معجزات و كرامات امام جواد (ع)
معجزه و كرامات به اذن خداوند حکیم از نشانه هاي ائمه معصومين(ع) است. دفتر زندگی امام محمد تقی (ع) شبیه دیگر ائمه معصوم علیهم السلام اکنده است از برگ هایی زرین از مکارم اخلاق، مناقب و معجزه ها و استجابت دعاها است.
معجزات امام جواد (ع):
این مولود با برکت که در سن 9 سالگی به امامت رسید و حدود 16سال رهبرى و امامت شیعیان را عهده دار شد، در این مدت کرامات و معجزات زيادی را از خویش به یادگار گذاشت که در ادامه به بعضی از این معجزات و کرامات اشاره ميشود .
1- آزادی از زندان:
اباصلت ميگويد :بعد از دفن حضرت رضا( ع) به فرمان مأمون یک سال حبس شدم، بعد از یک سال از تنگی زندان و شب نخوابی به تنگ آمدم، دعا کردم و برای آزادی از زندان به محمد و آل محمد( ص) متوسل شدم، از خداوند خواستم به برکت آل محمد( ص) در کار من گشایشی انجام دهد، هنوز دعایم به پایان نرسیده بود که حضرت ابی جعفر( ع) ناجی گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود:« ای اباصلت! از تنگنای زندان بیتاب شده ای»
عرض کردم: به خدا سوگند سخت بی تابم، فرمود:« برخیز»، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد، بعد دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد، نگهبانان در حالی که مرا نگاه می کردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان بیرون شدم، بعد حضرت فرمود:« برو در امان خدا که هیچوقت نه دست مامون به تو میرسد و نه دست تو به مامون»، اباصلت ميگويد :همان گونه که حضرت فرمود تا حال مامون را ندیده ام.
2- نجات همسایه:
علی جریر ميگويد :در پیش امام جواد (ع) نشسته بودم، گوسفندی از منزل امام گم شده بود یکی از همسایگان را به اتهام سرقت کشان کشان به پیش آن حضرت آوردند، فرمود:وای بر شما از همسایه ما دست بردارید، گوسفند را وی ندزدیده اکنون گوسفند در فلان منزل است بروید و گوسفند را بگیرید. رفتند گوسفند را در همان منزل یافتند و صاحبخانه را گرفته، زدند و لباسش را پاره کردند، ولی او سوگند یاد میکرد که گوسفند را ندزدیده است، وی را پیش امام آوردند.
امام فرمود: وای بر شما بر این فرد ظلم نموده اید ، گوسفند خود به منزل وی وارد شده و وی اطلاعی نداشته، سپس امام (ع) آن مرد را به نزدخویش فراخواندند و برای دلجویی و تلافی کردن خسارت لباشس مبلغی به وی بخشیدند.
3- نقره از برگ زیتون:
« ابوجعفر طبرى» از ابراهیم بن سعید نقل مى کند که:حضرت امام جواد( ع) را دیدم که بر برگ درخت زیتون دست مى زد و آن برگها به برگ نقره تبدیل مى شد، من آن ها را از حضرت گرفتم و آن ها در بازار معامله کردم، آن برگ ها نقره خالص بود و هیچوقت تغییرى نکردند.
4- طلا شدن خاک:
« اسماعیل بن عباس هاشمى» مى گوید:در روز عیدى به خدمت حضرت جواد( ع) رفتم، از تنگدستى به آن حضرت شکایت کردم، حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک تکه اى از طلا گرفت، یعنى خاک به برکت دست حضرت به پاره اى طلاى گداخته تبدیل شد، آن را به من عطا کرد، من آن را به بازار بردم، شانزده مثقال بود.
5- صحبت کردن با حيوانات:
روايتی را طبری چنين نقل می کند:
تنوخي مي گويد امام جواد عليه السلام را ديدم که با گاو حرف مي کرد و گاو سرش را تکان مي داد من گفتم و لکن گاو مي خواهد با شما حرف بزند امام فرمود فهمیدن زبان حیوانات[ از طرف خداوند] به ما عطا شده است و از هر چيزي به ما داده شده است[ همه چيز را مي دانيم و بر همه چيز تسلط داريم] بعد امام به گاو فرمود بگو لا اله الا الله وحده شريک له او نيز گفت بعد امام با دست خود بر سر گاو کشيد
6- شهادت عصا بر امامت:
قاضی یحیی بن اکثم که از دشمنان سرسخت اهل بیت و از گرفتاران در دام عجب علم و حریصان بر مقام و مال جهان بود ميگويد: روزی داخل شدم که قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را زیارت کنم، امام جواد (ع) را دیدم که با وی درباره مسایل گوناگونی گفتگو کردم، تمامی را جواب داد. به وی گفتم:میخواهم چیزی از شما بپرسم ولی شرم دارم، امام فرمود: من جواب آن را بدون آنکه سوالت را بر زباناوری ميگويم ، تو می خواهی سؤال کنی، امام کیست؟
گفتم: بله به خدا سوگند سؤ الم همین است.
فرمود:منم
گفتم:نشانه ای بر این ادعا داری؟
در این موقع عصایی که در دست آن حضرت بود به سخن درامد و خاطرنشان کرد:
ان مؤلائی امام هذا الزمان و هو الحجة. همانا مولای من حجت خدا و امام این زمان است.
معجزات امام محمد تقی (ع)
7- کرامت و درخت سدر:
شیخ مفید رحمه الله در ارشاد نقل ميکند ، اگر حضرت جواد (ع) با همسرش فضل دختر مأمون از بغداد به مدینه مراجعه می فرمود به کوفه تشریف آوردند مردم وی را همراهی می کردند. موقع غروب به منزل مسیب رسید در آن جا فرود آمد و داخل مسجد رفت. در صحن مسجد رفت سدری بود که هنوز میوه نیاورده بود، امام کوزه آبی خواست و در پای درخت وضو گرفت و براي مردم نماز مغرب خواند. در رکعت نخست سوره حمد و اذا جاء نصرالله خواند و در رکعت دوم حمد و قول هوالله خواند و قبل از رکوع قنوت گرفت، پس رکعت سوم را خواند و تشهد و سلام گفت، پس از نماز مدتی مغرب را بجاي آورد و تعقیب خواند و دو سجده شکر بجاي آورد و از مسجد بیرون آمد زماني که به کنار درخت سدر رسید مردم دیدند که آن درخت میوه داد و از این جریان شگفتزده شدند از میوه آن درخت خوردند، میوه اش هسته ندارد سپس امام (ع) را تودیع نمودند.
8- عاقبت گستاخى:
محمد بن زكريا مى گويد:ماءمون هر نيرنگى كه داشت براى امام جواد عليه السلام بكار برد( تا آن حضرت را الوده و دنياطلب نشان دهد) ولى چيزى دستگيرش نشد چون عاجز شد و خواست دخترش را براى زفاف حضرت فرستد- فرمان داد- دويست دختر از زيباترين كنيزان را خواسته به هر يك از آنان جامى كه در آن گوهرى بود بدهند كه حضرت در كرسى دامادى مى نشيند در پيشش دارند- و چنانكه فرمان داده بود كردند- لكن امام به آن ها توجهى نكرد.
مردى بود به نام مخارق كه آوازه خوان، تارزن و ضربگير بود و ريش درازى داشت ماءمون وی را دعوت كرد.
مخارق گفت:يا اميرالمؤمنين درصورتی که امام جواد عليه السلام درگیر كارى از امور دنيا باشد همانطوريكه تو مى خواهى او را به دنيا مشغول مى كنم. بعد در برابر امام جواد عليه السلام نشست و آوازى شروع كرد كه اهل منزل دورش جمع شدند و شروع كرد به ساز زدن و اواز خواندن، ساعتى ادامه داد.
امام جواد عليه السلام به وی اعتنايى نمى فرمودند و به راست و چپ هم نگاه نمى كرد بعد سرش را به طرف وی بلند كرد و فرمود:
اى دراز ريش از خدا بترس، یک دفعه ساز و ضرب از دستش افتاد و تا وقتى كه مرد دستش كار نمى كرد.
مامون از حال وی پرسيد پاسخ داد:
چون امام جواد عليه السلام بر من فرياد زد ترسی به من دست داد كه هیچوقت از آن بهبود پيدا نمى كنم.
9- زنده كردن گاو مرده:
در سفر امام جواد( (ع) ) از مدينه به بغداد، وقتي حضرت به سر زمين زباله[ منطقه بنا شده در نزديكي كوفه رسيدند] زن ضعيفی را مشاهده كردند كه بر بالای جسد گاوی مرده در كنار راه نشسته و گريه می كند؛ حضرت دلیل گريه کردن زن را از وی پرسيد.
زن در پاسخ خاطرنشان کرد:يا بن الرسول الله، من زنی ضعيفم، قدرت هيچ كاری را ندارم و اين گاو تمامی سرمايه زندگي ام بود كه اكنون مرده است.
حضرت فرمود:درصورتی که خدای بلندمرتبه آن را زنده كرد چه خواهي كرد؟
عرض كرد ای پسر رسول خدا پیوسته سپاسگذار وی خواهم بود.
سپس حضرت دو ركعت نماز بر جای آورد و دوباره دعا كرد؛ بعد با پاي مبارك خود به پهلوی گاو زد و حيوان زنده شد.
در اين موقع زن فرياد زد كه اين آقا عيسی بن مريم است.
حضرت فرمود:نه، بلكه وی بنده ای از بندگان مورد عنايت خداست، اين از اوصيای پيامبران است.
10- شفای چشم:
محمد بن ميمون مي گويد:به همراه امام رضا (ع) در مكه بودم. به حضرت عرض كردم می خواهم به مدينه بروم، نامه ای برای ابي جعفر بنگار تا با خودم ببرم. امام رضا( (ع) ) تبسمي كرد و نامه ای نوشت.
به مدينه رفتم در حاليكه چشمهايم به دردی مبتلا بود. به درب منزل امام جواد(ع) رفتم، نامه را تحويل دادم. موفق غلام امام، خاطرنشان کرد: سر نامه را بگشا و در پيش روی امام قرار ده. اين كار را كردم، سپس حضرت جواد (ع) فرمود:ای محمد وضعيت چشمت چگونه است؟ عرض كردم يا بن رسول الله، همانگونه كه مشاهده مي فرماييد بيمار است و نورش رفته است.
حضرت جواد(ع)دستش را دراز كرد، بر چشمم كشيد، بيناييم زیرا سالمترين زمانش گشت. دستها و پاهای حضرت را بوسيدم و در حالی بازگشتم كه بينايی ام را بازيافته بودم و اين در زمانی بود كه سن حضرت كمتر از سه سال بود.
گردآوری: بیتوته