0

مورچه و کبوتر- افسانه‌های ازوپ ۱۸

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

مورچه و کبوتر- افسانه‌های ازوپ ۱۸

 

کبوتر مورچه‌ای را دید که در جوی آب افتاده است. مورچه کوشش بیهوده می‌کرد که به کنار آب برسد، و کبوتر با دلسوزی تکه‌ای نی را نزدیک او انداخت. مورچه مانند ملوانی که کشتی‌اش غرق شده، تکه نی را گرفت تا به سلامت به خشکی رسید.

پس از این اتفاق، مورچه مردی را دید که با سنگ می‌خواهد آن کبوتر را بکُشد، اما پیش از آن که مرد سنگ را به‌سوی کبوتر پرتاب کند، مورچه پاشنه‌ی پای او را گاز گرفت.

درد باعث شد مرد هدف‌گیری خوبی نداشته باشد و کبوتر بهت‌زده و به سلامت به‌سوی جنگلِ دوردست پرواز کند.

هرگز مهربانی از میان نمی‌رود.

اطلاعات:
 
تاریخ انتشار: ۱۳۹۹-۰۵-۲۰ ۰۷:۴۹
برگردان:
شیرین سلیمی
نویسنده:
ازوپ
جمعه 24 مرداد 1399  11:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها