بحث درباره واقعيت اين گواهي و رؤيت اعمال و تحفظ بر آنها و نحوه شهادت دادن در گرو و بحث مفصلّي است كه در كتاب « مفاهيم القرآن» تحت عنوان «الشهداء من القرآن» انجام دادهايم اميد است كه به زودي منتشر گردد.
در ميان مقدمات اجتماعي، هيج مقامي ارزشمندتر و در عين حال پيچيدهتر از منصب رهبري نيست و تا فردي داراي مجموعهاي ازكمالات و سجاياي انساني و محاسن اخلاقي نباشد، نميتواند شايسته اين مقام گردد، و به ديگر سخن: رهبر بايد داراي تودهاي از خوبي هاي متضاد باشد كه در هر مناسبتي از آنها بهره بگيرد مثلاً قاطعيت را با دورانديشي، درستي را با نرمي، شكوه را با درويشي، خوش بيني را با احتياط لازم، به هم آميزد، و با روانشناسي و موقع شناسي كامل در هر فرصتي ابزار مناسب آن را به كار گيرد. بر همين است پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ به عنوان رهبر بزرگ بشريت و سرور هستي بايد ويژگيهايي داشته باشد كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
صفات پيامبر در قرآن
دشواري رهبري پيامبر خاتم:
رهبري پيامبر گرامي به خاطر جهاني بودن آن از يك طرف، و خاتم و آخرين سفير بودن او از طرف ديگر، با دشواري هاي فراواني همراه بود، اقوامي كه هدايت آنها را بر عهده گرفته بود، از نظر فرهنگ و تمدن آگاهي و بينش، اخلاق و انضباط، در يك سطح نبودند، خود اين اختلاف، امواجي از مشكلات را در طريق رهبري او پديد آورده بود خداوند به خاطر پيروزي بر اين سختي ها او را با استعدادي بس فراوان كه مظهر مجموعهاي از كمالات انساني بود، آفريد و پس از چهل سال تربيت زير نظر بزرگترين فرشته از فرشتگان جهان [1]، او را براي رهبري برگزيد.
در پرتو انديشههاي حكيمانه، و علاقه به هدف و دلسوزي بر امت، مشكلات را حل كرده و تمدني را پي ريزي كند كه براي آن تا كنون نظيري ديده نشده است.
خدا در قرآن با بياني زيبا به كمالات روحي و علل پيروزي او در معركه رهبري اشاره مينمايد چه بهتر كه در اين بحث با صفات برجسته اين شخصيت الهي آشنا شويم:
1 ـ علاقه و دلسوزي به هدف
علاقه به هدف، عامل خود كاري است كه مدير يك مجتمع بزرگ و يا كوچك را بر سعي و تلاش، و تفوق بر مشكلات وادار ميسازد، و غبار خستگي را از چهره جان او پاك ميكند و اگر مدير از درون، به كاري كه براي آن گمارده شده است، احساس علاقه نكند، چنين مديريتي فاجعه انگيز است.
قرآن به علاقه قابل تحسين پيامبر بر هدايت مرم تصريح مينمايد:
« فَلَعَلَّكَ باخِعُ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ اِنْ لَمْ يُومنوُا بِهذَا الْحَديِثِ اَسَفاً» (كهف /6)
« شايد جان خود را به دنبال آنان آن گاه كه به رسالت تو ايمان نياورند از دست بدهي!»
اين جمله حاكي از نهايت علاقه يك طبيب اجتماعي است كه در راه مداواي بيمار خود تا آن حد ميكوشد كه در پرتگاه هلاك و نابودي قرار ميگيرد و در آيه ديگر ميفرمايد:
« وَلا تَحْزَنَ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ في ضيقٍ ممّا يَمْكُروُنَ» (نمل / 70)
«برگستاخي كافران غم مخور، از مكر و حيله آنان برخود فشار مده»
باز ميفرمايد: « فَلاتَذهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ اِنَّ اللهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعونَ» (فاطر / 8)
« جان خود را بر اثر شدت تأسف بر آنها از دست مده، خداوند از آنچه كه انجام ميدهند آگاه است».
« فَلايَحْزُنْك َ قَولُهُمْ اِناّ نعْلَمُ ما يُسِروُنَ وَ ما يُعْلِنونَ» (يس/ 76)
«سخنان آنان تو را غمگين مسازد، ما از كارهاي پنهاني و آشكار آنان آگاهيم».
آيات در اين مورد كه حاكي از علاقه عميق و فزون از حد اين رهبري آسماني به هدايت امت خود است بيش از اينها است و ما براي فشرده گويي به همين اندازه اكتفاء ميكنيم.
2 ـ مظهر خُلق عظيم
خشنونت و تند خويي و فقدان روح انعطاف و گذشت، رهبر را با مشكلات زياد و سرانجام با شكست روبرو ميسازد سرانجام مردم كه هنوز مزه تربيت و انضباط را نچشيدهاند، از دور او پراكنده شده و صحنه ياري را ترك ميكنند؛ اميرالمؤمنان در يكي از سخنان كوتاه خود ميفرمايد:
« آلَة الرّياسَة سِعَة الصَّدرِ [2]: ابزار رهبري، گشادگي روح و روان است».
پيامبر به تصريح قرآن از نظر نرمش و انعطاف، آنجا كه بايد رهبر از خود گذشت و نرمش نشان دهد در حد اعلاي اين شيوه اخلاقي بود، وحي الهي، يكي از علل پيروزي پيامبر را عطوفت و مهرباني او ميشمرد و ميفرمايد:
« فَبما رَحمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْكنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَا نْفَضّوُا مِنْ حَوْلكَ فَاعْفُ عَنْهم وَ اسْتغَفرِلَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ في الاَمْرِ» (آل عمران / 159)
«در پرتو رحمت الهي، در برابر تندي آنها، نرم شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده ميشدند، از آنان درگذر، و درباره آنان طلب آمرزش كن و در كارها مشورت بنما».
قرآن در يكي از سورههاي مكي، راه نفوذ در مردم و قيام به وظايف رهبري را چنين بيان ميكند:
« وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ـ وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» (فصلت / 34ـ35).
« هرگز بدي و نيكي يكسان نيست بدي را با نيكي دفع كن تا دشمنان سرسخت، بسان دوستان گرم و صميمي شوند. به اين شيوه اخلاقي افرادي نائل ميشوند كه داراي صبر و بردباري بوده و بهره عظيمي( از ايمان و تقوا) داشته باشند.
علت تأثير اين شيوه اخلاقي از اين جهت است كه افراد بد كار در انتظار انتقام و كيفرند، آنگاه كه بر خلاف انتظارشان، بدي را با خوبي پاسخ شنيدند وجدان ملامت گر( نفس لوّامه) آنان بيدار شده و از درون آنان را به باد انتقاد و سرزنش ميگيرد، در اين موقع است كه جاي عداوت ها و كينهها را، كم كم مهر و محبت و صفا و خلوص ميگيرد.
طبيعي است رهبر موقع شناس از اين شيوه اخلاقي در موردي استفاده ميكند كه هنوز شخصيت انساني آنان به كلّي محو نشده و «نفس لوامه» آنان آسيب نديده باشد و گرنه بايد با آنان به صورت ديگر معامله كرد و به تعبير رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ «مِنَ النّاسِ مَنْ لا يُقيمُهُمْ اِلاّ السَّيفُ [3] : برخي از مردم به اندازهاي لجوج و بد سگال هستند كه فقط زير ضربات خرد كننده شمشير، آدم ميشود و دست از كردار زشت خود بر ميدارند».
قرآن شيوه رفتار پيامبرـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را با گروه كافر به نحو بس شايستهاي توصيف ميكند و آن را با لفظ «عظيم» كه در قرآن موضوعات بس محدودي با آن توصيف شده است، توصيف ميكند و ميفرمايد:
«وَ اِنَّ لَكَ لاَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ وَ اٍنَّكَ لعَلي خُلقٍ عَظيمٍ فَسَتُبْصِرُ و يُبْصِروُنَ بِاَيِّكُم الْمَفْتوُن»( قلم/3ـ6)
« تو بر خويي بزرگ هستي به زودي ميبيني و ميبينند كه كداميك، مجنون است».
مراتب عطوفت و مهرباني رسول گرامي ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در فتح مكه به روشني تجلّي نمود، آنگاه كه بر مردم مكه كه ساليان درازي او را اذيت كرده و نبردهاي خونيني بر ضد او به راه انداخته بودند، دست يافت ـ در چنين شرايطي ـ رو به آنان كرد و گفت:« ماذا تَقولوُنَ؟ و ماذا تَظُنُّونَ: چه ميگوييد و چه درباره من ميانديشيد؟» مردم اسير و بهت زده ناگهان به ياد جوانمردي و بزرگواري و خُلق عظيم او افتادند و همگي گفتند:« لا نَظُنُّ اِلاَّ خيراً اَخُ كريمُ وَ ابْنُ اَخٍ كَريمٍ : جز نيكي درباره تو نميانديشيم، تو را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود ميدانيم» در اين لحظه موجي از رحمت سراسر مردم مكه را فراگرفت رو به همگان كرد و فرمود: « لا تَثريبَ عَلَيْكُم اليْومَ يَغْفِرُ الله لَكُمْ وَ هُوَ اَرْحم الرَّاحِمينَ.
امروز سرزنشي بر شما نيست، خدا همگان را ميبخشد او بخشاينده است» سپس افزود و با اين كه رسالت مرا تكذيب كرديد و مرا از خانهام بيرون ساختيد ولي با اين همه، من بند بردگي از گردن شما باز ميكنم و اعلام ميكنم كه« اِذْهَبُوا و اَنتُم الطُّلَقاءُ: برويد! همه شما آزاد شده هستيد» [4] خوي زيبا و عطوفت انسان دوستي پيامبر پيوسته زبانزد جهانيان در طول قرون بوده و سرايندگان اسلامي كه به مدح و ثناي او پرداختهاند، غالباً بر اين شيوه اخلاقي او تكيه كردهاند؛ او عبدالله شرف الدين بوصيري متوفاي 694 كه از مشاهير شعراء و ادباي قرن هفتم است، در مدح حضرت صاحب رسالت قصيده معروفي به نام «قصيده برده»[5] دارد و در آن بر اين شيوه اخلاقي اشاره ميكند و ميگويد:
فاقَ النَّبِييّنَ في خَلْقٍوَ في خُلقٍ وَ لَمْ يُد انُوهُ في عِلْمٍ وَ لا كَرَمٍ
اَكْرِم بِخَلْقِ نَبيٍ وَ اِنَّهُ خُلِقَ بِالْحُسْنِ مُشْتَمِلٍ بِالْبِشْرِ مُتَّسِمِ
«بر تمام پيامبران از نظر آفرينش و خوي برتري يافت و هيچ كدام در دانش و كرم به او نميرسند چه زيبا آفرينشي و چه زيبا اخلاقي است كه با زيبايي آميخته و تبسمي بر لب دارد».
حقا كه راست و درست گفتهاند:« حَسُنَتْ جَميعُ خِصالِهِ-او با خصال بس زيبا آفريده شده است».
او با اخلاق زيبا و پسنديده خود تحقق بخش خطاب قرآني است كه به او دستور ميدهد كه:« وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبعكَ مِنَ الْمُؤمنينَ فِاِنْ عَصوْكَ فَقُل اِنّي بَرِيءُ مِمّا تَعْمَلونَ (شعراء/215 ـ و216): بال هاي رحمت خود را بر مؤمنان فرو آور، و اگر كافران به مخالفت با تو برخاستند، بگو من از كارهاي شما بيزارم».
3ـ صبرو بردباري
خدا در آغاز بعثت او را از مسؤوليت سنگيني كه بر عهده گرفته است آگاه ساخت و فرمود: « اِنّا سَنُلقي عَلَيْكَ قَولاً ثَقيلاً ( مزمل /5): ما گفتار سنگيني را بر تو وحي ميكنيم » اين قول سنگين، رسالت جهاني اوست كه اداء آن بر او و عمل به آن نيز بر رهروانش سنگين ميباشد. انجام چنين رسالت خطيري بدون يك روح مقاوم و صبور و شكيبا و بردبار، امكان پذير نيست از اين جهت در آيات متعددي او را به صبر و شكيبايي دعوت مينمايد كه برخي را ياد آور ميشويم: در آغاز نزول وحي، و در سوره مدثر او را چنين مورد خطاب قرار ميدهد :
« وَلِرَبِّكَ فاصْبِرْ(مدثر /7): براي خدا در طريق ابلاغ رسالت بردبار باش»
بار ديگر، صبر و استقامت پيامبران مصمّم را ياد آور ميشود و ميگويد:
« فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ اوُلوُا الْعَزْم مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ» ( احقاف/ 35)
« بسان پيامبران اولواالعزم صبر بنما و درباره انان، عجله مكن».
4 ـ نيايش نيمه شب
روح خضوع و حالت نيايش در انسان، رمز شعور و نشانه آگاهي او از وجود قدرت بزرگ و علم بي پايان در صفحه هستي، و تعلق ذاتش به آن مقام بزرگ است احساس وابستگي به وجود برتر، انسان ها را به ابزار خشوع وا ميدارد و سرانجام خشوع در قالب «عبادت» تجلي ميكند ولي نيايش گران گروه واحدي نيستند كه آنها را گروهاي مختلفي تشكيل ميدهد.
گروهي براي رفع نياز و جلب سود و يا بيم از عذاب، به اين احساس «لبيك» ميگويند، در حالي كه گروه ديگري كه از معرفت بيشتري برخوردارند، به خاطر درك كمال مطلق و «مهري» كه به خدا ميورزند، به پرستش او ميپردازند، البته اختلاف در انگيزهها تأثيري روي اصل قداست عمل نميگذارد، بلكه همگان در پرتو اصلِ «وَلِكُلّ دَرجاتُ ممّا عَمِلوا وَ ما رَبَكَ بِغافلٍ عَمّا يَعمَلونَ»[6] در پيشگاه خدا مأجور و مثاب و داراي پاداش بزرگ ميباشند.
در حديثي امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيايش گران را به سه گروه تقسيم ميكند و در اين مورد سخن بس جالبي دارند كه اينك يادآور ميشويم.
«قَوْمُ عَبَدُوا الله خَوفاً فَتِلكَ عِبادَه الْعبيدِ، وَ قَومٌ عَبدوا اللهَ تَبارَكَ و َ تَعالي طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَه اْلاجَراءِ وَ قومٌ عَبَدُو اللهَ حباً لهُ فَتِلْكَ عِبادَه اْلاَحرارِ وَ هيَ اَفْضلُ الْعِبادَه».[7]
«گروهي بسان بردگان از ترس به نيايش ميپردازند و گروه ديگر مانند مزدگيران به انگيزه پاداش، او را عبادت ميكنند در حالي كه گروه سوم، روي مهري كه به او ميورزند به نيايش بر ميخيزند، و نيايش اين گروه بهترين پرستش ها است».
كلمه «حُباً لَهُ» رمز شعور عميق و آگاهي ژرف از عظمت مربوب و كمال گسترده است و از اين جهت، در انسان، عشق و علاقه عظيمي به كانون كمال ميآفريند و در نتيجه از روي اخلاص و مهر، بدون چشمداشت پاداش، يا بيم از كيفر به عبادت برميخيزد، و در خضوع و خشوع خود، لذت ميبرد، لذتي كه ديگر «لذت ها» را به دست فراموشي ميسپارد.
قرآن و نيايش پيامبر ـ
عبادت هاي نيمه شب اولياي الهي كه همراه با اشك شوق و سوز دل است، معلول شناخت عظيمي است كه از خدا دارند، نتيجه شوق و عشق به كمال است كه در دل خود احساس مينمايند و سرانجام عبادت با لذت شهود معبود، در كامشان شيرين شده و خواب لذيذ و بالش ناز، و فراش گرم به دست فراموشي سپرده ميشود و ساعاتي به راز و نياز با او ميپردازند تا آنجا كه رسول گرامي برخي از اوقات گاهي دو سوم شب را، به عبادت برگزار ميكرد بنابراين چه بهتر با نيايش او آشنا شويم:
1ـ خدا در سوره اسراء به پيامبر دستور « تهجّد» ميدهد كه همان عبادت در نيمه شب است چنانچه كه ميفرمايد: « وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا » «اسراء/ 79»
«برخي از شب را بر خيز! با قرآن و يا نماز به عبادت بپرداز، و اين يك برنامه اضافي است، شايدخدا تو را به مقام شايستهاي برگزيند».
2 ـ خداوند در سوره مزمل به بيان كم و كيف عبادت در دل شب ميپردازد، وقت آن را شب، و مقدار آن را، بين دو سوم الي يك سوم شب اعلام ميدارد و فلسفه قيام و تهجّد در شب را امري ميداند كه در پيشبرد اهداف او كاملاً مؤثر است.
ما در اينجا اين بخش از آيات را يك جا ميآوريم تا روابط منطقي آيات كاملاً روشن گردد:
«يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً ، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً، أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً، إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً، إِنَّ ناشِئَةِ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً، إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلاً، وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً» (مزمل/ 1 ـ 8)
«اي جامه به خود پيچيده، شب را جز اندكي بپاخيز، نيمي از شب يا اندكي از آن كم كن يا بر آن بيفزا، قرآن را با ترتيل (باتأني و آرام) بخوان، به همين زودي گفتار گران بر تو القاء ميكنيم ساعات و اوقات شب، مايه تأثير عميق و استواري گفتار است. براي تو در روز، رفت و آمد طولاني است. نام پروردگار خود را به يادآور به او توجه نما».
بياييد در مضامين اين آيات كمي دقت كنيم! خدا در آغاز رسالت پيامبر و آغاز نزول وحي ـ كه شأن نزول آيات حاكي ازآن است ـ به پيامبرش دستور (عبادت در دل شب) را ميدهد، و او را از نظر كميّت، ميان دوسوم و يانصف و يا يك سوم شب، مخيّر ميسازد، تا بر حسب شرائط و امكانات به يكي از سه صورت، به نيايش خدا بپردازد و اين قسمت با جملههاي « قُمِ الْلِيَلَ الاّ قليلاً نِصفَهُ اَو انْقُص مِنْهُ قَليلاً اَوْزدْ عَلَيْهِ » بيان شده است.
قيام در دل شب، نبايد با نمازگزاردن پايان پذيرد، بلكه بايد با تلاوت قرآن، آن هم به صورت « ترتيل» كه در آن به الفاظ و معاني كاملاً توجه ميشود، همراه گردد اگر بنده حق با گزاردن نماز با خدا سخن ميگويد و ارتباط برقرار ميكند، خدا هم از طريق قرآن كه سخن اوست با بنده خود سخن ميگويد و در نتيجه ارتباط برقرار ميگردد و اين مطلب با جمله «وَرتّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً » بيان شده است.
در آيه بعد به راز اين تكليف ( عبادت نيمه شب) اشاره شده است و آن اين كه به همين زودي، باري گران و مسؤوليتي خطير كه تحمل و ابلاغ رسالت است بر تو القاء خواهد شد و براي انجام آن لازم است به خود سازي بپردازي و ارتباط مستمر با مبدأ قدرت برقرار كني چنانكه ميفرمايد:« اِنّا سَنُلقي عَلَيْكَ قَولاً ثقيلاً »
5ـ علم و آگاهي گسترده
پيامبر گرامي داناترين و آگاه ترين انساني است كه گام بر پهنه گيتي نهاده است و قرآن علم و آگاهي او را چنين توصيف ميفرمايد:
« وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا » (نساء /113)
«كتاب و حكمت را بر تو فرو فرستاد و آنچه را كه نميدانستي به تو آموخت، و كرم خدا درباره تو بزرگ است».
دقت در جملههاي سه گانه اين آيه، ما را به وسعت علم او هدايت ميكند:
1ـ « وَ اَنْزَلَ اللهّ عَلَيكَ الكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ: خداوند كتاب و حكمت را برتو فرو فرستاد»،
مقصود از كتاب، قرآن و منظور از حكمت، دانش هاي استوار است كه در هر دوره زندگي، سعادت آفرين ميباشد و نمونههايي از آن در گفتار لقمان حكيم آمده است ولي هرگز منحصر به آن نوع دستورها نيست، بلكه از آن گستردهتر است.
2 ـ « وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ: آنچه را كه نميدانستي، به تو آموخت»،
علم و آگاهياي كه در اين جمله آمده است، به حكم قانون «تغاير معطوف و معطوف عليه» غير از كتاب و حكمت است كه جمله پيش وارد شده است و در پايه عظمت آن همين بس كه در جمله سوم آن را چنين توصيف مينمايد:
3 ـ «و كانَ فَضْلُ اللهِ عَلَيكَ عظيماً: كرم و لطف خدا كه علم و آگاهي تو يكي از شاخههاي آن است، بزرگ است»، هيچ كرامتي بالاتر از علم و دانايي نيست و توصيف كَرَم به عظمت، به گونهاي مشعر و گواه بر عظمت علم اوست. علمي كه خدا او را عظيم توصيف ميكند، تكليف آن روشن است.
آدم نخستين پيامبر الهي است كه به حكم آيه « وَعًلَّمَ ادَمَ الْاسماءَ كُلها» (بقره/ 31) از اسرار هستي آگاه گشت، علمي را فرا گرفت كه فرشتگان را از آن بهرهاي نبود و بدين جهت بر آن ها برتري جست و مسجود آنان قرار گرفت و خاتم پيامبران به اتفاق روايات و امّت اسلامي برترين، پيامبران و سرآمد آنها به شمار ميرود از اين جهت بايد از نظر كمالات نفساني و ملاكات فضيلت و برتري، بالاتر از همه و از آدم ابوالبشر باشد.
«بريد» كه يكي از شاگردان امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) است نقل ميكند كه يكي از اين دو بزرگوار، بر وسعت علم و آگاهي پيامبر با آيه زير استدلال فرمود:
«وَ ما يَعلَمُ تَاْويلَهُ اِلا الله وَ الرَّاسِخوُن فيِ العلمِ (آل عمران/ 7 ): تأويل متشابه يا قرآن را جز خدا و راسخان در علم نميدانند»
امام چنين فرمود: «وَ رَسُولُ اللهِ اَفضَلُ الرّاسخينَ في العِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ الله عَزوجلَّ جمَيعَ ما اَنزَل عَلَيهِ منِ التَنِزْيلِ وَ التَّاويلِ وَ ما كانَ اللهِ لِينزلَ عَلَيهِ شيئاً لَمْ يُعَلِمهُ تَاْويلهُ »[8]
« پيامبر خدا برجستهترين راسخان در علم است، خدا تنزيل و تأويل قرآن را به او آموخت و در شأن خدا نيست كه چيزي را بر او فرو بفرستد و او را از حقيقت آن گاه نسازد».
علم اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ و ديگر امامان معصوم پرتوي از علم نبوي است و مجموع احاديث صحيح و استواري كه در اختيار داريم، همگي به او منتهي ميگردد و مطالعه اين بخش، گواه روشني بر علم عظيم پيامبر خاتم است.
6.مايه مصونيت مردم از عذاب
اعمال زشت انسان واكنشي در اين جهان و پي آمدي در سراي ديگر دارد، يكي از آثار گناه در جامعه نزول عذاب است كه در آيات قرآن و احاديث بر آن تصريح شده است و كافي است كه در اين مورد آيات مربوط به نابودي اقوام سركش را مطالعه نماييم.
ولي يكي از آثار وجود پيامبر اين است كه تا او درميان مردم است خدا آنان را با نزول عذاب مجازات نميكند و به اين ويژگي در آيه تصريح شده است:
« وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ » ( انفال/ 33)
(هرگز خدا آنان را مجازات نميكند تا تو در ميان آنان هستي همچنانكه عذاب نميفرستد تا طلب آمرزش مينمايند).
نخستين كسي كه چنين ويژگي را از قرآن استخراج نمود، مولي الموالي اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ است وي دريكي ازكلمات قصار خود ميفرمايد:
«كانَ في اْلارْضِ اَمانانِ مِنْ عَذابَ اللهِ وَ قدْ رَفَعْ اَحَد هُما فَدونَكمُ الآخَرَ فَتمسَكوُا بهِ، «: اَما اْلامانُ الّذي رَفَع فَهُوَ رَسُولُ اللهِ ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ وَ اَما الْامانَ الباقي فاْلاستغفارُ قالَ الله تعالي: وَ ما كانَ الله ليُعذبَهم وَ انتَ فيهم ....»[9]
«در روي زمين دو وسيله امنيت مؤثر وجود دارد: يكي برداشته شد، به ديگري چنگ بزنيد، آنچه برداشته شد، پيامبر خدا است، و آنچه باقي است طلب آمرزش است خدا ميفرمايد: شأن خدا نيست كه آنان را مجازات كند تا تو در ميان آنان هستي...»
7. مقام شفاعت
در اين مورد به دو آيه بسنده ميكنيم:
1ـ « وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا (اسرا/ 79): براي نماز نافله در برخي از شب برخيز تا خدا تو را براي مقام بس پسنديدهاي برانگيزد».
اكنون بايد ديد مقصود از مقام محمود چيست؟ مقامي كه هر كس پيامبر را بر آن مقام ببيند، به تحسين او ميپردازد؟
طبرسي ميگويد: مفسران اسلامي اتفاق نظر دارند كه مقصود از آن، همان مقام شفاعت است و ميگويند: پيامبر در روز رستاخيز لواء الحمد (پرچم سپاس و ستايش) را به دست ميگيرد و همه پيامبران زير آن لواء گرد ميآيند و او نخستين كسي است كه شفاعت ميكند و شفاعت او پذيرفته ميشود.[10]
زمخشري مينويسد: چه مقامي بالاتر از مقام شفاعت كه مايه ستايش تمام اهل محشر ميگردد.[11]
روايات اسلامي دراين مورد اتفاق نظر دارند كه مقصود از آن همان مقام شفاعت است. سيوطي در كتاب الدّر المنثور و سيد هاشم بحراني در تفسير برهان احاديثي را كه«مقام محمود» را به شفاعت تفسير ميكنند آوردهاند.[12]
2ـ « وَلَلآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الأولَى وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى (الضحي/ 5 ـ 4): سراي ديگر براي تو از اين جهان بهتر است، خدا به زودي آن قدر به تو ميبخشد كه راضي شوي!»
از اين كه آيه نخست پيرامون روز رستاخيز سخن ميگويد، طبعاً زمان و كمال اين «عطاي رضايت آفرين» در همان زمان خواهد بود.
از آنجا كه پيامبر رحمة للعالمين است، نميتواند در چنين روزي از فكر امت بيرون آيد، و آنچه كه ميتواند رضايت او را تحصيل كند نجات گروه هائي از امت است كه پيوند ايماني خود را با خدا، و ارتباط وحي خود را با پيامبر نبريده باشند، و اين كار در پرتو شفاعت انجام ميگيرد.
روايات اسلامي نيز آيه را به شفاعت پيامبر تفسير كرده است و از ابن عباس نقل ميكنند كه او گفته است « رِضاهُ اَن تَدخُلَ أمَّته الجنة: رضايت او در اين است كه امت خود را وارد بهشت سازد».
دلايل شفيع بودن پيامبر منحصر به اين آيات نيست و بلكه در اين مورد آياتي داريم كه به پيامبران دستور ميدهد كه حضور پيامبر برسند و از او بخواهند كه درباره آنان از خدا طلب آمرزش كند، از آنجا كه پيرامون اين آيات، در بخش وظايف مسلمانان نسبت به پيامبر از حضرت حق جلّ وعلا خواهانم كه ما را مشمول شفاعت خاتم پيامبران قرار دهد. و اگر خداي ناخواسته مشمول شفاعت او قرار نگيريم، بايد از خود برنجيم نه از خواجه روز قيامت!...[13]
8 ـ رؤوف و مهربان
يكي ديگر از ويژگي هاي پيامبر، علاقه و رأفت و مهرباني او به جامعه با ايمان است قرآن در اين باره ميفرمايد:
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/ 128)
«پيامبري از خود شما به سويتان آمد، كه مشقت و رنج هاي شما بر او سخت و گران است، بر ايمان آوردن شما، حريص و علاقمند، به مؤمنان رؤوف و مهربان است.»
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» (توبه / 129)
«اگر از پيروزي روي گردان شوند (نگران مباش) بگو خداوند مرا كافي است بر او توكل كردهام و او صاحب عرش بزرگ است. »
آيه نخست، پيامبر را با صفات پنجگانه توصيف كرده كه قسمت چهارم و پنجم از آنها مورد نظر ما است. اينك اجمالاً به همگي اشاره ميشود:
1 ـ «من انفسكم: از خودتان»، و مقصود اين است كه او بشر است و از خصوصيات كساني كه بر ارشاد آنان برانگيخته شده است كاملاً آگاه است.
و بسيار دور از ذوق قرآني است كه اين لفظ به معني «عربي» و «قريش» تفسير شود، در حالي كه در زمان نزول همين آيه كه در سال نهم هجرت نازل شده جمعي از نژادهاي ديگر از روم و فرس، گرد پيامبر را گرفته و به او ايمان آورده بودند.
2 ـ « عزيز عليه ما عنتم» از مشقت و رنج هايي كه شما در راه جهاد و غيره متحمل ميشويد، كاملاً آگاه است و در برابر آن ها بي تفاوت نيست»، امّا عشق به آزادي انسان ها از چنگال شرك، سبب ميشود كه شما را بر پيمودن راه هاي سخت و دشوار دستور دهد.
3 ـ « حريص عليكم» بر ايمان و هدايت و سعادت شما در دو جهان علاقه بس شديدي دارد»، در گذشته به اين ويژگي اشاره نموديم.
4 و5 ـ « بالمومنين رؤف رحيم: نسبت به افراد با ايمان، مهربان و رحيم است». در اين جمله پيامبر با دو صفت بنامهاي: رؤوف و رحيم توصيف شده و شايد تفاوت اين دو، چنين باشد، رأفت او مخصوص مؤمنان فرمانبردار است، در حالي كه رحم او عام است و هم بر مؤمنان و هم بر گنه كاران شامل ميباشد.
در كتاب هاي حديث و سيره، نمونههايي از رأفت او به افراد با ايمان وارد شده است كه نقل آنها مايه طولاني شدن سخن است.
9 ـ صاحب كوثر
دو فرزند ذكور پيامبر به نام قاسم و عبدالله در گذشتند دشمنان قسم خورده او مانند عاص بن وائل و غيره او را «عقيم» و «ابتر» ناميدند؛ در اين مورد، قرآن او را با سوره خاصي كه در مكه نازل شده است مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» ما به تو خير كثير داديم (به شكرانه اين نعمت) براي خدا نماز بگزار و دستهاي خود را در حال نماز تا گلو، بالا ببر (يا قربان كن) بد خواه تو، عقيم است.
مفسّران در معناي « كوثر» اختلاف فراواني دارند، ولي هر چه دامنه اختلاف گسترش يابد نميتوان « نسل گسترده» او را از مصاديق و جزئيات آن ندانست زيرا ظاهر آيه اين است كه جمله نخست، به عنوان پاسخ به گفتار بدخواه آمده است كه پيامبر را عقيم و ابتر خوانده بود و لازمه چنين گفتاري اين است كه كوثر به گونهاي تفسير شود كه بتواند پاسخگوي گفتار آن بدخواه گردد و آن جز با اين نيست كه بگوييم كه بر خلاف انديشه آن بدخواه، تو نه تنها ابتر و عقيم نيستي بلكه داراي نسل گستردهاي هستي كه در جهان نميتوان بر آن نظيري يافت.
مفاد آيه يكي از اخبار غيبي قرآن است كه براي همگان ملموس و محسوس است، با اين كه فرزندان پيامبر در بسياري از اعصار، به وسيله جلاّدان اموي و عباسي به صورت فردي و يا جمعي جام شهادت نوشيداند.[14]
ـ مع الوصف ـ جهان اسلام امروز، خبر غيبي قرآن را پيرامون گستردگي نسل رسول خدا كاملاً لمس كرده و شاهد نسل روز افزودن رسول خدا ميباشد.
فخر رازي در تفسير خود، به هنگام بحث از مفاد كوثر مينويسد مقصود اين است كه خدا نسل پيامبر را در طول زمان حفظ ميكند آنگاه ميافزايد:
«فانظر كم قتل من اهل البيت ثم العالم ممتلي منهم وَ لَمْ يبق من بني امية في الدنيا احد يعبا به ثم انظركم فيهم في الاكابر من العلماء كالباقر و الصادق و الكاظم و الرضا عليهم السلام و النفس الزكيه و امثالهم. [15]
« بنگر چقدر افراد، از اهلبيت پيامبر كشته شدهاند و باز جهان مملوّ از آنها است ولي از خاندان اميه يك نفر كه قابل ذكر باشد باقي نمانده است، آنگاه بنگر كه چه علماي بزرگي در ميان اهلبيت پيامبر هست مانند حضرت باقر، حضرت صادق و حضرت كاظم و حضرت رضا و نفس زكيه و مانند آنان». وي اين سخن را در قرن ششم ميگويد و ما اكنون در اوائل قرن پانزدهم هجري هستيم و جهان اسلام از مغرب و تونس و الجزائر و مصر گرفته تا برسد به عربستان و شامات و تركيه و ايران، وغيره شاهد نسل درخشنده رسول خدا ميباشيم و همگي ميگوييم « صدق الله العلي العظيم؛ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ».
در اين جا نكتهاي مناسب است و آن اين كه در اعصار گذشته بالأخص از عصر حضرت رضا به بعد، مقامي به نام « نقابة الطالبيين» وجود داشت كه مبرزترين آنان عهدهدار آن مقام ميباشد؛ بدين صورت كه در هر منطقه و منطقهاي، «نقيبي» براي «طالبين» معين ميشد و بارزترين آنان «نقيب النقبا» لقب ميگرفت و تاريخ از دو شخصي بزرگ كه يكي از امام معصوم و ديگري فرزند او است نام ميبرد كه داراي چنين منصب گستردهاي بودند و اين دو نفر عبارتند از حضرت رضا ـ سلام الله عليه ـ در عصر مأمون و شريف رضي در سال 380 در عصر بهاء الدوله.
كار نقيب، حفظ انساب و ضبط مواليد و وفيات و آشنا ساختن آنان با آداب متناسب با خاندان آنها و بازداري آنان از كارهاي پست و دون شأن، جلوگيري از ارتكاب گناه و غيره كه « ماوردي» در كتاب «احكام سلطانيه» درباره آنها به صورت مفصّل سخن گفته است.[16]
10 ـ شاهد بر اعمال امت
آخرين ويژگي از نظر بازگوئي در اين كتاب[17]، شهادت و گواه بودن او بر اعمال امت است، و اين مقام در آيات ياد شده وارد شده است:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً، وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً» (احزاب/45)
« اي پيامبر ما تو را به عنوان گواه و بشارت و بيم دهنده و دعوت كننده به سوي خدا به فرمان او، و چراغ فروزان، فرستاديم».
در اين آيه رسول گرامي با اوصاف پنجگانهاي توصيف شده كه هر كدام در خور بحث و گفتگو است:
1 ـ شاهداً 2 ـ مبشراً 3 ـ منذراً 4 ـ داعياً الله 5 ـ سراجاً منيراً
توصيف پيامبر به عنوان « شاهد» در آيات ديگري نيز وارد شده كه گاهي از نظر تعبير با آيه ياد شده يكسان است[18]، گاهي با هم اختلاف دارد مانند: « فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاءِ شَهِيدًا (نساء/ 41): حال آنان چگونه است آن روز كه براي هر امتي گواهي بر اعمالشان ميآوريم و تو را گواه بر اعمال آنها قرار ميدهيم».
در اين آيه، پيامبر شاهد و گواه بر پيامبران پيشين است در حالي كه در آيات ياد شده و در آيهاي كه هم اكنون يادآور ميشويم، وي شاهد و گواه بر اعمال امّت خود ميباشد:
« وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (توبه/ 105) بگو هر كاري ميخواهيد انجام دهيد به زودي خدا و رسول او و افراد با ايمان اعمال شما را ميبينند و به زودي به سوي خداي آگاه از پنهاني و آشكار، باز گردانيده ميشويد، و شما از آنچه كه انجام دادهايد گزارش ميدهد.»
در اين آيه مؤمنون بسان خود پيامبر، آگاه از اعمال منافقان معرفي شدهاند، مسلماً مقصود، همه افراد با ايمان نيست، بلكه گروه خاصي هستند كه از آنان به افراد معصوم تعبير ميآوريم.
حالا آگاهي پيامبر از اعمال امت چگونه انجام ميگيرد، مورد بحث ما نيست ولي مسلم است كه اعمال آنان بر او عرضه ميشود.
بحث درباره واقعيت اين گواهي و رؤيت اعمال و تحفظ بر آنها و نحوه شهادت دادن در گرو و بحث مفصلّي است كه در كتاب « مفاهيم القرآن» تحت عنوان «الشهداء من القرآن» انجام دادهايم اميد است كه به زودي منتشر گردد.
در اينجا سخن را درباره تشريح حيات و زندگي و خصوصيات پيامبر در قرآن كوتاه ميكنيم و مطمئن هستيم كه اين نوشتار ترسيمي نارسا از حيات و زندگي او ميباشد، و طبعاً پوزش صميمانه نگارنده را پذيرفته و او را از نظر قصور يا تقصير در تبيين مقامات او مورد عفو قرار خواهند داد. چه بهتر كه سخن خود را با سخن خدا ـ كه بيانگر صفات دهگانه از رسول خود ميباشد ـ به پايان برسانيم:
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»( اعراف/ 157)
«آنها از فرستاده خدا «رسول» و پيامبر امّي ـ درس نخوانده ـ پيروي ميكنند، كسي كه صفات او را در تورات و انجيلي كه نزدشان است مييابند. آنها را به خوبي ها فرمان ميدهد و از بدي ها باز ميدارد پاكيزهها را بر آنها حلال ميشمرد و ناپاكي ها را تحريم ميكند و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود (از دوش آنان) بر ميدارد، پس آنها كه به او ايمان آورده و او را احترام نموده و ياري نمودهاند و از نوري كه بر او فرود آمده پيروي كردهاند، همانا رستگارند».
صفات دهگانه پيامبر كه در اين آيه آمده است به صورت زير است:
1ـ الرسول: فرستاده شده 2ـ النبي: پيامبر 3ـ الامي: درس نخوانده 4ـ مكتوبا عندهم في التوراه و الانجيل: خصوصيات او در تورات و انجيل نوشته شده است. 5ـ يأمرهم بالمعروف: به كارهاي نيك فرمان ميدهد 6ـ و ينهيهم عن المنكر: از كارهاي بد باز ميدارد 7ـ ويحل لهم الطيبات: چيزهاي پاكيزه را براي آنان حلال ميشمرد 8ـ ويحرم عليهم الخبائث: ناپاكي ها را براي آنها تحريم ميكند 9ـ ويضع عنهم اصرهم: بارهاي سنگين( تكاليف شاق مربوط به امت بني اسرائيل) از دوش آنان بر ميدارد، 10ـ والاغلال التي كانت عليهم: عادات زشت و خرافات را كه به صورت غل و زنجير به دست و پاي آنان بسته شده است، از دست و پايشان باز ميكند.
[1] . وَ لَقَد قَرَنَ اللهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائكَتِهِ يَسْلُكُ طريق الْمَكارِم وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَيلَهُ وَ نَهارَهُ ( نهج البلاغه، خطبه اشباح، خطبه 187 ط عبده).
[2] . غرراالحكم، باب الف ، ج 1، ص 44.
[3] . وسائل الشيعه، ج1، كتاب جهاد.
[4] . مغازي واقدي، ج3 ص 835 ـ بحارالانوار، ج21، ص 107، 132.
[5] . قصيده « برده » از سرودهاي بس معروف جهان اسلام است كه بر آن شرح زيادي نوشته شده است و شايسته هر انسان عربي داني است كه آن را حفظ كند.
[6] . براي هر كدام نسبت به اعمال خود درجه و رتبهاي است،پروردگار تو غافل از كاهاي آنان نيست. سوره انعام، آيه 132.
[7] . اصول كافي، ج 3، ص 131، باب عبادت، ح 5.
[8] . بحار الانوار، ج 17، ص 130.
[9] . نهج البلاغه، بخش حكمت، شماره 85.
[10] . مجمع البيان، ج 3، ص 35.
[12] . الدر المنثور، ج 4، ص 197 ـ برهان، ج2، ص 438 ـ 440.
[13] . به قول سعدي:
گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت بيايد كه ز مشاطه نرنجيم كه زشتيم
[14] . و به اعتراف مورخان منصف اگر پيامبر درباره خاندان خود، به جاي سفارش به مودّت و محبت، بر خلاف آن، توصيه كرده بود، بيش از اين مورد بي مهري قرار نميگرفتند، و نيز تاريخ زندگي طالبي ها، حسني ها و حسيني ها و موسويها گواه روشن بر كشتار بي رحمانهاي است كه درباره آنان انجام گرفته است، و كافي است در اين مورد به كتاب« مقاتل الطالبيين» تأليف ابوالفرج اصفهاني متوفاي 356 مراجعه فرمائيد؛ در اين كتاب، حوادث دردناك و تلخ فرزندان ابوطالب كه در گوشه و كنار جهان اسلام و يا در ميدان مبارزه با طاغوت هاي زمان كشته شدهاند نگارش يافته.
[15] . مفاتيح الغيب، ج8، ص498، ط مصر، 1308.
[16] . الاحكام السلطانيه، ص 82 ـ 86 علاقمندان به اين كتاب كه وظايف نقابت خاصّه را از نقابت عامه جدا كرده است، مراجعه بفرمايند.
[17] . و گرنه:كتاب فضل تو را آب بحر كافي نيست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم
[18] . به سوره فتح آيه 8 و مزمل آيه 15 مراجعه شود.