ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
گفتوگو: مصطفی الولی و عبده الاسدیترجمه: حسین جابری انصاریموجودیت فلسطینی بهعنوان یک ایده پس از مادرید زاده نشد و پیشینه آن ای بسا به آغاز فعالیت «جنبش فتح» بازگردد. در هیات موسس «فتح» کسانی از جمله فرزندان «سعید حسن» (خالد و هانی) حضور داشتند که از همان هنگام ایده تشکیل یک کشور فلسطینی را نمایندگی میکردند و «ابو مازن» هم در باور به این ایده به آنها نزدیک بود. برخی از موسسان جنبش، بهصورت زودهنگام، مساله موجودیت فلسطینی را آشکارا و با صدای بلند مطرح میکردند. این موضوع قطعی است که تلاش برای ایجاد یک کشور فلسطینی از راه سازش با رهبری «فتح» از همان هنگام برعهده گرفتن راهبری سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۶۸، توسط این جنبش، یا به عبارتی پیش از خروج از «اردن» همراه «فتح» بوده است. «هانی الحسن» این موضوع را در دیدارهای «لندن» به صراحت به من گفت. این مساله، پس از جنگ اکتبر۱۹۷۳ به عنصر جهتدهنده سیاست رهبری سازمان آزادیبخش تبدیل شد.
البته معتقدم این رفتار هیات فلسطینیهای داخل، زیر فشار رهبری سازمان انجام شد که در حال آمادهسازی خود برای کنار گذاشتن این هیات و جایگزینی آن بود. این شتابورزی برای تغییر و جایگزینی هیات فلسطینی داخل سرزمینهای اشغالی، از طریق طرح موضوع راهحل کامل و نهایی، یک اشتباه تاکتیکی بزرگ بود که رهبری فلسطینی را به تنگنا و بحرانی انداخت که سالها است در مذاکرات با اسرائیل گرفتار آن است. من در اینجا از اشتباه و درستی، از زاویه دید موضوعی و نگاه افراد طرفدار برنامههای سازش سخن میگویم و نه از زاویه دید شخصی خودم درباره کل روند سازش که آن را قبول ندارم. رهبری سازمان در برنامه خود برای کنار گذاشتن هیات مذاکراتی فلسطین در کنفرانس مادرید، از روند گفتوگوهای سازش موفق شد. هیاتی که نمایندگی فلسطینیان داخل را برعهده داشت. توافق اسلو از پشت سر این هیات و توسط رهبری ساف انجام و هیات مزبور را دچار شوک کرد. معنای حقیقی توافق اسلو از نگاه من، خارج کردن مذاکرات از ریلگذاری انجام شده در مادرید و کنار گذاشتن تاثیرات انتفاضه و قرار دادن آن بر ریل سازش بر سر برنامه اقدام ملی فلسطین یا به تعبیر دیگر سازش بر سر یکپارچگی ملت فلسطین و پیوند آن با سرزمین و امت خود بود. به همین خاطر بود که به جای مذاکره بر اساس سالها مبارزه، مذاکرات بر اساس جستوجو برای نوعی موجودیت فلسطینی، انجام و برای تن دادن به خواستههای اسرائیل اعلام آمادگی شد.
شما از نقش یاسر عرفات سخن میگویید و من در ذهن خود، عملیاتهای دشمن صهیونیستی را مرور میکنم که شمار بسیاری از رهبران فلسطینی را هدف گرفت. عملیاتهای تروریستی که برخی به نتیجه رسید و برخی دیگر موفق نشد. بهعنوان مثال ترور سه تن از مسوولان جنبش فتح (کمال ناصر، کمال عدوان، ابو یوسف النجار) در بیروت و غسان کنفانی و شهید ابو جهاد در تونس و ماجد ابو شرار در رم و بسیاری دیگر از رهبران فلسطینی که ترور شدند. اسرائیل بارها کوشید هواپیماهایی را بِرُباید که پیشبینی میشد، برخی رهبران فلسطینی در آن حضور دارند. بهعنوان نمونه میتوان از تلاشهای چندباره اسرائیل برای ربایش دکتر جرج حبش نام بُرد. اما هیچگاه، خبری درباره تلاش اسرائیل برای ترور یا ربایش عرفات نشنیدیم. این موضوع، نتیجه ناتوانی اسرائیل در انجام چنین کاری بود یا تفسیر دیگری دارد؟
به طور حتم ابعاد دیگری دارد که به ناتوانی اسرائیل مربوط نیست. یکی از این ابعاد و شاید مهمترین آنها، تمرکز نهادهای امنیتی اسرائیل بر ضربه زدن به رهبران و کادرهای موثر در میدان مبارزه بود تا به این وسیله، با هدف گرفتن آنها، کار میدانی را بهویژه در حوزه مبارزه مسلحانه، دچار مشکل کند. شهید «ابوجهاد» بیتردید آغازگر انتفاضه داخل فلسطین نبود؛ اما از همان ابتدا وارد خط حمایت از انتفاضه شد و شروع به رساندن امکاناتی به داخل سرزمینهای اشغالی کرد تا مردم بتوانند به مبارزه خود ادامه دهند. از همین رو هم بود که هدف ترور دشمن قرار گرفت. نهاد اطلاعاتی و امنیتی دشمن صهیونیستی، جدای از نظر و موضع ما درباره آن، از نظر اقدام و تجربه پیشرفته است و این را به خوبی میداند که از بین بردن ملت فلسطین شدنی نیست و نمیتوان این ملت را جز از درون آن به تسلیم واداشت. بنابراین بهصورت دیده و دانسته، به سراغ رأس رهبری ملت فلسطین نرفت. رأس رهبری فلسطین، پیوندهای زیادی با کشورهای جهان داشت و با رهبران آنها درباره سازش مرحلهای و صلح سخن میگفت. نظام اسرائیل نیز در حال برنامهریزی برای مذاکره با او در وقت مناسب بود. همان کاری که در اسلو انجام شد. همانطور که دیدیم، سازمانهای اطلاعاتی دشمن و نیروهای ویژه آن، اقدام به ترور فرماندهان و کادرهای میدانی فلسطینی میکرد که راهبری فعالیتهای انتفاضه اقصی را برعهده داشتند. اما به افراد دیگر - غیر از فرماندهان میدان- ضربه نمیزند، با اینکه دسترسی به شخصیتهای فلسطینی دارای مسوولیت، کار سادهای بود و هست. اسرائیل بر آسمان و فرودگاه غزه، سیطره داشت و آمد و رفتهای «عرفات»، با اطلاع و موافقت اسرائیلیها انجام میشد. اما «باراک» از این نگران بود که در صورت ترور عرفات، خودگردانی فلسطینی فروپاشیده شود. امری که خواهان آن نبود و نیست و هنوز هم نیازمند گروهی از فلسطینیها است که در روند سازش، همراه باشند.
به نظر شما اگر ابو جهاد تا زمان توافق اسلو زنده بود، چه موضعی درباره این توافق میگرفت؟
همانگونه که پیشتر نیز درباره شهدای دیگری که به ما نزدیکتر بودند، گفتم، ارزیابی کلی من این است که مساله بالاتر از موضع اشخاص و اراده آنها است. اما درباره «ابوجهاد» و اسلو بر اساس ارزیابی که از او دارم، بر این باورم که با روند اسلو موافقت نمیکرد. به همین خاطر هم بود که باید پیش از اسلو کشته میشد. نمیخواهم کسی را متهم کنم؛ اما «ابوجهاد» به دنبال پیشبرد انتفاضه بود و بر اساس شناخت بلندمدت خود از او میگویم، بر این باور بود که رویارویی و مبارزه با اسرائیل میتواند به نتایج بهتری از سازش منجر شود.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com