مقدمه

امام حسن مجتبی (ع)، سبط اکبر رسول خدا (ص)، مقام و منزلت عظیمی در نزد پیامبر گرامی اسلام (ص) داشت؛ به طوری که آن حضرت نوه عزیزش را بر دوش می گرفت و می فرمود: «خدایا، من او را دوست دارم، تو نیز او را دوست داشته باش».[1]همچنین از زید بن ارقم نقل شده است که پیامبر خطاب به فاطمه، حسن و حسین فرمودند: «من با کسی دشمنی می کنم که با شما دشمنی کند و با کسی سازش می کنم که با شما سازش کند».[2]

طبق روایات فوق، جایگاه رفیع امام مجتبی (ع) و نیز حکم دشمنی با آن حضرت بر همگان روشن است، اما سفارش های پیامبر گرامی اسلام (ص) و عظمت آن امام باعث نشد که معاویه از خلافت چشم پوشی کند و به معاهدات خود در توافق نامه صلح عمل کند، بلکه برای هموار کردن خلافت فرزندش، دست خود را به خون فرزند پیامبر (ص) آلوده کرد.

شبهات سلفیان درباره مسمومیت امام به دست معاویه

طبق برخی گزارش ها، معاویه نه یک بار، که چندین بار سعی کرد با سمّ امام حسن (ع) را به شهادت برساند.[3] زمخشری (م538ق) با ذکر جزئیات این جریان نوشته است: معاویه صد هزار (درهم) به زن حسن (ع)، جعده دختر اشعث وعده داد تا ایشان را مسموم کرد. او دو ماه بعد از آن زنده ماند. آن قدر اثر کرد که چندین طشت پر از خون از مقابلش برمی داشتند. حسن (ع) می فرمود: چند بار پیش از این به من سم داده اند، اما هیچ یک مثل این سم اثر نکرده است. لخته های خونی را که از من خارج شده است، با چوبی که در دست داشتم، زیرو رو کردم و دیدم این دفعه سم اثر کرده است.[4]

اما امروزه برخی از سلفیان با انکار حقایق و مسلّمات تاریخی، با استناد به سخنان بعضی از افراد، در تبرئه معاویه سعی کرده و با کتمان حقایق درصدد دفاع از وی برآمده اند که پس از طرح هر یک از این شبهات، به نقد و بررسی آن می پردازیم.

1- نبود خبر معتبر در این زمینه

برخی معتقدند در حال فتنه و جنگ نمی توان به اخبار مربوط به نقش معاویه در مسمومیت امام حسن (ع) اعتماد کرد؛ زیرا هیچ کس آن را به نقل معتبر روایت نکرده است. ابن عربی مالکی[5] (م543 ق) در این باره می نویسد:

(نقش معاویه در شهادت امام حسن (ع)) امری است که جز خداوند متعال کسی برآن مطلع نیست. چگونه آن را به غیر بینه و حجت به کسی منتسب می کنید، درحالی که چنین نسبتی بعید است و نمی توان به نقل کنندگان این اخبار اطمینان یافت؛ چراکه دست گروهی در میان است که صاحب هوا هستند. در حال فتنه و عصبیت هر یک از گروه ها به دیگری مسائلی را نسبت می دهد که سزاوار نیست. پس این سخنان پذیرفته نمی شوند، مگر در صورتی که خالص شده باشد، و این گونه اخبار پذیرفته نمی شوند، مگر از عادلی که مورد اطمینان باشد.[6]

چنان که ملاحظه شد، ابن عربی در حقیقت معتقد است که چون ممکن است کسانی به جهت تمایلات مذهبی این گونه اخبار را جعل کرده باشند، پس نمی توان به این اخبار اعتماد کرد، مگر آنکه از طریق راویان عادلی نقل شده باشد.

ابن تیمیه (م728ق) نیز سعی زیادی در انکار این مسئله دارد. وی درباره شهادت امام مجتبی (ع) به دست معاویه می نویسد: اما این سخن که معاویه به حسن زهر داد (و او را به قتل رسانید)، از چیزهایی است که برخی از مردم آن را نقل کرده اند، ولی با دلیل شرعی یا اقرار معتبر ثابت نشده و کسی هم آن را با قاطعیت نقل نکرده است و این چیزی است که نمی توان به آن علم پیدا کرد و اعتقاد به آن، باورِ بدون علم است و شکی نیست که حسن در مدینه بود و معاویه در شام.[7]

ذهبی (م748ق) نیز مانند استاد خویش، هرگز نتوانسته رضایت دهد چنین جرم سنگینی، پرونده معاویه را سنگین تر کند. وی بعد از نقل جریان مسموم ساختن امام حسن (ع) به دست معاویه نوشته است: «قلت: هذا شیء لا یصح، فمن الذي اطلع علیه».[8]

ابن کثیر نیز بدون ارائه دلیل، فقط به انکار این جریان پرداخته و نوشته است: برخی روایت کرده اند یزید بن معاویه به جعده، همسر امام مجتبی، سفارش کرد که اگر آن حضرت را مسموم کند، با او ازدواج خواهد کرد. جعده این کار را انجام داد و پس از قتل امام حسن از یزید خواست که به وعده اش عمل کند، ولی او در جواب گفت: به خدا قسم، تو به امام حسن رحم نکردی و او را مسموم ساختی؛ پس به من هم رحم نمی کنی. مسموم کردن امام حسن به دسیسه یزید در نزد من صحیح نیست و به طریق اولی، این امر در مورد پدرش، معاویه، نیز صحیح نمی باشد.[9]

ابن خلدون (م808ق) با رد اخبار نقل شده درباره دسیسه معاویه در شهادت امام مجتبی (ع)، این اخبار را از روایات شیعیان دانسته و نوشته است: آنچه درباره دسیسه کردن معاویه با همسر امام حسن، جعده، دختر اشعث در مسموم کردن امام حسن نقل شده است، از احادیث شیعیان است! حاشا از معاویه که چنین کند و حسن (ع) را مسموم سازد.[10]

چنان که ملاحظه گردید، این عده با استبعاد شرکت معاویه در جریان مسموم کردن امام حسن (ع) سعی زیادی کرده اند تا بتوانند وی را از این عمل تبرئه کنند.

شایان ذکر است هر چند ابن عربی و ابن خلدون را نمی توان سلفیِ به معنای مصطلح دانست، ولی به جهت استناد فراوان سلفیان معاصر به گفته های ایشان درباره شهادت امام مجتبی (ع)، سخنان آنان نیز ذکر گردید.

نقد و بررسی

با نگاه اجمالی به برخی از کتب سیره و تواریخ، به آسانی می توان به نقش مستقیم معاویه در این پی برد؛ چنان که گروهی از بزرگان و اندیشمندان اهل سنّت تصریح کرده اند معاویه سمی آماده کرد و آن را برای جعده، همسر امام، فرستاد و به وی وعده داد که اگر امام را به شهادت برساند، علاوه بر پولی که به وی خواهد داد، او را به همسری یزید در خواهد آورد. معاویه پس از انجام دادن این عمل، پول زیادی برای جعده فرستاد، اما در مورد همسری با فرزندش، یزید، به وی گفت: من یزید را خیلی دوست دارم و نمی خواهم به سرنوشت حسن دچار شود. بلاذری (م279 ق) در این باره می نویسد: حصین بن منذر رقاشی می گفت: معاویه به هیچ یک از تعهداتی که به حسن (ع) داده بود، وفا نکرد. حجر بن عدی و اصحابش را به قتل رسانید و برای خلافت پسرش بیعت گرفت و خلافت را شورایی قرار نداد و حسن (ع) را مسموم کرد. گفته اند که معاویه مخفیانه به جعده، دختر اشعث، همسر حسن (ع)، پیام فرستاد و او را تشویق کرد که وی را مسموم کند جعده از حسن (ع) خوشش نمی آمد. هیثم بن عدی گفته است: معاویه دسیسه کرد و به دختر سهیل بن عمرو همسر حسن (ع)، صد هزار دینار وعده داد که اگر حسن (ع) را مسموم کند، برای او بفرستد. او نیز این کار را انجام داد.[11]

نقل اخبار از طریق موافق و مخالف

شایان ذکر است محققان این کتاب، سهیل زکار و ریاض الزرکلی، روایات وارد در این باره را، به دلیل اینکه از طریق مخالفان اهل بیت: نقل شده است، قطعی دانسته اند. ایشان در تعلیق بر این گزارش می نویسند: برای این سخن (نقش معاویه برای مسموم کردن امام حسن (ع)) شواهدی قطعی از طریق راویان آل ابوسفیان و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) وجود دارد و اینها به عنوان دلیل و حجت کفایت می کنند.[12]

یادکرد این نکته به جاست که با توجه به سخنان فوق، این ادعا که این اخبار را کسانی نقل کرده اند که گرایش های مذهبی داشته اند، کاملاً منتفی می شود و به همین جهت محققان کتاب فوق، به دلیل نقل این اخبار از طریق آل ابوسفیان، این اخبار را حجت و نقش معاویه برای شهادت امام را قطعی دانسته اند.

مسعودی (م346ق) نیز با تصریح به دسیسه معاویه می نویسد: جعده، دختر اشعث بن قیس که همسر حسن (ع) بود، ایشان را مسموم کرد. معاویه او را فریب داد و گفت اگر بتوانی حسن (ع) را مسموم کنی، هزار درهم می دهم و تو را به همسری یزید در می آورم. همین وعده ها بود که او را بر اجرای توطئه، معاویه تحریک کرد و وقتی این کار را انجام داد، معاویه مال را به جعده داد، اما به او پیام داد که من یزید را دوست دارم و اگر این نبود، به وعده ام وفا می کردم و تو را به ازدواج او درمی آوردم.[13]

ابن طاهر مقدسی (م355ق) نیز دراین باره تحت عنوان وفات حسن بن علی (علیهما السلام) می نویسد: حسن (ع) در سال 49 هجری درحالی که 47 سال داشت، از دنیا رفت. در مورد علت وفات او اختلاف است و گروهی برآن اند که پشت پای او را با نوک مسموم نیزه مجروح کردند و دیگران نیز می گویند که معاویه مخفیانه به جعده، دختر اشعث، پیام داد که اگر حسن (ع) را مسموم کند، او را به ازدواج یزید درمی آورد. پس او حسن (ع) را مسموم کرد و به قتل رساند. معاویه به او گفت: یزید در نزد ما جایگاهی دارد. چطور چیزی که برای فرزند رسول خدا صلاحیت نداشت، برای او صلاحیت خواهد داشت؟ در عوضِ کاری که کرده بود، به او صد هزار درهم داد.[14]

البته طبرانی (م360ق) به نقل از ابوبکر بن حفص می نویسد: «سعد و حسن بن علی (ع) در زمان معاویه از دنیا رفتند و به نظر مردم می آید که معاویه او را مسموم کرده است».[15]

ابن عبدالبر (م463ق) نیز تقریباً مشابه گزارش ابن طاهر مقدسی را آورده است.[16] ابوالحسن قرطبی حنفی (م550ق) نیز با تصریح به دخالت معاویه در این باره می نویسد: «حسن (ع) مسموم از دنیا رفت. همسرش، دختر اشعث، با دسیسة معاویه او را مسموم کرد».[17]

ابن عساکر (م571ق) بعد از ذکر چند گزارش در چگونگی شهادت امام مجتبی (ع) که در برخی تصریح به نام معاویه شده است، می نویسد: «کان معاویة قد تلطف لبعض خدمه أن یسقیه سماً ».[18] گفتنی است جمال الدین مزّی نیز همین گزارش و گزارش های دیگری درباره سم دادن معاویه به آن حضرت را نقل کرده است.[19] محمد بن ابی بکر البری (م644 ق) نیز تصریح می کند که شهادت امام به دسیسه معاویه انجام گرفته است.[20] اما در بین این گزارش ها، سبط ابن جوزی حنفی (م654ق) به گونه ای دیگر از شعبی و جدش این جریان را نقل کرده است. وی به نقل از شَعْبی می نویسد:  شعبی گفته: معاویه مخفیانه به جعده پیام داد و گفت: حسن را مسموم کن تا تو را به ازدواج یزید درآورم و صد هزار درهم به تو بدهم. وقتی حسن از دنیا رفت، کسی را پیش معاویه فرستاد تا از او درخواست کند که به وعده اش وفا کند. معاویه مال را برای او فرستاد و گفت: من یزید را دوست دارم و امید به زنده بودن او دارم. اگر این مسئله نبود، من تو را به ازدواج او درمی آوردم. شعبی گفته: دلیل این سخن این است که امام حسن در هنگام مرگ خودش، درحالی که از کار معاویه با خبر شده بود، می گفت: تو شربت او را ساختی و او به آرزویش رسید. سوگند به خدا که او به وعده اش وفا نخواهد کرد و به گفته اش عمل نخواهد کرد. جدم در کتاب الصفوة گفته: یعقوب بن سفیان در تاریخش گفته: جعده همان کسی است که امام حسن را مسموم کرد و شاعر در این باره گفته: (ای دنیا) فریب می دهی! چقدر شیرینی (که می توانی همه مردم را فریب بدهی)! با وجود فشار اندوه، اما باز مردم را به خود شاد می کنی؛ اندوهی که به سبب وفات رسول خدا و وصی او و شهادت حسین و مسمومیت حسن بود.[21]

ابن ابی الحدید (م655 ق)،[22] عمادالدین اسماعیل بن علی (م732ق)[23] شهاب الدین نویری (م733ق)، [24] ابن الوردی (م749ق)،[25] زرندی حنفی (م750ق)،[26] مقریزی (م845ق)[27] و ابن صباغ مالکی (م855 ق)[28] هر یک به گونه ای به نقل این ماجرا و نقش مستقیم معاویه در آن پرداخته اند.

احمد نکری حنفی (م1173ق) گزارش مفصل تری از این جریان داده است. وی درکتاب دستور العلماء درباره نقش مروان بن حکم در جریان مسمومیت امام می نویسد: در کتاب حبیب السیر نوشته شده است که مروان بن حکم از جانب معاویه حاکم مدینه بود. معاویه او را فرستاد و دستمالی را به سمّ آلوده کرد و به او گفت: به هر تدبیری که می توانی، جعده، دختر اشعث بن قیس و همسر حسن را فریب بده تا او وجود حسن را از این دنیا با این دستمال بردارد و به او بگو که اگر حسن را از این جهان به جهان دیگر ببرد و این کار مهم را انجام دهد، پنجاه هزار درهم به او می دهم و به زودی همسر یزید خواهد شد. مروان با سرعت به طرف مدینه حرکت کرد تا دستور معاویه را انجام دهد و نیرنگ های بسیاری به کار برد که جعده را که لقب او اسماء بود، بفریبد و گفتۀ معاویه را به او بقبولاند و سم را مخفیانه به امام حسن بخوراند تا در بدن او سرایت کند. پس از آن امام حسن به دیار باقی شتافت.[29]

بنابراین چنان که ملاحظه شد، اولاً، اکثر سیره نویسان به نقش مستقیم معاویه در مسمومیت آن حضرت تصریح کرده اند. ثانیاً، برخی از این اخبار از طریق کسانی نقل شده اند که آنان انگیزه ای بر جعل این گونه اخبار نداشته اند، بلکه چنان که برخی از محققان اشاره کرده اند، از طریق آل ابوسفیان و مخالفان اهل بیت: نقل شده است.

2- بی خطری امام حسن (ع) برای معاویه

برخی معتقدند که از طرف امام مجتبی (ع) خطری معاویه را تهدید نمی کرد تا وی بخواهد آن حضرت را از سر راه خود بردارد. ابن عربی یکی از کسانی است که برای تبرئه معاویه تلاش فراوانی کرده است. وی معتقد است امام حسن (ع) خطری برای معاویه نداشت تا وی بخواهد آن حضرت را مسموم کند و به تعبیر دیگر، شهادت آن حضرت برای معاویه سودی نداشت. او در این باره می نویسد: اگر گفته شود در مسموم ساختن حسن معاویه دسیسه کرده است، می گوییم این مطلب از دو جهت محال است: اول اینکه از جانب امام حسن خطری متوجه معاویه نبود تا معاویه بخواهد وی را مسموم کند.[30]

نقد و بررسی

هر چند ابن عربی بر اساس تعلقات خود، در صدد انکار کامل این جریان برآمده است، اما به نظر می رسد بزرگ ترین مانعی که امام حسن (ع) برای معاویه ایجاد کرده بود، معاهده صلح آن حضرت با معاویه بود. طبق این قرارداد معاویه متعهد شده بود که حکومت را پس از خود به امام مجتبی (ع) برگرداند. ابن حجر عسقلانی در این باره می نویسد: امام مجتبی به همراه لشکری از کوفه به قصد جنگ با معاویه حرکت کرد. معاویه نیز با همراهی اهل شام به میدان جنگ رهسپار شد. پس از رویارویی دو لشکر و رخ دادن آن وقایع... ، کار به صلح کشید و صلح نامه ای در آن میان به امضای دو طرف رسید که یکی از مفادش این بود که بعد از معاویه کسی جز حسن خلیفه نباشد.[31]

حافظ ابن عبدالبر قُرطبی نیز با نقل اتفاق علما در این باره می نویسد: علما اتفاق نظر دارند بر اینکه امام حسن مجتبی حکومت را فقط به معاویه واگذار کرد و اینکه پس از او حکومت دوباره به خودش برگردد و با این توافق، قرارداد در بینشان منعقد شد.[32]

بنابراین طبق معاهده قرار بود معاویه کسی را برای پس از خودش منصوب نکند و حکومت به امام مجتبی (ع) برگردد. با توجه به پیمان نامه امضاشده، امام مجتبی (ع) بزرگ ترین مانع بر سر راه جانشینی یزید بود؛ زیرا گفته شده: «معاویه در همان زمان حیات امام حسن مجتبی، به فکر جانشینی یزید افتاده بود»[33] و وجود امام حسن مجتبی (ع) از جهاتی برای عملی شدن طرح معاویه، مانعی بزرگ بود. مهم ترین آن جهات، قرارداد میان امام مجتبی (ع) و معاویه بود که با توجه به مفاد آن، معاویه نباید پس از خود کسی را به جانشینی بگمارد و بعد از او حکومت به امام مجتبی (ع) و اگر آن حضرت در دار دنیا نبودند، به امام حسین (ع) برسد. حال با توجه به مطالب فوق، آیا باز هم می توان ادعا کرد که امام مجتبی (ع) هیچ خطری برای معاویه نداشت؟

معاویه برای جانشین شدن فرزندش چه چاره ای داشت، جز اینکه امام مجتبی (ع) را از پیش رو بردارد و آن حضرت را شهید کند. علاوه بر این، یزید هیچ گاه به مرتبه، موقعیّت و شخصیت والای اجتماعی امام حسن (ع) نمی رسید. بنابراین نمی توان استدلال ابن عربی را پذیرفت؛ زیرا بزرگ ترین خطری که معاویه با آن مواجه بود، مخالفت امام حسن (ع) با طرح جانشینی یزید بود و با توجه به موقعیت و جایگاه ویژه آن حضرت در بین مسلمانان، معاویه هرگز نمی توانست نقشه های خود را عملی سازد.

یاد کرد این نکته بجاست که عهدشکنی و نقض پیمان چنان در نزد خداوند زشت و عظیم است که نه تنها به ایجاد نفاق در قلب پیمان شکن هشدار داده،[34] بلکه حتی به رعایت پیمان با مشرکان دستورهای متعدد و مؤکد داده شده است.

برنامه معاویه برای جانشینی یزید

شایان ذکر است معاویه از زمانی که حکومت خود را تثبیت کرد، در اندیشه ولایتعهدی یزید بود، اما وجود برخی افراد مانع از انجام این کار می شد. ابن کثیر می نویسد: «معاویه مردم را در سال 56 به بیعت با یزید به عنوان ولیعهد فراخواند، ولی این تصمیم را پیش از آن در زمان حیات مغیرة بن شعبه گرفته بود».[35] ابن عبدالبر قرطبی نیز می نویسد: «معاویه در زمان حیات حسن به بیعت برای یزید اشاره ای کرده بود، ولی آن را تا زمان رحلت حسن علنی نکرد و تصمیم بر عملی کردن آن نگرفت».[36] در حقیقت بزرگ ترین مشکل در به خلافت رساندن یزید، وجود امام مجتبی (ع) بر سر راه یزید بود؛ چنان که احنف بن قیس، از برجسته ترین شخصیت های زمان معاویه، در چنین وضعیتی به معاویه می گوید: «تا زمانی که حسن بن علی زنده است، مردم حجاز و عراق به جانشینی یزید رضایت نخواهند داد و تن به بیعت با او نمی دهند».[37] انتصاب یزید به خلافت چنان تأثیر شگرفی در انحطاط جامعه اسلامی ایجاد کرد که حسن بصری این عمل معاویه را نوعی خطای بزرگ تلقی می کند و می نویسد:  معاویه چهار خصلت داشت که اگر فقط یکی از آنها را می داشت، برای هلاکتش کافی بود:

اول: خود را به کمک سفیهان بر دوش امّت سوار کرد، تا آنکه بدون مشورت با امّت با آنکه در میان امّت اصحاب پیامبر (ص) صاحبان فضیلت بودند، بر آنان استیلا یافت.

دوم: او پس از خود فرزند دائم الخمرش را که حریر می پوشید و موسیقی می نواخت، خلیفه قرار داد.

سوم: زیاد را فرزند ابوسفیان دانست، با آنکه پیامبر (ص) فرمود است: «الولد للفراش و للعاهر الحجر».

چهارم: حجر بن عدی را به قتل رساند. وای بر او از کشتن حجر و اصحابش![38]

مخالفین جانشینی یزید

جانشینی یزید مخالفین دیگری نیز داشت که معاویه برخی از ایشان را از سر راه خود برداشت تا راه را برای خلافت فرزندش هموار سازد، به طور خلاصه به نام و مواضع برخی از این مخالفین اشاره می کنیم.

1- سعد بن ابی وقاص: وی از کسانی بود که با جانشینی یزید مخالف بود. ابوالفرج اصفهانی (م356ق) در این باره می نویسد: هنگامی که معاویه قصد کرد که برای خلافت بعد از خودش به نفع یزید از مردم بیعت بگیرد، برای حسن و سعد بن ابی وقاص توطئه چید و مخفیانه سم فرستاد. هر دوی آنها به فاصله چند روز از دنیا رفتند.[39]البته چنین رفتاری با مخالفان می تواند مقصود معاویه را از جمله «لشکری از عسل» نشان دهد.[40]

2- عبدالرحمان بن ابی بکر: از دیگر مخالفان ولایتعهدی یزید، عبدالرحمان فرزند ابوبکر و برادر عایشه، بود. ابن اثیر در این باره می نویسد:  مروان، والی مدینه، در خطبه ای گفت: امیرمؤمنان (معاویه) فرزندش، یزید، را به جانشینی خود بر شما برگزیده است. عبدالرحمان برخاست و گفت: ای مروان، هم تو و هم معاویه دروغ می گویید. شما خیری برای امّت محمّد نخواسته اید و فقط قصد پادشاهی دارید؛ به گونه ای که هر یک از شما بمیرد، دیگری از خاندان شما جای او را بگیرد. بعد از این اعتراض، مأموران حکومت به دنبال دستگیری او بودند که وی به خانه خواهرش، عایشه، پناه برد و عایشه از او دفاع کرد و صریحاً مروان را لعن کرد.[41] معاویه برای جلب رضایت وی در ابتدا مبلغ صد هزار درهم برای او فرستاد تا وی را بخرد، اما عبدالرحمان در پاسخ گفت: «من دینم را به دنیایم نمی فروشم.» پس از آن، مدتی نگذشت که عبدالرحمان به صورت مشکوکی از دنیا رفت.[42] شایان ذکر است برخی از مورخین تصریح کرده اند که معاویه قبل از مرگش به عبدالرحمان گفت: «والله لقد هَمَمْتُ اَن اَقتُلَکَ؛ به خدا قسم تصمیم دارم تو را به قتل برسانم». پس از این تهدید مدتی نگذشت که جنازه اش را یافتند.[43]

3- عبدالرحمان بن خالد: عبدالرحمان از بزرگ ترین پرچم داران لشکر معاویه بود و مردم شام به او علاقه خاصی داشتند. همین علاقه باعث خشم معاویه شده بود. ابن عبدالبر در این باره می نویسد: معاویه می خواست برای یزید از مردم بیعت بگیرد. وی برای مردم شام خطبه خواند و گفت: ای مردم، من دیگر پیر شده ام و مرگم نزدیک شده است و به این فکر افتاده ام که سرپرستی شما را بعد از خودم به کسی بسپارم که وحدت شما را حفظ و حکومت را اداره کند. من نیز فردی مثل شما هستم. پس رأی و نظر خودتان را در این باره بگویید. همه گفتند: ما عبدالرحمان بن خالد را به جانشینی شما انتخاب می کنیم. رأی و نظر مردم برای معاویه، بسیار ناگوار بود و ناراحتی خود را مخفی کرد، ولی تصمیم جدی برای رفع این خطر گرفت. وقتی عبدالرحمان بیمار شد، معاویه طبیبی یهودی را که جایگاه خاص نزد خود داشت، برای معالجه او فرستاد و به طبیب دستور داد که در میان داروهای تجویزشده برای عبدالرحمان سمّی کشنده قرار دهد، ولی به مردم گفته شود که عبدالرحمان بر اثر بیماری درگذشته است. طبیب یهودی نیز طبق دستور عمل کرد.[44] ابن عساکر با تصریح به نام طبیب می نویسد: معاویه به ابن آثال (طبیب یهودی) دستور داد که برای قتل عبدالرحمان نقشه ای بکشد و پاداش این کار را معاف شدن غیر مسلمانان از پرداخت مالیات و عوارض قرار داد. ابن آثال طبق دستور، عبدالرحمان بن خالد را مسموم کرد و او نیز در حمص درگذشت و معاویه به قرارداد خود عمل کرد.[45]

4- زیاد ابن ابیه: زیاد شخصی بود که معاویه او را به پدرش ابوسفیان منسوب کرد، ولی زیاد از مخالفان خلافت یزید بود. از این رو در نامه ای به معاویه نوشت که برای معرفی یزید شتاب مکن. وقتی نامه به معاویه رسید، گفت: وای بر فرزند عبید![46] به من خبر رسیده است که این شخص انگیزه ریاست دارد و خیال کرده است که می تواند جانشین من باشد. به خدا سوگند، انتساب او را به پدرم ابوسفیان نفی می کنم و در جامعه آبرویش را می برم و او را به مادرش سمیه و پدرش عبید برمی گردانم.[47]

سرانجام بعد از ردّ و بدل شدن این حرف ها درباره جانشینی یزید، هفته ای نگذشت که زخمی در دست زیاد بن ابیه پدید آمد و به مرگ او انجامید و مردم گفتند که او به طاعون مبتلا شده است. بسیاری از مردم نیز احتمال قوی دادند که زیاد از جمله کسانی است که معاویه او را مسموم کرد و از سر راه ولایتعهدی یزید برداشت.[48]

3- کشتن مخالف، اقتضای طبیعی جنگ

برخی دیگر برای سرپوش گذاشتن بر این قضیه، بر این اعتقادند که مسمومیت امام حسن (ع) از جانب معاویه اقتضای طبیعی هر جنگی است؛ زیرا در هر جنگی هر یک از طرفین، خواهان از بین بردن طرف دیگر است. ابن تیمیه که یکی از منکرین این جریان است، در دفاع از بنی امیه، با تنزل از موضع انکار خود درباره نقش معاویه در شهادت امام مجتبی (ع) می نویسد:

همانا جرم بنی امیه سنگین تر و بزرگ تر از جرم بنی اسرائیل نبود. کار معاویه که به مسموم ساختن حسن دستور داد، از بابت جنگ برخی با بعضی دیگر (قتال دو طرفه) بود و یزید نیز جرمی سنگین تر از بنی اسرائیل نداشت؛ زیرا بنی اسرائیل پیامبران را می کشتند و کشتن حسین بزرگ تر از کشتن پیامبران نیست.[49]

وی همچنین معتقد است دسیسه معاویه در مسمومیت سبط پیامبر (ص) از روی تأویل و اجتهاد صورت گرفت. ابن تیمیه در این باره می نویسد:  فهو من باب قتال بعضهم بعضاً کما تقدم و قتال المسلمین بعضهم بعضاً بتأویل و سبّ بعضهم بعضاً بتأویل و تکفیر بعضهم بعضاً بتأویل باب عظیم و من لم یعلم حقیقة الواجب فیه و إلا ضلّ. [50]

شایان ذکر است این موضع از طرفی، پذیرش ضمنی دست داشتن معاویه در مسمومیت آن حضرت است و از طرفی دیگر، طبیعی جلوه دادن این جنایت می باشد؛ زیرا ابن تیمیه در حقیقت معتقد است اقتضای هر جنگی، کشتن و از بین بردن مخالفین است و معاویه هم ناچار به این امر بود و از این جهت گناهی بر گردن او نیست؛ زیرا این کار وی از روی اجتهاد و تأویل بود.

نقد و بررسی

اولاً، سخن ابن تیمیه در حقیقت تأیید دیدگاه کسانی است که قائل به دست داشتن معاویه در مسمومیت امام حسن مجتبی (ع) شده اند.

ثانیاً، گفتار ابن تیمیه برای طبیعی جلوه دادن نقش معاویه در شهادت امام، دارای اشکالات عمده ای است؛ زیرا اگر بخواهیم دو طرف جنگ را برای کشتن طرف مقابل موجه جلوه دهیم، دیگر هیچ گناهی بر عهده کفار و مشرکین نخواهد بود که بارها با پیامبر (ص) جنگیده و خواهان قتل آن حضرت بودند؛ زیرا از باب قتال برخی با برخی بوده است. درحالی که این مطلب مخالف نص صریح قرآن است که خداوند جایگاه کفار و مشرکین را جهنم دانسته است.[51]

علاوه بر این، اگر قتلِ سبط پیامبر (ص) از روی تأویل بود، آیا ابن تیمیه حاضر است همین حکم را برای «اهل رده» و کسانی که با خلیفه اول جنگیدند، صادر کند؟

4- عدم پیگیری امام حسین (ع)

برخی از متأخرین ادعا کرده اند از آنجا که امام حسین (ع) مسمومیت و شهادت امام حسن (ع) را پی گیری نکرد، پس اخبار مسمومیت جعلی است. از این رو دکتر جمیل مصری معتقد است سکوت امام حسین (ع) دلیل بر جعل این اخبار است. وی می نویسد:  جریان مسمومیت حسن از جانب معاویه یا یزید جعل گردید... . معلوم می شود این قضیه در آن زمان چندان شایع نبوده است؛ زیرا ما در جریان قیام حسین هیچ اثری از آن (ادعای امام حسین مبنی بر خون خواهی برادرشان)، یا از درشتی حسین با معاویه نمی بینیم.[52]

نقد و بررسی

عدم پی گیری امام حسین (ع) به علت سفارش خود امام حسن (ع) بود؛ چنان که مورخین در این باره نوشته اند:  زمانی که بیماری حسن شدت گرفت، به برادرش حسین فرمود: ای برادر، من سه بار مسموم شده ام، ولی مثل این بار مسموم نشده بودم. جگر من (بر اثر این سم) بیرون آمده است. حسین سؤال کرد: برادرم، چه کسی به تو سم داد؟ حسن فرمود: برای چه سؤال می کنی؟ آیا می خواهی با آنان بجنگی؟ آنان را به خدا واگذار.[53]

بنابراین امام حسین (ع) بنا بر وصیت امام حسن (ع)، این قضیه را پی گیری نکرد.

خوشحالی معاویه از شهادت امام حسن (ع)

یکی دیگر از مسائلی که باعث شده همگان نقش معاویه را در شهادت امام مجتبی (ع) قطعی بدانند، خوشحالی و سجده معاویه در شهادت آن حضرت است. بسیاری از مورخین نقل کرده اند وقتی خبر شهادت آن امام همام به معاویه رسید، وی چنان از خود بی خود شد که تکبیرگویان و با شادمانی سجده شکر به جای آورد! برخی از مورخین در این زمینه نقل کرده اند:  زمانی که معاویه از وفات امام حسن باخبر شد، صدای تکبیرش از کاخ سبز شنیده شد. مردم شام به پیروی از او تکبیر گفتند. فاخته، دختر قریظه و همسر معاویه، به او گفت: چشمت روشن! برای چه تکبیر گفتی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. فاخته گفت: آیا برای مردن فرزند فاطمه تکبیر می گویی؟! معاویه گفت: به خدا قسم، به سبب شادمانی در مرگ او تکبیر نگفتم، ولی قلبم آسوده و راحت شد. ابن عباس بر معاویه وارد شد. معاویه به او گفت: آیا از اتفاقی که برای خانواده ات افتاده، خبر داری؟ ابن عباس گفت: نمی دانم چه اتفاقی افتاده، ولی تو را شادمان و خندان می بینم و خبر تکبیر و سجده تو را شنیده ام. معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. ابن عباس گفت: خدا ابومحمد را رحمت کند (این جمله را سه بار گفت). ای معاویه، سوگند به خدا قبر او قبر تو را نخواهد بست (او را در قبر تو نخواهند گذاشت) و کم شدن عمر او، بر عمر تو نخواهد افزود. اگر ما به امام حسن مصیبت زده شدیم، قبل از او به پیشوای پرهیزگاران و انگشتر پیامبران مصیبت زده شده بودیم و خداوند این دوری را جبران و این اندوه را تسکین خواهد داد و خداوند جانشین او بر ما خواهد بود.[54]

چنان که ملاحظه شد، خوشحالی معاویه حتی مورد اعتراض همسر وی و ابن عباس قرار می گیرد. ابن قتیبه دینوری (م276ق)،[55] ابن عبد ربه اندلسی (م328ق)[56] و احمد زکی صفوت در جمهرة خطب العرب نیز خوشحالی وی را به طور مفصل ذکر کرده اند.[57]

زمخشری نیز در این باره می نویسد:  هنگامی که خبر شهادت امام حسن به معاویه رسید، او و کسانی که در اطراف او بودند، سجده شکر به جای آوردند. آن گاه ابن عباس بر معاویه وارد شد. معاویه به وی گفت: آیا امام حسن مرد؟ گفت: آری، من شنیده ام سجده شکر به جای آورده ای. ای پسر زن جگرخوار، به خدا قسم، بدن او را در قبر تو نخواهند نهاد، فرارسیدن مرگ او موجب طول عمر تو نخواهد شد.[58]

دستبرد به تاریخ ابن سعد و تاریخ طبری

چنان که مشاهده شد، دسیسه معاویه در به شهادت رساندن امام مجتبی (ع) چندان مشهور بود که تقریباً اکثر سیره نویسان به ذکر آن پرداخته اند؛ هر چند برخی از وابستگان به پایگاه فکری بنی امیه درصدد حذف این حقایق بر آمده اند. به اعتراف برخی از اندیشوران، ابن سعد در الطبقات الکبری و طبری در تاریخش مسموم شدن امام حسن مجتبی (ع) به دستور معاویه را نقل کرده اند، اما دست های امانت دار (!) این مطلب را از این دو کتاب حذف کرده اند. سبط ابن جوزی (م654ق) به نقل از ابن سعد می نویسد: «ابن سعد در کتاب طبقاتش گفته: معاویه چندین بار امام حسن (ع) را مسموم کرد؛ زیرا او و برادرش حسین (ع) به شام می آمدند».[59]

با وجود چنین گزارشی از سبط ابن جوزی، باید این مطلب در طبقات ابن سعد موجود باشد، ولی امروزه با مراجعه به این کتاب اثری از این گزارش تاریخی نخواهیم یافت.  سعدی خزرجی (م668 ق) نیز با تصریح به ذکر این مطلب در تاریخ طبری می نویسد: در تاریخ طبری آمده است که حسن بن علی در زمان معاویه مسموم از دنیا رفت. معاویه که باهوش و زیرک بود، مخفیانه برای جعده، دختر اشعث که همسر امام حسن بود، شربتی فرستاد و به او گفت که اگر حسن را بکشی، تو را به ازدواج یزید درخواهم آورد. هنگامی که حسن از دنیا رفت، کسی را فرستاد که معاویه به وعده اش عمل کند. معاویه در جواب گفت: من در مورد یزید، بخل می ورزم (او را به دست هرکس نمی سپارم ).[60] چنان که مشاهده می شود، متأسفانه این مطلب نیز در چاپ های کنونی تاریخ طبری وجود ندارد و از این کتاب حذف شده است!

جمع بندی

شهادت امام حسن مجتبی (ع) به دست معاویه از قضایای مسلمی است که کمتر مورخی توانسته از کنار آن با بی تفاوتی بگذرد. گزارش های متعدد اندیشمندان درباره انگیزه معاویه از به شهادت رساندن امام مجتبی (ع)، مؤیّد این امر است که معاویه به خوبی می دانست برای اجرای طرح ولایتعهدی یزید، موانع بزرگی پیش رو دارد و نخستین مانع، وجود امام مجتبی (ع) بود که از دو جهت طرح معاویه را با مشکل مواجه می کرد:

جهت اول: شخصیت و موقعیت اجتماعی آن حضرت بود که در مدینه از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند.

جهت دوم: قرارداد میان امام مجتبی (ع) و معاویه بود که با توجه به مفاد آن، معاویه نباید پس از خود کسی را به جانشینی بگمارد و بعد از او حکومت به امام مجتبی (ع) برسد.

بنابراین بزرگ ترین خطری که معاویه با آن مواجه بود، مخالفت امام حسن (ع) با طرح جانشینی یزید بود و با توجه به موقعیت و جایگاه ویژه آن حضرت در بین مسلمانان، معاویه هرگز نمی توانست نقشه های خود را عملی سازد. لذا با فریفتن همسر آن حضرت، سمی برای وی فرستاد و او نیز دستور معاویه را اجرا کرد و آن حضرت را با زهری که معاویه فرستاده بود، به شهادت رساند.

منابع

1- ابن ابی الحدید، عزالدین بن هبة الله: شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمد عبدالکریم نمری، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.

2- ابن اثیر جزری، علی بن محمد: الکامل فی التاریخ، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415ق.

3- : معرفة الصحابة، تحقیق: عادل احمد رفاعی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1417ق.

4- ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم: منهاج السنة النبویة، مؤسسة قرطبة، چاپ اول، 1406ق.

5- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: الإصابة فی معرفة الصحابه، بیروت: دارالجیل، 1412ق.

6- : فتح الباری بشرح صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1428ق.

7- ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد: تاریخ ابن خلدون، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.

8- ابن خلکان، احمد بن محمد: وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، تحقیق: احسان عباس، لبنان: دار الثقافة، بی تا.

9- ابن سمعون بغدادی، محمد بن أحمد: أمالی ابن سمعون، تحقیق: عامر حسن صبری، بیروت: دارالبشائر، 1423 ق.

10- ابن صبّاغ مالکی، علی بن محمّد: الفصول المهمّة فی معرفة الأئمّة، تحقیق: سامی غریری، قم: دارالحدیث للطباعة و النشر، چاپ اول، 1422-

11- ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن محمد: الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت: دارالجیل، چاپ اول، 1412ق.

12- ابن عربی مالکی، محمد بن عبدالله ابوبکر: العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابة بعد وفاة النبی6، تحقیق: محب الدین الخطیب و محمود مهدی استانبولی، بیروت: دارالجیل، چاپ دوم، 1407 ق.

13 - ابن عساکر، علی بن حسن: تاریخ مدینة دمشق، بیروت: دارالفکر، 1995م.

14- ابن علی، عمادالدین اسماعیل: المختصر فی أخبار البشر، مصر: مطبعة الحسینیة المصریه، 1325 ق.

15 - ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم: الإمامة و السیاسة، تحقیق: خلیل المنصور، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1418ق.

16- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر: البدایة و النهایة، بیروت: دارالفکر، چاپ سوم 1419ق.

17- ابن وردی، عمر بن مظفر: تاریخ ابن الوردی، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق.

18- ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: مقاتل الطالبیین، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: صدوق، 1350ش.

19- اندلسی، ابن عبدربه: العقد الفرید، بیروت: دارالمشرق، 1986 م.

20 - بخاری، محمد بن اسماعیل: صحیح بخاری، بیروت: دارالفکر، چاپ سوم، 1407ق.

21- بلاذُری، احمد بن یحیی: جمل من أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1417ق.

22 - تِلمسانی، محمد بن ابی بکر: الجوهرة فی نسب النبی و أصحابه العشرة، تحقیق: محمد تونجی، ریاض: دارالرفاعی للنشر و الطباعة و التوزیع، چاپ اول، 1403ق.

23- تمیمی بستی، محمد بن حبان: صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق: شعیب ارنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414ق.

24- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله: المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.

25- دینوری، احمد بن داوود: الاخبار الطوال، قاهره: وزارة الثقافة و الارشاد، 1960م.

26- ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان: تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1407ق.

27- : سیر أعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ نهم، 1413ق.

28- زرندی حنفی، محمد بن یوسف: معارج الوصول إلی معرفة فضل آل الرسول: ، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه، 1422 ق

29- زمخشری، محمود بن عمرو جارالله: ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، بیروت: مؤسسة الأعلمی، چاپ اول، 1412 ق.

30 - سبط بن جوزی، یوسف: تذکرة الخواص، بیروت: مؤسسة أهل البیت: ، 1401ق.

31- سعدی خزرجی، احمد بن قاسم: عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، تحقیق: نزار رضا، بیروت: دار مکتبة الحیاة، بی تا.

32- صفوت، احمد زکی: جمهرة خطب العرب، بیروت: المکتبة العلمیة، بی تا.

33- طبرانی، سلیمان بن احمد: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل: مکتبة الزهراء، چاپ دوم، 1404ق.

34- طبری، محمد بن جریر: تاریخ طبری، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1407ق.

35- طبری، احمد بن عبدالله: ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، مصر: دارالکتب المصریة، بی تا.

36 - قرطبی حنفی، احمد بن محمد: التعریف بالأنساب و التنویه بذوی الأحساب، بی جا بی تا.

37 - مزی، یوسف بن زکی: تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق.

38- مصری، جمیل عبدالله: أثر أهل الکتاب فی الفتن و الحروب الأهلیة، مدینه: مکتبة الدار، 1410 ق.

39- مقدسی، ابن طاهر: البدء و التاریخ، بورسعید مصر: مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا.

40- مقریزی، احمد بن علی: النزاع و التخاصم بین بنی أمیة و بنی هاشم، نجف: المطبعه العلمیه، بی تا.

41 - : امتاع الأسماع بما للنبی 6 من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق: محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1420 ق

42- نویری، احمد بن عبدالوهاب: نهایة الأرب فی فنون الأدب، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1424 ق.

43- نیشابوری، مسلم بن حجّاج: صحیح مسلم، بیروت: دارالفکر، 1401ق.

44- یعقوبی، احمد بن اسحاق: تاریخ یعقوبی، بیروت: دارالصادر، 1379ق.

پی نوشت

[1] «البراء قال: رأیت النبی (ص) وَالْحَسَنُ‌ بن‌ عَلِیٍّ علی عَاتِقِهِ یـقول: اللهـم إنـی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ» (بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج3، ص1370‌، ح3539‌؛ نیشابوری‌، مسلم، صحیح مسلم، ج4، ص1883، ح2422).

[2] «عَنْ زَیـْدِ بـْنِ أَرْقـَمَ أَنّ النَّبِیَّ صلی الله علیه‌ وسلم‌ قَالَ لِفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ: أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وسـلم لِمـَنْ سـَالَمَکُمْ» (تمیمی، محمد‌، صحیح‌ ابن‌حبان‌ بترتیب ابن‌بلبان، ج15، ص434).

[3] «کان الحسن بن علی سمّ مراراً کل ذلک یـفلت حـتی کانت‌ المرة‌ الأخیرة التی مات فیها، فإنّه کان یختلف کبده. فلما مات أقـام نـساء‌ بـنی‌ هاشم‌ النوح علیه شهراً» (حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص189).

[4] زمـخشری، جارالله، ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، ج5، ص 156ـ 157، رقم 196 ( باب الحادی و الثمانون).

[5] محمد بن‌عبدالله ابوبکر‌ بـن‌عربی‌ مـعافری‌ اشبیلی، دانشمند مالکی مذهب انـدلسی اسـت کـه‌ آثار‌ زیادی‌ در‌ فـقه‌، تـفسیر‌، کلام و حدیث از وی برجای مـانده اسـت. از جمله آثار مهم او کتاب العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابة بعد وفاة النـبی مـی‌باشد. وی در بخشی‌ از این کتاب به موضع مـواقف صـحابه در جنگ صـفین پرداخـته اسـت.

[6] ابن‌عربی، محمد بن‌عبدالله، العواصم من القواصم، ص220-221.

[7] ابن‌تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة‌، ج4، ص469‌.

[8] ذهبی‌، محمد، تاریخ الإسلام، ج4، ص40 (عهد مـعاویة). شـایان ذکر است، ذهبی هـر چـند در کتاب تاریخ‌ الإسلام درصدد انکار این جنایت برآمده، ولی در کتاب سیر اعلام النبلاء به‌ نقل از واقدی تصریح‌ می‌کند‌ که شهادت امام حسن (ع) با دسیسه معاویه صورت گرفته است و می‌نویسد: «وقد سـمعت بـعض من یقول:کَانَ مُعَاوِیَةُ قَدْ تَلَطَّفَ لِبَعضِ خَدَمِهِ أَنْ یَسْقِیَهُ سُمّاً» (همو، سیر أعلام النبلاء، ج3، ص274).

[9] ابن‌کثیر، اسـماعیل، البـدایة والنهایة، ج8، ص43.

[10] «ما نقل من أنّ معاویة‌ دسّ‌ إلیه‌ السمّ مع زوجته جعدة بنت الأشعث، فهو من أحادیث الشیعة، وحاشا لمعاویة من ذلک‌» (ابن‌خلدون‌، ابوزید‌، تاریخ ابن‌خلدون، ج2، ص649).

[11] بَلاذُری‌، احمد، جمل من أنساب الأشراف، ج3، ص47‌-48، شماره 56 و ص 55‌-59‌، شماره‌های 67 و 68.

[12] «ولهذا القـول‌ شـواهد‌ قـطعیة من طریق رواة آل أبی سفیان وأعداء أهل البیت، وکفی بها حجة‌ ودلیلاً‌» )همان(.

[13] مسعودی، عـلی بن‌حسین، مروج الذهب و مـعادن الجـوهر، ج3، ص346.

[14] مقدسی، ابن‌طاهر، البدء والتاریخ، ج6، ص5.

[15] طبرانی، سلیمان‌، المعجم‌ الکبیر، ج3، ص71، شماره 2694.

[16] ابن‌عبدالبر، یوسف، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج1، ص 389؛ طبری، احمد، ذخائر العقبی فـی مـناقب ذوی القربی، ج1، ص141.

[17] قرطبی، احمد، التعریف بالأنساب و التنویه بذوی الأحساب، ج1، ص3.

[18] ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ‌ مدینة دمشق، ج13، ص284.

[19] مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج6، ص252.

[20] تِلمسانی، محمد، الجـوهرة فـی نسب النبی و أصحابه العشرة، ج2، ص207-208.

[21] سـبط بـن‌جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص191ـ 192.

[22] ابن‌ابی‌الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، ج16، ص7.

[23] ابن‌علی‌، عمادالدین‌، المختصر فی أخبار البشر، ج1، ص127.

[24] نـویری، احمد، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج5، ص193‌.

[25] ابن‌وردی‌، عمر‌، تاریخ ابن‌الوردی، ج1، ص158.

[26] زرندی، محمد، معارج الوصول إلی مـعرفة فضل آل الرسول:، ص77-78.

[27] مقریزی‌، احـمد‌، النـزاع والتخاصم بین بنی أمیة و بنی هاشم، ص 36؛ همو، إمتاع الأسماع بما‌ للنبی‌ من‌ الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، ج5، ص361.

[28] ابن‌صبّاغ، علی، الفصول المهمّة فی معرفة الأئمّة، ج2، ص736.

[29] نکری، عبدالنبی، دسـتور العـلماء أو جـامع العلوم‌ فی اصطلاحات الفنون، ج4، ص50.

[30] ابـن‌عربی، مـحمد بن‌عبدالله، پیشین، ص220-221.

[31] «علی ‌‌أن‌ یجعل العهد للحسن من بعده». (ابن‌حجر عسقلانی، احـمد، فـتح الباری، ج13، ص55؛ ذهبی‌، محمد‌، پیشین‌، ج3، ص264؛ ابن‌حجر عسقلانی، احـمد، الإصـابة فـی معرفة الصحابه، ج2، ص12.

[32] «لا خلاف بین العلماء أنّ الحـسن‌ إنـّما سلَّم الخلافة لمعاویة حیاته لا غیر، ثمّ تکون له من بعده، وعلی‌ ذلک انعقد بینهما مـا‌ انـعقد‌ فی ذلک» (ابن‌عبدالبر، یوسف، پیشین، ج1، ص387).

[33] ابن‌قتیبه، عبدالله، الإمامة والسیاسه، ج1، ص191- 194.

[34] سوره‌ توبه‌(9)، آیه‌75.

[35] ابن‌کثیر، اسماعیل، پیشین، ج8، ص86، حوادث سال 56.

[36] ابن‌عبدالبر‌، یوسف، پیشین، ج1، ص142.

[37] «إنّ أهل‌ الحجاز‌ وأهل العراق‌ لا‌ یرضون‌ بهذا ولا یبایعون لیزید ما کان‌ الحسن‌ حیّاً» (ابـن‌قتیبه ‌ ‌دیـنوری، عبدالله، پیشین، ج1، ص191.

[38] طبری، محمد بن‌جریر، تاریخ طبری، ج5، ص279‌.

[39] «و دسّ معاویة إلیه حین أراد أن یعهد إلی یزید بعده، وإلی سعد بن أبی وقاص‌ سماً‌ فماتا منه فی أیام متقاربة» (اصـفهانی، ابـوالفرج، مـقاتل الطالبیین، ص60؛ ابن‌ابی‌الحدید، عزالدین، پیشین، ج16، ص49).

[40] «إن لله جـنوداً مـن العـسل» (بَلاذُری، احمد، پیشین‌، ج2، ص287‌؛ ابن‌عساکر، علی، پیشین، ج56، ص391‌.

[41] ابن‌اثیر‌ جزری، ابوالکرم، الکامل فی التاریخ، ج3، ص250، وقایع سال 56ق.

[42] ابن‌عبدالبر، یوسف، پیشین، ج2، ص285.

[43] طبری، محمد بن‌جریر، پیشین، ج4، ص226.

[44] دینوری، احمد‌ بن‌داوود‌، الأخبار الطوال، ص172؛ ابن‌عبدالبر، یـوسف، پیـشین، ج2، ص409.

[45] ابن‌عساکر، علی، پیشین، ج16، ص163.

[46] عـبید، نـام‌ یـکی‌ از پدرانـی اسـت که زیاد را بـه او مـنسوب می‌کنند.

[47] یعقوبی، احمد بن‌اسحاق‌، تاریخ‌ یعقوبی‌، ج2، ص220.

[48] ذهبی، محمد، پیشین، ج3، ص496؛ ابن‌عساکر، علی، پیشین، ج19، ص203.

[49] ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج2، ص225.

[50] همان، ج4، ص469.

[51] (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ). سوره تحریم(66)، آیه9.

[52] «ثم حدث افتعال قضیة سم الحسن مـن قـبل معاویة أو‌ یزید‌... ویبدو أن‌ افتعال هذه القضیة لم یکن شائعاً آنذاک، لأننا لا نلمس لها أثراً فی قضیة قیام الحسین، أو‌ حتی عتاباً من الحسین لمعاویة» (مصری، جمیل عبدالله، أثر أهل الکـتاب‌ فـی‌ الفتن‌ و الحروب الأهلیة، ص482).

[53] ابن‌اثیر جزری، علی، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج2، ص21.

[54] ابن‌سمعون، محمد، أمالی ابن‌سمعون، ج1، ص165؛ تِلمسانی، مـحمد، پیـشین‌، ج1، ص282‌؛ ابن‌خلکان‌، احمد، وفیات الأعیان و انباء أبـناء الزمان، ج2، ص66.

[55] ابن‌قتیبه، عبدالله، پیـشین، ج1، ص142.

[56] «ولمـّا بلغ معاویةَ موتُ‌ الحسن‌ بـن‌ عـلی خر ساجداً لله، ثم أرسل إلی ابن‌عباس، وکان معه فی الشام‌، فعزاه‌ وهو مُستبشر» (انـدلسی، ابـن‌عبدربه، العقد الفرید، ج2، ص125).

[57] «لمّا بلغ مـعاویة نـعی الحـسن بن علی رضـی اللهـ‌ عنه‌ أظهر الفرح والسـرور حـتی سجد وسجد من کان معه» (صفوت، احمد، جمهرة‌ خطب‌ العرب، ج2، ص99).

[58] زمخشری، جارالله، پیشین، ج1، ص431، بـاب‌ المـوت‌ و مایتصل‌ به من ذکر القبر.

[59] «و قال ابن سعد فی الطبقات: سمّه معاویه مراراً؛ لأنّه کان‌ یقدم عـلیه الشـام هو و أخوه الحسین» (سبط بـن‌جوزی، یـوسف، پیشین، ص191ـ 192).

[60] «و فی تاریخ الطبری أنّ الحسن بن علی رضی الله عنهما مات مسموماً فی أیام معاویة وکان عند معاویة‌ کما‌ قیل دهاء فدس إلی جعدة بـنت الأشـعث بن قیس وکانت زوجـة الحـسن رضی الله عنه شربة وقال لها إن قتلت الحسن زوجتک بیزید، فلما توفی الحسن بعثت إلی معاویة‌ تطلب‌ قوله فقال لها فی الجواب: أنا أضنّ بیزید» (سعدی خزرجی، احمد، عیون الأنباء فی طـبقات الأطـباء، ج1، ص174).