د) خوش رويي
اسلام، اهميت زيادي به خوش خُلقي و برخورد نيكو با مؤمنان داده و آن را يكي از ارزش هاي والاي اخلاقي مي داند.
امام باقرعليه السلام مي فرمايد:
« لبخند مرد به روي برادر مؤمنش بسيار پسنديده است و سِتُردن غبار (اندوه) از چهره او حسنه است
و خدا به چيزي برتر از شاد كردن دل مؤمن پرستش نشده است ». (32)
امام از زبان جدّ بزرگوارش رسول اكرم صلي الله عليه وآله اين روايت را براي مردم مي خواند كه:
«هر كس مؤمني را شاد كند، مرا شاد كرده و هر كس مرا شاد كند، خداي را خشنود ساخته است.» (33)
امام از شاد كردن ديگران خشنود مي شد و گاه اطرافيان را به شوخي هاي ستوده و در حدّ اعتدال - كه موجب سرور و خوشحالي
افراد مي شود - تشويق مي كرد و به آنها مي فرمود:
«همانا خداوند آن كس را كه در ميان جمعي شوخي [ستوده ]مي كند، دوست مي دارد؛
در صورتي كه مزاح او آميخته با سخنان ناروا نباشد» .(34)
ه) ابراز صميميت در معاشرت با دوستان
از ديگر سجاياي اخلاقي كه اسلام بر آن تأكيد كرده است، ابراز محبّت دو مؤمن به هم است؛
زيرا محبّت اگر ابراز شود، صميميت طرف مقابل را نيز به همراه دارد و او پس از آگاهي از محبّت، مي كوشد تا به آن پاسخ گويد كه اين تلاش، به تحكيم رابطه دوستي و ايجاد صميميت بيشتر بين آنها مي انجامد.
همچنان كه در احاديث و سخنان امامان معصوم عليهم السلام نيز رويكرد گسترده اي به موضوع نشان دادن محبّت به دوستان و دوري از مخفي كردن آن، شده است.
اين موضوع نمود فراواني در رفتار امام باقرعليه السلام دارد، « ابي عُبيدة » مي گويد:
« من [در سفري ] با امام محمّد باقرعليه السلام هم كجاوه بودم. نخست من سوار مي شدم و سپس او سوار مي شدو به محض سوار شدن سلام مي كرد و احوال پرسي مي كرد؛ درست مانند كسي كه مدّت هاست دوست خود را نديده،سپس دست مي داد و مصافحه مي كرد... آن حضرت در اين باره فرمود:
هر گاه دو مؤمن به هم برسند و با هم دست بدهند و حال يكديگر را بپرسند، خداوند گناهان آنها را مي ريزد و پيوسته به آن دو نظر مي كندتا هنگامي كه از هم جدا شوند... هر گاه دو مؤمن با هم دست بدهند خداوند دست خود را در ميان دست آنها درمي آورد و با آن كس كه بيشتر دست ديگري را بفشارد، دست مي دهد». (35)
گاه امام به كساني كه براي خداحافظي پيش از مسافرت نزد او مي آمدند، سفارش مي كرد كه سلام او را به يك يك دوستان و آشنايانش درآن شهر برسانند. (36)
و) حضور در اجتماعات
تابناكي علم و ايمان، چهره امام باقرعليه السلام را آن گونه دلربا ساخته بود كه هر گاه در جمعي حضور مي يافت، غريبه و آشنا، ناخواسته محو ديدار او مي شدند.
«ابوحمزه ثمالي» مي گويد:
« سالي ابا جعفرعليه السلام به حج رفت. او مشغول انجام مناسك حج بود و حاجيان شيفته شكوه و فريفته هيبت و جمال او شده بودند.هشام بن عبدالملك - حكمران وقت - نيز در آن جا حضور داشت و با ديدن توجّه احترام آميز مردم به امام، شگفت زده شد.شخصي از اطرافيان او پرسيد: اين شخص كيست كه تابش علم و دانش از سيماي او پيداست؟
[و مردم او را نور علم ناميده اند] تا او را مجازات كنم؟!
ولي هنگامي كه امام در برابر او قرار گرفت، هيبت امام، او را ترساند و گفت: اي پسر رسول خدا! من مجالس زيادي را از خاندان عباس ديده بودم، ولي استفاده اي كه در محضر آنان مي بردم، هرگز به اندازه آنچه در محضر شما مي آموزم، نيست.
امام پاسخ داد: واي بر تو كه تربيت شده شاميان هستي! تو اكنون در برابر پرورش يافته اي [از كانون ولايت و مهد امامت ] هستي كه خدا خانه هاي آنان را به بلند مرتبگي و ياد و نام خود برافراشت و برگزيد ». (37)
___________________________
32) اصول كافي، محمد بن يعقوب الكليني، قم، انتشارات اسوه، دوم، 1372 ش، ج 4، ص 558.
33) همان.
34) همان، ص 63 .
35) اصول كافي، ج 4، ص 530.
36) همان.
37) همان، ص 198؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 653 .