زمان شهادت و وفات حضرت زهرا (س) همانند مکان دفن ايشان از مجهولات تاريخي است که نشانه اوج مظلوميت حضرت است.
عواملي چند ممکن است منشأ اين اختلاف باشد؛ از جمله:
1. نقل حوادث تاريخي در آن دوران همانند امروز نبوده که به صورت نوشته و کتاب در آيد و به نسل هاي بعدي منتقل شود، بلکه انتقال رويدادهاي تاريخي به طور عمده شفاهي بود و از خاطر و ذهن افرادي به اذهان ديگران منتقل ميشد. کسي نمي تواند ادعا کند که همه اين ناقلان ازاشتباه مصون بودند.
2. از سوي ديگر در آن روزها مسلمانان سرگرم جنگ بودند، در چنين شرايطي کمتر دغدغه داشتند که حوادث تاريخي را به طور دقيق ثبت کنند.[1]
3.پس از اختلاف و دسته بندي هاي سياسي که پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پديد آمد ، کساني که روي کار آمدند و قدرت را در دست گرفتند، تا آنجا که توان داشتند، تاريخ حادثهها را دست کاري کردهاند.[2]
پراکندگي گفتار تاريخ نگاران در اين موضوع گواهي روشن بر تحريف عمدي آنان در تاريخ شهادت حضرت زهرا(س) است.
در رابطه با زمان وفات و شهادت حضرت زهرا(س) روايات متفاوتي نقل شده است که برخي از اين روايات بي سند و مرفوع است و در نتيجه از اعتبار کافي برخوردار نیست و برخي روايات نيز مدت زندگي حضرت زهرا را پس از رحلت پدر گرامياش دو يا شش و يا هشت ماه بيان کرده اند، چون اين دسته از روايات نيز سند درستي ندارند و يا از امام معصوم نقل نشدهاند نمي تواند معتبر و قابل توجه باشند.
بعضي از احاديث گوياي اين است که حضرت پس از رحلت رسول خدا (ص)ـ سه ماه يا يکصد روز در قيد حيات بود.[3] اين گونه احاديث را ممکن است با حديث مشهور طبري که شهادت حضرت را سوم جمادي الثانيه مي داند.[4] بدين طريق جمع کرد که سه ماه پنج روز کمتر از سوم جمادي الثانيه يعني نود و پنج روز است و يکصد روز، پنج روز بيشتر از نود و پنج روز مي شود و تفاوت چند روز قابل توجه نيست، مرحوم علامه مجلسي نيز به اين مطلباشاره دارد.[5]
در نتيجه تنها رواياتي که قابل تأمّل است؛ روايات هفتاد و پنج روز و سوم جمادي الثانيه يعني نود و پنج روز است. روايت هفتاد و پنج روز به دو طريق ـ ابو عبيده و هشام بن سالم[6] ـ از امام صادق(ع) نقل شده است و روايت سوم جمادي الثانيه يعني نود و پنج روز در روايت ابو بصير، نيز از امام صادق(ع) تصريح شده است. اين دو تعبير با توجه به قول مشهور شيعه درباره رحلت پيامبر اکرم (ص) در بيست و هشتم ماه صفر با هم تعارض دارد، چون که هفتاد و پنج روز پس از رحلت پيامبر اکرم ، موافق با سيزدهم جمادي الاولي مي شود، نه سوم جمادي الثانيه.
ممکن است دليل اختلاف در اين دو دسته از روايات صحيحه رايج نبودن نقطه گذاري بر کلمات در زمان صدور روايات باشد.
توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسة تسعون» مؤيد اين معناست. به عنوان مثال در کتاب کافي در مورد زمان شهادت حضرت زهرا (س) چنين آمده است: «و توفيت و لها ثمان عشرة سنه و خمسة و سبعون يوما».[7] همان گونه که در اين روايت ديده مي شود شباهت «خمسه و سبعون» به «خمسه تسعون» خيلي نزديک است واشتباه نسّاخ، تاريخ نويسان يا راويان حديث مي تواند موجب پديد آمدن دو تاريخ متفاوت در رابطه با روز شهادت حضرت زهرا(س) باشد.
چراایام فاطمیه رو به صورت چندروز برگزارمیکنیم؟
در اینباره باید گفت: برخی از بزرگان و برخی روایات 75 روز را تایید کرده و برخی 95 روز را تایید کرده اند.از بزرگان و روایاتی که در تایید 75 روز ذکر شده می توان به این موارد اشاره کرد:ابن أبی ثلج بغدادی در تاریخ الأئمة علیهم السلام در این باره می نویسد: و اقامت (فاطمة الزهراء سلام الله علیها) مع امیرالمؤمنین علیه السلام من بعد وفاة رسول الله صلی الله علیه و آله خمسة و سبعین یوما.( تاریخ الأئمة علیهم السلام، (از مجموعه نفیسه)، ص 6.)همچنین این قول در مناقب نیز ذکر شده و مرحوم کلینى (ره) نیز در کافى روایتى از امام صادق (ع) در این باره روایت کرده(اصول کافى، ج 1، ص 241.)
علامه مجلسی هم روایتی از امام محمد باقر نقل می کند که فرمود: وى هفتاد و پنج روز پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله بزرگوار از دنیا رفته است(بحار الاءنوار، ج 43، ص 15.)
علامه طبرسی با این که می گوید: و بقیت (فاطمه سلام الله علیها) بعده (رسول الله صلی الله علیه و آله) خمسة و سبعین یوما، با این حال تاریخ شهادتش را در سوم جمادی الاخره می داند و در این باره می نویسد: توفیت الزهرا سلام الله علیها فی الثالث من جمادی الآخرة سنة احدی عشرة من الهجرة.( تاج الموالید، از مجموعه نفیسه، ص 22.)
اما روایاتی که فاطمیه دوم را تایید می کنند بیشتر است و از قوت بالاتری برخوردار است لذا فاطمیه دوم از اعتبار بیشتری در نزد بزرگان برخوردار می باشد.
علامه طبرسی در اعلام الوری، درباره مدت زندگی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پس از رحلت پدرش پیامبر صلی الله علیه و آله و تاریخ شهادتش می نویسد: روایت شده که حضرت زهرا سلام الله علیها در سوم جمادی الآخره، سال یازدهم از هجرت وفات کرد و مدت نود پنج روز و یا چهار ماه پس از پدر بزرگوارش در جهان زندگی کرد(زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام، ترجمه اعلام الوری، ص 226.)
مرحوم هم اربلى قول 95 روز را از امام باقر (ع) روایت کرده (کشف الغمه، ج 2، ص 128)، و مجلسى (ره) نیز از کتاب اقبال الاعمال نقل کرده که جماعتى از اصحاب فرموده اند: وفات فاطمه (علیهاالسلام) در روز سوم جمادى الثانیة واقع شد(بحارالانوار، ج 43، ص 196)
ابو الفرج اصفهانى نیز از امام محمد باقر علیه السلام گذشت سه ماه پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله روایت کرده(مقاتل الطالبیین ، ص 31، فتح البارى ، ج 7، ص 397، تهذیب التهذیب ، ج 12، ص 469.)
و شیخ مفید در تایید نظر دوم مى فرماید روز سوم جمادى الثانى سال یازدهم هجرت سال روز رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام زهرا مى باشد و این همان روزى است که در همه سال غم و اندوه مؤمنین تجدید مى شود(مسارالشیعة ، ص 66، مصباح کفعمى ، ص 511.)
در مورد اینکه چرا این اختلاف به وجود آمده هم باید گفت؟
دلیل این تفاوت در اقوال را می توان در نوع نگارش و رسم الخط آن زمان جستجو کرد. زیرا در آن دوران با خط کوفی می نوشتند و می دانیم که در خط کوفی نقطه گذاری رسم نبوده است.مورخان و راویان با خط کوفی تاریخ شهادت حضرت را اینگونه نوشته اند:حمسه وسعون.
این نوع نگارش می تواند هم خمسة و سبعون ( یعنی 75 ) و هم خمسة و تسعون ( یعنی 95 ) خوانده شود. این مطلب مهمترین دلیل اختلاف در تاریخ شهادت آن بانوی بزرگوار می باشد.
گفتگو با کارشناس
علت اختلاف در تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) چیست؟
درباره تاریخ شهادت صدیقه کبری (س) قول های مختلفی مطرح شده است. متن زیر گفت و گوی خبرنگار فارس با محمدحسین رجبی دوانی، کارشناس تاریخ اسلام درباره این موضوع است که وی آن را سرّی از اسرار الهی دانسته است. این گفت و گو حدود هفت سال پیش در این خبرگزاری منتشر شده که به دلیل اهمیت موضوع به بازنشر آن پرداخته ایم.
قول مشهور شیعه درباره سالروز شهادت فاطمه(س) 75 و 95 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) است، آیا «سبع» و «تسع» مشتبه شده است؟
* اقوال مختلفی درباره شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها سلام نقل شده است، قول معتبر کدام است؟
-در ارتباط با روز شهادت یا فاصله شهادت حضرت زهرا(س) با ارتحال پیغمبر(ص) میان شیعه و سنی، همچنین میان خود شیعیان اختلاف هست. منابع اهل تسنن عموماً این مدت را ۶ ماه پس از ارتحال پیغمبر(ص) نقل میکنند و معتقدند که آن حضرت(س) پس از پیامبر(ص) ۶ ماه در قید حیات بودند، در حالی که در منابع شیعه، مشهور دو قول است که یک ۷۵ روز و دیگری ۹۵ روز بعد از ارتحال حضرت خاتم صلی الله علیه وآله و سلم هست که بر این مبنا در حقیقت ۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی را ذکر میکنند.
البته بنده شخصاً ضمن احترام به راویان و علمای گذشته و محدثان شیعه این عذر را نمیپسندم و نمیپذیرم که گفته شده به سبب آنچه که در گذشته نقطهگذاری در رسمالخط مسلمانان وجود نداشته است، «تسع» و «سبع» مشتبه شده و نمیدانند که سالروز شهادت بی بی دو عالم(س) 75 روز یا ۹۵روز پس از رحلت رسول خدا(ص) بوده است!
به طوری که بنده شخصاً معتقدم امر اعتقاد به ولایت اهلبیت علیهمالسلام و آن هم سرور بانوان دو عالم و قرة العین رسول(ص) چنان باید برای شیعه و مدعیان پیروی از اهلبیت علیهمالسلام مهم باشد که اصلاً نیازی به کتابت اینها نباشد، باید مردم چنان نسبت به این مسئله به خصوص با شهادت مظلومانه سرور بانوان دو عالم حساس بوده باشند که این را آنچنان به خاطر میسپردند که هر سال برای یادآوری چنین مصیبت عظمایی سالروزش را به سوگ مینشستند.
لذا اینکه بگوییم در اذهان یک چنین مسئلهای و مشکلی به خاطر نبودن نقطهگذاری پیش آمده است، عذر پذیرفته نیست و نشان میدهد که متاسفانه برخی از گذشتگان، آن اعتقاد راستینی که باید نسبت به مقام اهل بیت(ع) و بزرگداشت آنچه به آن ذوات مقدس مربوط میشود، مثل امروز که شیفتگان اهلبیت(ع) باور دارند، در گذشته وجود نداشته است، به قول مرحوم دکتر شهیدی شاید هم، سری از اسرار مربوط به حضرت زهرا(س) است که باید راجع به آن بزرگوار خیلی مسائل ناشناخته بماند، همانگونه که راجع به ولادت آن حضرت(س) قول ثابتی نداریم و دقیق نمیدانیم ولادت آن حضرت در چه روز و سالی اتفاق افتاده است، آیا قبل از بعثت یا بعد از بعثت و در چه سالی بوده است؟! که قول مشهور بعد از بعثت است.
مورد دیگر در این ارتباط که لازم است به آن اشاره شود و دکتر شهیدی مطرح میکند، اینکه محل دفن آن حضرت(س) اکنون دقیقاً مشخص نیست، آیا حضرت فاطمه سلام الله علیها در بقیع، خانه خود یا روضه منوره پیغمبر(ص) دفن است و همینطور سن شهادت ایشان، اینها مواردی است که دکتر شهیدی میگوید: «احتمال دارد از اسرار الهی باشد».
مشهور علمای شیعه 95 روز را صحیح میدانند
* پس با این اوصاف، قول ۹۵ روز صحیحتر است؟
ـ قول 95 روز اکنون به عنوان قول صحیحتر پذیرفته شده است، وقتی میگویم به سبب اینکه گفته شده رسمالخط مشکل داشته و نتوانستند بفهمند این واقعه «سبع» است یا «تسع» که چون آن موقع نقطه گذاشته نمیشده و همچنین دندانهای درشت حروف مشخص نبوده است، اگر ما این را بپذیریم، از نظر ارزش هر دو یکسان هستند، یعنی اینکه ما چه هفت بخوانیم و چه 9 ارزش آن یکسان است، منتها شاید با توجه به برخی شواهد و قراین، علمای ما قول دوم را ترجیح دادند و البته برای عرض ارادت ساحت مقدس حضرت زهرا علیها سلام هر دو قول را ما بزرگ میشماریم و نسبت به ذات مقدس آن حضرت(س) در هر دو قول اظهار سوگ و مصیبت میکنیم.
حضرت زهرا(س) به مرگ ظاهری یا بیماری از دنیا نرفته است/ منابع اهل سنت شهادت صدیقه طاهره(س) را تایید میکنند.* شبههای که درباره عروج ملکوتی حضرت صدیقه طاهره(س) مطرح میشود این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، لطفا در این خصوص توضیح دهید.
- آنچه واقعاً جای سؤال هست، اینکه مسلمانان اگر ارادت، باور و اعتقاد به ذات مقدس پیامبر عظیمالشان اسلام صلی الله علیه وآله وسلم داشته باشند، چه شیعه و چه هر فرقه دیگری باشند، آیا جای سؤال نیست که چرا باید تنها یادگار پیامبر(ص) و نور دیده آن حضرت که فرمود او سرور بانوان دو عالم است و بارها فرمودند: «ابنتی فاطمه فإنّها سیدة نساء العالمین مِن الأوّلین و الآخرین» و همچنین احادیثی از پیغمبر (ص) داریم که میفرمایند: «رشد و نمو ظاهری و مادی حضرت صدیقه کبری(س) نسبت به دختران هم سال خود دو برابر بوده است»؛ یعنی مثلاً اگر آن قول معروف را اصل قرار دهیم که حضرت صدیقه طاهره (س) در ۹ سالگی ازدواج کرده است، با این فرمایش پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) در سن ۹ سالگی از نظر ظاهری و مادی معادل دختر ۱۸ ساله زمان خود بوده است.
منابع اهل تسنن سن آن حضرت را در هنگام شهادت 27 و 28 سال گفتند. اگر ما آن را اصل قرار دهیم، این سنی برای بانویی که در اوج طراوت در زمان حیات پدر بوده است و ایشان حداقل به نقل خود اهل تسنن ۶ ماه پس از وجود مقدس پیامبر عظیمالشان اسلام(ص) در قید حیات نباشد، چرا؟! آیا دچار بیماری یا دچار مشکلی بوده است، این بیماری اگر وجود داشته، باید سابقه در زمان پیامبر(ص) داشته باشد، در حالی که ما اصلاً یک چنین مسئلهای را نمیبینیم و این نشان میدهد که آن حضرت به دلیل تألمات شدید روحی و جسمی که در وجود نازنینشان به وجود آمد، در این فاصله کوتاه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به لقای الهی پیوست، ما اگر نقلهایی که حتی در برخی از منابع اهل تسنن وجود دارد، مانند کتاب «الامامة والسیاسة»، تألیف «ابن قتیبه دینوری» یا نقلهایی که «ابن ابی الحدید» شارح نهجالبلاغه آورده است و در دیگر منابع اهل تسنن وجود دارد، به وضوح نشان میدهد که حضرت صدیقه کبری علیها سلام نسبت به حوادث بعد از پیغمبر(ص)، حوادث سیاسی پس از رحلت ایشان و تصاحب و غصب خلافت به شدت موضع داشتند و متأثر بوده اند، نه از باب اینکه چرا خلافت و قدرت از کف همسرشان بیرون رفته است، بلکه به سبب آنچه که حضرت(س) مشاهده میکرد، تمام تلاشها و زحمات طاقتفرسای پیامبر بزرگوار اسلام(ص) با چنین توطئهای به باد میرود و اسلام به انحراف کشیده میشود و مهمترین اصل اسلام که ولایت اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام برای هدایت بشریت تا پایان تاریخ و پایان جهان است، این گونه مورد حمله قرار میگیرد و ولایت از محضر امور خارج میشود، لذا مجموع این حوادث آن حضرت(س) را به شدت متألم کرد.
«ابن قتیبه دینوری» نقل میکند که حضرت زهرا(س) خانه خود را مأمن کسانی قرار داد که نسبت به حاکمیت خلیفه اول موضع داشتند و به ولایت و خلافت امیرالمومنین علی علیهالسلام پای میفشردند و آنها در خانه حضرت زهرا(س) اجتماع و تحصن کرده بودند و حاضر به بیعت خلیفه نبودند، بعد «ابن قتیبه» میگوید که «عمر بن خطاب» به «ابوبکر» گفت تا علی(ع) بیعت نکرده، به سبب جایگاهی که نسبت به پیغمبر(ص) دارد پایههای حکومت تو محکم نخواهد شد و لذا باید از علی(ع) بیعت گرفت و خلیفه اول هم موافقت کرد.
حامیان ولایت در خانه فاطمه(س) تحصن کردند/ آتش و تهاجم غاصبان علیه خانه فاطمه(س)
در آغاز ابوبکر، «قنفذ» غلام آزاد شده عمر را فرستاد که به خانه فاطمه(س) برود و به امیرالمومنین علی(ع) بگوید: خلیفه رسول خدا(ص) تو را میطلبد، وقتی قنفذ به حضرت علی(ع) پیغام ابوبکر را رساند، امام (ع) در جواب فرمود: «چه زود به رسول خدا(ص) دروغ بستید» و او را باز گرداند. بار دیگر خلیفه به قنفذ گفت به علی بگو جانشین پیغمبر خدا(ص) تو را میطلبد، که حضرت(ع) در پاسخ فرمود: «سبحان الله! چیزی را ادعا کرده است که در حد و اندازه او نیست». بنابراین آن دو تصمیم گرفتند از راهی جز مسالمت وارد عمل شوند.
«ابن قتیبه» مینویسد که عمر با گروهی به سوی خانه زهرا(س) حرکت کرد، در حالی که شعله آتشی در دست داشت، مردم به او گفتند: عمر به کجا میروی؟ گفت: این خانه را که محل توطئه خلافت ما شده است، میخواهم با اهل آن به آتش بکشم! به او گفتند: ای عمر! در این خانه دختر پیغمبر(ص) حضور دارد، گفت: اگر چه او باشد، من این کار را میکنم، «ابن قتیبه» میگوید: عمر و افرادش خانه فاطمه(س) را محاصره کردند و فریاد برآورد که ای دختر پیامبر(ص)! این افرادی که در خانهات پناه گرفتند، باید بیرون بفرستی تا بیعت کنند وگرنه خانه را به آتش میکشم.
استغاثه حضرت زهرا(س) پشت در، دلهای مهاجمان را به لرزه درآورد/ گروهی از مهاجمان صحنه را ترک کردند
«ابن قتیبه» در ادامه میگوید: فاطمه زهرا(س) پشت در آمد و فرمود: «ای پسر خطاب! این بود عمل به سفارش رسول خدا(ص) که بعد از من با خاندانم نیکی کنید؟! هنوز کفن پدر من خشک نشده است، با خاندان او این گونه برخورد میکنید؟!». او گفت: ای دختر پیامبر(ص) میدانم که نزد پدرت چه قدر محبوب بودی. اما اگر در را نگشایی تا آنها بیعت کنند، این خانه را آتش میزنم و این کار دین پدرت را محکمتر میکند! حضرت زهرا علیهاسلام وقتی چنین دیدند، خطاب به پیغمبر(ص) عرضه داشتند: «ای پدر! بعد از تو، ما از پسر ابی قحافه و پسر خطاب چهها که ندیدیم» و شروع به استغاثهای کرد که به نقل «ابن قتیبه» چنان دلخراش بود که همان افرادی که آمده بودند، نزدیک بود دلهایشان شکافته و جگرهایشان پارهپاره شود و به شدت گریستند و عده زیادی از آنها صحنه را ترک کردند، منتها «ابن قتیبه» دیگر نمیگوید چگونه!
نقل میکند که در خانه باز شد و اینها وارد خانه شدند و بازوان علی(ع) را بستند و او را وارد مسجد کردند تا از او بیعت بگیرند. اما منابع شیعه میگویند که عمر بن خطاب تهدید خودش را عملی کرد، در را آتش زد، همین که در مقداری باز شد، آن را با فشار سختی گشود، در حالی که حضرت زهرا(س) پشت در بود و بین در و دیوار این ضربت بر او وارد شد و چون باردار بود، موجب سقط جنین آن حضرت(س) شد و حضرت از هوش رفت و زمانی که به هوش آمد، دید امیرالمومنان علیهالسلام را کشان کشان با بازوان بسته به طرف مسجد میبرند، این بود که خود را با همان حالت زار به امیرالمومنان (ع) چسباند، لباس او را گرفت و فرمود: «نمیگذارم با پسرعمویم این گونه رفتار کنید». به نقلی خود ابن خطاب و به نقلی به دستور او «قنفذ» با غلاف شمشیر به دستان حضرت زدند که دستان مبارکش کبود و قدرت او زائل و دوباره بیهوش شد و امیرالمومنین (ع) را رها کرد.
فاطمه(س) شمشیر را بالای سر علی(ع) دید، بیمحابا به سمت قبر پدر رفت/ نفرینی که در سایه دستور ولی اجرا نشد
حضرت علی(ع) را وارد مسجد کرده بودند، در این هنگام حضرت زهرا (س)به هوش میآید، این نقل را باز «ابن قتیبه» دارد که وقتی حضرت فاطمه علیها سلام دید، شمشیر را بر سر امیرالمومنان (ع) گرفتند و او را تهدید میکنند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر(ص) میروم و در حق شما نفرین خواهم کرد»، معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر(ص) رفت، امیرالمومنین(ع) که چنین صحنهای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو، جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند!».
سلمان آمد تا مانع حضرت(س) شود، عرض کرد: شما پدرتان رحمة للعالمین بود، نفرین نکنید، فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم»، سلمان عرض کرد: این گفته من نیست، این فرموده امیرالمومنین است. لذا تا حضرت صدیقه طاهره (س) شنید امیرالمومنین دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت میکنم و شکیبایی میورزم و از خدا فقط میخواهم که بین ما و آنها داوری کند».
علی(ع) بعد از شهادت فاطمه(س) بیعت را به خاطر مصالح اسلام پذیرفت
«ابن قتیبه» میگوید: ابوبکر وقتی این صحنه را دید، به شدت منقلب و منفعل شد و گفت: دست از علی(ع) بردارید که ما او را مجبور به بیعت نمیکنیم، این جا بود که شمشیر را از سر ایشان برداشتند و امیرالمومنین(ع) و حضرت فاطمه(س) به خانه بازگشتند، البته برخی از نقلها این است که در همان جلسه ابوبکر جلو آمد و دست خود را به دست حضرت (ع) زد و این طور جلوه دادند که امام علی (ع) بیعت کرده است، اما ظاهراً نقل صحیح این است که امام علی (ع) در آنجا بیعت نکرد و حضرت (ع) به خانه رفت و به نقل اکثر منابع اهل تسنن تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، امیرالمومنین (ع) بیعت نکرد و پس از رحلت آن حضرت(س) بیعت کرد.
البته عدهای در نهایت بیمعرفتی میگویند: علی (ع) پشتوانهاش زهرا(س) بود و چون او را از دست داد، احساس کرد که هیچ پشتوانهای ندارد و مجبور شد بیعت کند، اما قضیه صحیح این است که امیرالمومنین چون دستگاه غاصب خلافت را قبول نداشت، به عنوان اعتراض خاندان پیامبر (ص) بیعت نکرد و این عدم بیعت تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، ادامه داشت، منتها وقتی مشاهده فرمود که جریان ارتداد در عالم اسلام پدید آمده و مدعیان دروغین نبوت قصد هجوم به مدینه و نابودی دارالاسلام را دارند، برای اینکه خیال خلیفه از جانب حضرت آسوده بوده و بداند ایشان فعالیتی ضد او نخواهد داشت، به خلیفه اول پیام داد تا به منزل آمده و از حضرت بیعت بگیرد، پس امام علی (ع) برای ایستادگی برابر جریان مرتدین و از بین بردن اقتدار آنها و برای حفظ اصل و اساس اسلام، مجبور به بیعت با خلیفه نخست شد، لذا علاوه بر حضور در نمازها، جاهایی که خلیفه دچار مشکل شده و حیران میماند و از او درخواست کمک میکرد، هدایت و راهنمایی خویش را از او دریغ نمیداشت، در واقع برای حفظ مصالح اسلام، خلیفه وقت را یاری میفرمود.
فاطمه زهرا(س) غاصبان خلافت را بایکوت کرد
منتها همین «ابن قتیبه» بعد از آن حوادثی که پدید آمد، نقل میکند که حضرت زهرا (س) با وجود قضایای فدک و برخوردی که صورت گرفت، خلیفه را تحریم کرده بود و با او سخن نمیگفت که به اصطلاح امروز بایکوت کرده بود و حتی اگر سلام هم میکردند، جواب سلام آنها را نمیداد تا اینکه خبر رسید، دختر پیغمبر(ص) در بستر بیماری است و به زودی از دنیا خواهد رفت، لذا مردم مدینه ابتدا زنان انصار، بعد مردانشان، بعد مهاجرین آمدند که در حقیقت هم عیادت و هم وداع با حضرت زهرا(س) میکردند، به طوری که کسی جز خلفای اول و دوم نماند، اینها دیدند که به زودی دختر پیغمبر(ص) از دنیا خواهد رفت و اگر به عیادت ایشان نروند، مشکل پدید خواهد آمد و برای اعتبار و حیثیتشان سخت خواهد بود و چون حضرت زهرا (س) آنها را تحریم کرده بودند و اجازه ورود به آنها نمیداد، امیرالمومنین علیهالسلام را در فشار قرار دادند که برای آنها از حضرت زهرا(س) اذن ورود بگیرند و امیرالمومنان(ع) مقاومت میکردند تا اینکه حضرت صدیقه کبری علیهاسلام متوجه شدند که امام علی (ع) در فشار است و لذا جمله عجیبی دارد و این نشان از اوج ولایت مداری سرور بانوان دو عالم دارد که حضرت زهرا(س) به امیرالمومنان(ع) عرض کرد: «خانه، خانه تو است و من هم کنیز تو هستم و اختیار با شماست»، یعنی به اینها اجازه بدهید بیایند و حضرت هم اجازه داد و اینها وارد شدند.
باز «ابن قتیبه» نقل میکند که آنها سلام کردند، حضرت زهرا(س) که به علت صدمات جسمی و روحی بستری بودند، جواب سلام آنها را نداد و روی مبارکش را برگرداند. خلیفه اول از اقداماتی که کرده بود، شروع به عذرخواهی کرد، حضرت(س) پاسخ آنها را نداد و در حقیقت بدون آنکه به آنها نگاه کند فرمود: «من هر دوی شما را قسم میدهم که به خدا که آیا این کلام را از پدرم(ص) نشنیدید که فرمود: «فاطمه پاره تن من است و هر کس او را بیازارد، من را آزرده است و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، هر دو تصدیق کردند که این کلام را از رسول خدا (ص)شنیدند، حضرت(س) وقتی این اقرار را از آنها گرفت، دستان مبارکش را به آسمان بلند کرد و به خدا عرضه داشت: «خدایا اینها به شدت مرا آزردند و بدین ترتیب رسول تو و تو را آزردند و من از اینها نخواهم گذشت تا در روز قیامت در کنار پدرم از اینها دادخواهی کنم» که ابوبکر به شدت از این سخن حضرت(س) منقلب شد و تعادل خود را از دست داد و به هم ریخت، اما خلیفه دوم به او گفت: شایسته نیست خلیفه رسول خدا از سخنان یک زن اینگونه منقلب و منفعل شود، ما وظیفه دیدار و عیادت از یک بیماری را داشتیم که انجام دادیم! دست وی را گرفت و از خانه بیرون رفت و عجیب این است که «ابن قتیبه دینوری» از علمای برجسته اهل تسنن در کتابش برخی از منابع و مصادر قدیمی تاریخ اسلام را آورده است که آنها اشاره میکنند، چند روز بعد از این واقعه هم حضرت صدیقه کبری علیها سلام جان به جان آفرین تسلیم کرد.
حضرت فاطمه(س) نخستین شهید راه ولایت است/ فاطمه(س) با اینکه زن است، مظهر ولایتمداری و ایثارگری است
* اشاره داشتید که برگزاری مراسم ایام فاطمیه و روزهایی که مردم در شهادت دردانه پیامبر اعظم(ص) به سوگ مینشینند، شاید سری از اسرار باشد تا یاد و نام بی بی دو عالم علیها سلام همواره زنده نگه داشته شود. چرا علما همواره در تکریم و بزرگداشت سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) تاکید دارند و آن را جزء شعائر اسلامی میدانند؟
- حضرت زهرا سلام الله علیها مقامی آنچنان رفیع دارد، به طوری که تنها کسی است که رسول خدا(ص) و سرآمد خلقت، در عمر مبارکشان دست ایشان را بوسیده و آن حضرت(س) را میبوییدند و میفرمودند: «من از فاطمه بوی بهشت را استشمام میکنم»، همین طور پیغمبر(ص) در برابر او به قامت بر میخاست و به استقبال او جلو میرفت و صبر نمیکرد که حضرت زهرا(س) به او برسد، خود به سوی او میرفت، این حرکت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به هیچ کس نداریم، نه از باب اینکه ایشان فرزند پیغمبر(ص) بود یا یک عاطفه پدری به فرزند داشته باشد، خیر! پیغمبر فرزندان دیگری هم داشت، راجع به هیچ کدام از آنها چنین نکرده بود، این به سبب مقام عظیم حضرت صدیقه کبری (س) است.
حتی علمای شیعه اختلاف دارند که مقام آن حضرت(س) برتر است یا مقام امیرالمومنین(ع) و برخی معتقدند که فقط بعد «ولایت» امیرالمومنان علیهالسلام از ایشان برتری دارد؛ یعنی چون امیرالمومنین(ع) ولی خدا، پس از پیغمبر(ص) بر خلایق است، از این جهت به حضرت زهرا(ع) ولایت دارد و فقط برتری از این باب است، لذا شخصیت بسیار بزرگواری است که از همه ائمه مقامش بالاتر و ام الائمه و اولین شهید راه ولایت است، باید گفت در حضرت زهرا(س) یک ویژگی خاص وجود دارد که آن حضرت را به تمام معصومین و تمام شخصیتهای عظیمالشأن بینظیر کرده است و آن با وجود اینکه آن حضرت (س)، زن هست و از زنان تکالیفی همچون مردان خواسته نشده است، اما مظهر ایثار و ولایتمداری است.
از دیدگاه حضرت زهرا (س) بهترین زنان کسانی هستند که مردان نامحرم آنها را نبینند و او نیز مردان نامحرم را نبیند -که این دیدگاه پیغمبر هم هست- یک چنین جایگاهی یک زن مسلمان دارد که برترین آنها خود حضرت فاطمه سلام الله علیهاست، اما در آنجایی که پای دفاع از ولایت به پیش میآید، در جمع نامحرمان نامرد که با بیتفاوتی نظارهگر غصب خلافت و کنار زدن ولی خدا بودند، آن چنان خطابهای را در دفاع از ولایت بیان میکند که تاریخ را متحیر کرده است، لذا از این جهت آن بزرگوار مظهر ولایتمداری و ایثارگری است و آن هم به عنوان نخستین کس در این عرصه وارد شد و از جان مبارک خود هم مایه گذاشت، یک ویژگی استثنایی دارد که باید شهامت آن حضرت و علل شهادت آن حضرت به خوبی دریابیم و بزرگ بداریم و با الگوگیری از الگوی بینظیر بشریت، بتوانیم به سیره آن حضرت(س) عمل کنیم.
دلیل ابهام در تاریخ شهادت حضرت زهرا(س)
ساختار ویژه خط کوفی و عدم وجود «نقطه» و «اعراب» در آن باعث شد تا تاریخنگاران مختلف در سدههای پس از شهادت حضرت زهرا(س)، در خواندن تاریخ شهادت از منابع قدیمتر دچار مشکل شوند. یکی از مهمترین ابهامها در تاریخ اسلام و تاریخ تشیع، روز شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرای اطهر(س) است. شهادت در سال 11 پس از هجرت رخ داده است، اما روز و ماه آن دقیقا معلوم نیست و بین مورخان اختلاف است. ابهام در تاریخ دقیق بسیاری از حوادث و رویدادهای مهم در تاریخ اسلام و تاریخ تشیع وجود دارد و این مسئله عجیب نیست. اختلاف در روز دقیق شهادت حضرت فاطمه(س) نیز هم در بین مورخان شیعه و هم در میان مورخان اهل سنت وجود دارد.
دو روایت مهم در تاریخ شهادت حضرت زهراء(س)
در میان روایتهای مختلف و تاریخهای ارائه شده در راستای تعیین دقیق روز شهادت حضرت زهرا(س) دو روایت معتبرتر است. در یکی از این دو روایت تاریخ دقیق شهادت را 75 روز پس از رحلت پیامبر(ص) و در دیگری 95 روز پس از رحلت ذکر شده است. حال کدامیک از این دو روایت به حقیقت نزدیکتر است؟ حضرت زهرای مرضیه 75 روز پس از شهادت پدر به ایشان پیوستند یا 95 روز؟ بهیقین ائمه معصومان(ع) پس از شهادت حضرت زهرا(س) تاریخ دقیق را بیان کرده و یک نقل قول بیشتر ندارند، اما بهنظر من منشا این اختلاف ساختار خط کوفی قدیم است. این خط فاقد «نقطه» بود، بنابراین هیچ بعید نیست که در سدههای پس از شهادت «سبعین» را «تسعین» خوانده باشند.
مهم اثبات ارادت به حضرت زهراء(س) است
علمای شیعه هر دو روایت 75 روز و یا 95 روز را معتبر میدانند. بهنظر من این اختلاف اهمیتی ندارد و مهم این است که ما بتوانیم ارادت خود به حضرت زهرای مرضیه(س) را اثبات کنیم. بنابراین تلاش کنیم تا ایام فاطمیه(س) را پاس بداریم. بنابراین بر هر مسلمانی واجب است که در مناسبتهای مذهبی ارادت خود را به اهل بیت پیامبر(ص) نشان دهد و ایام فاطمیه(س) یکی از بهترین این مناسبتهاست.
نظر آیتالله فاضل لنکرانی پاس داشتن ایام فاطمیه همانند عاشورا بود
در طول دوران پس از شهادت حضرت زهرا(س) تا به امروز حتی دشمنترین افراد نسبت به اهل بیت خاندان عصمت و طهارت(ع)، منکر این مسئله نشدند که پس از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) به فرزندش بسیار بیحرمتیهایی شد. بر این اساس از هر دعایی بهتر در این ایام تکریم اهل بیت به ویژه حضرت زهرا(س) است. مرحوم آیتالله محمد فاضل لنکرانی اعتقاد داشت که باید ایام فاطمیه(س) را درست مانند وقایع عاشورا و ایام عزاداری حضرت سیدالشهدا، پاس بداریم. دشمنان دین و مذهب ما تمام تلاششان را بر کم کردن جلوه زیاد اهل بیت(ع) در زندگی ما، به کار بستهاند. بنابراین برپایی مجالس عزاداری در این ایام و شرکت و خدمت در این مجالس، یکی از بهترین اعمال برای اثبات ارادت به اهل بیت(ع) است.در سالهای پیش از انقلاب اسلامی ایران، آمار دقیقی از میزان برپایی مجالس عزاداری در ایام فاطمیه(س) وجود نداشت، چرا که تعداد آن مجالس به شدت کم بود، اما امروزه به برکت انقلاب در هر کوی و برزنی پرچم فاطمیه(س) بلند است.
پینوشتها:
[1]. شهيدي، سيد جعفر، زندگاني فاطمه زهرا (س)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص155.
[2]. همان، ص155.
[3]. مجلسي، بحارالانوار، موسسه الوفاء، ج43، ص213.
[4]. محمد بن جرير طبري، دلائل الامامه، نجف، ص43.
[5]. بحارالانوار، همان، ج43، صص215 و 216.
[6]. کليني، اصول کافي، دارالکتب الاسلاميه، ج1، ص457.
[7]. همان، ج1، ص457؛ مجلسي، همان، ج43، ص7.
*مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات حوزه علمیه قم
منبع:
https://www.balagh.ir/content/11747
https://kayhan.ir/fa/news/126421
https://www.porseman.com/article/
https://www.jamaran.news