0

🌸 نماز شبِ دزد (داستان) 🌸

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

🌸 نماز شبِ دزد (داستان) 🌸

🌸 نماز شبِ دزد (داستان) 🌸

🌺 حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید، که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد.

🌺 در یکی از شب ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد.

🌺 از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد؛ پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید، در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد.

🌺 هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کند. سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند!

🌺 وزیر گفت: سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز !

🌺 و دزد از شدت ترس هر نماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد.

🌺 تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد.

🌺 حاکم که تعریف دعا ها و نمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدت هاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود.

🌺 جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !

🔖 #نماز_شب #نماز_شب_دزد #دزد #نماز #داستانک #داستان #داستان_کوتاه

پنج شنبه 5 اسفند 1400  1:19 PM
تشکرات از این پست
hosinsaeidi
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

پاسخ به:🌸 نماز شبِ دزد (داستان) 🌸

دزد نماز خوان

دزد نماز خوان

یکی از علماء از کربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.   آن عالم می گوید: «من کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً کتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یکی از سارقین گفتم من کتابی در میان امو ...

یکی از علماء از کربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.

 

آن عالم می گوید: «من کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً کتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یکی از سارقین گفتم من کتابی در میان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده اید و اگر ممکن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد».

 

آن شخص گفت: «ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم کتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم».

 

گفتم: «رئیس شما کجا است».

 

گفت: «پشت این کوه جایگاه او است».

 

لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم که رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی که از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت:

 

«این عالم یک کتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه ‎ ی شما نخواستیم بدهیم».

 

من به رئیس دزدها گفتم: «اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز کجا؟ دزدی کجا؟».

 

گفت: «درست است که من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی که هست، انسان نباید رابطه ‎ ی خود را با خدا به کلّی قطع کند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلکه باید یک راه آشتی را باقی گذارد. حالا که شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم».

 

و دستور داد همین کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.

 

پس از مدّتی که به کربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم که با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می کرد. وقتی که مرا دید شناخت و گفت:

 

«مرا می شناسی؟»

 

گفتم: «آری!»

 

گفت: «چون نماز را ترک نکردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اکنون توفیق توبه و زیارت پیدا کرده‌ام ».

 کتاب پاداشها و کیفرها.

پنج شنبه 5 اسفند 1400  2:24 PM
تشکرات از این پست
a433b6090c
دسترسی سریع به انجمن ها