زندگی نامه شیخ احمد کافی( خطیب امام زمان عج )
v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);}
زندگی نامه حاج شیخ احمد کافی زندگي خانوادگي و تحصيلات مبارزات سياسي – اولين بازداشت – واقعه پانزده خرداد – انتخابات دوره 21 مجلس شوراي ملي – اعزام به خدمت سربازي – تجليل از امام خميني ( ره ) – دستگيري و بازداشت مجدد – شهادت آيه الله سعيدي – تبعيد به ايلام الف – كنترل دقيق جلسات ب – كنترل مكاتبات ج – احضار و تذكر د – ممنوع المنبر كردن سخنان روشنگرانه اقدامات فرهنگي – عمراني – خدماتي ساير فعاليتهاي سياسي در جوار رحمت حق زندگي خانوادگي و تحصيلات حجه الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد ضيافتي كافي ، اول خرداد 1315 هجري شمسي برابر با جمعه اول ربيع الاول 1355 ق در مشهد مقدس ديده به جهان گشود . در برخي اسناد با نام كافي خراساني و كافي تهراني نيز از وي ياد شده است . پدرش حاج ميرزامحمد كافي از جمله تربيت يافتگان مكتب حسيني و مادرش خانم زهرا غفورپور بود . پدربزرگش حضرت آيه الله ميرزااحمد كافي امامي ، از علماي معروف يزد بود كه به قصد زيارت به مشهد مقدس عزيمت و در آنجا سكني گزيده بود . احمد كه فرزند دوم خانواده بود ، دوران كودكي را در دامان پر مهر پدر و مادر خود گذراند و در شش سالگي وارد دبستان ايماني مشهد - به مديريت حجه الاسلام حاج سيد حسن مؤمن زاده – شد و به فراگيري دروس متداول مشغول شد . پس از آن همزمان با تحصيل دروس جديد در نزد نياي خود آيه الله حاج ميرزااحمد كافي به فراگيري علوم اسلامي پرداخت . بخشي از مقدمات را نزد وي فراگرفت و در 1327 ش وارد مدرسه علميه نواب مشهد شد . وي خاطرات آن دوران را چنين توصيف مي كند : « من خيلي بچه سال و كوچك بودم ، با يك قبا و عرقچين كه بر سر داشتم وارد مدرسه نواب شدم . يكي از آقايان روحاني منتفذ آن روز دستي بر سر من كشيد و پرسيد : آقا پسر طلبه اي ؟ من گفتم : بله آقا ، او چندين مرتبه گفت احسنت ، آفرين ، درس بخوان بابا ، تا يكي از خدمتگزاران دين شوي و همين تشويق و ترغيب و نظائر آن بود كه مرا در نوكري دين علاقه مند و ثابت قدم كردم . » شيخ احمد تحت نظارت پدربزرگش ضمن كسب فضايل اخلاقي ، دروس متداول حوزه را فراگرفت و در اين ميان ، نبوغ و استعداد خارق العاده خود را در ايراد خطابه و منبر آشكار ساخت . گرچه او از دوران كودكي با جمع كردن اعضاي خانواده براي آنها به اصطلاح منبر رفته و سخنراني مي كرد ؛ ولي در دوران نوجواني با ذوق و اشتياق زائدالوصفي در مجالس هفتگي پدربزرگ خويش كه محفل انس و ديدار برخي از علماي مشهد بود به منبر مي رفت و مورد تحسين و تشوق آنان قرار مي گرفت . او از پانزده سالگي در حرم مطهر رضوي حضور مي يافت و با صداي گرم و دلنشين خود براي زائران و مجاوران آن حضرت دعاي كميل را زمزمه و مرثيه سرايي مي كرد . شيخ احمد براي ادامه تحصيلات ديني و كسب معرفت از بارگاه ملكوتي امام علي (ع) و حوزه علميه نجف اشرف در سال 1333 ش به همراه آيه الله حاج ميرزااحمد كافي عازم نجف اشرف گرديد ، در مدرسه آيه الله سيد محمدكاظم يزدي معروف به مدرسه سيد به تحصيل پرداخت و طي پنج سال اقامت در نجف اشرف از محضر عالمان وارسته و پرهيزكاري چون آيات عظام سيد ابوالقاسم خويي ، سيد محسن حكيم ، سيد محمود شاهرودي ، حسين راستي كاشاني و شهيد سيد اسدالله مدني بهره مند گرديد . بين برخي از طلاب و فضلاي نجف مرسوم بود كه روزهاي پنجشنبه از مسير نخلستان فاصله نجف تا كربلا را با پاي پياده طي كرده تا شب جمعه در كنار مرقد حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام حضور داشته باشند .ارت و كسب معرفت از بارگاه ملكوتي امام علي (ع) و حوزه علميه نجف اشرف در سال 1333 ش به همراه آيه الله حاج ميرزااحمد كافي عازم نجف اشرف گرديد ، در مدرسه آيه الله سيد محمدكاظم يزدي معروف به مدرسه سيد به تحصيل پرداخت و طي پنج سال اقامت در نجف اشرف از محضر عالمان وارسته و پرهيزكاري چون آيات عظام سيد ابوالقاسم خويي ، سيد محسن حكيم ، سيد محمود شاهرودي ، حسين راستي كاشاني و شهيد سيد اسدالله مدني بهره مند گرديد . بين برخي از طلاب و فضلاي نجف مرسوم بود كه روزهاي پنجشنبه از مسير نخلستان فاصله نجف تا كربلا را با پاي پياده طي كرده تا شب جمعه در كنار مرقد حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام حضور داشته باشند . حجه الاسلام كافي نيز از جمله اين عاشقان بود . حجه الاسلام محمدرضا ياسيني در اين باره مي گويد : «مدتي كه ما در نجف اشرف تحصيل مي كرديم ايشان هم در مدرسه سيد نجف مشغول به تحصيل بود . در ايام هفته و زيارتي در خدمت استادمان وقتي كه پياده از نجف به كربلا مي آمديم در هر جا كه براي استراحت مي نشستيم مرحوم كافي با صداي گرم و صوت بسيار جذابش كاروان را متوجه قبر امام حسين عليه السلام كرده و غلغله اي به راه مي انداخت .» شيخ احمد با برخي از اساتيد خود رابطه اي نزديك و تنگاتنگ داشت . از جمله اين اساتيد ، عارف وارسته شهيد آيه الله سيد اسدالله مدني بود كه اين دوستي و ارادت تا سالها بعد همچنان ادامه داشت . وي بنا به پيشنهاد ايشان در صحن مطهر حضرت امام حسين عليه السلام به قرائت دعاي كميل و دعاي ندبه مي پرداخت و هر شب و صبح جمعه ، جمعي از شيفتگان آستان مقدس سالار شهيدان را كه در صحن مطهر گرد مي آمدند ، از آواي دلنشين و زيباي خود بهره مند مي كرد . حجه الاسلام كافي در سال 1338 ش به توصيه شهيد آيه الله سيد اسدالله مدني جهت وعظ و تبليغ ، نجف اشرف را ترك نمود و عازم مشهد گرديد ، در همين دوران بود كه با صبيه ارشد آيه الله سيد حسين موسوي خراساني ( شاهرودي ) – خانم طاهره موسوي خراساني – ازدواج نمود . وي پس از ازدواج جهت ادامه تحصيل راهي شهر مقدس قم شده و با عشق و علاقه اي دو چندان در محضر درس علماي قم از جمله آيه الله شيخ محمد يزدي حاضر و كسب فيض نمود . حجه الاسلام كافي در پاسخ به سؤال مندرج در فرم بيوگرافي ساواك در سال 42 ، ميزان تحصيلات خود را خارج فقه و اصول عنوان نموده است . از اين زمان به بعد است كه به صورت جدي تر ، قدم در عرصه تبليغ نهاد و به طور تخصصي اين رشته را انتخاب و به موعظه و ارشاد پرداخت اندك اندك آوازه منبرهاي او از قم و مشهد فراتر رفت و در اقصي نقاط كشور طنين انداز شد . مردم شهرهاي مختلف وي را دعوت و اين امر گاهي موجب رقابت بين آنان مي گرديد . اخلاص و ارادت وي به حضرت بقيه الله الاعظم و ارائه سبكي نوين و منحصر در امر ارشاد ، تبليغ و تبيين معارف اسلامي وي را محبوب بسياري نمود . وي پس از مسافرتهاي متعدد و اقامتهاي كوتاه مدت در تهران ، نهايتاً با اصرار برخي از دوستانش در اواخر 1342 ش به تهران عزيمت نمود و در خانه اي استيجاري در محله قنات آباد تهران سكني گزيد و پس از مدتي به منطقه اميريه نقل مكان نمود كه تا هنگام رحلت در آنجا ساكن بود . مبارزات سياسي 1 – اولين بازداشت : حجه الاسلام كافي به پيروي از نهضت حضرت امام خميني (ره) ، در جريان مخالفت معظم له با لايحة انجمن هاي ايالتي و ولايتي ، فعاليتهاي سياسي خود را عليه رژيم ستمشاهي پهلوي از طريق سخنراني آغاز كرد . نخستين گزارش مكتوب سازمان اطلاعات و امنيت درباره ايشان كه در مورخه 14/12/41 ثبت گرديده ، مربوط به سخنراني وي در منزل آيه الله قمي است : « روز سه شنبه ساعت 30/9 صبح در منزل آقاي قمي مجلس روضه برقرار بود و شيخ احمد كافي منبر رفت . در اول منبر يك حديث نبوي قرائت نمود و سپس مشغول سخنراني شد و در بين توهين به دولت و وزراء و تعريف از علماء اظهار نمود [ : ] بنده در تهران منبر مي رفتم . ماه رمضان رسيد و يك روز به من خبر دادند كه امروز چند نفر مي خواهند از منبر ترا پايين بياورند . بنده گفتم : فخر مي نمايم كه هميشه اوقات با صلوات منبر مي روم ، يك مرتبه هم با صلوات از منبر پايين بيايم . آقايان [ ! ] بشر خودش را در زندان هارون صفتان بياندازد بهتر از اين است كه فرداي قيامت خجل باشد ، ائمه هدي هميشه گرفتار بودند ... » ساواك در ذيل سند فوق چنين پي نوشت نموده : « خيلي فوري ، آقاي رجبيان اين شخص بازداشت شده است الساعه سوابق او را ارائه فرمائيد . » پي نوشت مزبور حاكي از آن است كه در زمان وصول اين خبر به ساواك ، حجه الاسلام كافي در بازداشت بوده است . اما در خصوص علت بازداشت ، مدت و زمان آن سندي يافت نشد . چند روز پس از اين سخنراني ، همزمان با حمله ددمنشانه رژيم شاه به مدرسه فيضيه قم در دوم فروردين 1342 كه مصادف با 25 شوال 1382 ق – سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع) - بود ، وي مجدداً در منزل آيه الله قمي به منبر رفت و اين بار پيكان تيز حملات خود را متوجه شخص شاه نمود . در بخشي از سخنانش ابراز داشت : « تو چرا يعني اي پادشاه اختيار خودت را به دست اجنبي داده اي يعني به دست آمريكائيها » . به دنبال اين اظهارات اعضاي كميسيون امنيت استان متشكل از استاندار ، فرماندهي ارتش دوم ، فرماندهي لشكر 12 خراسان ، رئيس ساواك خراسان و رئيس شهربانيهاي خراسان در همان روز تشكيل جلسه دادند : « كميسيون امنيت استان در ساعت 20 روز 2/1/42 با حضور امضاء كنندگان زير باغ ملت آباد تشكيل ، ابتدا سركار سرهنگ افتخار جريان فعاليت دسته جات مختلف را در شهر گزارش و سپس اعلاميه هايي منتشر و به وسيله رئيس ساواك خراسان قرائت و همچنين مطالبي كه دو نفر از وعاظ به نامهاي شيخ غلامرضا واعظ طبسي و كافي در روز جاري در منزل آيه الله قمي ايراد نموده بودند قرائت و چون موضوع اظهارت آنان مضره تشخيص داده شد مقرر گرديد نامبردگان در ظرف امشب به وسيله شهرباني دستگير و به ساواك خراسان جهت تعقيب قانوني تحويل شوند . » علي رغم اين تصميم ، از اسناد موجود چنين برآورد مي شود كه حجه الاسلام كافي پس از اين سخنراني و اطلاع از قصد دستگيري ، مدتي را به صورت مخفيانه زندگي كرده است . 2 – واقعه پانزده خرداد در پي واقعه پانزده خرداد و دستگيري و بازداشت حضرت امام خميني (ره) ، حضرت آيه الله ميلاني و برخي از علماي ساير شهرستانها در اعتراض به اين امر به تهران مهاجرت كرده و پي گير ماجرا بودند . از جمله افرادي كه در اين اعتراض حضوري فعال داشت مرحوم كافي است . ساواك در گزارشي چنين مي نويسد : « ساعت 30/19 روز پنجشنبه 20/4/42 در حدود پانصد نفر از طبقات مختلف مركب از علماء ، وعاظ ... در محل اقامتگاه آيه الله ميلاني در واقع در خيابان پهلوي ( اميريه ، منيريه ، كوچه حكمي منزل پورقديري ) حضور داشتند . ابتدا از طرف يكي از افراد هيئت بني فاطمه ذكر مصيبت شد سپس آقاي كافي واعظ روي صندلي قرار گرفت و ذكر مصيبت نمود و در خاتمه از آيه الله ميلاني اعلام داشت اگر در ظرف يكي دو روز آينده از طرف هر فردي از افراد شهر اهانتي نسبت به مراجع تقليد و علماء اعلام شود هيچ يك از مسلمانان حق جوابگويي به آنها را ندارند ...» وي همچنين به همراه جمعي از منبريهاي خراسان اعلاميه اي را در حمايت از قيام امام خميني منتشر نمودند . 3 – انتخابات دوره 21 مجلس شوراي ملي رژيم شاه در روزهاي پس از واقعه يازده خرداد و ايام بازداشت و تحت نظر بودن امام خميني (ره) دست به كار انتخابات فرمايشي دوره 21 مجلس شوراي ملي شد . اين انتخابات كه در اواخر مهر 1342 ش صورت گرفت از سوي مراجع عظام تقليد تحريم و مورد اعتراض علماء واقع گرديد . حجه الاسلام كافي از جمله معترضين بوده و در يكي از سخنرانيهاي خود به تنقيد از شركت كنندگان در انتخابات پرداخت : « عده اي به خاطر يك نهار و مبلغي پول به پاي صندوق مي روند و سرنوشت و ايمان خود را از دست مي دهند . بدانيد خدا در همه حال ناظر اعمال ما هست . اين عده نه اجر دنيوي دارند و نه اجر اخروي ... » 4 – اعزام به خدمت سربازي سخنان تند و انتقادي حجه الاسلام كافي در مسجد گوهرشاد مشهد در مورخه 25/9/42 كه ضمن آن به وارد كردن مشروبات الكلي از خارج و داير كردن مراكز علني فساد و فحشا در يكي از شهرها اعتراض و در پايان نيز آيه الله ميلاني را دعا و دشمنان ايشان را نفرين نموده بود ، باعث خشم عوامل رژيم گشت . اين بار عوامل ساواك تحت عنوان مشمول بودن ، تصميم به اعزام وي و برخي ديگر از فضلاي مشهد نظير آيه الله شهيد سيدعبدالكريم هاشمي نژاد به خدمت سربازي گرفتند . ولي وي از طريق يكي از آشنايان مكاتبه اي كه با آيت الله زاده ميلاني داشت ، مورد شناسائي قرار گرفت : « نامبرده فوق كه چندي پيش براي اعزام به سربازي احضار گرديده بود به شاهرود متواري و از آنجا نامه اي به شرح پيوست براي آقاي سيد محمدعلي ميلاني فرستاده ... » 5 – تجليل از امام خميني ( ره ) عشق و ارادت مرحوم كافي به حضرت امام خميني (ره) امري بارز و آشكار بود . وي در برخي از سخنرانيهاي خود به صراحت از امام (ره) نام برده و براي سلامتي ايشان دعا كرد : « در ساعت 2:00 بعد از نيمه شب مورخه 18/11/42 كافي واعظ در مسجد قندي واقع در خاني آباد به منبر رفته و از آقاي خميني تجليل نموده است . » يك روز پس از ايراد اظهارت وي توسط ساواك دستگير و روانه زندان قزل قلعه شد . در آنجا مورد بازجويي قرار گرفت و در پاسخ به اين سؤال بازجو كه : منظور شما از كساني كه گرفتار شده اند و براي آنها دعا كرده ايد ، چه كساني مي باشند ؟ با صراحت و شجاعت اعلام مي كرد : « حضرت آيه الله العظمي خميني و آقاي مرواريد و شجوني و افرادي ديگري كه اطلاع ندارم . » اين بار ، مدت بازداشت او هشت روز به طول انجاميد و ساواك پس از اين مدت ، وي را با اخذ تعهد آزاد نمود . 6 – دستگيري و بازداشت مجدد تشبيه شاه به فرعون ، معرفي امام خميني (ره) به عنوان نائب امام زمان (عج) و طلب دعا براي سلامتي و خلاصي ايشان از دست عوامل رژيم ، انتقاد شديد از رژيم به سبب زنداني كردن روحانيون ، اظهار خشنودي از ترور حسنعلي منصور و تعبير به حكومت ظالم و ستمگر درباره رژيم پهلوي از جمله مطالبي بود كه مرحوم كافي در سخنراني خود در مسجد حضرتي تهران در مورخ 2/11/43 ايراد نمود . بلافاصله پس از اين سخنراني ، وي دستگير و روانه زندان قزل قلعه گرديد . قرار بازداشت موقت مورخه 4/11/43 ايشان ، به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلي مملكت توسط رئيس شعبه هفت بازپرسي دادستاني ارتش سرهنگ ستاد بهزادي صادر و وي به آن اعتراض نمود . اين قرار شش روز بعد توسط دادگاه عادي شماره سه مورد تأييد واقع گرديد . دادگاه عادي شماره دو دادرسي ارتش در حالي كه بيش از چهار ماه از بازداشت وي سپري شده بود ، ايشان را به دو ماه حبس تأديبي با احتساب مدت بازداشت قبلي محكوم نمود . وي در برخي از سخنرانيهاي خود به اين امر اشاره دارد : « ... يك روز كه از منبر پايين آمدن به من گفتند كه سوار ماشين جيپ شوم و مرا به زندان بردند . اين ماشين سواري 6 ماه طول كشيد براي اينكه ما نتوانيم حرفهايمان را بزنيم . » 7 – شهادت آيه الله سعيدي آيه الله سعيدي يكي از نامدارترين شاگردان امام خميني (ره ) بود كه به جهت مبارزات سياسي اش پيوسته تحت نظر ساواك بود . او در اين مسير بارها از جانب ساواك دستگير و ممنوع المنبر شد . وي ورود سرمايه گذاران آمريكايي به ايران را از كاپيتولاسيون و قرارداد استعماري تنباكو خائنانه تر مي دانست و با سخنان تند ، نامه ها و بيانيه هاي افشاگرانه ، رژيم پهلوي را سخت به وحشت انداخت . لذا ساواك در شامگاه 20 خرداد 1349 وي را در سلولش در زندان قزل قلعه به شهادت رساند . حجه الاسلام كافي در اين ماجرا از پا ننشسته و خبر شهادت وي را در تهران منتشر نمود : « نامبرده بالا [ شيخ احمد كافي ] در ساعت 24:00 روز 21/3/49 در يك ملاقات خصوصي در مدرسه برهان شهر ري اظهار داشت سعيدي امام جماعت مسجد غياثي را كشتند و به منزلش رفته اند شناسنامه وي را گرفتند و جنازه را در قم به خاك سپردند . » و پس از اين اقدام بلافاصله با هواپيما عازم مشهد شد و ضمن اقامت در منزل پدر همسرش – آيه الله شاهرودي – خبر شهادت آيه الله سعيدي را به كليه كساني كه به ديدارش آمدند ، اعلام نمود . پس از آن به همراه حضرت آيه الله خامنه اي و آيه الله عباس واعظ طبسي و برخي آقايان ديگر در درس آيات عظام ميلاني و ميرزا جواد آقا طهراني حاضر شده و ضمن تحريك طلاب ، خواستار تعطيلي درس آقايان در اعتراض به اين واقعه شدند . ساواك كه مرحوم كافي را عامل اصلي انتشار خبر شهادت در مشهد مي دانست ، تصميم به دستگيري و تبعيد وي به سراوان گرفت. بر اين اساس در مورخ 8/4/49 وي را دستگير و در مورخ 11/4/49 قرار بازداشت موقت به اتهام اقدام بر ضد امنيت مملكت و اهميت بزه و بيم تباني صادر گرديد . در طول بازداشت وي چندين بار مورد بازجويي قرار گرفت . آنچه مسلم است وي با انكار موارد اتهامي در صدد رهايي از چنگال مأمورين و ادامه مبارزه در بيرون از زندان بود مسئولان ساواك نيز طي جلساتي به اين نتيجه رسيدند كه از تصميم ابتدايي خود مبني بر تبعيد وي صرف نظر كرده و با اخذ تعهد و تذكرات شديد وي را موقتا آزاد نموده و پرونده وي را مفتوح نگه دارند . لذا در مورخه 18/4/49 قرار بازداشت وي به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضايي تهران تبديل و در مورخ 13/12/51 قرار منع پيگيرد وي صادر شد . 8 – تبعيد به ايلام مخالف با رژيم اشغالگر فلسطين يكي از محورهاي عمده سخنرانيهاي حجه الاسلام كافي بود . آوازه سخنان تند و آتشين وي به گوش يوسف كهن – نمانده يهوديان در مجلس شوراي ملي – رسيد . او به همراه نوار يكي از سخنرانيهاي كافي ، به ساواك مراجعه و خواستار رسيدگي شد . در بخشي از اين سخنراني وي ضمن حمله شديد به دولت اسرائيل اظهار داشته : « خدايا به حق مهدي ريشه اسرائيليها را بكن ، پيغمبر فرمود هيچ جمعيتي در دنيا به اندازه يهوديها ما را اذيت نكرده و در حال حاضر هم همين طور است . مسلمانان درگير يهوديها هستند و يكي از انواع آزار اين قوم اين است كه پس از تصرف اورشليم يازده مسجد اين شهر را به مشروب فروشي تبديل كردند تا بدينوسيله مسلمانان را ناراحت كنند . در يكي از جنگها با مسلمانان 54 طفل 3 الي 4 ساله را كه مسلمانان از جنگ دور نموده بودند پس از پيروزي سر بريدند ... » به دنبال شكايت فوق ساواك طي نامه اي به وزارت كشور خواستار تشكيل كميسيون امنيت اجتماعي و تبعيد وي به ايلام به اتهام اخلال در نظم عمومي گرديد . كميسيون مزبور در مورخ 15/9/54 در فرمانداري تهران تشكيل و طي آن به اتفاق آراء با تبعيد شيخ احمد كافي به مدت سه سال به شهر ايلام موافقت و خواستار اجراي فوري آن گرديدند . در اجراي اين حكم وي بلافاصله دستگير و در مورخ 21/9/54 به شهرباني ايلام تحويل داده شد . ايشان در آنجا نيز دست از وظيفه و رسالت خود برنداشت و فعاليتهاي مختلف فرهنگي عمراني خود را آغاز نمود . تأسيس حوزه علميه در ايلام ، تبديل يك مشروب فروشي به كتابفروشي ، احداث يك باب حمام ، احداث يك مدرسه دخترانه و ايراد موعظه و سخنراني بخشي از فعاليت هاي او بود . ساواك ايلام طي گزارشهايي به مركز به اين موضوع اشاره دارد : « ... در اين ملاقات شيخ احمد اظهار داشته كه از بدو تبعيدش به مدت 20 روز در مسجد جامع ايلام اقامه جماعت مي كرده و همچنين بعد از نماز ، شبها به سخنراني پرداخته و چون استقبال مردم بيش از حد بود از طرف ساواك به وي دستور داده بودند كه از سخنراني و اقامه جماعت خودداري كند ... » و در گزارش ديگري آمده است : « اخيراً نامبرده بالا كه در شهرستان ايلام به سر مي برد طي تلگرافي به عنوان آقاي محمود مرعشي ( فرزند آيه الله نجفي ) ضمن تبريك در مورد خريد سينما و احداث كتابخانه و مدرسه علميه در محل آن ، اعلام داشته مبلغ يكصد هزار ريال از اهالي جمع آوري و به حساب 5500 بانك ملي شعبه قم واريز نموده است . ارسال اين گزارشها به تهران منجر به آن شد كه اداره كل سوم ساواك طي دستوري به ساواك ايلام اعلام دارد : خواهشمند است دستور فرمائيد به نامبرده بالا [ احمد كافي ] تذكر داده شود . چنانچه بخواهيد ديگران را تحريك و به اعمال خلاف خود ادامه دهد تصميمات شديدتري درباره وي اتخاذ خواهد شد . » مجموعه فعاليتهاي مذكور از يك سو و سرازير شدن عدة زيادي از اقشار مختلف مردم جهت ديدار با مرحوم كافي به سوي ايلام از سوي ديگر ، به انضمام تلاش برخي از علماء از جمله آيت الله سيداحمد خوانساري جهت خلاصي وي و نامه نگاري هاي متعدد خود وي ، ساواك را بر آن داشت كه پس از يك سال از مابقي مدت تبعيد وي طرف نظر كند . لذا ايشان در مورخ 29/8/55 ايلام را ترك و راهي تهران شد . اقدامات مختلف ساواك با شروع نهضت امام خميني (ره) و تلاش مستمر روحانيت در اين راستا و تشكيل بخشي در رابطه با تحركات روحانيون در اداره كل سوم ساواك ، حجه الاسلام كافي همواره به عنوان يكي از سوژه هاي مهم اين بخش ، پيوسته تحت مراقبت قرار داشت . مجموعه اقداماتي كه از سوي ساواك در خصوص ايشان صورت گرفته را مي توان در چند قسمت خلاصه نمود : الف – كنترل دقيق جلسات استفاده از منابع نفوذي جهت تهيه گزارش از جلسات سخنراني عمومي و برخي جلسات خصوصي از اموري بود كه از نظر ساواك از اهميت بالايي برخوردار بود : « خواهشمند است دستور فرمائيد به نحو مقتضي و با استفاده از كليه امكانات موجود نسبت به ضبط اظهارات نامبرده فوق اقدام و نتيجه را به موقع به اين اداره كل اعلام دارند . » ساواك مركز به محض اطلاع از مسافرت وي ، ساواك منطقه را در جريان قرار مي داد تا وي را تحت مراقبت قرار دهند : « طبق اطلاع واصله نامبرده بالا كه از روحانيون افراطي مي باشد قصد دارد به بهشهر عزيمت نمايد . خواهشمند است دستور فرمائيد به محض ورود به حوزه استحفاظي آن ساواك ، به نحو غيرمحسوس اعمال و رفتار و تماسهاي وي را تحت نظر قرار داده و نتيجه را ضمن خلاصه اي از سخنرانيهاي مشاراليه اعلام دارند . » و در همين راستا توزيع كنندگان و فروشندگان نوارهاي ايشان نيز ، مورد حساسيت ساواك قرار داشتند : « خواهشمند است دستور فرمائيد ضمن جمع آوري نوارهاي مورد بحث ، صاحب فروشگاه ( كالاي خانه ) احضار و به وي تذكر داده شود كه منبعد از فروش اين گونه نوارها كه جنبه انتقادي و تحريك آميز دارد خودداري نمايد . » كنترل ساواك بر وي گاهي به حدي مي رسيد كه كليه تماسهاي روزانه وي به صورت لحظه اي ، ثبت و گزارش مي شد : « صبح روز 27/3/53 از شيخ محمد رحمتي ، صبح روز 28/3/53 از شيخ رحيم علمي دو نفر از روحانيون محل در منازل نامبردگان و صبح روز 29/3/53 از مدرسه علميه و كتابخانه تخشيد در سيرجان ديدن كرده و در همين روز به اتفاق چند نفر از اهالي ، واعظ تبعيدي سيد علي غيوري را در منزل او ملاقات نموده ... » اقدام به شنود تلفني نيز از جمله شيوه هايي بود كه ساواك براي پي بردن به جزئي ترين فعاليتهاي مرحوم كافي به آن توسل مي جست . ب – كنترل مكاتبات ساواك بر بسياري از مكاتبات مرحوم كافي با ديگران كه برخي از آنها جنبه خصوصي داشت نيز نظارت و كنترل داشت . از جمله مي توان به نامه ايشان به فرزند آيه الله ميلاني نامه به آيت الله سيداحمد خوانساري ، نامه به حاج ميرزا احمد پورقديري و برخي موارد ديگر اشاره نمود كه در متن كتاب آمده است . ج – احضار و تذكر علاوه بر بازداشتهاي مكرري كه منجر به زنداني شدن حجه الاسلام كافي گرديد ، وي بارها توسط ساواك و اطلاعات شهرباني احضار گرديد . غالب اين احضارها فقط جهت اخذ تعهد و تذكر بوده كه در بعضي مواقع با بازجويي و بازداشتهاي يك روزه توأم مي شد . كثرت اين احضارها به حدي بود كه آن را به صورت امري عادي براي مرحوم كافي درآورده بود . ساواك در گزارش يكي از سخنرانيهاي وي كه اشاره به تعهد او به ساواك دارد ، مي نويسد : « ... وي در اثناء كلام با استناد به داستان خوشرويي پيامبر نسبت به يك نفر يهودي به لحن تمسخرآميزي بيان داشت ما كه تعهدي بيشتر نداديم ولي چند دعايي درباره اين از بين رفتن يهوديان بكنيم ، مثل اينكه مسلمانان طبق اخبار روزنامه ها دارند كارهايي براي از بين بردن اسرائيليها مي نمايند . » و در گزارش ديگري آمده است : « نامبرده در سخنراني خود در بازار چنين گفت : روز گذشته بنده را به محلي احضار كردند و مورد بازجويي و محاكمه قرار دادند و در اطراف چند منبر كه در كن داشتم سؤالاتي كردند و تهديد نمودند . آخر مگر ما جز حرف حق چيز ديگري مي گوئيم . ما مي خواهيم به آنها بفهمانيم كه در اين مملكت همه چيز آزاد است جز دينداري . » اهم موارد احضار ايشان بدين شرح است : 1 – احضار و تذكر پس از فاجعه 15 خرداد . 2 – دستور احضار در مورخ 1/9/45 به جهت انتقاد از رژيم شاه . 3 – احضار و اخذ تعهد در مورخه 2/3/46 به جهت انتقاد از وضعيت نابهنجار جامعه . نكته جالب توجه اين است كه وي در بعدازظهر همين روز در سراي حاج حسن واقع در بازار تهران به منبر رفته و ضمن اظهار مطالبي ، با كنايه موضوع احضار خود را بيان مي كند . 4 – بازداشت توسط اداره اطلاعات شهرباني در مورخ 17/3/46 و اخذ تعهد به جهت ايراد مطالب انتقادي . 5 – احضار و اخذ تعهد توسط ساواك مازندران در مورخ 25/7/46 به جهت سخنراني در مسجد چالوس . 6 – احضار و اخذ تعهد توسط ساواك تهران در مورخ 23/10/47 به جهت ايراد مطالب انتقادي . 7 – احضار ، تذكر شديد و اخذ تعهد توسط ساواك تهران در مورخ 16/1/48 به جهت سخنراني عليه اسرائيل و ... 8 – احضار ، تذكر شديد و اخذ تعهد مبني بر عدم ورود به قم توسط ساواك قم در مورخ 23/6/48 به دليل سخنراني عليه تأسيس سينما در قم . 9 – احضار ، تذكر شديد و اخذ تعهد توسط ساواك كرمانشاه در مورخ 30/6/48 قبل از سخنراني در مسجد آيه الله بروجردي كرمانشاه . 10 – احضار و ممانعت از منبر توسط ساواك همدان در مورخ 18/8/48 . 11 – سه مرتبه به ساواك احضار شده ولي به جهت عدم مراجعت در مورخ 2/2/49 دستور جلب وي صادر گرديد . 12 – احضار و تذكر توسط ساواك تهران در مورخ 11/6/49 به جهت ايراد مطالب انتقادي . 13 – احضار و بازجويي توسط ساواك تهران در مورخ 4/11/49 به دليل سخنراني عليه رژيم شاه . 14 – احضار و تذكر شديد توسط ساواك تهران در مورخ 13/12/49 به دليل سخنراني در حمايت از مراجع و امام خميني ( ره) . 15 – احضار و بازجوئي توسط ساواك تهران در مورخ 30/6/50 به دليل سخنراني عليه آخوندهاي درباري در مسجد امام محمدباقر ، چهار راه اسكندري تهران . 16 – احضار و تذكر توسط ساواك مشهد در مورخ 18/4/51 قبل از سخنراني در مشهد . 17 – احضار و تذكر و اخذ تعهد توسط ساواك اصفهان در مورخ 23/5/52 به علت سخنراني عليه بهائيان . 18 – احضار ، بازجويي توسط ساواك تهران در مورخ 11/6/52 به علت مسافرت به افغانستان و سخنراني در آنجا . 19 – احضار و اخذ تعهد توسط ساواك خوزستان در مورخ 25/8/52 قبل از سخنراني در خرمشهر . 20 – احضار و اخذ تعهد توسط ساواك خوزستان در مورخ 12/9/53 قبل از سخنراني در حسينيه اعظم اهواز . د – ممنوع المنبر كردن يكي از حربه هايي كه ساواك در مقابل روحانيون به كار بست و در صدد بهره گيري از آن بود ، ممنوع المنبر كردن آنان بود . در مواقع مختلف ساواك ليستي از روحانيوني كه حق استفاده از منبر را نداشته و يا اينكه با اخذ تعهد مجاز به منبر رفتن مي باشند تهيه كرده و براي مراجع مربوطه ارسال مي نمود . ساواك با اين اقدام درصدد كاهش فعاليتهاي تبليغي روحانيون بود . حجه الاسلام كافي بيش از ده بار در زمانهاي متفاوت ممنوع المنبر شد . اولين بار در مورخه 30/9/49 اداره كل سوم ساواك طي نامه اي به ساواك خوزستان اعلام نمود : « شيخ احمد كافي فرزند محمد از جمله وعاظ ناراحت بوده كه به اتهام ايراد مطالب خلاف مصالح دو مرتبه بازداشت گرديده و به شهرباني كشور اعلام شده از منبر رفتن وي جلوگيري نمايند . دستور فرمائيد چنانچه به حوزه استحفاظي آن ساواك عزيمت نمود از طريق شهرباني محل به همين نحو عمل نمايند . » براي آخرين بار نيز نام وي در 1355 ش جزو ليست روحانيوني كه در ماههاي محرم و صفر مجاز به استفاده از منبر نيستند ثبت گرديد . رژيم شاه در راستاي همين سياست يعني در تنگنا قرار دادن روحانيون و ممانعت از فعاليتهاي روشنگرانه آنان ، با صدور گذرنامه براي آنان جهت خروج از كشور مخالفت مي نمود . آنچه از اسناد ساواك برمي آيد اين است كه در مجموع پنج مرتبه با خروج مرحوم كافي از كشور جهت سفر به كشورهاي عربستان سعودي ، عتبات عاليات و سوريه مخالفت گرديده است . ه : تلاش براي جلب همكاري از ديگر اقدامات مذبوحانه عوامل رژيم ، تلاش براي جلب همكاري و به اصطلاح تحبيب مبارزان بود . بدين صورت كه آنان خود ممانعتهايي را در مسير حركت روحانيت ايجاد كرده و بعد براي بر طرف كردن آن خواهان همكاري مي شدند . در اواخر سال 1346 ش ساواك با صدور كارت راهنماي حجاج براي مرحوم كافي مخالفت نمود و بعداً كه با وساطت حجه الاسلام فلسفي قرار بر صدور كارت شد ، در مصاحبه اي حضوري اين موافقت را مشروط بر همكاري وي نمودند . از آنجا كه اين سفر براي مرحوم كافي از اهميت بالايي برخوردار بود ، وي ناچار به قبول اين تعهد گرديد ، ولي هيچگاه به آن عمل ننمود . گزارش ذيل ، گوياي اين مسئله است : « نامبرده بالا تاكنون هيچ گونه همكاري با ساواك ننموده است مضافاً اينكه در مسافرت حج از طرف نماينده اعزامي ساواك از وي دعوت شد در مراسم نيايشي كه براي سلامتي شاهنشاه آريامهر از طرف سرپرستي حجاج ترتيب داده شده بود شركت نمايد ، ليكن مشاراليه عليرغم تعهدات خود از قبول اين امر نيز خودداري نمود . » سخنان روشنگرانه استعداد و توانايي حجه الاسلام كافي در فن سخنوري به زودي وي را به خطيبي برجسته و خوش سخن تبديل نمود . آوازه مجالس او به سرعت در شهرها پيچيد . و به بيش از صد شهر جهت سخنراني سفر نمود . اين شهرت ، از مرزهاي ايران هم گذشت ، تا جايي كه علماء و مردم برخي از كشورهاي مجاور نيز ، براي سخنراني از وي دعوت مي نمودند . سفر به لبنان و ملاقات با امام موسي صدر از خاطرات فراموش نشدني ايشان بود . كثرت دعوت از او ، به حدي بود كه در برخي ايام در يك روز هشت منبر مي رفت و ميزان افراد شركت كننده در جلسات سخنراني بعضي مواقع بالغ بر پنجاه هزار نفر بود . حجه الاسلام محمد مقدسيان در رابطه با تلاش خستگي ناپذير وي مي گويد : « يك شب ساعت حدود سه بعد از نيمه شب در ميدان آزادي ايشان را ديدم . گفتم : كجا بودي ؟ گفت : از كرمانشاه مي آيم . مي خواهم بروم مهديه دعاي ندبه بخوانم ، دوباره برگردم كرمانشاه . » كلام گرم و دلنشين كافي ، چون از دل برمي خاست بر دل مي نشست و باعث جذب بسياري از افراد كه تقيد چنداني به رعايت آداب شرع نداشتند ، گرديد . حجه الاسلام مرحوم شيخ حسن كافي در اين باره مي گويد : « اين مرحوم مغفور اثر عجيبي داشت ، شايد صدها شراب خوار ، رباخوار ، گناهكار و .. را اين مرد به راه خدا آورد و توبه شان داد و به صراط مستقيم وادارشان كرد . » وي در سخنرانيهاي خود با بياني بسيار ساده ضمن موعظه و نصيحت ، بسياري از موضوعات سياسي – اجتماعي را مطرح و در قبال آنها موضعگيري مي نمود . برخي از محورهاي مهم سخنان وي عبارتند از : 1- حمله به رژيم اشغالگر قدس : مخالفت با اسرائيل ، انتقاد از رژيم شاه به جهت حمايت از آنها ، تحريك و تهييج مردم براي كمك به فلسطينيان ، بخشي از سخنان وي را تشكيل مي داد : « اگر دولت ايران پشتيباني فوري خود را از برادران عرب ما اعلام نكند ما مسلمانان ايران سرشكسته خواهيم بود . من از روي اين منبر با صداي بلند به دولت و مسئولين اعلام مي نمايم كه هر چه زودتر به كمك برادران مسلمان ما بشتابند و شر مردم يهود را از سر آنان كوتاه كنند ... پروردگار آن كس را كه به وسيله پول ، سرباز ، اسلحه و ... به يهوديان اسرائيل كمك مي كند دودمانش را ريشه كن كن . » 2 – لايحه حمايت از خانواده : در اوايل سال 1343 ش گروهي مرموز كه وابسته به مركز صهيونيستي بودند زمزمه طرحي را در حمايت از حقوق زنان مطرح نمودند . رژيم مدتي از طريق مطبوعات روي اين طرح تبليغ كرد و نهايتاً در اسفند 1345 ش اين لايحه را كه با برخي اصول مسلم فقهي تناقض داشت جهت توصيف راهي مجلس كرد . روحانيون مبارز همواره مخالفت خود را با اين طرح ابراز مي داشتند . مرحوم كافي در اين رابطه گفت : « در روزنامه خواندم كه مي خواهند طلاق را به عهده زنها بگذارند . آخر اينها چه مي نويسند . اين مجله زن روز چه مي نويسد . مگر شما نمي گوييد قرآن را قبول داريد ، مگر شما مسلمان نيستيد ، اگر قرآن را قبول داريد قرآن با اين چيزها مخالف است . قرآن نگفته اين كار را دست زن بسپاريد ... » « ... مثل امروز كه مي خواهند قانوني درست كنند كه يك مرد حق ندارد بيش از يك زن داشته باشد . از اول دنيا تاكنون ظالمين زيادي روي كار آمده اند و خداوند هر بار يك نفر را مي فرستاد و بساط ظلم را برمي چيد و ما يازده قرن است كه انتظار چنين شخصي را مي كشيم و در پايان سخنراني گفت : الهي زندانيان بي گناه ما را آزاد كن . » 3 – ذكر و ياد امام خميني (ره) : يكي از مواردي كه رژيم شاه نسبت به آن حساسيت داشت اشاره به نام و ذكر خاطره امام خميني بود . متقابلاً روحانيون نيز اين حساسيت را درك كرده و در بيانات خود با صراحت و كنايه نام امام را هميشه زنده نگاه داشتند : « ... خداوندا پرچم دار اسلام ، پيشواي شيعيان جهان ، حضرت آيه الله خميني را در پناه خود از جميع بلايا حفظ بفرما و او را صحيح و سالم به ايران بازگردان و وسائل خلاصي زندانيان بي گناهي كه به جرم طرفداري از قرآن و دين و روحانيت گرفتار شده اند فراهم نما ... » « ... من نمي دانم خيلي از چيزها هست كه نمي شود گفت : دامن مراجع را رها نكنيد اميدوارم كه نتيجه بگيريد . كافي در پايان منبر خود گفت : سلام بر مكه و نجف . نظريه شنبه : طبق قراري كه بين بعضيها مرسوم است ، سلام به نجف يعني سلام به خميني » « ... آن مرجع عاليقدر شيعه حضرت آيه الله العظمي خميني ( سه بار صلوات مردم ) از گوشه نجف ناله مي كند ، كسي ناله اش را نمي شنود ( گريه حضار ) آي نسيم هوا ، آي نسيم هوا ، ناله هاي دوستان اين مرجع تقليد را به گوشش برسان . آيه الله العظمي خميني ، بزرگ مرجع شيعه ، افتخار قرآن ، افتخار اسلام ، افتخار اهل بيت ، افتخار دين ، افتخار روحانيت ، مدافع حريم اسلام و شيعه ، با توام آقا ، قربانت بشوم آقاجان ... » يكي از مداحان قديمي تهران كه از نوجواني با مرحوم كافي آشنا و در جلسات وي شركت داشته در نقل خاطرات خود چنين مي گويد : « يك سال كه روز اربعين مصادف با جمعه شده بود مرحوم كافي در مهديه اعلام كرد هفته آينده ما دعاي ندبه را در مسجد اعظم قم برگزار مي كنيم . ما كه رفتيم قم داخل صحنها و مسجد اعظم جاي سوزن انداختن نبود . مرحوم كافي به بهانه دعاي مراجع وسط دعاي ندبه يك مرتبه گفت : « خداي مراجع تقليد شيعه مخصوصاً مرجع تقليد شيعيان را كنار حرم اميرمؤمنان در نجف اشرف از خطرات حفظ بفرما » آميني كه مردم گفتند مسجد اعظم را به لرزه درآورده و سكوت محض مجلس را فرا گرفت ... » 4 – مخالفت با لايحه اصلاحات ارضي : لايحه اصلاحات ارضي يكي از بزرگترين اصول سياستهاي استعماري بود كه به عنوان اولين اصل از اصول شش گانه انقلاب سفيد در ايران آغاز شد . اين لايحه آسيب شديدي بر كشاورزي ايران وارد نمود به طوري كه كشور را طي چند سال از مقام صادركننده گندم به يك كشور واردكننده گندم تبديل كرد يكي ديگر از آثار تخريبي اين لايحه مهاجرت روستاييان به شهرها بود . توجه به اين نكات باعث مخالفت روحانيون با اين لايحه گرديد . گزارشگر ساواك پس از نقل سخنان حجه الاسلام كافي در مسجد قاروني پيشواي ورامين چنين اظهارنظر كرده است : « ... نظر شيخ مزبور از حلال و حرام يا اينكه ضمن صحبت گفت : پنج خروار زمين مي گيريد حساب دارد . نظرش اصلاحات ارضي و تقسيم زمين است كه در پوشش به كشاورزان مي فهماند كه اين زمينها حرام است و نتيجه نيز اين شده كه عده اي تقسيم زمين را شرعي نمي دانند . » 5 – جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي : رژيم شاه به تشويق روشنفكران خود از سال 1337 ش در فكر برگزاري جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي بود تا سرانجام در 1350 ش موفق به برپايي اين جشنها شد . اين تصميم با مخالفت بسياري از اقشار جامعه از جمله روحانيت مواجه شد . حجه الاسلام كافي در مخالفت با برپايي اين جشنها در مورخ 8/8/50 در سخنراني جمعي از تجار چنين مي گويد : « آمريكا در حدود 479 سال است كه كشف شده و به اوج عظمت رسيده و كرات را تسخير مي نمايد . اما ايران كه 2500 سال است كه سابقه شاهنشاهي دارد ، هنوز نتوانسته سوزن بسازد و دارد به استخوان پوسيده مردگان افتخار مي كند و اين حرفهاي گزاف را تحمل مي نمايد . خيلي جاي تأسف است كه امروز نيز مثل زمان جاهليت به اجداد گذشته افتخار مي گردد . » و به دليل همين فعاليت ها بود كه ساواك نام او را جزو ليست افرادي كه به مناسبت جشنهاي 2500 ساله بايد تحت نظر و مراقبت باشند ، قرار داد . 6 – اعتراض به مفاسد اجتماعي : بخش وسيعي از بيانات مرحوم كافي در اعتراض به شيوع و گسترش فساد و فحشا در جامعه است . وي با مخاطب قرار دادن دست اندركاران رژيم آنان را عاملان اين امر مي دانست . وي در سخنراني در بازار نجارها در مورخ 25/1/51 چنين مي گويد : « ... پيغمبر اسلام فرمود زمامدار مملكت بايد دين دار و خداشناس و از نژاد پاك و با پدر و مادر باشد و در كارها با ملت مشورت كند و تابع احكام الهي باشد و طبق دستورات قرآن عمل كند ولي زمامدار كه بي پدر و مادر بوده و از نژاد پاك و ديندار نباشد مسلماً مخالف قرآن و دين و دشمن خدا خواهد بود و برخلاف دستورات قرآن عمل خواهد كرد . مگر قرآن نگفته است زن بايد در حجاب باشد ؟ كو حجاب ... مگر پيامبر و قرآن نگفته است كه مشروب حرام است ؟ ولي در ايام قتل امام حسين و ساير ائمه مغازه هاي مشروب فروشي باز است . ... » وي راديو و تلويزيون را يكي از عوامل اشاعه فحشا در جامعه مي دانست : « ... ضمن انتقاد شديد از سينما ، تأتر ، تلويزيون و راديو اظهار داشت : راديو با اين برنامه هايش مردم را از راه بدر مي كند . بعضي مواقع كه مي خواهند صداي مردم درنيايد چهار كلمه قرآن پخش مي كنند و بعد از آن خانم دلكش شروع به خواندن مي كند ... » و در مخالفت با گردانندگان مطبوعات عصر پهلوي كه با چاپ مطالب انحرافي درصدد دامن زدن به اين جريان بودند ، مي گفت : « ... اي مرد خرم آباد ؛ اي محصلين ، اي روشنفكران ، اي تحصيل كرده ها حواستان را جمع كنيد ، پنبه را از گوشتان بيرون بياوريد ، مجلات و روزنامه هاي مسموم و كثيف را مطالعه نكنيد ، با مجلات و روزنامه هاي كثيفشان شما را بيچاره و گمراه مي كنند . فقط سهيم مكتب اسلام قم باشيد تا ماهيانه مجله براي شما فرستاده شود ... » او كه به سبب نمايش فيلم هاي مفسده انگيز در سينماها همواره مردم را از رفتن به آنجا منع مي نمود در نهايت به علت مخالفت با ساخت سينما در شهر مذهبي قم ، بازداشت گرديد . منبع ساواك ، يكي از سخنراني هاي وي در اين رابطه را چنين گزارش كرده است : « ... ضمن صحبت درباره مضرات فيلمهاي سينمايي و رفتن به سينما اظهار داشت : مردم اين دستها مي خواهند ، اطراف امام حسين خلوت شود و امام حسين غريب بماند . اينها مي خواهند اين پرچمها را از ما بگيرند ... » 7 – زمامداران فاسد : حجه الاسلام كافي با تبيين جنايات خلفاي اموي و عباسي ، مسئولان و زمامداران رژيم شاه را به يزيد ، معاويه و هارون الرشيد تشبيه نموده و اقدامات ناصواب آنها را پيوسته محكوم مي نمود : « .. در زمان خلافت خلفاي عباسي اشخاصي مورد توجه و حمايت بودند كه با دين اسلام و قرآن مبارزه مي كردند ، مشروب مي خوردند و زنا مي كردند . در حال حاضر هم وضع به همين منوال است و جنايت و فساد آزاد مي باشد . مردم كشور مانند بره هايي مي باشند كه براي نگهداري آنان بايستي چوپاني با جرأت وجود داشته باشد تا اگر گرگي حمله كرد از بره ها دفاع كند . و واي به حال آن موقعي كه خود چوپان گرگ شود و وضع فعلي ما تقريباً به آن صورت درآمده است ... ... وقتي سلمان به مدائن وارد شد تمام رجال و شخصيتها با دسته گل و غيره به استقبالش آمدند ولي وقتي او را ديدند تعجب كردند و گفتند ما فرماندار به اين بي آلايشي نديده بوديم . فرماندار بايد شيك پوش و قمارباز و مشروب خوار و عياش باشد . از شما پيرمرد چه كاري ساخته است . بلي فرماندار بايد اين طور باشد نه طور ديگر كه همه شما مي دانيد و احتياج به گفتن من ندارد . » در همين راستا وي گاهي انتقادات خود را متوجه مراكز دولتي مي نمود : « در زمان عمر هم با مسلمين بدرفتاري مي شد و با اينكه قول داده بود وقتي كه به خلاقيت رسيد كارهاي خوب انجام دهد ، وقتي كه بر خلافت رسيد تمام آن قول و قراري كه گذاشته بود فراموش كرد مانند شهرداري خودمان ... » زماني در روزنامه خواندم كه دادگاهي درست كرده اند به نام از كجا آوردي . ولي اكنون فقط نامش ماند . چون ديدند اگر بخواهند اين قانون را اجرا كنند اول بايد مقامات و متنقذين سرشناس را احضار كنند ... » 8 – جو خفقان و اختناق : رژيم شاه براي بقاي خود ناچار به ايجاد فضايي پليسي توأم با فشار و اختناق بود . اين روند از 1350 ش با تشكيل كميته مشترك ضد خرابكاري افزايش يافت . توضيح و تبيين اين وضعيت در دستور كار روحانيون قرار داشت : « ... نامبرده درباره سرگذشت امام صادق و ظلم و ستمي كه منصور دوانقي نسبت به آن حضرت نموده است صحبت كرد و گفت : حكومتها هميشه اين طور بوده اند . در عصر كنوني بيشتر از آن موقع به وسيله استعمار به مردم ظلم و ستم مي شود . اگر الان به زندانها تشريف ببريد مي بينيد كه چقدر افراد بي گناه در آنجا به سر مي برند و همچنين عدة زيادي كشته شده اند ... » 9 – فرق ضاله : وجود افراد فرقه ضاله بهائيت در مصادر امور و برخي مراكز مهم اقتصادي زمينه را براي شيوع و گسترش افكار اين فرقه فراهم نموده بود . مراجع عظام تقليد ، علماء و وعاظ پيوسته مردم را نسبت به تفكر و اهداف اين فرقه آگاه مي نمودند : « ... يهوديها و بهائيها مخالف دين اسلام هستند و طبق فتواي مجتهدين نبايد از آنها جنس خريداري كرد . زيرا منافع يهوديها به جيب اسرائيل مي رود و گلوله مي شود و بوسيله آن برادران ديني شما را مي كشند و منابع بهائيها هم صرف تبليغ مسلك بهائيت مي شود و بر عليه امام زمان خرج مي گردد . كارخانه جنرال استيل مال يهوديها و كارخانه ارج هم متعلق به بهائيها مي باشد . اجناس اين دو كارخانه را نخريد ... » وهابيها نيز در برخي استانها در حال انجام فعاليتهاي مشكوك و سوء بودند : « وضع مملكت خراب شده ، كسي هم جرأت نمي كند حرف حسابي بزند چون فوراً تحت تعقيب قرار خواهد گرفت . الان وهابيها در ايران دارند عليه اسلام فعاليت مي كنند . اگر من آزاد بودم مي گفتم كه آنها از كدام چشمه آب مي خوردند . ولي فعلاً دهان ما بسته است و نمي توانيم حرفي بزنيم . شما هم مي دانيد من چه مي گويم و مي دانيد كه چرا آنها از مسلمانها نمي ترسند و رئيس آنها كيست ولي دنيا اينطور نخواهد ماند . وي اضافه نمود : مردم شما هم يك نفر يا دو نفر نماينده از طرف امام زمان داريد ، برويد دامن آنها را بگيريد و آنها را از دست ندهيد . آيا آنها را مي شناسيد يا من بايد بگويم . نظريه شنبه : منظور كافي از نماينده امام زمان خميني بوده است . » 10 – ايستادگي و مقاومت : حجه الاسلام كافي رمز موفقيت و پيروزي در مقابل سياستها و حركتهاي دين ستيزانه رژيم را مقاومت و ايستادگي مي دانست . و پيوسته مردم را در اين راه تشويق و تحريك مي نمود : « ... نامبرده ضمن سخنان خود گفت : امام صادق فرموده : مؤمن حقيقي از آهن و ساير فلزات سخت تر است . چون آهن در اثر حرارت ذوب مي شود ولي مؤمن را كسي قادر نيست نرم كند . شخص متقي و با ايمان اگر قطعه قطعه شود باز پس از مرگ مي گويد اي كاش مجداً زنده مي شدم و از دين و قرآن دفاع مي كردم ولي امروز تا يك صدايي به گوش برسد فرار مي كنند و حتي حاضر نيستند در راه دين و قرآن حتي يك سيلي بخورند ... كمي جرأت و شهامت داشته باشيد و در مقابل دشمنان دين ايستادگي كنيد . » اقدامات فرهنگي – عمراني – خدماتي اقامت دائمي حجه الاسلام كافي در تهران با آغاز جدي فعاليتهاي فرهنگي – عمراني وي مقارن است . در ابتدا جلسات وعظ و خطابه و مراسم دعاي كميل و ندبه او همه هفته به طور منظم در گوشه و كنار شهر تهران در منزل علاقمندان به طور سيار تشكيل مي گرديد ولي پس از مدتي منزل مسكوني او در منطقه اميريه تهران ، كانون اين جلسات قرار گرفت . حضور گسترده اقشار مختلف مردم در اين جلسات ، مواجه شدن با كمبود جا و اهداف بلند فرهنگي وي منجر به تأسيس مهمترين يادگار مرحوم كافي يعني مهديه تهران شد . 1 – مهديه تهران : حجه الاسلام كافي در اواخر 1347 ش با كمك هاي بي دريغ مردمي توانست قطعه زميني به مساحت 4000 متر در منطقه اميريه خريداري نمايد . به زودي سالن اصلي مهديه بنا و ميعادگاه عاشقان گرديد . مردم تهران و برخي شهرستانها ، ساعتها در پشت درهاي مهديه به انتظار مي نشستند تا فيض حضور در جلسات وعظ و دعاي ندبه را درك نمايند . مهديه تهران علاوه بر اين ، منشأ خدمات و خيرات ارزنده اي بود كه بسياري از آنها هم اكنون نيز ادامه دارد . اهم اين موارد بدين شرح است : - كمكهاي مالي مستمر به خانواده هاي بي بضاعت در قالب تهيه كفش ، لباس ، مواد غذايي ، تهيه خاكه ذغال در فصل سرما ، پرداخت وجوه نقدي و لوله كشي يكي از محلات فقير نشين جنوب تهران - تأسيس صندوق قرض الحسنه مهديه - ارائه خدمات درماني و تأسيس داروخانه مهديه - تأسيس حوزه علميه مهديه و برپايي مراسم عمامه گذاري طلاب - اسكان و پذيرايي بيش از دو هزار تن از ايرانيان رانده شده از عراق در مهديه تهران - خريداري مشروب فروشي مجاور مهديه و تبديل آن به كتابخانه اسلامي 2 – عيادت از بيماران : ساواك در گزارشي در اين باره مي نويسد : « ... در ساعت 16 مورخه همان روز به اتفاق با ده دستگاه اتوبوس اتوتوكل و دو وانت ميوه و شيريني و يك دستگاه بلندگو به بيمارستان شاه آباد رفتند و در محوطه بيمارستان دعاي سمات خوانده و پس از عيادت از بيماران ، اعضاء هيئت در ساعت 30/18 بيمارستان را ترك گفتند . » 3 – احداث درمانگاه در برخي شهرها نظير مشهد ، گرگان ، دهلران ، آران كاشان و ... 4 – ساخت ، مرمت و تجديدبناي چندين مسجد 5 – ساختن بيش از بيست مهديه در شهرهاي مختلف 6 – تأسيس حوزه علميه در شهرستان ايلام 7 – ساخت حمام در ايلام ، ساوه ، مهران و دهلران 8 – تشكيل هيأتهاي مذهبي در شهرستانها 10 – جمع آوري كمكهاي نقدي و ارسال آن براي مردم خشكسالي زده سيستان و بلوچستان در سال 1350 ش 11 – جمع آوري كمكهاي نقدي و ارسال آن براي مردم زلزله زده خراسان در 1347 ش 12 – تشكيل كلاسهاي آموزش اصول عقايد براي جوانان دبيرستاني و دانشگاهي 13 – كمك مالي به شيعيان و سادات نخاوله عربستان سعودي ساير فعاليتهاي سياسي حجه الاسلام كافي علاوه بر فعاليتهاي مذكور ، در برخي عرصه هاي ديگر كه مورد حساسيت ساواك بود نيز شركتي فعال داشت : 1 – ترويج مرجعيت امام خميني (ره) : وي در پاسخ به سؤال افراد در خصوص اينكه از چه كسي تقليد نمايند آنها را به امام (ره) ارجاع مي داد ، وي همچنين با نصب عكس امام خميني (ره) در منزل خود كه محل مراجعت افراد بسياري بود در اين مسير قدم برمي داشت . و دو مرتبه طي سالهاي 1346 ش و 1355 ش در نجف اشرف به ديدار امام خميني نائل و رهنمون هاي لازم را از ايشان اخذ نمود . 2 – ديدار با روحانيون تبعيدي : ملاقات وي با آيه الله ناصر مكارم شيرازي در چابهار و ديدار با آيه الله سيد علي غيوري در سيرجان از اين قبيل است . ساواك در ذيل يكي از اين گزارشها نوشته است : « از گزارشات رسيده چنين استنباط مي گردد ، نامبرده فوق و برخي از وعاظ و روحانيون براي اينكه پوشش براي مسافرت به محل روحانيون طرد شده و ملاقات با آنان داشته باشند ترتيبي اتخاذ مي نمايند كه از طرف اهالي اين محل براي وعظ دعوت شوند . موضوع بررسي ، توجه به ساواكها براي مراقبت از اين افراد داده شود . » 3 – ديدار با زندانيان سياسي : ساواك تهران در گزارشي پس از ذكر اسامي افرادي كه در تشييع جنازه مرحوم خندق آبادي شعارهايي درباره امام خميني (ره) داده اند چنين آورده است : « ... ضمناً نامبردگان فوق روزهاي جمعه به وسيله آقاي كافي به ملاقات آقايان مهندس بازرگان ، شيخ انواري و طالقاني مي روند . » 4 – برگزاري مراسم ترحيم حاج آقا مصطفي خميني : با انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفي خميني در اول آبان 1356 اولين مجلس ترحيم در مسجد اعظم قم برگزار شد و پس از آن بود كه در تهران و برخي شهرستانهاي ديگر مجالس مشابهي برقرار گرديد . با نزديك شدن به چهلم شهادت حاج آقا مصطفي و برگزاري مراسم چهلم ، ساواك با حساسيت بيشتر اين جلسات را تحت نظر داشت . ساواك تهران در گزارش خود به اداره كل سوم مي نويسد : « ... ساعت 5 روز 11/9/36 مراسم چهلم مصطفي خميني در محل مهديه خيابان اميريه برگزار گرديده گرداننده اين مراسم شيخ احمد كافي و واعظي كه منبر رفته شيخ ابوالقاسم اسلامي قمي بوده است ... » 5 – در آستانه انقلاب اسلامي : چاپ مقاله اي در 17 دي 1356 در روزنامه اطلاعات انجام گرفت ، ملت مسلمان ايران را به راهي كشاند كه نهايتاً منجر به فروپاشي نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت اسلامي شد . پس از انتشار اين مقاله شهر قم حالتي غيرعادي و ملتهب به خود گرفت فرداي آن روز بازار و درسهاي حوزه يكپارچه تعطيل شد . در روز 19 دي ماه مأمورين مسلح رژيم ، مردم معترض قم را آماج رگبار مسلسلهاي خود قرار داده و به خاك و خون كشيدند . حجه الاسلام كافي به همراه جمعي از وعاظ به عنوان اعتراض و همدردي با اين واقعه از سخنراني خودداري نمودند . با شعله ور شدن آتش قيام مردم وي نيز بر دامنه فعاليتهاي خود افزوده در مجلس چهلم شهداي حوادث يزد و جهرم حضور يافته و سخنراني نمود . ساواك كرمان در گزارش به اداره كل سوم مي نويسد : « ... كافي در بالاي منبر به سخنراني مذهبي پرداخته و اظهار داشته : شما جمع شده ايد كه براي كشته شدگان به دست عمال دولت مادري كنيد . اين عزاداري مربوط به من است . به وسيله ارتباط قلبي اين عزاداري را به ساحت آيه الله خميني مي رسانم ... » سه روز بعد مجدداً در تكيه مهديه شهرستان سيرجان در رابطه با امام خميني به سخنراني پرداخته و وي را دعا نمود . شدت حملات وي به رژيم در شبهاي بعد افزايش يافت : « حدود ساعت 0:30 بامداد مورخه 28/2/37 بعد از سخنراني شيخ احمد ضيافتي كافي در تكيه مهديه سيرجان حدود دو هزار نفر از تكيه خارج و در خيابان رضاشاه كبير سيرجان به راه افتادند . تعدادي از آنان تظاهراتي انجام و با شعار زنده باد خميني يك جام شيشه سه متري بانك ملي را با سنگ شكسته و با دخالت مأمورين شهرباني سيرجان متفرق شدند ... » پرويز ثابتي مدير كل اداره كل سوم ساواك در ذيل گزارش مزبور چنين مي نويسد : « اگر مطلب او ضد رژيم بوده بازداشت و اگر تحريك آميز بوده تبعيد شود » اسناد ساواك حاكي از آن است كه مرحوم كافي پس از اين ماجرا به شاهين شهر اصفهان رفته و در آنجا نيز بياناتي را در مخالفت بر دستگاه حاكمه ايراد نموده است . در جوار رحمت حق همه ساله با فرار رسيدن نيمه شعبان ، مهديه تهران محل برگزاري يكي از باشكوه ترين جشنهاي ولادت امام زمان ( عج ) بود . نيمه شعبان سال 1398 ه ق با روزهاي پرشور حركتهاي مردمي عليه نظام سلطنتي همزمان گرديد . به دنبال پرسشهاي مكرر از امام خميني در خصوص برپايي جشنهاي شعبانيه ، معظم له طي اعلاميه اي ضمن تحريم برپايي جشنها فرمودند : « ... رژيم منحط براي مسلمين ايران عيدي نگذاشته است . دست شاه تا مرفق به خون ملت ايران فرو رفته و در حال حاضر ملت عزيز در عزاي خود نشسته ، چگونه ممكن است كسي نظر دهد كه جشن بگيرند و شادماني كنند ... » مسئولان مهديه تهران كه از مدتها قبل در تدارك برپايي جشن نيمه شعبان بودند ، به تبعيت از اين فرمان از برگزاري جشن خودداري نمودند . اين اقدام انقلابي باعث خشم و عصبانيت رژيم شد . در پي اين اتفاقات حجه الاسلام كافي با فشار ساواك به مسافرتي رفت كه ديگر برگشت نداشت . وي به همراه خانواده و راننده خود عازم زادگاهش مشهد مقدس گرديد . در صبح روز جمعه پانزده شعبان 1398 ق برابر با سي تير 1357 پس از اقامه نماز صبح در مسجد شيروان هنوز سي كيلومتر از شهرستان قوچان فاصله نگرفته بودند كه اتومبيل آنها دچار سانحه شده و روح ملكوتي حجه الاسلام كافي به آسمان پر كشيد . بستگان وي پس از اطلاع از حادثه به قوچان آمده و همان روز جنازه وي را به مشهد برده و در مسجد جعفري ها قرار دادند . با انعكاس اين خبر در مطبوعات جمعيت زيادي خود را آماده تشييع جناز وي نمودند . خصوصاً اينكه بسياري سانحه تصادف را توطئه ساواك مي دانستند . صبح مورخ 31/4/57 مراسم تشييع از ميدان فردوسي مشهد به طرف حرم مطهر امام رضا (ع) آغاز گرديد . مراسم تشييع به تظاهراتي عليه رژيم تبديل و به سبب تيراندازي چند نفر كشته و مجروح گرديدند . پس از طواف جنازه در حرم مطهر و اقامه نماز ميت توسط آيه الله سيد عبدالله شيرازي ، براي آرام كردن جو عمومي مشهد جنازه در همان روز به تهران منتقل گرديد . مردم زيادي در فرودگاه منتظر بودند ولي جنازه با نظارت ساواك به سرعت به پزشكي قانوني منتقل گشت . ساواك تهران و شهرباني به سرعت تشكيل جلسه داده و با توجه به نگرانيهاي استاندار خراسان در مورد بازگشت جنازه به مشهد و ايجاد ناآرامي در شهر از يك سو و احتمال بروز ناآرامي در تهران از سوي ديگر تصميم به دفن بدون تشريفات وي در خواجه ربيع مشهد گرفتند . تنها به خانواده وي اجازه دادند كه در ساعت 10 شب مورخ 1/5/57 جنازه را بدون اطلاع هيچكس به مهديه برده و مراسم مختصري را برگزار نمايند . بلافاصله پس از مراسم جنازه به فرودگاه منتقل و در ساعت يك بامداد 2/5/75 وارد مشهد و شبانه در خواجه ربيع دفن گرديد . از آنجا كه ساواك بيم ربوده شدن جنازه را توسط مردم مي داد كليه جريانات مزبور با نظارت دقيق ساواك صورت گرفته و پس از دفن نيز تذكرات شديدي را مبني بر عدم برگزاري هر گونه مراسمي در خواجه ربيع به خانواده وي دادند . آيات عظام گلپايگاني ، مرعشي نجفي ، سيد احمد خوانساري و بسياري ديگر از علماء با انتشار اعلاميه هايي ضمن عرض تسليت با خانواده وي و مردم داغدار اظهار همدردي نمودند . شهر مشهد در غم فرو رفت اولين مجلس ختم به دعوت آيه الله سيد احمد خوانساري در مسجد حاج سيد عزيزالله تهران تشكيل شد . در بسياري از شهرها از جمله قم ، مشهد ، كرمانشاه ، رشت ، كاشان ، اصفهان و ... مجالس ختم و بزرگداشت برقرار شد . در غالب اين مجالس سخنرانان ضمن بزرگداشت خاطره مرحوم كافي به افشاگري عليه رژيم شاه پرداختند و بدنبال آن تظاهرات خياباني برپا مي شد . حجه الاسلام علي دواني در اين باره مي نويسد : « در ايامي كه مرتب در تهران و شهرستان ها قيام مردم مسلمان بر ضد رژيم طاغوت وسعت بيشتري به خود مي گرفت ، در ماه شعبان 98 مرگ نابهنگام مرحوم شيخ احمد كافي خراساني ، واعظ معروف رخ داد ... مرگ او موجي از غم و اندوه در ميان ارادتمندانش و عامه مردم مسلمان و روحانيون پديد آورد . به خصوص كه گفته شد تصادف هم عمدي بوده است . والله العالم . در اين حادثه مردم تهران و مشهد و ديگر شهرستانها نفرت بيشتري نسبت به دستگاه جبار پيدا كردند و مرگ مرحوم كافي ضربه كوبنده ديگري بر پيكر رژيم ضد مردمي وارد ساخت ... » و اين شعر بود كه نقش اعلاميه هاي ترحيم آن مرحوم گرديد : آنكه يك عمر گفت مهدي جان ؛ داد در روز عيد مهدي ، جان طوبي له و حسن مآب مرحوم کافی (ره) و ماجرای گفتگو با صاحب گاوداری سخنان شهیدشیخ احمد کافی (ره) : یکی از شهرستانهایی که من وعده می کنم چند ساله می رم ، شهر ساوه است نزدیکه قُمه ،سه سال پیش ، یادتون وبا و طاعون گاو آمده بود ، گاوا چقدر مردن ، تو تهران به این عظمت چهار شبانه روز یک مثقال شیر و کره و ماست نبود از طرف بهداشت جلوگیری کرده بودن کسی نخوره ، مبتلا میشه ، ما سوار ماشین شدیم عصری بود برم ساوه ، از جاده مهر آباد رفتم تو جاده ساوه ، یک وقت دیدم چند تا از این ماشینای سربازا وایساده ، گفتم چه خبره ، گفتن این سربازا آمدن جلو این دامداری ها این گاوایی که مبتلا می شن به وبا و طاعون فوری سر و دم شون می گیرن می اندازن تو ماشین می برن تو صحرا آتش می زنند ، گاو یکی دو هزار تومن یکی سه هزار تومن ، یکی از گاودارهای مهم تهران که دو هزارتا گاو تو گاوداریش داشت ، همین جور که ماشین ما وایساده بود راه بند آمده بود ، یک وقت دیدم از اون طرف جاده سر برهنه پام برهنه آستیناشو زده بالا مثل دیوانه ها ، آمد از تو دام داریش بیرون از جلوی ماشین من رد شه بره آنور خیابون تو جاده ساوه ، یه وقت تا دید من جلو نشستم دوید آمد ، حاج آقا جون قربونت بشم آقای کافی جان یه دعایی ، یه توسلی ، یه ختمی ، یه چیزی سراغ نداری ، گفتم برای چی ؟ گفت از دوهزار تا گاو من سی چهل تاش مونده ، همه مُردن ، گفتم انشاء الله ایناشم می میرن راحت باش !!! این ختمی که یادت می دم همینه !!! این خیلی ناراحت شد گفت حاج آقا من چه هیزم تری به شما فروخته بودم چه حساب خورده ای داشتم که تو این گرفتاری ، این جور به من می گی ، گفتم گوش کن تا بهت بگم ، گفتم روزی چقدر شیر داشتی ؟ گفت : روزی هشت خروار می دادیم به کارخانه شیر پاستوریزه ، غیر آنچه را به مغازه دارها می دادیم ، شیرم تهران یه مَن پنج تومن شش تومن ؛ گفتم خوب ، گفتم تو همون بحرانی که خدا این قدر کمکت می کرد و لطف بهت می کرد ، یه سئوال راستشو بگو ، اگر یک زنه بیچاره ی ، بدبختی صبح می آمد جلوی دامداریت تو دفتر شما حاج آقا رو می خواست ، می رفتی پیشش ، می گفت آقا شوهر من عمله است روزی 10 تومنش می دن ، هفت هشت تا هم بچه داریم ما زور بزنیم نون خالی مون میشه خدا هم یه بچه ای به من داده شیر خواره است شیر پستونمم نمی دونم چطور شده سر این بچه خشک شده چیزی هم نداریم دیگه ما پول نداریم یک دونه جعبه شیر خشک هشت تومن پنج هزار برای بچه بگیریم ، شما که این همه شیر داری و گاو ، روزی یک کیلو حواله کن منِ بدبخت بیام شیر بگیریم این بچه بی گناه مظلوم معصومم از گرسنگی این قدر گریه نکند و داد نزند پهلوش درد بیاد ، شما رو به خدا اگه این بیچارهِ می آمد بهت می گفت حواله می کردی ؟ یک وقت آقا مثل سپند روی آتیش شد ، گفت حاج آقا به خدا قسم یکی دو تا از این بیچاره ها آمدن جوابشون ندادم که خدا بیچارم کرد ، گفتم پس انشاء الله اون سی چهل تا دیگش هم می میرن !!! گوش می دی ، آی مردمی که خدای متعال لطف و محبت و احسان بهتون می کنه گاهی دستتون به دهنتون می رسه دور و وری ها را بپایید : شکرانه ی بازوی توانا بگرفتن دست ناتوان است تو فقرای فامیلتون کارگر نیست ؟ به پدر و مادرای فقیرتون کمک می کنید ؟ وقتی کمک می کنید این قدر آقا هستید که بی منت کمک کنید ؟ قرآن می گوید : لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى (سوره بقره آیه 264 ) با منت گذاشتن و اذیت کردن و اینا صدقات و کارهای خیری که دارید باطلش نکنید ، از بین نبرید ، یک دست کت و شلوار برای یه بچه یتیم گرفته ، این قدر این آدم پسته هر وقت جلوی پنجاه نفر جمعیت می رسه این بچه یتیمه رو صدا می زنه میگه بچه جون بیا جلو ببینم ، میاد جلو ، میگه راستی این پارچه کت و شلوارت خوب در آمد ، می خواد تو گوش این بقیه بکنه که پارچه اینو من خریدم. گاهشمار زندگی كافی: 1315- كافی در روز جمعه اول خرداد ماه 1315 ش برابر با اول ربیعالاول 1355 ق در شهر مقدس مشهد متولد شد. 1320ـ 1315 - دوران كودكی و رشد و نمو در دامان پدر و پدربزرگ. 1323 ـ 1320- دوران رفتن به مكتبخانه و فراگیری قرآن، و آشنایی با اصول عقاید و مبانی اعتقادات و احكام دینی، قرائت و حفظ كتاب نصاب الصبیان، آشنایی با دیوان شعرا و حفظ ابیات قابل توجهی از اشعار حافظ و مولوی و كلیات سعدی و جودی. 1328 ـ 1323- گذراندن دورهی ابتدایی در مدرسهی ایمانی مشهد، همزمان فراگیری صرف و نحو و كتاب جامعالمقدمات نزد پدر و پدر بزرگ، اشتغال به تحصیل در مدرسهی دینی نواب مشهد. 1332ـ 1328- ادامهی اشتغال به تحصیل علوم دینی در مدارس نواب ، میرزاجعفر، حسینقلی خان و در نزد پدر و پدربزرگ؛ شركت در مجالس مذهبی و روضه و عزاداری ، دعوت از سوی هیئتهای مذهبی و گروههای فعال دینی محلی برای مرثیهخوانی و مدیحهسرایی، و قرائت دعای كمیل در صحن مطهر رضوی بهعلت گرمی بیان و خوش صوتی او. 1332- سفر به عتبات عالیات در معیت پدر و پدربزرگ خود در سن 18 سالگی و تصمیم به اقامت در نجفاشرف به توصیه و تشویق آیات: سید اسدالله مدنی، حاج حسین راستی، حاج سید محمد فیروزآبادی و حاج سیدمحمد شاهرودی، اشتغال جدی به تحصیل در نجف و تلمذ نزد آیات فوق. اجرای مراسم قرائت دعای كمیل و دعای ندبه در جوار قبر منور حضرت اباعبداللهالحسین در كربلا در بعضی از شبها و صبحهای جمعه به توصیه و تأكید اساتید خود. بازگشت به مشهد پس از 5 سال اقامت در نجف به اصرار والدین خود و ادامه تحصیل در مشهد. 1339- ازدواج با صبیهی آیتالله حاج سیدحسین موسوی شاهرودی در مشهد. عزیمت به شهر قم برای ادامهی تحصیل به تشویق و امر مراجع و آیات حوزهی قم به منبر رفتن وسخنرانی كردن ضمن ایام تحصیل و اقامت در قم. 1340- شروع به ایراد سخنرانیهای معنیدار سیاسی و اجتماعی و استقبال مردم از منابر افشاگرانه و برنامههای ضددینی و ضدمردمی رژیم در شهرهای قم و تهران و مشهد. 1341- اولین گزارش ساواك در اسفندماه 41 از منبر سیاسی و انتقادی وی در منزل آیتالله قمی در مشهد. 1342- ایراد سخنرانی انتقادی و سیاسی در منزل آیتالله میلانی در مشهد در دوم فروردین ماه 42 كه منجر به دستگیری و بازجویی و تهدید وی شد. تأسیس تشكیلاتی بهعنوان درمانگاه خاتمالانبیاء در مشهد به منظور ارائهی خدمات درمانی، پزشكی و داروئی و همچنین برپایی مراسم مذهبی و انجام فعالیتهای تبلیغی و دینی. كافی در اواخر سال 42 از قم به تهران عزیمت و در آنجا اقامت گزید. 1343- استقبال مردم از منابر و مجالس كافی در تهران كه در محافل و منازل و مساجد مختلف برپا میشد. اجرای مراسم قرائت دعاهای كمیل و ندبه در شب و صبح جمعهی هر هفته بهصورت سیار. بهعلت سخنرانیهای تند و مؤثر وی در تهران در 4 اسفند ماه 43 دستگیر ، بازجویی و به دو ماه حبس تأدیبی محكوم گردید. 1344- سفر به شهرستانها جهت ایراد سخنرانی و تبلیغات دینی و روشنگری مردم از اوضاع و احوال و مسائل اجتماعی و حكومتی. برپایی مجالس و منابر مختلف در تهران و ایراد سخنرانی و همسوئی با بزرگان حوزه و آیات عظام. وی در اواخر سال 44 بازداشت و محكوم و مدتی زندانی شد. 1345- به عنوان یك روحانی و منبری ناراحت و مخالف جدی رژیم برای ساواك شناخته و معرفی شد. 1346- در روز 21 خرداد 46 در منزل حضرت آیتالله خمینی (ره) در قم منبر رفت و از اوضاع روز سخن گفته و از امام تجلیل نمود؛ ساواك او را به عنوان یك واعظ ناراحت و ماجراجو و افراطی و ضددولتی معرفی كرد. 1347- تكثیر و توزیع نوارهای سخنرانی و نوارهای دعای كمیل و ندبهی او در شهرهای مختلف ایران و كشورهای اطراف توسط مردم. در تاریخ 19 بهمن ماه 47 مهدیهی تهران را در خیابان ولیعصر جنوبی رسماً تأسیس نمود. اسكان دادن معاودین رانده شدهی عراقی در مهدیه در زمستان 47. 1348- در پی سخنرانیها و منابر تند و پرطرفدار او دربارهی فلسطین و مردم مظلوم آن و همچنین موضعگیری علیه صهیونیستها و افشای كمك اقتصادی و مالی و امنیتی دولتمردان به اسرائیل ممنوعالمنبر شد و ساواك مانع ادامهی سخنرانی وی در شهر همدان شد. 1349- به دلیل سخنرانی در مخالفت با چاپ قرآن توسط فرح همسر شاه در منابر خود علناً مخالفت و انتقاد میكرد. در تیرماه 49 پس از اذیت و آزار مراجع در تهران و قتل وشهادت آیتالله سعیدی در زندان، به شهر مشهد مسافرت نمود و خبر آنرا منتشر ساخته و به كمك عدهای از روحانیون مبارز آن شهر درسهای حوزهی علمیهی آیات عظام میلانی و میرزا جواد آقای تهرانی را در مشهد به عنوان اعتراض علیه رژیم به تعطیلی كشاند و موج دستگیری طلاب و مبارزان در مشهد توسط رژیم آغاز شد؛ وی به شاهرود فرار نموده ولی مدتی بعد در تهران بازداشت، بازجوئی و ممنوعالمنبر گردید. 1350-در شهریور ماه 1350 به علت منبر رفتنهای مختلف و ایراد سخنرانیهای پرجوش و خروش و احساس برانگیز و جذاب و پراستقبال مردمی بازداشت ، بازجوئی، تهدید و ممنوعالمنبر شد. 1351- در ایام سفر و مراسم اعمال حج در مكه و مدینه به سخنرانی برای ثنا و دعاگویی به شاه دعوت شد ولی او شركت نكرده و خود را به بیماری و تمارض زد، پس از مراجعت از سفر، وی به علت شركت نكردن در محفل ثناگویی و مراسم رژیم در عربستان ، در تهران دستگیر و بازداشت و مدتها بازجویی و مورد آزار قرار گرفته و نهایت تهدید به تبعید و ممنوعالمنبر شد. 1352- تصمیم به سفر حج و زیارت خانهی خدا، جلوگیری رژیم از سفر حج او و همچنین رد تقاضا و درخواست مجدد او برای رفتن به سفر حج برای چندمین مرتبه. ممنوعالمنبر شدن كافی. 1353- جلوگیری از سفر حج او توسط ساواك. سفر كافی به عتبات عالیات و ملاقات وی با حضرت امام خمینی(ره) در نجف اشرف؛ روحیه گرفتن او از این سفر و ملاقات با امام. تداوم همكاری و همسوئی با روحانیون مبارز و ارائهی كمك و خدمات به مبارزان و پیش سنگربانان خطوط اول جهاد و مبارزه. جلوگیری رژیم و رد درخواست تشرف او به حج و عتبات عالیات. 1354- در آذرماه 54، به عنوان واعظی افراطی و اخلالگر معرفی، سپس بازداشت، بازجوئی و محكوم به سه سال تبعید در شهر ایلام شد. در دوران تبعید، فعالیتهای فراوان و خدمات ارزنده و بهیادماندنی در زمینههای دینی، فرهنگی و اجتماعی نسبت به مردم محروم آن استان نمود. 1355- در آذر ماه 1355 با وساطت آیتالله خوانساری، تهرانی و فلسفی و دیگران، پس از یك سال تبعید، در ایلام به تهران بازگشت و به فعالیتهای خود در مهدیه و دیگر امور مردمی پرداخت. 1356- به علت یورش عمال رژیم به مردم و واقعهی 19 دیماه 56 در آن شهر، وی سلسله سخنرانیهای خود را در آنجا بهعنوان اعتراض قطع و از ادامهی آنها خودداری كرد. مراسم چهلم آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی را بطور مفصل و مجلل در مهدیهی تهران برگزار نمود كه موجب خشم و كینهی شدید رژیم نسبت به وی شده بود. 1357- در 28 اردیبهشت ماه 57 مردم سیرجان پس از سخنرانی كافی در آن شهر تظاهرات خیابان ضدحكومتی شدیدی برپا كردند و با نیروهای امنیتی و پلیس درگیر شدند. در تیرماه 57-در معیت حاج عموی خود به حج عمره مشرف و نیز به زیارت قبر منور حضرت زینب(س) در سوریه نائل آمد. در این سفر همچنین با امام موسی صدر در شهر صور لبنان ملاقات داشت. 1357- پس از اتمام سفر حج و سوریه و ورود به تهران، به دستور و امر حضرت امام از مراسم جشن سالانهی نیمهی شعبان در مهدیهی تهران خودداری نمود؛ در 29 تیر ماه 57 با فشار و تهدید ساواك مجبور به مسافرت به مشهد شد. در 30 تیر ماه 57- رژیم یك تصادف و سانحهی ساختگی برای قتل وی كه از قبل برنامهریزی كرده بود به اجرا گذارد. در روز جمعه 30 تیر ماه 1357 مطابق با روز نیمه شعبان، كافی این واعظ مخلص بینظیر بر اثر این تصادف ساختگی نزدیك پاسگاه ژاندارمری چناران بین راه قوچان و مشهد در سن 42 سالگی به شهادت رسید.
+ نوشته شده در دوشنبه ششم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 21:47 توسط لطيف اميني | نظرات
لطيف اميني هستم
سرگروه آموزشی عربی مدارس ایرانی در شبه قاره هند.
كارشناس ارشد زبان و ادبيات عرب مدرس دروس ادبیات عرب در دانشگاه و دبير دبيرستانها و مراكز پيش دانشگاهي شهرستان گيلان غرب.
در این وبلاگ کلیه موضوعات زبان و ادبیات عرب بر اساس آنچه در فهرست موضوعی آمده است مطرح خواهد شد. تقدیمی است به شکوفه های زندگیم محمد صادق و امیر مسعود.