقاومت نمایند، نه آنکه اگر دولت و صحت و عزت بینند مطیع، و اگر مرض و فقر یابند دست بردارند. و همچنین در طاعات و عبادات، تا امورات مطابق مرام و مقصد انجام پذیرد بجاى آرند، همینکه خلاف مشتهیات خود دیدند تعطیل و اعراض کنند؛ که اگر این طریقه پیش گیرند، خسران دنیا و آخرت را حاصل کنند. پس باید در اسلام و ایمان شخص ثابت باشد به طورى که ابدا تزلزل نیابد، و لذا بعضى گفتهاند: براى دین دو طرف است: یکى زبان و دیگرى قلب، هر که به زبان اعتراف و قلب او موافق آن نباشد بر یک طرف دین و منافق است.
» اطیب البیان
وَ مِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللّهَ عَلی حَرفٍ فَإِن أَصابَهُ خَیرٌ اطمَأَنَّ بِهِ وَ إِن أَصابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلی وَجهِهِ خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبِینُ «11»
و بعضی از ناس کسانی هستند که عبادت خدا را میکنند در یک صورت پس اگر اصابت کرد به آنها خیری از کثرت مال و جاه و صحت و سلامت و نعمت آرام میگیرد قلب او، و اگر اصابت کند باو فتنه و بلا و مصیبتی از فقر و مرض و آفت بر میگردد و رو بر میگرداند به شرک و کفر و شکّ و شبهه اینکه آدم هم خسران دنیوی دارد و هم اخروی (مثل گدای ارمنی)، و اینکه است آن خسران آشکار
جلد 13 - صفحه 272
واضح و روشن، بسیاری هستند یک روز مسلمان و یک روز کافر، یک روز دوست و یک روز دشمن پا بند به دین نیستند.
(وَ مِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللّهَ عَلی حَرفٍ): حرف بمعنی طرف و جانب است تا باو احسان و محبت میکنی مرید و مخلص و بنده است همین که کوتاهی کردی دشمن و بدبین میشود و برمیگردد.
(فَإِن أَصابَهُ خَیرٌ): احسان و تفضّل و انعام باو فرمود:
(اطمَأَنَّ بِهِ) قلب او آرام میگردد و بندهگی و عبادت میکند.
(وَ إِن أَصابَتهُ فِتنَةٌ): امتحان فرمود به انحاء امتحانات برمیگردد.
(انقَلَبَ عَلی وَجهِهِ): البته خداوند بندهگان را امتحان میکند: «أَ حَسِبَ النّاسُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا یُفتَنُونَ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَنَّ الکاذِبِینَ» مثل امتحاناتی که بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللّه علیه و سلّم شد که فرمودند:
( «ارتدّ النّاس بعد رسول اللّه الّا اربعة او خمسة».)
و مثل امتحان اهل کوفه با حسین علیه السلام و امتحان اصحاب حضرت حسن (ع) و هزارهای دیگر چون ایمان در آنها رسوخ نکرده و از ترس یا طمع ایمان آورده بودند و امروز هم امتحانات بسیار است.
(خَسِرَ الدُّنیا): که بیایمان از دنیا میروند.
(وَ الآخِرَةَ): که بعذاب ابدی گرفتار میشوند.
(ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبِینُ): و اینها که بر میگردند دو قسم هستند یا مشرک و کافر میشوند، یا شاکّ و متحیّر میگردند چنانچه در اخبار از ائمّه دارد.