⛔️ آيا فقط «مهسا» دختر ايران بود؟ «آرمان» پسر ايران نيست؟
📝غلامرضا بنی اسد در یادداشتی با عنوان «مهسا دختر ايران بود، آرمان پسر ايران نيست؟!» در روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
🔸پسرم ميپرسد اما در جواب درميمانم. ميپرسد آيا فقط "مهسا اميني" دختر ايران بود؟ "آرمان عليوردي" پسر ايران نيست؟ راست ميگويد. چطور اگر مأموري خطا کند يا از آتشي که ميافروزند به دامان خودشان بگيرد و بيفتند ميشوند فرزند ايران و هشتگ ميشود و ترند ميشود و فرياد واويلا به آسمان برميخيزد اما اگر زمين سرخ شود از خون آرمانها، کسي صدايش درنميآيد؟
🔸چطور براي اولي، يقه پاره کردند و براي دومي، تأسف هم در کلامشان ننشست؟ اگر مرگ مهسا مشکوک بود و با اما و اگر همراه، غريبکش کردن آرمان عليوردي و رسول دوستمحمدي و... که جنايتي است آشکار بيهيچ شک و شبههاي و بيهيچ اما و اگري. اگر بايد مراقبت ميشد تا قصه مهسا، به غصه تبديل نشود - که قطعا بايد چنين ميشد - چرا مدعيان به خود زحمت مراقبت نميدهند بماند که با تمام توان جوان مردم را "غريبکش" ميکنند؟
🔸ياد سال 1360 ميافتم و منافقين. بچههاي مردم را جنايت کش ميکردند. زنده، زنده پوستشان را ميکندند و اسمش را ميگذاشتند "عمليات مهندسي" اما وقتي دستي بر يقهشان محکم ميشد که چرا چنين؟ بانگ به عالم برمي داشتند که بر ما ظلم ميشود. نميخواهم کلمات به نام و ياد اين فرقه مرده، آلوده شود اما انگار برخيها خط باطل آنان را ميخوانند و توحش را از نو ترجمه ميکنند. آدم ميماند که اينان به چه منطقي زيست ميکنند؟ حيوانات اگر همديگر را ميدرند براساس غريزه در هندسه تنازع بقا است اما آناني را چه ميتوان نام نهاد که درنده خوترين حيوانات را - در عمل - پشت سر ميگذارند؟
🔸اين همه توحش، اين انباشت کينه، اين نفرت آتش فشان شده را چه ميتوان ناميد وقتي در هيئت آدمي نماياني خود نمايي ميکند؟ نميدانم چه بايد گفت اما خوب به ياد دارم که ما با دشمن خود هم چنين نميکرديم که اينان با آرمانِ هموطن و همشهري خود کردند. ما اسير مجروح عراقي را که تا آخرين گلوله خود را شليک کرده بود، درمان ميکرديم. هيچ وقت فشنگهايش را نميشمرديم و خشاب خالي او را بهانه نکرديم براي تند رفتار کردن چه رسد که خشابي در تنش خالي کنيم. نه، ما انسان بوديم. در برابر نامردميها هم نه فقط مردمي که مردانگي ميکرديم. نميگذاشتيم دشمن، ما را شبيه خود کند.
🔸اين را شکست ميدانستيم و ميدانيم امروز هم شبيه آنان نميشويم. ما هم مهسا را دختر ايران ميدانيم. به سوگش عزادار شديم. دلمان برايش سوخت اما در سوگ آرمان هم آتش به دل داريم. آيا کسي به ما تسليت ميدهد؟ شهيد مظلومي که "تنها" گيرش آوردند و انبان کينه بر سرش خالي کردند. او که دعايش، حاجتش و آرزويش شهادت بود، حاجت روا شد. حالا "ولي دَم"، خداست. خدايي که اگرچه هميشه "بخشنده و مهربان" است، به وقتش، قادر و قاهر و منتقم هم ميشود. او ولي دَم شهيد و منتقم خون اوست. باشد و باشيد و باشيم تا ببينيم چه خواهند کشيد آناني که "پسرِ ايران" را کشتند!