0

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (11)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (11)


سیر به سوی حقِّ مطلق

اسما حسنا، دریچه های نظر به حق (11)

با توجه به مقدماتی که عرض شد و تأکید بر این که فراموش نکنیم با هر اسمی که روبه رو می شویم با ذات به صفت خاص روبه رو شده ایم، می خواهم عرض کنم «در راه سلوک باید درجه درجه قدم برداشت» تا به حقِّ مطلق رسید همچنان که حضرت ابراهیم علیه السلام در سیر و سلوک الی الله قدم برداشتند. همین که قصد کردید به حق رجوع کنید از همان ابتدا با ذات روبه رو می شوید اما در جلوه ی نازله، ولی در این مسیر هر اندازه انانیت خود را نفی کنید به همان اندازه حضرت حق برای شما تجلی بیشتری خواهد داشت. به گفته ی فیض کاشانی:

ز بس بستم خیال تو، تو گشتم پای تا سر من

تو آمد رفته رفته، رفت من، آهسته آهسته

این همان معنی است که می گوید: «هر روز مرا تازه خدای دگری هست» چون هر اندازه روح انسان آماده تر باشد خداوند با اسمی جامع تر بر قلب او جلوه می کند، در واقع خدا عوض نمی شود ما عوض می شویم. به این معنی که هر روز بهتر از قبل خدا را می شناسیم چون در رابطه با آیه ی

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(2) در روایت آمده است: «لِیَعْرِفُوا رُبُوبیّتَه»(3) یعنی هدفِ خلقتِ جن و انس، شناخته شدن ربوبیت خداوند است، زیرا عبادت بدون معرفت ممکن نیست. پس در واقع جن و انس فقط برای معرفت خدا و او را یافتن خلق شده اند و چون می فرماید خلق نکردیم مگر برای بندگی و معرفت به ربوبیت او، پس باید تمام هدف ما معرفت به خدا باشد و نه چیز دیگر و این می رساند که باید به معرفتی کامل دست یافت تا به هدف اصلی خلقت خود دست یافته باشیم. و از آن جایی که خداوند در همه ی ابعاد و اسماء، مطلق است، اعم از ربوبیت و علیم بودن و حی بودن، پس هیچ غیری را نمی پذیرد و همه ی ربوبیت و علم و حیات مربوط به اوست. در نتیجه به همان اندازه که غیری در میان باشد خداوند در حجاب می رود و به عبارت دیگر او خود را در خفا می برد و جلوه ی کامله ی خود را از ما می پوشاند.

هر قدر ما برسیم به این که هرچه هست خدا خواسته و نه ما، به همان اندازه ما در میان نیستیم. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» فرمودند: «هیچ شک در این نکنید که هرکه گفت «من»، این «من» شیطان است».(4) هرکس بتواند از «منِ» خود بگذرد جانش با خدا روبه رو می شود. گفت:

هر عنایت که داری ای درویش

هدیه ی حق بود نه کرده ی خویش


باید برسیم به این که هرچه در صحنه بوده از الطاف اوست. این موجب می شود تا خداوند در هر منظری خود را نشان دهد. یک وقت می گوئید من تصمیم گرفتم که به اعتکاف بروم، می گویند خودت برو. تو خودت گفتی من تصمیم گرفتم به اعتکاف بروم. خداوند به همان اندازه در خفا می رود و خودش را نشان نمی دهد. اما یک وقت می گویی خدا به لطف و کرمش به من توفیق داد تا موفق به اعتکاف شوم. در این نگاه نشان دادی که «من» به عنوان یک وجود مستقل در میان نیست و لذا خداوند خود را با رحمت خاص نمایان می کند. حضرت سجاد علیه السلام عرضه می دارند: خدایا شکر می کنیم از این که موفق شدیم تو را شکر کنیم. در نعمت ها خدا را می یابیم و شکر می کنیم، حالا باید برای این شکرمان هم شکر کنیم که متوجه شدیم او ما را متوجه خودش کرد، چون ما فقط یک چیز بیشتر نیستیم و آن عبارت است از نظر به حق و به چشم حق عالم را دیدن، خودش این نظرکردن را به ما داده است.

عرض شد «در راه سلوک باید درجه درجه قدم برداشت تا به حقِّ مطلق رسید.» می رسی به این که تماماً او در صحنه است. این معنی «بِأَبْهَاهُ» و «بِأجْمَلِهِ» است چون از یک جهت مطلقِ بهاء و نور و تابش را می خواهی و از طرف دیگر در این مسیر متوجه می شوید غیر او در صحنه نیست، تا بحث ناقص و کامل مطرح باشد، زیرا اگر نور و بهاءِ او در مقامی و منظری ناقص باشد پس چیز دیگری در میان است در حالی که غیر او هرچه باشد آن چیز در ذات خود عدم است و لذا در ادامه می گویید: «و کُلُّ بَهائِکَ بَهی» و هر نور و حُسن تو بهترین است. یا می گویی «و کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ» و هر جمالی که از جمال تو در هر منظری ظاهر شود، کامل ترین است. این رسیدن به مرحله ی حقِّ مطلق است و شرطش آن است که انسان بتواند خود را نفی کند و در نتیجه متوجه می شود هر شُکری هم شُکر می خواهد. ابتدا با شکرِ بر نعمت همه را به خدا نسبت می دهید متوجه می شوید این منی که همه را به خدا نسبت داد نیز باید در میان نباشد و برود و این شکر را هم به خدا نسبت دهد.

بعضی ها تصور می کنند این اصطلاحات، اصطلاحات عرفانی است در حالی که عرفا از متن دین و از دل همین ادعیه ی نورانی این مطالب را گرفته اند. همین که شما فکر کنید این حرف ها حرف های عرفانی است ارتباطی که باید با این دعا برقرار کنید از دست می رود و مشغول اصطلاحات عرفانی می شوید که خودش حجاب است. به همین جهت حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» از یک طرف کاملاً به روح عرفانیِ ادعیه توجه دارند و از طرف دیگر مواظب اند اصطلاحات عرفانی حجاب عارف نگردد.(5)

عارفی که نمی فهمد عارف است راحت تر سیر می کند. آنچه شما در حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» می یافتید این بود که ایشان متوجه بودند خدا این الطاف را به ایشان و سایرین کرده ولی بقیه متوجه بودند ایشان عارف است.(6)

شما بدون آن که به اصطلاحات عرفانی توجه داشته باشید می دانید در سجده باید در مقابل عظمت الهی هرگونه انانیت را نفی کنید و


در مقام «فنا» قرار بگیرید و در سجده ی دوم توجه به این فنا را نیز نفی کنید تا به حقِّ مطلق برسید، حالا این حالت را می خواهید «فنایِ در فنا» بگویید می خواهید نگویید، عمده آن سیر قلبی است که باید برای شما پیش آید.

اگر نظر به اسماء الهی را دنبال کنید و معتقد باشید که حضرت حق همه جا در صحنه است و باید با حق از آن جهت که به طور مطلق در همه جا هست مرتبط شد، در راه سلوک قدم به قدم جلو آمده اید. باید چنین سلوکی را از متون دین اخذ کنید. در سجده ی اول می گویید: «سُبْحَانَ رَبِّی الأعْلی وَ بِحَمدِه» در این «ربی» که می گویید، خبر از آن می دهید که تمام حرکات و افکارتان را پروردگارتان مدیریت می کند و آن پروردگار، «سُبْحَان» است یعنی بلندمرتبه تر از آن است که بتوان او را با چیز دیگری مقایسه کرد و چیزی را در عرض او دانست. نظر به حقیقت مطلقِ او دارید و با توجه به «اَعْلی»بودن پروردگارتان تأکید می کنید او در حدّ عقل و فکر و برنامه هایی که انسان ها دارند نیست. این صفات اگر از ربّ ما جدا شوند رب های کاذب وارد زندگی می شوند و با گفتن «بحمده» نظر به کمالات ربِّ سبحان دارید و این که در آن حالتِ فنا به تماشای کمالات حضرت حق نشسته اید. بعد که از سجده بلند می شوید متوجه اید چنین حضوری با پروردگار سبحان شکر می خواهد تا همه را از خدا ببینید. اینجا است که می گویند سجده ی دوم برای نفی سجده ی اول است تا در سجده ی دوم خودی که سجده کرده است نیز در میان نماند.


سیر ابراهیمی

اگر سیر و رجوع ما به خدای مطلق برسد، نوع رجوع، رجوع خوبی است. همچنان که حضرت ابراهیم علیه السلام در سیر خود قدم برداشتند و از عالم طبیعت به عالم ربوبیت و از نفس به قلب رسیدند و سپس به روح، تا به درگاه ربّ مطلق سیر کردند. حضرت ابراهیم علیه السلام ابتدا با رب عالمِ طبیعت مرتبط می شوند و به انوار ملکوتی آن مرتبه از عالم نظر می اندازند تا به عالم قلب سیر می کنند و در نهایت اظهار می دارند: «إنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ»(7) من وجه خود را در جهت کسی قرار دادم که همه ی آسمان ها و زمین مخلوق اوست.

نفس ناطقه و قلب انسان در توجه به ربّ آسمان ها و زمین، تحت تأثیر رب قرار می گیرد و سیرش به مطلق نزدیک تر می شود و اگر در ابتدا اظهار داشت؛ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ» و خواست از بهاءِ الهی آن هم به نحوه ای شدید بهره مند شود، در انتها متوجه شد جز بهاءِ کامل در صحنه نیست. همچنان که حضرت ابراهیم علیه السلام بعد از توجه به ملکوتِ کوکب و قمر متوجه ملکوت شمس شد.(8)

و با رؤیت صورت ربوبیت عالَمِ قلب و روح خواست در همین مرتبه بماند که طلب حقِّ مطلق که در فطرت او بود او را از این مرحله نیز عبور داد. بسیاری از عرفا به مقام اول حضرت ابراهیم علیه السلام که برسند دیگر خود را شیخ العرفا می دانند و قهقه ی مستانه می زنند. چون همین که کسی بتواند به نوری برسد که تمام عالم را

 

مدیریت می کند، به مقام خوبی رسیده ولی رجوع به حقِّ مطلق، مقام ابراهیم علیه السلام است و این عالی ترین درجه ی عرفان به حساب می آید زیرا در این مقام انسان می تواند حق را در همه جا به مطلقیت ببیند. قبلاً نمونه ی آن را در سخن امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم که حضرت می فرمایند: «ما رأیتُ شَیْئاً إلاّ وَ رأیتُ اللّه قَبلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه»(1) هیچ چیزی را ندیدم مگر آن که قبل و بعد و همراه آن چیز «الله» را دیدم. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در کتاب «مصباح الهدایه» می فرمایند: عظمت این جمله در این «الله»گفتن است. چون می فرمایند در هرچیز «الله» را دیدم. «الله» مقام جامعیت همه ی اسماء الهی است و در هرچیز با آن اسم مرتبط بودن به این معنی است که اولاً: تشکیک در ظهور هست. ثانیاً: حضرت علی علیه السلام با ظهور مطلقِ حضرت حق مرتبط شده اند.

در رابطه با ظهور مطلقِ حق می توان گفت: «وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ» همه ی انوار جمال الهی، جمال مطلق اوست. در ابتدا که شروع می کنید تا به اسماء الهی نظر بنمایید این طور نیست که با حقِّ مطلق روبه رو شوید و تحت تأثیر نور مطلقِ حضرت حق قرار گیرید. در ابتدای سیر توحیدی با نازله ی اسماء، مثل اسم حفیظِ حق روبه رو می شوید و حواستان هست که او به اسم حفیظ در صحنه است. اگر معتقد باشی خودت تلاش کردی و در مشکلات زندگی حفظ شدی گرفتار شقاوت و دوری از حق می شوی. وقتی متوجه اسم حفیظ الهی شدی، اگر از حجاب واسطه ها و از نظر به خود آزادتر شدی اسم حفیظِ او با شدت بیشتری ظهور می کند و حضور گسترده تر و شدیدتری از نور حفیظ او را در عالم می یابی و مطمئن می شوی بر خلاف نقشه ها و حیله های دشمنان اسلام، خداوند حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» را در تبعیدگاه نجف حتماً حفظ می کند. در این حال متوجه شده اید هر محافظتی که خداوند انجام می دهد - اعم از حفاظتی در حدّ برگرداندن سلامتی به بدن تا حفاظت از امام خمینی«رضوان الله علیه» در نجف و پاریس- عالی ترین حفاظت است. در این حال است که اسم حفیظ به صورت مطلق برای شما تجلی کرده ولی این هنوز تجلی حقِّ مطلق به اسم الله نیست، تا آن جایی که در اسم مطلقِ حفیظ بتوانید «الله» را بنگرید. همان طور که در ابتدا نازله ای از اسم حفیظ را در مظاهرِ محدود یافتید و در نهایت به اسم مطلقِ حفیظ رسیدید، می توانید از اسم حفیظ به اسم الله برسید، چون تشکیک در ظهور است و لذا هراندازه انسان ها توحیدی تر شوند راحت تر حجاب مظاهر از مقابل قلب آن ها مرتفع می شود.

شاه قصد داشت حضرت امام را به قتل برساند ولی خداوند او را حفظ کرد. عَلَم وزیر دربار شاه اعلام کرد که بعضی ها ضد نظام شاهنشاهی تبلیغات کردند و امکان اعدام هم هست و با کنایه خبر داد که چه قصدی دارند. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» -که در سن بیست و هفت سالگی در آن حدّ با دعای سحر و اسماء الهی آشنایند که برای آن دعا شرح می نویسند- می بینند که آن بیچاره ها هیچ کاره اند و تنها خدا حفیظ است و نه تنها حفیظ است بلکه در تبعیدگاه نجف موجب می شود که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» منشأ اندیشه های بزرگ و حرکات اساسی شوند. یعنی خداوند خود را برای ایشان با اسمی جامع تر از اسم حفیظ به صحنه آورد. نه تنها خداوند در هر صحنه ای حفیظ ترین بوده بلکه در مقابله با دشمنانِ امام، مبیرالظالمین گشت و ریشه ی آن ها را کند. با این اسم وقتی که نظام شاهنشاهی را سرنگون کرد، صدام را هم نابود کرد و انقلاب اسلامی ماند چون خداوند عین بقاء است و لذا هر آنچه که خدایی است باقی خواهد ماند.

حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» به لطف الهی با نوری که از دعای سحر گرفتند حرکت خود را شروع کردند. ایشان آنچنان مست این دعا هستند که هیچ فرازی از فرازهای دعا را به صورت عادی و معمول شرح نداده اند، در شرح خود قصه ی مستی شان را گفته اند. آقای جلال الدین آشتیانی«رحمه الله علیه» هم که شرح امام را شرح کرده در همان ابتدا مانده، می گوید بعداً باید عرفای بزرگی بیایند و شرح امام را شرح کنند. ببینید این دعا چقدر دل برده است. اگر می خواستند هر کدام از اسمائی را که در دعا مطرح است شرح دهند و سیر آن را تبیین کنند مثنوی هفتاد من کاغذ می شد.

 

پی نوشت:»

1- سوره ی حشر، آیه ی 24.

2- سوره ی ذاریات، آیه ی 56.
3- بحارالأنوار، ج 54، ص 167.
4- صحیفه ی امام، ج 13، ص 199.

5- به صحیفه ی امام، ج 18، ص 442، (نامه به خانم فاطمه طباطبایی) رجوع شود.
6- حضرت امام«رضوان الله علیه» در ابتدای کتاب «سرّ الصلواه» می فرمایند: «اُحِبُّ العارفین و لَسْتُ منْهم» من عرفا را دوست دارم ولی از آن ها نیستم.

ص: 70
7- سوره ی انعام، آیه ی 79.
8- سوره ی انعام، آیه ی 78.

9- امام خمینی«رضوان الله علیه»، شرح دعای سحر، ص 321. مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیله، ص 368.

 

منبع:

اسماء حسنا، دریچه های نظر به حق:شرحی بر دعای سحر/ اصغر طاهرزاده.

دوشنبه 30 فروردین 1400  12:05 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها