0

ستاره اندلس مادر امام موسى كاظم(ع)

 
jadval
jadval
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 122
محل سکونت : تهران

ستاره اندلس مادر امام موسى كاظم(ع)

 

محمد رضايى

 

مادر امام موسى بن جعفر(ع)، حميده اندلسيه از اشراف اعاجم بود وحضرت صادق(ع) درباره‏اش مى‏فرمود:

 

حميده از هر ناپاكى، پاكيزه است. او مانند شمش طلاست. پيوسته ملائكه از اوحراست مى‏كردند تا اينكه به سبب كرامتى كه از سوى حق تعالى براى من و حجت‏بعداز من است، به دستم رسيد.

 

ديار و تبار و كنيه‏اش

 

حميده دختر صاعد بربرى ازديار اندلس بود كه با لقب لولوه از او ياد مى‏شد بانويى باورع و مورد اعتمادبود.

 

توضيح واژه بربر

 

بربر مردمى از ساكنان شمال غرب افريقا بودند و جمع اين‏واژه برابر و برابره است. بربر از واژه يونانى باربار به معنى غيريونانى است.

 

مانند عجم به معنى غير عرب. آتنى‏هاى غير يونانى‏ها را بربر مى‏گفتند; چنانكه درداستانهاى ما غير ايرانى را تور گرفته‏اند و عرب غير عرب را عجم، غالبا تصورمى‏كنند كه بربر يونانى به معنى وحشى است ولى تصور نمى‏رود چنين باشد زيرا دركتاب هرودوت مى‏گويد: لاسدمونى‏ها (اهالى شبه جزيره پلوپونس) پارسى‏ها را به جاى‏بربر خارجى گويند. لذا اينجا منطقى است كه استنباط كنيم: آتنى‏ها جاى خارجى‏بربر مى‏گفتند. ابوالمنذر معتقد است كه بربرها از فرزندان فاران بن عمليق‏اند وشرقى مى‏گويد: بربر عمليق فرزند بلعم فرزند عامر فرزند اشليخ فرزند لاوذ فرزندسام فرزند نوح است و برخى معتقدند: عمليق فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است.

 

و انس بن مالك از حضرت رسول(ص) حديثى به اين صورت نقل مى‏كند: «... كان يقول‏تزوجوا فى نسائهم ...» با زنهاى آنها ازدواج كنيد.

 

از بردگى تا همسرى امام

 

عكاشه از امام باقر(ع) سؤال كرد چرا براى امام صادق(ع) همسرى اختيار نمى‏كنيد؟

 

او كه به سن ازدواج رسيده است؟

 

امام باقر(ع) كه در برابرش كيسه‏اى پول سربسته بود، فرمود: به زودى برده‏فروشى‏از اهل بربر مى‏آيد و در دارميمون منزل مى‏كند با اين كيسه پول، همسرى برايش‏انتخاب مى‏كنم.

 

عكاشه مى‏گويد مدتى گذشت تا آنكه ما روزى خدمت امام باقر(ع) رسيديم. فرمود:

 

مى‏خواهيد شما را از آمدن برده‏فروشى كه گفته بودم، آگاه سازم؟

 

برويد و با اين كيسه پول از او كنيزى انتخاب كنيد. ما نزد برده فروش آمديم.

 

گفت: هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترك بيمار كه يكى از ديگرى بهتر است. گفتيم:

 

آنها را بياوريد تا ببينيم، وقتى آورد يكى را انتخاب كرديم و قيمتش راپرسيديم. گفت: به هفتاد اشرفى. گفتيم: او را به همين كيسه پول مى‏خريم هر چه‏بود، ما نمى‏دانيم در آن چقدر است.

 

مردى كه موهاى سر و رويش سفيد بود جلوتر آمد و گفت: باز كنيد و بشماريد،برده‏فروش گفت: بازكنيد ولى اگر از 70 اشرفى دو جو هم كمتر باشد، نمى‏فروشم.

 

پيرمرد گفت: نزديك بياييد، ما نزديكش رفتيم و مهر كيسه را باز كرديم واشرفى‏ها را شمرديم بى‏كم و زياد، 70 اشرفى بود.

 

به اين ترتيب نزد امام باقر(ع) آمديم.

 

وى مى‏گويد: امام باقر(ع) كه قبلا ما را از اين واقعه مطلع كرده بود، خدا راستايش كرد و به دختر فرمود: نامت چيست؟ گفت: حميده، فرمود: حميده باشى در دنياو محموده باشى در آخرت. آيا دوشيزه هستى؟

 

گفت: آرى.

 

برده فروش گاه نزد من مى‏آمد، ولى خدا مردى را كه سر و ريش سفيدى داشت، بر اومسلط مى‏كرده. او چنان سيلى بر برده‏فروش مى‏زد كه از نزد من برمى‏خاست; چند بارنزد من نشست و پيرمرد هم چند بار به او سيلى زد.

 

امام رو به فرزندش كرد و فرمود: اى جعفر اين دختر را نزد خود ببر و به اين‏طريق بهترين شخص روى زمين يعنى موسى بن جعفر(ع) از او متولد شد.

 

بانوى فقيه وامين

 

آن بانو آنقدر نسبت‏به احكام و مسائل فقهيه و عالم بود كه حضرت صادق(ع)امر مى‏فرمود تا بانوان در اخذ مسائل احكام به او رجوع نمايند. و چنان مورداعتماد بود كه هرگاه امام صادق(ع) اراده تقسيم حقوق اهل مدينه را داشت، به ام‏فروه و همسرش حميده واگذار مى‏نمود.

 

ميلاد نور

 

ابوبصير مى‏گويد: سالى كه حضرت‏امام موسى(ع) متولد شد، در خدمت‏حضرت صادق(ع) در سفر حج‏بودم.

 

وقتى به منزل ابواء رسيديم، حضرت براى ما چاشت‏خواست. در بين خوردن غذاپيكى از طرف حميده به نزد حضرت آمد و خبر داد كه حميده مى‏گويد اثر وضع حمل درمن ظاهر شده است و اين فرزند مثل فرزندان ديگر نيست. حضرت با خوشحالى برخاست‏و به سوى خيمه رفت اندك زمانى بعد بازگشت، چهره‏اش شگفته و خندان بود وآستينهايش را بالا زده بود. گفتيم خدا هميشه لبهايتان را خندان و دلتان راشادان كند، حميده در چه حال بود؟

 

فرمود: حق تعالى پسرى به من عطا كرد كه بهترين خلق خداست و حميده مرا به‏موضوعى از او خبر داد كه من از او آگاهتر بودم.

 

ابوبصير گفت: فدايت‏شوم به چه چيزى خبر داد؟

 

فرمود: حميده گفت: وقتى آن مولود مبارك آمد، دستهايش را بر زمين گذاشت و سرخود را به سوى آسمان بلند كرد.

 

به او گفتم كه علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامى كه بعد از او هست، چنين است.

 

امام صادق(ع) مى‏فرمود: شبى كه نطفه جدم (امام سجاد(ع‏» منعقد شد فرشته‏اى‏ظرفى را كه شربت در آن بود نزد امام حسين(ع) آورد، شربتى كه از آب روان‏تر، ازكره نرم‏تر، از عسل شيرين‏تر، از برف خنك‏تر و از شير سفيدتر بود، پس از آشاميدن،نطفه جدم بسته شد.

 

نطفه من نيز به همين ترتيب بسته شد و آنگاه كه نوبت‏به انعقاد نطفه پسرم(موسى(ع‏» رسيد، فرشته‏اى نزدم آمد از همان شربت‏به من داد و نطفه پسرم كه تازه‏متولد شده، بسته شد.

 

«بنابراين از آنچه كه خدا به من داده، شادمانم. به اين پسر توجه داشته باشيدو بدانيد كه به خدا سوگند پس از من او صاحب شماست ...» وقتى كه اين فرزنددستش را بر زمين بگذارد، منادى از اعماق عرش از طرف پروردگار از افق اعلى به‏اسم او و اسم پدرش سه مرتبه ندا مى‏كند (اى فلان فرزند فلان ثابت‏باش) به خاطرعظمت‏خلقتت، از براى تو و متوليان تو رحمت‏خود را واجب گردانيدم، و بهشتم رابخشيدم، و بر آنها مجاورت خود را حلال گردانيدم. به عزت و جلالم قسم كسى را كه‏با تو دشمنى كند، به شديدترين عذابهايم مبتلا گردانم هر چند در دنيا به خاطروسعت رحمتم آنها را روزى بدهم.

 

امام در ادامه فرمود: وقتى كه نداى منادى تمام شد، او در حالى كه دستش را روى‏زمين نهاده و سرش را به سوى آسمان كرد، جواب مى‏دهد و مى‏گويد:

 

شهدالله انه لا اله الا هو والملائكه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هوالعزيز الحكيم. زمانى كه اين آيه را تلاوت كرد، خداوند علم اول و آخر را به اوعطا مى‏فرمايد و سزاوار زيارت روح در ليله القدر مى‏گرداند.

 

پرسيدم: مگر روح همان جبرئيل نيست؟

 

فرمود: جبرئيل از ملائكه است و روح خلقى اعظم از ملائكه است مگر چنين نيست كه‏خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد: «تنزل الملائكه و الروح فى ليله القدر» دراين شب فرشتگاه و روح را نازل مى‏گرداند.

 

جشن تولد

 

شيخ برقى از منهال قصاب روايت كرده است: از مكه به قصد تشرف به‏مدينه بيرون شدم. همين كه به ابواء رسيدم، ديدم حق تعالى مولودى به حضرت‏صادق(ع) عطا فرمود.

 

ايشان يك روز بعد از من وارد مدينه شد. امام سه روز مردم را طعام داد. من هم‏در طعام آن حضرت حاضر شدم.

 

چندان غذا مى‏خوردم كه تا روز ديگر كه بر سفره آن وارد مى‏شدم، ديگر محتاج به‏طعام نبودم. سه روز من از طعام آن حضرت خوردم، چندان كه از سنگينى طعام بربالش تكيه مى‏دادم. روياى راستين حميده از زمانى كه مادر حضرت رضا(ع) نجمه راخريد، ياد مى‏كرد و مى‏فرمود: حضرت رسول(ص) را در خواب ديدم كه به من مى‏فرمود:

 

اى حميده نجمه را به فرزندت موسى ببخش زيرا به زودى فرزندى از او متولد مى‏شودكه بهترين روى زمين است، دستور آن حضرت را جامه عمل پوشاندم.

 

زمانى كه امام رضا(ع) به دنيا آمد، حميده، نجمه را طاهره ناميد.

 

حديث وداع

 

شيخ صدوق از ابى‏بصير نقل مى‏كند براى تسليت‏حضور حميده رسيدم، اوگريست آنگاه فرمود، اى ابامحمد اگر مى‏ديدى امام صادق را كه قبل از رحلت چه‏حالى داشت تعجب مى‏كردى.

 

چشمانش را باز كرد و فرمود: همه خويشاوندان و اهلم را جمع كنيد. همه را فراخوانديم. حضرت به سوى همه نظر كرد و فرمود: «ان شفاعتنا لاينالها مستخفابالصلوه‏» همانا شفاعت ما به كسانى كه نماز را سبك بشمارند نمى‏رسد.

 

فرزندان حميده

 

او فرزندان ديگرى نيز داشت در تاريخ ولادت موسى بن جعفر(ع) آمده‏است: مادرش حميده بربريه اندلسيه بود كه ام ولد نيز ناميده مى‏شود فرزندانش‏عبارتند از: اسحاق و فاطمه.

 

اسحاق (آفتاب عريض)

 

اسحاق مردى فاضل باورع ومجتهد و صالح بود كه از او حديث روايت كرده‏اند. او چنان مورد اطمينان بود كه‏هر گاه ابن كاسب از او حديثى نقل مى‏كرد، مى‏گفت مرا ثقه رضى اسحاق بن جعفر(ع)حديث كرد و او به امامت‏برادرش موسى بن جعفر(ع) قائل بود.

 

اسحاق از پدرش براى امامت‏برادرش; حضرت موسى بن جعفرعليه السلام روايت نقل‏كرده است و صاحب عمده الطالب مى‏گويد: او شبيه‏ترين مردم به رسول خدا(ص) بود ومادرش مادر امام موسى(ع) بود. او محدثى جليل بود تا آنجايى كه طايفه‏اى از شيعه‏مدعى امامت او بودند ... اسحاق معروف به عريضى بود زيرا در عريض به دنيا آمدو كنيه‏اش ابامحمد بود و شيخ طوسى در رجالش او را در زمره اصحاب پدرش امام‏صادق(ع) شمرده است و از او حديث نقل مى‏كند.

 

شيخ مفيد با تاكيد بسيار از وى با اين عبارت ستايش مى‏كند «او از اهل فضل وصلاح و ورع و اجتهاد بود. وى محدثى جليل‏القدر بود. چنانكه گروهى از شيعيان مدعى‏امامت او شده‏اند، هرگاه سفيان بن عتينه از او روايت مى‏كرد، او را مورد ستايش‏قرار داده، مى‏گفت: «هو من اقل المعقبين من ولد جعفر الصادق(ع) عددا.»

 

سادات بنى زهره

 

نسب بنى‏زهره كه ساكن حلب و خانواده جليلى بودند به اسحاق بن جعفرمنتهى مى‏شود. از جمله ايشان مى‏توان از ابوالمكارم حمزه بن على بن زهره حلبى‏عالم فاضل جليل،نويسنده آثار علمى فراوانى در كلام و امامت و فقه و نحو نام‏برد. همچنين از جمله آثار او «غنيه النزوع الى علمى الاصول و الفروع‏» است.

 

او، پدرش، جدش و برادرش; عبدالله از اكابر فقهاء اماميه‏اند. آيه‏الله علامه حلى‏اجازه كبيره معروفه را براى بنوزهره نوشته است.

 

مردان پولادين در حلب

 

سيد شريف تاج‏الدين بن محمد بن حمزه بن زهره در كتاب غايه‏الاختصار فى اخبار البيوتات العلويه المحفوظه من الغبار در ذكر بيت اسحاقيين‏مى‏نويسد:

 

حمد خدا را كه ما را از بيت زهره قرار داد كه نقباء حلب مى‏باشند. جدشان زهره‏بن ابى‏المواهب على; نقيب حلب بن محمد بن نقيب حلب ابن ابى‏سالم محمد مرتضى مدنى‏است كه از مدينه به حلب آمد. ابن احمد مدنى كه مقيم حران بود.

 

سادات ديباجى

 

به محمد بن جعفر به جهت‏حسن و جمال و كمالش ديباجه مى‏گفتند. وى‏مردى سخى و شجاع بود و با راى زيديان در خروج با شمشير موافقت داشت و در ايام‏مامون در سنه‏199 در مدينه خروج كرد و مردم را به بيعت‏با خود فرا خواند، اهل‏مدينه با او به عنوان امير مؤمنين بيعت كردند. او مردى قوى‏القلب و عابد بود.

 

هميشه يك روز روزه مى‏گرفت و يك روز افطار مى‏نمود.

 

هرگاه از منزل خارج مى‏شد، لباسش را به برهنه‏اى مى‏داد. هر روزى گوسفندى براى‏ميهمانان خود ذبح مى‏كرد. وى به طرف مكه رفت و با جماعتى از طالبيين كه حسين وحسن افطس و محمد بن سليمان بن داود بن حسن مثنى و محمد بن حسن معروف به اسليق‏و على بن حسين بن عيسى بن زيد و على بن حسين بن زيد و على بن جعفر بن محمد ازجمله ايشان بودند. با هارون بن‏مسيب جنگ كرد و بسيارى از افراد لشكر هارون راكشت آنگاه دست از جنگ برداشت.

 

هارون بن‏مسيب حضرت على بن موسى الرضا(ع) را به رسالت‏به نزد محمد بن جعفرفرستاد و او را به صلح دعوت كرد اما محمد بن جعفر از صلح اباء كرد و آماده جنگ‏شد. هارون نيز لشكرى فرستاد و محمد را با طالبيين در آن كوهى كه منزل داشتند،محاصره كردند و تا سه روز مدت محاصره طول كشيد و آب و طعام ايشان تمام گشت،اصحاب محمد بن جعفر دست از او برداشتند و متفرق شدند لاجرم محمد ردا و نعلين‏پوشيده به خيمه هارون بن مسيب رفت و از براى اصحاب خود امان خواست. هارون نيزبه وى امان داد. از تاريخ قم نقل است كه محمد ديباج در جرجان وفات يافت دروقتى كه مامون به عراق مى‏رفت در سنه‏203 و مامون بر او نماز گزارد و درجرجان او را دفن كرد.

 

 

مجلات ماهنامه كوثر شماره 15

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
دوشنبه 19 اسفند 1387  12:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها