شعر : دیوان قمار باز
دانی چرا دزدان ما بی شرم و عارند ؟
پاسخ به: شعر : دیوان قمار باز
با سلام
اشعاری از قمار
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر/سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی/منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی/بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی/نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش/بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی/نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس/بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد/هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر که اگر بتان چنیناند ز شه تو خوشه چینند/نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر