در قرارگاه عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله دو نفری (حقیر جامانده از کاروان) با حاج قاسم سلیمانی نشسته بودیم، دیدم دفتر خاطراتش را برداشت و مشغول نوشتن شد.
عقیق:همزمان با چهلمین سالگرد هفته دفاع مقدس، به سراغ خاطرات کمتر دیده شده شهدا و رزمندگان رفته تا با انتشار این مطالب، نام و یاد این عزیزان را زنده نگه دارد و معارف آنها را برای آیندگان باقی نگه دارد.
در قرارگاه عملیاتی لشکر 41 ثارالله دو نفری (حقیر جامانده از کاروان) با حاج قاسم سلیمانی نشسته بودیم، دیدم دفتر خاطراتش را برداشت و مشغول نوشتن شد.
قطرات اشکش بدون صدا سرازیر شده بود، بگونه ای که به پهنای صورتش اشک میریخت.
دلم میخواست نیم نگاهی هم که شده دلبریش از دلبرش را نظاره کنم، ولی بگونهای نشسته بود که امکانپذیر نبود.
انگار غم عالم در وجودم افتاده و له له زنان دنبال چاره ای برای دیدن متنش انتظار میکشیدم.
بالاخره بهانه ای یافتم، بله بادگیرم کنار دستش بود، بی درنگ به طرفش رفتم.
بازهم امکانش نبود تقلبی کنم، اما یک جمله اش را دیدم که همیشه این جمله مرا آزار میدهد:
حیف که باقی متن آرزو به دلم گذاشت و همچنان دنبال اون دستنوشته هستم تا نفسی چاق کنم، اما چطور میشود دل نامحرم به اسرار دل عاشق راه یابد.
نوشته بود(نقل به مضمون ): «اشک دل بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها و همت بسیجیان فاو را آزاد کرد».
راوی: حمیدرضا فراهانی
منبع:تسنیم