اهمیت نهاد خانواده در جامعه به اندازه ای است که سلامت و سعادت فرد و جامعه منوط به داشتن خانواده های سالم و بانشاط است و هرگونه آسیبی که متوجه این نهاد شود مستقیم و غبر مستقیم تهدیدی است برای رشد و تعالی جامعه. طلاق عاطفی ناشی از نبود آموزش، مهارت ارتباطی و مشاوره تخصصی قبل، حین و پس از ازدواج است. دسترسی آسان و ارزان به مشاوره روانشناسی و روانپزشکی قبل و بعد از ازدواج؛ مانعی بر سر راه طلاق عاطفی است.
از هر دو ازدواج یک ازدواج در مرحله طلاق عاطفی است. یکی از مهمترین دلایل این امر، صحبت نکردن درباره این آسیب و عدم ریشه یابی است یا می توان مدعی بود راهکارها ارائه نمی شود و کم کم از درون، جامعه را می پوساند. طلاق عاطفی حالتی است که زوجین در کنار هم زندگی می کنند ولی ارتباط کلامی و عاطفی بین آنها کم رنگ و یا وجود ندارد.
- سالانه 170 هزار طلاق در کشور ثبت میشود و دو تا سه برابر آن طلاق عاطفی رخ می دهد.
- زن و مرد پس از یک دوره طولانی، دعوا و جر و بحث، از این وضعیت گذشته و وارد مرحله بی تفاوتی می شوند.
- بی تفاوتی آخرین مرحله روابط احساسی بین زن و مرد است.
- زوجین باهم زندگی می کنند ولی فقط جسم خاکی آنان باهم است و هیچ تعلق روحی و روانی نسبت به هم ندارند
- و در زمان طلاق عاطفی بیشتر انحرافات اخلاقی و آسیب های اجتماعی، روحی و روانی پیش میآید.
- شیوع بیشتر انحرافات اخلاقی و آسیب های اجتماعی، روحی و روانی در هتگام طلاق عاطفی
- در شرایط طلاق عاطفی به دلیل؛ فشار اخلاقی و سنت ها، نداشتن پشتوانه مالی، نگرانی از آینده فرزندان. طلاق رسمی: صورت نمی گیرد.
- طلاق عاطفی ناشی از نبود آموزش، مهارت ارتباطی و مشاوره تخصصی قبل، حین و پس از ازدواج است.
- دسترسی آسان و ارزان به مشاوره روانشناسی و روانپزشکی قبل و بعد از ازدواج؛ مانعی بر سر راه طلاق عاطفی.
بر کسی پوشیده نیست که اهمیت نهاد خانواده در جامعه به اندازه ای است که سلامت و سعادت فرد و جامعه منوط به داشتن خانواده های سالم و بانشاط است و هرگونه آسیبی که متوجه این نهاد شود مستقیم و غبر مستقیم تهدیدی است برای رشد و تعالی جامعه. اما این روزها به دلایل متعدد با خبرهای ناگواری در خصوص افزایش آمار طلاق و خانواده های آسیب دیده مواجهیم و البته آنچه کارشناسان هشدار می دهند افزایش طلاق عاطفی در میان خانواده هاست که متاسفانه آمار دقیقی از آن در دست نیست اما با توجه به شواهد و نظرات کارشناسان آمار آن دو تا سه برابر آمار طلاق های رسمی است.
در این نوشتار در پی پاسخگویی به سوالات ذیل هستیم:
1- طلاق عاطفی چرا و چگونه اتفاق میافتد؟
2- علایم و نشانه های هشداردهنده آن کدامند؟
3- چه عواملی در پیشگیری و کاهش آن موثرند؟
4- نقش آموزش و مشاوره تخصصی در این زمینه چیست؟
طلاق عاطفی چیست؟
طلاق عاطفی حالتی است که زوجین در کنار هم زندگی می کنند ولی هیچ گونه ارتباط کلامی جسمی و عاطفی بین آنها وجود ندارد و افراد از "ما" به "من" تبدیل می شوند. زن و مرد به سردی در کنار هم زندگی می کنند ولی هیچ گاه تقاضای طلاق قانونی نمی کنند.
در طلاق عاطفی، زن و شوهر بدون اینکه به طور رسمی از هم جدا شوند، عواطف خود را از هم دریغ کرده و روی از هم برمی تابند، زن و مرد با اینکه در یک خانه و زیر یک سقف زندگی می کنند، باهم غذا می خورند، باهم کار می کنند، باهم به مسافرت می روند و. .. اما در اصل دو انسان بیگانه و بیتفاوت و بی احساس نسبت به هم هستند و سر هر کدامشان به مسائل و امور خود گرم می شود.
بر اساس آماری که در سال 1394 و اوایل 95 گرفته شده، سالانه 170 هزار طلاق در کشور ثبت می شود که این امر زنگ خطری است برای جامعه. این آمارها مربوط به طلاق های رسمی است. در کنار این آمار؛ آماری بزرگتر وپنهان به طلاق های عاطفی اختصاص دارد گرچه آمار دقیقی از میزان آن موجود نیست ولی به جرات می توان گفت آمار طلاق عاطفی درکشور سه برابر طلاق قانونی است.
طلاق عاطفی چگونه شکل می گیرد؟
در شرایطی که زن و مرد از لحاظ روحی و روانی، علاقه ای به ادامه زندگی مشترکشان ندارند، پس از یک دوره طولانی، دعوا و جر و بحث، از وضعیت دشمنی و تنفر گذشته وارد موقعیت بی تفاوتی می شوند. بی تفاوتی آخرین مرحله روابط احساسی بین زن و مرد است. زوجین باهم زندگی می کنند ولی فقط جسم خاکی آنان باهم است و هیچ تعلق روحی و روانی نسبت به هم ندارند و در همین زمان بیشتر انحرافات اخلاقی و آسیب های اجتماعی، روحی و روانی پیش می آید.
به طور کلی می توان گفت: بالاترین دلیل ازدواجانگیزهاست. اگر این انگیزه درست نباشد و زن و مرد تمایلات خود را در نظرنگیرندو تن به ازدواجدهند سرانجام جز سردی و بی تفاوتی نخواهند دید. ازدواجی موفق است که زن و مرد، ویژگی های همسر خود را بدانند و بپذیرند و با شناخت و آگاهی و انگیزه سالم ازدواج کنند.
معضل اصلی، فقدان آموزش
دکتر رسول روشن، روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه شاهد: جامعه ایرانی در یک مرحله گذار قرار دارد که نه کاملا سنتی و نه کاملا مدرن است. در چنین فضایی نه آموزش های درون خانواده گسترده وجود دارد و نه آموزش های یک جامعه مدرن و از این روست که ما دچار بحرانیم و فاجعه ای برای خانواده های ایرانی در پیش است.
انسانها دو روح در دو جسم هستند که در کنار هم قرار می گیرند و در عین حال که مستقل هستند و در کنار هم زندگی می کنند و برای «من» بودنشان احترام قائلند این «من» باید حفظ شود و در کنار یک «من» دیگر باید «ما» بشود و با همدیگر حرکت کنند این دو «من» در کنار هم وجود دارند. شخصیتی با خصوصیاتی رشد کرده است و من ایجاد شده است و اصلاح این خیلی سخت تر است از نو ساختن. این فروریختن من و ساختن یک من جدید بسیار سخت است. نیاز به آموزش و مهارت یابی دارد.
وقتی زن و شوهر، از « ما» به « من» تبدیل می شوند، طلاق عاطفی رخ می دهد. در ازدواج نباید یکی در دیگری هضم یا حذف شود و قطعا استقلال « من افراد» باید حفظ شود اما دو طرف می توانند با حفظ استقلال و «منِ» خود، «ما» شوند. ازدواج موفق «قرار گرفتن دو من در کنار یکدیگر» است.
معضل اصلی در فقدان آموزش است. ما برای آموزش هیچ برنامه ریزی نداریم. وزارت بهداشت چندی پیش برای موضوع آموزش های پیش از ازدواج و خانواده برنامه ای را مطرح کرد ولی هیچ گزارشی از نحوه اجرای آن ارائه نشده است.
طلاق های عاطفی روی روابط جنسی اثرگذار است و ما اصلا به آموزش در این زمینه فکر نمی کنیم. مسئولان و دستگاه های مرتبط با موضوع سلامت جسم و روان درکشور ما، وظیفه خود را به درستی انجام نمی دهند.
ضرورت آموزش های پیش از ازدواج و آموزش های خانواده و زناشویی
ریشه مشکلات و بن بست های این نوع همسران و مخصوصاً زوج های جوان اغلب نخواستن و یا دوست نداشتن یکدیگر و یا عدم تمایل به داشتن یک زندگی سعادتمند توأم با آرامش نیست، مشکل اصلی در نتوانستنه است. نتوانستن هایی که ناشی از ندیدن آموزش کافی و لازم برای شروع یک زندگی مسئولانه و آگاهانه و از سوی دیگر، عدم مهارت و توانایی در برقراری ارتباط های دوستانه، عاطفی و صمیمانه و اظهار محبت و عشق به طرف مقابل به عنوان شریک اصلی زندگی است.
بنابراین بخش عمده بی توجهی زوج ها به یکدیگر ناشی از ناآگاهی از مهارت های ارتباطی است که مانع از بروز احساسات و عواطف می شود یا مانع از بروز عواطف و احساسات به شکل سازنده و سالم می شود.
فراهم کردن بستر فرهنگی مناسب، آموزش مهارت ها زیر نظر مشاور و روانشناس، آموزش مهارت ها در مدرسه و در رسانه ها نقش به سزایی در کاهش طلاق عاطفی دارد. البته در آموزش باید مبانی علمی و از آن مهم تر، مبانی فرهنگی را مدنظر قرار داد.
نقش مشاوره و زوج درمانی در کاهش طلاق عاطفی
یکی از مهم ترین مواردی که اغلب مورد غفلت واقع می شود حضور زوجین در کنار هم در هنگام مشاوره است. این موضوع هم در هنگام ازدواج و برای تصمیم گیری و انتخاب شریک زندگی اهمیت دارد و هم بعد از ازدوا ج برای تحکیم روابط و رفع مشکلات رفتاری و تعاملی زوجین اهمیت دارد. نکته مهم این است که زوجین بپذیرند که مشکلاتی که با هم دارند مشکل رفتار فردی نیستبلکه مشکل میان فردی است. همچنینیکی از راهکارهایی که می تواند تاثیر زیادی در شفاف سازی، کاهش سوء تفاهم ها و باز کردن گره ها در روابط زوجین داشته باشد، زوج درمانی است. زوج درمانی رویکردی است که در آن جلسات درمانی مشترک میان زن و شوهر برای تغییر دادن روابط آنان در جهت مطلوب برگزار می شود.
کلام آخر
طلاق عاطفی در پی ازدواج غلط و ناآگاهانه و سپس روابط نادرست همسران و ناآگاهی و نداشتن مهارت لازم در تعامل با یکدیگر پس از ازدواج رخ می دهد. و معمولا به دلایلی چون فشار افکار عمومی و پایبندی به اصول اخلاقی و سنت ها، نداشتن پشتوانه مالی و حمایت معنوی بعد از طلاق و یا به خاطر فداکاری برای فرزندان و نگرانی از آینده آنها طلاق رسمی صورت نمی گیرد. با توجه به این که طلاق عاطفی اثرات نامطلوبی بر کارآمدی و سلامت زندگی فردی و اجتماعی افراد خانواده دارد برای پیشگیری و درمان آن نخست باید علتها شناخته شوند و در کنار آن مشاوره و آموزش مهارت های زندگی و کاهش توقعات در برنامه های آموزشی قرار گیرد. از همه مهم تر این که باید مشاوره پیش از ازدواج را جدی تلقی کنیم و به کارهای مقطعی بسنده نشود و اصولی برنامه ریزی کنیم. مشاوره و آموزش درست اهمیت بسیار دارد. البته فراهم کردن دسترسی آسان و ارزان به مشاوره تخصصی در دو جنبه روانشناسی و روانپزشکی برای افراد قبل و بعد از ازدواج اهمیت بسیار دارد به ویژه آن که مقام معظم رهبری نیز بر استفاده خانواده ها از مشاوران متخصص تاکید کردندو حتیفرمودند این امر یک ضرورت مهم برای آنها محسوب می شود و اواخر سال گذشته نیز پوشش بیمه تکمیلی خدمات مشاوره و نیز حمایت تسهیلاتی از مراکز مشاوره ازدواج به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است.
متاسفانه در کشور ما پایگاه رسمی برای ارائه آمار وجود ندارد، هر نهادی یک آمار می دهد. اما بر اساس تحقیقات می توان ادعا کرد از هر دو ازدواج یک ازدواج در مرحله طلاق عاطفی است. یکی از مهمترین دلایل این امر، صحبت نکردن درباره این آسیب و عدم ریشه یابی است یا می توان مدعی بود راهکارها ارائه نمی شود و کم کم از درون، جامعه را می پوساند.