پس از صدور اعلامیه بالفور از سوی بریتانیا در سال 1917، موج مهاجرت یهودیان از سراسر دنیا به فلسطین بشدت گسترش یافت. این مهاجرت ها و زیاده خواهی های یهودیان، موجب ایجاد درگیری های شدید اعراب با یهودیان در دهه چهارم قرن 19 شد. با گسترش درگیری ها، قیم سیاسی فلسطین، بریتانیا، در سال 1939 با صدور گزارشی موسوم به «نامه سفید» مهاجرت یهودیان و خرید اراضی توسط آنان را محدود نمود، که احتمال می رود دلیل آن جلوگیری از شورش اعراب باشد.
با افزایش مهاجران یهودی، انبوه جمعیت فلسطین و بیت المقدس، به یهودیان و اعراب منقسم شد. سازمان ملل متحد، در سال 1947، طی قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی، طرح تقسیم فلسطین را مطرح و تصویب نمود. مطابق این قطعنامه، سرزمین فلسطین به دو دولت اسرائیل و فلسطین، تقسیم شد. بیش از نیمی (حدود 55 درصد) از اراضی به اسرائیل، و باقی مانده آن، به فلسطین تعلق گرفت. البته این طرح با مخالفت شدید اعراب و فلسطینیان همراه بود، زیرا تقسیم سرزمین مادری آنان، ظلمی آشکار و نقض حقوق مسلم و طبیعی آنان بود.
این قطعنامه همچنین مقرر می داشت که شهر بیت المقدس، طی یک دوره ی 10 ساله، تحت حاکمیت هیچ کدام از دولت ها نباشد و بصورت بین المللی، تحت نظارت سازمان ملل متحد اداره شود، که البته این بخش همواره روی کاغذ ماند و هیچ گاه جامه اجرا و عمل نپوشید.
در سال 1948 جنگی حدودا ده ماهه بین اعراب و اسرائیل در گرفت که به شکست اعراب و تشکیل اسرائیل در همان سال منجر شد. در این جنگ اسرائیل، بخش غربی بیت المقدس، و اردن بخش شرقی بیت المقدس را تصرف نمود. این روند ادامه داشت تا اینکه در سال 1967 طی جنگی موسوم به «جنگ شش روزه» بین اسرائیل با مصر و سوریه و اردن، با خیانت اردن، اسرائیل موفق شد تا مرزهای نوار غزه، فلسطین تحت اشغال خود در آورد. بدین ترتیب تمام بیت المقدس تحت تصرف اسرائیل در آمد.
در سال 1980، کِنِست (مجلس قانونگذاری اسرائیل)، اورشلیم (بیت المقدس) را رسما بعنوان پایتخت اسرائیل تصویب و اعلام نمود، که این عمل با مخالفت قاطع و شدید شورای امنیت روبرو شد. شورای امنیت طی قطعنامه 478 در سال 1980، کسب مالکیت یک سرزمین با زور را غیرقابل قبول خواند و رژیم اسرائیل را به دلیل عدم اطاعت از قطعنامه های شورای امنیت، نقض حقوق پایه فلسطینیان، نقض حقوق مسلم بین المللی و نقض کنوانسیون ژنو 1949 (درباره عدم حمایت از غیرنظامیان در جنگ شش روزه) بشدت هر چه تمام تر محکوم کرد. این قطعنامه همچنین در بندهای پایانی، از کشورهای عضو سازمان ملل خواست پایتخت شدن اورشلیم را به رسمیت نشناسند، و اگر کشوری در اورشلیم دارای نهاد دیپلماتیکی می باشد، هر چه سریعتر آن نهاد را تعطیل کند.[2]
از قطعنامه های بعدی که علیه رژیم اشغالگر قدس از سوی شورای امنیت صادر شد، مستفاد می گردد که منظور از اورشلیم، در این قطعنامه ها، بیت المقدس شرقی بوده و سازمان ملل جغرافیای اسرائیل را تا حدود مرزهای قبل از جنگ شش روزه، به رسمیت می شناسد. بنابراین از نگاه حقوق بین الملل اسرائیل می تواند اورشلیم غربی را به عنوان پایتخت برگزیند.
چنانکه سفیر روسیه در هفتم دسامبر 2017، پس از اعلام تصمیم ترامپ مبنی بر به رسمیت شناختن اورشلیم بعنوان پایتخت اسرائیل، بیان داشت: «مسکو بیتالمقدس غربی را پایتخت اسرائیل میداند.»[3]
علاوه بر این، مطابق بند 10 قطعنامه شورای امنیت در 17 دسامبر 2014، شورای امنیت «بر درخواست خود در خصوص توقف همه فعالیتهای شهرکسازی در اراضی اشغالی 1967 از جمله قدس شرقی تاکید می کند.» لذا قدس غربی از نگاه سازمان ملل به رژیم صهیونیستی تعلق دارد.[4]
نتیجه گیری
از تمام آنچه گفته شد نتیجه می گیریم، از نگاه حقوق بین الملل قدس غربی متعلق به رژیم غاصب اسرائیل است، (اگر چه از نگاه ما همین مسئله خود فاقد مشروعیت است) و پایتخت واقع شدن قدس غربی از حیث قوانین بین المللی فاقد ایراد است. البته اینکه اتحادیه اروپا، ایران، کشورهای عربی و سایر دولت ها با انتقال پایتخت از تل آویو به اورشلیم مخالفت می کنند به این دلیل است که این مسئله موجب ایجاد درگیری ها و تنش های بین المللی میان مسلمانان و اسرائیل می شود. زیرا فلسطینیان، اعراب، جمهوری اسلامی ایران، و برخی سازمان های بین المللی از اساس با تشکیل رژیم اسرائیل و قطنامه 181 مجمع عمومی سازمان ملل مخالفند و آن را ناقض حقوق پایه فلسطینیان می دانند.
منبع: اندیشکده اریحا