به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فرادید، زمانی که زن و مردی بعد چند سال زندگی مشترک تصمیم میگیرند از هم جدا شوند اولین مشکلی که سر راهشان قرار میگیرد وجود یک یا چند فرزند است. گاهی وقتها والدین از قبل بین خودشان تصمیم گرفتهاند که بچه باید نزد چه کسی بماند، و بعضی وقتها بر سر ماندن بچه پیش پدر یا مادر مدتهای زیادی درگیری و دعوا و دادگاه رفتن و آمدن پیش میآید. اگر فرزندان به سن قانونی رسیده باشند خودشان قادرند برای ماندن پیش پدر یا مادر تصمیم بگیرند.
زمانی که طلاق اتفاق میافتد یک زن و مردی که به هر دلیلی زندگی مشترکشان را پایانیافته میبینند میخواهند برای ادامه زندگیشان جداگانه تصمیم گری کنند. از نظر قانونی و شرعی آنها به عنوان دو انسان این حق را دارند که بتوانند برای خودشان وزندگیشان راه دیگری غیر از این زندگی مشترک انتخاب کنند.
اما برخی بر این باورند که وقتی پای فرزند یا فرزندانی در بین باشد پدر و مادر باید تحت هر شرایطی تن به این زندگی مشترک بدهند و حتی بهرغم میل باطنی باهم زندگی کنند. در این بین گاهی خیانتهای پنهان، افسردگیهای درون خانواده و نا به سامانیهای دیگری هم پیش میآید. زمانی که فکر جدایی مطرح میشود باید دید کدام طرف وزن سنگینتری دارد، اینکه بچهها را از زندگی خانوادگی جدا کرده و تک والد بزرگشان کنیم برای آنها بهتر است یا اینکه تن به یک زندگی بیعاطفه بدهیم و در حقیقت بچهها را در یک طلاق عاطفی بزرگ کنیم. در این گزارش نگاهی داریم به وضعیت طلاق و تأثیر آن بر بچهها و روابطشان با والدین.
انواع طلاق
شاید کمی عجیب به نظر برسد که بگویم طلاق گرفتن و جدایی هم انواع مختلفی دارد. در نگاه اول به نظر میرسد هر دو نفری که قصد ادامه زندگی ندارند به راحتی از هم جدا خواهند شد و دنبال سرنوشت جدیدی میروند. اما در واقع اینطور نیست. زن و مردی که میخواهند از هم جدا شوند اگر به توافق رسیده باشند هم باز برای جدا شدن زمانی باید در دادگاهها سپری کنند.
قانون جدید برای زن و مردی که بخواهند با میل خودشان از هم جدا شوند سه تا شش ماه جلسه مشاوره میگذارد و از زوجین میخواهند در این جلسات شرکت کنند. این روش برای کاهش آمار طلاق و کمک به حفظ بنیان خانواده انجام میشود. در این مرحله اگر بازهم مشاور و زوجین به این نتیجه برسند که ادامه زندگی این دو نفر به هیچوجه ممکن نیست حکم طلاق صادر میشود. در شرایط دیگری که یکی از طرفین رضایت به طلاق ندارد بازهم رفتوآمدهای زیادی در دادگاه پیش میآید.
مرد که طبق قانون اساسی ایران حق طلاق را دارد میتواند هر زمانی که اراده کرد به دادگاه برود و درخواستش را اجرا کند و زن موظف است در زمان مقرر در محل دادگاه حاضر شود. اما اگر حق طلاق با زن باشد این روند برعکس میشود و زن درخواست را میفرستد و مرد باید در محل حاضر شود. از همه اینها گذشته شکل دیگری از طلاق که بهشدت در بین افراد جامعه زیاد شده طلاق عاطفی است. این نوع طلاق معمولاً به خاطر بچهها اتفاق میافتد. افرادی که میخواهند کانون خانواده و چهارچوب آن را به هم نزنند، ولی در عین حال جدا از هم زندگی میکنند. در ظاهر شما شبیه یک خانواده هستید، اما درون خانه هرکس در دنیای خودش سیر میکند و خیلی وقتها روابط پنهانی خارج از خانه نیز در میان است. هرکدام از انواع این طلاقها تأثیر جداگانهای بر بچهها میگذارد.
تأثیرات طلاق
زمانی که پدر و مادر تصمیم به جدایی میگیرند در وهله اول به نظر میرسد تنها به خودشان فکر کردهاند در صورتی که معمولاً والدین به سلامت روحی و آرامش بچهها فکر میکنند و بعد تصمیم به جدایی میگیرند. اگر در خانهای پدر و مادر همیشه در حال جنگ و جدال و جر و بحث باشند یا بر سر کوچکترین اتفاقی به هم توهین کنند و نتوانند مشکلات را در تنهایی حل کنند بچهها همواره در تنش عاطفی و روحی به سر میبرند و این بزرگترین و سختترین ضربه برای آنها است در این شرایط به نظر میرسد اگر والدین از هم جدا شوند آرامش بیشتری در زندگی بچهها حاکم میشود و اگر یکی از والدین را همیشه در کنار خود ندارند حداقل فضای زندگی آرام و بیدغدغهای خواهند داشت.
طلاق عاطفی والدین تأثیرات و تبعات منفی بیشتری نسبت به طلاق رسمی برای کودکان به همراه دارد، زیرا کودکی که شاهد طلاق عاطفی والدین خود بوده سالها جنجال را در خانواده تحمل کرده و به این ترتیب دچار نابسامانیهای بیشتری نسبت به کودکانی است که خانوادههای آنها به طور کلی از یکدیگر جداشده و به تنشها پایان دادهاند.
از طرف دیگر جدا شدن والدین میتواند بر روحیه بچهها اثر بدی بگذارد. احساس طرد شدن تنها ماندن و نداشتن خانواده معضلی است که خیلی از بچههای طلاق را اذیت میکند. آنها خیلی وقتها میشوند که به خاطر حضور آنها این زندگی ادامه داشته و والدین به دلیل نگهداری از بچهها دچار مشکل هستند. در پی اینگونه حرفها بچهها تخریب روانی شدید میشوند و گاهی دست به خودکشی میزنند، افت تحصیلی، در خود فرو رفتن و افسردگیهای خیلی شدید نیز از عواقب این اتفاق است.
پمادر و پدر وظیفه سنگینی بعد از طلاق بر عهده دارند. آنها و به خصوص فردی که با بچهها زندگی میکند باید قدرت مدیریت و هماهنگی عاطفی را به خوبی داشته باشد. او باید بداند با بچههایی که حتماً دچار بحران شدهاند چه رفتاری بکند.
یکی از نکات مهمی که بعد از جدایی در مورد بچهها باید رعایت شود این است که والدین باید بدانند که بههیچوجه نباید از کودک خود به عنوان خبررسان استفاده کنند و دائماً اطلاعات همسر سابقشان را از طریق کودک دریافت کنند، زیرا این مسئله نیز باعث بههمریختگی حوزه روانی کودک و نابسامانی اجتماعی وی در آینده خواهد شد.
در مورد دیدارهای فرزندان با والد دوم باید خود افراد در دادگاه به توافق برسند تا بعد در این مورد بازهم بچهها دچار کشمکش نکنند. بچهها باید طبق برنامه یا از قبل تعیین شده والد دوم را ملاقات کنند این برنامه باید ترجیحاً تغییر نکند، چون از نظر روانی بچه را دچار دوگانگی میکند. اگر قرار است فرزند در خانه با والد ملاقات کند باید در همان منزلی باشد که دائماً سکونت دارد رفت و آمد بچه به دو خانه او را دچار بحران تازهتری میکند.
ازدواج مجدد والدین
اگر مادر یا پدر بعد از مدتی قصد ازدواج دارند باید با بچهها مطرح کنند. هرگز نباید کودک را ناگهان با فرد جدید به عنوان جایگزین مادر یا پدر روبه رو کرد. در این شرایط توقع نداشته باشید این بچهها رفتار درستی با فرد تازه وارد داشته باشند. بچهای که مادر یا پدرش را بعد از طلاق از دست داده نمیتواند به این راحتی کسی را جایگزین او ببیند. به خصوص اگر با این فرد قرار باشد زندگی کند، به سادگی نمیتواند او را بپذیرد. در این رابطه توصیه میشود خیلی زود اقدام به ازدواج مجدد نکنید، در صورتی که قصد این کار را دارید تا مدتی اجازه ندهید فرزندان متوجه حضور فرد جدید در زندگی شما بشوند. زمانی که از ترمیم روحی آنها مطمئن شدید سعی کنید آرامآرام با آنها وارد گفتگو شوید، او را برای پذیرش فرد جدید آماده کنید و نگذارید بچهها بعد از طلاق بحران تازهای را تجربه کنند.
در این مورد سن بچه هم خیلی اهمیت دارد اگر فرزند نوزاد دارید کمی کارتان راحتتر است. اما یادتان باشد او را هرگز از والد دوم دور نکنید تا او را به خوبی بشناسد، ولی بعد میتوانید صبر کنید وقتی بزرگتر شد به او بگویید پدر یا مادر اصلیاش کس دیگری است و این فرد صرفاً ازدواج مجد شما است.
اگر فرزند خردسال دارید باید با او به زبان خودش صحبت کنید و تا حدودی رضایت او را برای ورود فرد دوم در زندگیتان جلب کنید؛ و اگر فرزند بالغ شدهای دارید که کمی کارتان را سختتر میکند باید او را از نظر روانی بسنجید و بعد به او اجازه دهید با روش خودش این فرد را بپذیرد و در این رابطه از طرف دوم رابطه هم کمک بگیرید که با فرزند شما راه دوستی را باز کند.
افرادی که در بزرگسالی شاهد طلاق و جدایی والدین خود هستند به علت اینکه در بزرگسالی شاهد طلاق والدین خود بودهاند شکست را به طور کامل درک کرده و در آینده خود نیز دائماً ترس از شکست دارند. این افراد به ویژه دختران در انتخاب فرد مورد نظر خود برای زندگی مشترک دچار وسواس شدید شده، زیرا همواره میترسند که با انتخاب نادرست شکست بخورند و این در حالی است که در اکثر اوقات همین وسواسها باعث انتخاب نادرست میشود. والدین باید بدانند که طلاق و جدایی آنان از یکدیگر چنانچه صاحب فرزند باشند بر روی فرزند و حتی فرزند فرزندشان تأثیرات منفی متعدد در بعد روانی و اجتماعی خواهد گذاشت.
مردان پس از طلاق
خیلی از مردان بعد از جدایی به سرعت ازدواج میکنند و زندگی جدیدی را تشکیل میدهند، خیلی از آنها حتی زندگی گذشته خود را بهطور کامل فراموش میکنند. اما در حالتی غیر از این مردان بعد از کودکان بیشترین آسیب را از طلاق میبینند. نگرانی در مورد سرنوشت فرزند و آینده او، گسست عاطفی با همسر، نگاه جامعه به یک مرد جدا شده و اشاره به ضعف وی به خاطر عدم توانایی در مدیریت زندگی عواملی هستند که مرد را مورد هجوم قرار میدهند.
شاید از نظر ازدواج مجدد مردان شرایط بهتری از زنان داشته باشند، اما بعضی مردان اعتنا چندانی به ازدواج مجدد ندارند چرا که وحشت از تکرار شکست اولیه باعث نوعی تجرد طولانی و حتی تا پایان عمر در مردان میشود.
زنان بعد از طلاق
در جامعه ما هنوز طلاق برای زنان جایگاه خوبی ندارد. هرچقدر یک مرد بعد از طلاق راحت و آرام به زندگی ادامه میدهد برای زنان مشکلات تازه بعد از طلاق شروع میشود. به خصوص اگر زنی با بچه از همسرش جدا شود، برای ازدواج مجدد و شرایط زندگی در جامعه سختیهای زیادی را متحمل میشود. خیلی از خانوادهها هنوز قدرت پذیرش یک زن مطلقه را به عنوان عروس خود ندارند. خیلیها در محیط کار زنان مطلقه را به چشم بدی نگاه میکنند. زن طلاق گرفته برای زندگی در میان یک جامعه با مشکلات عدیدهای روبهروست، اگر بخواهد با خانوادهاش زندگی کند از سوی آنها مورد آزارهای روحی قرار میگیرد، رفتوآمدهای او کنترل میشود و خانوادهها برای حفظ آبروی خود سعی میکنند از معاشرتهای او به دلیل حساسیتهای جامعه جلوگیری کند.
اگر بخواهد به طور مستقل زندگی کند پیدا کردن یک محل مسکونی و صاحبخانهای که مایل به ارائه یک خانه به یک زن مطلقه باشد کاری دشوار است و حتی اگر چنین خانهای را هم بیابد بازهم باید با همسایگانی برخورد کند که او را تنها به چشم عامل نابودکننده زندگی خود میبینند.
یکی دیگر از مشکلات زنان مسئله حضانت فرزندانشان است، بسیاری از زنان در قبال مهریه و دیگر حق و حقوق مالی خود، خواهان حق نگهداری فرزندان خود هستند. ولی باز هم این امر حالتی نسبی دارد، زیرا طبق بیان صریح قانون اگر زن دوباره ازدواج کند حضانت از وی سلب خواهد شد، و دیگر آنکه مرد میتواند از نظر خود بازگردد و حضانت فرزندان را خود به عهده بگیرد، اما زن نمیتواند مهریه و حق و حقوق خود را پس از تغییر رأی مرد باز پس بگیرد.
در یک تحقیق نشان داده شد ٤٥ درصد زنان طلاق گرفته از مزاحمتها و مداخلات همسر قبلی خود ابراز ناراحتی کرده و از این بابت احساس سلب حقوق فردی و اجتماعیشان را میکنند. از سوی دیگر ٤٠ درصد دیگر نیز محدودیتها و مزاحمتهای اعضای خانواده خود را مخل امنیت و آزادی خود قلمداد میکنند.
با این وجود طلاق یک پدیده خانوادگی است و میتواند بر همه افراد خانه به شکلی متفاوت تأثیر بگذارد. اینکه بگوییم هرگز به طلاق فکر نکنید حرف درستی نیست، بهتر است بگوییم در زمان ازدواج کمی بیشتر دقت کنید تا مجبور به ایجاد یک بحران در زندگی خود و خانوادهتان نشوید.